من
بازوی شکستة #پیریافته بودم
وقتی که نیمئ از #کندوله
درآتش کین #امیرکل بسوخت و
نیمی دیگرش ازداغ ودردسیلاب اندوه فرو ریخت!
من آه بودم
من آه کودکان بودم آن هنگامکه
بوئ سوختن اندام نازکشان تمام روستاراپرکرده بود
من پیکر درهم شکسته ی
#پیرولئ_سلطان بودم
وقتئ که دهقانان پیرسرزمینم
بر صلیب رؤیاهایشان آویخته شدند.
من اشک خواهرانم بودم
سوزان تر از اشک ستاره های ویران....
پس کبوتری گم کرده خانه شدم
که در قرنهای تاریک
در سیاهچاله ای به وسعت شب و تنهایی
چرخ می زند.
درحافظه تاریخی #نادرقلی_میرزا
وقتئ سرهنگ #الماسخان ازاسب سرنگون شد وسپاه عقب نشست
بر تندیس ها تاختند.
لبخند برلبانمان ماسید،
و بر سر در خانه هامان به جای گُل
خارهائ نفرت روئید.
... و هنگام که سپاهِ #شاه_پیروز بااسبانی #یال_افشان با سحر آمدند
و با شیهه های مجروح و مغرور گرد آبادئ مارقصیدند،
شیپور پر غرور بربامها دمیده شد،
و من #عقابی شدم از باران
با پنجه ای از #خشم_تندر
بر قله ای که هیچ سواری فتحش نتواند
همچنان چرخ می زنم واوج می گیرم
ودرپرواز.........
پی نوشت
پ.ن:✅ درجنگهای طولانی بین دهقانان اسقلال طلب کندوله ومالک وقت منطفه دینور به نام
#امیرکل شاهزاده زمان رضاشاه کبیرکه سمت فرمافرمایی ولایت کرمانشاهان راداشت،کندوله ایهاهرگزبه ایشان باج مالکانه ندادند وبعدازچندجنگ خونین بین اهالی ومزدوران حکومتی که حاصلی دربرنداشت عاقبت جلسه صلح وسازش برگزارگردیدوقرارشدکه کندوله ایهابه ظاهرسلطه ایشان رابه رسمیت بشناسندودرعوض امیرکل هم هیچ پولی دریافت نکندودیگرادعایی نکندولی طبق مفادصلح نامه کندوله ایهاموظف شدندکه نام خانوادگی "امیری"راسجل احوال کنندودریکی ازاین جنگهامزدوران امیرکل باراهنمایی چندکندوله ای خائن به وطن ،وقتی که مردهای کندوله ای در روستا نبودنددرکوه مشغول جمع کردن آغوقه وتدارکات جنگ بودندبه کندوله شبیخون زدندونیم کندوله راآتش زدندونیم دیگرش رابه آب بستندوخراب کردندونزدیک صدنفرزن وکودک وکهنسال
یاسوختندویادرآتش کباب شدندوتلف شدند
ننگ ابدی برامیرکل ومزدوران وخائنین باد
✅پیر ولی سلطان مردی بلند قامت و قوی هیکل و شمشیرزن وسوارکار بوده و از سوی پدر از تیره سمایله Scmailc که از مهاجرین چردوار به کندوله بودند؛ محسوب می شد.
پیر ولی سلطان به سن جوانی در سال ۱۲۹۸ در مأموریتی در سر پل ذهاب درگذشت و جنازه او را برای دفن به کندوله انتقال دادند و فرزندش محمدسلطان در فوج به مقام اونایل گردید.
✅اشاره به وقایع زمان ژنرال الماسخان
کندوله ایست....که همه میدانیدقضیه فرورفتن پای اسب فرمانده راوسرنگون شدن بیرق شاهی وعقب نشینی ودرنهایت شکست سپاه نادرشاه دراولین جنگ بغدادباتوپال پاشای عثمانی واول گناهاین شکست راگردن ژنرال گذاشتندودرجنگ دوم که نادرشاه پیروزشدحقیقت رافهمیدوشخصا برای دلجویی ازسرداربی بدیل لشکرش سرهنگ الماسخان بااردوی شاهی به کندوله آمدودیگرقضایا.....
🍃🌺🍃
دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست!
شعرها ودلنوشته های:
#کرم_اله_امیرئ #ک_الف_یاس👍
در کانال ادبئ ؛
#کوچه_باغهائ_شعر (کندوله)👌
👇👇👇👇
┏━━━⭐━━━┓
@k_a_yass
┗━━━⭐━━━┛
بازوی شکستة #پیریافته بودم
وقتی که نیمئ از #کندوله
درآتش کین #امیرکل بسوخت و
نیمی دیگرش ازداغ ودردسیلاب اندوه فرو ریخت!
من آه بودم
من آه کودکان بودم آن هنگامکه
بوئ سوختن اندام نازکشان تمام روستاراپرکرده بود
من پیکر درهم شکسته ی
#پیرولئ_سلطان بودم
وقتئ که دهقانان پیرسرزمینم
بر صلیب رؤیاهایشان آویخته شدند.
من اشک خواهرانم بودم
سوزان تر از اشک ستاره های ویران....
پس کبوتری گم کرده خانه شدم
که در قرنهای تاریک
در سیاهچاله ای به وسعت شب و تنهایی
چرخ می زند.
درحافظه تاریخی #نادرقلی_میرزا
وقتئ سرهنگ #الماسخان ازاسب سرنگون شد وسپاه عقب نشست
بر تندیس ها تاختند.
لبخند برلبانمان ماسید،
و بر سر در خانه هامان به جای گُل
خارهائ نفرت روئید.
... و هنگام که سپاهِ #شاه_پیروز بااسبانی #یال_افشان با سحر آمدند
و با شیهه های مجروح و مغرور گرد آبادئ مارقصیدند،
شیپور پر غرور بربامها دمیده شد،
و من #عقابی شدم از باران
با پنجه ای از #خشم_تندر
بر قله ای که هیچ سواری فتحش نتواند
همچنان چرخ می زنم واوج می گیرم
ودرپرواز.........
پی نوشت
پ.ن:✅ درجنگهای طولانی بین دهقانان اسقلال طلب کندوله ومالک وقت منطفه دینور به نام
#امیرکل شاهزاده زمان رضاشاه کبیرکه سمت فرمافرمایی ولایت کرمانشاهان راداشت،کندوله ایهاهرگزبه ایشان باج مالکانه ندادند وبعدازچندجنگ خونین بین اهالی ومزدوران حکومتی که حاصلی دربرنداشت عاقبت جلسه صلح وسازش برگزارگردیدوقرارشدکه کندوله ایهابه ظاهرسلطه ایشان رابه رسمیت بشناسندودرعوض امیرکل هم هیچ پولی دریافت نکندودیگرادعایی نکندولی طبق مفادصلح نامه کندوله ایهاموظف شدندکه نام خانوادگی "امیری"راسجل احوال کنندودریکی ازاین جنگهامزدوران امیرکل باراهنمایی چندکندوله ای خائن به وطن ،وقتی که مردهای کندوله ای در روستا نبودنددرکوه مشغول جمع کردن آغوقه وتدارکات جنگ بودندبه کندوله شبیخون زدندونیم کندوله راآتش زدندونیم دیگرش رابه آب بستندوخراب کردندونزدیک صدنفرزن وکودک وکهنسال
یاسوختندویادرآتش کباب شدندوتلف شدند
ننگ ابدی برامیرکل ومزدوران وخائنین باد
✅پیر ولی سلطان مردی بلند قامت و قوی هیکل و شمشیرزن وسوارکار بوده و از سوی پدر از تیره سمایله Scmailc که از مهاجرین چردوار به کندوله بودند؛ محسوب می شد.
پیر ولی سلطان به سن جوانی در سال ۱۲۹۸ در مأموریتی در سر پل ذهاب درگذشت و جنازه او را برای دفن به کندوله انتقال دادند و فرزندش محمدسلطان در فوج به مقام اونایل گردید.
✅اشاره به وقایع زمان ژنرال الماسخان
کندوله ایست....که همه میدانیدقضیه فرورفتن پای اسب فرمانده راوسرنگون شدن بیرق شاهی وعقب نشینی ودرنهایت شکست سپاه نادرشاه دراولین جنگ بغدادباتوپال پاشای عثمانی واول گناهاین شکست راگردن ژنرال گذاشتندودرجنگ دوم که نادرشاه پیروزشدحقیقت رافهمیدوشخصا برای دلجویی ازسرداربی بدیل لشکرش سرهنگ الماسخان بااردوی شاهی به کندوله آمدودیگرقضایا.....
🍃🌺🍃
دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست!
شعرها ودلنوشته های:
#کرم_اله_امیرئ #ک_الف_یاس👍
در کانال ادبئ ؛
#کوچه_باغهائ_شعر (کندوله)👌
👇👇👇👇
┏━━━⭐━━━┓
@k_a_yass
┗━━━⭐━━━┛
من
بازوی شکستة #پیریافته بودم
وقتی که نیمئ از #کندوله
درآتش کین #امیرکل بسوخت و
نیمی دیگرش ازداغ ودردفرو ریخت!
من آه.......
من آه کودکان بودم....
وبوئ دود تنشان تمام روستاراپرکرد
من پیکر درهم شکسته ی
#پیرولئ_سلطان بودم
وقتئ که دهقانان پیرسرزمینم
بر صلیب رؤیاهایشان آویخته شدند.
من اشک خواهرانم بودم
سوزان تر از اشک ستاره های ویران....
پس کبوتری گم کرده خانه شدم
که در قرنهای تاریک
در سیاهچاله ای به وسعت شب و تنهایی
چرخ می زند.
درحافظه تاریخی #نادرقلی_میرزا
وقتئ سرهنگ #الماسخان ازاسب سرنگون شد وسپاه عقب نشست
بر تندیس ها تاختند.
لبخند برلبانمان ماسید،
و بر سر در خانه هامان به جای گل
خارهائ نفرت روئید.
... و هنگام که سپاهِ #شاه_پیروز بااسبانی یال افشان با سحر آمدند
و با شیهه های مجروح و مغرور گرد آبادئ مارقصیدند،
شیپور پر غرور بربامها دمیده شد،
و من #عقابی شدم از باران
با پنجه ای از #خشم_تندر
بر #قله_ای که هیچ سواری فتحش نتواند
همچنان چرخ می زنم واوج می گیرم
ودرپرواز.........
🌺🌷🌺
دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست!
شعرها ودلنوشته های:
#کرم_اله_امیرئ #ک_الف_یاس👍
در کانال ادبئ ؛
#کوچه_باغهائ_شعر (کندوله)👌
👇👇👇👇
┏━━━⭐━━━┓
@k_a_yass
┗━━━⭐━━━┛
بازوی شکستة #پیریافته بودم
وقتی که نیمئ از #کندوله
درآتش کین #امیرکل بسوخت و
نیمی دیگرش ازداغ ودردفرو ریخت!
من آه.......
من آه کودکان بودم....
وبوئ دود تنشان تمام روستاراپرکرد
من پیکر درهم شکسته ی
#پیرولئ_سلطان بودم
وقتئ که دهقانان پیرسرزمینم
بر صلیب رؤیاهایشان آویخته شدند.
من اشک خواهرانم بودم
سوزان تر از اشک ستاره های ویران....
پس کبوتری گم کرده خانه شدم
که در قرنهای تاریک
در سیاهچاله ای به وسعت شب و تنهایی
چرخ می زند.
درحافظه تاریخی #نادرقلی_میرزا
وقتئ سرهنگ #الماسخان ازاسب سرنگون شد وسپاه عقب نشست
بر تندیس ها تاختند.
لبخند برلبانمان ماسید،
و بر سر در خانه هامان به جای گل
خارهائ نفرت روئید.
... و هنگام که سپاهِ #شاه_پیروز بااسبانی یال افشان با سحر آمدند
و با شیهه های مجروح و مغرور گرد آبادئ مارقصیدند،
شیپور پر غرور بربامها دمیده شد،
و من #عقابی شدم از باران
با پنجه ای از #خشم_تندر
بر #قله_ای که هیچ سواری فتحش نتواند
همچنان چرخ می زنم واوج می گیرم
ودرپرواز.........
🌺🌷🌺
دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست!
شعرها ودلنوشته های:
#کرم_اله_امیرئ #ک_الف_یاس👍
در کانال ادبئ ؛
#کوچه_باغهائ_شعر (کندوله)👌
👇👇👇👇
┏━━━⭐━━━┓
@k_a_yass
┗━━━⭐━━━┛