کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.7K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
🌈 پارت۳۳۹
#Part339

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

دلگیر نگاش میکنم که میگه : بپوش ...
مانتو رو برمی دارم ... روی شلوار دامنی که پامه تن میزنم ... شالمم ... دوست ندارم باهاش برم ... بریم خونه ی کامیار ؟ ... ممکنه مگه ؟ ...
بیرون میزنیم ... لام تا کام حرف نمیزنیم ... قهریم ... قهره ! ... حتی توی ماشین هیچی نمیگه ... زخمم می خاره .. پیشونیم ... زیر باند های بسته شده ... دست بلند میکنم و ملایم روی باند میکشم که تشر میزنه : دست نزن !
نگاهش به رو به رو مونده ... با خیابون ... حواسش ولی کناره منه ! ... دستم رو پایین می ندازم ... تا وقتی میرسیم و پیاده میشه ...
عمه پریوش حال نداره ... با این حساب همه اینجان ... هیچوقت برای یه مناسبت شاد دور هم جمع نشدن ... یه بار کامیار ، یه بار پریوش ... یه بار ختم ! ...
پیاده میشه و زودتر داخل میره .... بی اهمیت به من ... سه روزه باهام حرف نزده ... حتی وقتی شبا روی یه تخت می خوابیم ، حتی وقتی نیمه های شب میبینم که سرم روی بازوشه و ولم نکرده ! ... گاهی به تنگ میام ... خسته میشم ... می خوام بگم ساره باهام بوده ... اما از اینکه جایی برای موندن نداشته باشم ترسیده م و می ترسم ... اینه که به حرف نمیام ...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
🍃 پارت ۳۳۸ #Part338 📕 رمان " مرداب فریب " به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒 🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼 دستم رو به ماشین تکیه می دم ... میخوام وا نرم کف خیابون ... می مونه کلانتری تا ببرنش دادسرا ... فردا ... زد و خورد ... پرونده میره روی پرونده ی زنش ... روی شکایت…
🍃 پارت ۳۳۹
#Part339

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

صدای راننده ی تاکسی که میگه : آقا اگه سوار نمیشی شَر درست نکن تو رو به خدات !
مهران پوزنده می زنه ... یه چهره ی چندش ... پوست گندمی که نیمی از اون رو خون گرفته ... خشک شده .. .سیاه شده ... موهای آشفته ش ... دستمالی که دستش مونده و همه ش خونه ... باز می خواد سمت ماشین برگرده که تند میگم : رضایت بده !
التماسی حرف نمیزنم .. دستوریه ... خواهش نیست ! ... اخم میکنه و میگه : اونوقت چرا ؟ ... کوری ؟ ... نمی بینی معشوقه ت چـ ...
دست بلند میکنم و گره ی رو بندم رو از سمت راست صورتم باز میکنم و رو بند اویزون می مونه ... من پشتم به کیارشه اونور خیابون مونده س .... مهران ماتش می بره ... رنگش می پره ... راننده پاش رو روی گاز می ذاره و دور میشه ... مهران پلک نمی زنه ... نگاهم می کنه ... منو ... لک های صورتم و سوختگی های ریز و درشتش ... آشناس براش ... خودش باعثش شده ...
منو می بینه و جا میخوره ... لال میشه ... لب میزنم : باید رضایت بدی ! ...
حرکت سیبک گلوش رو می بینم ... لباش رو با زحمت تکون میده و لب میزنه : پـ ... پریرخ ! ...
چونه م می لرزه ... از وقاحتش ... از عوضی بودنش ... از این نگاه خیره ای که توی اون ترس رو می شه دید ، خبری از پشیمونی نیست ... لب میزنم : بهش میگم زنش ، پریرخ نیست ! ...
اخم میکنه... ملایم ... پررو تر میگه : پای خودتم گیره !


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG