Forwarded from هیات فوتبال استان کرمانشاه🇮🇷
🌹⚽️ برگزاری اولین جلسه هیئترئیسه هیئت فوتبال استان کرمانشاه در سال جدید
🔹 به گزارش روابط عمومی هیئت فوتبال استان کرمانشاه، اولین جلسه هیئترئیسه این هیئت در سال جدید عصر روز، چهارشنبه ۲۰ فروردین ماه، در دفتر رئیس هیئت برگزار شد.
🔹 در این نشست که با حضور اکثریت اعضا تشکیل شد، موضوعات مهمی از جمله برنامهریزی برای برگزاری مسابقات لیگ برتر فوتبال بزرگسالان استان، توسعه و نظارت بر مدارس فوتبال، و برگزاری دورههای استعدادیابی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. همچنین بر تعامل و هماهنگی بیشتر با اداره کل ورزش و جوانان استان برای استفاده بهینه از زمینهای ورزشی شهرستانها تأکید شد.
روابط عمومی هیات فوتبال استان کرمانشاه
🆔@t.me/footballksh
https://www.instagram.com/footballksh?utm_source=qr&igsh=d3Fibnh6bTVjdDE3
🌹⚽️
🔹 به گزارش روابط عمومی هیئت فوتبال استان کرمانشاه، اولین جلسه هیئترئیسه این هیئت در سال جدید عصر روز، چهارشنبه ۲۰ فروردین ماه، در دفتر رئیس هیئت برگزار شد.
🔹 در این نشست که با حضور اکثریت اعضا تشکیل شد، موضوعات مهمی از جمله برنامهریزی برای برگزاری مسابقات لیگ برتر فوتبال بزرگسالان استان، توسعه و نظارت بر مدارس فوتبال، و برگزاری دورههای استعدادیابی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. همچنین بر تعامل و هماهنگی بیشتر با اداره کل ورزش و جوانان استان برای استفاده بهینه از زمینهای ورزشی شهرستانها تأکید شد.
روابط عمومی هیات فوتبال استان کرمانشاه
🆔@t.me/footballksh
https://www.instagram.com/footballksh?utm_source=qr&igsh=d3Fibnh6bTVjdDE3
🌹⚽️
از دو روز قبل ذهنم درگیر یک اتفاق شده.
اتفاقی که باورهای ذهنی ام را تکان داد.
دوست دارم با دیگران در میان بگذارم که در آن لحظات چه در ذهنم می گذشت...
روز دوشنبه یک بچه 6 ساله سالم و خوش اخلاق را برای خارج کرده جسم خارجی ( تخمه هندونه درسته!)در اتاق عمل برونکوسکوپی کردیم.همه چیز به خوبی گذشت و جسم خارجی به راحتی حارج شد. در حالی که سرویس بیهوشی بیمار را تحویل گرفت و ما آماده خروج از اتاق بودیم و در حالی که اشباع اکسیژن خون بیمار 98 درصد بود ، ناگهان بچه دچار ایست قلبی شد.
اول موضوع را ساده گرفتیم و شروع به احیا کردیم. تصور من این بود که در کمتر از یک دقیقه ریتم قلب به حالت عادی باز میگرده ولی برنگشت! احیا را ادامه دادیم ولی هیچ انقباضی در قلب اتفاق نمی افتاد. زمان به سرعت می گذشت و هرلحظه احساس خطر ، بیشتر بر ما مستولی میشد. پس از پنج دقیقه فهمیدم که قضیه جدی است و احساس خطر جدی تر.احیای بیمار با تمام توان ادامه پیدا کرد...
یک تیم بیست نفره به صورت گردشی و تقسیم کار شامل ده نفر پزشک فوق تخصص و متخصص و ده نفر پرستار و تکنیسین بیهوشی مشغول احیای بیمار شدند.
تجربه ام در موارد مشابه تصویر سیاهی را جلوی چشمانم می آورد. پس از ده دقیقه نا امید شده بودم.بیمار آسیستول بود و هیچ گونه علائمی از فعالیت الکتریکی قلب وجود نداشت. روی یک صندلی نشستم و به جمعی که فعالیت میکرد نگاه می کردم . ضعف و ناتوانی یک عده آدم حرفه ای در تغییر دادن آنچه که خداوند نمی خواهد تغییر دهد ، نمایشی بود که می دیدم. تمام اعتماد به نفسم تبدیل به درماندگی شده بود.گفتم خدایا چرا؟؟
به کدام یک از ما می خواهی گوشزد کنی که ضعیفیم که مغروریم؟ چه کسی قرار است با آسیب دیدن این کودک بیگناه درسی بگیرد؟ چرا ما؟ گروه ریه که از دل و جان و بدون هیچ گونه چشمداشت مادی برای بچه های مردم زحمت می کشد. ما که قصدمان کمک به این بچه بوده است. چرا باید زحمتمان بر باد برود؟ همیشه اعتقاد قلبی ام این بود که وقتی کاری می کنی و نیتت خیر است همه درها به رویت باز می شود. پس چرا این جوری شد؟؟
یک ساعت و نیم گذشت و بچه کماکان آسیستول بود! ناامیدی بر همه مستولی شده بود. متخصص بیهوشی ، جراح کودکان و استاد بخش ریه با پدر بیمار در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردند و تقریبا خبر مرگ کودک را به والدینش دادند. اما احیا ادامه پیدا کرد در حالی که هیچ کس امیدی نداشت و تقریبا همه مطمئن بودند که حتی اگر بازگشتی در کار باشد ، بیمار آسیب مغزی جدی دیده است.
در طول احیا تقریبا تمام آنچه که در کتاب های احیا نوشته شده انجام شد و تمام اتفاقات بد افتاد! خونریزی ریه شروع شد و خون از لوله تراشه بیمار فوران می کرد ، هموتوراکس اتفاق افتاد و چست تیوب تعبیه شد. پیس میکر داخلی از طریق ورید فمورال گذاشته شد ولی با هدایت سونوگرافی موفق به هدایت دقیق نشدیم و کار نکرد ، اسیدوز شدید و هیپوکلسمی و نارسایی آدرنال و ... رخ داد. مجبور شدیم خون کامل بدون کراس مچ تزریق کنیم و....
دو و نیم ساعت بیمار آسیستول بود! و پس از دو و نیم ساعت در نا امیدی کامل تیم احیا ریتم قلب باز گشت. هیچ کس خیلی خوشحال نبود همه می دانستند که احتمال آسیب مغزی شدید بیمار خیلی بالاست. بیمار به آی سی یو فرستاده شد و همه اقدامات لازم برای هیپوکسی مغزی انجام شد.دمای سر بیمار پایین آورده شد تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود. شب بیمار توسط فلوی اعصاب ویزیت شده بود و با توجه به مردمک های فیکس میدریاز احتمال مرگ مغزی مطرح شده بود. خستگی به تن همه مانده بود.
اما معجزه اتفاق افتاد و ساعت یازده صبح فردا کودک اکستوبه شد و می گفت که می خوام برم خونه!!!!
نمی دانم که چند مورد مشابه در دنیا اتفاق افتاده که کسی دو و نیم ساعت آسیستول باشد و فردا صبحش حرف بزند ولی میدانم که از نظر همه پزشکان دنیا این یک اتفاق نادر و یک معجزه است. آن چنان تحت تاثیر این اتفاق قرار گرفته ام که هنوز ذهنم قادر به تحلیلش نیست.
نوشتم که بگویم یک تیم حرفه ای یک احیای موفق و نادر را انجام داد و یک کودک را زنده نگه داشت در حالی که همه اعضایش در مقابل خواست خداوند همچون خسی در برابر باد احساس ناتوانی می کرد.
دکترمجید کیوانفر(فوق تخصص ریه کودکان)
🌐جدیدترین و به روزترین اخبار ایران و جهان را اینجا دنبال کنید
بە کانال [تیتر غرب] بپیوندید👇
https://t.me/TITR_GHARB
@TITR_GHARB
اتفاقی که باورهای ذهنی ام را تکان داد.
دوست دارم با دیگران در میان بگذارم که در آن لحظات چه در ذهنم می گذشت...
روز دوشنبه یک بچه 6 ساله سالم و خوش اخلاق را برای خارج کرده جسم خارجی ( تخمه هندونه درسته!)در اتاق عمل برونکوسکوپی کردیم.همه چیز به خوبی گذشت و جسم خارجی به راحتی حارج شد. در حالی که سرویس بیهوشی بیمار را تحویل گرفت و ما آماده خروج از اتاق بودیم و در حالی که اشباع اکسیژن خون بیمار 98 درصد بود ، ناگهان بچه دچار ایست قلبی شد.
اول موضوع را ساده گرفتیم و شروع به احیا کردیم. تصور من این بود که در کمتر از یک دقیقه ریتم قلب به حالت عادی باز میگرده ولی برنگشت! احیا را ادامه دادیم ولی هیچ انقباضی در قلب اتفاق نمی افتاد. زمان به سرعت می گذشت و هرلحظه احساس خطر ، بیشتر بر ما مستولی میشد. پس از پنج دقیقه فهمیدم که قضیه جدی است و احساس خطر جدی تر.احیای بیمار با تمام توان ادامه پیدا کرد...
یک تیم بیست نفره به صورت گردشی و تقسیم کار شامل ده نفر پزشک فوق تخصص و متخصص و ده نفر پرستار و تکنیسین بیهوشی مشغول احیای بیمار شدند.
تجربه ام در موارد مشابه تصویر سیاهی را جلوی چشمانم می آورد. پس از ده دقیقه نا امید شده بودم.بیمار آسیستول بود و هیچ گونه علائمی از فعالیت الکتریکی قلب وجود نداشت. روی یک صندلی نشستم و به جمعی که فعالیت میکرد نگاه می کردم . ضعف و ناتوانی یک عده آدم حرفه ای در تغییر دادن آنچه که خداوند نمی خواهد تغییر دهد ، نمایشی بود که می دیدم. تمام اعتماد به نفسم تبدیل به درماندگی شده بود.گفتم خدایا چرا؟؟
به کدام یک از ما می خواهی گوشزد کنی که ضعیفیم که مغروریم؟ چه کسی قرار است با آسیب دیدن این کودک بیگناه درسی بگیرد؟ چرا ما؟ گروه ریه که از دل و جان و بدون هیچ گونه چشمداشت مادی برای بچه های مردم زحمت می کشد. ما که قصدمان کمک به این بچه بوده است. چرا باید زحمتمان بر باد برود؟ همیشه اعتقاد قلبی ام این بود که وقتی کاری می کنی و نیتت خیر است همه درها به رویت باز می شود. پس چرا این جوری شد؟؟
یک ساعت و نیم گذشت و بچه کماکان آسیستول بود! ناامیدی بر همه مستولی شده بود. متخصص بیهوشی ، جراح کودکان و استاد بخش ریه با پدر بیمار در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردند و تقریبا خبر مرگ کودک را به والدینش دادند. اما احیا ادامه پیدا کرد در حالی که هیچ کس امیدی نداشت و تقریبا همه مطمئن بودند که حتی اگر بازگشتی در کار باشد ، بیمار آسیب مغزی جدی دیده است.
در طول احیا تقریبا تمام آنچه که در کتاب های احیا نوشته شده انجام شد و تمام اتفاقات بد افتاد! خونریزی ریه شروع شد و خون از لوله تراشه بیمار فوران می کرد ، هموتوراکس اتفاق افتاد و چست تیوب تعبیه شد. پیس میکر داخلی از طریق ورید فمورال گذاشته شد ولی با هدایت سونوگرافی موفق به هدایت دقیق نشدیم و کار نکرد ، اسیدوز شدید و هیپوکلسمی و نارسایی آدرنال و ... رخ داد. مجبور شدیم خون کامل بدون کراس مچ تزریق کنیم و....
دو و نیم ساعت بیمار آسیستول بود! و پس از دو و نیم ساعت در نا امیدی کامل تیم احیا ریتم قلب باز گشت. هیچ کس خیلی خوشحال نبود همه می دانستند که احتمال آسیب مغزی شدید بیمار خیلی بالاست. بیمار به آی سی یو فرستاده شد و همه اقدامات لازم برای هیپوکسی مغزی انجام شد.دمای سر بیمار پایین آورده شد تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود. شب بیمار توسط فلوی اعصاب ویزیت شده بود و با توجه به مردمک های فیکس میدریاز احتمال مرگ مغزی مطرح شده بود. خستگی به تن همه مانده بود.
اما معجزه اتفاق افتاد و ساعت یازده صبح فردا کودک اکستوبه شد و می گفت که می خوام برم خونه!!!!
نمی دانم که چند مورد مشابه در دنیا اتفاق افتاده که کسی دو و نیم ساعت آسیستول باشد و فردا صبحش حرف بزند ولی میدانم که از نظر همه پزشکان دنیا این یک اتفاق نادر و یک معجزه است. آن چنان تحت تاثیر این اتفاق قرار گرفته ام که هنوز ذهنم قادر به تحلیلش نیست.
نوشتم که بگویم یک تیم حرفه ای یک احیای موفق و نادر را انجام داد و یک کودک را زنده نگه داشت در حالی که همه اعضایش در مقابل خواست خداوند همچون خسی در برابر باد احساس ناتوانی می کرد.
دکترمجید کیوانفر(فوق تخصص ریه کودکان)
🌐جدیدترین و به روزترین اخبار ایران و جهان را اینجا دنبال کنید
بە کانال [تیتر غرب] بپیوندید👇
https://t.me/TITR_GHARB
@TITR_GHARB
Telegram
تیتر غرب
"تیتر غرب" یک رسانەی مستقل و پروفشنال است.
تبلیغات= @Mehabad_Roj
تبلیغات= @Mehabad_Roj
لیگ برتر بزرگسالان استان از ۲۰ اردیبهشت با حضور ۹ تیم استارت خواهد خورد ، امروز یکشنبه مورخ ۱۴۰۴/۰۱/۳۱ قرعه کشی این بازی ها با حضور نماینده باشگاه ها انجام گرفت که شرایط تیم بزرگسالان باشگاه آریـان جوانرود به شرح ذیر است 🔻🔻
◀️ هفته اول » میهمان سنقر
◀️ هفته دوم » میزبان اسلام آباد
◀️ هفته سوم » میهمان ستارگان ۸۱ کرمانشاه
◀️ هفته چهارم » میزبان شهید یار علی
◀️ هفته پنجم » میهمان پاوه
◀️ هفته ششم » استراحت
◀️ هفته هفتم » میزبان آراکو کرمانشاه
◀️ هفته هشتم »میهمان ستارگان سلیمی کرمانشاه
◀️ هفته نهم » میزبان هما روانسر
https://t.me/javanroodfotsall
◀️ هفته اول » میهمان سنقر
◀️ هفته دوم » میزبان اسلام آباد
◀️ هفته سوم » میهمان ستارگان ۸۱ کرمانشاه
◀️ هفته چهارم » میزبان شهید یار علی
◀️ هفته پنجم » میهمان پاوه
◀️ هفته ششم » استراحت
◀️ هفته هفتم » میزبان آراکو کرمانشاه
◀️ هفته هشتم »میهمان ستارگان سلیمی کرمانشاه
◀️ هفته نهم » میزبان هما روانسر
https://t.me/javanroodfotsall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚠️ حمله زنبورها به زمین فوتبال در هند!
در جریان دیدار بمبئی سیتی و اینتر کاشی، بازی در دقیقه 28 به دلیل حمله زنبورها متوقف شد و پس از تعویض لباس داور با 14 دقیقه وقت اضافه دوباره از سر گرفته شد.
https://t.me/javanroodfotsall
در جریان دیدار بمبئی سیتی و اینتر کاشی، بازی در دقیقه 28 به دلیل حمله زنبورها متوقف شد و پس از تعویض لباس داور با 14 دقیقه وقت اضافه دوباره از سر گرفته شد.
https://t.me/javanroodfotsall
میلیاردرها را در خود عربستان کنار زدند؛
🔔کاش بهانه را کنار بگذاریم و از ژاپن یاد بگیریم
کاوازاکی در شرایطی توانست النصر در نیمه نهایی #لیگ_نخبگان2025 حذف کند که ارزش کل این تیم 15 میلیون یورو است، در حالی که ارزش تیم النصر 175 میلیون یورو است.
بهانهای که در توجیه عملکرد ضعیف نمایندگان ایران برابر تیمهای سرشناس و متمول آسیایی بارها و بارها شنیدهایم. ژاپنیها بدون تمرکز روی چنین مسائلی پا به زمین مسابقه میگذارند و ترسی از ستارگان بین المللی حریف ندارند. آنها فوتبال خود را به نمایش میگذارند چون به آموزش و تمرینات خود باور دارند.
آنها نه به میزبانی عربستان کاری داشتند و نه سفر طولانی از شرق قاره را بهانه کردند. تنها برای هدف خود جنگیدند و به خودشان ایمان داشتند. تفکر و فرهنگی که سال هاست در کشور و فرهنگ ژاپن جاری است و معطوف به ورزش و فوتبال نمیشود.
آنها هیچگاه درگیر حواشی و بهانه تراشی نمیشوند و به تلاش فردی و جمعی اعتقاد دارند.
https://t.me/javanroodfotsall
🔔کاش بهانه را کنار بگذاریم و از ژاپن یاد بگیریم
کاوازاکی در شرایطی توانست النصر در نیمه نهایی #لیگ_نخبگان2025 حذف کند که ارزش کل این تیم 15 میلیون یورو است، در حالی که ارزش تیم النصر 175 میلیون یورو است.
بهانهای که در توجیه عملکرد ضعیف نمایندگان ایران برابر تیمهای سرشناس و متمول آسیایی بارها و بارها شنیدهایم. ژاپنیها بدون تمرکز روی چنین مسائلی پا به زمین مسابقه میگذارند و ترسی از ستارگان بین المللی حریف ندارند. آنها فوتبال خود را به نمایش میگذارند چون به آموزش و تمرینات خود باور دارند.
آنها نه به میزبانی عربستان کاری داشتند و نه سفر طولانی از شرق قاره را بهانه کردند. تنها برای هدف خود جنگیدند و به خودشان ایمان داشتند. تفکر و فرهنگی که سال هاست در کشور و فرهنگ ژاپن جاری است و معطوف به ورزش و فوتبال نمیشود.
آنها هیچگاه درگیر حواشی و بهانه تراشی نمیشوند و به تلاش فردی و جمعی اعتقاد دارند.
https://t.me/javanroodfotsall
✅️ معلمان و اساتید واقعی آنهایی هستند که رد افکار و گفتار و کردارشان هیچگاه از قلب شاگردان و مخاطبانشان پاک نمی شود.
💠 سر تعطیم فرود میارم در برابر برخی از اساتید برجسته ای که در محصرشان تلمذ کرده ام و تاثیری ژرف بر اندیشه ها و جهان بینیم بر جای گذارده اند .
https://t.me/javanroodfotsall
💠 سر تعطیم فرود میارم در برابر برخی از اساتید برجسته ای که در محصرشان تلمذ کرده ام و تاثیری ژرف بر اندیشه ها و جهان بینیم بر جای گذارده اند .
https://t.me/javanroodfotsall
55 سال صبر به پایان رسید؛
🏆رسمی؛ تراکتور در فاصله دو هفته مانده به پایان برای اولین بار قهرمان لیگ شد
https://t.me/javanroodfotsall
🏆رسمی؛ تراکتور در فاصله دو هفته مانده به پایان برای اولین بار قهرمان لیگ شد
https://t.me/javanroodfotsall
💎خاطره «محمد قاضی» یکی از دبیران بازنشسته آموزش و پرورش
"سال تحصیلی ۵۵ - ۵۴ دو سال بود به عنوان معلم استخدام شده بودم محل خدمتم یکی از روستاهای دور افتاده سنندج. حقوق خوبی میگرفتم. بلافاصله پس از استخدام به صورت قسطی یک ماشین پیکان خریدم. در مسیرم از سنندج تا روستا و برعکس گاهی افرادی را که کنار جاده منتظر ماشین بودند سوار میکردم. بعضیها پولی میدادند.
یکروز که به دبستان رسیدم، مدیر سراسیمه و وحشتزده من را به جای خلوتی برد و یک نامه به من داد که رویش دو تا مهر محرمانه خورده بود. من و مدیر تعجب کردیم که این چه نامهی محرمانهای است؟؟ من که کاری نکردهام؟؟ مدیر گفت نامه را باز کن ببینم. نامه را باز کردم متن نامه: «جناب آقای ... آموزگار دبستان روستای ... شهر سنندج، بنا بر گزارشات رسیده از اهالی روستا شما اقدام به مسافرکشی نموده و از اهالی پول دریافت میکنید. اگر حقوق و مزایای دریافتی شما برای گذران زندگی کافی نیست، باید به اطلاع وزارت فرهنگ برسانید، جنابعالی با انجام مشاغلی (مسافرکشی) که برخلاف شأن معلم و قشر فرهنگی اجتماع است، شأن و جایگاه فرهنگ و فرهنگیان را خدشهدار مینمایید. اگر پس از دریافت این نامه همچنان به شغل دوم ادامه دهید، استعفای خود را بنویسید.
امضا: مدیرکل استان... »
نفس راحتی کشیدم و به مدیر قول دادم که هرگز از مسافرانی که در بین راه سوار میکنم پولی نگیرم و مسئله نامه محرمانه هم حل شد."
زمانى كه معلم عزت و احترام داشت...
https://t.me/javanroodfotsall
"سال تحصیلی ۵۵ - ۵۴ دو سال بود به عنوان معلم استخدام شده بودم محل خدمتم یکی از روستاهای دور افتاده سنندج. حقوق خوبی میگرفتم. بلافاصله پس از استخدام به صورت قسطی یک ماشین پیکان خریدم. در مسیرم از سنندج تا روستا و برعکس گاهی افرادی را که کنار جاده منتظر ماشین بودند سوار میکردم. بعضیها پولی میدادند.
یکروز که به دبستان رسیدم، مدیر سراسیمه و وحشتزده من را به جای خلوتی برد و یک نامه به من داد که رویش دو تا مهر محرمانه خورده بود. من و مدیر تعجب کردیم که این چه نامهی محرمانهای است؟؟ من که کاری نکردهام؟؟ مدیر گفت نامه را باز کن ببینم. نامه را باز کردم متن نامه: «جناب آقای ... آموزگار دبستان روستای ... شهر سنندج، بنا بر گزارشات رسیده از اهالی روستا شما اقدام به مسافرکشی نموده و از اهالی پول دریافت میکنید. اگر حقوق و مزایای دریافتی شما برای گذران زندگی کافی نیست، باید به اطلاع وزارت فرهنگ برسانید، جنابعالی با انجام مشاغلی (مسافرکشی) که برخلاف شأن معلم و قشر فرهنگی اجتماع است، شأن و جایگاه فرهنگ و فرهنگیان را خدشهدار مینمایید. اگر پس از دریافت این نامه همچنان به شغل دوم ادامه دهید، استعفای خود را بنویسید.
امضا: مدیرکل استان... »
نفس راحتی کشیدم و به مدیر قول دادم که هرگز از مسافرانی که در بین راه سوار میکنم پولی نگیرم و مسئله نامه محرمانه هم حل شد."
زمانى كه معلم عزت و احترام داشت...
https://t.me/javanroodfotsall
Telegram
کانال رسمی کمیته فوتسال و اخبار فوتبال و ورزش شهرستان جوانرود
کانال رسمی فوتسال جوانرود تمامی اخبار و خبر های فوتسال جوانرود در این کانال
ارتباط با مدیر:https://t.me/hasansahraei
ارتباط با مدیر:https://t.me/hasansahraei
🌹⚽️ برنامه هفته اول مسابقات فوتبال لیگ برتر بزرگسالان استان کرمانشاه فصل 1403_1402
💥 آرزوی موفقیت برای باشگاه آریان ، نماینده شهرستان جوانرود در این مسابقات
https://t.me/javanroodfotsall
💥 آرزوی موفقیت برای باشگاه آریان ، نماینده شهرستان جوانرود در این مسابقات
https://t.me/javanroodfotsall
✅️⚽️ آغاز ثبت نام ترم تابستان
آکادمی فوتسال نام آوران جوانرود
🌕 با مدیریت: رستگار دادگر
✅️ دارای مجوز رسمی فعالیت
✅️ آموزش اصولی و گام به گام فوتسال به تمامی رده های پایه
✅️ اهدای گواهینامه پایان دوره
✅️ شرکت در مسابقات و فستیوال های منطقه ای و استانی
✅️ نظارت بر تحصیل و تغذیه دانش آموزان
☎️📞 جهت ثبت نام و مشاوره با شماره 09033534676 تماس حاصل بفرمایید.
آدرس پیج اینستاگرام باشگاه نام آوران
@namavaran_javanrud_fc
لینک کانال باشگاه فرهنگی ورزشی نام آوران جوانرود
@NAMAVARAN_JAVANRUD_FC
آکادمی فوتسال نام آوران جوانرود
🌕 با مدیریت: رستگار دادگر
✅️ دارای مجوز رسمی فعالیت
✅️ آموزش اصولی و گام به گام فوتسال به تمامی رده های پایه
✅️ اهدای گواهینامه پایان دوره
✅️ شرکت در مسابقات و فستیوال های منطقه ای و استانی
✅️ نظارت بر تحصیل و تغذیه دانش آموزان
☎️📞 جهت ثبت نام و مشاوره با شماره 09033534676 تماس حاصل بفرمایید.
آدرس پیج اینستاگرام باشگاه نام آوران
@namavaran_javanrud_fc
لینک کانال باشگاه فرهنگی ورزشی نام آوران جوانرود
@NAMAVARAN_JAVANRUD_FC
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بُرد شیرین رفاقت از رقابت در زاگرس
دو نفر از قهرمانان مطرح کشوری خطه زاگرس در رشته اسکایرانینگ(دو کوهستان) «رشید زیبایی» از «جوانرود» و «حسین ساعدی» از «سنقر» در لحظات پایانی مسابقه اول خرداد۱۴۰۴ «شاهو»
و در رقابتی تنگاتنگ به طول بیش از ۱۸ کیلومتر اینگونه در تاریخ مسابقات این رشته در یادها ماندگار شدند و ثابت کردند که «زاگرس» همواره در همه عرصهها مهد صلح و دوستی بوده، هست و خواهد بود.
دو نفر از قهرمانان مطرح کشوری خطه زاگرس در رشته اسکایرانینگ(دو کوهستان) «رشید زیبایی» از «جوانرود» و «حسین ساعدی» از «سنقر» در لحظات پایانی مسابقه اول خرداد۱۴۰۴ «شاهو»
و در رقابتی تنگاتنگ به طول بیش از ۱۸ کیلومتر اینگونه در تاریخ مسابقات این رشته در یادها ماندگار شدند و ثابت کردند که «زاگرس» همواره در همه عرصهها مهد صلح و دوستی بوده، هست و خواهد بود.
به نام خالق کوهستان
قهرمان کسی است که خداوند را ستایش کند
ما دونده های کوهستان ،ساعت ها نمی دویم که ثانیه ها رو سکو باشیم ،بلکه ساعت ها می دویم که تا ،سالها کنار هم بمانیم
کرمانشاه و اورامانات ،میزبان بسیار شایسته مسابقات کاپ آزاد اسکای رانیینگ کشوری بود و این افتخار جز با مدیریت وکار تیمی وتفکر ورزشی میسر نبود، تبریک و تشکر ویژه از حضور مردم خونگرم اورامانات و شاهو نشینان ،پیشکسوتان ،ورزشکاران مهمان از سراسر کشورو قهرمانان وتمام عوامل مدیریتی و اجرایی .اجر معنوی وانرژی این رویداد ورزشی تقدیم به روح عزیزان سفر کرده جناب آقای کاک پیمان حسن زاده و سرکار خانم مهنا رشیدیان (روحشان قرین رحمت الهی).تشکر از فرمانداری روانسر شهرداری شاهو جناب آقای حسینی ونیروی محترم انتظامی وپلیس راه ،هیت کوهنوردی استان سر کار خانم شهبازی و جناب آقای جباری و هیت همراه کمیته فنی و تیم داوران ،اداره ورزش و جوانان شهرستان روانسر جناب آقای یاری و همکاران گرانقدر جناب دکتر فرهنگ ویسی،هیت کوهنوردی روانسر وتیم همراه جناب آقای منصور محمدی ،مدیر محترم گروه کوهنوردی و طبیعت گردی جوانرود جناب آقای هدایت قادری و هیت همراه،گروه کوهنوردی پیر خدر شاهو جناب آقای علی مراد صییدی .گروه کوهنوردی قندیل روانسر ، نماینده ورزشی شهرداری شاهو فعال محیط زیست جناب آقای محمد صدیق محمدیان ،گروه کوهنوردی شکوه شاهو سرکارخانم بهاره خسروی وتیم موتور سواری شهرستان پاوه،گروه طبیعت گردی وکوهنوردی میشاو بانوان شمشیر سرکار خانم خاور رحمانی اصحاب رسانه و عکاسان و اورژانس وپزشک مسابقات و سایر عزیزان .
عزت دین و دنیا سروران را از یزدان یگانه خواستارم
رشید زیبایی ۱۴۰۴/۰۳/۰۲.
قهرمان کسی است که خداوند را ستایش کند
ما دونده های کوهستان ،ساعت ها نمی دویم که ثانیه ها رو سکو باشیم ،بلکه ساعت ها می دویم که تا ،سالها کنار هم بمانیم
کرمانشاه و اورامانات ،میزبان بسیار شایسته مسابقات کاپ آزاد اسکای رانیینگ کشوری بود و این افتخار جز با مدیریت وکار تیمی وتفکر ورزشی میسر نبود، تبریک و تشکر ویژه از حضور مردم خونگرم اورامانات و شاهو نشینان ،پیشکسوتان ،ورزشکاران مهمان از سراسر کشورو قهرمانان وتمام عوامل مدیریتی و اجرایی .اجر معنوی وانرژی این رویداد ورزشی تقدیم به روح عزیزان سفر کرده جناب آقای کاک پیمان حسن زاده و سرکار خانم مهنا رشیدیان (روحشان قرین رحمت الهی).تشکر از فرمانداری روانسر شهرداری شاهو جناب آقای حسینی ونیروی محترم انتظامی وپلیس راه ،هیت کوهنوردی استان سر کار خانم شهبازی و جناب آقای جباری و هیت همراه کمیته فنی و تیم داوران ،اداره ورزش و جوانان شهرستان روانسر جناب آقای یاری و همکاران گرانقدر جناب دکتر فرهنگ ویسی،هیت کوهنوردی روانسر وتیم همراه جناب آقای منصور محمدی ،مدیر محترم گروه کوهنوردی و طبیعت گردی جوانرود جناب آقای هدایت قادری و هیت همراه،گروه کوهنوردی پیر خدر شاهو جناب آقای علی مراد صییدی .گروه کوهنوردی قندیل روانسر ، نماینده ورزشی شهرداری شاهو فعال محیط زیست جناب آقای محمد صدیق محمدیان ،گروه کوهنوردی شکوه شاهو سرکارخانم بهاره خسروی وتیم موتور سواری شهرستان پاوه،گروه طبیعت گردی وکوهنوردی میشاو بانوان شمشیر سرکار خانم خاور رحمانی اصحاب رسانه و عکاسان و اورژانس وپزشک مسابقات و سایر عزیزان .
عزت دین و دنیا سروران را از یزدان یگانه خواستارم
رشید زیبایی ۱۴۰۴/۰۳/۰۲.
بخوانید دو دقیقه وقتتون رو میگیره، زیباست
➕ خانمم همیشه میگفت دوستت دارم
من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم...
از همان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش را نمیدانند...
همیشه شیطنت داشت.
ابراز علاقهاش هم که نگو...
آنقدر قربان صدقهام میرفت که گاهی باخودم میگفتم:
مگر من چه دارم که همسرم آنقدر به من علاقهمند است؟
➕ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند،
میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشد مفصل صحبت کنم،
من برای فرار از حرف گفتم: میبینی که وقت ندارم،
من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی...
گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی
این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا صبح نباشی...
➕ بی اختیار این حرف را زدم...
این را که گفتم خشکش زد،
برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد
و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم،
موهای بلندش رها بود و چهرهاش با شبهای قبل فرق داشت...
➕ در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیا را دارم
لبخند بی روحی زد...
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم...
آن شب خوابم عمیق بود، اصلاً بیدار نشدم...
از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشتهام...
هزاران سؤال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سؤال را هم پیدا نکردهام...
➕ گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را...
مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد
که قلبش بایستد؟!!
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود...
شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود،
از روزهایی که لباس رنگی میپوشید
و من در دلم به شوق میآمدم از دیدنش امّا در ظاهر، نه...
شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم،
اما طبق معمول وقتش را نداشتم...
➕ بعدها کارهایم روبراه شد،
حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت...
من امّا... آرزویم این است که زمان به عقب برگردد
و من مردی باشم که او انتظار داشت...
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم،
کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود،
پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود
تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،...
خانوادهاش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید
تا بیشتر از این نابود نشوم...
➕ آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد...
حالا هر شب لباسش را در آغوش میگیرم
و هزاران بار از او معذرت می خواهم اما او آنقدر دلخور است
که تا ابد جوابم را نخواهد داد...
حالا فهمیدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که
قلبی از تپش میایستد.
کاش بیشتر مواظب حرفهایمان بودیم
گاهی زود دیر میشود...
✍️: ناشناس
➕ خانمم همیشه میگفت دوستت دارم
من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم...
از همان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش را نمیدانند...
همیشه شیطنت داشت.
ابراز علاقهاش هم که نگو...
آنقدر قربان صدقهام میرفت که گاهی باخودم میگفتم:
مگر من چه دارم که همسرم آنقدر به من علاقهمند است؟
➕ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند،
میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشد مفصل صحبت کنم،
من برای فرار از حرف گفتم: میبینی که وقت ندارم،
من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی...
گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی
این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا صبح نباشی...
➕ بی اختیار این حرف را زدم...
این را که گفتم خشکش زد،
برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد
و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم،
موهای بلندش رها بود و چهرهاش با شبهای قبل فرق داشت...
➕ در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیا را دارم
لبخند بی روحی زد...
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم...
آن شب خوابم عمیق بود، اصلاً بیدار نشدم...
از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشتهام...
هزاران سؤال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سؤال را هم پیدا نکردهام...
➕ گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را...
مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد
که قلبش بایستد؟!!
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود...
شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود،
از روزهایی که لباس رنگی میپوشید
و من در دلم به شوق میآمدم از دیدنش امّا در ظاهر، نه...
شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم،
اما طبق معمول وقتش را نداشتم...
➕ بعدها کارهایم روبراه شد،
حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت...
من امّا... آرزویم این است که زمان به عقب برگردد
و من مردی باشم که او انتظار داشت...
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم،
کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود،
پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود
تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،...
خانوادهاش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید
تا بیشتر از این نابود نشوم...
➕ آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد...
حالا هر شب لباسش را در آغوش میگیرم
و هزاران بار از او معذرت می خواهم اما او آنقدر دلخور است
که تا ابد جوابم را نخواهد داد...
حالا فهمیدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که
قلبی از تپش میایستد.
کاش بیشتر مواظب حرفهایمان بودیم
گاهی زود دیر میشود...
✍️: ناشناس
Telegram
پادکستهای مجتبیشکوری
«کلام التیام بخش دکتر شکوری»
- هماهنگی تبلیغات 👇🏼📱
@shakoori_ad
پیج اینستاگرام ما 👇
https://instagram.com/dr.mojtaba_shakoori
-𝐌𝐨𝐣𝐭𝐚𝐛𝐚 𝐒𝐡𝐚𝐤𝐨𝐨𝐫𝐢 𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥🔻
@drmojtabashakoori 👤
- هماهنگی تبلیغات 👇🏼📱
@shakoori_ad
پیج اینستاگرام ما 👇
https://instagram.com/dr.mojtaba_shakoori
-𝐌𝐨𝐣𝐭𝐚𝐛𝐚 𝐒𝐡𝐚𝐤𝐨𝐨𝐫𝐢 𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥🔻
@drmojtabashakoori 👤
حتما بخوانید بی تاثیر نخواهد بود
✍اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمیداد.
داشتم خونسردیام را از دست میدادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"
مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود.
ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر
آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟
اگر مردم، نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشتههایی همچون:
"کارم را از دست دادهام"
"در حال مبارزه با سرطان هستم"
"در مراحل طلاق، گیر افتادهام"
"عزیزی را از دست دادهام"
"احساس بی ارزشی و حقارت میکنم"
"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم"
“بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم”
“مریضی در خانه دارم”
"اجاره خانه ام به تعویق افتاده"
و....
بیایید نانوشته دردهای همدیگر را بخوانیم
همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم.
بیائیم نوشتههای نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمیشود فریاد زد...
#ناشناس
✍اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمیداد.
داشتم خونسردیام را از دست میدادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"
مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود.
ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر
آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟
اگر مردم، نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشتههایی همچون:
"کارم را از دست دادهام"
"در حال مبارزه با سرطان هستم"
"در مراحل طلاق، گیر افتادهام"
"عزیزی را از دست دادهام"
"احساس بی ارزشی و حقارت میکنم"
"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم"
“بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم”
“مریضی در خانه دارم”
"اجاره خانه ام به تعویق افتاده"
و....
بیایید نانوشته دردهای همدیگر را بخوانیم
همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم.
بیائیم نوشتههای نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمیشود فریاد زد...
#ناشناس
به نام خدا
با سلام وعرض ادب وارادت و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما سرور ارجمند
عید سعید قربان بر شما وخانواده ی محترمتان مبارک باد.
https://t.me/javanroodfotsall
با سلام وعرض ادب وارادت و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما سرور ارجمند
عید سعید قربان بر شما وخانواده ی محترمتان مبارک باد.
https://t.me/javanroodfotsall
#خدایا...
✍سرزمینم رو، مردمم رو، کودکهامون رو،
از شرّ شرارهها و سایههای جنگ، در امان نگهدار...
به ما صلح بده، امنیت بده، آرامش بده...
تو تنها پناه مایی، وقتی زمین از پناه خالیه...
#خدایا...
نگذار سرزمینم بوی باروت بگیرد،
نگذار رنگ خون، جای رنگینکمان را بگیرد...
نگذار وطنم، گورستان آرزوهای جوانانش شود...
ما خستهایم... ما زخمیایم...
اما تا ابد به تو ایمان داریم...
خدایا یهود و یهودیان را که ضد اسلام و مسلمانان هست را نابود بفرما...
✍سرزمینم رو، مردمم رو، کودکهامون رو،
از شرّ شرارهها و سایههای جنگ، در امان نگهدار...
به ما صلح بده، امنیت بده، آرامش بده...
تو تنها پناه مایی، وقتی زمین از پناه خالیه...
#خدایا...
نگذار سرزمینم بوی باروت بگیرد،
نگذار رنگ خون، جای رنگینکمان را بگیرد...
نگذار وطنم، گورستان آرزوهای جوانانش شود...
ما خستهایم... ما زخمیایم...
اما تا ابد به تو ایمان داریم...
خدایا یهود و یهودیان را که ضد اسلام و مسلمانان هست را نابود بفرما...
Forwarded from تیتر غرب
📘#اندکی_مکث_و_تفکر
خانم از پیرمردِ دستفروش می پرسد:
_این دستمال ها دونه ای چنده؟
🔹 فروشنده پاسخ می دهد: هر کدوم دو هزار تومن خانم.
▪ خانم می گوید:
_من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم.
🔹 فروشنده پاسخ می دهد:
_اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم._
▪ خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش می خرد و با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود می شود و با دوستش به رستورانی شیک می رود.
▪ او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش می دهند. آن ها فقط کمی از غذای خود را می خورند و مقدار زیادی از آن را باقی میگذارند .
▪صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد...
این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملاً عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است...
سوالی که مطرح می شود این است:
چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم؟ و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند #سخاوتمند هستیم؟
یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت:
پدری از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری برای آن ها پرداخت می کرد. پسرش شگفت زده از او می پرسد:
"چرا این کار را می کنی بابا؟
پدر پاسخ می دهد:
"این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر."
شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " نموده اید...
🌐جدیدترین و به روزترین اخبار ایران و جهان را اینجا دنبال کنید
بە کانال [تیتر غرب] بپیوندید👇
https://t.me/TITR_GHARB
@TITR_GHARB
خانم از پیرمردِ دستفروش می پرسد:
_این دستمال ها دونه ای چنده؟
🔹 فروشنده پاسخ می دهد: هر کدوم دو هزار تومن خانم.
▪ خانم می گوید:
_من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم.
🔹 فروشنده پاسخ می دهد:
_اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم._
▪ خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش می خرد و با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود می شود و با دوستش به رستورانی شیک می رود.
▪ او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش می دهند. آن ها فقط کمی از غذای خود را می خورند و مقدار زیادی از آن را باقی میگذارند .
▪صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد...
این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملاً عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است...
سوالی که مطرح می شود این است:
چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم؟ و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند #سخاوتمند هستیم؟
یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت:
پدری از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری برای آن ها پرداخت می کرد. پسرش شگفت زده از او می پرسد:
"چرا این کار را می کنی بابا؟
پدر پاسخ می دهد:
"این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر."
شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " نموده اید...
🌐جدیدترین و به روزترین اخبار ایران و جهان را اینجا دنبال کنید
بە کانال [تیتر غرب] بپیوندید👇
https://t.me/TITR_GHARB
@TITR_GHARB
Telegram
تیتر غرب
"تیتر غرب" یک رسانەی مستقل و پروفشنال است.
تبلیغات= @Mehabad_Roj
تبلیغات= @Mehabad_Roj