کوچه باغهای شعرِ(کندوله)
134 subscribers
1.15K photos
115 videos
13 files
190 links
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)
این کانال معجونی ست از فلسفه گرم، شعر با همه خواص ارگانیکش و کمی هم خودم با همه حشو و زوایدم. ایستگاه بیخیالی محضی ست در رنج های مان. راه تازه گفتگوست بی آنکه ببینیم و بگوییم و بشنویم...عشق از راه دور
Download Telegram
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه راترک کردم‌وبر #جاده_های_متروک گام نهادم #آواره_ئ
#بندرگاههائ_ناشناخته ودورشدم #تصویرترادرنگاه #دختران_بندری
در #امواج_خروشان وانعکاس #نور_درخشان #فانوسهائ_دریایئ جستجوکردم
#رد_چهره_ئ تورادرتابلوهای نقاشی #ونگوگ وپیکره های #داوینچئ مشاهده کردم #پژواک صدای تورا در #سوناتهای شورانگیز #موتزارت شنیدم در #معابد_باستانئ #روم و #یونان #زانوزدم و #عریانئ_اندام_خوشتراش تورا پائ #الهه_های-اساطیری به #عبادت نشستم....‌‌

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
🍃🌺🍃

#زام_عفعئ👌

په رئ پیکرم ........ نازپری نسب
دایم فکرئ توم به روژو به شب

په رئ پیکرم .....ویت همهء کسم
مازه ویصاله ت برشو جه دسم

عشقه ت پیچیان وه دل و ضمیر
جه دمائ مرده ی نمه لو جه ویر

نه واچئ مَرده ن . ها نه ژیر گِل
هیمائ عشق توم برنشیه ن وه دل

روژئ جه ئلحد...سر ماوه رو به ر
به عشقت نازار..ملیوی به محشر

بی تو زنده گی وه دیده م تاره ن
شادئ و وشالیم چون ژار ماره ن

ابروت کمان و موژه ت نیشته ره ن
زامتش جه زام.. عفعئ فیشته ره ن

طاقه ت لیم بریان جه سختی زامان
هیجرانت زویخاو وه ر دانه دامان

په ئ وصلئ بالات زلیم نه جوشه ن
چون شاجو مدام . هر نه خروشه ن

دعائ مکریو ..... یا رب گیرا بو
سبب جیاییم ........ غرقئ بلا بو

شعرئ کرملا ...... تواو سرانسر
رنجئ هیجرانه ن نوسان وه دفتر

🍃🍁🍃
#کندوله_جان

#شاعرئ_هستم
#بئ_نام_و_نشان
#خیالت_راحت
#شعرهایم_رنگ_ندارند
#خاطره_نمئ_شوند
#غصه_نمئ_دهند_توووووررررراااا

شعرهاودلنوشته هائ :
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ:
#کوچه_باغهای_شعر( #کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه راترک کردم‌وبر #جاده_های_متروک گام نهادم #آواره_ئ
#بندرگاههائ_ناشناخته ودورشدم #تصویرترادرنگاه #دختران_بندری
در #امواج_خروشان وانعکاس #نور_درخشان #فانوسهائ_دریایئ جستجوکردم
#رد_چهره_ئ تورادرتابلوهای نقاشی #ونگوگ وپیکره های #داوینچئ مشاهده کردم #پژواک صدای تورا در #سوناتهای شورانگیز #موتزارت شنیدم در #معابد_باستانئ #روم و #یونان #زانوزدم و #عریانئ_اندام_خوشتراش تورا پائ #الهه_های-اساطیری به #عبادت نشستم....‌‌

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه ام راترک کردم
وبر #جاده_های_متروک و #ناشناخته
گام نهادم و #آواره_ئ #کوه و #بیابانها شدم
#تصویرترا درنگاه #دختران_غریبه
در #ابرهای_درهم آسمان ودرقطرات
#باران_جستجو کردم
و #رد_چهره_ئ تورادر تابلوهای نقاشی #ونگوگ
و #پژواک صدای تورا در #سوناتهای
شورانگیز #موتزارت شنیدم
و #عریانی_اندام_خوشتراش تورا درمجسمه های اساطیرئ #داوینچی
و در #الهه_هائ باستانئ #روم و #یونان
مشاهده کردم....

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
🍃🌺🍃
🌷شعری بسیارزیباوعارفانه🌷

«کاره م ته مامه ن»

ده خیله ن ساقی،،،،زامم.کاریه ن
وه مِن رسواته ر،وه عاله م نیه ن

ده خیله ن ساقی،ده ردم لاعلاج
زندگیم یه کسه ر،،لوان وه تاراج

روحم ئه سیرو،،،زلیم وه دامه ن
یه قین مه زانوٌی،کاره م ته مامه ن

شعله ئ جه مالش،دیوانه م که رده ن
موحتاج وه ده رگای،بیگانه م که رده ن

شه رارهٔ عشقش،که رده ن خه راوم
قه وس ئه بروان،که رده ن چه پاوم

وه تار زولفش،،،،زندانم که رده ن
وه کفر زولفش،،،ئیمانم به رده ن

بالاش بلنده ن،،،قامه ت جورنه یه ن
به ذل وبه خشش،جورحاته م طه یه ن

نرمی لبانش،،،،،سه یار زٌوهه ره ن
قه وس ئه بروان،دین دین به ره ن

ده خیله ن ساقی که ره بی هوشم
دونیاو مافیام،،،،،،،،بو فه راموشم

نوشداروم،،،فه قه ط وصال یاره ن
یاریش خو فه قه ط کاره ش ئازاره ن

ساقی ای هاوار،،جه رگم که بابه ن
چاره درده گه م،فه قه ط شه رابه ن

باوه ره ساقی ،،،،شه رابی پر زور
تاگٙ بیهوش بوم خه راب ومه خمور

هه نی مِن بٍریان،،،شه وقم شکه سته ن
طه وق بی عاریم،وه گه ردن وِسته ن

ده رون وه په یکان خه دنگ ریش بیه ن
ریشه ئ صه بوریم،وه بِن وشک بیه ن

ئارزوی وه صل و،،،،،،شوق اشتیاق
ته مام سوچناش،،،،،،،،نائره فه راق

یار که رده ن ته مام سه راپام چِل چِل
سوچناش فه راق،،،،ئاگر دان وٙه دل

دلم دلبه سته ئ ،،ئاو دلپه سه نده ن
ئیلاخ وه داخم،ماچی یه خ به سته ن

دل خه ریک ریش،،،،،،،،زام جیایی
نیشته ن وه گوشه،،،،تاق ته نیایی

نه قه طرهٔ ئه سرین،مه نده ن وه چه مم
نه مرگ نه دارو،،،،،،،دارو ماته مم

کرملا غه رقه ن،،،،،وه دریای بی په ی
عمرش سه ر ئاما،،،،ئنتیظار تا که ی؟

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

🍃🍁🍃
#کندوله_جان
#غریبه_ائ_هستم
#بئ_نام_و_نشان
#خیالت_راحت
#شعرهایم_رنگ_ندارند
#خاطره_نمئ_شوند
#غصه_نمئ_دهند_توووووررررراااا

شعرهاودلنوشته هائ :
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ:
#کوچه_باغهای_شعر( #کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه ام راترک کردم
وبر #جاده_های_متروک و #ناشناخته
گام نهادم و #آواره_ئ #کوه و #بیابانها شدم
#تصویرترا درنگاه #دختران_غریبه
در #ابرهای_درهم آسمان ودرقطرات
#باران_جستجو کردم
و #رد_چهره_ئ تورادر تابلوهای نقاشی #ونگوگ
و #پژواک صدای تورا در #سوناتهای
شورانگیز #موتزارت شنیدم
و #عریانی_اندام_خوشتراش تورا درمجسمه های اساطیرئ #داوینچی
و در #الهه_هائ باستانئ #روم و #یونان
مشاهده کردم....

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه ام راترک کردم
وبر #جاده_های_متروک و #ناشناخته
گام نهادم و #آواره_ئ #کوه و #بیابانها شدم
#تصویرترا درنگاه #دختران_غریبه
در #ابرهای_درهم آسمان ودرقطرات
#باران_جستجو کردم
و #رد_چهره_ئ تورادر تابلوهای نقاشی #ونگوگ
و #پژواک صدای تورا در #سوناتهای
شورانگیز #موتزارت شنیدم
و #عریانی_اندام_خوشتراش تورا درمجسمه های اساطیرئ #داوینچی
و در #الهه_هائ باستانئ #روم و #یونان
مشاهده کردم....

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه راترک کردم‌وبر #جاده_های_متروک گام نهادم #آواره_ئ
#بندرگاههائ_ناشناخته ودورشدم #تصویرترادرنگاه #دختران_بندری
در #امواج_خروشان وانعکاس #نور_درخشان #فانوسهائ_دریایئ جستجوکردم
#رد_چهره_ئ تورادرتابلوهای نقاشی #ونگوگ وپیکره های #داوینچئ مشاهده کردم #پژواک صدای تورا در #سوناتهای شورانگیز #موتزارت شنیدم در #معابد_باستانئ #روم و #یونان #زانوزدم و #عریانئ_اندام_خوشتراش تورا پائ #الهه_های-اساطیری به #عبادت نشستم....‌‌

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#زام_عه_فعئ🐍👌

په رئ په یکه رم نازپه ری نه سه ب
دایم فکرئ توم به روژو به شه ب

په رئ په یکه رم ویت هه مهء که سم
مازه ویصاله ت به رشو جه ده سم

عشقه ت پیچیان وه دل و ضه میر
جه دمائ مه رده ی نمه لو جه ویر

نه واچئ مه رده ن ها نه ژیر گِل
هیمائ عشق توم به ر نه شیه ن وه دل

روژئ جه ئه لحه د سه ر ماوه رو به ر
به عشقت نازارمه لیوئ به مه حشه ر

بی تو زنده گی وه دیده م تاره ن
شادئ و وشالیم چون ژار ماره ن

ئه بروت کمان و موژه ت نیشته ره ن
زامه تش جه زام ئه فعئ فیشته ره ن

طاقه ت لیم بریان جه سه ختی زامان
هیجرانت زویخاو وه ر دانه دامان

په ئ وه صلئ بالات زلیم نه جوشه ن
چون شاجو مودام هه ر نه خروشه ن

دوعائ مه‌که ریو یا رب گیرا بو
سه به ب جیاییم غه رقئ به لا بو

شعرئ که رملا ته واو سه رانسه ر
ره نجئ هیجرانه ن نوسان وه ده فته ر

🍃🍁🍃
#کندوله_جان

#شاعرئ_هستم
#بئ_نام_و_نشان
#خیالت_راحت
#شعرهایم_رنگ_ندارند
#خاطره_نمئ_شوند
#غصه_نمئ_دهند_توووووررررراااا

شعرهاودلنوشته هائ :
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ:
#کوچه_باغهای_شعر( #کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
" #کرونائ_پدر_سوخته"👍

ئینه چن وه خته ن حالم زه ویره ن
ده ماخم نیه ن و فکرم ده ر گیره ن

ده رگیر کرونای په ست جادو باز
ویروس قه هار مه‌کر ئه فسون ساز

ویروس مخوف شوم شیطان رنگ
دونیا و مافیها‌ ئا ورده ن وه ته نگ

ماچی یه ک تنه وه مه یدان جه نگ
شیشه عومرمان ئاورده ن وه چه نگ

په ی په ئ مه گیلون ویروس کرونا
ئالوده که رده ن هه فت طاق مینا

ئه گر پا بنیه‌و وه مه کانمان
یانه مه که رو وه گور خانه مان

پلاسی باید وزم به گه رده ن
ئاماده بومئ په ئ روژ مه رده ن

لب وشک وخَمین خسته و ناته وان
دوعا بکه رمئ وه درگای یه زدان

تا گه ر پاک بومئ جه بوی گه ندش
بیزارجه شیوه ئ هه رناپه سه ندش

بایدته رک که رم ئاموشوئ قه ومان
پائ قه ومان ته مام بریه وجه لامان

شیوه ش ناپاک چون شیوه دیوه ن
شرق وغرب عاله م ته مام پشیوه ن

کس چون کرملا جه سه خسته نه و
ئالوده ی کرونای پدر سوخته نه و

#کرم_اله_امیری_ک_الف_یاس🌷👌
مورخه۱۳۹۸/۱۲/۲۴شنبه کرمانشاآه👌

🍃🌺🍃

#کندوله_جان
#غریبه_ائ_هستم
#بئ_نام_و_نشان
#خیالت_راحت
#شعرهایم_رنگ_ندارند
#خاطره_نمئ_شوند
#غصه_نمئ_دهند_توووووررررراااا

شعرهاودلنوشته هائ :
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ:
#کوچه_باغهای_شعر( #کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
" #کرونائ_پدر_سوخته"👍

ئینه چن وه خته ن حالم زه ویره ن
ده ماخم نیه ن و فکرم ده ر گیره ن

ده رگیر کرونای په ست جادو باز
ویروس قه هار مه‌کر ئه فسون ساز

ویروس مخوف شوم شیطان رنگ
دونیا و مافیها‌ ئا ورده ن وه ته نگ

ماچی یه ک تنه وه مه یدان جه نگ
شیشه عومرمان ئاورده ن وه چه نگ

په ی په ئ مه گیلون ویروس کرونا
ئالوده که رده ن هه فت طاق مینا

ئه گر پا بنیه‌و وه مه کانمان
یانه مه که رو وه گور خانه مان

پلاسی باید وزم به گه رده ن
ئاماده بومئ په ئ روژ مه رده ن

لب وشک وخَمین خسته و ناته وان
دوعا بکه رمئ وه درگای یه زدان

تا گه ر پاک بومئ جه بوی گه ندش
بیزارجه شیوه ئ هه رناپه سه ندش

بایدته رک که رم ئاموشوئ قه ومان
پائ قه ومان ته مام بریه وجه لامان

شیوه ش ناپاک چون شیوه دیوه ن
شرق وغرب عاله م ته مام پشیوه ن

کس چون کرملا جه سه خسته نه و
ئالوده ی کرونای پدر سوخته نه و

#کرم_اله_امیری_ک_الف_یاس🌷👌
مورخه۱۳۹۸/۱۲/۲۴شنبه کرمانشاآه👌

🍃🌺🍃

#کندوله_جان
#غریبه_ائ_هستم
#بئ_نام_و_نشان
#خیالت_راحت
#شعرهایم_رنگ_ندارند
#خاطره_نمئ_شوند
#غصه_نمئ_دهند_توووووررررراااا

شعرهاودلنوشته هائ :
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ:
#کوچه_باغهای_شعر( #کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#محبوبم
#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه ام راترک کردم
وبر #جاده_های_متروک و #ناشناخته
گام نهادم و #آواره_ئ #کوه و #بیابانها شدم
#تصویرترا درنگاه #دختران_غریبه
در #ابرهای_درهم آسمان ودرقطرات
#باران_جستجو کردم
و #رد_چهره_ئ تورادر تابلوهای نقاشی #ونگوگ
و #پژواک صدای تورا در #سوناتهای
شورانگیز #موتزارت شنیدم
و #عریانی_اندام_خوشتراش تورا درمجسمه های اساطیرئ #داوینچی
و در #الهه_هائ باستانئ #روم و #یونان
مشاهده کردم....

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
دلتنگی ؛
واژه‌ ای بی معنایست ...
وقتي تو ...
در تمام لحظه‌هايم نفس می‌كشی...
و از #دور_دور_دور به من نزديكی ...
هيچ كس مثل من...
تو را با خود ندارد ...!!!

تمامت را
به ديواني در #افسانه
پيوند زده ام
تو را در #سينه_ام گرم خواهم زيست
ای همیشه جارئ
در چشمهاي باراني ام...
توشور بارور #شعرهایم شده ای

این روزها
پرم از؛ لحظه‌هایی که
عاشقشان بودم
صدایم پراز #دوستت_دارم
#دوستت_دارم
شعرهایم پراز #کندوله
پراز #شریف_آباد
پراز #پریان

ازچشمهایم #کوه_زران اوج می گیرد
هزار #پیریافته #عشق ازقلبم می ترواد

ازلبانم #هزار_بانیان_گل می روید
بردستانم #خورشیدتکیه می کند
وازشعرهایم #امامزاده_ابراهیم
به #معراج می رود

واینگونه است که به #عشق_تو.
ازچشمهای من
صبحها، #هزار_خورشیدطلوع میکنند،،
درشعرهای من
شاخه های خشک،
جوانه میزنند،،
ابرهای پیر، بارور میشوند ،،
ونهال عشق
از دل #تاکستانهای_سرخ_انگور،
#دوستتدارم را
به بار می نشیند !....

و من
به شکرانه ی بارانِ نگاهت
#سجده_ی_عشق
بجا می آورم ........!

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
🍃🌺🍃
#باور_کن_مرا
احساسئ ترین متن هائ کوتاه وبلند به فارسی وکردی وهورامئ ودلنوشته هائ زیباوبکر
#شیک_ترین_عاشقانه_هائ_ادبی

#کندوله_جان

گل می کندبه جانم
اندوه .......بانیانت
ازکوچه ..باغ پریان
تااین دل........ویرانه

ترسم که این دیوانه
درحسرتت..... بمیرد
وقتی...... نباشدازتو
پیریافته ای... نشانه

#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)

این کانال معجونی ست از فلسفه گرم، شعر با همه خواص ارگانیکش و کمی هم خودم با همه حشو و زوایدم. ایستگاه بیخیالی محضی ست در رنج های مان. راه تازه گفتگوست بی آنکه ببینیم و بگوییم و بشنویم...عشق از راه دور.
لینک کانال👇👇👇👇
┏━━━━━━┓
@k_a_yass
┗━━━━━━┛
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه راترک کردم‌وبر #جاده_های_متروک گام نهادم #آواره_ئ
#بندرگاههائ_ناشناخته ودورشدم #تصویرترادرنگاه #دختران_بندری
در #امواج_خروشان وانعکاس #نور_درخشان #فانوسهائ_دریایئ جستجوکردم
#رد_چهره_ئ تورادرتابلوهای نقاشی #ونگوگ وپیکره های #داوینچئ مشاهده کردم #پژواک صدای تورا در #سوناتهای شورانگیز #موتزارت شنیدم در #معابد_باستانئ #روم و #یونان #زانوزدم و #عریانئ_اندام_خوشتراش تورا پائ #الهه_های-اساطیری به #عبادت نشستم....‌‌

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫