کوچه باغهای شعرِ(کندوله)
134 subscribers
1.15K photos
115 videos
13 files
190 links
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)
این کانال معجونی ست از فلسفه گرم، شعر با همه خواص ارگانیکش و کمی هم خودم با همه حشو و زوایدم. ایستگاه بیخیالی محضی ست در رنج های مان. راه تازه گفتگوست بی آنکه ببینیم و بگوییم و بشنویم...عشق از راه دور
Download Telegram
#کابوس
(هذیان های تب آلود)

کوه #زران راتراشیدم
#کندوله راخواباندم
#بانیان هی خواب می زایید
ومن دانه دانه نامت را
خوشه خوشه یادت را
از شاخه تاک ها می چیدم.

تومثل خطی بودی به دورلبهایم
مثل چوب خط انتظارشبهایم
#کندوله ....#کندوله_ئ خسته
بااستخوان های درهم شکسته
دیدمیزد تاک هارا

نشستم روی گردن کوهِ #ورزرد
باز من بودم وعکس تو.
وذرات تنت
که ازچشم #کندوله میبارید روی لبهایم

درگیر و دار تو بودم
که یک آن بادشکافت کوه #پیریافته را
#پیریافته به دونیم شد
تاک ها فرار میکردند
دانه دانه ترس میبارید
#دشتان خوشه خوشه آتش میزایید

فصل رسیدن بی موسم انگوردرگرفت
#بانیان جان میداد
تاک ها جان میدادند
لبهایم را برداشتم
یک قرن دویدم
تا لبهایم تو را به باد ندهند
هاج و واج .. وحشتزده

درختانِ قطع شده بود_که می نشستند به روی کنده هاشان_
شماره ها را ورق زدم
به هر که زنگ میزدم خانه نبود
همه جانعش بود
که سوار میشد برخاک
نعش انسان،کتاب ،تاک، درخت
انگارخداتصادف کرده بود با ما
من بی سرشده بودم......
تو اما
هنوز روی لبهایم بودی...

شاید رسیده بود قرن سوختن
یاروزگاران جنگهای خوانین باما
انگار #امیر_کلی نیمی ازروستا
رابه آتش کشیده بود
ونیم دیگرش را
به آب بسته بود

چیزی نمانده بودبرسم به روز
به پایان این کابوس
که ناگهان یخ بستم
دستم ازآرنج افتاد
وتو از لبهایم ریختی
#کندوله جان می کَند
ودستم گورخودش را

خاک مزه ی گس می داد
طعم انگورهای مرده را
چاله ای روبرویم بازشد
به عمق قامت من وتو
که هرچه من وتو بود
آن را پر نمیکرد
ازشب پر شد چشمهایم
و تمام این جنگ آخر
مرا ازمن گرفت
#پریان را از عکست
توراازلبهایم

#ک_الف_یاس
وقتی که صاعقه می‌زد
در #دشت_دشتان
و داغ در بغل سنگهای #کوه_زران می‌شکفت
ما سنگ #انگور و #آلوو #گردو را
بر سينه مي‌زديم.

وقتی که خواب #پیریافته آشفت
و باغ #بانیان
از وحشت هجوم خزان پژمرد
ما #اهالئ رنگ پریده ی #کندوله
با "مرگ ها و زنده باد هاي"ِ گره كرده
درمشت‌هايمان
در باغ‌های زرد توهم
بيدار خواب، پرسه می‌زدیم.

وقتی ستاره درآسمان #پریان می‌سوخت
بر بام ها به هياهو برآمديم
تا درسكوت ِ چهرۀ اندوهناك #امامزاده_ابراهیم_ع
دنبال حس گم شده امان باشيم.

اما دريغ
ما مرده‌ايم و ديگر
ديري است #سردار_پیرولی_سلطان
در يك جزيرۀ متروك و دور دست
درقعرگور ، هي بي‌بهانه اشك مي ريزد
#کندوله را ببين كه غريبانه
در قتلگاه #امیر_کل ذبح شد

دير است
بسيار دير
پنجاه و چند سال
هي نق زديم و سروديم:

" اي مرگ پادشاه تمامي خواب ها
#پیرولی_سلطان
تا كي در انتظار تو در #دشت_دشتان
درباغ #احتضار
دل خوش كنیم به تلخ فريب سراب ها"

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
‍ " بر کدامین بی‌نشان قله است، در کدامین سو؟ "

" سال‌های سال
گرمِ کار خویش بود.
ما چه حرفها که میزدیم،
او چه قصه‌ها می‌سرود. "

بودن را برگزیده‌ایم، اما چگونه بودن را کمتر اندیشه کرده‌ایم. چگونه بودن را دانستن، از آگاهی به چرا بودن برمی‌خیزد و آنان که آگاهی خویش را باور دارند، می‌دانند که چگونه باید بود، که خوب باید بود. باورداران راستین تکامل، بی‌گمان دانندگان راستین چرا بودن‌اند. از آن پس چگونه بودن پاسخی نخواهد داشت، جز در روند این تکامل نقشی خلاق و بی‌شائبه داشتن. صمد رهرو خستگی‌ناپذیر این روند بود. بنیان‌های جامعه‌ی خویش را می‌شناخت و از تضادی که بر این بنیانها حکم میراند، نیک آگاه بود. می‌اندیشید که تکامل جامعه‌ی بشری در استقرار نهادهائی است که هرگونه تفاوت زاده‌ی روابط اجتماعی را در میان انسانها ناممکن سازد و چشم‌اندازِ جامعه‌ای تهی از نابرابری صمد را همواره به سوی خود می‌کشید. می‌دانست که شناختن و شناخت خود را باور داشتن یعنی نیروی پایان‌ناپذیر عزم تاریخ انسان را به هم آمیختن و آن را به خدمت تغییر جامعه‌ی خویش درآوردن. می‌خواند، می‌رفت، می‌کوشید، می‌دوید، میدید، تجربه می کرد، می‌شناخت. او از آن گروه معدودی بود که خواندن را با دیدن و تجربه کردن پیوند می‌دهند. نه شناخت و تجربه‌ی دیگر رهروان را، آيه‌ای از سوی خداوندگار می‌دانست و نه با کج اندیشی اعتبار آن را به هیچ می‌گرفت تا برای تنبلی و فرصت طلبی، توجیهی روشنفکرانه بسازد. اعتقادی استوار داشت به این که نظر ما تنها در همراهی با شناختن عینی به نیروئی سازنده بدل می‌شود. در روستاهای آذربایجان، صمد بیشتر امکان را برای یك شناخت عینی می‌یافت. هرگز از این اندیشه عدول نکرد که هرگونه تحولی بدون در نظر داشتن نقش اساسی روستاها، بر بنیانی عقیم و ناراست استوار خواهد بود. بررسی او در هر زمینه‌ای فرسنگ‌ها از مطالعه‌ی سترون یك محقق محض به دور بود. می‌دانست که شناختن در بسیاری از حوزه‌ها یعنی چشیدن و سهیم بودن و همین اعتقاد، او را از روشنفکرانی که مردم را جز به شکلی مجرد و قلابی دوست نمی دارند، جدا می‌ساخت.

اکنون صمد رفته است. لیک او به یقین انسانی است که جاری جاودان در رویشِ فرداست. سوگوارانِ راستینِ مرگِ صمد آنان‌اند که کمتر می‌گویند، کمتر هیاهو می‌کنند، لیک می‌کوشند تا بیشتر بشناسنداَش. صمد مُرد بی‌آنکه بهشت شناخته‌ی خویش را تحقق یافته ببیند. همین است که مرگ او را دردناک می‌کند و باز همین است که بر قلمرو و تعهد دوستانش وسعت می‌بخشد.

اگرچه بی‌چیز مُرد، برای دوستانش میراثی برجای نهاد که در هر گام، نشانه‌ی راه است. دریافته‌های صمد دستِ کم مقدمه‌ای اساسی بود برای شناخت دیگر وادی‌ها در کوشش هر انسان شرافتمندی به خاطر بنیان نهادن دنیائی قابل زیست. برمبنای دریافت هاست که با اعتقاد می گوئیم:
"دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست، کوته شده است فاصله ی دست و آرزو"

بکوشیم میراث صمد را بهتر به کار گیریم و بر آن بیافزائیم و در این رهگذر نیک می‌دانیم که آرزوی صمد انتقال این میراث به تمامی انسانهای ستم دیده‌ی روزگار ما بود.

#امیر_پرویز_پویان

به سال ۱۳۴۷ خورشیدی / مجله آرش شماره‌ی ۱۸ / صفحات ۶۳ و ۶۴ / با نام مستعار علی کبیری منتشر شد.
" #هذیان_تب_آلوده "

#باجنون_من_شریک_شو
#ازحلق_کندوله بالا آمده #اضطرابم
#سرم_درد مئ کند
#رنگ رخسارم پریده
#عقلم_پاره_سنگ برداشته
#سر_به_سر كلمات مئ گذارم
#کندوله را نیمئ
شکل #خودم مئ بینم
نیمئ شکل #شمشیر
#جنازه_ام دنبال #من مئ گردد
#دهانم را #برهنه مئ کنم
خوشه خوشه #انگور_شرابئ
ازترکیب #لبهایم خشک مئ شود
#پیدانمیکنم خودم را....
#کندوله رابه #پیریافته مئ آویزم
و #پیریافته رابه #صلیب
#زران از آن سوئ #چلیپا فرومئ ریزد...

اینجاکجاست!
من کئ ام؟
#ازشقیقه_ئ_لم_یزرع_مزرعِ
#پریان هم دیگرهیچ #گلئ نمئ روید
مغلوب هزارویک #امیر_کلِ
خلیده در #جنون_خشمم
#حلقوم_شعرم را مئ فشارم
#دستم #آتش مئ گیردو
#قلمم_دیوانه_تر مئ نویسد
#عطر_پیراهن #پیرولئ_سلطان
سرنوشت #دشتان را
به #خون می کشد
#شبح_سیاهئ #بانیان را می بلعد
ودربازدم فراغت #گوسفندان
#گوش تا #گوش
چمنزاران #پشت_پیریافته
#علف_هرز مئ روید

#میرزالماسخان
روبرویم مئ ایستد
#دروازه_هائ_متروکِ
#قلعه_ئ_مروان رانشانم مئ دهد
رودئ سرشاراز #شعرهائ_ناسروده_اش
ازشیار #لبهایم مئ گذرد
#دلم را #آب می کند
و #سرم را #گیج....

#سایه_ئ #سوخته_ئ
#میرزاسبزعلئ ازپشت
#پلکهای خسته ئ #من
از تاب #تبعیدبازمی گردد
و #تنهایش رادر #دلتنگئ باغهای
دوردست #چال مئ کند.......

از #زمین کنده مئ شوم
ودر #آسمان #آبئ_آبئ #کندوله
#خودم را #پرواز می دهم..............

🌷💚🌷

#باور_کن_مرا
#دلنوشته_های_دل_خسته_ام❤️
#کانال_فرهیختگان_و_ادبدوستان👌
#شعرها_و_دلنوشته_های🌷
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)💚

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
وقتی که صاعقه می‌زد
در #دشت_دشتان
و داغ در بغل سنگهای #کوه_زران می‌شکفت
ما سنگ #انگور و #آلوو #گردو را
بر سينه مي‌زديم.

وقتی که خواب #پیریافته آشفت
و باغ #بانیان
از وحشت هجوم خزان پژمرد
ما #اهالئ رنگ پریده ی #کندوله
با "مرگ ها و زنده باد هاي"ِ گره كرده
درمشت‌هايمان
در باغ‌های زرد توهم
بيدار خواب، پرسه می‌زدیم.

وقتی ستاره درآسمان #پریان می‌سوخت
بر بام ها به هياهو برآمديم
تا درسكوت ِ چهرۀ اندوهناك #امامزاده_ابراهیم_ع
دنبال حس گم شده امان باشيم.

اما دريغ
ما مرده‌ايم و ديگر
ديري است #سردار_پیرولی_سلطان
در يك جزيرۀ متروك و دور دست
درقعرگور ، هي بي‌بهانه اشك مي ريزد
#کندوله را ببين كه غريبانه
در قتلگاه #امیر_کل ذبح شد

دير است
بسيار دير
پنجاه و چند سال
هي نق زديم و سروديم:

" اي مرگ پادشاه تمامي خواب ها
#پیرولی_سلطان
تا كي در انتظار تو در #دشت_دشتان
درباغ #احتضار
دل خوش كنیم به تلخ فريب سراب ها"

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
" #هذیان_تب_آلوده "

#باجنون_من_شریک_شو
#ازحلق_کندوله بالا آمده #اضطرابم
#سرم_درد مئ کند
#رنگ رخسارم پریده
#عقلم_پاره_سنگ برداشته
#سر_به_سر كلمات مئ گذارم
#کندوله را نیمئ
شکل #خودم مئ بینم
نیمئ شکل #شمشیر
#جنازه_ام دنبال #من مئ گردد
#دهانم را #برهنه مئ کنم
خوشه خوشه #انگور_شرابئ
ازترکیب #لبهایم خشک مئ شود
#پیدانمیکنم خودم را....
#کندوله رابه #پیریافته مئ آویزم
و #پیریافته رابه #صلیب
#زران از آن سوئ #چلیپا فرومئ ریزد...

اینجاکجاست!
من کئ ام؟
#ازشقیقه_ئ_لم_یزرع_مزرعِ
#پریان هم دیگرهیچ #گلئ نمئ روید
مغلوب هزارویک #امیر_کلِ
خلیده در #جنون_خشمم
#حلقوم_شعرم را مئ فشارم
#دستم #آتش مئ گیردو
#قلمم_دیوانه_تر مئ نویسد
#عطر_پیراهن #پیرولئ_سلطان
سرنوشت #دشتان را
به #خون می کشد
#شبح_سیاهئ #بانیان را می بلعد
ودربازدم فراغت #گوسفندان
#گوش تا #گوش
چمنزاران #پشت_پیریافته
#علف_هرز مئ روید

#میرزالماسخان
روبرویم مئ ایستد
#دروازه_هائ_متروکِ
#قلعه_ئ_مروان رانشانم مئ دهد
رودئ سرشاراز #شعرهائ_ناسروده_اش
ازشیار #لبهایم مئ گذرد
#دلم را #آب می کند
و #سرم را #گیج....

#سایه_ئ #سوخته_ئ
#میرزاسبزعلئ ازپشت
#پلکهای خسته ئ #من
از تاب #تبعیدبازمی گردد
و #تنهایش رادر #دلتنگئ باغهای
دوردست #چال مئ کند.......

از #کندوله کنده مئ شوم
ودر #آسمان #آبئ_آبیش
#خودم را #پرواز می دهم..............

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#کندوله_جان

ازتومن چه بگویم؟!
چگونه سکوت روزهای رفته ات
رابسرایم؟!
ازتومن چه بگویم؟
توئی که درشعرمن‌ پرازداغ ودردئ ،

ازتومن چه بگویم؟!،،،،،
منئ که پشت به امروزم،
وخیره به دیروز........
درشعر من
بغض نادیده ائ ست
که تورافریاد مئ کشد،
مثل رویای خاکسترشده ائ
که درتب تندئ گُر مئ گیرد،
ودوباره شعله ور مئ شود.......

ابرئ ازچشمانمان
هنوزتاپای باریدن پیش نرفته بود
تاچاله چوله های این روزهای تلخ و
خاکسترئ آبادی راپراز تکه پاره های
بارانِ اشک کندکه خبرمرگ
جوانمرگ #پیرولی_سلطان
#پیریافته راتاهمیشه
سیاه پوش کرد

ازخاطرات سرسبزبهشت
گوشه ی ازاین آبادئ‌جاماند
ما درکوچه پس کوچه ها
سرودخواندیم واشکهامان راپنهان کردیم
تادارو ندارمان
در آتش کینه جوئ #امیر_کل
سوخت!......

هنوز #میرزا_سبزعلئ
ازتبعیدبرنگشته بودتا رویائ درختان
#بانیان راسبزکندکه
خانه هائ آبادی به خواب رفتند
شب دستانش رابرشانه هائ
#کوه_زران گذاشت و
خودش را بالاکشیدوهمه جا را
غرق ظلمت کرد........
چه بارانهایی که نباریدند
چه تاکستانهایی به خیال
شیرین شدن پلاسیدند......
وچه
دخترکانئ که ردمعشوقه هایشان را
دردیوان شاعران #کندوله گرفتند
خودرادیگرنیافتند....

#میرزاالماسخان که به خواب ابدی رفت
مایکی یکئ پر پر شدیم و
دسته دسته کبوتراز
خواب هایمان پرید و
کلاغهاچشم قصه هایمان رانوک زدند
تاریخمان تاریک شد
حالادراین حوالئ
کسئ مارابجا نمئ آورد.......
گذشته هارا قدم می زنم و
تنم به وسعت تمام #کندوله دردمی گیرد

گذشته‌هاراقدم می زنم.......

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

🌺🌷🌺

دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست!

شعرها ودلنوشته های:
#کرم_اله_امیرئ #ک_الف_یاس👍
در کانال ادبئ ؛
#کوچه_باغهائ_شعر (کندوله)👌
👇👇👇👇
┏━━━━━━┓
@k_a_yass
┗━━━━━━┛
Forwarded from @ک الف یاس امیری
" #هذیان_تب_آلوده "

#باجنون_من_شریک_شو
#ازحلق_کندوله بالا آمده #اضطرابم
#سرم_درد مئ کند
#رنگ رخسارم پریده
#عقلم_پاره_سنگ برداشته
#سر_به_سر كلمات مئ گذارم
#کندوله را نیمئ
شکل #خودم مئ بینم
نیمئ شکل #شمشیر
#جنازه_ام دنبال #من مئ گردد
#دهانم را #برهنه مئ کنم
خوشه خوشه #انگور_شرابئ
ازترکیب #لبهایم خشک مئ شود
#پیدانمیکنم خودم را....
#کندوله رابه #پیریافته مئ آویزم
و #پیریافته رابه #صلیب
#زران از آن سوئ #چلیپا فرومئ ریزد...

اینجاکجاست!
من کئ ام؟
#ازشقیقه_ئ_لم_یزرع_مزرعِ
#پریان هم دیگرهیچ #گلئ نمئ روید
مغلوب هزارویک #امیر_کلِ
خلیده در #جنون_خشمم
#حلقوم_شعرم را مئ فشارم
#دستم #آتش مئ گیردو
#قلمم_دیوانه_تر مئ نویسد
#عطر_پیراهن #پیرولئ_سلطان
سرنوشت #دشتان را
به #خون می کشد
#شبح_سیاهئ #بانیان را می بلعد
ودربازدم فراغت #گوسفندان
#گوش تا #گوش
چمنزاران #پشت_پیریافته
#علف_هرز مئ روید

#میرزالماسخان
روبرویم مئ ایستد
#دروازه_هائ_متروکِ
#قلعه_ئ_مروان رانشانم مئ دهد
رودئ سرشاراز #شعرهائ_ناسروده_اش
ازشیار #لبهایم مئ گذرد
#دلم را #آب می کند
و #سرم را #گیج....

#سایه_ئ #سوخته_ئ
#میرزاسبزعلئ ازپشت
#پلکهای خسته ئ #من
از تاب #تبعیدبازمی گردد
و #تنهایش رادر #دلتنگئ باغهای
دوردست #چال مئ کند.......

از #زمین کنده مئ شوم
ودر #آسمان #آبئ_آبئ #کندوله
#خودم را #پرواز می دهم..............

🌷💚🌷

#باور_کن_مرا
#دلنوشته_های_دل_خسته_ام❤️
#کانال_فرهیختگان_و_ادبدوستان👌
#شعرها_و_دلنوشته_های🌷
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)💚

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#کابوس
(هذیان های تب آلود)

کوه #زران راتراشیدم
#کندوله راخواباندم
#بانیان هی خواب می زایید
ومن دانه دانه نامت را
خوشه خوشه یادت را
از شاخه تاک ها می چیدم.

تومثل خطی بودی به دورلبهایم
مثل چوب خط انتظارشبهایم
#کندوله ....#کندوله_ئ خسته
بااستخوان های درهم شکسته
دیدمیزد تاک هارا

نشستم روی گردن کوهِ #ورزرد
باز من بودم وعکس تو.
وذرات تنت
که ازچشم #کندوله میبارید روی لبهایم

درگیر و دار تو بودم
که یک آن بادشکافت کوه #پیریافته را
#پیریافته به دونیم شد
تاک ها فرار میکردند
دانه دانه ترس میبارید
#دشتان خوشه خوشه آتش میزایید

فصل رسیدن بی موسم انگوردرگرفت
#بانیان جان میداد
تاک ها جان میدادند
لبهایم را برداشتم
یک قرن دویدم
تا لبهایم تو را به باد ندهند
هاج و واج .. وحشتزده

درختانِ قطع شده بود_که می نشستند به روی کنده هاشان_
شماره ها را ورق زدم
به هر که زنگ میزدم خانه نبود
همه جانعش بود
که سوار میشد برخاک
نعش انسان،کتاب ،تاک، درخت
انگارخداتصادف کرده بود با ما
من بی سرشده بودم......
تو اما
هنوز روی لبهایم بودی...

شاید رسیده بود قرن سوختن
یاروزگاران جنگهای خوانین باما
انگار #امیر_کلی نیمی ازروستا
رابه آتش کشیده بود
ونیم دیگرش را
به آب بسته بود

چیزی نمانده بودبرسم به روز
به پایان این کابوس
که ناگهان یخ بستم
دستم ازآرنج افتاد
وتو از لبهایم ریختی
#کندوله جان می کَند
ودستم گورخودش را

خاک مزه ی گس می داد
طعم انگورهای مرده را
چاله ای روبرویم بازشد
به عمق قامت من وتو
که هرچه من وتو بود
آن را پر نمیکرد
ازشب پر شد چشمهایم
و تمام این جنگ آخر
مرا ازمن گرفت
#پریان را از عکست
توراازلبهایم

#ک_الف_یاس
#کابوس
(هذیان های تب آلود)

کوه #زران راتراشیدم
#کندوله راخواباندم
#بانیان هی خواب می زایید
ومن دانه دانه نامت را
خوشه خوشه یادت را
از شاخه تاک ها می چیدم.

تومثل خطی بودی به دورلبهایم
مثل چوب خط انتظارشبهایم
#کندوله .... #کندوله_ئ خسته
بااستخوان های درهم شکسته
دیدمیزد تاک هارا

نشستم روی گردن کوهِ #ورزرد
باز من بودم وعکس تو.
وذرات تنت
که ازچشم #کندوله میبارید روی لبهایم

درگیر و دار تو بودم
که یک آن بادشکافت کوه #پیریافته را
#پیریافته به دونیم شد
تاک ها فرار میکردند
دانه دانه ترس میبارید
#دشتان خوشه خوشه آتش میزایید

فصل رسیدن بی موسم انگوردرگرفت
#بانیان جان میداد
تاک ها جان میدادند
لبهایم را برداشتم
یک قرن دویدم
تا لبهایم تو را به باد ندهند
هاج و واج .. وحشتزده

درختانِ قطع شده بود_که می نشستند به روی کنده هاشان_
شماره ها را ورق زدم
به هر که زنگ میزدم خانه نبود
همه جانعش بود
که سوار میشد برخاک
نعش انسان،کتاب ،تاک، درخت
انگارخداتصادف کرده بود با ما
من بی سرشده بودم......
تو اما
هنوز روی لبهایم بودی...

شاید رسیده بود قرن سوختن
یاروزگاران جنگهای خوانین باما
انگار #امیر_کلی نیمی ازروستا
رابه آتش کشیده بود
ونیم دیگرش را
به آب بسته بود

چیزی نمانده بودبرسم به روز
به پایان این کابوس
که ناگهان یخ بستم
دستم ازآرنج افتاد
وتو از لبهایم ریختی
#کندوله جان می کَند
ودستم گورخودش را

خاک مزه ی گس می داد
طعم انگورهای مرده را
چاله ای روبرویم بازشد
به عمق قامت من وتو
که هرچه من وتو بود
آن را پر نمیکرد
ازشب پر شد چشمهایم
و تمام این جنگ آخر
مرا ازمن گرفت
#پریان را از عکست
توراازلبهایم

#ک_الف_یاس

🌷🌺🌷
#باور_کن_مرا👌👍
دعوتید به یه حال #خوب🧚‍♂♥️
متنــــــــــهای که بهتون آرامش میده🧚‍♀

#رفیق_نادیده‌ام

؛ ما به جز هم، کسی را نداریم و چه کاری از دستمان ساخته است برای هم؛ جز اینکه مهربان باشیم و با گرمای محبتمان، سرمای هزار هزار زمستانِ تلنبار شده را دوام بیاوریم.
برایت آغوش داغی از کلمات می‌فرستم و دستان نوازشگری از جنس آرامش،
من از دورترین فاصله‌ها، کنار توأم،
من از دورترین فاصله‌ها دوستت دارم...

#ک_الف_یاس

#شعرها_و_دلنوشته_های
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#کندوله_جان

ازتومن چه بگویم؟!
چگونه سکوت روزهای رفته ات
رابسرایم؟!
ازتومن چه بگویم؟
توئی که درشعرمن‌ پرازداغ ودردئ ،

ازتومن چه بگویم؟!،،،،،
منئ که پشت به امروزم،
وخیره به دیروز........
درشعر من
بغض نادیده ائ ست
که تورافریاد مئ کشد،
مثل رویای خاکسترشده ائ
که درتب تندئ گُر مئ گیرد،
ودوباره شعله ور مئ شود.......

ابرئ ازچشمانمان
هنوزتاپای باریدن پیش نرفته بود
تاچاله چوله های این روزهای تلخ و
خاکسترئ آبادی راپراز تکه پاره های
بارانِ اشک کندکه خبرمرگ
جوانمرگ #پیرولی_سلطان
#پیریافته راتاهمیشه
سیاه پوش کرد

ازخاطرات سرسبزبهشت
گوشه ی ازاین آبادئ‌جاماند
ما درکوچه پس کوچه ها
سرودخواندیم واشکهامان راپنهان کردیم
تادارو ندارمان
در آتش کینه جوئ #امیر_کل
سوخت!......

هنوز #میرزا_سبزعلئ
ازتبعیدبرنگشته بودتا رویائ درختان
#بانیان راسبزکندکه
خانه هائ آبادی به خواب رفتند
شب دستانش رابرشانه هائ
#کوه_زران گذاشت و
خودش را بالاکشیدوهمه جا را
غرق ظلمت کرد........
چه بارانهایی که نباریدند
چه تاکستانهایی به خیال
شیرین شدن پلاسیدند......
وچه
دخترکانئ که ردمعشوقه هایشان را
دردیوان شاعران #کندوله گرفتند
خودرادیگرنیافتند....

#میرزاالماسخان که به خواب ابدی رفت
مایکی یکئ پر پر شدیم و
دسته دسته کبوتراز
خواب هایمان پرید و
کلاغهاچشم قصه هایمان رانوک زدند
تاریخمان تاریک شد
حالادراین حوالئ
کسئ مارابجا نمئ آورد.......
گذشته هارا قدم می زنم و
تنم به وسعت تمام #کندوله دردمی گیرد

گذشته‌هاراقدم می زنم.......

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

لینک کانال👇👇👇👇
┏━━━━━━┓
@k_a_yass
┗━━━━━━┛
#کابوس
(هذیان های تب آلود)

کوه #زران راتراشیدم
#کندوله راخواباندم
#بانیان هی خواب می زایید
ومن دانه دانه نامت را
خوشه خوشه یادت را
از شاخه تاک ها می چیدم.

تومثل خطی بودی به دورلبهایم
مثل چوب خط انتظارشبهایم
#کندوله .... #کندوله_ئ خسته
بااستخوان های درهم شکسته
دیدمیزد تاک هارا

نشستم روی گردن کوهِ #ورزرد
باز من بودم وعکس تو.
وذرات تنت
که ازچشم #کندوله میبارید روی لبهایم

درگیر و دار تو بودم
که یک آن بادشکافت کوه #پیریافته را
#پیریافته به دونیم شد
تاک ها فرار میکردند
دانه دانه ترس میبارید
#دشتان خوشه خوشه آتش میزایید

فصل رسیدن بی موسم انگوردرگرفت
#بانیان جان میداد
تاک ها جان میدادند
لبهایم را برداشتم
یک قرن دویدم
تا لبهایم تو را به باد ندهند
هاج و واج .. وحشتزده

درختانِ قطع شده بود_که می نشستند به روی کنده هاشان_
شماره ها را ورق زدم
به هر که زنگ میزدم خانه نبود
همه جانعش بود
که سوار میشد برخاک
نعش انسان،کتاب ،تاک، درخت
انگارخداتصادف کرده بود با ما
من بی سرشده بودم......
تو اما
هنوز روی لبهایم بودی...

شاید رسیده بود قرن سوختن
یاروزگاران جنگهای خوانین باما
انگار #امیر_کلی نیمی ازروستا
رابه آتش کشیده بود
ونیم دیگرش را
به آب بسته بود

چیزی نمانده بودبرسم به روز
به پایان این کابوس
که ناگهان یخ بستم
دستم ازآرنج افتاد
وتو از لبهایم ریختی
#کندوله جان می کَند
ودستم گورخودش را

خاک مزه ی گس می داد
طعم انگورهای مرده را
چاله ای روبرویم بازشد
به عمق قامت من وتو
که هرچه من وتو بود
آن را پر نمیکرد
ازشب پر شد چشمهایم
و تمام این جنگ آخر
مرا ازمن گرفت
#پریان را از عکست
توراازلبهایم

#ک_الف_یاس

🌷🌺🌷
#باور_کن_مرا👌👍
دعوتید به یه حال #خوب🧚‍♂♥️
متنــــــــــهای که بهتون آرامش میده🧚‍♀

#رفیق_نادیده‌ام

؛ ما به جز هم، کسی را نداریم و چه کاری از دستمان ساخته است برای هم؛ جز اینکه مهربان باشیم و با گرمای محبتمان، سرمای هزار هزار زمستانِ تلنبار شده را دوام بیاوریم.
برایت آغوش داغی از کلمات می‌فرستم و دستان نوازشگری از جنس آرامش،
من از دورترین فاصله‌ها، کنار توأم،
من از دورترین فاصله‌ها دوستت دارم...

#ک_الف_یاس

#شعرها_و_دلنوشته_های
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
" #هذیان_تب_آلوده "

#باجنون_من_شریک_شو
#ازحلق_کندوله بالا آمده #اضطرابم
#سرم_درد مئ کند
#رنگ رخسارم پریده
#عقلم_پاره_سنگ برداشته
#سر_به_سر كلمات مئ گذارم
#کندوله را نیمئ
شکل #خودم مئ بینم
نیمئ شکل #شمشیر
#جنازه_ام دنبال #من مئ گردد
#دهانم را #برهنه مئ کنم
خوشه خوشه #انگور_شرابئ
ازترکیب #لبهایم خشک مئ شود
#پیدانمیکنم خودم را....
#کندوله رابه #پیریافته مئ آویزم
و #پیریافته رابه #صلیب
#زران از آن سوئ #چلیپا فرومئ ریزد...

اینجاکجاست!
من کئ ام؟
#ازشقیقه_ئ_لم_یزرع_مزرعِ
#پریان هم دیگرهیچ #گلئ نمئ روید
مغلوب هزارویک #امیر_کلِ
خلیده در #جنون_خشمم
#حلقوم_شعرم را مئ فشارم
#دستم #آتش مئ گیردو
#قلمم_دیوانه_تر مئ نویسد
#عطر_پیراهن #پیرولئ_سلطان
سرنوشت #دشتان را
به #خون می کشد
#شبح_سیاهئ #بانیان را می بلعد
ودربازدم فراغت #گوسفندان
#گوش تا #گوش
چمنزاران #پشت_پیریافته
#علف_هرز مئ روید

#میرزالماسخان
روبرویم مئ ایستد
#دروازه_هائ_متروکِ
#قلعه_ئ_مروان رانشانم مئ دهد
رودئ سرشاراز #شعرهائ_ناسروده_اش
ازشیار #لبهایم مئ گذرد
#دلم را #آب می کند
و #سرم را #گیج....

#سایه_ئ #سوخته_ئ
#میرزاسبزعلئ ازپشت
#پلکهای خسته ئ #من
از تاب #تبعیدبازمی گردد
و #تنهایش رادر #دلتنگئ باغهای
دوردست #چال مئ کند.......

از #کندوله کنده مئ شوم
ودر #آسمان #آبئ_آبیش
#خودم را #پرواز می دهم..............
" #هذیان_تب_آلوده "

#باجنون_من_شریک_شو
#ازحلق_کندوله بالا آمده #اضطرابم
#سرم_درد مئ کند
#رنگ رخسارم پریده
#عقلم_پاره_سنگ برداشته
#سر_به_سر كلمات مئ گذارم
#کندوله را نیمئ
شکل #خودم مئ بینم
نیمئ شکل #شمشیر
#جنازه_ام دنبال #من مئ گردد
#دهانم را #برهنه مئ کنم
خوشه خوشه #انگور_شرابئ
ازترکیب #لبهایم خشک مئ شود
#پیدانمیکنم خودم را....
#کندوله رابه #پیریافته مئ آویزم
و #پیریافته رابه #صلیب
#زران از آن سوئ #چلیپا فرومئ ریزد...

اینجاکجاست!
من کئ ام؟
#ازشقیقه_ئ_لم_یزرع_مزرعِ
#پریان هم دیگرهیچ #گلئ نمئ روید
مغلوب هزارویک #امیر_کلِ
خلیده در #جنون_خشمم
#حلقوم_شعرم را مئ فشارم
#دستم #آتش مئ گیردو
#قلمم_دیوانه_تر مئ نویسد
#عطر_پیراهن #پیرولئ_سلطان
سرنوشت #دشتان را
به #خون می کشد
#شبح_سیاهئ #بانیان را می بلعد
ودربازدم فراغت #گوسفندان
#گوش تا #گوش
چمنزاران #پشت_پیریافته
#علف_هرز مئ روید

#میرزالماسخان
روبرویم مئ ایستد
#دروازه_هائ_متروکِ
#قلعه_ئ_مروان رانشانم مئ دهد
رودئ سرشاراز #شعرهائ_ناسروده_اش
ازشیار #لبهایم مئ گذرد
#دلم را #آب می کند
و #سرم را #گیج....

#سایه_ئ #سوخته_ئ
#میرزاسبزعلئ ازپشت
#پلکهای خسته ئ #من
از تاب #تبعیدبازمی گردد
و #تنهایش رادر #دلتنگئ باغهای
دوردست #چال مئ کند.......

از #کندوله کنده مئ شوم
ودر #آسمان #آبئ_آبیش
#خودم را #پرواز می دهم..............
#کندوله_جان

ازتومن چه بگویم؟!
چگونه سکوت روزهای رفته ات
رابسرایم؟!
ازتومن چه بگویم؟
توئی که درشعرمن‌ پرازداغ ودردئ ،

ازتومن چه بگویم؟!،،،،،
منئ که پشت به امروزم،
وخیره به دیروز........
درشعر من
بغض نادیده ائ ست
که تورافریاد مئ کشد،
مثل رویای خاکسترشده ائ
که درتب تندئ گُر مئ گیرد،
ودوباره شعله ور مئ شود.......

ابرئ ازچشمانمان
هنوزتاپای باریدن پیش نرفته بود
تاچاله چوله های این روزهای تلخ و
خاکسترئ آبادی راپراز تکه پاره های
بارانِ اشک کندکه خبرمرگ
جوانمرگ #پیرولی_سلطان
#پیریافته راتاهمیشه
سیاه پوش کرد

ازخاطرات سرسبزبهشت
گوشه ی ازاین آبادئ‌جاماند
ما درکوچه پس کوچه ها
سرودخواندیم واشکهامان راپنهان کردیم
تادارو ندارمان
در آتش کینه جوئ #امیر_کل
سوخت!......

هنوز #میرزا_سبزعلئ
ازتبعیدبرنگشته بودتا رویائ درختان
#بانیان راسبزکندکه
خانه هائ آبادی به خواب رفتند
شب دستانش رابرشانه هائ
#کوه_زران گذاشت و
خودش را بالاکشیدوهمه جا را
غرق ظلمت کرد........
چه بارانهایی که نباریدند
چه تاکستانهایی به خیال
شیرین شدن پلاسیدند......
وچه
دخترکانئ که ردمعشوقه هایشان را
دردیوان شاعران #کندوله گرفتند
خودرادیگرنیافتند....

#میرزاالماسخان که به خواب ابدی رفت
مایکی یکئ پر پر شدیم و
دسته دسته کبوتراز
خواب هایمان پرید و
کلاغهاچشم قصه هایمان رانوک زدند
تاریخمان تاریک شد
حالادراین حوالئ
کسئ مارابجا نمئ آورد.......
گذشته هارا قدم می زنم و
تنم به وسعت تمام #کندوله دردمی گیرد

گذشته‌هاراقدم می زنم.......

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

🌺🌷🌺

دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست!

شعرها ودلنوشته های:
#کرم_اله_امیرئ #ک_الف_یاس👍
در کانال ادبئ ؛
#کوچه_باغهائ_شعر (کندوله)👌
👇👇👇👇
┏━━━━━━┓
@k_a_yass
┗━━━━━━┛
وقتی که صاعقه می‌زد
در #دشت_دشتان
و داغ در بغل سنگهای #کوه_زران می‌شکفت
ما سنگ #انگور و #آلوو #گردو را
بر سينه مي‌زديم.

وقتی که خواب #پیریافته آشفت
و باغ #بانیان
از وحشت هجوم خزان پژمرد
ما #اهالئ رنگ پریده ی #کندوله
با "مرگ ها و زنده باد هاي"ِ گره كرده
درمشت‌هايمان
در باغ‌های زرد توهم
بيدار خواب، پرسه می‌زدیم.

وقتی ستاره درآسمان #پریان می‌سوخت
بر بام ها به هياهو برآمديم
تا درسكوت ِ چهرۀ اندوهناك #امامزاده_ابراهیم_ع
دنبال حس گم شده امان باشيم.

اما دريغ
ما مرده‌ايم و ديگر
ديري است #سردار_پیرولی_سلطان
در يك جزيرۀ متروك و دور دست
درقعرگور ، هي بي‌بهانه اشك مي ريزد
#کندوله را ببين كه غريبانه
در غتلگاه #امیر_کل ذبح شد

دير است
بسيار دير
پنجاه و چند سال
هي نق زديم و سروديم:

" اي مرگ پادشاه تمامي خواب ها
#پیرولی_سلطان
تا كي در انتظار تو در #دشت_دشتان
درباغ #احتضار
دل خوش كنیم به تلخ فريب سراب ها"

#کرم_اله_امیری

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
" #هذیان_تب_آلوده "

#باجنون_من_شریک_شو
#ازحلق_کندوله بالا آمده #اضطرابم
#سرم_درد مئ کند
#رنگ رخسارم پریده
#عقلم_پاره_سنگ برداشته
#سر_به_سر كلمات مئ گذارم
#کندوله را نیمئ
شکل #خودم مئ بینم
نیمئ شکل #شمشیر
#جنازه_ام دنبال #من مئ گردد
#دهانم را #برهنه مئ کنم
خوشه خوشه #انگور_شرابئ
ازترکیب #لبهایم خشک مئ شود
#پیدانمیکنم خودم را....
#کندوله رابه #پیریافته مئ آویزم
و #پیریافته رابه #صلیب
#زران از آن سوئ #چلیپا فرومئ ریزد...

اینجاکجاست!
من کئ ام؟
#ازشقیقه_ئ_لم_یزرع_مزرعِ
#پریان هم دیگرهیچ #گلئ نمئ روید
مغلوب هزارویک #امیر_کلِ
خلیده در #جنون_خشمم
#حلقوم_شعرم را مئ فشارم
#دستم #آتش مئ گیردو
#قلمم_دیوانه_تر مئ نویسد
#عطر_پیراهن #پیرولئ_سلطان
سرنوشت #دشتان را
به #خون می کشد
#شبح_سیاهئ #بانیان را می بلعد
ودربازدم فراغت #گوسفندان
#گوش تا #گوش
چمنزاران #پشت_پیریافته
#علف_هرز مئ روید

#میرزالماسخان
روبرویم مئ ایستد
#دروازه_هائ_متروکِ
#قلعه_ئ_مروان رانشانم مئ دهد
رودئ سرشاراز #شعرهائ_ناسروده_اش
ازشیار #لبهایم مئ گذرد
#دلم را #آب می کند
و #سرم را #گیج....

#سایه_ئ #سوخته_ئ
#میرزاسبزعلئ ازپشت
#پلکهای خسته ئ #من
از تاب #تبعیدبازمی گردد
و #تنهایش رادر #دلتنگئ باغهای
دوردست #چال مئ کند.......

از #کندوله کنده مئ شوم
ودر #آسمان #آبئ_آبیش
#خودم را #پرواز می دهم..............