كآشف _ كارآفرينان شايسته فردا
558 subscribers
4.03K photos
404 videos
79 files
1.64K links
ارتباط :
@DrKaashef
021-88225000.

🌺هر آنچه كه
🌺در كنار مدرسه بايد بياموزيد،
🌺مي توانيد در كآشف بياموزيد.
🌺توصيه هايي براي تربيت نسلي خلاق، نوآور و
🌺كارآفرين، تا کآشف شايسته فرداي خود باش
Download Telegram
🌹🌷عکسی ماندگار در تاریخ
"مصدق در دادگاه لاهه" وارد شد و رفت روی صندلی نماینده انگلستان نشست! هر چی نماینده انگلیس بالا و پایین دوید و داد و بیداد که اینجا جایگاه ماست و شما باید اونطرف بشینی, مصدق بی اعتنا دستش رو روی میز گذاشت و سرش رو روی دستش!
همه از این حرکت مصدق حیرت زده بودن!! تا اینکه قاضی وارد شد و نماینده انگلیس با تظلم خواهی به این حرکت مصدق اعتراض کرد! قاضی از مصدق توضیح خواست و مصدق سرش رو بلند کرد و گفت:
جناب قاضی من تنها چند دقیقه بر جایگاه این انگلیسیها نشستم و اینها اینچنین برافروخته اند!! پس ملت من چه باید بگویند که اینها عمریست در سرزمین و جایگاه آنها چمبره زده اند و نمیروند!!.
پاسخ زیبا و ویرانگر مصدق چنان تا پایان دادگاه بر فضا سیطره پیدا کرده بود که در نهایت رای به نفع ایران صادر شد و نفت ایران ملی گشت!
*29 اسفند سالروز ملی شدن صنعت نفت و گرامی داشت شهید راه وطن مبارک.
Forwarded from Sadegh Sahebi
*به نام حضرت دوست ...*
*که هرچه داریم از اوست*

*🌤️صبح اول هفته تان بخیر و روزگارتان به سامان🌤️*
🌷🌷🌷

مردی قوی هیکل در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند. روز اول در جنگل, ۱۸ درخت را قطع کرد. رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز یعد با انگیزه بیشتری کار کرد, ولی ۱۵ درخت را قطع کرد. روز سوم بیشتر کار کرد, اما نتوانست بیشتر از ۱۰ درخت را ببرد. به نظرش آمد که ضعیف شده است.
نزد کارفرمایش رفت، عذر خواست و گفت: «نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم, درخت کمتری می برم!!!».
کارفرما پرسید: «آخرین بار کی تبرت را تیز کردی؟»
او گفت: «برای این کار وقت نداشتم. تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم.»
🌷🌷🌷🌷🌷

برای تیز کردن خود وقت صرف کنید، راز موفقیت در زندگی همین نکته های ظریف است. *انتخاب ها، افکار و ابزار شما باید مرتب تیز شوند.*
به قول آبراهام لینکلن : « اگر به من شش ساعت زمان بدهید که درختی را قطع کنم، من چهار ساعت اول را صرف تیز کردن تبر خواهم کرد.»
شنبه ۱۴۰۳/۰۱/۱۱
Forwarded from Sadegh Sahebi
*مروری بر ۵ سوگیری شناختی*

*۱. سوگیری منشأ ایده*

■این سوگیری براساس یک قضیه‌ی ساده است:
«اگر به فکر من (یا ما) نرسیده باشد، حتما بی‌ارزش است.» همه‌ی ما با افرادی کار کرده‌ایم که از همه‌ی ایده‌ها بدشان می‌آید، مگر اینکه کاری کنیم فکر کنند ایده‌ی خودشان است! و این‌گونه است که همه‌ی ما در دام یک مشکل گرفتار می‌شویم.
□این به آن علت است که هر کسی ممکن است به سوگیری منشأ ایده آلوده شود، به‌ویژه رهبران و صاحبان کسب‌وکار؛ چون ریشه‌ی این سوگیری در خودخواهی است. هر قدر بیش‌تر پیشرفت کنیم، به‌ویژه در برآوردهای خودمان، ریسک ابتلا به این سوگیری هم بیش‌تر می‌شود.

●اگر ما یا کسب‌وکارمان گرفتار سوگیری منشأ ایده‌ی مزمن شده‌ باشیم، اینها داروهایش هستند:

︎نگذاریم منبع، منحرف‌مان کند.
کارمندان در همه‌ی سطوح ایده‌های خوبی دارند. فرض اینکه دیدگاه یک کارمند دون‌پایه بی‌ارزش است، همان‌قدر احمقانه است که فرض کنیم ایده‌های مدیر بخش فروش همیشه عالی است. همین امر برای دوستان، خانواده و افرادی که ملاقات می‌کنیم هم صادق است.
ارزش همیشه در ایده و اجرای آن ایده نهفته است، نه منبع ایده.

︎نگذاریم صنعت، منحرف‌مان کند.
آن‌قدر که من درباره‌ی افزایش بازده تولید از ۳۰ دقیقه گشت‌وگذار در یک کشتارگاه صنعتی طیور یاد گرفتم، از چندین برنامه‌ی بهبود فرایند رسمی که در آنها شرکت کرده بودم و حتی خودم برگزار کرده بودم، چیزی نیاموختم.
گاهی اوقات بهترین ایده‌ها آنهایی هستند که از جاهای به‌ظاهر بی‌ربط الهام می‌گیریم.

︎نگذاریم خودخواهی، منحرف‌مان کند.
اینکه ما رئیس هستیم، دلیل نمی‌شود باهوش‌تر، زرنگ‌تر یا خلاق‌تر باشیم. رئیس‌بودن فقط مسئولیت ماست. انحصارِ ایده‌های عالی در دست رهبران نیست. بنابراین باید بدون هیچ تردیدی اجازه دهیم دیگران هم بدرخشند. هرقدر آنها بیش‌تر بدرخشند، بیش‌تر تلاش می‌کنند. این‌طوری به نفع همه است، به‌ویژه ما.

*۲. سوگیری موریانه‌ای*
 
■خانم پورنیما لوترا (Poornima Luthra) در کتاب هنر اتحاد فعال (The Art of Active Allyship) به نوعی از سوگیری اشاره می‌کنه و اون رو سوگیری موریانه‌ای (termite biases) نامگذاری کرده.

□سوگیری موریانه‌ای، سوگیری‌های مختصر، ظریف و غیرمستقیمی است که ناخواسته یا عمداً کلیشه‌ها، تعصبات، نگرش‌های تحقیرآمیز یا منفی را نسبت به دیگران منتقل می‌کند و اغلب با یک اظهارنظر، شوخی یا تعارف اشتباه گرفته می‌شود."

●سوگیری موریانه ای اشکال مختلفی داره، در اینجا به چند نمونه از اون که در مکالمات محل کار، هنگام ناهار و در طول جلسات می‌شنویم، اشاره می‌کنم:

︎"چقدر تلفظ اسمت سخته. این چه اسمیه داری!"
︎"امیدوارم این تعصباتی که داری به قومیتت مربوط نباشه."
︎«اهل کجایی؟ به لهجت نمیخوره اهل اینجا باشی.»
︎"وای، موهات خیلی بلند شده. قصد که نداری این‌طوری بری جلسه"
︎"به خاطر ارتقات تبریک می گم. کاش ما هم زن بودیم."
︎"به قیافت نمیخوره انقدر خوب انگلیسی حرف بزنی!"
︎"وای، من هیچ وقت نمی‌تونم با معلولیت کنار بیام. به نظر می رسه که شما خیلی خوب با اون کنار اومدید.»
︎"چرا اینقدر ساکتی؟ سختته تو جمع حرف بزنی.»
︎"تولدت مبارک. الان که ۳۰ سالته کی ازدواج میکنی، کی بچه دار میشی؟ خیلی داره دیر میشه ها؟

○کسی که عادت کرده است به گفتن این جور حرف زدن وقتی ناراحتی طرف مقابل را می‌بینه با جملات زیر کار خودش رو توجیه می‌کنه:

︎"واقعا داشتم ازت تعریف می‌کردم."
︎"اوه، شوخی کردم، جنبه داشته باش."
︎"چقدر حساسی!"
︎"چیزی نگفتم که اینقدر نارحت شدی"
︎"بیخیال، بچه ای مگه!"

■این نوع سوگیری به شدت در محل های کار رایج است و به روح و روان انسانها آسیب می زند. در واقع، این شیوه رفتار با دیگران نوعی شکنجه خاموش محسوب می شود که در آن، شکنجه گر، آگاهانه یا از سر ناآگاهی، به تخریب دیگران مشغول می شود. آنها آرام و بی صدا همچون موریانه عمل می کنند....

*۳. سوگیری‌ منفی‌نگری*

■منفی‌نگری (Negativity bias or effect) نوعی سوگیری شناختی است که ذهن وزن بیشتری برای اخبار و اطلاعات منفی قائل می‌شود حتی اگر نسبت اطلاعات منفی و مثبت یکسان باشد. منفی‌نگری ریشه تکاملی دارد زیرا وظیفه مغز شناسایی هر تهدید در کمین است تا بتواند راه‌حلی برایش پیدا کند و احتمال بقا را افزایش دهد در نتیجه به سرعت به هر گونه اطلاعات منفی واکنش نشان می‌دهد. در زندگی مدرن این سوگیری در بسیاری از موارد مفید نیست.

□در یک پژوهش عکس گروهی چند نفر را به شرکت‌کنندگان نشان دادند. در این عکس‌ همه خندان بودند جز یک نفر که اخمو و ناراحت بود. از شرکت‌کنندگان خواسته شد واکنش خود را به این عکس در قالب چند جمله بیان کنند. اکثریت قریب به اتفاق به فرد اخموی در عکس واکنش نشان دادند.
Forwarded from Sadegh Sahebi
نتایج چنین پژوهش‌هایی نشان می‌دهد که چیزهای مثبت تاثیر کمتری بر افراد دارند در قیاس با چیزهای منفی حتی اگر تاثیرشان به لحاظ عاطفی برای فرد کم و بیش یکسان باشد. منفی‌نگری در فرایندهای تصمیم‌گیری، نتیجه‌گیری، ارزیابی، برآورد هزینه و یادگیری مؤثر است.

●نمونه دیگر منفی‌نگری در ارتباطات زبانی قابل مشاهده است. تحقیقات زبان‌شناسی شناختی نشان می‌دهد افراد ممکن است یک عبارت توهین‌آمیز را از زبان یک فرد سال‌ها در خاطر داشته باشند در حالی که تعداد بیشماری از واژگان و جملاتی را که وی بر زبان آورده به راحتی فراموش کنند. نحوه تعامل زوج‌ها یکی از مواردی است که منفی‌نگری در صورت غفلت می‌تواند تبعات سنگینی داشته باشد. تحقیقات زیادی حاکی است که در زوج‌های راضی بین احساسات منفی و احساسات مثبت‌ تعادل وجود دارد و در نتیجه در رفتارشان با یکدیگر جانب انصاف را بیشتر رعایت می‌کنند. در حالیکه مطالعات درباره زوج‌های به شدت ناراضی نشان می‌دهد که منفی‌نگری باعث می‌شود آنان فقط بر رفتار منفی طرف مقابل و در نتیجه احساسات منفی تمرکز کنند.

○این قضیه در روابط دوستانه نیز صادق است. دوستانی که درباره احساسات منفی که به هم دارند همدلانه گفتگو می‌کنند در رفاقت‌شان تعادل به وجود می‌آورند. در حالی که وقتی منفی‌گری در میان باشد، ذهن قهر و بی‌اعتنایی را واکنش مناسب تلقی می‌کند تا از احساسات منفی خودداری کند. در این حالت رفاقت کم‌کم از بین می‌رود.

■توصیه روان‌شناسان شناختی این است که در هر گونه رابطه عاطفی در کنار واکنش به رفتارهای منفی، به رفتارهای مثبت دیگری حتی بیشتر واکنش نشان دهیم تا اثر منفی‌نگری ناخودآگاه به حداقل برسد. همین فرمول ساده می‌تواند از طلاق و بهم‌خوردن دوستی‌ها و خراب‌شدن روابط با دیگران بکاهد.

*۴. اثر شترمرغ!*

■افسانه‌ای قدیمی حاکی از آن است که هرگاه شترمرغ از چیزی بترسد، سر خویش را زیر شن فرو می‌برد و بدین‌گونه به‌گمان خود، از شر دشمن در امان است.

□اثر شتر مرغ نوعی سوگیری شناختی است که ذهن مایل است از برخی مسائل دائما چشم‌پوشی کند و اصطلاحا خودش را قایم کند. در این گونه مواقع فرد ترجیح می‌دهد سرش را مثل کبک زیر برف پنهان کند!

●برای افرادی که در سلسله‌مراتب سازمانی نیازمند پشتیبانی یا حمایت هستند، اثر شترمرغ در چنین موقعیت‌هایی نتایج زیان‌باری دارد. اثر شترمرغ هم‌چنین باعث می‌شود برخی مسائل مهم در روابط انسانی حل‌نشده باقی بمانند و محیط کار غیرقابل تحمل شود. فردی که تحت تاثیر اثر شترمرغ رفتار می‌کند ترجیح می‌دهد از هر شرایطی که ممکن است کمی ناراحتی پیش بیاید دوری گزیند.

○این خطای شناختی سبب می‌شود فرد اطلاعات ضروری فراوانی را از دست بدهد زیرا ترجیح می‌دهد با آن اطلاعات کاری نداشته باشد. در نتیجه هم خود فرد دچار خطای بنیادی در قضاوت‌هایش می‌شود هم اعتماد دیگران را به‌تدریج از دست می‌دهد، زیرا در جاهایی که لازم است، یا حضور ندارد یا واکنشی نشان نمی‌دهد.

■اثر شترمرغ خیلی اوقات در میان افرادی که انسان‌های واقعا خوبی هستند بیشتر نمود پیدا می‌کند، زیرا آنان دوست دارند هیچ‌کس از دست‌شان ناراحت نشود. چنین رفتاری اما جنبه تاریک ادبِ بیش از حد است. آنان همواره به غلط گمان می‌کنند چون کاری نکردیم و حرفی نزدیم پس هیچ‌کس از ما چیزی به دل نگرفته در حالی‌که با سکوت، پنهان‌شدن و واکنش نشان‌ندادن ممکن است حتی بیشتر به دیگران آسیب بزنند به‌ویژه به آن‌هایی که بهشان نزدیک‌ترند و انتظار حمایت بیشتری دارند.

□تحقیقات نشان می‌دهد تا همه آزادانه درباره مشکلات سخن نگویند، مواردی مانند از زیرکار در رفتن رشد می‌کند و فرسودگی شغلی در میان نیروهای ارزش‌مند سازمان افزایش می‌یابد. در نتیجه محیط کار عملا برای بسیاری غیرقابل تحمل می‌شود.

●در زمان تصمیم‌گیری با پرسیدن چند سؤال ساده می‌توان اثر شترمرغ را تشخیص داد. آیا علاوه بر آن‌چه می‌دانم اطلاعات بیشتری هم هست که می‌توانم به‌دست آورم؟ آیا آن اطلاعات را دنبال می‌کنم یا از آن‌ها چشم‌ می‌پوشم؟ در صورت چشم‌پوشی چرا آن اطلاعات اضافی را نادیده می‌گیرم؟

○اگر در پاسخ به هر کدام از این سؤالات فرد به این نتیجه برسد که دلیل اصلی این است که حوصله سر و کله‌زدن با اطلاعات جدید را ندارد، به احتمال قریب به یقین گرفتار اثر شترمرغ شده‌ است.

■این به آن معنا نیست که هیچ‌گاه نباید از هیچ اطلاعاتی چشم‌پوشی کرد. گاهی اوقات باید آگاهانه برخی اطلاعات را نادیده گرفت. به‌ویژه زمانی‌که مسئله‌ هیچ ربطی به ما ندارد. وقتی کاری از دست‌مان ساخته نیست، لازم نیست اطلاعات بیشتری دریافت کنیم چون احتمالا دریافت اطلاعات بیشتر فقط حال‌مان را بدتر می‌کند.
Forwarded from Sadegh Sahebi
□در نهایت آن‌چه در گزینش اطلاعات مهم است تصمیم‌گیری با آگاهی کامل و از روی اندیشه است. به‌ویژه زمانی‌که درباره ورود به موقعیتی ناراحت‌کننده می‌اندیشیم؛ آیا اجتناب از آن موقعیت به نفع ما و اطرافیان است یا صرفا ریشه در ترس از مواجهه با واقعیت دارد؟ اندیشیدن به چنین پرسش‌هایی تاثیر منفی اثر شترمرغ را کاهش می‌دهد.

*۵. سوگیری‌ شناختی انگ‌ بی‌درنگ(خطای بنیادبن انتساب)*

fundamental attribution error
• معرفی توسط لی دیوید راس، استاد دانشگاه استنفورد و با همکارانش ادوارد جونز و ویکتور هریس

■انگ بی‌درنگ نوعی سوگیری شناختی‌ست که: فرد در توضیح و قضاوت رفتار دیگران بر شخصیت و ویژگی‌های ذاتی بیش از اندازه تاکید می‌کند و عوامل محیطی و شرایطی را که آن فرد در آن قرار دارد نادیده می‌گیرد.

□پیش‌فرض در این سوگیری این‌ست که:
«اعمال انسان‌ها شخصیت‌شان را بازتاب می‌دهد.» (در حالیکه الزامن اینگونه نیست).

●انگ بی‌درنگ در رانندگی خیلی رخ می‌دهد. اگر کسی ناگهان جلوی ما بپیچد، اولین فکری که ممکن است به ذهن برسد این است که "او چقدر عوضی است". بعید است در وهله نخست اینکه شاید آن راننده باید به سرعت خودش را به پرواز بسیار مهمی برساند به ذهنمان خطور کند.

○از آنطرف اگر خودمان ناگهانی جلوی کسی بپیچیم، تمایل داریم خودمان را قانع کنیم که چاره دیگری نداشتیم.‌ در یک پژوهش، شرکت کنندگان باید مقصر یک اتفاق بد را مشخص می‌کردند. نتایج نشان می‌دهد: هر گاه اتفاق بدی برای دیگران می‌افتد، افراد حدود ۶۵% مواقع، خود آن شخص و رفتارش را مقصر می‌دانند. اما هر گاه اتفاق بدی برای خود فرد می‌افتد، فقط ۴۴% مواقع خودشان را مقصر می‌دانند و بقیه مواقع هم تقصیر را می‌اندازند گردن شرایطی که در آن گرفتار بودند.
Forwarded from Sadegh Sahebi
فیلم سینمایی *Mine* داستان سربازی است که حین بازگشت از مأموریت در بیابانی برهوت، یکی از پاهایش روی مین می‌رود، اما او بلافاصله متوجه شده و پایش را از روی مین برنمی دارد، اگر پا را بلند کند مین فوراً منفجر می‌شود و مرگ او حتمی است. با توجه به این شرایط خودش نمی تواند مین را خنثی کند، پس مجبورست چندین روز در انتظار نیروی کمکی بماند. خستگی بیش از حد، گرمای روز، سرمای شب، بی خوابی و ایستادنِ مداوم، تشنگی و گرسنگی میتواند او را از پا دربیاورد. در این حال و روز، او به حالتی نیمه هوشیار فرو می رود و مدام خاطرات گذشته اش را مرور می کند. مینِ رابطه عاطفی با همسرش، مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکارانش، مینِ درگیری در کافه با غریبه ها و... این مین در حقیقت، استعاره از مین هاییست که او در روابط عاطفی، خانوادگی، اجتماعی و شغلی خود منهدم کرده است و او را وادار می کند تا کاری را انجام دهد که قبل از این هرگز انجام نداده بود، *مکث کردن و اندیشیدن به کارنامه اعمالش.*
عاقبت نیروهای کمکی میرسند ولی پایان داستان اتفاق جالبی رقم می‌خورد!!!

*مکث آگاهانه*، چیزیست که در زندگی پرتلاطم به آن نیاز داریم. ما به رویدادهای امروزِ زندگیمان همان واکنشی را نشان می دهیم که تجربه کرده ایم و به ناشناخته های امروز بر اساس شناخته های دیروز عکس العمل نشان می دهیم. حال اگر فوراً و با عجله به آن حوادث و اتفاقات واکنش نشان ندهیم، زندگی بهتری را تجربه خواهیم کرد. مکث کردن موقع کنش ها و واکنش ها میتواند افقی از انتخاب های جدید را به روی ما باز کند.
و اما آخر فیلم جالب تر است...
در آخر متوجه می‌شویم پای سرباز روی هیچ مینی نبوده و فقط یک سر عروسک زیر پایش قرار داشته است.
در زندگی نیز مین‌های خودساخته‌ی زیادی برای خودمان می‌تراشیم و گام بعدی را از دست می‌دهیم. خیلی از مین‌هایی که ما را فلج کرده‌اند وجود خارجی ندارند و فقط زاده‌ی خیالات ما هستند و ما آنقدر آنها را باور داریم که حاضر نیستیم قدم بعدی را برداریم.
*موفقیت و پیشرفت در زندگی، به «نوع نگرش و احساس خودمان» بستگی دارد.*
سه شنبه ۱۴۰۳/۰۱/۱۴
Forwarded from Sadegh Sahebi
رئیس جدید، چالش جدید!

🔸سال‌ها در یک شرکت کار کرده‏‌اید و همیشه عاشق شغل‏‌تان بوده‏‌اید، اما همه چیز با ورود رئیس جدید تغییر می‌کند. دلخوری و کلافگی از اینکه باید یک بار دیگر خود را ثابت کنید، قابل درک است؛ اما بسیار مهم است که از خشم و رنجش خود عبور کنید.

🔸کانی نونن هدلی، روان‌شناس سازمانی و استاد دانشکده کسب و کار دانشگاه بوستون می‌‌گوید: «احتمالا این تغییر آن چیزی نباشد که دلتان بخواهد با آن مواجه شوید. اما برای موفقیت در شرایط جدید، باید خود را وفق دهید. اولین گام بازنگری در افکارتان است. سعی کنید به این موقعیت به چشم فرصتی برای یادگیری نگاه کنید. یادتان باشد که یک رئیس جدید اساسا به این معنی است که شما یک شغل کاملا جدید دارید.»

🔸پس حالا که به نظر می‌رسد رئیس جدیدتان همه‌‌چیز را سخت‌‌تر می‌کند، چگونه به مسیر خود بازگردید و حس موفقیتتان را به دست آورید؟

1⃣ مثبت فکر کنید. طبیعی است که دلتان برای رئیس قدیمی و روش کار او تنگ شود. اما واقعیت این است که تغییر در کار اجتناب‌‌ناپذیر است. به خودتان یادآوری کنید: «من شغلم را دوست دارم و دوباره آن را دوست خواهم داشت. فقط باید از این‌ گذار موقت عبور کنم.» درهای قلبتان را هم باز نگه ‌‌دارید؛ ممکن است با گذشت زمان متوجه شوید که مدیر جدید را دوست دارید!

2⃣ کمی همدلی داشته باشید. گاهی اوقات روسای جدید بیش ‌‌از حد کنترل‌گرند و با همه‌‌چیز کار دارند یا تغییرات غیرضروری ایجاد می‌کنند که خود را برجسته کنند. قابل‌‌ درک است که این رفتار برای کارمندان باسابقه آزاردهنده باشد. اما به او زمان دهید تا با نقش خود سازگاری پیدا کند. این فرد به دلیلی برای این کار انتخاب ‌‌شده است. وقتی به درک بهتری از اهداف سازمان و دلایل انتخاب مدیر جدید برسید، راحت‌‌تر می‌توانید راه‌‌هایی برای همکاری پیدا کنید.

3⃣ یافتن راهی برای همکاری خوب با رئیس جدید نیازمند مهارت تیزبینی و پژوهش است. تلاش کنید اولویت‌‌ها و ترجیحات رئیس جدید خود را درک کنید و در مورد انتظارات مربوط به تصمیم‌گیری با او صحبت کنید. این به شما کمک می‌کند تا هم‌‌صدا و همسو شوید.

4⃣ رویکرد همراه و سازنده‌‌ای داشته باشید. برخی افراد با آمدن رئیس جدید، حالتی تدافعی به خود می‌‌گیرند و در برابر تغییر مقاومت می‌کنند. دسته دیگر ممکن است بیش‌‌ازحد چاپلوس و متملق شوند. حد وسط را در پیش بگیرید؛ یعنی در عین اینکه از رئیس خود حمایت می‌‌کنید، بازخورد صادقانه‌‌ای ارائه دهید.
همچنین در برابر میل به غیبت در مورد رئیس جدید هم مقاومت کنید. تلاش‌‌های رئیس را تخریب نکنید. به‌‌جای آن سعی کنید متحد او باشید. یادتان باشد که اگر افراد بیشتری از رئیس حمایت کنند، به ‌‌احتمال ‌‌زیاد عملکرد او بهتر خواهد شد.

5⃣ در کار خود بدرخشید. قابل‌‌درک است که از اینکه مجبورید دوباره خود را به رئیس جدید ثابت کنید، عصبانی باشید، اما به خاطر داشته باشید که رئیس جدید شما باید شما را بشناسد و ببیند چه توانمندی‌‌هایی دارید. سعی کنید در برجسته‌‌ترین پروژه‌‌ای که می‌تواند رئیستان را برجسته کند، بدرخشید. شما باید کمی بیشتر از حد معمول کار کنید تا فرد قابل ‌‌اعتمادی دیده شوید.

6⃣ اگر رئیس جدیدتان به حدی شغل شما را غیرقابل تحمل کرده که به فکر استعفا افتاده‌‌اید، از خودتان بپرسید آیا شرکت، مزایا، همکاران و ماهیت اصلی کارتان را دوست دارید؟ اگر پاسخ بیشتر این موارد مثبت است، احتمالا ارزشش را داشته باشد که بمانید و راهی برای کنار آمدن با شرایط تازه پیدا کنید.
عجله نکنید. تا وقتی رئیستان روان پریش نیست، شش ماه به او فرصت دهید. ممکن است اولش بی‌‌کفایت به نظر برسد، اما در حال یادگیری است. با این حال اگر مدتی صبر کردید و دیدید رئیس‌‌تان همچنان رضایت شغلی شما را کاهش می‌دهد، به دنبال فرصت‌‌هایی درون یا بیرون سازمان باشید. اگر گزینه‌‌ بهتری پیدا شد، می‌توانید آنجا را ترک کنید.

منبع: HBR
کانال آموزه های سازمانی
Forwarded from Sadegh Sahebi
4_5789758537987003741.pdf
286.4 KB
Brought to you by OfficeSuite: Word, Excel, PDF
Download and try it now -> https://officesuite.com/download-app
Forwarded from Sadegh Sahebi
خلاصه کتاب نابخردیهای پیش بینی پذیر
Forwarded from Sadegh Sahebi
پنج انقلاب صنعتی در یک نگاه و رویکرد انسانی_شناختی انقلاب پنجم صنعتی

انقلاب صنعتی ۵.۰ به عنوان تکامل صنعتی آینده در نظر گرفته می شود که هدف آن استفاده از خلاقیت متخصصان انسانی در همکاری با ماشین های کارآمد، هوشمند و دقیق، به منظور دستیابی به راه حل های تولیدی با منابع کارآمد و ترجیحی کاربر در مقایسه با صنعت چهارم است.

دنیا و استراتژیستها به سمت انسانی تر شدن در حرکتند.
Forwarded from Sadegh Sahebi
.

در شمال اروپا منطقه‌ای وجود دارد به نام اسکاندیناوی. کشورهای این منطقه عبارتند از سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند، ایسلند و جزایر فارو. زبان مردم این سرزمین‌ها از ریشه زبان آلمانی است. مردم اسکاندیناوی از نسل جنگجویان وایکینگ‌ هستند که در زمان‌های قدیم، با کشتی به سرزمین‌های مختلف حمله می‌کردند و مایملک آن‌ها را غارت می‌کردند

گنده لات های شمال اروپا بسیار خرافاتی بودند و خدایان وایکینگی نظیر اودین و گرگ غول آسا فنریر را ستایش می‌کردند. وایکینگ‌ها اعتقاد داشتند که اگر در جنگ کشته می‌شدند روح‌شان به والهالا (بهشت وایکینگ‌ها) وارد می‌شد و همراه با سایر جنگجویان افسانه‌ای بر سر یک میز بزرگ چوبی می‌نشستند و شراب ناب والهالایی می‌نوشیدند و می‌خندیدند
بعداز جنگ جهانی دوم که اروپا تقریباً کامل ویران شده بود
صندوق جهانی پول اقدام به پرداخت وام به کشور های اروپایی کرد تا کشور های خود را بازسازی کنند
در این میان کشورهای اسکاندیناوی با این پول اقدام به ساخت کتابخانه و ترویج فرهنگ کتابخوانی بین مردم پرداختند
تا جایی که چندین بار باعث اعتراض و تذکر صندوق بین‌المللی پول به این کشور ها شد
اما اسکاندیناوی ها اطمینان خاطر دادند که از این وام برای توسعه زیرساخت های فرهنگی اجتماعی استفاده می‌کنند

حالا نوادگان‌ آنان تفاوت‌های فاحشی با پدربزرگانشان دارند
که به نوردیک‌ها معروف هستند
به عنوان آدم‌هایی آرام و صلح طلب و در عین حال متفکر شناخته می‌شوند که نه تنها مثل وایکینگ‌‌ها نان کسی را از چنگش در نمی‌آورند، بلکه با تکیه بر نظام اقتصادی منحصر به فردشان کاری کرده‌اند که تمام اتباع آن‌ها بدون چشمداشت به مال بقیه، در رفاه کامل زندگی کنند

مؤسسه لگاتوم هر سال با بررسی عواملی مانند اقتصاد، کارآفرینی، سیستم حکومتی، تحصیلات، بهداشت و سلامت، امنیت فردی و اجتماعی، آزادی‌های فردی و سرمایه‌ اجتماعی در بین تمام کشورهای دنیا، لیستی منتشر می‌کند که خوشحال‌ترین کشورهای دنیا را به ترتیب معرفی می‌کند. با نگاهی به این لیست متوجه می‌شویم از ۶ کشور دنوردیک که نام بردیم، در سال ۲۰۱۴، نروژ عنوان اول را دارد، دانمارک چهارم است، سوئد ششم، فنلاند هشتم و ایسلند یازدهم است

چگونه مردمی که گرز و شمشیر به دست بودند، به سطحی رسیده‌اند که می‌توانند کشورهای سردسیر خود را به این خوبی اداره کنند؟

اگر بخواهید کشوری داشته باشید که فقر، تبعیض و جهل باعث نشود مردمش دائم به جان هم بیفتند، باید در تمام سطوح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عدالت برقرار کنید، اگر می‌خواهید اندیشه‌های پوسیده از سر مردم کشورتان بپرد باید به تقویت علم روز و دانشگاه‌ها بپردازید، اگر می‌خواهید شیوع یک بیماری مردم را به وحشت نیندازد باید زیر ساخت‌های نظام سلامت و بهداشت را به خوبی در کشور پیاده کنید، اگر می‌خواهید مردم کشورتان رفتار بالغانه‌ای داشته باشند باید به آزادی‌های فردی بها بدهید و در نهایت اداره تمام این امور نیازمند دولتی با ثبات است که بدون شعار دادن، به مردم کشورش خدمت کند

سیستمی که دولت‌های اسکاندیناوی برای اداره کشورهای‌شان به کار می‌برند چیزی است که به “مدل نوردیک” معروف است که خودشان از آن به عنوان ”سیستم رفاقتی” نام می‌برند. بارزترین خصوصیتی که در این سیستم وجود دارد این است که نفع عمومی بر نفع فردی ترجیح داده می‌شود

در این کشورها، دولت ۴۰ درصد تا ۶۰ درصد از درآمد شما را مشمول مالیات می‌کند و البته مردم این کشورها بدون هیچ گونه کارشکنی و اعتراضی این مبلغ را دو دستی به دولت تقدیم می‌کنند، چون می‌دانند که اگر کارشان به بیمارستان کشید یا به دانشگاه رفتند نیازی نیست پول پرداخت کنند

اگر شما پول بیشتری در بیاورید باید مالیات بیشتری هم بدهید، بنابراین در این نظام فاصله طبقاتی ایجاد نمی‌شود و اگر امشب شام مرغ دارید، خیال‌تان راحت است که بقیه هموطنان‌تان مثل گربه تا کمر در سطل آشغال فرو نرفته‌اند. فقر که نباشد و هر کسی دستش در جیب خودش باشد، بخش بسیار زیادی از جرم و جنایت هم خود به خود محو می‌شود و جامعه به امنیت می‌رسد و مردم فرصت می‌کنند وقت‌شان را صرف کارهای مهم‌تری کنند

آگاهی یک شبه اتفاق نمیافتد، یا باید تجربه کرد و درونی بشود یا با تفکر عمیق و برنامه ریزی حادث میشود

وقتی یکی در بانک سپرده میذاره یعنی توانمنده و کسی که از بانک وام میگیره محتاجه

در سوئیس،
بانك ها ماهيانه یک درصد جهت حق نگهدارى پول از مشتری می گیرد، ولی سود بانکی از وام گیرنده ها نمی گیرد

اما  در بانکهای ايران ،ماهيانه سودى حدود ٢٠درصد به سپرده ثروتمندان اضافه ميكند،در عوض ٢٨ درصد بهره از وام گیرندگان (افراد محتاج)ميگيرد

چه خوب است که "خودمان با مطالعه و دانش و مدیریت خالق بهشت باشیم .- کتاب بخوانیم - کتاب بخوانیم - کمتر نصیحت کنیم  بیشتر عمل کنیم - درست عمل کنیم و بازهم  کتاب بخوانیم ........


دکتر نعمت الله فاضلی‌

.
Forwarded from Sadegh Sahebi
البته این آمار هم قابل تامل است و مغایر با تحلیل آقای فاضلی
Forwarded from Sadegh Sahebi
💢 آیا رشد ایران امکان پذیر است؟
✍️دکتر محمود سریع القلم

اگر کشوری درآمد نداشته باشد، نه از نظر فرهنگی و نه از نظر اجتماعی رشد نمی‌کند؛ همچنین از اعتبار بین‌المللی لازم نیز برخوردار نخواهد بود.

رشد و توسعه اقتصادی، علم است مانند علم پزشکی. اگر پزشکانی از کشورهای نیجریه، کانادا، بنگلادش یا فنلاند در یک جا جمع شوند، و در رابطه با بنیان های سلامت انسان صحبت کنند، احتمالا 90 درصد صحبت‌های آنها یکی است. چرا؟ چون پزشکی علم است. توسعه و حکمرانی نیز علم هستند. به همین دلیل، توسعه پیدا کردن یک تصمیم است؛ زیرا کشوری، یا جامعه ای که تصمیم به توسعه بگیرد، باید کارهایی را انجام دهد. اگر آن کارها را انجام داد توسعه پیدا می کند

چگونه درآمد سرانه چین از 200 دلار در عرض 25 سال به 10 هزار دلار افزایش یافت، اقتصاد دوم جهان شد و GDP 18 تریلیون دلاری را به خود اختصاص داد؟ هیچ کشوری در دنیا نیست که حداقل 20 درصد از تجارت خارجی‌اش با چین نباشد؛ این رقم در ارتباط با برخی کشورها تا 85 درصد هم می رسد.

رویداد بسیار مهمی که در چین و همچنین ترکیه و مکزیک شاهد بودیم این بود که حاکمیت، مدیریت را از مالکیت جدا کرد. امروز در چین 82 درصد مالکیت اقتصادی نزد افراد و بنگاه‌هاست، این را مقایسه کنید با زمان مائو که همه امور در اختیار حکومت بود

در مقایسه با چین، در روسیه فردی به نام «خدورکوفسکی» بعد از فروپاشی شوروی با ابداعات خود در صنعت نفت، شرکتی را با گردش مالی 2 میلیارد دلاری تاسیس کرد. حکومت به او گفت بدون اجازه‌اش، ثروتمند شده است. پرداختن مالیات جای خود دارد، باید با کرملین شریک شود. این شخص قبول نکرد و پیامدش، به عنوان فاسد دستگیر شد، مدت ها در زندان بود و در آخر تبعید شد.

آخرین باری که یک کالای روسی مصرف کردید کی بود و آخرین باری که کالای چینی مصرف کردید کی بود؟ روسیه علیرغم اینکه 150 سال است برای رشد و توسعه اقتصادی تلاش می کند اما به دلیل عدم تصمیم گیری در باره جدا سازی دولت از مالکیت، به همین میزان عقب هستند. انگلیس 350 سال پیش، ژاپنی‌ها 170 سال پیش، چینی‌ها و هندی‌ها 25 سال پیش این تصمیم را گرفتند.

سال 1985 در عربستان، مرکزی به نام مرکز پادشاه عبدالله در تکنولوژی و علم تاسیس شد. طی سال‌ها، 6600 نفر در STEM (Science, Technology, Engineering and Mathematics) نیرو تربیت کردند. 3 نفر از روسای موسسه مذکور، یکی رئیس دانشگاه سنگاپور بوده است. او کیست؟ دانشگاه ملی سنگاپور رتبه 44 جهان را دارد؛ بهترین رتبه های جهانی دانشگاه‌های ایران در حدود 500 یا 600  است. نفر بعدی رئیس دانشگاه Caltech آمریکا و از بزرگترین مراکز تکنولوژی جهان است. ریاست او، به معنای آورده ای متراکم از شبکه ای سرشار از تجربه و مناسبات است. رئیس سوم کیست؟ رئیس دانشگاه علم و تکنولوژی هنگ ‌کنگ. او با اغلب اشخاص و همه موسسات آی تی و هوش مصنوعی شرق آسیا ارتباط دارد. مشاهده می‌کنیم که نظام نخبگانی عربستان، آمادگی استفاده از تخصص را داشتند. این موضوع در مورد امارات و قطر هم صدق می کند. آنان نیز بهترین‌ها را آوردند. به خاطر دارم زمانی با رئیس دانشگاه عبدالعزیز عربستان صحبت می کردم. به او گفتم چرا دانشگاه شما مقطع دکترا ندارد؟ گفت برای برگزاری مقطع دکترا هنوز آمادگی ندارند زیرا دکترا فقط کتاب خواندن نیست. گفت وقتی شما در دانشگاهی مثل کمبریج راه می روید، احساس می کنید 800 سال سابقه دارد. استادان چنین دانشگاهی، در مقطع تحصیلی دکترا، در 20 دانشگاه مختلف دنیا تدریس کرده، 7هزار کتاب خوانده، تجربه در صنعت دارد، و مشاور 50 نفر آدم بزرگ در دنیا بوده است؛ چنین متخصصانی را ما نداریم. ما در بهترین شرایط کنونی، می‌توانیم در مقطع لیسانس دانشجو بپذیریم، و بعد از فارغ التحصیلی آنان را به بهترین دانشگاه های دنیا می فرستیم. کما اینکه عربستان الان 60 هزار نفر دانشجو در بهترین دانشگاه‌های آمریکا دارد از جمله 10 هزار نفر در انگلستان، و مابقی در فرانسه، آلمان و چند کشور دیگر هستند. یکی از شکاف‌هایی که بین ما و اعراب خلیج فارس در بیست سال آینده وجود خواهد داشت، شکاف عمیق تخصصی خواهد بود. حوزۀ علم در ایران در حداقل ارتباطات جهانی خود است.

ویتنام یک کشور کمونیستی، امارات یک کشور پادشاهی، اندونزی نیمه دمکراتیک، و سنگاپور اقتدارگراست، اما همه دارند پیشرفت می‌کنند. در نهایت در می‌یابیم، از نظر علمی، رشد و توسعه اقتصادی خیلی ارتباطی با ماهیت یک نظام سیاسی ندارد، ماهیت نظام سیاسی، هر حالتی می تواند داشته باشد، اما آنچه مهم است باید بررسی شود آیا تصمیم گیری‌های نخبگان یک کشور در راستای افزایش ثروت ملی هست یا نه...؟
Forwarded from Sadegh Sahebi
*♦️کلاس اول یزد بودم. سال 1340. وسطای سال اومدیم تهران یه مدرسه اسممو نوشتند.*
🔺شهرستانی بودم، لهجه ی غلیظ یزدی و گیج از شهری
غریب ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا  معضلی بود برای من، هیچی نمیفهمیدم البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود، ولی با سختی و رنج درسکی می خواندم. توی تهران شدم شاگرد تنبل کلاس.
🔺معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من، هر کسی درس نمی خواند می گفت: می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم.با هزار زحمت رفتم کلاس دوم، آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان. همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم! دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد....
🔺کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان، لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند.من خودم از اول رفتم به ته کلاس نشستم. می دانستم جام اون جاست.درس داد، مشق گفت که برا فردا بیاریم. آنقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم.ولی می دانستم نتیجه ی تنبل کلاس چیست. فردا که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشقها. همگی شاخ درآورده بودیم، آخه مشقامون را یا خط می زدند یا پاره می کردند. وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم، دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد. زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت.خدایا برای من چی می نویسه؟
🔺با خطی زیبا نوشت: *"عالی"*
باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود . لبخندی زد و رد شد. سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم، به خودم گفتم که هرگز نمی گذارم بفهمد که من تنبل کلاسم. به خودم قول دادم بهترین باشم...آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد همیشه شاگرد اول بودم. وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم.
*یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد.*
چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم به ویژه ما مادران، معلمان، استادان، مربیان، رئیسان و ....
"*🔺خاطره ای از پروفسور علیرضا شاه محمدی استاد روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه کنت انگلستان.*