روایت سرگذشت جاویدنامان
299 subscribers
968 photos
6 videos
لینک صفحه توییتر👇🏼👇🏼

https://twitter.com/loabatk?s=21
Download Telegram
من ⁧ #سمانه_ذوالقدر_مزلقانی⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۸. سی و پنج سالم بود، متولد ۶ خرداد ماه ۱۳۶۳. مجرد، فرزند مرتضی و اهل و ساکن تهران بودم.

‏با شروع اعتراضات سراسری به گرون شدن ناگهانی سیصد درصدی قیمت بنزین در آبان ماه ۱۳۹۸ منم برای اعتراض در کنار هموطنای مبارزم به خیابونا رفتم. روز ۲۹ آبان توی تجمعی که در فلکه دوم صادقیه شکل گرفته بود شرکت کردم. اونروز هم مثل روزای قبل با شروع تظاهرات سرکوبگرا سر و کله شون پیدا شد و وحشیانه به سمت مردم حمله ور شدن، اونا با گلوله های جنگی به مردم بی دفاع شلیک میکردن، ناگهان یه تک تیرانداز منو هدف گرفت و به سمتم شلیک کرد، گلوله به سرم برخورد کرد و غرق در خون افتادم زمین و در دم جان باختم…

‏بعد از کشته شدنم مزدورا جسم بیجون منو با خودشون بردن. از اونطرف وقتی شب برنگشتم خونه و تلفنمو جواب ندادم، خانوادم به شدت نگران شدن و همه جا رو به دنبالم گشتن ولی اثری از من نبود. به تمام ارگانهای دولتی و نهادهای انتظامی سر زدن ولی اونا اظهار بی اطلاعی میکردن. در آخر حتی دادگاه انقلاب تهران وجود منو منکر شد! تلاش خانواده برای پیدا کردنم بی نتیجه موند.

‏شش ماه از روز تلخ ۲۹ آبان گذشت…
‏موبایل و مدارک هویتی من دست مامورای امنیتی بود ولی هیچی به خانوادم نمیگفتن! جسد من شش ماه تمام به عنوان بی نام و نشون توی سردخونه نگهداری میشد تا عاقبت خانوادم یه آشنا تو نیروی انتظامی پیدا کردن که پیگیری کنه، وجود جنازه ام تو سردخونه مشخص شد. مزدورای امنیتی با وساطت اون آشنا پدرمو احضار کردن و ازش تعهد کتبی گرفتن که فقط در صورتی که مراسم ختم برگزار نشه و تو خاکسپاری به جز پدر و مادرم کسی نباشه جنازه رو تحویل میدن. پدر داغدارم مجبور به رضایت شد، بهش گفتن دو روز بعد فقط با مادرم بیاد آرامستان بهشت سکینه کرج.

‏دو روز بعد وقتی پدر و مادرم برای خاکسپاری من به آرامستان رفتن جو شدیدا امنیتی بود. مامورا فقط اجازه دادن چند ثانیه وقتی منو تو قبر گذاشتن پدر و مادرم صورتمو ببینن.

‏پیکر بیجون من در آرامستان بهشت سکینه کرج شماره ۱۱، ردیف ۱۳، قطعه ۲۶ غریبانه به خاک سپرده شد…

‏هموطن من یکی از گمنامترین جانباخته های آبان خونین ۹۸ هستم که حتی اسمم توی لیست سازمان عفو بین الملل نیست. من در مقابل ظلم حکومت ایستادم و وحشیانه کشته شدم، تو هم سکوت نکن و نذار خون به ناحق ریخته شده من پایمال بشه، پیروزی دور نیست براش بجنگ و روزی که وطنمون از دست جنایتکارای تاریخ آزاد شد به یاد منم باش که مظلومانه در گوشه ای از این خاک آرمیدم…💔
‏⁧ #علیه_فراموشی
‏من ⁧ #آیناز_جواهری⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۶ مهر ماه ۱۴۰۱. فقط ۱۵ سالم بود. فرزند عبداله و فروزان بودم و یه خواهر بزرگتر داشتم بنام آیسان. اهل و ساکن کرمانشاه و دانش آموز بودم.

‏با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، منم در کنار هموطنای مبارزم برای اعتراض به خیابون رفتم. روز ۱۶ مهر ماه بود، اون روز مزدورای سرکوبگر وحشیانه به تجمع ما حمله ور شدن. اونا با گلوله های جنگی به سمت مردم بی دفاع شلیک میکردن. ناگهان یکی از مامورا منو نشونه گرفت و شلیک کرد… گلوله به سر و صورتم برخورد کرد و غرق در خون افتادم کف خیابون و در دم جان دادم…..

‏بعد از کشته شدنم‌ مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن و به شدت تحت فشار گذاشتن که قتل منو نباید رسانه ای کنن و هیچ نوع اطلاع رسانی نباید انجام بشه!

‏عاقبت پیکر بیجون من مظلومانه در تاریخ ۱۷ مهر ماه ۱۴۰۱ در آرامستان زادگاهم در سکوت خبری و تحت تدابیر شدید امنیتی به خاک سپرده شد…
‏مجلس ختم هم همون روز تو مسجد امام شافعی برگزار شد.

‏هموطن من یکی از گمنامترین جانباخته ها هستم که حکومت جنایتکار فقط به جرم اعتراض منو به قتل رسوند و خانوادمو مجبور به سکوت کرد. از من فقط یه عکس پخش شد و دیگه هیچی…نذار خونم پایمال بشه، با ظالم بجنگ و روزی که پیروز شدی از منم یاد کن که تو سن نوجوانی با آرزوهام در راه آزادی وطن دفن شدم…💔
‏⁧ #علیه_فراموشی
‏من ⁧ #محسن_مالمیر⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۱. بیست و شش سالم بود. اهل چالوس و ساکن نوشهر در استان مازندران بودم. به تازگی علاقمند به بدنسازی شده بودم و حسابی تمرین میکردم، آرزوم این بود که یه روز تو مسابقات بدنسازی شرکت کنم.

‏وقتی اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شد منم تصمیم خودمو گرفتم و در کنار هموطنام به خیابون رفتم و فریاد آزادیخواهی سر دادم. شب ۳۰ شهریور با تعدادی از معترضا توی نوشهر رفتیم به سمت شهرداری و اونجا تجمع کردیم. وقتی سرکوبگرا به طرفمون حمله ور شدن با دستای خالی باهاشون درگیر شدیم و فراریشون دادیم. ولی از اونجایی که کلانتری ۱۱ به ساختمون شهرداری مشرف بود مزدورای حکومتی چراغای کلانتری رو خاموش کردن که ما رو بهتر ببینن و ناگهان شروع کردن به تیراندازی با گلوله های جنگی. عین میدون جنگ شده بود، چند تا از جوونا که جلوتر بودن همه گلوله خوردن و غرق در خون به زمین افتادن، من داشتم یکی از اونا رو روی زمین میکشیدم که به جای امنی ببرم ولی ناگهان هدف گلوله یکی از مامورا قرار گرفتم، گلوله به پهلوم درست کنار قلبم اصابت کرد، نقش بر زمین شدم و خون همه جا رو گرفت…
‏مردم منو به بیمارستان بهشتی نوشهر رسوندن، کادر بیمارستان سعی خودشونو کردن ولی خیلی دیر شده بود و من از دنیا رفته بودم….
‏کسانی که گلوله خورده بودن رو آورده بودن اونجا، زمین بیمارستان غرق در خون جوونای بیگناه شده بود، اونشب من، ⁧ #حنانه_کیا⁩ و بیش از ده جوون دیگه رو جنایتکارای حکومتی تو نوشهر با گلوله به قتل رسوندن.

‏پیکر بیجون من شبانه در آرامستان اشکاردشت چالوس در جو شدید امنیتی مظلومانه به خاک سپرده شد…

‏مراسم چهلم روز پنج شنبه ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد، اونروز همشهریام فراخوان دادن که همه توی مراسم شرکت کنن.
‏مراسم سالگرد کشته شدنم هم در تاریخ ۱۸ شهریور ماه ۱۴۰۲ برپاشد.

‏هموطن، اونشب مردم آزادیخواه تو شهر آروم نوشهر با دست خالی تجمع مسالمت آمیزی راه انداختن، ولی مامورای رژیم اونا رو به گلوله بستن و چند نفرو کشتن، اینکار باعث خشم جوونا شد، اونا چند تا از ماشینای پلیس رو واژگون کردن و کیوسک پلیس رو به آتش کشیدن، این تنها راه دفاع مشروعشون در برابر نیروهای تا بن دندان مسلح رژیم بود. منم مثل بقیه جوونا برای تحقق رویای آزادی به خیابون رفتم ولی ناجوانمردانه کشته شدم…برای خون به ناحق ریخته شده ام، برای مادر داغدارم که بعد از رفتن من پنجاه سال پیرتر شد و برای آزادی وطنمون از دست جنایتکارا جلوی ظلم بایست و روزی که پیروز شدی به یاد منم باش که در گوشه ای از خاک وطن به ابدیت پیوستم…💔
‏⁧ #علیه_فراموشی
من ⁧ #سپهر_همت_خانی⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۷ خرداد ماه ۱۴۰۲ (توی سایت بهشت زهرا تاریخ دفنمو ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۹ ثبت کردن!) بیست و چهار سالم بود. متولد ۱۲ تیر ماه ۱۳۷۸. فرزند ارسلان، از ایل بزرگ کلهر، اهل گیلان غرب در استان کرمانشاه و ساکن تهران بودم. پدرم سرهنگ نیروی انتظامی بود.

‏اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شد. من که مدتی بود به تهران مهاجرت کرده بودم در کنار هموطنام به خیابون رفتم و اعتراضمو فریاد زدم. یه بار دستگیر شدم و‌لی با تعهد آزادم کردن، دفعه دوم با وثیقه آزاد شدم ولی بعد از آزادی بازم نمیتونستم ساکت باشم. مزدورای حکومتی اوایل خرداد ماه ۱۴۰۲ منو ربودن و توی بازداشتگاه شدیدا شکنجه کردن، من تاب نیاوردم و زیر شکنجه چشم از دنیا فرو بستم….

‏پیکر بیجون من بدون حضور خانوادم غریبانه توسط نیروهای امنیتی در بهشت زهرای تهران شماره ۶۲، ردیف ۲۵۳، قطعه ۳۲۶ به خاک سپرده شد.

‏از اون طرف وقتی ناپدید شدم خانوادم که هیچ ردی ازم پیدا نکردن حسابی نگران شده بودن، تا اینکه چند روز بعد مامورای مزدور امنیتی باهاشون تماس گرفتن و گفتن پسرتون توی تصادف کشته شده و ما خودمون تو بهشت زهرا خاکش کردیم! بعد آدرس مزارم رو به خانوادم دادن و اونا رو تهدید کردن که خبر کشته شدن من نباید رسانه ای بشه.

‏مراسم ختم من در تاریخ ۱۳ خرداد ماه ۱۴۰۲ در مسجد صاحب الزمان گیلان غرب برگزار شد.
‏مراسم چهلم هم در تاریخ ۱۸ تیر ماه ۱۴۰۲ برپا شد.

‏هموطن، من در راه آزادی پا به میدون گذاشتم و جونمو از دست دادم. من یکی از بستگان ⁧ #اردلان_قاسمی⁩ یکی دیگه از جانباخته های جنبش زن زندگی آزادی بودم که در تاریخ ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۱ کشته شده بود. نذار خون ما پایمال بشه، راهمونو ادامه بده تا روز آزادی وطن، روزی که پیروز شدی به یاد ما هم باش که در اوج جوونی با آرزوهامون دفن شدیم…💔
‏⁧ #علیه_فراموشی