🌈 پارت۴۳۱
#Part431
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
آیهان ساکت نگاهش میکنه ... همه ساکتن ... فقط صدای گریه ی منیژه میاد ... فرزین میپرسه : اینجا چه خبره ؟ ...
کوهیار ـ نمی خواین حرف بزنین ؟ ...
آیهان می خنده ... بلند بلند ... صدای قهقه ش میپیچه ... آقا بزرگ با همون اخم به اون زل زده ... آیهان ولی طولانی می خنده و تهش میگه :
ـ خانوم بزرگ به نامه باران زده ! ... این همه سگ دو زدی تا از چنگت نره ؟؟؟؟ ...
کامیار تند میگه : مودب باش ...
آیهان اونو حساب نمیکنه ... حالا اخم کرده ... زل زده به آقا بزرگ : پس اون مالکی که گفتی وکالتش تا مدتی دستته باران بوده ... تا وقتی 18 سالش بشه ... این بازی کثیف رو راه انداختی تا من ... منه آیهان ول کنم پسرم رو ... باران رو ... خواستی زنه فردین بشه چون غلامه و من ... من آقام ! ... نمی تونی بالا سرم باشی ! ...
آقا بزرگ ـ حالا چی ؟ ... به خاطر پول اون بچه رو عقد میکنی ؟ ...
آیهان مکث میکنه ... یه مکث طولانی و تهش لب میزنه : جونم واسه اون بچه با بچه ش درمیره ! ... اینو تو گوشت فرو کن !
دست بلند میکنه و انگشت اشاره ش رو بلند میکنه ... رو به تک تک آدمای توی اتاق چرخ میخوره و تهدید وار میگه : بالا سره بارانم ... بالا سره بچه م ... باد به گوشم برسونه یکی تلخی کرده باهاش ... من زَهر میشم و حنجره ش رو نشونه میرم !
تهش سمت آقا بزرگ برمیگرده ... میگه : اوضاع آروم بشه تو شرکت خونه تکونی داریم ... آتا آشغالا رو می ندازم دور ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#Part431
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
آیهان ساکت نگاهش میکنه ... همه ساکتن ... فقط صدای گریه ی منیژه میاد ... فرزین میپرسه : اینجا چه خبره ؟ ...
کوهیار ـ نمی خواین حرف بزنین ؟ ...
آیهان می خنده ... بلند بلند ... صدای قهقه ش میپیچه ... آقا بزرگ با همون اخم به اون زل زده ... آیهان ولی طولانی می خنده و تهش میگه :
ـ خانوم بزرگ به نامه باران زده ! ... این همه سگ دو زدی تا از چنگت نره ؟؟؟؟ ...
کامیار تند میگه : مودب باش ...
آیهان اونو حساب نمیکنه ... حالا اخم کرده ... زل زده به آقا بزرگ : پس اون مالکی که گفتی وکالتش تا مدتی دستته باران بوده ... تا وقتی 18 سالش بشه ... این بازی کثیف رو راه انداختی تا من ... منه آیهان ول کنم پسرم رو ... باران رو ... خواستی زنه فردین بشه چون غلامه و من ... من آقام ! ... نمی تونی بالا سرم باشی ! ...
آقا بزرگ ـ حالا چی ؟ ... به خاطر پول اون بچه رو عقد میکنی ؟ ...
آیهان مکث میکنه ... یه مکث طولانی و تهش لب میزنه : جونم واسه اون بچه با بچه ش درمیره ! ... اینو تو گوشت فرو کن !
دست بلند میکنه و انگشت اشاره ش رو بلند میکنه ... رو به تک تک آدمای توی اتاق چرخ میخوره و تهدید وار میگه : بالا سره بارانم ... بالا سره بچه م ... باد به گوشم برسونه یکی تلخی کرده باهاش ... من زَهر میشم و حنجره ش رو نشونه میرم !
تهش سمت آقا بزرگ برمیگرده ... میگه : اوضاع آروم بشه تو شرکت خونه تکونی داریم ... آتا آشغالا رو می ندازم دور ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG