کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
🌈 پارت ۹۶
#Part96

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

جا می خورم ... مات و مبهوت شدنم به وضوح پیداست ... پیداست که تند میگه : خوبه دیگه ... نمی تونه بزنه زیرش ... دی ان و ای و اینا ... برای خودت میگم ! ...
دروغ میگه ... برای من میگه ؟ ... این ندونسته و بی خبر از همه جا حامله شدن رو برای خودم میگه ؟ ... چه خوابی دیده برای کوهیار !!؟ ... نمی ذارم فکر کنه بُرده و میگم : خوشحالی شکله تو شدم ؟ ...
این جمله برام حکمه مرگه ... من همه ی عمرم کابوس می دیدم برای شکله ساره نشدن ، شکله مادرم نشدن ... حالا دارم اون کابوس رو زندگی میکنم ... خودش جا می خوره ... اخم میکنه و میگه : نمی ذارم شکله من بشی ... اولش به خودکشی فکر کنی و بعدش به سقط ... نمی ذارم باران ... اون کوهیاره توله سگ هر غلطی خواست کرد ... فردین ولی بیخود کرده ...
برای خودش می بره و می دوزه ... معلوم نیست داره سنگه خودش رو به سینه می زنه یا منو ... بینیم رو بالا میکشم ... محلش نمیدم ... حرف زدن با ساره ای که همه ی دنیاش رو به اسمه آزادی به لجن کشیده شکله پر کردنه یه چاه با آبکش می مونه ...
همونقدر بی معنی و بیهوده ... دور میشم ... بیرون نمیاد از چهار چوب خونه ش ... فقط صداش رو میشنوم : میخوام ببینم مشایخ بزرگ چطور میتونه ندید بگیره تو رو ... می شنوی باران ؟ ... بارااان ...
عقب برمیگردم ... نگاهش میکنم و لب میزنم : از بین می برمش ساره .... تو چی ؟ ... می شنوی ؟ ...
نگام میکنه ... بی حرف ... ازش بعیده ... من دست بلند میکنم ... برای ماشینی که نگه داره و نگه می داره ... می بینمش که تند سوار ماشینش میشه ... که تعقیبم میکنه ...

🦋👇

🍃 @kadbanoiranii
🍃 پارت ۹۶
#Part96

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

مایعی که نمیدونم چیه ... نمیدونم چیه و انگار به آتیش شعله میده جوری که شاید دو ثانیه ... شاید یه ثانیه فقط زمان میبره که آتیش زبونه بکشه ... شعله ور بشه و بیاد تا صورتم ... فقط اندازه ی پلک زدن وقت دارم ... چشم بستن و ساعد دستم رو جلوی چشمام گرفتن‌ ... من مغزم هنگ کرده کار نمیکنه تا خودم رو عقب بکشم جای این دست جلوی صورتم گذاشتن و داغ شدن ساعد دستم و تهش سوختنش ! سوای وقت ، توانش رو هم ندارم انگار !
سیخ میزنن صورتمو که می سوزه و جیغ میکشم ...جییییغ ... یه جیییغ بلند ... خودم رو عقب پرت می کنم ، صدای کوبیده شدن سرم به زمین شکل یه بمب ساعتی می مونه که تو سرم منفجر میشه ، من پر میشم از درد ! ...
حس میکنم حرارت با پوست صورتم همراه شده که می سوزم ... صدای باز شدن در ...صدای یا ابالفضل گفتن بابا و صدای دایی حجت ‌..
دستی که تکونم میده ... محکم ... تکون بخورم ؟ .‌.. نمی تونم ... صورتم .... نگاه تارم سقف رو میبینه ... سقفی که یه دایره ای از آسمون آبی رو نشون میده و سایه ای از کسی که نمی شناسمش و خودش رو عقب میکشه !
پلک میزنم و قطره اشکم از شقیقه م سر می خوره و انگار کسی روی زخم باز مونده نمک می پاشه که میسوزم و می سوزم ومی سوزم !
*
صدایی که انگار از ته چاه حرف میزنه ... یه صدای گنگ ... یه صدای آشنا... بَم ... جذاب ... صدایی که اسمم رو صدا میزنه ... پریرُخ نه ... پریرو ... کی منو اینطوری صدا میزد جز سیاوش ؟ ...
همه جا تاریکه و صداش لا به لای صدای کسی که میگه : باندارو عوض نکنیم ؟
گم میشه ... میسوزه ...یه خارش ریز لا به لای صورتم ... بسته س ... حسش می کنم ... پلک نزدم هنوز ... انگار که بترسم درد بکنه !


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG