کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.82K subscribers
23K photos
28.2K videos
95 files
42.3K links
Download Telegram
🌈 پارت۳۵۲
#Part352

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

بینیم رو بالا میکشم ... میگم : به خدا راست میگم ...
نگاش از چشمام تا لبام میاد و میگه : کم خونه منو تو شیشه کن ...
بی حوصله پلک میزنم و سر می چرخونم ... می خوام چشمام رو ببندم و که دست دیگه ش رو جلو میاره تا چونه م ... میکشه سمت خودش ... خم میشه ... می بوسه لبام رو ... ملایم ... فاصله میگیره ... میگه : محرمی ! ...
اینو میگه و نگاه خیره ش هنوزم روی لبام مونده ... به من نمیگه ها ... به خودش میگه ... می خواد به خودش حالی کنه گناه نکرده ، بد نکرده ... محرمیم ... کو تا فردین بیاد ؟ ... خدا کنه نیاد ... اینو میگه و من قطره اشکم از شقیقه م سر می خوره ... میگم : این دوست داشتن داره به سرم می زنه ! ...
این بار خم میشه ... لباش رو روی لبام گره می زنه ... می بوسه ... گفته بودم کار بلده ؟ ... که بلده چطوری لبام رو به گزگز بندازه و دلم برِهِ ؟ ... خوب بلده که چشم می بندم و درد یادم نمیره ... اما کم میشه ... دنیا هم می تونه خوشی های خودش رو داشته باشه و من الان .. تو این لحظه خوشبخت ترینم ! ...
اما دوومی نداره وقتی زنگ تلفنش بلند میشه ... وقتی با مکث ازم فاصله میگیره ... دست دراز میکنه روی تخت و گوشیش رو از کنار بالشش برمی داره ... چشماش رو از چشمام برنمی داره ... حتی وقتی صفحه ی گوشی رو لمس میکنه و بیخ گوشش می ذاره ...
ـ الو ...
اخم ملایمی می کنه ... باز چه داستان جدیدی شروع شده ؟ ... میگه : خب ؟ ... خط به اسم کیه ؟ ...
قلبم شروع میکنه غیر عادی کوبیدن ... رنگم شروع میکنه به گچ شدن ، پریدن ! ... زل زده به من ... به واکنشم ... میگه : خب ... بهاره چی ؟ ... فایمیلیش ؟ ...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
🍃 پارت ۳۵۱ #Part351 📕 رمان " مرداب فریب " به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒 🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼 بی حرف نگاهم میکنه که میگم : یه خورده غذا رو خان جون تو ظرف گذاشته رو گاز ... گرمه ... الاناست صدرا بیدار بشه ... بهش بده بخوره ... یه جوشونده روی گازه ... خان…
🍃 پارت ۳۵۲
#Part352

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

ـ میگم همه چیز رو بگو ! ...
همه چیز ؟ ... گفتنش راحته ... ولی انجام دادنش حتی سخت تر از کوه کندنه ! ... میگم : مهران می دونه من کی ام !
مکث میکنه ... صداش نمیاد ... مدت طولانی ای ... تهش لب میزنه : ماه هیچوقت پشت ابر نمی مونه !
راست میگه ... بهش ایمان دارم ... ولی ... ولی دورم می ندازه سیاوش! ... بی شک ...
*
ـ سها ... سها مادر .... یا ابالفضل ...
هول ... پر استرس ... التماس وار ... اصلا پای عزیزت که وسط بیاد ، التماس از سلول به سلول تنت ، بیرون میزنه ... من اما هراسون سر جام می شینم ... روی تشک پهن شده و گیجم ... گیجه گیج ... اطراف رو نگاه میکنم ... پارچه ی نیمه اویزون مونده از میز چرخ خیاطی و تشک خالی که چتوی اون نا مرتبه ... خبری از سها نیست ... صدای خان جون که میگه : پریا ... پریا آب بیار ...
برای کی ؟ ... چی ؟ ... چه خبره ؟!
صدای گریه ی پریا و من ... من تازه یادم میاد امروز دردونه م دست روی گونه م نذاشته تا بگه اگه بیدار نشی منم صبحونه نمی خورما ! ... این عجیبه ...
بلند میشم ... هنوز پاهام بی جونن که زمین می خورم ... اما مکث نمیکنم و باز سر پا میشم و میدوم سمت در ... بازش میکنم ... سها زمین خورده ... نیمه تنه ش بغل خان جونه هول شده س و پریا سر پا مونده ... دستاش رو جلوی دهنش گرفته و بچه م ... بچه م بالا اورده ... چونه ش کثیفه ... پلک هاش نیمه باز ...
مَرگ رو هرطور نگاهش کنی سخته ... بده ... تلخه ... یکی سرنگ به دست انگاری کنارم ایستاده و هر جا که می دوم نیمی از خون بدنم رو میکشه که رفته رفته تنم بی جون میشه اما دست برنمی دارم از تن زدن لباسام و تن زد لباساش و تهش بغل کردنش .... چقدر طول کشید ؟ ... یه ثانیه ؟ ... دو ثانیه ؟ ... کمتر .. خیلی کمتر ! ...




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG