مصونیت کارگزارانِ بزرگترین فروش اقساطی اموال دولتی از طریق مذاکره، ممنوعیت اظهار نظر پیش از مقامات رسمی، و مشارکت ناخواسته در تجاوز روسیه به اوکراین،
اینها آرمانهای اصلی انقلاب اسلامی را به چالش کشیده است
و اگر تجدیدنظری نشود، باید بهمن ۱۴۰۱ را ترمیدور انقلاب ۱۳۵۷ دانست.
اینها آرمانهای اصلی انقلاب اسلامی را به چالش کشیده است
و اگر تجدیدنظری نشود، باید بهمن ۱۴۰۱ را ترمیدور انقلاب ۱۳۵۷ دانست.
تعبیر حماسی از تراژدی رستم و سهراب
شاهنامه، مهمترین سند هویتی ایرانیان است و قرنهای متمادی است که خوانده میشود و شنیده میشود و نام ایران جانهای ایرانیان را به اهتزاز میآورد. تراژدی کشته شدن سهراب به دست رستم، یکی از خواندنیترین بخشهای شاهنامه است.
علیرضا شجاعپور در پاسخ به کنجکاویهای پسرش بهادر در باره چگونگی مرگ سهراب، به این تراژدی رنگ حماسه زده است و آن را نه کشتن پسر به دست پدر، که کشتن سردار توران به دست سردار ایران میداند و میگوید با اینکه سهراب را شناخته و دوست داشته به دست او کشته شود، ولی وقتی روز اول از او شکست میخورد، آن شکست را، نه جنگ رستم و سهراب، که واژگونی درفش کیانی و زبون شدن ایرانیان به دست تورانیان میداند. و صبح فردا ابتدا خود را به دست خویش میکشد و از رستم و سهراب هر دو دل میکند و این بار خنجر سردار ایران است که سینه سردار توران را میشکافد و درس وطنخواهی میدهد. و نشان میدهد که با این حماسه رستم، آنچه جاوید میماند، ایران است.
علاوه به روح حماسیای که در شعر شجاعپور موج میزند، چندآوایی بودن (polyphonic) شاهنامه (به تعبیر باختین) و ظرفیت خوانشهای جدید از آن را هم میتوان در این متن دریافت.
شجاعپور شاعر و شاهنامهپژوه است و شعر معروف وطن او با آواز علیرضا عصار خوانده شده، برای همگان آشناست: وطن یعنی همه آب و همه خاک/ وطن یعنی همه عشق و همه پاک. وطن یعنی هویت، اصل، ریشه/سرآغاز و سرانجام همیشه.
از آنجا که متن کامل شعر «راز داستان رستم و سهراب» کمتر شنیده شده، در اینجا متن شعر و نیز ویدیوی گزیدهای از آن با صدای خود شاعر، آورده میشود.
@javadimr
bit.ly/40hipf7
شاهنامه، مهمترین سند هویتی ایرانیان است و قرنهای متمادی است که خوانده میشود و شنیده میشود و نام ایران جانهای ایرانیان را به اهتزاز میآورد. تراژدی کشته شدن سهراب به دست رستم، یکی از خواندنیترین بخشهای شاهنامه است.
علیرضا شجاعپور در پاسخ به کنجکاویهای پسرش بهادر در باره چگونگی مرگ سهراب، به این تراژدی رنگ حماسه زده است و آن را نه کشتن پسر به دست پدر، که کشتن سردار توران به دست سردار ایران میداند و میگوید با اینکه سهراب را شناخته و دوست داشته به دست او کشته شود، ولی وقتی روز اول از او شکست میخورد، آن شکست را، نه جنگ رستم و سهراب، که واژگونی درفش کیانی و زبون شدن ایرانیان به دست تورانیان میداند. و صبح فردا ابتدا خود را به دست خویش میکشد و از رستم و سهراب هر دو دل میکند و این بار خنجر سردار ایران است که سینه سردار توران را میشکافد و درس وطنخواهی میدهد. و نشان میدهد که با این حماسه رستم، آنچه جاوید میماند، ایران است.
علاوه به روح حماسیای که در شعر شجاعپور موج میزند، چندآوایی بودن (polyphonic) شاهنامه (به تعبیر باختین) و ظرفیت خوانشهای جدید از آن را هم میتوان در این متن دریافت.
شجاعپور شاعر و شاهنامهپژوه است و شعر معروف وطن او با آواز علیرضا عصار خوانده شده، برای همگان آشناست: وطن یعنی همه آب و همه خاک/ وطن یعنی همه عشق و همه پاک. وطن یعنی هویت، اصل، ریشه/سرآغاز و سرانجام همیشه.
از آنجا که متن کامل شعر «راز داستان رستم و سهراب» کمتر شنیده شده، در اینجا متن شعر و نیز ویدیوی گزیدهای از آن با صدای خود شاعر، آورده میشود.
@javadimr
bit.ly/40hipf7
Telegraph
راز داستان رستم و سهراب
خواب میدیدم خواب میدیدم که رستم بود و من بودم غصهدار قصه فرزند کشتن با تهمتن همسخن بودم من به او می گفتم: ای پیر دلیر پهنه تاریخ یکهتاز صحنه تاریخ داستان رستم و سهراب را خواندم داستان پور و باب غوطهور در موجهای خشم و کین در بحر بیپایان را خواندم.…
👍4
امیدوارم در آستانه شروع ترم جدید در دانشگاهها، و به مناسبت این دهه، رئیس قوه قضائیه امکانی فراهم کند که همه دانشگاهیان و دانشجویان بازداشتی در اعتراضات اخیر، و آنها که با قرار وثیقه آزادند، مشمول عفو شده، آزاد شوند و سوءسابقهای هم برایشان لحاظ نشود.
👍6👏2
عفو عمومی امروز که توسط رئیس قوه قضائیه پیشنهاد شده و مورد موافقت رهبری قرار گرفت، اقدام مهمی بود برای کم شدن کدورت مردم از نظام.
امیدوارم که در ادامه این حرکت، رئیس قوه قضائیه رسما اعلام کند ایرانیان خارج از کشور که در تظاهرات علیه نظام شرکت کردند، با محدودیتی هنگام ورود به ایران روبرو نخواهند شد.
افزایش ارتباط و رفت و آمد ایرانیان ساکن خارج از کشور به ایران، به نفع ایران است.
امیدوارم که در ادامه این حرکت، رئیس قوه قضائیه رسما اعلام کند ایرانیان خارج از کشور که در تظاهرات علیه نظام شرکت کردند، با محدودیتی هنگام ورود به ایران روبرو نخواهند شد.
افزایش ارتباط و رفت و آمد ایرانیان ساکن خارج از کشور به ایران، به نفع ایران است.
👍3
کارخانه تولید نفرت و بیاثر کردن جبران
سینمای ایران فخر ایران و از درخشانترین عناصر فرهنگ ایرانی است. اما گویا نظام دیگر نیازی به سینما ندارد و کارخانه تولید نفرت در تلویزیون و دولت، به دقت مراقب است که ذرهای از خشم مردم کاسته نشود و هر جبرانی را بلافاصله بیاثر میکند.
در ایام جشنواره که بهار سینماست، رسانه رسمی به زنان سینماگر توهین میکند و دلیل اعتراض آنها را یائسگیشان میداند و مقام رسمی سینما در وزارت ارشاد، سینماگران معترض را تهدید میکند که دیگر نه فیلم بسازید نه فیلم بازی کنید.
این تهدید و توهینها، فاصله نظام با فرهنگ و هنر را پر نشدنی و جبراننشدنی میکند.
سینمای ایران فخر ایران و از درخشانترین عناصر فرهنگ ایرانی است. اما گویا نظام دیگر نیازی به سینما ندارد و کارخانه تولید نفرت در تلویزیون و دولت، به دقت مراقب است که ذرهای از خشم مردم کاسته نشود و هر جبرانی را بلافاصله بیاثر میکند.
در ایام جشنواره که بهار سینماست، رسانه رسمی به زنان سینماگر توهین میکند و دلیل اعتراض آنها را یائسگیشان میداند و مقام رسمی سینما در وزارت ارشاد، سینماگران معترض را تهدید میکند که دیگر نه فیلم بسازید نه فیلم بازی کنید.
این تهدید و توهینها، فاصله نظام با فرهنگ و هنر را پر نشدنی و جبراننشدنی میکند.
👍6
Forwarded from FaridHub | فریدهاب
#معرفی_کتاب
-----
آدمهای پوتین
ولادیمیر پوتین رو اغلب به عنوان «رئیس جمهور تصادفی» روسیه توصیف میکنن. ظاهرا، عبارت مناسبیه. صعودش به عرصه قدرت بطور حیرتانگیزی سریع اتفاق افتاد. زمانی که به عنوان نخست وزیر منصوب شد، خیلیها متعجب بودن که این آدم ناشناسی که کت شلوار خاکستری تنشه اصلا کی هست که انقدر سریع این حجم از قدرت رو در دست داره.
اما به نظر میرسه که ترقی پوتین از نردبان سیاست یک چیز شانسی نبوده. در حقیقت، ماموران سابق کاگب از زمانی دور و دورانی که پوتین عضوی از شورای شهر لنینگراد (سن پطرزبورگ امروزی) بود، او رو زیر نظر داشتن. برای سالها میزان وفاداریاش رو به سنجش گذاشتن و تلاش کردن چهرهی او در میان عموم رو بررسی کنن.
رابطهی عاشقانهی پوتین با کاگب، هم قبل از دوران سیاست و هم بعد از آن، همیشه پایدار بوده و با ریاست جمهوریاش تضمین کرد که قدرت آنها در سیاست روسی ماندگار خواهد بود.
این متن مختصریه از چند فصل کتاب Putin's People: How the KGB Took Back Russia and Then Took On the West نوشتهی کاترین بلتون که اختصاص داره به زندگی و صعود پوتین از سربازی ناشناس به قدرتمندترین فرد روسیه. این مختصر صرفا یک برههی کوچیک از زندگی پوتین رو بررسی میکنه و برای جزئيات بیشتر توصیه میکنم کتاب رو تهیه کنید.
از همون بچگی، پوتین آرزوی ملحق شدن به کاگب رو داشت. کاگب همون پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی بود. پدرش هم عضو همین نیرو بود و ولادیمیر هنوز مدرسه رو تموم نکرده بود درخواست عضویت در این سازمان رو داد. در طول دوران تحصیلش، ولادیمیر در تمامی برنامهها و کلاسهایی که در دستور آموزشی کاگب بود شرکت میکرد و با دقت بالایی اونا رو دنبال میکرد. یکی از این برنامهها، شرکت در کلاسهای جودو بود.
به عنوان یکی از اعضای جدید کاگب، پوتین در سال ۱۹۸۵ میلادی به شهری به اسم درسدن در شرق آلمان اعزام و در همین شهر بود که پوتین برای اولین بار درگیر عملیاتهای مخفی، قاچاق و ترور شد. توی اون شهر کوچیک فقط ۶ عضو کاگب حضور داشتن. دورهای هم بود که خود آلمان شرقی در شرف ورشکستگی مالی بود و حزب حاکم کمونیست روز به روز به سقوط نزدیکتر میشد.
با بو کشیدن این شرایط بد، کاگب یک عملیات مخفی رو شروع کرد به اسم عملیات لوچ یا operation luch (به معنی عملیات پرتو یا شعاع نور) که هدفش ساختن شبکهای از ماموران برای پیوستن به حلقههای سیاسی بود. به این شکل، حتی اگه آلمان دوباره متحد میشد، حضور کاگب در آلمان تضمین بود. اینکه دقیقا نقش پوتین در این عملیات چی بود بر ما نامشخصه و هنوز راز باقی مونده. اما چیزی که میدونیم اینه که پوتین به مامور رابط کاگب با اشتازی تبدیل شد. اشتازی همون پلیس مخفی آلمان شرقی بود. این به پوتین این قدرت رو میداد که به ساختمانهای اشتازی دسترسی پیدا کنه و کار استخدام نیرو برای عملیات لوچ رو راحتتر میکرد.
ترور بخش عمدهای از این عملیات بود. به طور ویژه، این پلیس مخفی ریشهی عمیقی در جناح ارتش سرخ آلمان داشت: گروهی از مارکسیستها در آلمان غربی که حافظ منافع کاگب بودن. برای مثال در رویدادی، همین گروه ارتش سرخ یکی از مسئولان رده بالای مالی دویچه بانک رو هدف قرار دادن و با کارگزاردن بمبی در ماشینش اون رو کشتن. حذف این فرد باعث شد که دویچه بانک به مرور ضعیف بشه و بانکی که در خفا همکار و یار اشتازی بود قدرت بگیره. تکنیکهای بمبگذاری جنگی و حرفهای از جمله مواردی بود که بطور دقیق در کمپهای آموزشی مرتبط با اشتازی آموزش داده میشدن. این عملیاتهای مخفی که مشترکا توسط کاگب و اشتازی انجام میشد همان نقطه شروعی بودن که پوتین رو از نردبان سیاست بالا کشیدن.
در دوره شوروی، حزب کمونیست حاکم و کاگب همچون یک بازو عمل میکردن. لیست جنایتهای مالی انجام شده توسط این دو نهاد بیپایانه.
مثلا یکی از طرحهایی که مشترکا با هم پیش میبردن، قاچاق میلیونها دلار اسکناس بصورت فیزیکی به گروههای چپگرای خارج از شوروی بود. برای قانونی نشون دادن قضیه، این پول میبایست از طریق اهدای مردمی به حزب جمعآوری میشد. اینطور بود که حاکمیت پول خودش رو به اعضای حزب کمونیست میداد و اونها هم از طریق کاگب پول رو به خارج انتقال میدادن.
کاگب به واسطهی حزب کمونیست، کنترل تمام اقتصاد و بخشهای مالی کشور رو در دست داشت. اما سال ۱۹۹۱ شد و با یک امضای گورباچف، اتحاد جماهیر شوروی که نزدیک به هفت دهه حکمرانی کرده بود، فروپاشید. بوریس یلتسین شد اولین رئيس جمهور فدراسیون روسیه و اینجا بود که همه چیز تغییر کرد.
خواندن بخش دوم
------
@faridhub
-----
آدمهای پوتین
ولادیمیر پوتین رو اغلب به عنوان «رئیس جمهور تصادفی» روسیه توصیف میکنن. ظاهرا، عبارت مناسبیه. صعودش به عرصه قدرت بطور حیرتانگیزی سریع اتفاق افتاد. زمانی که به عنوان نخست وزیر منصوب شد، خیلیها متعجب بودن که این آدم ناشناسی که کت شلوار خاکستری تنشه اصلا کی هست که انقدر سریع این حجم از قدرت رو در دست داره.
اما به نظر میرسه که ترقی پوتین از نردبان سیاست یک چیز شانسی نبوده. در حقیقت، ماموران سابق کاگب از زمانی دور و دورانی که پوتین عضوی از شورای شهر لنینگراد (سن پطرزبورگ امروزی) بود، او رو زیر نظر داشتن. برای سالها میزان وفاداریاش رو به سنجش گذاشتن و تلاش کردن چهرهی او در میان عموم رو بررسی کنن.
رابطهی عاشقانهی پوتین با کاگب، هم قبل از دوران سیاست و هم بعد از آن، همیشه پایدار بوده و با ریاست جمهوریاش تضمین کرد که قدرت آنها در سیاست روسی ماندگار خواهد بود.
این متن مختصریه از چند فصل کتاب Putin's People: How the KGB Took Back Russia and Then Took On the West نوشتهی کاترین بلتون که اختصاص داره به زندگی و صعود پوتین از سربازی ناشناس به قدرتمندترین فرد روسیه. این مختصر صرفا یک برههی کوچیک از زندگی پوتین رو بررسی میکنه و برای جزئيات بیشتر توصیه میکنم کتاب رو تهیه کنید.
از همون بچگی، پوتین آرزوی ملحق شدن به کاگب رو داشت. کاگب همون پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی بود. پدرش هم عضو همین نیرو بود و ولادیمیر هنوز مدرسه رو تموم نکرده بود درخواست عضویت در این سازمان رو داد. در طول دوران تحصیلش، ولادیمیر در تمامی برنامهها و کلاسهایی که در دستور آموزشی کاگب بود شرکت میکرد و با دقت بالایی اونا رو دنبال میکرد. یکی از این برنامهها، شرکت در کلاسهای جودو بود.
به عنوان یکی از اعضای جدید کاگب، پوتین در سال ۱۹۸۵ میلادی به شهری به اسم درسدن در شرق آلمان اعزام و در همین شهر بود که پوتین برای اولین بار درگیر عملیاتهای مخفی، قاچاق و ترور شد. توی اون شهر کوچیک فقط ۶ عضو کاگب حضور داشتن. دورهای هم بود که خود آلمان شرقی در شرف ورشکستگی مالی بود و حزب حاکم کمونیست روز به روز به سقوط نزدیکتر میشد.
با بو کشیدن این شرایط بد، کاگب یک عملیات مخفی رو شروع کرد به اسم عملیات لوچ یا operation luch (به معنی عملیات پرتو یا شعاع نور) که هدفش ساختن شبکهای از ماموران برای پیوستن به حلقههای سیاسی بود. به این شکل، حتی اگه آلمان دوباره متحد میشد، حضور کاگب در آلمان تضمین بود. اینکه دقیقا نقش پوتین در این عملیات چی بود بر ما نامشخصه و هنوز راز باقی مونده. اما چیزی که میدونیم اینه که پوتین به مامور رابط کاگب با اشتازی تبدیل شد. اشتازی همون پلیس مخفی آلمان شرقی بود. این به پوتین این قدرت رو میداد که به ساختمانهای اشتازی دسترسی پیدا کنه و کار استخدام نیرو برای عملیات لوچ رو راحتتر میکرد.
ترور بخش عمدهای از این عملیات بود. به طور ویژه، این پلیس مخفی ریشهی عمیقی در جناح ارتش سرخ آلمان داشت: گروهی از مارکسیستها در آلمان غربی که حافظ منافع کاگب بودن. برای مثال در رویدادی، همین گروه ارتش سرخ یکی از مسئولان رده بالای مالی دویچه بانک رو هدف قرار دادن و با کارگزاردن بمبی در ماشینش اون رو کشتن. حذف این فرد باعث شد که دویچه بانک به مرور ضعیف بشه و بانکی که در خفا همکار و یار اشتازی بود قدرت بگیره. تکنیکهای بمبگذاری جنگی و حرفهای از جمله مواردی بود که بطور دقیق در کمپهای آموزشی مرتبط با اشتازی آموزش داده میشدن. این عملیاتهای مخفی که مشترکا توسط کاگب و اشتازی انجام میشد همان نقطه شروعی بودن که پوتین رو از نردبان سیاست بالا کشیدن.
در دوره شوروی، حزب کمونیست حاکم و کاگب همچون یک بازو عمل میکردن. لیست جنایتهای مالی انجام شده توسط این دو نهاد بیپایانه.
مثلا یکی از طرحهایی که مشترکا با هم پیش میبردن، قاچاق میلیونها دلار اسکناس بصورت فیزیکی به گروههای چپگرای خارج از شوروی بود. برای قانونی نشون دادن قضیه، این پول میبایست از طریق اهدای مردمی به حزب جمعآوری میشد. اینطور بود که حاکمیت پول خودش رو به اعضای حزب کمونیست میداد و اونها هم از طریق کاگب پول رو به خارج انتقال میدادن.
کاگب به واسطهی حزب کمونیست، کنترل تمام اقتصاد و بخشهای مالی کشور رو در دست داشت. اما سال ۱۹۹۱ شد و با یک امضای گورباچف، اتحاد جماهیر شوروی که نزدیک به هفت دهه حکمرانی کرده بود، فروپاشید. بوریس یلتسین شد اولین رئيس جمهور فدراسیون روسیه و اینجا بود که همه چیز تغییر کرد.
خواندن بخش دوم
------
@faridhub
👍2
Forwarded from کانال خبری بامدادنو
🔴در مذمت حذف اساتید و سکوت بزرگان آموزش عالی
✍ آرمان ذاکری عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در فیس بوک خود نوشت:
1- حمله به دانشگاه پایان ندارد. دانشگاه از همان بدو تأسیس آن تا امروز، هرگز نهادی یکسره تابعِ خواستههای اصحاب قدرت نبوده است. بهرغم وجودِ همیشگیِ جریانی محافظهکار در متنِ دانشگاه، همیشه در حاشیهها جریانی دیگر وجود داشته است که هم از حیث علمی و هم از حیث اجتماعی و سیاسی به گونهای دیگر رفتار کرده و سنخ دیگری از علم و آگاهی تولید کرده است.جریانی شاید مؤثرتر از حیث جریانسازیِ علمی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
🔸این حاشیه در همۀ ایام حیات دانشگاه و به رغم همۀ فشارها تا امروز نیز در گوشه و کنار دانشگاه تداوم یافته است و امروز نیز همچون همۀ سالهای گذشته زیر بیشترین فشار است. بخش بزرگی از این حاشیۀ پویا را میتوان در اساتید جوان یافت. اساتیدی که غالباً پرانرژیترند، از حیث علمی بهروزند، یک یا دو زبان خارجی بلدند، نزد خوبهای نسل قبل شاگردی کردهاند، با دانشجوها رابطۀ بهتری دارند و بعضاً در حوزۀ عمومی اعم از نشریات یا فضاهای مجازی نیز حضور دارند.
🔸همین اساتیدند که وضعیت شغلیشان بیثباتتر است، راحتتر از بقیه زیر ضرب میروند و حتی «حذف قانونی» آنها ممکنتر است. قراردادهایی که میتواند به سادگی تمدید نشود و استعلامهایی که میتواند به سادگی تأیید نشود. هیچ اخلاقی رعایت نمیشود. هیچنیازی به پاسخگویی هم نیست. صاحبان امضاهای طلایی، امضا میکنند و سرنوشت آدمها عوض میشود. فرصتطلبها نقاب میزنند و رشد میکنند.
🔸رسیدگی جدی به ایندست اعمال قدرتها در اولین چرخش قدرت، مانعی در برابر تکرار آن خواهد بود. در فقدانِ امکانِ چنین رسیدگیهایی، میتوان از نوعی موقتیسازی شغلی ایدئولوژیک در دانشگاهها سخن گفت که حاصل آن تولد «پریکاریای تدریس» است: موقتیکاران در دانشگاهها، حقالتدریسها و پیمانیها و حتی برخی رسمی-آزمایشیها.
🔸بیهوده نیست که بخش مهمِ اساتیدِ حذفشده یا در معرض حذف را جوانان شکل دادهاند. تردیدی وجود ندارد که آنها که حذف شدهاند در زمرۀ شایستهترینها هم در حوزۀ تخصصی خود بوده و هستند.
2- چندی است که به نظر میرسد انتظار داشتن از اصحاب قدرت و مطالبۀ تغییر از آنها به پایانِ راه خود رسیده است. وقت رو کردن به جامعه است و سخن گفتن با آنها که به نسبت از میدان قدرت دورترند. تا آنجایی که به دانشگاه بر میگردد، یکی از گروههای مهم بدنۀ اساتید است. میتوان آنها را مخاطب قرار داد. متأسفانه همبستگی صنفی درون اساتید بسیار ضعیف است.
🔸پیوند بین اساتید قدیمی و اساتید جدید سست است. ظاهراً «بزرگان آموزش عالی» چندان دغدغۀ آیندۀ دانشگاه و به ویژه اساتید جوان را ندارند. این را از روی سکوتشان میگویم. لابی و مذاکرۀ پشت پردهای اگر باشد، تجربۀ این روزها نشان داده است که به جایی نرسیده و نخواهد رسید.
🔸وانگهی توقف روندها مهم است. حل مشکل یک نفر چه فایدهای دارد؟ نمیگویم مذاکره نکنند. میگویم مسئله در سطح دیگری است. اما منظور از «بزرگان آموزش عالی» چه کسانی است؟ منظور از بزرگان آموزش عالی آنهاست که سرمایههای میدان علم را در بالاترین سطوح آن دارایند و پایشان هم در میدان علم محکم است.
🔸مدارجی طی کردهاند و حذف آنها ساده نیست. برای نمونه خیلی از استاد تمامهای دانشگاه، مدیران گذشتۀ آموزش عالی در وزارت علوم و دانشگاهها، بخش عمدهای از اعضای فعلی فرهنگستان علوم و فرهنگستان زیان و ادب فارسی.
🔸نیازی به اسم آوردن نیست، به سادگی میتوانید نامها را در ذهن مرور کنید. نامهای برجستۀ فلسفه و الهیات و فیزیک و شیمی و ادبیات و دکتراهای برق و مکانیک و ... . یا آنها که در دورههایی وزیر و معاون وزیر و رئیس دانشگاه و رئیس فرهنگستان و معاون رئیس و عضو بودهاند. چشم و چراغهای بزرگداشتها و تقدیرها. هم جایزه میدهند و هم جایزه میگیرند.
🔸آنها سکوت کردهاند و جوانترها هزینه میدهند. ظاهراً قرار است به انجام امور خیر بسنده کنند. شرط انصاف نیست. آنها اگر به میدان بیایند این فضای سنگین مهاجم هم برای دانشجویان و هم برای اساتید مهار خواهد شد.
🔸نقد عملکرد مسئولان درجه چندم دولتی اعتراضی است بسیار کم هزینه. جوانها هم از تفرقه طرفی نخواهند بست. همه باید همبسته شوند. این کمترین انتظار آکادمیک از آنهاست در فضایی که عدهای دانشگاه را هر چه بیشتر ویرانه میخواهند. زمان برای مصلحتاندیشی کوتاه است. حقیقت را باید گفت. بزرگان باید قدمی به جلو بردارند.
❇️ @eslahaat_press
✍ آرمان ذاکری عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در فیس بوک خود نوشت:
1- حمله به دانشگاه پایان ندارد. دانشگاه از همان بدو تأسیس آن تا امروز، هرگز نهادی یکسره تابعِ خواستههای اصحاب قدرت نبوده است. بهرغم وجودِ همیشگیِ جریانی محافظهکار در متنِ دانشگاه، همیشه در حاشیهها جریانی دیگر وجود داشته است که هم از حیث علمی و هم از حیث اجتماعی و سیاسی به گونهای دیگر رفتار کرده و سنخ دیگری از علم و آگاهی تولید کرده است.جریانی شاید مؤثرتر از حیث جریانسازیِ علمی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
🔸این حاشیه در همۀ ایام حیات دانشگاه و به رغم همۀ فشارها تا امروز نیز در گوشه و کنار دانشگاه تداوم یافته است و امروز نیز همچون همۀ سالهای گذشته زیر بیشترین فشار است. بخش بزرگی از این حاشیۀ پویا را میتوان در اساتید جوان یافت. اساتیدی که غالباً پرانرژیترند، از حیث علمی بهروزند، یک یا دو زبان خارجی بلدند، نزد خوبهای نسل قبل شاگردی کردهاند، با دانشجوها رابطۀ بهتری دارند و بعضاً در حوزۀ عمومی اعم از نشریات یا فضاهای مجازی نیز حضور دارند.
🔸همین اساتیدند که وضعیت شغلیشان بیثباتتر است، راحتتر از بقیه زیر ضرب میروند و حتی «حذف قانونی» آنها ممکنتر است. قراردادهایی که میتواند به سادگی تمدید نشود و استعلامهایی که میتواند به سادگی تأیید نشود. هیچ اخلاقی رعایت نمیشود. هیچنیازی به پاسخگویی هم نیست. صاحبان امضاهای طلایی، امضا میکنند و سرنوشت آدمها عوض میشود. فرصتطلبها نقاب میزنند و رشد میکنند.
🔸رسیدگی جدی به ایندست اعمال قدرتها در اولین چرخش قدرت، مانعی در برابر تکرار آن خواهد بود. در فقدانِ امکانِ چنین رسیدگیهایی، میتوان از نوعی موقتیسازی شغلی ایدئولوژیک در دانشگاهها سخن گفت که حاصل آن تولد «پریکاریای تدریس» است: موقتیکاران در دانشگاهها، حقالتدریسها و پیمانیها و حتی برخی رسمی-آزمایشیها.
🔸بیهوده نیست که بخش مهمِ اساتیدِ حذفشده یا در معرض حذف را جوانان شکل دادهاند. تردیدی وجود ندارد که آنها که حذف شدهاند در زمرۀ شایستهترینها هم در حوزۀ تخصصی خود بوده و هستند.
2- چندی است که به نظر میرسد انتظار داشتن از اصحاب قدرت و مطالبۀ تغییر از آنها به پایانِ راه خود رسیده است. وقت رو کردن به جامعه است و سخن گفتن با آنها که به نسبت از میدان قدرت دورترند. تا آنجایی که به دانشگاه بر میگردد، یکی از گروههای مهم بدنۀ اساتید است. میتوان آنها را مخاطب قرار داد. متأسفانه همبستگی صنفی درون اساتید بسیار ضعیف است.
🔸پیوند بین اساتید قدیمی و اساتید جدید سست است. ظاهراً «بزرگان آموزش عالی» چندان دغدغۀ آیندۀ دانشگاه و به ویژه اساتید جوان را ندارند. این را از روی سکوتشان میگویم. لابی و مذاکرۀ پشت پردهای اگر باشد، تجربۀ این روزها نشان داده است که به جایی نرسیده و نخواهد رسید.
🔸وانگهی توقف روندها مهم است. حل مشکل یک نفر چه فایدهای دارد؟ نمیگویم مذاکره نکنند. میگویم مسئله در سطح دیگری است. اما منظور از «بزرگان آموزش عالی» چه کسانی است؟ منظور از بزرگان آموزش عالی آنهاست که سرمایههای میدان علم را در بالاترین سطوح آن دارایند و پایشان هم در میدان علم محکم است.
🔸مدارجی طی کردهاند و حذف آنها ساده نیست. برای نمونه خیلی از استاد تمامهای دانشگاه، مدیران گذشتۀ آموزش عالی در وزارت علوم و دانشگاهها، بخش عمدهای از اعضای فعلی فرهنگستان علوم و فرهنگستان زیان و ادب فارسی.
🔸نیازی به اسم آوردن نیست، به سادگی میتوانید نامها را در ذهن مرور کنید. نامهای برجستۀ فلسفه و الهیات و فیزیک و شیمی و ادبیات و دکتراهای برق و مکانیک و ... . یا آنها که در دورههایی وزیر و معاون وزیر و رئیس دانشگاه و رئیس فرهنگستان و معاون رئیس و عضو بودهاند. چشم و چراغهای بزرگداشتها و تقدیرها. هم جایزه میدهند و هم جایزه میگیرند.
🔸آنها سکوت کردهاند و جوانترها هزینه میدهند. ظاهراً قرار است به انجام امور خیر بسنده کنند. شرط انصاف نیست. آنها اگر به میدان بیایند این فضای سنگین مهاجم هم برای دانشجویان و هم برای اساتید مهار خواهد شد.
🔸نقد عملکرد مسئولان درجه چندم دولتی اعتراضی است بسیار کم هزینه. جوانها هم از تفرقه طرفی نخواهند بست. همه باید همبسته شوند. این کمترین انتظار آکادمیک از آنهاست در فضایی که عدهای دانشگاه را هر چه بیشتر ویرانه میخواهند. زمان برای مصلحتاندیشی کوتاه است. حقیقت را باید گفت. بزرگان باید قدمی به جلو بردارند.
❇️ @eslahaat_press
Telegram
attach 📎
مساله #شیراز، قصد تغییر چهره شهر از گردشگری-تاریخی (که امامزاده هم دارد)، به یک شهر گردشگری مذهبی، و اکثریت پیدا کردن گردشگر مذهبی است؛ و باز هم در افتادن با هویت ایرانی!
این جدای از #تغلب و نحوه تملک و تخریب و ظلم به ساکنین است. گزارش فارس در این باره:
fna.ir/1u5p7v
این جدای از #تغلب و نحوه تملک و تخریب و ظلم به ساکنین است. گزارش فارس در این باره:
fna.ir/1u5p7v
👍1
انقلاب: لزوم بازاندیشی بجای شرمساری و شرم
یادداشت منتشرشده در پایگاه خبری جماران
و به بهانه بازخوانی مقاله فراموشیدن و فراموشانیدن در انقلاب ۵۷ (۱۳۹۷)
هدف اصلی مردم، هنوز همان توسعه است: یک زندگی آباد، آزاد و مستقل. ولی مشکل آنجاست که در وضعیت نامطلوب توسعهنیافتگی فعلی، بخشهایی از مردم، بجای بازاندیشی و تامل در اینکه «کجای کار نادرست بود، همان را درست کنیم»، انقلاب را فراموش کردهاند و شرمسار از انقلاب میخواهند که مجددا چرخ را از نو بسازند. بیتوجه به اینکه چه شد مشروطه به تجدد آمرانه رضاشاه و توسعه ملوکانه محمدرضا پهلوی منتهی شد و چه شد که انقلاب فراگیر مردم در سال ۵۷، به اهدافش نرسید. و آنکه از بازاندیشی و تامل تجربههای پیشین گریزان است، ناگزیر از تکرار آن تجربههاست.
bit.ly/3YkwUxq
@javadimr
یادداشت منتشرشده در پایگاه خبری جماران
و به بهانه بازخوانی مقاله فراموشیدن و فراموشانیدن در انقلاب ۵۷ (۱۳۹۷)
هدف اصلی مردم، هنوز همان توسعه است: یک زندگی آباد، آزاد و مستقل. ولی مشکل آنجاست که در وضعیت نامطلوب توسعهنیافتگی فعلی، بخشهایی از مردم، بجای بازاندیشی و تامل در اینکه «کجای کار نادرست بود، همان را درست کنیم»، انقلاب را فراموش کردهاند و شرمسار از انقلاب میخواهند که مجددا چرخ را از نو بسازند. بیتوجه به اینکه چه شد مشروطه به تجدد آمرانه رضاشاه و توسعه ملوکانه محمدرضا پهلوی منتهی شد و چه شد که انقلاب فراگیر مردم در سال ۵۷، به اهدافش نرسید. و آنکه از بازاندیشی و تامل تجربههای پیشین گریزان است، ناگزیر از تکرار آن تجربههاست.
bit.ly/3YkwUxq
@javadimr
Telegraph
انقلاب: لزوم بازاندیشی بجای فراموشی و شرم
یادداشت حاضر، مروری سریع بر چهار دهه پس از انقلاب و دو سده تکاپوی توسعه در ایران است و در واقع، مقدمهای است برای انتشار مجدد مقالهای که در دیماه ۱۳۹۷ با عنوان «فراموشیدن و فراموشانیدن انقلاب ۵۷: درباره نسلی که میخواهد انقلاب اسلامی و حضورش در آن را فراموش…
👍2
Forwarded from دین، فرهنگ، جامعه | محسنحسام مظاهری (محسنحسام مظاهری)
#بازنشر
[یادداشت یک سال قبل]
🔸شیخ بهایی یا ظلالسلطان:
نسبت متولیان مذهبی و میراث فرهنگی در ایران امروز چیست؟🔸
۱
ژان شاردن در سفرنامهاش نوشته است وقتی شاه عباس قصد بنای «مسجد شاه» در میدان نقش جهان اصفهان را داشت، تصمیم گرفت «مسجد جامع عتیق» (که قدمتش به عهد سلجوقی میرسد) را خراب کنند و از سنگهای آن برای بنای مسجد جدید استفاده کنند. علما و روحانیون اصفهان که از این تصمیم باخبر شدند، نزد او رفته و «خود را به پای شاه انداختند» و با اصرار و خواهش، به هر شکلی بود، وی را از این تصمیم منصرف کردند.
اینکه امروزه مسجد جامع ـ این نگین بیبدیل و زیبای شهر ـ هنوز پس از هزار سال پابرجاست و به سرنوشت بسیاری از دیگر عمارتها و بناهای باشکوه اصفهان که تنها نامی از آنها باقی مانده، دچار نشده،مرهون آن علمای عهد صفوی است که نامشان در تاریخ میراث فرهنگی ایران به نیکی ثبت شده است.
۲
اما نسبت علما و روحانیت امروز با میراث فرهنگی چیست؟ چه نامی از آنها در تاریخ ثبت خواهد شد؟
۳
به نظر میرسد پاسخ این پرسش چندان دشوار نیست. وقتی هرازگاه خبر تلخی از تخریب میراث فرهنگی ـ مذهبی کشور در اصفهان و شیراز و مشهد و قم و... به گوش میرسد که مستقیم یا غیرمستقیم امضای یک عالم و روحانی ذینفوذ پایین آن است و ارادهای مذهبی ـ سیاسی پشت آن.
از تخریب گستردهی بافت پیرامون حرم رضوی در مشهد تا پروژهی گذر آقانجفی و ساخت پاساژ_مدرسهی علمیه پشت مسجد شیخ لطفالله، به قیمت تخریب بافت تاریخی و نقض حریم میدان نقش جهان اصفهان؛ از طرح تخریب چندین خانهی تاریخی در بافت پیرامونی حرم شاهچراغ شیراز تا تخریبهایی که این روزها در بخش تاریخی حرم حضرت معصومه در قم صورت میگیرد.
۴
کمتر حرم و بقعه و زیارتگاه و مسجد و حوزهای در این دو سه دهه میتوان سراغ گرفت که از طرحهای تخریب (به نام توسعه) مصون مانده باشد. هرکدام را که مینگری، بهمحاصرهی تل آجر و سیمان و سنگ درآمده و در آن صدای گوشخراش بیل و کلنگ و مته و جرثقیل بلند است. و دریغ که متولیان مذهبی خود را از مشاوره و نقد و نظر کارشناسان و متخصصان معماری و فرهنگ و علوم اجتماعی و... مستغنی میدانند و گوششان بدهکار کسی نیست.
۵
این انتخاب خود متولیان مذهبی است که نامشان را در تاریخ میراث فرهنگی کنار نام شیخ بهایی ثبت کنند یا کنار نام ظلالسلطان.
✍ محسنحسام مظاهری
https://t.me/mohsenhesammazaheri/3694
@mohsenhesammazaheri
[یادداشت یک سال قبل]
🔸شیخ بهایی یا ظلالسلطان:
نسبت متولیان مذهبی و میراث فرهنگی در ایران امروز چیست؟🔸
۱
ژان شاردن در سفرنامهاش نوشته است وقتی شاه عباس قصد بنای «مسجد شاه» در میدان نقش جهان اصفهان را داشت، تصمیم گرفت «مسجد جامع عتیق» (که قدمتش به عهد سلجوقی میرسد) را خراب کنند و از سنگهای آن برای بنای مسجد جدید استفاده کنند. علما و روحانیون اصفهان که از این تصمیم باخبر شدند، نزد او رفته و «خود را به پای شاه انداختند» و با اصرار و خواهش، به هر شکلی بود، وی را از این تصمیم منصرف کردند.
اینکه امروزه مسجد جامع ـ این نگین بیبدیل و زیبای شهر ـ هنوز پس از هزار سال پابرجاست و به سرنوشت بسیاری از دیگر عمارتها و بناهای باشکوه اصفهان که تنها نامی از آنها باقی مانده، دچار نشده،مرهون آن علمای عهد صفوی است که نامشان در تاریخ میراث فرهنگی ایران به نیکی ثبت شده است.
۲
اما نسبت علما و روحانیت امروز با میراث فرهنگی چیست؟ چه نامی از آنها در تاریخ ثبت خواهد شد؟
۳
به نظر میرسد پاسخ این پرسش چندان دشوار نیست. وقتی هرازگاه خبر تلخی از تخریب میراث فرهنگی ـ مذهبی کشور در اصفهان و شیراز و مشهد و قم و... به گوش میرسد که مستقیم یا غیرمستقیم امضای یک عالم و روحانی ذینفوذ پایین آن است و ارادهای مذهبی ـ سیاسی پشت آن.
از تخریب گستردهی بافت پیرامون حرم رضوی در مشهد تا پروژهی گذر آقانجفی و ساخت پاساژ_مدرسهی علمیه پشت مسجد شیخ لطفالله، به قیمت تخریب بافت تاریخی و نقض حریم میدان نقش جهان اصفهان؛ از طرح تخریب چندین خانهی تاریخی در بافت پیرامونی حرم شاهچراغ شیراز تا تخریبهایی که این روزها در بخش تاریخی حرم حضرت معصومه در قم صورت میگیرد.
۴
کمتر حرم و بقعه و زیارتگاه و مسجد و حوزهای در این دو سه دهه میتوان سراغ گرفت که از طرحهای تخریب (به نام توسعه) مصون مانده باشد. هرکدام را که مینگری، بهمحاصرهی تل آجر و سیمان و سنگ درآمده و در آن صدای گوشخراش بیل و کلنگ و مته و جرثقیل بلند است. و دریغ که متولیان مذهبی خود را از مشاوره و نقد و نظر کارشناسان و متخصصان معماری و فرهنگ و علوم اجتماعی و... مستغنی میدانند و گوششان بدهکار کسی نیست.
۵
این انتخاب خود متولیان مذهبی است که نامشان را در تاریخ میراث فرهنگی کنار نام شیخ بهایی ثبت کنند یا کنار نام ظلالسلطان.
✍ محسنحسام مظاهری
https://t.me/mohsenhesammazaheri/3694
@mohsenhesammazaheri
Telegram
دین، فرهنگ، جامعه | محسنحسام مظاهری
پیوست ۱:
فیلمی از تخریب ضلع جنوبی و غربی صحن عتیق حرم حضرت معصومه
که این روزها در جریان است.
منبع: کانال قمنامه
@mohsenhesammazaheri
فیلمی از تخریب ضلع جنوبی و غربی صحن عتیق حرم حضرت معصومه
که این روزها در جریان است.
منبع: کانال قمنامه
@mohsenhesammazaheri
مقصران وضعیت پرتنش امشب جشنواره فیلم فجر، علیرغم ظاهر آرام آن، برندگان نیستند که حتی اگر از بیضایی هم به نیکی یاد کنند، یا به بنیاد شهید متلک بگویند که وظیفهاش کیک و ساندیس دادن نیست،احتمالا معترضین از آنها نخواهند پذیرفت.
مقصر، مسئولان فرهنگی کشورند که تهدید کردند و راندند؛ آنها که برای معترضین و تحریم کنندگان، حق حیات در سینما قائل نشدند و سینما را دوپاره کردند.
مقصر، مسئولان فرهنگی کشورند که تهدید کردند و راندند؛ آنها که برای معترضین و تحریم کنندگان، حق حیات در سینما قائل نشدند و سینما را دوپاره کردند.
👍1
Forwarded from سالک حیران
ایران؛
جامعه بی رویا،
جامعه فرار و هجوم
مجتبی لشکربلوکی
تفاوت اصلی انسان و حیوان، ظرفیت رویاپردازی و روایت گری اوست.
رویا یعنی این که انسان بتواند زنجیرهای از مفاهیم واقعی و ملموس، و انتزاعی و ناملموس، را به هم گره بزند و از آنها قصهای خواستنی درست کند.
آنچه خواندیم دیدگاه دکتر محسن رنانی، کنشگر و پژوهشگر برجسته توسعه است.
در ادامه ببینم که او اهمیت رویاپردازی جمعی و ارتباط آن با توسعه را چه می داند؟
در میان همه رویاها، معمولا یک رویا، مرکزیت دارد و به همه رویاهای دیگر «وحدت» و «معنی» میدهد.
همچنین هر جامعه ای حداقل یک «رویای جمعی معنی بخش و وحدتآفرین» نیاز دارد که همه رویاهای دیگرش را جهت بدهد و معنی کند.
به چنین رویایی، «رویای ملی» میگوییم.
جوامعی توسعه می یابند که رویا دارند.
رویا یعنی افق مشترک، درد مشترک، امید مشترک و انرژی مشترک.
راستی ما ایرانیان اکنون کدام رویای ملی را داریم؟
می خواهیم تمدن هخامنشیان را احیا کنیم؟
می خواهیم مدینه نبوی بسازیم؟
می خواهیم حکومت علوی داشته باشیم؟
می خواهیم ژاپن اسلامی شویم؟
می خواهیم یک جامعه عادلانه بسازیم یا یک جامعه دموکراتیک؟
یا میخواهیم به حکومت سلطنتی بازگردیم؟
واقعیت اینست که دیرزمانی است که ایرانیان رویای ملی ندارند؛
و تا زمانی که رویای ملی نداشته باشیم سخن گفتن از توسعه بیمعنا خواهد بود.
اکنون چنان ناهمگون و پراکنده شده ایم که دیگر توان خلق رویای ملی وحدت بخش نداریم.
شکل دادن به یک رویای جمعی از پرتاپ موشک به فضا، هم مهمتر است و هم سختتر.
ساختن رویای جمعی کاری بسیار ظریف و دقیق است و متاسفانه حکومت ما هم فاقد چنین مهارتی است و البته جامعه ایران نیز مهارت کافی در گفتوگو و همشنوی و مشارکت ندارد.
جامعه بی رویا نشانه اش و محصولش فرار است و هجوم.
فرار به هرکجا بشود و هجوم به هر چه میشود.
فرار به سوی مهاجرت، هجوم به سوی مواد مخدر؛
فرار از دین و سنتها، هجوم به انواع عرفانهای نو؛
فرار از ازدواج و فرزندآوری، هجوم به سکس و شراب؛
فرار به سوی افسردگی و خودکشی، هجوم به سوی شورش و تخریب.
هر گاه جامعهای وارد خشونت شود یکی از احتمالات جدی این است که رویاهایش تمام شده است.
اصولا وقتی وضع موجود قابل تحمل نباشد و هیچ روزنه ای هم برای تغییر نباشد، و همه رویاها هم تخریب شده باشند،
خشم و خشونت جای آنها را می گیرد.
(متن کامل نوشته دکتر رنانی را اینجا بخوانید)
تحلیل و تجویز راهبردی:
ما جامعه بی رویاییم.
توسعه مدیون کنشگری جمعی است و کنشگری جمعی در گرو تصویر نسبتاً مشترک و درد نسبتاً مشترک و هدف نسبتاً مشترک است.
رویای ملی ایران باید در ذهن من و شما شکل بگیرد.
این حاصل گفتگو، انتقاد، نوشتن و غلط گرفتن و پاک کردن و دوباره نوشتن، مشارکت، نظرسنجی و همه پرسی است.
برای رویاپردازی چه باید کرد؟
دست کم چهار شرط آن چنین است:
درک ریشهها:
هر چند رویا در مورد آینده (سرنوشت مشترک) است اما اشتباه است اگر به گذشته مشترک مان نگاه نکنیم و تحلیلش نکنیم.
سرنوشت مشترک ما بی ارتباط با سرگذشت مشترک ما نیست.
جهان آگاهی:
به تجربیات جهانی باید نگاه کرد.
جوامع دیگر چه اشتباهاتی کرده اند.
کجاها پیشرفت خیره کننده داشته اند؟
شاید مدل های توسعه متفاوت باشد اما آیا اصولی مشترک می توان یافت بین مدل های کاملا متفاوت؟
از واگرایی تا همگرایی:
قرار نیست یک شبه و چند ماهه به رویای مشترک برسیم.
باید مجال طرح ایده های مختلف، ناقص و حتی اشتباه را داد (واگرایی آگاهانه) سپس صبورانه و محترمانه گفتگو کرد و تا در انتهای دالان سیاه این تعامل نوری از تفاهم از روزنه ای بتابد (همگرایی صبورانه)
نکشتن رویای دهه آینده در پای اقدام هفته آینده:
یک خطای تکراری کشتن رویا در پای اقدام هفته آینده است
اگر برای هر تصویر یا ایده ای بگوییم که این شدنی نیست؛ این ذبح رویاست.
رویا چیزی بین شدن و نشدن است و یک تصویر بلندمدت. بدیهی است که اگر امروز می شد رویا را محقق کرد که به آن رویا نمی گفتیم.
رویا را ترسیم می کنیم تا بدانیم که 520 هفته آینده من و شما توان و زمان مان را روی چه موضوعی متمرکز کنیم؟
رویاپردازی دهه آینده مانع کنشگری هفته آینده نیست. هم این و هم آن.
به عنوان یک حرکت کوچک،
به عنوان یک مشق اولیه که نیازمند غلط گیری است،
بیست تصویر از رویای ایران نوشته ام.
می توانید شما هم مشارکت کنید در مورد هر تصویر بگویید که موافقید یا مخالف.
5 دقیقه برای رویای ملی وقت بگذارید.
تا کنون سه هزار نفر شرکت کرده اند شما هم به این رویاپردازی دعوتید.
جامعه بی رویا،
جامعه فرار و هجوم
مجتبی لشکربلوکی
تفاوت اصلی انسان و حیوان، ظرفیت رویاپردازی و روایت گری اوست.
رویا یعنی این که انسان بتواند زنجیرهای از مفاهیم واقعی و ملموس، و انتزاعی و ناملموس، را به هم گره بزند و از آنها قصهای خواستنی درست کند.
آنچه خواندیم دیدگاه دکتر محسن رنانی، کنشگر و پژوهشگر برجسته توسعه است.
در ادامه ببینم که او اهمیت رویاپردازی جمعی و ارتباط آن با توسعه را چه می داند؟
در میان همه رویاها، معمولا یک رویا، مرکزیت دارد و به همه رویاهای دیگر «وحدت» و «معنی» میدهد.
همچنین هر جامعه ای حداقل یک «رویای جمعی معنی بخش و وحدتآفرین» نیاز دارد که همه رویاهای دیگرش را جهت بدهد و معنی کند.
به چنین رویایی، «رویای ملی» میگوییم.
جوامعی توسعه می یابند که رویا دارند.
رویا یعنی افق مشترک، درد مشترک، امید مشترک و انرژی مشترک.
راستی ما ایرانیان اکنون کدام رویای ملی را داریم؟
می خواهیم تمدن هخامنشیان را احیا کنیم؟
می خواهیم مدینه نبوی بسازیم؟
می خواهیم حکومت علوی داشته باشیم؟
می خواهیم ژاپن اسلامی شویم؟
می خواهیم یک جامعه عادلانه بسازیم یا یک جامعه دموکراتیک؟
یا میخواهیم به حکومت سلطنتی بازگردیم؟
واقعیت اینست که دیرزمانی است که ایرانیان رویای ملی ندارند؛
و تا زمانی که رویای ملی نداشته باشیم سخن گفتن از توسعه بیمعنا خواهد بود.
اکنون چنان ناهمگون و پراکنده شده ایم که دیگر توان خلق رویای ملی وحدت بخش نداریم.
شکل دادن به یک رویای جمعی از پرتاپ موشک به فضا، هم مهمتر است و هم سختتر.
ساختن رویای جمعی کاری بسیار ظریف و دقیق است و متاسفانه حکومت ما هم فاقد چنین مهارتی است و البته جامعه ایران نیز مهارت کافی در گفتوگو و همشنوی و مشارکت ندارد.
جامعه بی رویا نشانه اش و محصولش فرار است و هجوم.
فرار به هرکجا بشود و هجوم به هر چه میشود.
فرار به سوی مهاجرت، هجوم به سوی مواد مخدر؛
فرار از دین و سنتها، هجوم به انواع عرفانهای نو؛
فرار از ازدواج و فرزندآوری، هجوم به سکس و شراب؛
فرار به سوی افسردگی و خودکشی، هجوم به سوی شورش و تخریب.
هر گاه جامعهای وارد خشونت شود یکی از احتمالات جدی این است که رویاهایش تمام شده است.
اصولا وقتی وضع موجود قابل تحمل نباشد و هیچ روزنه ای هم برای تغییر نباشد، و همه رویاها هم تخریب شده باشند،
خشم و خشونت جای آنها را می گیرد.
(متن کامل نوشته دکتر رنانی را اینجا بخوانید)
تحلیل و تجویز راهبردی:
ما جامعه بی رویاییم.
توسعه مدیون کنشگری جمعی است و کنشگری جمعی در گرو تصویر نسبتاً مشترک و درد نسبتاً مشترک و هدف نسبتاً مشترک است.
رویای ملی ایران باید در ذهن من و شما شکل بگیرد.
این حاصل گفتگو، انتقاد، نوشتن و غلط گرفتن و پاک کردن و دوباره نوشتن، مشارکت، نظرسنجی و همه پرسی است.
برای رویاپردازی چه باید کرد؟
دست کم چهار شرط آن چنین است:
درک ریشهها:
هر چند رویا در مورد آینده (سرنوشت مشترک) است اما اشتباه است اگر به گذشته مشترک مان نگاه نکنیم و تحلیلش نکنیم.
سرنوشت مشترک ما بی ارتباط با سرگذشت مشترک ما نیست.
جهان آگاهی:
به تجربیات جهانی باید نگاه کرد.
جوامع دیگر چه اشتباهاتی کرده اند.
کجاها پیشرفت خیره کننده داشته اند؟
شاید مدل های توسعه متفاوت باشد اما آیا اصولی مشترک می توان یافت بین مدل های کاملا متفاوت؟
از واگرایی تا همگرایی:
قرار نیست یک شبه و چند ماهه به رویای مشترک برسیم.
باید مجال طرح ایده های مختلف، ناقص و حتی اشتباه را داد (واگرایی آگاهانه) سپس صبورانه و محترمانه گفتگو کرد و تا در انتهای دالان سیاه این تعامل نوری از تفاهم از روزنه ای بتابد (همگرایی صبورانه)
نکشتن رویای دهه آینده در پای اقدام هفته آینده:
یک خطای تکراری کشتن رویا در پای اقدام هفته آینده است
اگر برای هر تصویر یا ایده ای بگوییم که این شدنی نیست؛ این ذبح رویاست.
رویا چیزی بین شدن و نشدن است و یک تصویر بلندمدت. بدیهی است که اگر امروز می شد رویا را محقق کرد که به آن رویا نمی گفتیم.
رویا را ترسیم می کنیم تا بدانیم که 520 هفته آینده من و شما توان و زمان مان را روی چه موضوعی متمرکز کنیم؟
رویاپردازی دهه آینده مانع کنشگری هفته آینده نیست. هم این و هم آن.
به عنوان یک حرکت کوچک،
به عنوان یک مشق اولیه که نیازمند غلط گیری است،
بیست تصویر از رویای ایران نوشته ام.
می توانید شما هم مشارکت کنید در مورد هر تصویر بگویید که موافقید یا مخالف.
5 دقیقه برای رویای ملی وقت بگذارید.
تا کنون سه هزار نفر شرکت کرده اند شما هم به این رویاپردازی دعوتید.
وفاداری بیشائبه در برابر وفاداری به عنوان پیشه
🔘در تشریح دو نوع خالص وبری: وفاداران بیشائبه و وفاداران حرفهای در نظام
گزیدهای از متن (اصل متن را با رجوع به صفحه پایین بخوانید.)
▪️در روستای ما، همتآباد رستاق، که یکی از توابع اشکذر یزد است، معدودی هستند که در کار دولتی هستند، همه از قدیم در ساخت و ساز بودند و ما چند نفر باید پاسخگوی همه انتقادات به نظام بودیم، از صدر تا ذیل، و تقریبا همه انتقادها هم وارد. انتقادها چیست؟ همان که اکنون از در و دیوار هم شنیده میشود و کسی هم جوابی به آن نمیدهد و کسی هم جوابی ندارد که بدهد.
اما بیست و دو بهمن که میشود، قرار همیشگی، کنار مترو است در محمدعلی جناح و انتقادکنندگان و انتقادشوندگان کنار هم، در راهپیمایی حضور دارند، ولی بدون انتقاد کردن و در دل خوشحال، که باز هم مردم، یک بار دیگر آمدند. این دو سه روز، تب داشتم و اطلاعاتی از راهپیمایی امسال ندارم، لابد مانند سالهای گذشته بوده، از تلویزیون که فقط مصاحبه با زنان کمحجاب پخش میشد!
▪️وفاداران طیف گستردهای دارند. تمرکز من بر بخش کمتر دیدهشده ولی بیشائبه آنها بود که به گمانم مهمترین بخش هستند. والا بسیاری از کسانی که درون سیستم هستند، وفادار هستند، اما معاش از راه وفاداری یا کسب منفعت و منزلت و شهرت از راه وفاداری، در نهایت باعث شده تا خطای سیستم را نبینند یا بزرگی آن را نبینند، یا اگر هم، خطا را و بزرگی آن را میبینند انکارش کنند که دیگران نبینند. ولی وفاداران بی شائبه، علیرغم وفاداری، منتقد سیستم هم هستند و از این نظر با معترضین همراه هستند، فقط نشنیدم بر پشتبامها و بالکنها شعار بدهند.
▪️و متاسفانه همیشه جمهوری اسلامی، با آنکه میداند آنها که تا آخر پایش میمانند، وفاداران بیشائبه هستند، اما چون میداند میمانند، خیلی برای نظرشان و برای دغدغهاشان و برای سوءاستفاده از نامشان، نگران نیست. و همیشه وفاداران حرفهای را و بدتر، کاسبان را، آنها را که صدایشان بلند است، دود دارند ولی سوز ندارند، بر آنها ترجیح داده است و احتمالا خواهد داد.
▪️وفاداران بیشائبه، چون دیده نمیشوند، در برنامهریزیها هم وزنی به آنها داده نمیشود و همین مساله باعث میشود که برنامهریزیها نادرست از کار درآید و دوباره همه متعجب شوند، چه از حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن و چه از عدم شرکت در انتخابات. ولی بدون جلب نظر این دسته، هیچ اتفاقی در ایران نخواهد افتاد.
http://bit.ly/3YIvYTe
🔘در تشریح دو نوع خالص وبری: وفاداران بیشائبه و وفاداران حرفهای در نظام
گزیدهای از متن (اصل متن را با رجوع به صفحه پایین بخوانید.)
▪️در روستای ما، همتآباد رستاق، که یکی از توابع اشکذر یزد است، معدودی هستند که در کار دولتی هستند، همه از قدیم در ساخت و ساز بودند و ما چند نفر باید پاسخگوی همه انتقادات به نظام بودیم، از صدر تا ذیل، و تقریبا همه انتقادها هم وارد. انتقادها چیست؟ همان که اکنون از در و دیوار هم شنیده میشود و کسی هم جوابی به آن نمیدهد و کسی هم جوابی ندارد که بدهد.
اما بیست و دو بهمن که میشود، قرار همیشگی، کنار مترو است در محمدعلی جناح و انتقادکنندگان و انتقادشوندگان کنار هم، در راهپیمایی حضور دارند، ولی بدون انتقاد کردن و در دل خوشحال، که باز هم مردم، یک بار دیگر آمدند. این دو سه روز، تب داشتم و اطلاعاتی از راهپیمایی امسال ندارم، لابد مانند سالهای گذشته بوده، از تلویزیون که فقط مصاحبه با زنان کمحجاب پخش میشد!
▪️وفاداران طیف گستردهای دارند. تمرکز من بر بخش کمتر دیدهشده ولی بیشائبه آنها بود که به گمانم مهمترین بخش هستند. والا بسیاری از کسانی که درون سیستم هستند، وفادار هستند، اما معاش از راه وفاداری یا کسب منفعت و منزلت و شهرت از راه وفاداری، در نهایت باعث شده تا خطای سیستم را نبینند یا بزرگی آن را نبینند، یا اگر هم، خطا را و بزرگی آن را میبینند انکارش کنند که دیگران نبینند. ولی وفاداران بی شائبه، علیرغم وفاداری، منتقد سیستم هم هستند و از این نظر با معترضین همراه هستند، فقط نشنیدم بر پشتبامها و بالکنها شعار بدهند.
▪️و متاسفانه همیشه جمهوری اسلامی، با آنکه میداند آنها که تا آخر پایش میمانند، وفاداران بیشائبه هستند، اما چون میداند میمانند، خیلی برای نظرشان و برای دغدغهاشان و برای سوءاستفاده از نامشان، نگران نیست. و همیشه وفاداران حرفهای را و بدتر، کاسبان را، آنها را که صدایشان بلند است، دود دارند ولی سوز ندارند، بر آنها ترجیح داده است و احتمالا خواهد داد.
▪️وفاداران بیشائبه، چون دیده نمیشوند، در برنامهریزیها هم وزنی به آنها داده نمیشود و همین مساله باعث میشود که برنامهریزیها نادرست از کار درآید و دوباره همه متعجب شوند، چه از حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن و چه از عدم شرکت در انتخابات. ولی بدون جلب نظر این دسته، هیچ اتفاقی در ایران نخواهد افتاد.
http://bit.ly/3YIvYTe
Telegraph
وفاداری بیشائبه در برابر وفاداری به عنوان پیشه
در روستای ما، همتآباد رستاق، که یکی از توابع اشکذر یزد است، معدودی هستند که در کار دولتی هستند، همه از قدیم در ساخت و ساز بودند و ما چند نفر باید پاسخگوی همه انتقادات به نظام بودیم، از صدر تا ذیل، و تقریبا همه انتقادها هم وارد. انتقادها چیست؟ همان که اکنون…
Forwarded from جامعه و فرهنگ | پیمان اسحاقی
🧐 توسعه، شناخت فرهنگهای بومی ایران و بازتوجه به جنبههای مثبت آن: گزارشی از اهمیت فرهنگ کار و قناعت در خرده فرهنگ یزدی در حدود ۱۲۵ سال قبل
👈 یکی از محورهای طراحی مسیرهای توسعه، شناخت و درک همه جانبه از جنبههای مثبت فرهنگ بومی و توجه به اهمیت آنها در طراحی روندهای آتی اخلاقی حاکم بر جریانهای معطوف به توسعه در آینده است. برخی از این جنبههای مثبت خرده فرهنگهای بومی را میتوان در گزارشهایی یافت که در دورههای گذشته برای امروز باقی مانده است. در اینجا بخشی از کتاب سیاحت شرق، زندگینامه خودنوشت مرحوم سیدمحمدحسن قوچانی، معروف به آقانجفی قوچانی را انتخاب کردهام که در جریان سفر از مشهد به یزد به همراهی شماری از اهالی یزد، درباره خرده فرهنگ یزدی نگاشته است:
👈 «لکن در این چند روز و بعضی از قصص مسموعه و محسوسه از یزدیها و همین صحراهای خشک که از وادیهای غیر ذی زرع است، استنباط کردهام که در آنها دو صفت بسیار خوبی است که از آن دو صفت دنیا و خود را آبادان و سرافراز دارند، یکی کارگری و رنجبری و دیگری قناعت در مصارف و مخارجات شخصی. [بهطوری] که اگر غیر یزدی در این مساکن و مواطن سکنا می داشت هیچوقت این بیابانها آبادی به خود نمیدید و تمام اهلش دست به تکدی دراز [می] داشتند و با این دو صفت دنیا معمور میشود»
👈 «.. همین یزدیها به هر بلدی افتادهاند و در هر رشته از مکاسب که داخل شدهاند خود را شخص اول و پیشاهنگ قافله نمودهاند. نظر کن به بازار و تجارتخانههای خراسان در هر شهری از شهرها که تا صدق این کلام معلوم گردد. و همین در امور فلاحت از زراعت و انحناء کشتکار و تسویه اراضی و تنقیه قنوات و مال داری و باغبانی در این بیابانهای خراسان، که مقداری با آنها آشنا هستیم دیده شود که در هر جا یزدی است، همان اسمدار و استفادهکن و استاد در آن فن است»
👈 «بلکه من از کربلائیها و حاجیها مکرر شنیدهام که در تجارتخانههای آنجا و بازارهای آنجاها، مثل بغداد و بصره و نجف و کربلا و جده و مکه و مدینه و غیره اینها و در بیابانهای آنجا، در همه کار یزدی پیشقدم و شخص اول است، [به صورتی] که از عملهگری و مزدوری، به اندک زمانی خود را به مقامات عالیه رساندهاند و به هر کار چسبندگی و ادراکات عمیقانه دارند».
👈 «و همچنین در قناعت و علممعاش ید طولایی دارند که اگر از تجار اولوالعزم باشد، ناهارش از نان و پنیر و سبزی تجاوز نکند و هفته در دو شب پلو سه شب نگردد، که اگر اضطراراً رخ دهد، به عقیدهاش معصیت بزرگی سر زده، در توبه و جبران آن اسراف کاری کوشش کند و گرد همچو کاری ثانیاً نگردد. حتی در مهمانیها کم بخورد و مثل خانه خود رفتار نماید که مبادا سرش از راه بیرون رود و عادت پرخوری پیشه کند».
👈 «و البته آن کارگری اگر به این چنین قناعتی توأم شود در هر خانه و در هر بلدی و در هر مملکتی، اهل آن ثروتدار و شوکتدار و سرافراز و صاحب اختیار خواهد بود و صحیحالبدن و نشیطالروح و ذکیالفهم خواهد بود، چون ورزشکار و کمخوار است.»
🧐 این مطلب همچنین پیشفرضهای شرقشناسانه درباره تنبلی، از کار گریزی و تنپروری کلی ایرانیان و شرقیها را زیر سوال میبرد و مثالهایی جالب از نفوذ فرهنگ کار و تلاش در میان برخی خردهفرهنگهای ایرانی را به نمایش میگذارد.
#توسعه #یزد
کانال جامعه و فرهنگ l پیمان اسحاقی
https://t.me/peymaneshaghi110
👈 یکی از محورهای طراحی مسیرهای توسعه، شناخت و درک همه جانبه از جنبههای مثبت فرهنگ بومی و توجه به اهمیت آنها در طراحی روندهای آتی اخلاقی حاکم بر جریانهای معطوف به توسعه در آینده است. برخی از این جنبههای مثبت خرده فرهنگهای بومی را میتوان در گزارشهایی یافت که در دورههای گذشته برای امروز باقی مانده است. در اینجا بخشی از کتاب سیاحت شرق، زندگینامه خودنوشت مرحوم سیدمحمدحسن قوچانی، معروف به آقانجفی قوچانی را انتخاب کردهام که در جریان سفر از مشهد به یزد به همراهی شماری از اهالی یزد، درباره خرده فرهنگ یزدی نگاشته است:
👈 «لکن در این چند روز و بعضی از قصص مسموعه و محسوسه از یزدیها و همین صحراهای خشک که از وادیهای غیر ذی زرع است، استنباط کردهام که در آنها دو صفت بسیار خوبی است که از آن دو صفت دنیا و خود را آبادان و سرافراز دارند، یکی کارگری و رنجبری و دیگری قناعت در مصارف و مخارجات شخصی. [بهطوری] که اگر غیر یزدی در این مساکن و مواطن سکنا می داشت هیچوقت این بیابانها آبادی به خود نمیدید و تمام اهلش دست به تکدی دراز [می] داشتند و با این دو صفت دنیا معمور میشود»
👈 «.. همین یزدیها به هر بلدی افتادهاند و در هر رشته از مکاسب که داخل شدهاند خود را شخص اول و پیشاهنگ قافله نمودهاند. نظر کن به بازار و تجارتخانههای خراسان در هر شهری از شهرها که تا صدق این کلام معلوم گردد. و همین در امور فلاحت از زراعت و انحناء کشتکار و تسویه اراضی و تنقیه قنوات و مال داری و باغبانی در این بیابانهای خراسان، که مقداری با آنها آشنا هستیم دیده شود که در هر جا یزدی است، همان اسمدار و استفادهکن و استاد در آن فن است»
👈 «بلکه من از کربلائیها و حاجیها مکرر شنیدهام که در تجارتخانههای آنجا و بازارهای آنجاها، مثل بغداد و بصره و نجف و کربلا و جده و مکه و مدینه و غیره اینها و در بیابانهای آنجا، در همه کار یزدی پیشقدم و شخص اول است، [به صورتی] که از عملهگری و مزدوری، به اندک زمانی خود را به مقامات عالیه رساندهاند و به هر کار چسبندگی و ادراکات عمیقانه دارند».
👈 «و همچنین در قناعت و علممعاش ید طولایی دارند که اگر از تجار اولوالعزم باشد، ناهارش از نان و پنیر و سبزی تجاوز نکند و هفته در دو شب پلو سه شب نگردد، که اگر اضطراراً رخ دهد، به عقیدهاش معصیت بزرگی سر زده، در توبه و جبران آن اسراف کاری کوشش کند و گرد همچو کاری ثانیاً نگردد. حتی در مهمانیها کم بخورد و مثل خانه خود رفتار نماید که مبادا سرش از راه بیرون رود و عادت پرخوری پیشه کند».
👈 «و البته آن کارگری اگر به این چنین قناعتی توأم شود در هر خانه و در هر بلدی و در هر مملکتی، اهل آن ثروتدار و شوکتدار و سرافراز و صاحب اختیار خواهد بود و صحیحالبدن و نشیطالروح و ذکیالفهم خواهد بود، چون ورزشکار و کمخوار است.»
🧐 این مطلب همچنین پیشفرضهای شرقشناسانه درباره تنبلی، از کار گریزی و تنپروری کلی ایرانیان و شرقیها را زیر سوال میبرد و مثالهایی جالب از نفوذ فرهنگ کار و تلاش در میان برخی خردهفرهنگهای ایرانی را به نمایش میگذارد.
#توسعه #یزد
کانال جامعه و فرهنگ l پیمان اسحاقی
https://t.me/peymaneshaghi110
طوفان دیگری در راه است!
همان سیاستهایی که فاجعه مرگ مهسا را رقم زدند، دوباره «عینا» در حال تکرار است: تهدید، پلمب و اخراج؛ و مسبب اعتراضات گسترده خواهد شد. با این تفاوت که تحقیرها و خشونتهای این چندماهه، و البته سیاست مسئولان در تجاهل و گردن نگرفتن هیچ یک از مشکلات کشور، بر شدت عصبانیت مردم افزوده است.
همان سیاستهایی که فاجعه مرگ مهسا را رقم زدند، دوباره «عینا» در حال تکرار است: تهدید، پلمب و اخراج؛ و مسبب اعتراضات گسترده خواهد شد. با این تفاوت که تحقیرها و خشونتهای این چندماهه، و البته سیاست مسئولان در تجاهل و گردن نگرفتن هیچ یک از مشکلات کشور، بر شدت عصبانیت مردم افزوده است.
👍9
Forwarded from اکوایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📹 خیابان متر دقیق نارضایتی نیست
نسخه صوتی
▫️با وجود پیمایشهایی که نارضایتیهای انباشته مردم را تایید میکردند اما حضور مردم به لحاظ کمیت در اعتراضهایی که بعد از مرگ مهسا امینی در کشور شکل گرفت با نتایج پیمایشها متفاوت بود.
▫️محمدرضا جوادی یگانه، جامعه شناس و مدرس دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است، ریشههای این عدم حضور را باید در خشونت جستوجو کرد. مسالهای که شاید برخی با آن موافق نباشند.
▫️او در گفتوگو با اکو ایران به ابعاد مختلف این نارضایتی اشاره میکند و از منظر خودش خشونت را تببین میکند. جوادی یگانه البته معتقد است اینکه اعتراضات از شکل و شمایل خیابانی خود خارج شد به معنای تمام شدن نارضایتیها نیست.
▫️این گفتوگو در تاریخ 9 آذر ضبط شده است.
📺 @ecoiran_webtv
نسخه صوتی
▫️با وجود پیمایشهایی که نارضایتیهای انباشته مردم را تایید میکردند اما حضور مردم به لحاظ کمیت در اعتراضهایی که بعد از مرگ مهسا امینی در کشور شکل گرفت با نتایج پیمایشها متفاوت بود.
▫️محمدرضا جوادی یگانه، جامعه شناس و مدرس دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است، ریشههای این عدم حضور را باید در خشونت جستوجو کرد. مسالهای که شاید برخی با آن موافق نباشند.
▫️او در گفتوگو با اکو ایران به ابعاد مختلف این نارضایتی اشاره میکند و از منظر خودش خشونت را تببین میکند. جوادی یگانه البته معتقد است اینکه اعتراضات از شکل و شمایل خیابانی خود خارج شد به معنای تمام شدن نارضایتیها نیست.
▫️این گفتوگو در تاریخ 9 آذر ضبط شده است.
📺 @ecoiran_webtv
👍2👎1