🧚♀دلی دارم و حسرت دُرناها!🧚♀
دلنوشته ای برای تو برای من برای ما👌
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍🍷
✅ #رفیق_نادیده_ام
در این دنیا هیچچیز پایدار و جاوید نیست. به آینده و مرگ فکر نکنیم. بهحال بیاندیشیم تا کامروا شویم. زندگی یک مبارزه برای قلمروست و زمانیکه برای چیزی که میخواهیم، مبارزه نکنیم آن چیزی که نمیخواهیم بهصورت خودکار جایش را میگیرد. اگر بهطور دقیقتری در مورد زندگی اندیشه کنیم، میبینیم که زندگی از لحظه تولد تا مرگ، مجموعهای از مبارزههاست. حالا هم مشغول جنگی در زندگیمان هستیم! جنگ با #کرونا!
برای زندگیمان مبارزه کنیم و بجنگیم! در واقع اگر بپذیریم که زندگی مجموعهای از مبارزههاست، پس اولین حرکت یاد گرفتن چگونه مبارزه کردن خواهد بود. در حقیقت، بدترین و اشتباهترین کاری که میشود انجام داد، فرار کردن از این مبارزههاست! چرا که مبارزه بخشی از زندگیست و اگر از آن فرار کنیم، در واقع از زندگیمان فرار کردهایم! از ابتدای تاریخ تا همین حالا، هیچ جنگی هم همیشگی نبوده! اگر حالا در شرایط بهظاهر بدی هستیم، شاید فکر کنیم که تا آخر عمر مجبوریم با این شرایط بسازیم! شاید فکر کنیم حتا بیماریمان بهبود نمییابد. اما اینطور نیست! این شرایط موقتست و فقط برای رساندن پیام بهخصوصی به ما در زندگی آمده. ما پیروز خواهیم شد! تا زمانیکه نفس در سینه داریم، باید بجنگیم. یادمان نرود اگر قرارست بجنگیم و پیروز شویم، باید مشت اول را خودمان وارد کنیم! باید همیشه برای این مبارزهها تمرین کنیم. اگر تمرین نکنیم، عقب میکشیم و کم میآوریم. این تمرین میتواند گوش دادن به موسیقیهای زیبا و انگیزشی باشد، میتواند خواندن کتابهای مفید یا هم صحبتی و هم کلامی با کسانیکه کاملا موفق و مثبت هستند، باشد. هر چیزی که به ما قدرت و انرژی میدهد، سلاحمان برای مبارزهست. زندگی یعنی مبارزه؛ ما برنده خواهیم شد اگر کاملا خود را درگیر این مبارزه کنیم. حالا ما برای زندگی خود میجنگیم. آیا پزشکمان به ما گفته که مبتلا به کرونا هستیم؟ هرگز ناامید نشویم. سلولهای بدن در حالت طبیعی، ساعت به ساعت میمیرند و سلولهای جدید بهوجود میآیند. اگر ما روی بیماری خود متمرکز شویم، با ذهنمان این طبیعت را مختل خواهیم کرد. بگذاریم بدن ما روند طبیعی خودش را طی کند. تنها کاری که ما باید انجام دهیم، اینست که احساس سلامتی بیشتری کنیم و بابت سایر بخشهای سالم بدنمان نیز سپاسگزار باشیم. خواهید دید که بهطور معجزه آسایی سلامتی چندین برابر خواهد شد! روحیه و احساس خوب، بهترین دارو برای بیماریست. در حال زندگی کنیم. وقتی به تلاشهایمان برای مبارزه با اضطراب و هزار و یک چیز دیگر فکر میکنیم، میبینیم که بیش از حد در آینده سیر میکنیم. اینکه تا چه حد نگران چیزهایی هستیم که اتفاق نیفتاده و احتمالا هرگز هم رخ نخواهد داد، دیوانهکننده است. زندگی در زمان حال برای برخی از ما نیاز به تمرین دارد. ما در تمام زندگیمان مشغول مبارزه با هیولای اضطراب و چه کنم چه کنمهایی بودهایم و به دلیل ناتوانیِ حاصل از ترسها موقعیتهای عالیِ بسیار و لحظات نابی در زندگی را از دست دادهایم.
دوست من، میدانم که قلبهامان شکستهست. میدانم که آینده مبهم به نظر میآید. میدانم که اکنون بسیاری از سوالها پاسخی ندارند. میدانم که در خود اشتیاقی احساس میکنی که حتی نامی برایش نمییابی. اما بگذار از جایی که اکنون هستیم شروع کنیم. بگذار روی هزاران قدمی که در مسیر، سر راهمان قرار خواهد گرفت تمرکز نکنیم، هزاران قدمی که ما را به مقصدمان خواهد رساند، بلکه به جایی که اکنون در آن هستیم نگاه کنیم. و تنها اکنون است که وجود دارد.
این را بدان که افراد بسیاری آنچه را که تو اکنون تجربه میکنی تجربه کردهاند و به یاد بسپار که آسمانِ پیش از سپیدهدم بسیار تاریک به نظر میرسد. به جای رد کردن تاریکی و اشتیاق به سپیدهدم، بگذار که تاریکترین قسمتها را به مهربانی لمس کنیم و بر آن نور بتابانیم.
بگذار آنچه را که اکنون هست دریابیم، و بهسمت آنچه که هنوز نیامدهست شتاب نکنیم. چرا که در عمق تاریکترین غارها، گنجی با ارزش نهفته است و حتی در شدیدترین و سختترین احساسات ما با ارزشترین درمانها یافت میشود. پایان این زندگی نیز ناماش مرگ است! با آن هم میشود این گونه که #احمد_شاملو گفته کنار آمد: «مرگ من سفری نیست/هجرتیست از سرزمینی که دوست نمیداشتم به خاطر نامردمانش/ پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها/ و به هنگامیکه مرغان مهاجر در دریاچه ماهتاب پارو میکشند/خوشا رها کردن و رفتن،خوابی دیگر، به مردابی دیگر/خوشا ماندابی دیگر، به ساحلی دیگر، به دریایی دیگر/خوشا پر کشیدن، خوشا رهایی/آه، این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند»
🍃🌼
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰❣✰┅═─🍃💫
دلنوشته ای برای تو برای من برای ما👌
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍🍷
✅ #رفیق_نادیده_ام
در این دنیا هیچچیز پایدار و جاوید نیست. به آینده و مرگ فکر نکنیم. بهحال بیاندیشیم تا کامروا شویم. زندگی یک مبارزه برای قلمروست و زمانیکه برای چیزی که میخواهیم، مبارزه نکنیم آن چیزی که نمیخواهیم بهصورت خودکار جایش را میگیرد. اگر بهطور دقیقتری در مورد زندگی اندیشه کنیم، میبینیم که زندگی از لحظه تولد تا مرگ، مجموعهای از مبارزههاست. حالا هم مشغول جنگی در زندگیمان هستیم! جنگ با #کرونا!
برای زندگیمان مبارزه کنیم و بجنگیم! در واقع اگر بپذیریم که زندگی مجموعهای از مبارزههاست، پس اولین حرکت یاد گرفتن چگونه مبارزه کردن خواهد بود. در حقیقت، بدترین و اشتباهترین کاری که میشود انجام داد، فرار کردن از این مبارزههاست! چرا که مبارزه بخشی از زندگیست و اگر از آن فرار کنیم، در واقع از زندگیمان فرار کردهایم! از ابتدای تاریخ تا همین حالا، هیچ جنگی هم همیشگی نبوده! اگر حالا در شرایط بهظاهر بدی هستیم، شاید فکر کنیم که تا آخر عمر مجبوریم با این شرایط بسازیم! شاید فکر کنیم حتا بیماریمان بهبود نمییابد. اما اینطور نیست! این شرایط موقتست و فقط برای رساندن پیام بهخصوصی به ما در زندگی آمده. ما پیروز خواهیم شد! تا زمانیکه نفس در سینه داریم، باید بجنگیم. یادمان نرود اگر قرارست بجنگیم و پیروز شویم، باید مشت اول را خودمان وارد کنیم! باید همیشه برای این مبارزهها تمرین کنیم. اگر تمرین نکنیم، عقب میکشیم و کم میآوریم. این تمرین میتواند گوش دادن به موسیقیهای زیبا و انگیزشی باشد، میتواند خواندن کتابهای مفید یا هم صحبتی و هم کلامی با کسانیکه کاملا موفق و مثبت هستند، باشد. هر چیزی که به ما قدرت و انرژی میدهد، سلاحمان برای مبارزهست. زندگی یعنی مبارزه؛ ما برنده خواهیم شد اگر کاملا خود را درگیر این مبارزه کنیم. حالا ما برای زندگی خود میجنگیم. آیا پزشکمان به ما گفته که مبتلا به کرونا هستیم؟ هرگز ناامید نشویم. سلولهای بدن در حالت طبیعی، ساعت به ساعت میمیرند و سلولهای جدید بهوجود میآیند. اگر ما روی بیماری خود متمرکز شویم، با ذهنمان این طبیعت را مختل خواهیم کرد. بگذاریم بدن ما روند طبیعی خودش را طی کند. تنها کاری که ما باید انجام دهیم، اینست که احساس سلامتی بیشتری کنیم و بابت سایر بخشهای سالم بدنمان نیز سپاسگزار باشیم. خواهید دید که بهطور معجزه آسایی سلامتی چندین برابر خواهد شد! روحیه و احساس خوب، بهترین دارو برای بیماریست. در حال زندگی کنیم. وقتی به تلاشهایمان برای مبارزه با اضطراب و هزار و یک چیز دیگر فکر میکنیم، میبینیم که بیش از حد در آینده سیر میکنیم. اینکه تا چه حد نگران چیزهایی هستیم که اتفاق نیفتاده و احتمالا هرگز هم رخ نخواهد داد، دیوانهکننده است. زندگی در زمان حال برای برخی از ما نیاز به تمرین دارد. ما در تمام زندگیمان مشغول مبارزه با هیولای اضطراب و چه کنم چه کنمهایی بودهایم و به دلیل ناتوانیِ حاصل از ترسها موقعیتهای عالیِ بسیار و لحظات نابی در زندگی را از دست دادهایم.
دوست من، میدانم که قلبهامان شکستهست. میدانم که آینده مبهم به نظر میآید. میدانم که اکنون بسیاری از سوالها پاسخی ندارند. میدانم که در خود اشتیاقی احساس میکنی که حتی نامی برایش نمییابی. اما بگذار از جایی که اکنون هستیم شروع کنیم. بگذار روی هزاران قدمی که در مسیر، سر راهمان قرار خواهد گرفت تمرکز نکنیم، هزاران قدمی که ما را به مقصدمان خواهد رساند، بلکه به جایی که اکنون در آن هستیم نگاه کنیم. و تنها اکنون است که وجود دارد.
این را بدان که افراد بسیاری آنچه را که تو اکنون تجربه میکنی تجربه کردهاند و به یاد بسپار که آسمانِ پیش از سپیدهدم بسیار تاریک به نظر میرسد. به جای رد کردن تاریکی و اشتیاق به سپیدهدم، بگذار که تاریکترین قسمتها را به مهربانی لمس کنیم و بر آن نور بتابانیم.
بگذار آنچه را که اکنون هست دریابیم، و بهسمت آنچه که هنوز نیامدهست شتاب نکنیم. چرا که در عمق تاریکترین غارها، گنجی با ارزش نهفته است و حتی در شدیدترین و سختترین احساسات ما با ارزشترین درمانها یافت میشود. پایان این زندگی نیز ناماش مرگ است! با آن هم میشود این گونه که #احمد_شاملو گفته کنار آمد: «مرگ من سفری نیست/هجرتیست از سرزمینی که دوست نمیداشتم به خاطر نامردمانش/ پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها/ و به هنگامیکه مرغان مهاجر در دریاچه ماهتاب پارو میکشند/خوشا رها کردن و رفتن،خوابی دیگر، به مردابی دیگر/خوشا ماندابی دیگر، به ساحلی دیگر، به دریایی دیگر/خوشا پر کشیدن، خوشا رهایی/آه، این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند»
🍃🌼
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰❣✰┅═─🍃💫
واکسن ضد جهل!
#امیر_کبیر بهعلت شیوع آبله دستور داده بود مردم واکسن بزنند که مردم از ترس جنزده شدن از آبله کوبیدن فرار میکردند! داستان مفصلیست و حتما خواندید که در نهایت؛ امیر کبیر به این نتیجه رسید که مسوول جهل مردم خودشان هستند. اگر ما در هر روستا، کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی مناند و من ازین میگریم که چرا مردم باید اینقدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن واکسن آبله بمیرند! این روزها نیز متاسفانه درگیر انواع و اقسام جهالت هستیم که شماری از مردم بهخاطرش جانشان را از دست میدهند. کشیشی که در کنیا با خوراندن دِتول باعث مرگ کسی شده و فردی در بندرِانزلی با طب من درآوردی باعث مرگ چندین انسان شده! متاسفانه هنوز در روزگاری بهسر میبریم که جهل همچنان سوار بر کشتی قدرت است. #نیچه در خصوص جهل میگوید: «نادانان، همانا مردم، رودی را مانند زورقی بر آن شناور؛ و در آن زورق، ارزشگذاریها با وقار و روی ِپوشیده نشستهاند!» جهل بسان سِحر و جادوست که گاهی بشر در پناهگاهش میزيد و میآرامد و در پیاش نیز میسوزد و میماند. و اینگونه بشر از آغاز يا جاهل بوده يا دانا. اگر دانا بوده بهنهايت هستی رسيده و اگر جاهل بوده، هیچگاه روی هستی و تمدن را ندیده. و افسوس بر جامعهای که بر گهوارهی جهل تاب میخورد! #خاقانی میگوید: «دولت به اهل جهل دهند آری/خوان مسیح خرمگسان دارند». #صادق_برمک نیز میگوید: «ملتی که همیشه در فقر، بیسوادی و ناآگاهی نگه داشته شده خریدار متاع بنیادگرایی مذهبیست. از طرفی سیاستمداران ما هم از این دور باطل جنگ و خشونت سود برده و بر قدرت و ثروت خود میافزایند. جهالت باعث لجاجت ما شده و لجاجت ِما باعث خشونت ما» وقتی در افکار و سخنان #حافظ میگردیم، میبینیم که او حقههای جدالهای مدعیان دروغین و محیطهای جهلپرور را اندیشمندانه میشناخته و پرده از چهرهی شیخ و مفتی و محتسب برداشته و گویی امروز را هم میدیده! نادانیشان را کوبیده؛ جنگ و دعوای میان هفتاد و دو ملت را گمراهی از جاده آگاهی دانسته! «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» او بهشدت مخالف جهل، دروغ و ریاکاریست و بهصراحت میگوید: «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود» تفکر بسان تنفس، نیازمند فضایی باز و آزادست و این فضای فکری، با باز شدن درهای ورود و خروج اندیشه، نشاط و انبساط پیدا میکند. هر ایدئولوژیای که شعار آزاد اندیشی میدهد، باید موضع خود را در برابر ارزش ِاندیشه و فرصتهایی که بهرشد اندیشه کمک میکند، مشخص کند. حافظ تعهد به آزادی اندیشه را؛ برداشتن جهل و خشونت و داشتن ویژگیهای نیک و والای انسانی میداند. او همهجا را خانه عشق دانسته، چه مسجد باشد چه کنشت چه خرابات! «نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار/که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم» حافظ در این راه بر فراز قلهی بلند اندیشهی تابناک گام نهاده و از وعدههای متوهم گمراهان و زاهدان ریاکار پرده برمیدارد: «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/که گناه دیگران بر تو نخواهند نوشت» #گاندی نیز جملهای معروف دارد: «جهل، نرمترين بالشیست كه بشر میتواند سر خود را بگذارد و آرام بخوابد!» و ما چه ساده به آبا و اجدادمان خندیدیم غافل ازین که نسلهای آینده بهجهل امروزه ما خواهند خندید! بدانیم ذهنهای احمق مثل مردمک چشماند که هرچقدر نور بیشتری بخورد، تنگتر میشود. جهل ترسناکست و ما محکوم هستیم که اندیشه و داناییمان را ارتقا بخشیم. #کورش_بزرگ میگوید: «شهریاری که نداند شب ِمردمانش چگونه بهصبح میرسد، گورکن گمنامیست که دل بهدفن دانایی بستهست! مردمان من امانت آسماناند بر این خاک ِتلخ» بذر دانایی بکاریم تا در این خاک تلخ شاهد رویش اندیشههایی سبز و پربار باشیم. میخواهم با پندی زیبا از #احمد_شاملو حرفم را تمام کنم: «سلامت فکری جامعه، تنها در گرو واکسیناسیون بر ضد ِخرافات و جاهلیتست که عوارضش، درست با نخستین تب ِتعصب آشکار میشود..!»
اندیشه کنیم
🍃🌺🍃
#باور_کن_مرا
#دلنوشته_های_دل_خسته_ام❤️
#کانال_فرهیختگان_و_ادبدوستان👌
#شعرها_و_دلنوشته_های🌷
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)💚
#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰❣✰┅═─🍃💫
#امیر_کبیر بهعلت شیوع آبله دستور داده بود مردم واکسن بزنند که مردم از ترس جنزده شدن از آبله کوبیدن فرار میکردند! داستان مفصلیست و حتما خواندید که در نهایت؛ امیر کبیر به این نتیجه رسید که مسوول جهل مردم خودشان هستند. اگر ما در هر روستا، کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی مناند و من ازین میگریم که چرا مردم باید اینقدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن واکسن آبله بمیرند! این روزها نیز متاسفانه درگیر انواع و اقسام جهالت هستیم که شماری از مردم بهخاطرش جانشان را از دست میدهند. کشیشی که در کنیا با خوراندن دِتول باعث مرگ کسی شده و فردی در بندرِانزلی با طب من درآوردی باعث مرگ چندین انسان شده! متاسفانه هنوز در روزگاری بهسر میبریم که جهل همچنان سوار بر کشتی قدرت است. #نیچه در خصوص جهل میگوید: «نادانان، همانا مردم، رودی را مانند زورقی بر آن شناور؛ و در آن زورق، ارزشگذاریها با وقار و روی ِپوشیده نشستهاند!» جهل بسان سِحر و جادوست که گاهی بشر در پناهگاهش میزيد و میآرامد و در پیاش نیز میسوزد و میماند. و اینگونه بشر از آغاز يا جاهل بوده يا دانا. اگر دانا بوده بهنهايت هستی رسيده و اگر جاهل بوده، هیچگاه روی هستی و تمدن را ندیده. و افسوس بر جامعهای که بر گهوارهی جهل تاب میخورد! #خاقانی میگوید: «دولت به اهل جهل دهند آری/خوان مسیح خرمگسان دارند». #صادق_برمک نیز میگوید: «ملتی که همیشه در فقر، بیسوادی و ناآگاهی نگه داشته شده خریدار متاع بنیادگرایی مذهبیست. از طرفی سیاستمداران ما هم از این دور باطل جنگ و خشونت سود برده و بر قدرت و ثروت خود میافزایند. جهالت باعث لجاجت ما شده و لجاجت ِما باعث خشونت ما» وقتی در افکار و سخنان #حافظ میگردیم، میبینیم که او حقههای جدالهای مدعیان دروغین و محیطهای جهلپرور را اندیشمندانه میشناخته و پرده از چهرهی شیخ و مفتی و محتسب برداشته و گویی امروز را هم میدیده! نادانیشان را کوبیده؛ جنگ و دعوای میان هفتاد و دو ملت را گمراهی از جاده آگاهی دانسته! «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» او بهشدت مخالف جهل، دروغ و ریاکاریست و بهصراحت میگوید: «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود» تفکر بسان تنفس، نیازمند فضایی باز و آزادست و این فضای فکری، با باز شدن درهای ورود و خروج اندیشه، نشاط و انبساط پیدا میکند. هر ایدئولوژیای که شعار آزاد اندیشی میدهد، باید موضع خود را در برابر ارزش ِاندیشه و فرصتهایی که بهرشد اندیشه کمک میکند، مشخص کند. حافظ تعهد به آزادی اندیشه را؛ برداشتن جهل و خشونت و داشتن ویژگیهای نیک و والای انسانی میداند. او همهجا را خانه عشق دانسته، چه مسجد باشد چه کنشت چه خرابات! «نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار/که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم» حافظ در این راه بر فراز قلهی بلند اندیشهی تابناک گام نهاده و از وعدههای متوهم گمراهان و زاهدان ریاکار پرده برمیدارد: «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/که گناه دیگران بر تو نخواهند نوشت» #گاندی نیز جملهای معروف دارد: «جهل، نرمترين بالشیست كه بشر میتواند سر خود را بگذارد و آرام بخوابد!» و ما چه ساده به آبا و اجدادمان خندیدیم غافل ازین که نسلهای آینده بهجهل امروزه ما خواهند خندید! بدانیم ذهنهای احمق مثل مردمک چشماند که هرچقدر نور بیشتری بخورد، تنگتر میشود. جهل ترسناکست و ما محکوم هستیم که اندیشه و داناییمان را ارتقا بخشیم. #کورش_بزرگ میگوید: «شهریاری که نداند شب ِمردمانش چگونه بهصبح میرسد، گورکن گمنامیست که دل بهدفن دانایی بستهست! مردمان من امانت آسماناند بر این خاک ِتلخ» بذر دانایی بکاریم تا در این خاک تلخ شاهد رویش اندیشههایی سبز و پربار باشیم. میخواهم با پندی زیبا از #احمد_شاملو حرفم را تمام کنم: «سلامت فکری جامعه، تنها در گرو واکسیناسیون بر ضد ِخرافات و جاهلیتست که عوارضش، درست با نخستین تب ِتعصب آشکار میشود..!»
اندیشه کنیم
🍃🌺🍃
#باور_کن_مرا
#دلنوشته_های_دل_خسته_ام❤️
#کانال_فرهیختگان_و_ادبدوستان👌
#شعرها_و_دلنوشته_های🌷
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)💚
#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰❣✰┅═─🍃💫
#احمد_شاملو| حقيقت چيست؟ حقيقت اين است كه ديگر بايد به دوران تحميل فكر، تحميل عقيده، تحميل نژاد، تحميل مذهب و تحميل زبان و فرهنگ پايان داده شود. حقيقت اين است كه انسان بايد از هرگونه تحميل به ديگران خجالت بكشد. حقيقت اين است كه اگر من بخواهم عقيده يا مذهب يا فرهنگ خود را به تو تحميل كنم، معنیاش اين است كه از عقيده تو، از مذهب تو، از فرهنگ تو در وحشتم زيرا آن را قویتر و نافذتر و برتر از عقيده و مذهب و فرهنگ خود يافتهام!
و حقيقت نهایی اين است: جهانبينی سالم و انسانی و خالی از تعصب احمقانه به من حكم میكند كه از تنگ چشمی ناشی از منافع حقير و مبتذل خودم دست بردارم و بگذارم هر آنچه بر حق است به سود جامعه انسانيت و از طريق قانون طبيعی، انتخاب اصلح، به هر آنچه بر حق نيست پيروز شود.
┏━━━🔥━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🍂━━━┛
و حقيقت نهایی اين است: جهانبينی سالم و انسانی و خالی از تعصب احمقانه به من حكم میكند كه از تنگ چشمی ناشی از منافع حقير و مبتذل خودم دست بردارم و بگذارم هر آنچه بر حق است به سود جامعه انسانيت و از طريق قانون طبيعی، انتخاب اصلح، به هر آنچه بر حق نيست پيروز شود.
┏━━━🔥━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🍂━━━┛
اُلگویِ شعرِ شاعرِ امروز
گفتیم:
زندگیست!
از رویِ زندگیست که شاعر
با آب و رنگِ شعر
نقشی به روی نقشهی دیگر
تصویر میکند:
او شعر مینویسد،
یعنی
او دست مینهد به جراحاتِ شهرِ پیر
یعنی
او قصه میکند
به شب
از صبحِ دلپذیر
او شعر مینویسد،
یعنی
او دردهایِ شهر و دیارش را
فریاد میکند
یعنی
او با سرودِ خویش
روانهای خسته را
آباد میکند.
او شعر مینویسد
یعنی
او قلبهایِ سرد و تهی مانده را
ز شوق
سرشار میکند
یعنی
او رو به صبحِ طالع، چشمانِ خفته را
بیدار میکند.
او شعر مینویسد
یعنی
او افتخارنامهیِ انسانِ عصر را
تفسیر میکند.
یعنی
او فتحنامههایِ زمانش را
تقریر میکند.
#احمد_شاملو
گفتیم:
زندگیست!
از رویِ زندگیست که شاعر
با آب و رنگِ شعر
نقشی به روی نقشهی دیگر
تصویر میکند:
او شعر مینویسد،
یعنی
او دست مینهد به جراحاتِ شهرِ پیر
یعنی
او قصه میکند
به شب
از صبحِ دلپذیر
او شعر مینویسد،
یعنی
او دردهایِ شهر و دیارش را
فریاد میکند
یعنی
او با سرودِ خویش
روانهای خسته را
آباد میکند.
او شعر مینویسد
یعنی
او قلبهایِ سرد و تهی مانده را
ز شوق
سرشار میکند
یعنی
او رو به صبحِ طالع، چشمانِ خفته را
بیدار میکند.
او شعر مینویسد
یعنی
او افتخارنامهیِ انسانِ عصر را
تفسیر میکند.
یعنی
او فتحنامههایِ زمانش را
تقریر میکند.
#احمد_شاملو
Mowlana Rumi, Shamloo مولانا، دکلمه شاملو: مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی…
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
عید بیاید رود عید تو ماند ابد
کز فلک بیمدد چون برهیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده حاجات ما هم تو دریدی بگو
ماه به ابر اندرون تیره شدهست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو
ظل تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو
عشق مرا گفت دی عاشق من چون شدی
گفتم بر چون متن ز آنچ تنیدی بگو
مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم
عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو
#حضرت_مولانا
با صدای #احمد_شاملو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
عید بیاید رود عید تو ماند ابد
کز فلک بیمدد چون برهیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده حاجات ما هم تو دریدی بگو
ماه به ابر اندرون تیره شدهست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو
ظل تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو
عشق مرا گفت دی عاشق من چون شدی
گفتم بر چون متن ز آنچ تنیدی بگو
مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم
عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو
#حضرت_مولانا
با صدای #احمد_شاملو
جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانهی خوابش
که از خویش چه بیگانه است!
ماه میگذرد
در انتهای مدارِ سردش.
ما ماندهایم و
روز
نمیآید.
#احمد_شاملو
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانهی خوابش
که از خویش چه بیگانه است!
ماه میگذرد
در انتهای مدارِ سردش.
ما ماندهایم و
روز
نمیآید.
#احمد_شاملو
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
احمد شاملو روزگار غریبی است نازنین
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
شعر و صدا #احمد_شاملو
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
شعر و صدا #احمد_شاملو