محرم و جامعه ایران
گفتار اول: محرم، تجدید حیات اجتماعی در ایران
محمدرضا جوادی یگانه
▪️عزاداري محرم به ياد آوردن دائم حادثهاي در تاريخ اسلام است كه شيعيان را به رفتار عزتمندانه و قيام تحريك و دعوت ميكند و منبع دائمي حماسه است. اما جدای از بعد مذهبی و حماسی، کارکرد اجتماعی عزاداری هم مهم است.
▪️شرکت در عزاداری محرم، عمومیترین و گستردهترین کنش جمعی در ایران است، که میزان عدم شرکت در آن در سال ۱۳۹۵، تنها ۶درصد از کل جامعه بوده است.
در موج سوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (۱۳۹۵)، ۶.۳درصد از مردم گفتهاند که هیچگاه در مجالس عزاداری و روضه شرکت نمیکنند. بیشترین میزان عدم شرکت مجالس روضه و عزاداری در استانهای سیستان و بلوچستان (۲۴درصد)، گلستان (۱۸.۷) و در آذربایجان غربی (۱۶.۷درصد) است که به دلیل مذهب آنهاست. و در استانهای خراسان جنوبی، خوزستان، فارس، کرمان، یزد و ایلام کمترین میزان عدم شرکت (زیر ۲.۵درصد مردم) در روضه و عزاداری ذکر شده است. میزان عدم شرکت مردان بیش از زنان (۷.۴در برابر ۵.۲درصد)، جوانان بیش از بزرگسالان (۸درصد در برابر ۴.۹درصد)، و دارندگان تحصیلات عالیه بیش از بیسوادها (۸.۱ در برابر ۶.۵درصد) است. اما تفاوت میان سطوح مختلف جامعه در عدم شرکت بسیار اندک است و بیش از ۳درصد نمیشود (که بر اساس تامل علی اسدی و مارسلو ویدال (۱۹۸۰) بیشتر به ارزشهای مدرنیت برمیگردد). در گزارش موج دوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (۱۳۸۲) که در ۲۸ مرکز استان کشور صورت گرفت، گزینه هیچگاه وجود نداشت و میزان شرکت کم در مجالس روضه و عزاداری ۲۵.۵درصد و در شرکت کم در عزاداری تاسوعا و عاشورا ۷.۶درصد است.
▪️اما فقط شرکت در عزاداری محرم نیست که تاثیر آن را حیات اجتماعی جامعه ایران، متمایز و برجسته ساخته است. محرم قویترین عنصر در تقویت انسجام و همبستگی اجتماعی در ایران است. تنها محرم نیست؛ در نوروز دیدارهای چهرهبهچهره و پیوستگی به سنت تاریخی وجود دارد؛ در رمضان مناسک دینی و ارتباطات مذهبی در مسجد جریان دارد؛ خانواده قویترین نهاد اجتماعی است که ضعف بسیاری از نهادهای دیگر را جبران میکند؛ گروههای دوستی و خانوادگی و خیریهها هم هستند؛ انجمنهای مدنی و سمنها هم هستند؛ اما عزاداری محرم ویژگیهای خاصی دارد که آن را از همه رفتارهای مشابه متمایز میکند:
- تکرار محرم و نظم موجود در عزاداری، آن را از یک رفتار مناسکی موقت، به یک عنصر دائمی در حیات جمعی ایرانیان تبدیل کرده، که برای برخی روزانه و هفتگی تکرار میشود و برای برخی دیگر سالانه؛
- عنصر وحدتبخشی دارد که همه کثرات صورتهای مختلف عزاداری را به هم پیوند میزند؛ سبک زندگیهای متنوع و قومیتهای گوناگون و سلیقههای سیاسی متفاوت، هر یک عزاداری خاصی دارند اما همه در عزاداری مشترک هستند؛
- مشارکت داوطلبانه مردم در عزاداری، فقط حضور نیست، بلکه هر کس نقشی در برپایی عزاداری دارد؛
- مشارکت مردم غیرسلسلهمراتبی است و کسی برای دیگران نقش الزامی تعریف نمیکند؛
- برخلاف تصور ساختهشده از رفتار هیاتی و رفتار جمعی در ایران، رفتار مردم در هیات، از منظمترین و دقیقترین رفتارها در ایران است، و هیاتیای نیست که نقشی که بر عهده گرفته، فراموش کند یا در آن سستی و کوتاهی کند؛
- برخلاف سایر رفتارهای دینی، عزاداری محرم کاملا در اختیار مردم است و روحانیت نقش چندانی در هدایت و نظارت بر آن ندارد؛
- برخلاف تصویر رسانهای ساختهشده، مشارکت مردم، بیشتر در سطح هیاتهای کوچک محلی و خانوادگی و صنفی است تا هیاتهای بزرگ؛
- مشارکت و حضور مردم در عزاداری تدریجی است، یعنی سیاه پوشیدن و شرکت در عزاداری، از شب اول تا روز دهم، بتدریج افزایش مییابد و به تدریج همهگیر میشود؛
- و برخلاف سایر کنشهای در عرصه عمومی، خیابان همیشه به تصرف هیات درمیآید ولی کسی اعتراضی ندارد. نگاه کنید به عدم اعتراض خودروهای مانده در پشتهای دستههای در خیابان.
همین ویژگیها است که عزاداری محرم را به عنصر اصلی تجدید حیات اجتماعی در ایران تبدیل کرده است.
▪️در غیاب دولتی که بخواهد و بتواند تعارضها را حل کند، و اقتصادی که توسعهگرا باشد، و اندیشهای که بتواند ایران نو را در این زمانه نو بیافریند، تنها اجتماع و روابط اجتماعی است که مانع از تشدید گسستها و تقابلها شده، و محرم به عنوان قویترین عنصر اجتماعی، همه ساله این جامعه فرسوده را دوباره صیقل میزند و روح میبخشد و قوام دوباره میدهد. اگر بنا باشد همگرایی و وفاق عام در جامعه شکل بگیرد، نقطه آغاز آن از محرم است.
🔘من بخشی از این ایده را در مصاحبه ای با مجله ایران فردا (آبان ۱۳۹۳) شرح دادهام که آن را در اینجا میتوانید بخوانید.
@javadimr
گفتار اول: محرم، تجدید حیات اجتماعی در ایران
محمدرضا جوادی یگانه
▪️عزاداري محرم به ياد آوردن دائم حادثهاي در تاريخ اسلام است كه شيعيان را به رفتار عزتمندانه و قيام تحريك و دعوت ميكند و منبع دائمي حماسه است. اما جدای از بعد مذهبی و حماسی، کارکرد اجتماعی عزاداری هم مهم است.
▪️شرکت در عزاداری محرم، عمومیترین و گستردهترین کنش جمعی در ایران است، که میزان عدم شرکت در آن در سال ۱۳۹۵، تنها ۶درصد از کل جامعه بوده است.
در موج سوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (۱۳۹۵)، ۶.۳درصد از مردم گفتهاند که هیچگاه در مجالس عزاداری و روضه شرکت نمیکنند. بیشترین میزان عدم شرکت مجالس روضه و عزاداری در استانهای سیستان و بلوچستان (۲۴درصد)، گلستان (۱۸.۷) و در آذربایجان غربی (۱۶.۷درصد) است که به دلیل مذهب آنهاست. و در استانهای خراسان جنوبی، خوزستان، فارس، کرمان، یزد و ایلام کمترین میزان عدم شرکت (زیر ۲.۵درصد مردم) در روضه و عزاداری ذکر شده است. میزان عدم شرکت مردان بیش از زنان (۷.۴در برابر ۵.۲درصد)، جوانان بیش از بزرگسالان (۸درصد در برابر ۴.۹درصد)، و دارندگان تحصیلات عالیه بیش از بیسوادها (۸.۱ در برابر ۶.۵درصد) است. اما تفاوت میان سطوح مختلف جامعه در عدم شرکت بسیار اندک است و بیش از ۳درصد نمیشود (که بر اساس تامل علی اسدی و مارسلو ویدال (۱۹۸۰) بیشتر به ارزشهای مدرنیت برمیگردد). در گزارش موج دوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (۱۳۸۲) که در ۲۸ مرکز استان کشور صورت گرفت، گزینه هیچگاه وجود نداشت و میزان شرکت کم در مجالس روضه و عزاداری ۲۵.۵درصد و در شرکت کم در عزاداری تاسوعا و عاشورا ۷.۶درصد است.
▪️اما فقط شرکت در عزاداری محرم نیست که تاثیر آن را حیات اجتماعی جامعه ایران، متمایز و برجسته ساخته است. محرم قویترین عنصر در تقویت انسجام و همبستگی اجتماعی در ایران است. تنها محرم نیست؛ در نوروز دیدارهای چهرهبهچهره و پیوستگی به سنت تاریخی وجود دارد؛ در رمضان مناسک دینی و ارتباطات مذهبی در مسجد جریان دارد؛ خانواده قویترین نهاد اجتماعی است که ضعف بسیاری از نهادهای دیگر را جبران میکند؛ گروههای دوستی و خانوادگی و خیریهها هم هستند؛ انجمنهای مدنی و سمنها هم هستند؛ اما عزاداری محرم ویژگیهای خاصی دارد که آن را از همه رفتارهای مشابه متمایز میکند:
- تکرار محرم و نظم موجود در عزاداری، آن را از یک رفتار مناسکی موقت، به یک عنصر دائمی در حیات جمعی ایرانیان تبدیل کرده، که برای برخی روزانه و هفتگی تکرار میشود و برای برخی دیگر سالانه؛
- عنصر وحدتبخشی دارد که همه کثرات صورتهای مختلف عزاداری را به هم پیوند میزند؛ سبک زندگیهای متنوع و قومیتهای گوناگون و سلیقههای سیاسی متفاوت، هر یک عزاداری خاصی دارند اما همه در عزاداری مشترک هستند؛
- مشارکت داوطلبانه مردم در عزاداری، فقط حضور نیست، بلکه هر کس نقشی در برپایی عزاداری دارد؛
- مشارکت مردم غیرسلسلهمراتبی است و کسی برای دیگران نقش الزامی تعریف نمیکند؛
- برخلاف تصور ساختهشده از رفتار هیاتی و رفتار جمعی در ایران، رفتار مردم در هیات، از منظمترین و دقیقترین رفتارها در ایران است، و هیاتیای نیست که نقشی که بر عهده گرفته، فراموش کند یا در آن سستی و کوتاهی کند؛
- برخلاف سایر رفتارهای دینی، عزاداری محرم کاملا در اختیار مردم است و روحانیت نقش چندانی در هدایت و نظارت بر آن ندارد؛
- برخلاف تصویر رسانهای ساختهشده، مشارکت مردم، بیشتر در سطح هیاتهای کوچک محلی و خانوادگی و صنفی است تا هیاتهای بزرگ؛
- مشارکت و حضور مردم در عزاداری تدریجی است، یعنی سیاه پوشیدن و شرکت در عزاداری، از شب اول تا روز دهم، بتدریج افزایش مییابد و به تدریج همهگیر میشود؛
- و برخلاف سایر کنشهای در عرصه عمومی، خیابان همیشه به تصرف هیات درمیآید ولی کسی اعتراضی ندارد. نگاه کنید به عدم اعتراض خودروهای مانده در پشتهای دستههای در خیابان.
همین ویژگیها است که عزاداری محرم را به عنصر اصلی تجدید حیات اجتماعی در ایران تبدیل کرده است.
▪️در غیاب دولتی که بخواهد و بتواند تعارضها را حل کند، و اقتصادی که توسعهگرا باشد، و اندیشهای که بتواند ایران نو را در این زمانه نو بیافریند، تنها اجتماع و روابط اجتماعی است که مانع از تشدید گسستها و تقابلها شده، و محرم به عنوان قویترین عنصر اجتماعی، همه ساله این جامعه فرسوده را دوباره صیقل میزند و روح میبخشد و قوام دوباره میدهد. اگر بنا باشد همگرایی و وفاق عام در جامعه شکل بگیرد، نقطه آغاز آن از محرم است.
🔘من بخشی از این ایده را در مصاحبه ای با مجله ایران فردا (آبان ۱۳۹۳) شرح دادهام که آن را در اینجا میتوانید بخوانید.
@javadimr
👍5
محرم و جامعه ایران
گفتار دوم: مساله کوفی ما
بررسی نقش و سهم شیعیان کوفی در فاجعه کربلا. بخش اول
محمدرضا جوادی یگانه
متن کامل یادداشت را در لینک پیوست بخوانید.
▪️حادثه کربلا ابعاد متعددي دارد و از مناظر متعددي نيز آن را بررسی کرده اند، که هر کدام بخشي از واقعيت را بيان مي کند. يکي از وجوه عظمت کربلا در آن است که در آن روز، بر پهنه زمين بزرگتر و برزگوارتر از حسين ابن علي (ع) وجود نداشت، و سر سوزن نقصي در رفتار او و همراهانش ديده نشد، هر چه بود، حماسه بود و شجاعت و کرامت و بزرگواري. سوي ديگر آن نیز امويان بودند که از هيچ خباثني فروگذار نکردند.
▪️اما ماجرا، بعد میانه ای هم دارد و آنهم «کوفیان» است. و بخشی از اهمیت حادثه کربلا در این است که کسانی در قتل حسین دست داشتند که خود، از ایشان با اصرار و با نامه های فراوان دعوت کرده بودند که به کوفه بیاید و امامت ایشان را و رهبری کوفه را بر عهده بگیرد. و همین کوفیان بودند که امام را تنها گذاشتند. نهایت یاری کوفیان این بود که طبری می گوید: «تنی چند از پیران کوفه بر تپه ایستاده بودند و می گریستند و می گفتند خدایا نصرت خویش را ببار».
سپاه شام در کربلا حضور نداشت و دعوت کنندگان حسین بودند که در صف مقدم سپاه عمر سعد حضور داشتند و کوفیان کسانی بودند که در حال قتل حسین هم گریه می کردند. و این، همان چیزی است که باعث تعجب امام سجاد (ع) می شود در آستانه ورود به کوفه، وقتی که می بیند همه در حال گریه در عزای حسین هستند و می گوید: «الا ان هولاء یبکون و یتوجعون من اجلنا، فمن ذا الذي قتلنا؟». «اینها که براي ما مي گريند و بر ما نوحه مي کنيد، پس چه کسي ما را کشت؟!»
و این پشیمانی، تاسف دائمی کوفه است و همین تاسف است که قیام توابین را شکل می دهد. محتوای خطبه های آنان در آغاز قيامشان نيز چيزي جز اعتراف به گناه نيست.
▪️اما کمتر تحلیلی در باره اینکه چه شد که کوفیان از یاری حسین سر باز زدند، و اینکه چگونه با خود کنار آمدند وقتی که می دیدند لشگرها برای جنگ با حسین می رود، و در روز عاشورا وقتی استغاثه حسین را می شنیدند، بیان شده است. بیشتر تحلیل ها در باره فشاری است که امویان و عبیدالله ابن زیاد بر کوفیان وارد آورند و آنها تسلیم شدند، و کوفه ضرب المثل پیمان شکنی شد.
مراثی و عزاداری شیعه، به بیان پل ریکور همواره این بخش از تاریخ را «فراموش» کردهاند. با بیان کلیاتی چون «ما اهل کوفه نیستیم»، و لعن دائمی بر کوفیان، شیعه همواره فاصله ای از کوفیان گرفته و تنها بر کربلاییان و بر قاتلان آنها تاکید می کند، اما از کوفه و دلایل تغییر آنها (و پشیمانی بعد از کربلا) کمتر گفته می شود. این مقاله قصد دارد تا از نگاهی متفاوت به این مساله نگاه کند، و بررسی کند که «شیعیان کوفی» چقدر در فاجعه کربلا سهم داشته اند، و آیا آنها بودند که در قتل اباعبدالله دست داشتند یا خیر.
▪️ نگاهی به احادیثی که در فضیلت کوفه بیان شده و توجه به اینکه محل استقرار و سکونت امام عصر (عج) در کوفه است و توجه به آنچه در فضایل کوفیان از حضرت علی بیان شده، نشان می دهد که نمی توان کوفه را مشمول عذاب و نفرین دائمی دانست
از طرف دیگر، در قیام اباعبدالله و در دوره چهار ماهه حضور ایشان در مکه و در حرکت یک ماه به کربلا، جز چهار نفر از بصره و خاندان پیامبر (ص) که از مدینه همراه امام بودند، هیچ کس به امام نپیوست، «جز» کوفیان. و کوفه تنها شهری بود که از امام دعوت کرد و به او نامه نوشت، و تنها شهری بود که آنقدر حضرت دعوت آنها را اجابت کرد.
▪️«مساله کوفی ما» (از منظر جامعه شناسی تاریخی) این است که چرا کوفیان از همراهی حسین سرباز زدند، و شریک در خون او شدند. این مساله از آن رو مهم است، که ما تقریبا آن را فراموش کرده ایم و ظاهرا علت آن فراموشی نیز (بر اساس تحلیل ریکور) آن است که از بخشی از پاسخ می گریزیم.
برای پاسخ به این مساله باید بررسی کرد که تا چه اندازه کوفیان در دعوت از حسین پایمردی کردند و تا کجا ایستادند و آیا شیعیانی که حسین را دعوت کردند، همانها بودند که قاتل او بودند؟ و اگر ما در زمان اباعبدالله بودیم تا کجا می ایستادیم و شبیه کدام دسته از کوفیان بودیم؟ و دشواری این پرسش آخر است که باعث این «فراموشی» شده است.
▪️در اینکه کوفیان پیمان شکنی کردند، تردیدی نیست، اما شناخت وضعیت کوفه و جایگاه شیعیان در آن، می تواند وضعیت دشوار کوفیان را برای حمایت از اباعبدالله نشان دهد. در متنی که در ادامه خواهد آمد، تلاش شده تا بخشی از آن دشواری ها را بیان کند، تا مشخص شود که اصحاب عاشورایی اباعبدالله تا چه اندازه عظمت دارند. (ادامه دارد)
bit.ly/44SxAN5
@javadimr
گفتار دوم: مساله کوفی ما
بررسی نقش و سهم شیعیان کوفی در فاجعه کربلا. بخش اول
محمدرضا جوادی یگانه
متن کامل یادداشت را در لینک پیوست بخوانید.
▪️حادثه کربلا ابعاد متعددي دارد و از مناظر متعددي نيز آن را بررسی کرده اند، که هر کدام بخشي از واقعيت را بيان مي کند. يکي از وجوه عظمت کربلا در آن است که در آن روز، بر پهنه زمين بزرگتر و برزگوارتر از حسين ابن علي (ع) وجود نداشت، و سر سوزن نقصي در رفتار او و همراهانش ديده نشد، هر چه بود، حماسه بود و شجاعت و کرامت و بزرگواري. سوي ديگر آن نیز امويان بودند که از هيچ خباثني فروگذار نکردند.
▪️اما ماجرا، بعد میانه ای هم دارد و آنهم «کوفیان» است. و بخشی از اهمیت حادثه کربلا در این است که کسانی در قتل حسین دست داشتند که خود، از ایشان با اصرار و با نامه های فراوان دعوت کرده بودند که به کوفه بیاید و امامت ایشان را و رهبری کوفه را بر عهده بگیرد. و همین کوفیان بودند که امام را تنها گذاشتند. نهایت یاری کوفیان این بود که طبری می گوید: «تنی چند از پیران کوفه بر تپه ایستاده بودند و می گریستند و می گفتند خدایا نصرت خویش را ببار».
سپاه شام در کربلا حضور نداشت و دعوت کنندگان حسین بودند که در صف مقدم سپاه عمر سعد حضور داشتند و کوفیان کسانی بودند که در حال قتل حسین هم گریه می کردند. و این، همان چیزی است که باعث تعجب امام سجاد (ع) می شود در آستانه ورود به کوفه، وقتی که می بیند همه در حال گریه در عزای حسین هستند و می گوید: «الا ان هولاء یبکون و یتوجعون من اجلنا، فمن ذا الذي قتلنا؟». «اینها که براي ما مي گريند و بر ما نوحه مي کنيد، پس چه کسي ما را کشت؟!»
و این پشیمانی، تاسف دائمی کوفه است و همین تاسف است که قیام توابین را شکل می دهد. محتوای خطبه های آنان در آغاز قيامشان نيز چيزي جز اعتراف به گناه نيست.
▪️اما کمتر تحلیلی در باره اینکه چه شد که کوفیان از یاری حسین سر باز زدند، و اینکه چگونه با خود کنار آمدند وقتی که می دیدند لشگرها برای جنگ با حسین می رود، و در روز عاشورا وقتی استغاثه حسین را می شنیدند، بیان شده است. بیشتر تحلیل ها در باره فشاری است که امویان و عبیدالله ابن زیاد بر کوفیان وارد آورند و آنها تسلیم شدند، و کوفه ضرب المثل پیمان شکنی شد.
مراثی و عزاداری شیعه، به بیان پل ریکور همواره این بخش از تاریخ را «فراموش» کردهاند. با بیان کلیاتی چون «ما اهل کوفه نیستیم»، و لعن دائمی بر کوفیان، شیعه همواره فاصله ای از کوفیان گرفته و تنها بر کربلاییان و بر قاتلان آنها تاکید می کند، اما از کوفه و دلایل تغییر آنها (و پشیمانی بعد از کربلا) کمتر گفته می شود. این مقاله قصد دارد تا از نگاهی متفاوت به این مساله نگاه کند، و بررسی کند که «شیعیان کوفی» چقدر در فاجعه کربلا سهم داشته اند، و آیا آنها بودند که در قتل اباعبدالله دست داشتند یا خیر.
▪️ نگاهی به احادیثی که در فضیلت کوفه بیان شده و توجه به اینکه محل استقرار و سکونت امام عصر (عج) در کوفه است و توجه به آنچه در فضایل کوفیان از حضرت علی بیان شده، نشان می دهد که نمی توان کوفه را مشمول عذاب و نفرین دائمی دانست
از طرف دیگر، در قیام اباعبدالله و در دوره چهار ماهه حضور ایشان در مکه و در حرکت یک ماه به کربلا، جز چهار نفر از بصره و خاندان پیامبر (ص) که از مدینه همراه امام بودند، هیچ کس به امام نپیوست، «جز» کوفیان. و کوفه تنها شهری بود که از امام دعوت کرد و به او نامه نوشت، و تنها شهری بود که آنقدر حضرت دعوت آنها را اجابت کرد.
▪️«مساله کوفی ما» (از منظر جامعه شناسی تاریخی) این است که چرا کوفیان از همراهی حسین سرباز زدند، و شریک در خون او شدند. این مساله از آن رو مهم است، که ما تقریبا آن را فراموش کرده ایم و ظاهرا علت آن فراموشی نیز (بر اساس تحلیل ریکور) آن است که از بخشی از پاسخ می گریزیم.
برای پاسخ به این مساله باید بررسی کرد که تا چه اندازه کوفیان در دعوت از حسین پایمردی کردند و تا کجا ایستادند و آیا شیعیانی که حسین را دعوت کردند، همانها بودند که قاتل او بودند؟ و اگر ما در زمان اباعبدالله بودیم تا کجا می ایستادیم و شبیه کدام دسته از کوفیان بودیم؟ و دشواری این پرسش آخر است که باعث این «فراموشی» شده است.
▪️در اینکه کوفیان پیمان شکنی کردند، تردیدی نیست، اما شناخت وضعیت کوفه و جایگاه شیعیان در آن، می تواند وضعیت دشوار کوفیان را برای حمایت از اباعبدالله نشان دهد. در متنی که در ادامه خواهد آمد، تلاش شده تا بخشی از آن دشواری ها را بیان کند، تا مشخص شود که اصحاب عاشورایی اباعبدالله تا چه اندازه عظمت دارند. (ادامه دارد)
bit.ly/44SxAN5
@javadimr
Telegraph
مساله کوفی ما
بررسی نقش و سهم شیعیان کوفی در فاجعه کربلا. بخش اول مساله کوفی ما منتشرشده در مجله پنجره. شماره ۷۸. ۱۳۸۹ امام سجاد (ع) در بدو ورود کاروان اسرا به کوفه: «الا ان هولاء یبکون و یتوجعون من اجلنا، فمن ذا الذي قتلنا؟». «اینها که براي ما مي گريند و بر ما نوحه…
👍2
محرم و جامعه ایران
گفتار سوم: پس چه کسی حسین (ع) را شهید کرد؟
بررسی نقش و سهم شیعیان کوفی در فاجعه کربلا. بخش دوم
محمدرضا جوادی یگانه
متن کامل این گفتار را در لینک پیوست بخوانید.
🔘اگر شیعیان تنها دست از یاری حسین کشیدند و در قتل او دست نداشتند (نگاه کنید به گفتار دوم)، پس چه کسی حسین را شهید کرد؟ این گفتار تلاش دارد تا با نگاهی به وضعیت اجتماعی و سیاسی کوفه به این پرسش پاسخ دهد.
▪️جمعیت کوفه در سال 61 هجری، 60 هزار جنگجو داشت. تعداد افرادی که با مسلم بیعت کردند، حداکثر 20 هزار نفر است. لذاست بزرگان قوم به حسین توصیه به پرهیز از اعتماد به عراقیان می کردند و لذاست که دعوت مسلم پنهانی است. شیعیان، اکثریت کوفه را نداشتند.
▪️ساختار طبقاتی کوفی و نیز نظام سیاسی حاکم بر کوفه نیز تعیین کننده بود. کوفه در آن زمان با نظام «ارباع» اداره می شد و به چهار منطقه قبایلی تقسیم شده بود. هر 20 تا 60 مقاتل نیز یک «عرافه» را تشکیل می دادند و هر 5 عریف زیر نظر یک منکب بودند. عرفا و مناکب توسط والی منصوب می شدند. اولین اقدام ابن زیاد پس از ورود به کوفه، این بود که عرفای کوفه را خواست و گفت: «هر عریفی که جزو دسته اش یکی از سرکشان امیرمومنان! یافت شود که به ما خبر نداده باشد، بر در خانه اش آویخته شود و مقرری آن دسته الغا شود و به عمان زراره تبعید شود.»
▪️خشونت عریان و گاه بی دلیل ابن زیاد در حکومت کوفه، آنچنان زهر چشمی از کوفیان گرفت که کسی جرات همراهی با مسلم را نداشت. همچنین همراهی اشراف و بزرگان کوفه به مدد خراج و جزیه (که آن زمان حدود ۱۳۵ میلیون درهم در سال بود)، در موفقیت ابن زیاد تاثیر اساسی داشت. بحث در باره «ارعاب تام» او بحث مجزایی است.
▪️اما شیعیان کوفه، به سادگی و به یکباره حسین را تنها نگذاشتند و بیش از دوازده هزار نفر از شیعیان در زندان ابن زیاد بودند. و وقتی که مجبور به حضور در نخیله شدند، باز هم به سادگی به جنگ حسین نرفتند. از لشگرهای 1000 نفره ای که ابن زیاد به کربلا می فرستاد، بیش از سیصد یا چهارصد نفر به کربلا نمی رسیدند و مابقی در میانه راه می گریختند. حتی سران سپاه ابن زیاد نیز به سادگی حاضر به شرکت در جنگ علیه حسین و پذیرش ننگ ابدی نشدند.
▪️کوفیان هر چه که در توان یک شیعه متوسط است، و از آن بیشتر، انجام دادند. اما بزرگی حادثه کربلا در آن است که کربلا متوسط ندارد. همه آنهایی که حسین را می شناختند و بنی امیه را می شناختند، می دانستند که عاقبت کار حسین چه خواهد شد. این است که هر که در آن روزگار بود و در صف یاران حسین نبود، در خون حسین شریک است (چون شنید و سکوت کرد) و کنار کشیدن، تنها یک «شر کهتر» است.
یاسپرس در «مساله تقصیر آلمانیها» و آرنت در دو مقاله «تقصیر سازمان یافته و مسئولیت جهانی» و «مسولیت فردی در نظام دیکتاتوری» با توضیح تسلط «امر خصوصی» بر «امر عمومی»، استدلال می کنند که کسی که کناره می گیرد، فرصت تخفیف و تعدیل اقدامات دستگاه حکومت را از دست می دهد. چنین کسی تنها به رستگاری فردی اش می اندیشد. و افرادی که شر کوچکتر را بر می گزینند، در هر حال «شر» را برگزیده اند و مقصرند.
صدای خون حسین آنهمه عالمگیر بود که همه شنیدند و لذا هر کس که شهید نشد، مقصر است. به این دلیل است که کوفیان مقصرند. اما وقتی همه آن تلاش های کوفیان قبل از حادثه و لطماتی که دیدند، و پشیمانی بعدی و قیام توابین را می بینیم، و آن را مقایسه می کنیم با سکوت مطلق جامعه اسلامی در سال 60 هجری، آنگاه به دشواری تصمیم در آن زمان پی می بریم.
▪️لذا در کوفه ای که والی شهر «بیگناه را به جای گناهکار، حاضر را به جای غایب، و دوست را به جای دوست» می گیرد، کوفیان خیلی شجاعت داشتند که از حسین دعوت کردند، و با مسلم بیعت کردند، و به زندان افتادند، و از سپاه عمر سعد گریختند.
از لحاظ جمعیتی هم نگاه کنیم، از شصت هزار مقاتل کوفه، با همه تلاش ها و فشارهای ابن زیاد، تنها سی هزار نفر در لشگر عمر سعد حاضر شدند. بقیه در کوفه نبودند، یا مخفی شده بودند یا گریخته بودند و یا اعتراض کرده و در زندان بودند و اندکی نیز در سپاه امام حسین بودند. از این رو، نمی توان با قاطعیت، شیعیان اعتقادی را رودرروی امام در لشگر عمر سعد دانست.
▪️اگر ما کوفه بودیم، بعید است در صف یاران حسین بودیم. ما اگر در شمار کوفیانی بودیم که در اعتراض به ابن زیاد به زندان کوفه افتاده بودند، یا کسانی که از لشگر عمر سعد گریخته بودند، از خیلی منافع دنیوی گذشته بودیم و شهامت زیادی داشتیم. باز هم کوفه!
▪️هر چه سپاه کوچک حسين «نوع خالص» خوبی است، و انبوه امويان «نوع خالص» بدی و شرارت هستند، کوفيان بهترين نمونه «متوسط» مردمانند. و ما، هميشه در معرض اين خطر هستيم که مانند کوفيان عمل کنيم و سیر حوادث، به جایی بکشاندمان که در خون حسین شریک شویم.
و یک عاشورا یک تاریخ را کفایت میکند.
bit.ly/44O2ozj
گفتار سوم: پس چه کسی حسین (ع) را شهید کرد؟
بررسی نقش و سهم شیعیان کوفی در فاجعه کربلا. بخش دوم
محمدرضا جوادی یگانه
متن کامل این گفتار را در لینک پیوست بخوانید.
🔘اگر شیعیان تنها دست از یاری حسین کشیدند و در قتل او دست نداشتند (نگاه کنید به گفتار دوم)، پس چه کسی حسین را شهید کرد؟ این گفتار تلاش دارد تا با نگاهی به وضعیت اجتماعی و سیاسی کوفه به این پرسش پاسخ دهد.
▪️جمعیت کوفه در سال 61 هجری، 60 هزار جنگجو داشت. تعداد افرادی که با مسلم بیعت کردند، حداکثر 20 هزار نفر است. لذاست بزرگان قوم به حسین توصیه به پرهیز از اعتماد به عراقیان می کردند و لذاست که دعوت مسلم پنهانی است. شیعیان، اکثریت کوفه را نداشتند.
▪️ساختار طبقاتی کوفی و نیز نظام سیاسی حاکم بر کوفه نیز تعیین کننده بود. کوفه در آن زمان با نظام «ارباع» اداره می شد و به چهار منطقه قبایلی تقسیم شده بود. هر 20 تا 60 مقاتل نیز یک «عرافه» را تشکیل می دادند و هر 5 عریف زیر نظر یک منکب بودند. عرفا و مناکب توسط والی منصوب می شدند. اولین اقدام ابن زیاد پس از ورود به کوفه، این بود که عرفای کوفه را خواست و گفت: «هر عریفی که جزو دسته اش یکی از سرکشان امیرمومنان! یافت شود که به ما خبر نداده باشد، بر در خانه اش آویخته شود و مقرری آن دسته الغا شود و به عمان زراره تبعید شود.»
▪️خشونت عریان و گاه بی دلیل ابن زیاد در حکومت کوفه، آنچنان زهر چشمی از کوفیان گرفت که کسی جرات همراهی با مسلم را نداشت. همچنین همراهی اشراف و بزرگان کوفه به مدد خراج و جزیه (که آن زمان حدود ۱۳۵ میلیون درهم در سال بود)، در موفقیت ابن زیاد تاثیر اساسی داشت. بحث در باره «ارعاب تام» او بحث مجزایی است.
▪️اما شیعیان کوفه، به سادگی و به یکباره حسین را تنها نگذاشتند و بیش از دوازده هزار نفر از شیعیان در زندان ابن زیاد بودند. و وقتی که مجبور به حضور در نخیله شدند، باز هم به سادگی به جنگ حسین نرفتند. از لشگرهای 1000 نفره ای که ابن زیاد به کربلا می فرستاد، بیش از سیصد یا چهارصد نفر به کربلا نمی رسیدند و مابقی در میانه راه می گریختند. حتی سران سپاه ابن زیاد نیز به سادگی حاضر به شرکت در جنگ علیه حسین و پذیرش ننگ ابدی نشدند.
▪️کوفیان هر چه که در توان یک شیعه متوسط است، و از آن بیشتر، انجام دادند. اما بزرگی حادثه کربلا در آن است که کربلا متوسط ندارد. همه آنهایی که حسین را می شناختند و بنی امیه را می شناختند، می دانستند که عاقبت کار حسین چه خواهد شد. این است که هر که در آن روزگار بود و در صف یاران حسین نبود، در خون حسین شریک است (چون شنید و سکوت کرد) و کنار کشیدن، تنها یک «شر کهتر» است.
یاسپرس در «مساله تقصیر آلمانیها» و آرنت در دو مقاله «تقصیر سازمان یافته و مسئولیت جهانی» و «مسولیت فردی در نظام دیکتاتوری» با توضیح تسلط «امر خصوصی» بر «امر عمومی»، استدلال می کنند که کسی که کناره می گیرد، فرصت تخفیف و تعدیل اقدامات دستگاه حکومت را از دست می دهد. چنین کسی تنها به رستگاری فردی اش می اندیشد. و افرادی که شر کوچکتر را بر می گزینند، در هر حال «شر» را برگزیده اند و مقصرند.
صدای خون حسین آنهمه عالمگیر بود که همه شنیدند و لذا هر کس که شهید نشد، مقصر است. به این دلیل است که کوفیان مقصرند. اما وقتی همه آن تلاش های کوفیان قبل از حادثه و لطماتی که دیدند، و پشیمانی بعدی و قیام توابین را می بینیم، و آن را مقایسه می کنیم با سکوت مطلق جامعه اسلامی در سال 60 هجری، آنگاه به دشواری تصمیم در آن زمان پی می بریم.
▪️لذا در کوفه ای که والی شهر «بیگناه را به جای گناهکار، حاضر را به جای غایب، و دوست را به جای دوست» می گیرد، کوفیان خیلی شجاعت داشتند که از حسین دعوت کردند، و با مسلم بیعت کردند، و به زندان افتادند، و از سپاه عمر سعد گریختند.
از لحاظ جمعیتی هم نگاه کنیم، از شصت هزار مقاتل کوفه، با همه تلاش ها و فشارهای ابن زیاد، تنها سی هزار نفر در لشگر عمر سعد حاضر شدند. بقیه در کوفه نبودند، یا مخفی شده بودند یا گریخته بودند و یا اعتراض کرده و در زندان بودند و اندکی نیز در سپاه امام حسین بودند. از این رو، نمی توان با قاطعیت، شیعیان اعتقادی را رودرروی امام در لشگر عمر سعد دانست.
▪️اگر ما کوفه بودیم، بعید است در صف یاران حسین بودیم. ما اگر در شمار کوفیانی بودیم که در اعتراض به ابن زیاد به زندان کوفه افتاده بودند، یا کسانی که از لشگر عمر سعد گریخته بودند، از خیلی منافع دنیوی گذشته بودیم و شهامت زیادی داشتیم. باز هم کوفه!
▪️هر چه سپاه کوچک حسين «نوع خالص» خوبی است، و انبوه امويان «نوع خالص» بدی و شرارت هستند، کوفيان بهترين نمونه «متوسط» مردمانند. و ما، هميشه در معرض اين خطر هستيم که مانند کوفيان عمل کنيم و سیر حوادث، به جایی بکشاندمان که در خون حسین شریک شویم.
و یک عاشورا یک تاریخ را کفایت میکند.
bit.ly/44O2ozj
Mrjavadi
... پس چه کسی حسین (علیه السلام) را شهید کرد؟ - محمدرضا جوادی یگانه :: Javadi Yeganeh
صفحه شخصی محمدرضا جوادی یگانه
👍3👎1
محرم و جامعه ایران
گفتار چهارم: رقابت بیحاصل تلویزیون با هیات
با تاکید بر سریال مختارنامه
محمدرضا جوادی یگانه
▪️سریال خوشساخت و بهیادماندنی شب دهم که ساخته شد، در دهه اول محرم سالهای ابتدایی دهه هشتاد، ساعت هشت شب پخش میشد؛ درست در زمانی که همه شهر در هیات در حال عزاداری بودند. اگر بنا بود مردم به تصمیم مدیران تلویزیون تن میدادند، بجای رفتن به هیات باید جلوی تلویزیون مینشستند و سریال میدیدند.
تلویزیون در محرم چه باید بکند؟ پاسخش «هیچ» است. هیچ کار خاصی نباید بکند، باید عرصه را به هیات واگذار میکرد، همانگونه که شبهای احیا را باید به مسجد واگذارد و نوروز را به خانوادهها و گروههای دوستی.
اینهمه زمان مرده است که مردم نیاز دارند برنامه سرگرمکننده ببینید، اما دهه اول محرم و شب احیا و چند روز اول نوروز جزو آنها نیست. لذاست که برخی زمانها، تلوزیون خوب، تلویزیون خاموش است.
▪️دهه اول محرم زمانی است که بزرگترین حماسه جمعی ایرانیان، با موفقیت، و بدون هر گونه دخالت حکومت برگزار میشود. و تقلای رسانه و حکومت برای رقابت با این حماسه جمعی، پیشاپیش محکوم به شکست است.
▪️مساله فقط زمان پخش نیست، موضوع هم هست. سریال «معصومیت ازدسترفته» و سریال «مختارنامه»، دو سریالی است که با موضوعی «درباره» عاشورا و حواشی آن ساخته شده است. و حیف آنهمه خلاقیت و توان سازنده، و علاقه بینندگان که مصروف امری شد که نیازی به آن نبود.
شخصیت اصلی عاشورا، امام حسین (ع) است و وقتی نمیشود تصویر او را نشان داد، چه نیازی است به سریالسازی در باره عاشورا؟ اینهمه موضوع هست که در باره آن هیچ نمیدانیم، سلمان هست و تاریخ پیش از اسلام و قرون اولیه پس از اسلام و عصر زرین تمدن ایرانی-اسلامی و شکست های دو سده اخیر. اما تلویزیون دست روی موضوعی گذاشته که در آن هیچ نمی تواند بگوید، جز برخی اطلاعات اضافی که تاثیری در اصل ماجرا ندارند. چون اصل ماجرا تلویزیونی نیست. و حتی مداحان برجسته نیز «فاش» روضه نمیخوانند.
▪️سریال مختارنامه، و تکرار سالانه آن، نمونه بارز خطای استراتژیک در فهم توان رسانه و پیدا کردن موضوعات مناسب برای سریالسازی مذهبی در تلویزیون است. و تازه به گمان من، خطای بزرگتر در سریالمختارنامه، ورود کردن جدال عربی-عجمی در حادثه کربلاست، در حالی که عاشورا یک حادثه صددرصد شیعی است، نه عربی و نه عجمی. کیان ایرانی کجای تاریخ یا کجای خاطره جمعی شیعیان و ایرانیان در باره عاشورا بود و باید باشد؟
▪️مختار جزو شهدای کربلا نبود، در لحظهای هم که باید تصمیم میگرفت به قیام امام حسین بپیوندد، مانند هانی، این کار را نکرد . مختار عبرتی بود که به ناخواسته اما نادرست، آرمان نشان داده شد. مختارنامه شاید نشان از ناخودآگاه شیعه دارد که همواره پرهیز میکند از پرداختن به سکوت کوفیان، و سهمی که بخاطر این سکوت، در خون اباعبدالله داشتند. و اینهمه تاکید بر شهدا و نپرداختن به مردود شدگان شیعی، شاید گریز از این واقعیت باشد که ما بیشتر شبیه کوفیانیم، تا اصحاب امام حسین. و همه قوت این سریال می توانست در این باشد که نشان دهد «وقتی که در لحظه تصمیم نمیگیری، هر چه هم که بعد از آن شمشیر بزنی و جانفشانی کنی، دیگر دیر شده است». و مختار قهرمانی است که دیر رسیده است و آنکه دیر می رسد، شجاعت او به هیچ کار نمی آید و همه عالم نیز خونبهای خون مقدس حسین نیست. منتقم خون حسین مهدی است و مختار تنها کشنده قاتلان آن حضرت است.
▪️و باز هم آفرین به فهم سنت مذهبی ایران که هرگز مختار را برجسته نکرده و او را در صف اصحاب و اهل بیت حسین قرار نداده است.
مقاتل از مرگ معاویه آغاز می شود و با بازگشت اسرا به کوفه تمام می شود. در این مقاتل، تنها کسانی در حماسه عاشورا نقش دارند، که در «این فاصله» جلوی یزید ایستادهاند و جنگیدهاند، و این شامل کسانی هم هست که پس از عاشورا به شهادت رسیدهاند، مانند عبدالله بن عفیف ازدی، و فرستاده قیصر روم در دربار یزید. و اینهاست که شیعه سالانه از آنها یاد می کند.
و اصل حرکت مختار برای «بعد» از این دوره است، و دوره مختار فقط بخشی از «تاریخ» است، نه «حماسه عاشورا» و چقدر میان این دو تفاوت زیاد است. و چه اهمیتی دارد تاریخ، وقتی که شیعه، حماسه عاشورا را به زیبایی می کند. مختار شهید نیست، کشته شده است.
مختار پس از لحظهای که باید تصمیم میگرفت و نگرفت، تمام شد. از او عبرت بگیرید، او یک قهرمان نیست. می توانست «شهید» باشد، ولی در لحظه، پا پس کشید و ترسید.
🔘من یادداشتی نوشته بودم در مجله پنجره در آذر ۱۳۸۹، زمانی که قسمتهای اولیه سریال مختارنامه پخش میشد و به زندانی شدن مختار پیش از عاشورا، منتهی میشد. عنوان یادداشت این بود که «مختار عبرت بود نه آرمان» و برخی از این مطالب را در آنجا ذکر کردم. این یادداشت را در اینجا بخوانید.
http://bit.ly/3Q719q3
@javadimr
گفتار چهارم: رقابت بیحاصل تلویزیون با هیات
با تاکید بر سریال مختارنامه
محمدرضا جوادی یگانه
▪️سریال خوشساخت و بهیادماندنی شب دهم که ساخته شد، در دهه اول محرم سالهای ابتدایی دهه هشتاد، ساعت هشت شب پخش میشد؛ درست در زمانی که همه شهر در هیات در حال عزاداری بودند. اگر بنا بود مردم به تصمیم مدیران تلویزیون تن میدادند، بجای رفتن به هیات باید جلوی تلویزیون مینشستند و سریال میدیدند.
تلویزیون در محرم چه باید بکند؟ پاسخش «هیچ» است. هیچ کار خاصی نباید بکند، باید عرصه را به هیات واگذار میکرد، همانگونه که شبهای احیا را باید به مسجد واگذارد و نوروز را به خانوادهها و گروههای دوستی.
اینهمه زمان مرده است که مردم نیاز دارند برنامه سرگرمکننده ببینید، اما دهه اول محرم و شب احیا و چند روز اول نوروز جزو آنها نیست. لذاست که برخی زمانها، تلوزیون خوب، تلویزیون خاموش است.
▪️دهه اول محرم زمانی است که بزرگترین حماسه جمعی ایرانیان، با موفقیت، و بدون هر گونه دخالت حکومت برگزار میشود. و تقلای رسانه و حکومت برای رقابت با این حماسه جمعی، پیشاپیش محکوم به شکست است.
▪️مساله فقط زمان پخش نیست، موضوع هم هست. سریال «معصومیت ازدسترفته» و سریال «مختارنامه»، دو سریالی است که با موضوعی «درباره» عاشورا و حواشی آن ساخته شده است. و حیف آنهمه خلاقیت و توان سازنده، و علاقه بینندگان که مصروف امری شد که نیازی به آن نبود.
شخصیت اصلی عاشورا، امام حسین (ع) است و وقتی نمیشود تصویر او را نشان داد، چه نیازی است به سریالسازی در باره عاشورا؟ اینهمه موضوع هست که در باره آن هیچ نمیدانیم، سلمان هست و تاریخ پیش از اسلام و قرون اولیه پس از اسلام و عصر زرین تمدن ایرانی-اسلامی و شکست های دو سده اخیر. اما تلویزیون دست روی موضوعی گذاشته که در آن هیچ نمی تواند بگوید، جز برخی اطلاعات اضافی که تاثیری در اصل ماجرا ندارند. چون اصل ماجرا تلویزیونی نیست. و حتی مداحان برجسته نیز «فاش» روضه نمیخوانند.
▪️سریال مختارنامه، و تکرار سالانه آن، نمونه بارز خطای استراتژیک در فهم توان رسانه و پیدا کردن موضوعات مناسب برای سریالسازی مذهبی در تلویزیون است. و تازه به گمان من، خطای بزرگتر در سریالمختارنامه، ورود کردن جدال عربی-عجمی در حادثه کربلاست، در حالی که عاشورا یک حادثه صددرصد شیعی است، نه عربی و نه عجمی. کیان ایرانی کجای تاریخ یا کجای خاطره جمعی شیعیان و ایرانیان در باره عاشورا بود و باید باشد؟
▪️مختار جزو شهدای کربلا نبود، در لحظهای هم که باید تصمیم میگرفت به قیام امام حسین بپیوندد، مانند هانی، این کار را نکرد . مختار عبرتی بود که به ناخواسته اما نادرست، آرمان نشان داده شد. مختارنامه شاید نشان از ناخودآگاه شیعه دارد که همواره پرهیز میکند از پرداختن به سکوت کوفیان، و سهمی که بخاطر این سکوت، در خون اباعبدالله داشتند. و اینهمه تاکید بر شهدا و نپرداختن به مردود شدگان شیعی، شاید گریز از این واقعیت باشد که ما بیشتر شبیه کوفیانیم، تا اصحاب امام حسین. و همه قوت این سریال می توانست در این باشد که نشان دهد «وقتی که در لحظه تصمیم نمیگیری، هر چه هم که بعد از آن شمشیر بزنی و جانفشانی کنی، دیگر دیر شده است». و مختار قهرمانی است که دیر رسیده است و آنکه دیر می رسد، شجاعت او به هیچ کار نمی آید و همه عالم نیز خونبهای خون مقدس حسین نیست. منتقم خون حسین مهدی است و مختار تنها کشنده قاتلان آن حضرت است.
▪️و باز هم آفرین به فهم سنت مذهبی ایران که هرگز مختار را برجسته نکرده و او را در صف اصحاب و اهل بیت حسین قرار نداده است.
مقاتل از مرگ معاویه آغاز می شود و با بازگشت اسرا به کوفه تمام می شود. در این مقاتل، تنها کسانی در حماسه عاشورا نقش دارند، که در «این فاصله» جلوی یزید ایستادهاند و جنگیدهاند، و این شامل کسانی هم هست که پس از عاشورا به شهادت رسیدهاند، مانند عبدالله بن عفیف ازدی، و فرستاده قیصر روم در دربار یزید. و اینهاست که شیعه سالانه از آنها یاد می کند.
و اصل حرکت مختار برای «بعد» از این دوره است، و دوره مختار فقط بخشی از «تاریخ» است، نه «حماسه عاشورا» و چقدر میان این دو تفاوت زیاد است. و چه اهمیتی دارد تاریخ، وقتی که شیعه، حماسه عاشورا را به زیبایی می کند. مختار شهید نیست، کشته شده است.
مختار پس از لحظهای که باید تصمیم میگرفت و نگرفت، تمام شد. از او عبرت بگیرید، او یک قهرمان نیست. می توانست «شهید» باشد، ولی در لحظه، پا پس کشید و ترسید.
🔘من یادداشتی نوشته بودم در مجله پنجره در آذر ۱۳۸۹، زمانی که قسمتهای اولیه سریال مختارنامه پخش میشد و به زندانی شدن مختار پیش از عاشورا، منتهی میشد. عنوان یادداشت این بود که «مختار عبرت بود نه آرمان» و برخی از این مطالب را در آنجا ذکر کردم. این یادداشت را در اینجا بخوانید.
http://bit.ly/3Q719q3
@javadimr
Mrjavadi
مختار عبرت بود نه آرمان - محمدرضا جوادی یگانه :: Javadi Yeganeh
صفحه شخصی محمدرضا جوادی یگانه
👍2
محرم و جامعه ایران
گفتار پنجم: روایت اصل ماجرا؛ مقتل الحسین عبدالزهرا الکعبی
محمدرضا جوادی یگانه
🔘از سالهای دور، در روز عاشورا و روز اربعین از بخشهای عربی رادیو، مقتلی پخش میشد از خطیب سرشناس عراقی، مرحوم شیخ عبدالزهرا الکعبی.
▪️شیخ عبدالزهرا که روز ولادت حضرت زهرا در سال ۱۳۲۷ هجری قمری متولد شده بود و به همین دلیل عبدالزهرا نامیده شده بود، و سال ۱۳۹۴ هجری قمری هم از دنیا رفته بود، همه ساله روز عاشورا در صحن حرم امام حسین (ع)، مقتل میخواند، مقتل او از صبح عاشورا آغاز میشد و تا لحظه شهادت آن حضرت را روایت میکرد. روز اربعین هم شرح وقایع بعد از شهادت امام حسین تا بازگشت اسرا به مدینه را در حسینیه تهرانیهای کربلا ذکر میکرد.
▪️در مقدمه کتاب آمده که در صبح عاشورای سال ۱۳۷۹ هجری قمری، رادیو بغداد برای اولین بار، مقتلخوانی او را پخش کرد و عصر عاشورا هم همان را مجددا تکرار کرد، به این دلیل که همان روز چهاردههزار نفر با رادیو بغداد تماس گرفته بودند و خواستار تکرار آن شده بودند. این مقتلخوانی بعدا از رادیو اهواز و رادیو کویت هم پخش میشد.
▪️مقتل او ابتدا با نام «قتیل العبرات» و بعدا با نام «مقتل الامام الحسین (علیه السلام) و مسیر السبایا» منتشر شده است. چاپ قدیم و جدید عربی مقتل عبدالزهرا و نیز کتابی که شامل متن عربی و ترجمه فارسی کتاب به دست جناب حسین بریچی است را از اینجا میتوانید دانلود کنید.
▪️ترجمه دیگری از مقتل عبدالزهرا، به دست عبدالهادی بروجردی ترجمه شده و در سال ۱۳۷۵ با نام «کشته اشک» توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است. بروجردی توضیح داده که این ترجمه از سال ۱۳۵۹ در روز عاشورا با نام «عاشورا سراپرده راز» از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش میشده است.
▪️مقتل عبدالزهرا، خواندنی نیست، شنیدنی است. لحن اوست که مقتل او را منحصر به فرد کرده است. او همزمان حماسه و تراژدی را در مقتلخوانی به شنونده منتقل میکند و فضایی نزدیک به روز عاشورا را برای خواننده بازسازی میکند. مزیت ترجمه بریچی نسبت به ترجمه بروجردی برای خواننده فارسی زبان آن است که میتواند مقتل را گوش دهد و همزمان ترجمه فارسی آن را هم دنبال کند.
🔘بخش اول مقتل الامام الحسین عبدالزهرا الکعبی که وقایع صبح تا عصر عاشورا را روایت میکند، در فایل صوتی ضمیمه آمده است. بخش دوم را نیز میتوانید از اینجا دانلود کنید.
گفتار پنجم: روایت اصل ماجرا؛ مقتل الحسین عبدالزهرا الکعبی
محمدرضا جوادی یگانه
🔘از سالهای دور، در روز عاشورا و روز اربعین از بخشهای عربی رادیو، مقتلی پخش میشد از خطیب سرشناس عراقی، مرحوم شیخ عبدالزهرا الکعبی.
▪️شیخ عبدالزهرا که روز ولادت حضرت زهرا در سال ۱۳۲۷ هجری قمری متولد شده بود و به همین دلیل عبدالزهرا نامیده شده بود، و سال ۱۳۹۴ هجری قمری هم از دنیا رفته بود، همه ساله روز عاشورا در صحن حرم امام حسین (ع)، مقتل میخواند، مقتل او از صبح عاشورا آغاز میشد و تا لحظه شهادت آن حضرت را روایت میکرد. روز اربعین هم شرح وقایع بعد از شهادت امام حسین تا بازگشت اسرا به مدینه را در حسینیه تهرانیهای کربلا ذکر میکرد.
▪️در مقدمه کتاب آمده که در صبح عاشورای سال ۱۳۷۹ هجری قمری، رادیو بغداد برای اولین بار، مقتلخوانی او را پخش کرد و عصر عاشورا هم همان را مجددا تکرار کرد، به این دلیل که همان روز چهاردههزار نفر با رادیو بغداد تماس گرفته بودند و خواستار تکرار آن شده بودند. این مقتلخوانی بعدا از رادیو اهواز و رادیو کویت هم پخش میشد.
▪️مقتل او ابتدا با نام «قتیل العبرات» و بعدا با نام «مقتل الامام الحسین (علیه السلام) و مسیر السبایا» منتشر شده است. چاپ قدیم و جدید عربی مقتل عبدالزهرا و نیز کتابی که شامل متن عربی و ترجمه فارسی کتاب به دست جناب حسین بریچی است را از اینجا میتوانید دانلود کنید.
▪️ترجمه دیگری از مقتل عبدالزهرا، به دست عبدالهادی بروجردی ترجمه شده و در سال ۱۳۷۵ با نام «کشته اشک» توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است. بروجردی توضیح داده که این ترجمه از سال ۱۳۵۹ در روز عاشورا با نام «عاشورا سراپرده راز» از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش میشده است.
▪️مقتل عبدالزهرا، خواندنی نیست، شنیدنی است. لحن اوست که مقتل او را منحصر به فرد کرده است. او همزمان حماسه و تراژدی را در مقتلخوانی به شنونده منتقل میکند و فضایی نزدیک به روز عاشورا را برای خواننده بازسازی میکند. مزیت ترجمه بریچی نسبت به ترجمه بروجردی برای خواننده فارسی زبان آن است که میتواند مقتل را گوش دهد و همزمان ترجمه فارسی آن را هم دنبال کند.
🔘بخش اول مقتل الامام الحسین عبدالزهرا الکعبی که وقایع صبح تا عصر عاشورا را روایت میکند، در فایل صوتی ضمیمه آمده است. بخش دوم را نیز میتوانید از اینجا دانلود کنید.
Telegram
attach 📎
محرم و جامعه ایران
گفتار ششم: پوستین وارونه بر تن قیام حسینی
بازخوانی عاشورا از منظر خطبه منا
محمدرضا جوادی یگانه
منتشرشده در روزنامه شرق، چهارم مرداد ۱۴۰۲. صفحه ۶
متن کامل گفتار را در لینک پیوست بخوانید.
▪️اگر فقط نامی از امام حسین (ع) در تاریخ مانده بود، اما هیچ اطلاعی از جزییات قیام او در دسترس نبود مگر خطبهای که دو سال قبل عاشورا در مراسم حج در منا ایراد کرده بود، آنگاه میشد همه علل و روندهای کلی حادثه کربلا را بازسازی کرد. خطبه منا، توضیح کربلا از زبان امام حسین است. و تاسفبار اینکه در باره عاشورا همه چیز گفته میشود الا اصل ماجرا. چون تکلیف را دشوار میکند.
▪️خلاصه خطبه (با اندکی جابجایی در فصول) چنین است که امام حسین وضعیت عالم اسلام را اینگونه توصیف میکند: سنت رسول خدا خوار شده و ناتوانان و فقرا (کورها و کرها و زمینگیرها) در بلاد اسلامی به حال خود رها شدهاند. مقصر کیست؟ مشخص است که معاویه است، اما چرا سلطان جور هنوز بر سریر قدرت است؟ چون آنها که سرشناس و محترم هستند و نفوذ اجتماعی دارند (صحابه و تابعین در آن زمان) بخاطر ترس یا حفظ منافع خود سکوت کردهاند. امام به آنها خطاب میکند که شما در برابر نادیده گرفتن شدن حدود الهی یا تضییع حقوق مردم ضعیف سکوت کردید، اما از حق خودتان نگذشتید. مزد سکوت خود را هم گرفتید. به دلیل همین سکوت هم هست که ملعونید همانگونه که علمای بنیاسرائیل مورد غضب الهی واقع شدند. و من که حسینم و بالاترین شخصیت عالم اسلام هستم (و این بالاترینبودن را با شواهد متعدد در ابتدای خطبه نشان میدهد)، بیشترین وظیفه را هم دارم. و به پا خواهم خاست، نه برای منفعت و قدرت. هدف من، تنها، بازگرداندن جامعه به سنت پیامبر (ص) است. شما هم به تکلیف خود عمل کنید.
▪️اصلیترین پیام عاشورا، همین بعد سیاسی آن است: یعنی آنها مصاحب و همنشین سلاطین جور هستند، شرکای اصلی ظلم حکام جور هستند، بخاطر آنکه از حقوق الهی و حقوق مردم درمانده و گرفتار یادی نمیکنند تا از این همنشینی منفعتی ببرند. طرفه آنکه همین خطبا و وعاظ که مخاطبان اصلی هشدار حسین هستند؛ از قضا همانها هم هستند با بیان حماسی و تراژیک حادثه عاشورا، و با نقد و لعن کوفیان، ناخواسته و ناخودآگاه، خود را هم نقد کردهاند و با این نقد و خودزنی، تشفی خاطری هم پیدا کردهاند.
▪️مخاطبان حسین (ع)، علما و مشاهیر عالم اسلام، لااقل میتوانستند در مجلس ابن زیاد نباشند وقتی که گفت «یوم به یوم بدر»، و میتوانستند در مجلس یزید نباشند آنگاه که خواند «و عدلناه ببدر فاعتدل» و میتوانستند در نماز جماعت یزید نباشند آنگاه که خطیب منصوب یزید، بالای منبر از علی و خاندانش بدگویی میکرد.
نرفتن سهلتر است از بلند شدن. ولی جز یکی دو موردی که اشاره کردم جایی ندیدم کسی بلند شده باشد به اعتراض، یا اعتراضی کرده باشد که بیرونش کنند. اما خواص، ماجرا را که میدانستند، میتوانستند نروند. ولی همان منفعت، هم آنها را به مجلس و مسجد کشاند و هم ساکتشان کرد. اگر نمیرفتند و اگر رفتنشان را به رخ حاکم و مردم نمیکشیدند، منافع خود را از دست میدادند. ولی همین طلب منافع و مال حرام برآمده از سکوت در مقابل ظلم معاویه و یزید بود که باعث شد تا نگذارند صدای حسین در روز عاشورا شنیده شود. و مگر حرام چیست؟ مالی که بواسطه سکوت و همراهی با ظالم به دست آمده است.
▪️انتظارِ اینکه مردم عادی بتوانند آن اندازهای شجاعت داشته باشند که اصحاب امام حسین داشتند، انتظار زیادی است، اما انتظارِ از خواص که آن اندازه طمع نداشته باشند که چشم بر حق ببندند، انتظار زیادی نیست. فقط کافی است به مجلس سلاطین جور نمیرفتند تا حضورشان و سکوتشان به مثابه تایید نباشد. میشود با مردم کوفه همدلی کرد که ارعاب ابن زیاد آن اندازه بود که بیش از این نتوانستند در راه حق استقامت کنند، ولی هیچ کس حق را به خواص نمیدهد که طلب منافع آنها را به مشارکت در خون حسین کشاند.
▪️همانزمان، در کوفه بودند بسیاری از شیعیان، که از همراهی با لشگر ابنزیاد سرپیچی کرده بودند و چهار هزار نفر آنها در زندان کوفه بودند؛ و بودند بسیاری از مردم کوفه که در مسیر کوفه تا نخیله و نخیله تا کربلا، فرار کرده بودند و پشت پا به همه امتیازات خود زده بودند. از شصت هزار مقاتلی که در آن زمان در کوفه بود، تنها سی هزار نفر در کربلا حاضر بودند و بقیه یا در زندان بودند یا گریخته بودند.
▪️پس راههایی جز بودن در صف اول سپاه عمر سعد در کربلا و بودن در صف اول مجلس یزید و مجلس ابن زیاد پیش پای بزرگان عالم اسلام بود. اما خواص نه فقط سکوت کردند که همراهی هم کردند، و ذرهذره آنقدر در شقاوت غرق شدند که حسین را به قتل صبر کشتند، و عمر سعد در حالی دستور تمام کردن کار حسین (ع) را داد که اشک از پهنای صورتش روان بود («دُمُوعُه تسیلُ علی لِحیَته»).
http://bit.ly/44SHVso
@javadimr
گفتار ششم: پوستین وارونه بر تن قیام حسینی
بازخوانی عاشورا از منظر خطبه منا
محمدرضا جوادی یگانه
منتشرشده در روزنامه شرق، چهارم مرداد ۱۴۰۲. صفحه ۶
متن کامل گفتار را در لینک پیوست بخوانید.
▪️اگر فقط نامی از امام حسین (ع) در تاریخ مانده بود، اما هیچ اطلاعی از جزییات قیام او در دسترس نبود مگر خطبهای که دو سال قبل عاشورا در مراسم حج در منا ایراد کرده بود، آنگاه میشد همه علل و روندهای کلی حادثه کربلا را بازسازی کرد. خطبه منا، توضیح کربلا از زبان امام حسین است. و تاسفبار اینکه در باره عاشورا همه چیز گفته میشود الا اصل ماجرا. چون تکلیف را دشوار میکند.
▪️خلاصه خطبه (با اندکی جابجایی در فصول) چنین است که امام حسین وضعیت عالم اسلام را اینگونه توصیف میکند: سنت رسول خدا خوار شده و ناتوانان و فقرا (کورها و کرها و زمینگیرها) در بلاد اسلامی به حال خود رها شدهاند. مقصر کیست؟ مشخص است که معاویه است، اما چرا سلطان جور هنوز بر سریر قدرت است؟ چون آنها که سرشناس و محترم هستند و نفوذ اجتماعی دارند (صحابه و تابعین در آن زمان) بخاطر ترس یا حفظ منافع خود سکوت کردهاند. امام به آنها خطاب میکند که شما در برابر نادیده گرفتن شدن حدود الهی یا تضییع حقوق مردم ضعیف سکوت کردید، اما از حق خودتان نگذشتید. مزد سکوت خود را هم گرفتید. به دلیل همین سکوت هم هست که ملعونید همانگونه که علمای بنیاسرائیل مورد غضب الهی واقع شدند. و من که حسینم و بالاترین شخصیت عالم اسلام هستم (و این بالاترینبودن را با شواهد متعدد در ابتدای خطبه نشان میدهد)، بیشترین وظیفه را هم دارم. و به پا خواهم خاست، نه برای منفعت و قدرت. هدف من، تنها، بازگرداندن جامعه به سنت پیامبر (ص) است. شما هم به تکلیف خود عمل کنید.
▪️اصلیترین پیام عاشورا، همین بعد سیاسی آن است: یعنی آنها مصاحب و همنشین سلاطین جور هستند، شرکای اصلی ظلم حکام جور هستند، بخاطر آنکه از حقوق الهی و حقوق مردم درمانده و گرفتار یادی نمیکنند تا از این همنشینی منفعتی ببرند. طرفه آنکه همین خطبا و وعاظ که مخاطبان اصلی هشدار حسین هستند؛ از قضا همانها هم هستند با بیان حماسی و تراژیک حادثه عاشورا، و با نقد و لعن کوفیان، ناخواسته و ناخودآگاه، خود را هم نقد کردهاند و با این نقد و خودزنی، تشفی خاطری هم پیدا کردهاند.
▪️مخاطبان حسین (ع)، علما و مشاهیر عالم اسلام، لااقل میتوانستند در مجلس ابن زیاد نباشند وقتی که گفت «یوم به یوم بدر»، و میتوانستند در مجلس یزید نباشند آنگاه که خواند «و عدلناه ببدر فاعتدل» و میتوانستند در نماز جماعت یزید نباشند آنگاه که خطیب منصوب یزید، بالای منبر از علی و خاندانش بدگویی میکرد.
نرفتن سهلتر است از بلند شدن. ولی جز یکی دو موردی که اشاره کردم جایی ندیدم کسی بلند شده باشد به اعتراض، یا اعتراضی کرده باشد که بیرونش کنند. اما خواص، ماجرا را که میدانستند، میتوانستند نروند. ولی همان منفعت، هم آنها را به مجلس و مسجد کشاند و هم ساکتشان کرد. اگر نمیرفتند و اگر رفتنشان را به رخ حاکم و مردم نمیکشیدند، منافع خود را از دست میدادند. ولی همین طلب منافع و مال حرام برآمده از سکوت در مقابل ظلم معاویه و یزید بود که باعث شد تا نگذارند صدای حسین در روز عاشورا شنیده شود. و مگر حرام چیست؟ مالی که بواسطه سکوت و همراهی با ظالم به دست آمده است.
▪️انتظارِ اینکه مردم عادی بتوانند آن اندازهای شجاعت داشته باشند که اصحاب امام حسین داشتند، انتظار زیادی است، اما انتظارِ از خواص که آن اندازه طمع نداشته باشند که چشم بر حق ببندند، انتظار زیادی نیست. فقط کافی است به مجلس سلاطین جور نمیرفتند تا حضورشان و سکوتشان به مثابه تایید نباشد. میشود با مردم کوفه همدلی کرد که ارعاب ابن زیاد آن اندازه بود که بیش از این نتوانستند در راه حق استقامت کنند، ولی هیچ کس حق را به خواص نمیدهد که طلب منافع آنها را به مشارکت در خون حسین کشاند.
▪️همانزمان، در کوفه بودند بسیاری از شیعیان، که از همراهی با لشگر ابنزیاد سرپیچی کرده بودند و چهار هزار نفر آنها در زندان کوفه بودند؛ و بودند بسیاری از مردم کوفه که در مسیر کوفه تا نخیله و نخیله تا کربلا، فرار کرده بودند و پشت پا به همه امتیازات خود زده بودند. از شصت هزار مقاتلی که در آن زمان در کوفه بود، تنها سی هزار نفر در کربلا حاضر بودند و بقیه یا در زندان بودند یا گریخته بودند.
▪️پس راههایی جز بودن در صف اول سپاه عمر سعد در کربلا و بودن در صف اول مجلس یزید و مجلس ابن زیاد پیش پای بزرگان عالم اسلام بود. اما خواص نه فقط سکوت کردند که همراهی هم کردند، و ذرهذره آنقدر در شقاوت غرق شدند که حسین را به قتل صبر کشتند، و عمر سعد در حالی دستور تمام کردن کار حسین (ع) را داد که اشک از پهنای صورتش روان بود («دُمُوعُه تسیلُ علی لِحیَته»).
http://bit.ly/44SHVso
@javadimr
Telegraph
پوستین وارونه بر تن قیام حسینی
بازخوانی عاشورا از منظر خطبه منا مقدمه اگر فقط نامی از امام حسین (ع) در تاریخ مانده بود، اما هیچ اطلاعی از جزییات قیام او در دسترس نبود مگر خطبهای که دو سال قبل عاشورا در مراسم حج در منا ایراد کرده بود، آنگاه میشد همه علل و روندهای کلی حادثه کربلا را بازسازی…
👍4
✅شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲
✅موسسه رحمن: میدان توحید.خ نصرت غربی.پلاک۵۶.طبقه اول
🟡نشست اول:۱۷:۳۰_۱۵:۳۰
🔺امیرحسین پورسینا.حقوقدان.
جدال مشروطه و مشروعه
🔺سمیه توحیدلو.جامعه شناس
حیات اقتصادی ایرانیان در زمانه تعادلخواهی
🔺علیرضا غریبدوست.پژوهشگر حقوق ایرانی
اندیشه های حقوقی مشروطه
🔺شهاب علیپور.روانشناس
درماندگی آموخته شده یا خوشبینی فراموش شده؟
نشست دوم:۲۰_۱۸
🔺محمدرضا جوادی یگانه.جامعه شناس
نظم کهن و نظم نوین در اندرزنامه ها
🔺حمیدرضا حسینی.تاریخدان
مشروطه ناکامل: پیامدها و دستاوردهای مشروطه
🔺میثم بازانی.روانشناس
مشروطه و اکنون ما:نگاهی روان پژوهانه
🔺داریوش رحمانیان.تاریخدان
انقلاب مشروطه از منظر روانشناسی تاریخی
🔹دبیر نشست:فاطمه علمدار
حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
پخش آنلاین از صفحه اینستاگرام گروه روانشناسی اجتماعی:
https://instagram.com/socialpsycholigy?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg%3D%3D
صفحه آپارات موسسه رحمن:
https://www.aparat.com/rahman.institute/live
✅موسسه رحمن: میدان توحید.خ نصرت غربی.پلاک۵۶.طبقه اول
🟡نشست اول:۱۷:۳۰_۱۵:۳۰
🔺امیرحسین پورسینا.حقوقدان.
جدال مشروطه و مشروعه
🔺سمیه توحیدلو.جامعه شناس
حیات اقتصادی ایرانیان در زمانه تعادلخواهی
🔺علیرضا غریبدوست.پژوهشگر حقوق ایرانی
اندیشه های حقوقی مشروطه
🔺شهاب علیپور.روانشناس
درماندگی آموخته شده یا خوشبینی فراموش شده؟
نشست دوم:۲۰_۱۸
🔺محمدرضا جوادی یگانه.جامعه شناس
نظم کهن و نظم نوین در اندرزنامه ها
🔺حمیدرضا حسینی.تاریخدان
مشروطه ناکامل: پیامدها و دستاوردهای مشروطه
🔺میثم بازانی.روانشناس
مشروطه و اکنون ما:نگاهی روان پژوهانه
🔺داریوش رحمانیان.تاریخدان
انقلاب مشروطه از منظر روانشناسی تاریخی
🔹دبیر نشست:فاطمه علمدار
حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
پخش آنلاین از صفحه اینستاگرام گروه روانشناسی اجتماعی:
https://instagram.com/socialpsycholigy?utm_source=qr&igshid=MzNlNGNkZWQ4Mg%3D%3D
صفحه آپارات موسسه رحمن:
https://www.aparat.com/rahman.institute/live
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
آپارات | موسسه رحمان
این کانال جهت بارگذاری ویدوئو نشست ها و سخنرانی های موسسه رحمان ایجاد شده است.
محمدرضا جوادی یگانه.روانپژوهی مشروطه
نظم کهن و نظم نوین در اندرزنامه ها
گروه روانشناسی اجتماعی انجمن جامعه شناسی ایران:
روان پژوهی مشروطه
🗓۱۴مرداد۱۴۰۲
🔵نشست دوم
روان پژوهی مشروطه
🗓۱۴مرداد۱۴۰۲
🔵نشست دوم
👍1
Forwarded from دیدارنیوز
#اختصاصی
✅از چشم جهان (۱۰۶)؛ گزارش گاردین از یک مأمور فراموش شده در کتب تاریخی|نورمن داربیشایر، جاسوس انگلیسی که کودتای ضد مصدق را طراحی کرد
گاردین رسانه بزرگ و قدیمی انگلستان، در گزارشی به نقش یکی از جاسوسان انگلیسی در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ پرداخته در حالی که هیچ گاه دولت بریتانیا در این باره اظهار نظری نداشته است.
منبع: روزنامه گاردین|نویسنده: جولیان بورگِر|مترجم: حمید رضا بابایی
➖جهت مطالعه متن مقاله کلیک کنید
#دیدار_نیوز
@didarnews1| @didarnewsir
✅از چشم جهان (۱۰۶)؛ گزارش گاردین از یک مأمور فراموش شده در کتب تاریخی|نورمن داربیشایر، جاسوس انگلیسی که کودتای ضد مصدق را طراحی کرد
گاردین رسانه بزرگ و قدیمی انگلستان، در گزارشی به نقش یکی از جاسوسان انگلیسی در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ پرداخته در حالی که هیچ گاه دولت بریتانیا در این باره اظهار نظری نداشته است.
منبع: روزنامه گاردین|نویسنده: جولیان بورگِر|مترجم: حمید رضا بابایی
➖جهت مطالعه متن مقاله کلیک کنید
#دیدار_نیوز
@didarnews1| @didarnewsir
Telegraph
از چشم جهان (۱۰۶)؛ گزارش گاردین از یک مأمور فراموش شده در کتب تاریخی
گاردین رسانه بزرگ و قدیمی انگلستان، در گزارشی به نقش یکی از جاسوسان انگلیسی در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ پرداخته در حالی که هیچ گاه دولت بریتانیا در این باره اظهار نظری نداشته است. کد خبر: ۱۵۴۳۵۹ ۱۴:۰۷ - ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ دیدارنیوز ـ سرویس بینالملل: این مطلب…
Forwarded from هيئت محبين حسين ع
💠گزیده سخنرانی امروز دوشنبه ٣٠ مرداد
✳️السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
دکتر محمدرضا جوادی یگانه در ششمین جلسه از هیات محبین حسین علیه السلام در سومین روز ماه صفر۱۴۴۵ :
1️⃣
🔸میخواهیم به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که علت قیام امام حسین علیه السلام چه بود. رذیلت معمولاً به عادات ناپسند بسیار تکرار شده و تقریباً تثبیت شده گفته میشود. برخی رذایل فردی، برخی جنبه اجتماعی و برخی جنبه نهادی دارد. منظور از جنبه نهادی این است که ساختار و سیستم به گونهای باشد که منتهی به رذیله گردد. مثلاً ریا زمانی که توسط فردی انجام میشود رذیله فردی، وقتی افراد جامعه آن را انجام میدهند جنبه اجتماعی وقتی نظام گزینش و استخدامی مبتنی بر ریا باشد میشود جنبه نهادی.
🔹استبداد مهمترین رذیله نهادی است. خطرناکترین چیزی که جامعه انسانی را تهدید میکند ناامنی است و بعد از آن استبداد است. منظور از استبداد دیکتاتوری نیست. یکی از بدترین وضعیتهای جامعه ایران در چند سده اخیر مربوط به دوره بعد از مشروطه تا کودتای سوم اسفند است. در این دوره ناامنی سرتاسر ایران را فرا گرفته بود. حکومت رضاخان دیکتاتوری بود. زمان خلع قاجار و ایجاد حکومت پهلوی، در مجلس نامه قرائت شد که حکومت قاجار خلع و به شخص رضاخان واگذار میشود این واگذاری به شخص یعنی دیکتاتوری.
🔸بعداً در سال ۱۳۰۵ مجلس موسسان تشکیل میشود و این اختیار به خاندان پهلوی واگذار میگردد یعنی از یک نظام دیکتاتوری به یک نظام سلطنتی تبدیل میشود. استبداد به معنی نظام شخصی شده است. ماکس وبر درباره نظام سلطانی و استبداد شرقی میگوید: این نظام به سنت برنمیگردد بلکه به اراده شخص فرمانروا برمیگردد. بعداً آقای هوشنگ شهابی و خوان لینز آن را با عنوان نظام نو سلطانی تعریف میکنند و میگویند:
🔻نظام سلطانی، بر پایه حکومت شخصی استوار است.
🔻انگیزه وفاداری به فرمانروا را نه ایدئولوژی ای که در او تجسم یافته یا توسط او بیان می شود، نه رسالتی شخصی و منحصر به فرد و نه هیچ گونه ویژگی فرهمندانه پدید نمی آورد، بلکه آمیزه ای از ترس و پاداش هایی که به همدستانش می دهد وفاداری آنان را بر می انگیزد.
🔻فرمانروا قدرتش را بدون مانع اعمال می کند، به دلخواه خود و مهم تر از همه بی آنکه قوانین یا هیچ گونه تعهدی به یک ایدئولوژی یا نظامی ارزشی مانع او شود.
🔻هنجارهای الزام آور و روابط مدیریت دائماً با تصمیمهای شخصی و خودسرانه فرمانروا که احساس نمیکند مجبور به توجیه ایدئولوژیکی آنهاست تضعیف میشود و در نتیجه فساد در همه سطوح جامعه رایج است.
🔻کارکنان اداری چنین فرمانروایی را، عمدتاً از افرادی تشکیل میشود که فرمانروا مستقیماً انتخاب کرده است و در میان آنها اغلب اعضای خانواده، دوستان، همدستان یا افرادی را که مستقیماً در استفاده از خشونت برای حفظ نظام دخالت دارند مییابیم که موقعیت آنها از اطاعت صرفاً شخصی از فرمانروا ناشی میشود.
بنابراین چنین نظامی یک نظام شخصی شده است
🔹دوره رضاخان دوره عجیبی است. اگر موفقیتهایی در این دوره به دست آمد ناشی از انرژی متوقف شده انقلاب مشروطه است. حکومت رضا شاه ترکیبی از استبداد به همراه وابستگی بود. بنابراین نتیجهای در آن حاصل نمیشود و روح تغییرات در آن دیده نمیشود. از دوره نزدیک به مشروطه به بعد متوجه شدند که بخش زیادی از مشکلات جامعه مالی و اداری است و تلاش کردند سیستم اداری و مالی را اصلاح کنند. از جمله این افراد قبل از مشروطه موسیو نوز بلژیکی بود و پس از مشروطه، مورگان شوستر آمریکایی بود. او در کتاب خاطرات خود به نام اختناق ایران ذکر میکند که علی رغم آزادی خواهی و اینکه مردم برای تغییرات علاقمند بودند اما وقتی به مسائل مالی میرسیم ماجرا عوض میشود.
🔸بعد از او هم دو دوره از هاروارد افرادی میآیند. همچنین میلسپو از دانشگاه جانز هاپکینز به ایران میآید. یکی از سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ به عنوان رئیس کل مالیه ایران و یکی در سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ به عنوان رئیس کل دارایی به ایران میآید تا تغییرات مالیاتی جدی در ایران ایجاد کند.
💠کانال هیئت وخیریه محبین
@mohebbinhosein
✳️السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
دکتر محمدرضا جوادی یگانه در ششمین جلسه از هیات محبین حسین علیه السلام در سومین روز ماه صفر۱۴۴۵ :
1️⃣
🔸میخواهیم به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که علت قیام امام حسین علیه السلام چه بود. رذیلت معمولاً به عادات ناپسند بسیار تکرار شده و تقریباً تثبیت شده گفته میشود. برخی رذایل فردی، برخی جنبه اجتماعی و برخی جنبه نهادی دارد. منظور از جنبه نهادی این است که ساختار و سیستم به گونهای باشد که منتهی به رذیله گردد. مثلاً ریا زمانی که توسط فردی انجام میشود رذیله فردی، وقتی افراد جامعه آن را انجام میدهند جنبه اجتماعی وقتی نظام گزینش و استخدامی مبتنی بر ریا باشد میشود جنبه نهادی.
🔹استبداد مهمترین رذیله نهادی است. خطرناکترین چیزی که جامعه انسانی را تهدید میکند ناامنی است و بعد از آن استبداد است. منظور از استبداد دیکتاتوری نیست. یکی از بدترین وضعیتهای جامعه ایران در چند سده اخیر مربوط به دوره بعد از مشروطه تا کودتای سوم اسفند است. در این دوره ناامنی سرتاسر ایران را فرا گرفته بود. حکومت رضاخان دیکتاتوری بود. زمان خلع قاجار و ایجاد حکومت پهلوی، در مجلس نامه قرائت شد که حکومت قاجار خلع و به شخص رضاخان واگذار میشود این واگذاری به شخص یعنی دیکتاتوری.
🔸بعداً در سال ۱۳۰۵ مجلس موسسان تشکیل میشود و این اختیار به خاندان پهلوی واگذار میگردد یعنی از یک نظام دیکتاتوری به یک نظام سلطنتی تبدیل میشود. استبداد به معنی نظام شخصی شده است. ماکس وبر درباره نظام سلطانی و استبداد شرقی میگوید: این نظام به سنت برنمیگردد بلکه به اراده شخص فرمانروا برمیگردد. بعداً آقای هوشنگ شهابی و خوان لینز آن را با عنوان نظام نو سلطانی تعریف میکنند و میگویند:
🔻نظام سلطانی، بر پایه حکومت شخصی استوار است.
🔻انگیزه وفاداری به فرمانروا را نه ایدئولوژی ای که در او تجسم یافته یا توسط او بیان می شود، نه رسالتی شخصی و منحصر به فرد و نه هیچ گونه ویژگی فرهمندانه پدید نمی آورد، بلکه آمیزه ای از ترس و پاداش هایی که به همدستانش می دهد وفاداری آنان را بر می انگیزد.
🔻فرمانروا قدرتش را بدون مانع اعمال می کند، به دلخواه خود و مهم تر از همه بی آنکه قوانین یا هیچ گونه تعهدی به یک ایدئولوژی یا نظامی ارزشی مانع او شود.
🔻هنجارهای الزام آور و روابط مدیریت دائماً با تصمیمهای شخصی و خودسرانه فرمانروا که احساس نمیکند مجبور به توجیه ایدئولوژیکی آنهاست تضعیف میشود و در نتیجه فساد در همه سطوح جامعه رایج است.
🔻کارکنان اداری چنین فرمانروایی را، عمدتاً از افرادی تشکیل میشود که فرمانروا مستقیماً انتخاب کرده است و در میان آنها اغلب اعضای خانواده، دوستان، همدستان یا افرادی را که مستقیماً در استفاده از خشونت برای حفظ نظام دخالت دارند مییابیم که موقعیت آنها از اطاعت صرفاً شخصی از فرمانروا ناشی میشود.
بنابراین چنین نظامی یک نظام شخصی شده است
🔹دوره رضاخان دوره عجیبی است. اگر موفقیتهایی در این دوره به دست آمد ناشی از انرژی متوقف شده انقلاب مشروطه است. حکومت رضا شاه ترکیبی از استبداد به همراه وابستگی بود. بنابراین نتیجهای در آن حاصل نمیشود و روح تغییرات در آن دیده نمیشود. از دوره نزدیک به مشروطه به بعد متوجه شدند که بخش زیادی از مشکلات جامعه مالی و اداری است و تلاش کردند سیستم اداری و مالی را اصلاح کنند. از جمله این افراد قبل از مشروطه موسیو نوز بلژیکی بود و پس از مشروطه، مورگان شوستر آمریکایی بود. او در کتاب خاطرات خود به نام اختناق ایران ذکر میکند که علی رغم آزادی خواهی و اینکه مردم برای تغییرات علاقمند بودند اما وقتی به مسائل مالی میرسیم ماجرا عوض میشود.
🔸بعد از او هم دو دوره از هاروارد افرادی میآیند. همچنین میلسپو از دانشگاه جانز هاپکینز به ایران میآید. یکی از سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ به عنوان رئیس کل مالیه ایران و یکی در سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ به عنوان رئیس کل دارایی به ایران میآید تا تغییرات مالیاتی جدی در ایران ایجاد کند.
💠کانال هیئت وخیریه محبین
@mohebbinhosein
👍2
Forwarded from هيئت محبين حسين ع
2️⃣
🔹او در کتابش توضیحاتی درباره مردم ایران داده است و میگوید: «ظلم ناامنی بدگمانی و تزویر به صورت وسیله دفاعی در آمده است. فقدان قانون مراجع قضایی بیطرف و نیز خطر غارت اموال به زور سبب شده که اشخاص به عنوان عادیترین کار به طفره، تعلل و نادرستی متوسل شوند. قواعد بازی مستلزم حقه بازی است و به آن پاداش میدهند. افراد در این رژیم فردی، باید راه جلب توجه و بالا رفتن از شانههای دیگران را به خوبی بیاموزند. این جامعه با آنکه مدرن شده بود هیچ واکنشی نسبت به فساد نشان نمیداد. و هیچ جنبشی و اعتراضی انجام نمیشد. بزرگان از قانون میگریختند و حقه بازان مشهور میتوانستند با اندکی کسب آبرو همچنان در سیاست و دستگاه دولت به کارشان ادامه دهند. تقریباً هیچ چیزی در برابر انحطاط اخلاقی ایستادگی نمیکرد.»
🔸 از آن سالها او نتیجه میگیرد که این حکومت فاسد توسط افراد فاسد و برای افراد فاسد به وجود آمده است. سپس ادامه میدهد: «در سرزمین شیر و خورشید افراد درستکار یک پدیده شگرف مخالف با اصل را تشکیل میدهند. رضاخان هر سری را که بلندتر از دیگران بود قطع کرده بود و نتیجه از بین رفتن رهبرانی بود که میتوانستند کشور را اداره کنند و این باعث ورشکستگی کشور شد.»
🔹پس استبداد با اینکه فقر همه جا را گرفته باشد یا کشور بد اداره بشود فرق دارد. استبداد به آن روح استبداد است.
🔸حال چه شد که امام حسین علیه السلام در یک زمانه خاصی قیام کرد. مثلاً در دوره امام حسن سلام الله علیه قیام نکرد. حتی پس از شهادت امام حسن علیه سلام الله تا زمانی که معاویه زنده است قیام نمیکند. پاسخ این است که حاکمی که بر سر کار میآید ویژگیهای شخصی دارد که ناپسند است. از جمله مشروب خواری و علنی بودن او به فسق. از این گذشته اولین بار است که در عالم اسلام خلافت به سرپرست تبدیل میشود و به فساد شخصی و مطلق و استبداد بدل میگردد. از طرفی معاویه نقض معاهده کرده بود و بنا نبود برای خود جانشین انتخاب کند.
🔹نتیجه این استبداد این میشود که یزید در مجلس اول که اسرای کربلا میآیند شروع میکند به شعر خواندن با این مضمون که ای کاش آن بزرگان ما که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند بودند و میدیدند که چگونه قوم خزرج از شدت درد و رنج ناله میکند. و سپس میگوید ما الان با بدر مساوی شدیم.
🔸چیزی را که با عنوان علت قیام امام حسین علیه الصلوه و السلام میبینیم به این برمیگردد که حکومت از حکومتی مبتنی بر پذیرش عامه مسلمین به حکومت شخصی شده سلطانی یا نو سلطانی که منجر به استبداد شده است تبدیل میشود. بنابراین این زندگی در حکومت استبدادی، روح را میگیرد. اصولاً با استبداد چیزی شکل نمیگیرد. چرا استبداد میتواند قدرت بگیرد؟ یک بحث در ارعاب تام است که ابن زیاد نمونه بارز آن میباشد. بخش دیگر مربوط میشود به سکوت مشاهیر و متنفذان که منافعشان را دنبال میکنند. اینها میشود دلایل تداوم استبداد.
🔹 اما آن چیزی که امام حسین را به حرکت واداشت که علی رغم همه مصلحتها بیعت نکند و نتیجه شهادت ایشان شد این بود که میدید جامعه اسلامی دارد از روح خالی میشود و این خالی شدن از روح با استبداد پیش آمده است. با استبداد هیچ چیزی حاصل نمیشود.
دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
💠کانال هیئت وخیریه محبین
@mohebbinhosein
🔹او در کتابش توضیحاتی درباره مردم ایران داده است و میگوید: «ظلم ناامنی بدگمانی و تزویر به صورت وسیله دفاعی در آمده است. فقدان قانون مراجع قضایی بیطرف و نیز خطر غارت اموال به زور سبب شده که اشخاص به عنوان عادیترین کار به طفره، تعلل و نادرستی متوسل شوند. قواعد بازی مستلزم حقه بازی است و به آن پاداش میدهند. افراد در این رژیم فردی، باید راه جلب توجه و بالا رفتن از شانههای دیگران را به خوبی بیاموزند. این جامعه با آنکه مدرن شده بود هیچ واکنشی نسبت به فساد نشان نمیداد. و هیچ جنبشی و اعتراضی انجام نمیشد. بزرگان از قانون میگریختند و حقه بازان مشهور میتوانستند با اندکی کسب آبرو همچنان در سیاست و دستگاه دولت به کارشان ادامه دهند. تقریباً هیچ چیزی در برابر انحطاط اخلاقی ایستادگی نمیکرد.»
🔸 از آن سالها او نتیجه میگیرد که این حکومت فاسد توسط افراد فاسد و برای افراد فاسد به وجود آمده است. سپس ادامه میدهد: «در سرزمین شیر و خورشید افراد درستکار یک پدیده شگرف مخالف با اصل را تشکیل میدهند. رضاخان هر سری را که بلندتر از دیگران بود قطع کرده بود و نتیجه از بین رفتن رهبرانی بود که میتوانستند کشور را اداره کنند و این باعث ورشکستگی کشور شد.»
🔹پس استبداد با اینکه فقر همه جا را گرفته باشد یا کشور بد اداره بشود فرق دارد. استبداد به آن روح استبداد است.
🔸حال چه شد که امام حسین علیه السلام در یک زمانه خاصی قیام کرد. مثلاً در دوره امام حسن سلام الله علیه قیام نکرد. حتی پس از شهادت امام حسن علیه سلام الله تا زمانی که معاویه زنده است قیام نمیکند. پاسخ این است که حاکمی که بر سر کار میآید ویژگیهای شخصی دارد که ناپسند است. از جمله مشروب خواری و علنی بودن او به فسق. از این گذشته اولین بار است که در عالم اسلام خلافت به سرپرست تبدیل میشود و به فساد شخصی و مطلق و استبداد بدل میگردد. از طرفی معاویه نقض معاهده کرده بود و بنا نبود برای خود جانشین انتخاب کند.
🔹نتیجه این استبداد این میشود که یزید در مجلس اول که اسرای کربلا میآیند شروع میکند به شعر خواندن با این مضمون که ای کاش آن بزرگان ما که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند بودند و میدیدند که چگونه قوم خزرج از شدت درد و رنج ناله میکند. و سپس میگوید ما الان با بدر مساوی شدیم.
🔸چیزی را که با عنوان علت قیام امام حسین علیه الصلوه و السلام میبینیم به این برمیگردد که حکومت از حکومتی مبتنی بر پذیرش عامه مسلمین به حکومت شخصی شده سلطانی یا نو سلطانی که منجر به استبداد شده است تبدیل میشود. بنابراین این زندگی در حکومت استبدادی، روح را میگیرد. اصولاً با استبداد چیزی شکل نمیگیرد. چرا استبداد میتواند قدرت بگیرد؟ یک بحث در ارعاب تام است که ابن زیاد نمونه بارز آن میباشد. بخش دیگر مربوط میشود به سکوت مشاهیر و متنفذان که منافعشان را دنبال میکنند. اینها میشود دلایل تداوم استبداد.
🔹 اما آن چیزی که امام حسین را به حرکت واداشت که علی رغم همه مصلحتها بیعت نکند و نتیجه شهادت ایشان شد این بود که میدید جامعه اسلامی دارد از روح خالی میشود و این خالی شدن از روح با استبداد پیش آمده است. با استبداد هیچ چیزی حاصل نمیشود.
دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
💠کانال هیئت وخیریه محبین
@mohebbinhosein
👍2
Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان
لذت "ما" شدن
فاطمه علمدار
آدمها،از همان اول اولش،گروهی زندگی میکردند،گروهی شکار میکردند،گروهی از خودشان دفاع میکردند و بقایشان به ماندن در گروه بستگی داشت.برای همین طرد شدن از جمع،یکی از سختترین تنبیهات بشر است.برای آدمیزاد،طرد و مرگ،همزادند و هراس از طرد،به حاشیه رانده شدن،اقلیت شدن،نادیده گرفته شدن،آدمها را وادار به کارهایی میکند که در حالت عادی فکرش را هم نمیکنند.اطاعتهای عجیب و غریب و همرنگ شدنهای باورنکردنی و بی رحمیها و خودسانسوری ها و تعصب ورزیدن ها و دروغ و ریا و تظاهرهای افراطی؛ گاهی چیزی نیست جز دست و پا زدنهای کسی که حس میکند گروه دیگر تحویلش نمیگیرند و بعید نیست کم کم از خودشان دورش کنند.
برای آدمیزاد با این مختصات،حیاتی است که به جمعی احساس تعلق کند و بتواند هویت خودش را با آنها تعریف کند و دلش گرم باشد که در بزنگاه های زندگی حواسشان به او هست.در این نگاه، احساس "ما" بودن، در مقابل احساس "تنهایی" تعریف نمیشود بلکه "ما" نبودن یعنی "بی پناه" بودن.چوپان دروغگو،در صحرا تنها بود.همیشه تنها بود.ولی اول داستان،عضوی از گروهی بود که از دوردستها حواسشان به او بود و میدانست که حواسشان بهش هست؛ و در انتهای داستان،دیگر کسی به او اهمیت نمیداد.فاصله جغرافیایی آدمها در اول داستان و آخرش،تغییری نکرده بود ولی چوپان قصه از کسی که حوصله اش از تنهایی سر رفته،تبدیل شد به یک انسان "بی پناه".
آدمها چطور میان دو وضعیت "ما" بودن و "بی پناهی"؛حرکت میکنند؟این انتقال به ویژگیهای روانی و شخصیتی خودشان بستگی دارد یا ساختارها و نیروهای اجتماعی که بهشان فشار می آورند و کنترلشان میکنند؟آدم باید "اخلاق خودش" را اصلاح کند تا روی خوش زندگی را ببیند،یا "روابط قدرت" را؟
روانشناسی اجتماعی که انسان را "موجودِ موقعیتمند" تعریف میکند؛موجودی که رفتارهایش "هم" بستگی به ویژگیهای محیط زندگی اش دارد و باورهایی که در آن محیط و در کنار آن آدمها و با آن پیشنه تاریخی شکل گرفته اند و "هم" بر محیط و باورها تاثیر میگذارند و تغییرات اجتماعی را رقم میزنند؛ لذت و امنیت "ما" بودن و حسرت و رنج "بی پناهی"را در چرخه ای از روابط متقابلِ ویژگیهای فردی و نهادهای اجتماعی،میبیند.چرخه ای از تاثیرات متقابلِ؛
✅ شیوه "شناخت اجتماعی" آدمها و "نیروهای اجتماعی" موثر بر آنها و "روابط اجتماعی" شان؛ بر
✅توازن قدرت در نهادهای سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی محیط زندگی شان؛ و
✅آفرینش قصه مشترکی که بتوانند حول آن بر خیر جمعی توافق کنند و برای رسیدن به آن هماهنگ عمل کنند؛ و به این ترتیب،
✅ اعتماد اجتماعی شکل بگیرد و در بستر کیفیت آن اعتماد، مجددا شیوه عمل شناخت اجتماعی و نیروهای اجتماعی و روابط اجتماعی،مشخص شود.
چرخه ای که میتواند "چرخه تکاملی ما شدن" باشد یا"چرخه شوم بی پناهی".چرخه ای که بالاخره تک تک ما نقشی در آن داریم و خوب است نقش خودمان را بشناسیم....
پ.ن: در فصل اول دوره #لذت_ما_شدن که موسسه #سروای_باران در مرداد ۱۴۰۲،برگزار کرد،در مورد چرخه تکاملی ما شدن و چرخه شوم بی پناهی صحبت کردم و تاثیرات متقابل خطاهای شناختی ما بر نهادهای اجتماعی و امکان عمل جمعی و اعتماد اجتماعی را توضیح دادم.
در فصل دوم این دوره قرار است در مورد تاثیر نیروهای اجتماعی بر انتخابهای فردی و اجتماعی و شرایط محیطی مان صحبت کنیم.
پ.ن۲: فایل صوتی فصل اول را میتوانید با پیام دادن به آیدی تلگرام https://t.me/Sarvayebaran ،تهیه کنید.پاور پوینت چهار جلسه فصل اول را در این کانال به اشتراک میگذارم.
https://t.me/fsalamdar
فاطمه علمدار
آدمها،از همان اول اولش،گروهی زندگی میکردند،گروهی شکار میکردند،گروهی از خودشان دفاع میکردند و بقایشان به ماندن در گروه بستگی داشت.برای همین طرد شدن از جمع،یکی از سختترین تنبیهات بشر است.برای آدمیزاد،طرد و مرگ،همزادند و هراس از طرد،به حاشیه رانده شدن،اقلیت شدن،نادیده گرفته شدن،آدمها را وادار به کارهایی میکند که در حالت عادی فکرش را هم نمیکنند.اطاعتهای عجیب و غریب و همرنگ شدنهای باورنکردنی و بی رحمیها و خودسانسوری ها و تعصب ورزیدن ها و دروغ و ریا و تظاهرهای افراطی؛ گاهی چیزی نیست جز دست و پا زدنهای کسی که حس میکند گروه دیگر تحویلش نمیگیرند و بعید نیست کم کم از خودشان دورش کنند.
برای آدمیزاد با این مختصات،حیاتی است که به جمعی احساس تعلق کند و بتواند هویت خودش را با آنها تعریف کند و دلش گرم باشد که در بزنگاه های زندگی حواسشان به او هست.در این نگاه، احساس "ما" بودن، در مقابل احساس "تنهایی" تعریف نمیشود بلکه "ما" نبودن یعنی "بی پناه" بودن.چوپان دروغگو،در صحرا تنها بود.همیشه تنها بود.ولی اول داستان،عضوی از گروهی بود که از دوردستها حواسشان به او بود و میدانست که حواسشان بهش هست؛ و در انتهای داستان،دیگر کسی به او اهمیت نمیداد.فاصله جغرافیایی آدمها در اول داستان و آخرش،تغییری نکرده بود ولی چوپان قصه از کسی که حوصله اش از تنهایی سر رفته،تبدیل شد به یک انسان "بی پناه".
آدمها چطور میان دو وضعیت "ما" بودن و "بی پناهی"؛حرکت میکنند؟این انتقال به ویژگیهای روانی و شخصیتی خودشان بستگی دارد یا ساختارها و نیروهای اجتماعی که بهشان فشار می آورند و کنترلشان میکنند؟آدم باید "اخلاق خودش" را اصلاح کند تا روی خوش زندگی را ببیند،یا "روابط قدرت" را؟
روانشناسی اجتماعی که انسان را "موجودِ موقعیتمند" تعریف میکند؛موجودی که رفتارهایش "هم" بستگی به ویژگیهای محیط زندگی اش دارد و باورهایی که در آن محیط و در کنار آن آدمها و با آن پیشنه تاریخی شکل گرفته اند و "هم" بر محیط و باورها تاثیر میگذارند و تغییرات اجتماعی را رقم میزنند؛ لذت و امنیت "ما" بودن و حسرت و رنج "بی پناهی"را در چرخه ای از روابط متقابلِ ویژگیهای فردی و نهادهای اجتماعی،میبیند.چرخه ای از تاثیرات متقابلِ؛
✅ شیوه "شناخت اجتماعی" آدمها و "نیروهای اجتماعی" موثر بر آنها و "روابط اجتماعی" شان؛ بر
✅توازن قدرت در نهادهای سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی محیط زندگی شان؛ و
✅آفرینش قصه مشترکی که بتوانند حول آن بر خیر جمعی توافق کنند و برای رسیدن به آن هماهنگ عمل کنند؛ و به این ترتیب،
✅ اعتماد اجتماعی شکل بگیرد و در بستر کیفیت آن اعتماد، مجددا شیوه عمل شناخت اجتماعی و نیروهای اجتماعی و روابط اجتماعی،مشخص شود.
چرخه ای که میتواند "چرخه تکاملی ما شدن" باشد یا"چرخه شوم بی پناهی".چرخه ای که بالاخره تک تک ما نقشی در آن داریم و خوب است نقش خودمان را بشناسیم....
پ.ن: در فصل اول دوره #لذت_ما_شدن که موسسه #سروای_باران در مرداد ۱۴۰۲،برگزار کرد،در مورد چرخه تکاملی ما شدن و چرخه شوم بی پناهی صحبت کردم و تاثیرات متقابل خطاهای شناختی ما بر نهادهای اجتماعی و امکان عمل جمعی و اعتماد اجتماعی را توضیح دادم.
در فصل دوم این دوره قرار است در مورد تاثیر نیروهای اجتماعی بر انتخابهای فردی و اجتماعی و شرایط محیطی مان صحبت کنیم.
پ.ن۲: فایل صوتی فصل اول را میتوانید با پیام دادن به آیدی تلگرام https://t.me/Sarvayebaran ،تهیه کنید.پاور پوینت چهار جلسه فصل اول را در این کانال به اشتراک میگذارم.
https://t.me/fsalamdar
Telegram
Sarvayebaran
موسسه فرهنگى و هنرى سرواى باران
@Sarvayebaranadmin
📷 Instagram:
Instagram.com/sarvayebaran
0998 130 72 70
@Sarvayebaranadmin
📷 Instagram:
Instagram.com/sarvayebaran
0998 130 72 70
مشروطه و قرارداد ۱۹۱۹ از نگاه ماموران انگلیسی مجری قرارداد
گزارشی از سفرنامه تازهترجمهشده جیمز بالفور با عنوان «وقایع اخیر در ایران»
محمدرضا جوادی یگانه
گزارشی از کتاب را در اینجا بخوانید.
🔘جیمز مونسریف بالفور، به مدت پانزده ماه ازخرداد ۱۲۹۹ تا شهریور ۱۳۰۰، در ایران به عنوان «دستیار آرمیتاژ اسمیت، رئیس هیئت مالی اجرای مفاد قرارداد ۱۹۱۹» حضور داشته و خاطرات خود را در کتابی با عنوان «وقایع اخیر ایران» نوشته است که بهتازگی با ترجمه ساسان طهماسبی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.
◾سفرنامه او، شامل گزارشهای مهمی از ناامنی و بیثباتی در دوره حضیض ایران در سال منتهی به کودتای ۱۲۹۹ و چند ماه بلافاصله پس از آن است.
◾قصهسرایی در باره مشروطه: بالفور مشروطه ایران را اتفاقی میداند و برای آن چنین قصهای مینویسد: «فصل تابستان بود. ... سفارت بریتانیا صاحب یکی از دلپذیرترین باغهای تهران است. ... قبلا مسلم شده بود که بستنشینان را از سفارت اخراج نخواهند کرد. ... هوا گرم بود و در فصل تابستان، خوابیدن در فضای باز در تهران مشکلی نیست. زندگی در باغ دلپذیر بود. در نتیجه تعداد بستنشینان به سرعت افزایش یافت. خیلی زود چهارده هزار نفر به محوطه سفارت وارد شدند. در چنین شرایطی، ایدهها به راحتی شکل تخیل عوام به خود می گیرد. ... گمان میکنم در ایالات این تصور وجود داشت که مشروطیت یعنی هر کاری دوست داری میتوانی انجام بدهی. در نتیجه، ایالات از ارسال مالیاتها خودداری کردند. ... سفیر بریتانیا باغ سفارت را به سرعت در حال ویرانی میدید و هر چه از فصل تابستان میگذشت، به زمانی که باید خودش از سفارت استفاده میکرد، نزدیکتر میشد. در نتیجه، انگیزههای زیادی وجود داشت تا به این وضعیت پایان داده شود. شاه به درخواست سفیر تعهد کرد که نظام مشروطیت را برقرار سازد.» (ص ۱۰۲)
◼️ اخلاق اجتماعی مردم در ایران: او وضعیت سه چیزی که هردوت ذکر کرده جوانان ایرانی فرا میگیرند، یعنی «سوارکاری، تیراندازی با کمان و راستگویی» توضیح میدهد و تنها مهارت سوارکاری در ایرانیان را تایید میکند: «ایرانیها سوارکارانی ماهر، بیباک و در تعقیب شکار خستگیناپذیرند». اما وجود دو ویژگی دیگر را منکر میشود. در باره صداقت میگوید وضعیت از زمان هردوت تغییر کرده: «چون سعدی مینویسد: دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز است» و هموطنان سعدی پند او را خیلی سریع به کار گرفتند.» (ص ۵۴)
◾فقدان شجاعت در ایرانیان از نظر بالفور: اما آنچه چند بار در کتاب به آن اشاره شده، در باره فقدان شجاعت است (یعنی تیراندازی با کمان از سهگانه هردوت). او مینویسد: «ایرانیها بدترین سربازانی هستند که میتوان تصور کرد.» و داستان مردی را بازگو میکند که فریاد زد «اگر پای مرگ در میان نباشد، ایرانیها خیلی خوب نبرد میکنند» و این سخن را «اعتراف صادقانه و بدون ابراز شرمندگی به ترس و بزدلی» میداند. (ص ۵۳) در ماجرای به توپ بستن مجلس هم مینویسد که «یکی از قفقازیها پیش از رسیدن افسران روسی، تفنگش را پر کرد، نشانه گرفت و شلیک کرد. این حرکت برای کسانی که سوگند خورده بودند تا پای جان در سنگرها باقی بمانند، کافی بود تا با نهایت سرعت خودشان را کنار بکشند و پنهان شوند.» (ص ۱۰۸)
◾ تنزل اخلاقی در زمانه انحطاط: روشن است که در دوره انحطاط، رفتار مردمان (و نه لزوما شخصیت آنها) منفی باشد و از این رو است که کتاب، بیشتر نگاه منفی به ایران و ایرانیان دارد. در زمانه انحطاط و ناامنی و بیثباتی، صفات خوب فرصت بروز و ظهور پیدا نمیکنند و دیده نمیشوند.
◾علل نگاه منفی بالفور به ایران: همچنین از نگاه منفی بالفور به ایران و به مشروطه، بخاطر این است که او برای اجرای قرارداد ننگینی که ایران را عملا مستعمره انگلستان میساخت به ایران آمده بود و طبیعی است که ایرانیان نگاه مثبتی به آن قرارداد و عاملان اجرای آن نداشتند. و البته مانع اصلی در برابر قرارداد ۱۹۱۹ هم، سیاسیون و مجلس مشروطه بودند و باعث ناکامی آن شدند و به همین دلیل است که او مشروطه را «نمایش خندهدار» میخواند.
🔘فایل کتاب اصلی را در فرسته بعدی گذاشتهام تا امکان مقایسه و استفاده بیشتر، بویژه از عکسهای کتاب، فراهم شود.
بالفور، جیمز مونسریف (۱۴۰۲) .وقایع اخیر در ایران: سفرنامه جیمز مونسریف بالفور. ترجمه ساسان طهماسبی. تهران: امیرکبیر.
گزارشی از سفرنامه تازهترجمهشده جیمز بالفور با عنوان «وقایع اخیر در ایران»
محمدرضا جوادی یگانه
گزارشی از کتاب را در اینجا بخوانید.
🔘جیمز مونسریف بالفور، به مدت پانزده ماه ازخرداد ۱۲۹۹ تا شهریور ۱۳۰۰، در ایران به عنوان «دستیار آرمیتاژ اسمیت، رئیس هیئت مالی اجرای مفاد قرارداد ۱۹۱۹» حضور داشته و خاطرات خود را در کتابی با عنوان «وقایع اخیر ایران» نوشته است که بهتازگی با ترجمه ساسان طهماسبی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.
◾سفرنامه او، شامل گزارشهای مهمی از ناامنی و بیثباتی در دوره حضیض ایران در سال منتهی به کودتای ۱۲۹۹ و چند ماه بلافاصله پس از آن است.
◾قصهسرایی در باره مشروطه: بالفور مشروطه ایران را اتفاقی میداند و برای آن چنین قصهای مینویسد: «فصل تابستان بود. ... سفارت بریتانیا صاحب یکی از دلپذیرترین باغهای تهران است. ... قبلا مسلم شده بود که بستنشینان را از سفارت اخراج نخواهند کرد. ... هوا گرم بود و در فصل تابستان، خوابیدن در فضای باز در تهران مشکلی نیست. زندگی در باغ دلپذیر بود. در نتیجه تعداد بستنشینان به سرعت افزایش یافت. خیلی زود چهارده هزار نفر به محوطه سفارت وارد شدند. در چنین شرایطی، ایدهها به راحتی شکل تخیل عوام به خود می گیرد. ... گمان میکنم در ایالات این تصور وجود داشت که مشروطیت یعنی هر کاری دوست داری میتوانی انجام بدهی. در نتیجه، ایالات از ارسال مالیاتها خودداری کردند. ... سفیر بریتانیا باغ سفارت را به سرعت در حال ویرانی میدید و هر چه از فصل تابستان میگذشت، به زمانی که باید خودش از سفارت استفاده میکرد، نزدیکتر میشد. در نتیجه، انگیزههای زیادی وجود داشت تا به این وضعیت پایان داده شود. شاه به درخواست سفیر تعهد کرد که نظام مشروطیت را برقرار سازد.» (ص ۱۰۲)
◼️ اخلاق اجتماعی مردم در ایران: او وضعیت سه چیزی که هردوت ذکر کرده جوانان ایرانی فرا میگیرند، یعنی «سوارکاری، تیراندازی با کمان و راستگویی» توضیح میدهد و تنها مهارت سوارکاری در ایرانیان را تایید میکند: «ایرانیها سوارکارانی ماهر، بیباک و در تعقیب شکار خستگیناپذیرند». اما وجود دو ویژگی دیگر را منکر میشود. در باره صداقت میگوید وضعیت از زمان هردوت تغییر کرده: «چون سعدی مینویسد: دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز است» و هموطنان سعدی پند او را خیلی سریع به کار گرفتند.» (ص ۵۴)
◾فقدان شجاعت در ایرانیان از نظر بالفور: اما آنچه چند بار در کتاب به آن اشاره شده، در باره فقدان شجاعت است (یعنی تیراندازی با کمان از سهگانه هردوت). او مینویسد: «ایرانیها بدترین سربازانی هستند که میتوان تصور کرد.» و داستان مردی را بازگو میکند که فریاد زد «اگر پای مرگ در میان نباشد، ایرانیها خیلی خوب نبرد میکنند» و این سخن را «اعتراف صادقانه و بدون ابراز شرمندگی به ترس و بزدلی» میداند. (ص ۵۳) در ماجرای به توپ بستن مجلس هم مینویسد که «یکی از قفقازیها پیش از رسیدن افسران روسی، تفنگش را پر کرد، نشانه گرفت و شلیک کرد. این حرکت برای کسانی که سوگند خورده بودند تا پای جان در سنگرها باقی بمانند، کافی بود تا با نهایت سرعت خودشان را کنار بکشند و پنهان شوند.» (ص ۱۰۸)
◾ تنزل اخلاقی در زمانه انحطاط: روشن است که در دوره انحطاط، رفتار مردمان (و نه لزوما شخصیت آنها) منفی باشد و از این رو است که کتاب، بیشتر نگاه منفی به ایران و ایرانیان دارد. در زمانه انحطاط و ناامنی و بیثباتی، صفات خوب فرصت بروز و ظهور پیدا نمیکنند و دیده نمیشوند.
◾علل نگاه منفی بالفور به ایران: همچنین از نگاه منفی بالفور به ایران و به مشروطه، بخاطر این است که او برای اجرای قرارداد ننگینی که ایران را عملا مستعمره انگلستان میساخت به ایران آمده بود و طبیعی است که ایرانیان نگاه مثبتی به آن قرارداد و عاملان اجرای آن نداشتند. و البته مانع اصلی در برابر قرارداد ۱۹۱۹ هم، سیاسیون و مجلس مشروطه بودند و باعث ناکامی آن شدند و به همین دلیل است که او مشروطه را «نمایش خندهدار» میخواند.
🔘فایل کتاب اصلی را در فرسته بعدی گذاشتهام تا امکان مقایسه و استفاده بیشتر، بویژه از عکسهای کتاب، فراهم شود.
بالفور، جیمز مونسریف (۱۴۰۲) .وقایع اخیر در ایران: سفرنامه جیمز مونسریف بالفور. ترجمه ساسان طهماسبی. تهران: امیرکبیر.
Telegram
attach 📎
👍4
Forwarded from مجتبی لشکربلوکی
🔲⭕️ایران سرزمین پر خاطره، کم آرزو
مجتبی لشکربلوکی
قبل از اینکه به ایران بپردازم، بگذارید از عربستان مثال بزنم تا بتوانم منظورم را بهتر منتقل کنم. عربستان در سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ (حدود هفت سال پیش) یک برنامه چشم اندازی بلندپروازانه ای را منتشر کرد با افق ۲۰۳۰ که حدودا هفت سال دیگر به پایان می رسد. این چشم انداز تصویر روشنی ارایه می کرد که عربستان در آینده چه خواهد شد. عربستان به سند چشم انداز خشک و خالی هم بسنده نکرد بلکه اولا هدف گذاری کمی انجام داد نه اینکه حرف های کلی و مبهم و چندپهلوی کیفی بزنند. دوم اینکه ۱۱ طرح ملی و حدود ۸۰ پروژه ملی را تعریف کرد. سوم اینکه فرایند تدوین آن به یک سو، تبلیغ جهانی کرد. به گونه ای که اکنون تمام رسانه ها و شرکت های بزرگ مشاوره دنیا آن را ردگیری می کنند. این سند یک سایت اختصاصی هم دارد. این سند هیچگاه فراموش نشد. تعهدی در کل مدیران ارشد عربستان ایجاد کرد که دیگر نه می توانستند آن را کتمان کنند، نه فراموش و نه آنکه از آن سر باز بزنند ... حالا که چند سالی است از انتشار این سند گذشته بد نیست نگاه کنیم به برخی ادعاها که آیا عملی شده اند یا نه؟
عربستان متعهد شده که سهم زنان را در بازار کار از ۲۲ به ۳۰ درصد برساند. امروز که صحبت می کنیم عربستان نرسیده به ۲۰۳۰ نه تنها این هدف را محقق کرده بلکه از آن عبور کرده و بر قله ۳۴ درصدی ایستاده. یا عربستان هدف بسیار جسورانه ای را گذاشته و آن اینکه درآمد غیرنفتی اش شش برابر شود! امروز که در میانه این برنامه هستیم، درآمد غیرنفتی عربستان ۲.۵ برابر شده. نرخ بیکاری از ۱۱ درصد به ۸ رسیده و تنها یک درصد با هدف نهایی فاصله دارد. البته عربستان در همه اهداف موفق نبوده و ناکامی هم داشته. مساله چیز دیگری است. مساله این است که آیا در کشور تعهد جمعی نسبت به تصویر مشترک از آینده وجود دارد یا نه؟ تصویری که اگر رسیدیم همه با هم خوشحال شویم و اگر نرسیدیم همه با هم تلاش بیشتری کنیم. بن سلمان جمله جالبی دارد: ثروت حقیقی ما، آرزو و جاه طلبی مردمان ماست. حتی در یک کشور پادشاهی غیردموکرات اقتدارگرا نیز به این باور رسیده اند که آرزوی مشترک جمعی نقشی کلیدی دارد.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اما ایران؛ ما کشوری هستیم پرخاطره و کم آرزو. وقتی به گذشته نگاه می کنیم در بخش بزرگی از تاریخ، عظمت و شکوه است و تمدن وفرهنگ. در حوزه کشورداری امپراطوری بوده ایم. در حوزه فرهنگ حافظ و مولانا و فردوسی داریم. در حوزه هنر فقط به عنوان نمونه معماری های ایرانی هنوز که هنوز است مسحورکننده است. در حوزه دین، تاریخ بلند یگانه پرستی ایرانیان غیرقابل انکار است. در حوزه فناوری ابداع اولین یخچال، آسیاب و سیستم تهویه هوا را به ایرانیان نسبت می دهند. در حوزه علم بوعلی سینا افتخار ماست. معمولا وقتی به گذشته نگاه می کنیم غرورآفرین است. تاریخ ما بلند است و سنگین و مثبت. اما اما اما کشور را نمی توان با خاطره ها و گذشته ها اداره کرد.
به تجربه دریافته ام فرآیند گفتگو برای دستیابی به تصویر مشترک از آینده از فرآورده (خود تصویر مشترک) مهم تر است.به قول آن شاعر: من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم. گفتنی ها کم نیست.
بگذارید با یک مثال کمی این را روشن کنم. به طراحی ماشین نگاه کنید. شما وقتی پشت فرمان ماشین مینشینید، سه آیینه کوچک وجود دارد یکی سمت راننده، یک سمت شاگرد و دیگری در وسط که تصویر پشت سر شما را نشان می دهد و در عوض شما سه شیشه بزرگ در پیش رو و دو طرف خود دارید تصویر دو طرف (وضعیت موجود) و تصویر پیش رو (آینده) شما را نشان می دهد. حرفم این است نمی توان با نگاه کردن به گذشته به آینده رسید.
خب خواهید گفت وظیفه دولت است. من می گویم نه. وظیفه همه ماست. تصویرسازی از آینده قابل برون سپاری و دگرسپاری نیست. وظیفه همه ماست. تصویر از آینده از درون جامعه می جوشد. شکل می گیرد. در ذهن ها می نشیند و سپس روزی روزگاری پنجره فرصتی باز می شود تا این تصویر از آینده امکان بروز و ظهور پیدا کند. ما باید مشق شب خود را انجام دهیم. ما باید ذهن ها، قلب ها و تخیل مان را آماده و گرم نگاه داریم. باید با هم گفتگو کنیم. با بگوییم و بنویسیم که ما چه می خواهیم؟ چه سبک زندگی را دوست داریم. دولت مطلوب ما چگونه است؟
فکر می کنید که واضح است؟ به شما قول می دهم که نه! وقتی کمی از کلیات که پوزیسیون و اپوزیسیون و مذهبی و غیرمذهبی که در آن مشترکند گذر کنیم می فهمیم که نه فهم مشترکی داریم و نه تصویر مشترکی و در نتیجه نه عزم مشترکی. به عنوان نمونه نگاه کنید به این تمرین اولیه که سعی کردیم یک تصویر خام و اولیه از آینده ارایه کنیم. گفتگو باید کرد. مشق باید نوشت. خط باید زد و دوباره از نو نوشت و از نو گفتگو کرد.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
قبل از اینکه به ایران بپردازم، بگذارید از عربستان مثال بزنم تا بتوانم منظورم را بهتر منتقل کنم. عربستان در سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ (حدود هفت سال پیش) یک برنامه چشم اندازی بلندپروازانه ای را منتشر کرد با افق ۲۰۳۰ که حدودا هفت سال دیگر به پایان می رسد. این چشم انداز تصویر روشنی ارایه می کرد که عربستان در آینده چه خواهد شد. عربستان به سند چشم انداز خشک و خالی هم بسنده نکرد بلکه اولا هدف گذاری کمی انجام داد نه اینکه حرف های کلی و مبهم و چندپهلوی کیفی بزنند. دوم اینکه ۱۱ طرح ملی و حدود ۸۰ پروژه ملی را تعریف کرد. سوم اینکه فرایند تدوین آن به یک سو، تبلیغ جهانی کرد. به گونه ای که اکنون تمام رسانه ها و شرکت های بزرگ مشاوره دنیا آن را ردگیری می کنند. این سند یک سایت اختصاصی هم دارد. این سند هیچگاه فراموش نشد. تعهدی در کل مدیران ارشد عربستان ایجاد کرد که دیگر نه می توانستند آن را کتمان کنند، نه فراموش و نه آنکه از آن سر باز بزنند ... حالا که چند سالی است از انتشار این سند گذشته بد نیست نگاه کنیم به برخی ادعاها که آیا عملی شده اند یا نه؟
عربستان متعهد شده که سهم زنان را در بازار کار از ۲۲ به ۳۰ درصد برساند. امروز که صحبت می کنیم عربستان نرسیده به ۲۰۳۰ نه تنها این هدف را محقق کرده بلکه از آن عبور کرده و بر قله ۳۴ درصدی ایستاده. یا عربستان هدف بسیار جسورانه ای را گذاشته و آن اینکه درآمد غیرنفتی اش شش برابر شود! امروز که در میانه این برنامه هستیم، درآمد غیرنفتی عربستان ۲.۵ برابر شده. نرخ بیکاری از ۱۱ درصد به ۸ رسیده و تنها یک درصد با هدف نهایی فاصله دارد. البته عربستان در همه اهداف موفق نبوده و ناکامی هم داشته. مساله چیز دیگری است. مساله این است که آیا در کشور تعهد جمعی نسبت به تصویر مشترک از آینده وجود دارد یا نه؟ تصویری که اگر رسیدیم همه با هم خوشحال شویم و اگر نرسیدیم همه با هم تلاش بیشتری کنیم. بن سلمان جمله جالبی دارد: ثروت حقیقی ما، آرزو و جاه طلبی مردمان ماست. حتی در یک کشور پادشاهی غیردموکرات اقتدارگرا نیز به این باور رسیده اند که آرزوی مشترک جمعی نقشی کلیدی دارد.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اما ایران؛ ما کشوری هستیم پرخاطره و کم آرزو. وقتی به گذشته نگاه می کنیم در بخش بزرگی از تاریخ، عظمت و شکوه است و تمدن وفرهنگ. در حوزه کشورداری امپراطوری بوده ایم. در حوزه فرهنگ حافظ و مولانا و فردوسی داریم. در حوزه هنر فقط به عنوان نمونه معماری های ایرانی هنوز که هنوز است مسحورکننده است. در حوزه دین، تاریخ بلند یگانه پرستی ایرانیان غیرقابل انکار است. در حوزه فناوری ابداع اولین یخچال، آسیاب و سیستم تهویه هوا را به ایرانیان نسبت می دهند. در حوزه علم بوعلی سینا افتخار ماست. معمولا وقتی به گذشته نگاه می کنیم غرورآفرین است. تاریخ ما بلند است و سنگین و مثبت. اما اما اما کشور را نمی توان با خاطره ها و گذشته ها اداره کرد.
به تجربه دریافته ام فرآیند گفتگو برای دستیابی به تصویر مشترک از آینده از فرآورده (خود تصویر مشترک) مهم تر است.به قول آن شاعر: من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم. گفتنی ها کم نیست.
بگذارید با یک مثال کمی این را روشن کنم. به طراحی ماشین نگاه کنید. شما وقتی پشت فرمان ماشین مینشینید، سه آیینه کوچک وجود دارد یکی سمت راننده، یک سمت شاگرد و دیگری در وسط که تصویر پشت سر شما را نشان می دهد و در عوض شما سه شیشه بزرگ در پیش رو و دو طرف خود دارید تصویر دو طرف (وضعیت موجود) و تصویر پیش رو (آینده) شما را نشان می دهد. حرفم این است نمی توان با نگاه کردن به گذشته به آینده رسید.
خب خواهید گفت وظیفه دولت است. من می گویم نه. وظیفه همه ماست. تصویرسازی از آینده قابل برون سپاری و دگرسپاری نیست. وظیفه همه ماست. تصویر از آینده از درون جامعه می جوشد. شکل می گیرد. در ذهن ها می نشیند و سپس روزی روزگاری پنجره فرصتی باز می شود تا این تصویر از آینده امکان بروز و ظهور پیدا کند. ما باید مشق شب خود را انجام دهیم. ما باید ذهن ها، قلب ها و تخیل مان را آماده و گرم نگاه داریم. باید با هم گفتگو کنیم. با بگوییم و بنویسیم که ما چه می خواهیم؟ چه سبک زندگی را دوست داریم. دولت مطلوب ما چگونه است؟
فکر می کنید که واضح است؟ به شما قول می دهم که نه! وقتی کمی از کلیات که پوزیسیون و اپوزیسیون و مذهبی و غیرمذهبی که در آن مشترکند گذر کنیم می فهمیم که نه فهم مشترکی داریم و نه تصویر مشترکی و در نتیجه نه عزم مشترکی. به عنوان نمونه نگاه کنید به این تمرین اولیه که سعی کردیم یک تصویر خام و اولیه از آینده ارایه کنیم. گفتگو باید کرد. مشق باید نوشت. خط باید زد و دوباره از نو نوشت و از نو گفتگو کرد.
@Dr_Lashkarbolouki
Telegram
مجتبی لشکربلوکی
🔲⭕️گزارش ایران پلاس ۲۰ تقدیم می شود؛ بیست تصویر از آینده
آنچه در این فایل آمده، گزارش یک هم آفرینی چند هزار نفره است در مورد بیست تصویر از ایران آینده.
در یک هم اندیشی مجازی ۵۵۶۱ نفر شرکت کردند و موافقت یا مخالفت خود را با بیست تصویر از آینده ایران مطرح…
آنچه در این فایل آمده، گزارش یک هم آفرینی چند هزار نفره است در مورد بیست تصویر از ایران آینده.
در یک هم اندیشی مجازی ۵۵۶۱ نفر شرکت کردند و موافقت یا مخالفت خود را با بیست تصویر از آینده ایران مطرح…
👍1
Forwarded from سیر در سفرنامه ها (نیما حسینی)
در ایام منسوب به حضرت رضا همیشه یاد همین شاهکار خانم الا مایارد می افتم. سفر دوبل. نامی که بعدا خانملوینسکی برای سفرنامه تصویری الا مایارد به ایران، مشهد و افغانستان انتخاب کرد. این یکی از چهل سفرنامه خاصی بود که به قلم مستشرقینی که برای دیدار امام رضا آمده بودند نگاشته شده بود.وسواس های بیهوده ام کار انتشار آن را به تاخیر انداخت.پستهای بعدی برای مخاطبان این کانال به احتمال زیاد تکرار است با این همه هنوز لطف دارد.
👍1
Forwarded from سیر در سفرنامه ها (نیما حسینی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM