لوازم گسترش ایرانگرایی
رونمایی از مجسمه زانو زدن والرین امپراتور روم در مقابل شاپور پادشاه ساسانی که جمعه شب در میدان انقلاب از آن رونمایی شد، یک اقدام مهم و نمادین در بازنگریهای پساجنگ است و باید از شهرداری تهران در این مورد تشکر کرد. یادآوری پیروزیهای تاریخی ایرانیان در برابر دشمنان در تقویت هویت ملی و گسترش روح حماسی در جامعه که از زمان جنگ با اسرائیل شکل گرفته، موثر است.
البته باید توجه داشت که گسترش روح حماسه در کشور با اتکای به میراث ملی، تنها با یک واقعه و بیتوجه به زمینه اجتماعی و سیاسی محقق نمیشود. نمیتوان یک هفته قبلتر راه ورود به مقبره کوروش را بست و امروز از مجسمه شاپور رونمایی کرد. و نمیتوان بیتوجه به فقدان چشمانداز در آینده و درست در زمانی که رئیسجمهور احتمال تخلیه تهران در ماه «آینده» را میدهد، به «گذشته» تفاخر کرد.
ولی مهمتر از آن، این است که برای بهرهگیری از این گذشته غرورآمیز، باید منظومهای از عوامل دست به دست هم بدهند. و اجزای این منظومه توسط نظام سیاسی، فرهنگی، آموزشی و رسانهای، باید به صورت همنوا ساخته شود. از قضا در روز قبل از رونمایی مجسمه، منشور کوروش در یونسکو به رسمیت شناخته شد و «منشور کوروش را «سندی بنیادین در تاریخ تمدن بشری» و «نخستین نمود مکتوب از اصول آزادی، عدالت، مدارا و احترام به تنوع فرهنگی» توصیف کرد. طبق این تصمیم، یونسکو موظف است آموزههای برگرفته از منشور کوروش را در برنامههای آموزشی، فرهنگی و حقوق بشری خود تقویت کند.»
آنچه یونسکو از کشورهای عضو خواسته، برای ایران نیز صادق است و اگر بنا باشد «ایرانگرایی» تقویت شود، لازم است تلاشی همهجانبه آغاز شود: شکوه ایران باستان به کتابهای درسی بازگردد ، و در سریالها و فیلمهای تلویزیونی بازسازی شود، و جزییات آن پیروزیها و نگارههای برگرفته از آن، موضوع سخنرانیها و پژوهشها و پایاننامهها شود، و نمادهای آن رواج داده شود، و نقاشیهای آن زینتبخش دیوار ساختمانهای حکومتی شود، و نیز در حفظ و نگهداری و مرمت این آثار باستانی و رعایت حریم آنها کوشیده شود.
و این امر جز به دست صاحبنظران ممکن نیست. باید ایرانشناسان و اهالی علم و فرهنگ و هنر تکریم شوند و پایشان به رسانه ملی باز شود و فرصت بیان ایدههایشان در باره ایران را داشته باشند، تا جریان ایرانگرایی بسط یابد.
آنچه باعث «تمایز» دانشمندان از عامه مردم میشود، توجه به جزییات است. همین جزییات است که میتوان هویت بسازد. حلقه در دست مجسمه رونماییشده شاپور، نابجاست. این حلقه، حلقه متصل به یک دستار است. در سنگنگارههای نقش رجب و نقش رستم، دستار را خدا است که به شاه میدهد. دستار و نه حلقه دستار تنها، نماد «فره افزون»ی است که اهورامزدا به شاه بخاطر پیروزی در مقابل دشمنان عطا میکند و او را «بیشتر از پیش» موید به تاییدات الهی میکند، و افزونی آن با این نشانه است که شاه، در زمانی دستار میگیرد که خود دستار بر سر دارد. حذف دستار و حذف اهورامزدا و حذف عمل گرفتن دستار که نماد فر است، وجود آن حلقه را بیمعنا کرده است. بعلاوه آنچه در نقش شاپور در دارابگرد است، دست شاپور بر سر امپراتور شکستخورده است و نه حلقه دستار.
توجه به جزییات در تبلیغات شهری نیز مهم است. مقاومتِ رئیسعلی دلواری—که به کشتهشدنش انجامید—و تیر انداختنِ آرشِ کمانگیر—که شکست را به پیروزی بدل کرد—از جنسی دیگرند و کنارِ پیروزی شاپور بر امپراتوری روم نمینشینند. پیروزیهای شاهان را باید متمایز از مقاومتهای مردمی دید. هر دو ارزشمندند، اما کارکردشان متفاوت است.
و البته بهگمانم بعد برجستهتر ایرانگرایی، همین مقاومتهای مردمی است در برابر مغول و حمله اعراب و تورانیان و اسکندر و روسها و انگلیسیها. تاریخ ایران از این نقاط درخشان کم ندارد، باید پیدا کرد و حماسهاش را نوشت. مانند حماسهای که سیاوش کسرایی برای آرش کمانگیر سرود؛ یا نقاط سیاه و تباهی را زدود و تصویر بهتری از گذشته ارائه کرد، مانند جمشیدشاه که مهرداد بهار برای کانون پرورش فکری نوشت و فصل انتهایی زندگی جمشید را حذف کرد.
@javadimr
رونمایی از مجسمه زانو زدن والرین امپراتور روم در مقابل شاپور پادشاه ساسانی که جمعه شب در میدان انقلاب از آن رونمایی شد، یک اقدام مهم و نمادین در بازنگریهای پساجنگ است و باید از شهرداری تهران در این مورد تشکر کرد. یادآوری پیروزیهای تاریخی ایرانیان در برابر دشمنان در تقویت هویت ملی و گسترش روح حماسی در جامعه که از زمان جنگ با اسرائیل شکل گرفته، موثر است.
البته باید توجه داشت که گسترش روح حماسه در کشور با اتکای به میراث ملی، تنها با یک واقعه و بیتوجه به زمینه اجتماعی و سیاسی محقق نمیشود. نمیتوان یک هفته قبلتر راه ورود به مقبره کوروش را بست و امروز از مجسمه شاپور رونمایی کرد. و نمیتوان بیتوجه به فقدان چشمانداز در آینده و درست در زمانی که رئیسجمهور احتمال تخلیه تهران در ماه «آینده» را میدهد، به «گذشته» تفاخر کرد.
ولی مهمتر از آن، این است که برای بهرهگیری از این گذشته غرورآمیز، باید منظومهای از عوامل دست به دست هم بدهند. و اجزای این منظومه توسط نظام سیاسی، فرهنگی، آموزشی و رسانهای، باید به صورت همنوا ساخته شود. از قضا در روز قبل از رونمایی مجسمه، منشور کوروش در یونسکو به رسمیت شناخته شد و «منشور کوروش را «سندی بنیادین در تاریخ تمدن بشری» و «نخستین نمود مکتوب از اصول آزادی، عدالت، مدارا و احترام به تنوع فرهنگی» توصیف کرد. طبق این تصمیم، یونسکو موظف است آموزههای برگرفته از منشور کوروش را در برنامههای آموزشی، فرهنگی و حقوق بشری خود تقویت کند.»
آنچه یونسکو از کشورهای عضو خواسته، برای ایران نیز صادق است و اگر بنا باشد «ایرانگرایی» تقویت شود، لازم است تلاشی همهجانبه آغاز شود: شکوه ایران باستان به کتابهای درسی بازگردد ، و در سریالها و فیلمهای تلویزیونی بازسازی شود، و جزییات آن پیروزیها و نگارههای برگرفته از آن، موضوع سخنرانیها و پژوهشها و پایاننامهها شود، و نمادهای آن رواج داده شود، و نقاشیهای آن زینتبخش دیوار ساختمانهای حکومتی شود، و نیز در حفظ و نگهداری و مرمت این آثار باستانی و رعایت حریم آنها کوشیده شود.
و این امر جز به دست صاحبنظران ممکن نیست. باید ایرانشناسان و اهالی علم و فرهنگ و هنر تکریم شوند و پایشان به رسانه ملی باز شود و فرصت بیان ایدههایشان در باره ایران را داشته باشند، تا جریان ایرانگرایی بسط یابد.
آنچه باعث «تمایز» دانشمندان از عامه مردم میشود، توجه به جزییات است. همین جزییات است که میتوان هویت بسازد. حلقه در دست مجسمه رونماییشده شاپور، نابجاست. این حلقه، حلقه متصل به یک دستار است. در سنگنگارههای نقش رجب و نقش رستم، دستار را خدا است که به شاه میدهد. دستار و نه حلقه دستار تنها، نماد «فره افزون»ی است که اهورامزدا به شاه بخاطر پیروزی در مقابل دشمنان عطا میکند و او را «بیشتر از پیش» موید به تاییدات الهی میکند، و افزونی آن با این نشانه است که شاه، در زمانی دستار میگیرد که خود دستار بر سر دارد. حذف دستار و حذف اهورامزدا و حذف عمل گرفتن دستار که نماد فر است، وجود آن حلقه را بیمعنا کرده است. بعلاوه آنچه در نقش شاپور در دارابگرد است، دست شاپور بر سر امپراتور شکستخورده است و نه حلقه دستار.
توجه به جزییات در تبلیغات شهری نیز مهم است. مقاومتِ رئیسعلی دلواری—که به کشتهشدنش انجامید—و تیر انداختنِ آرشِ کمانگیر—که شکست را به پیروزی بدل کرد—از جنسی دیگرند و کنارِ پیروزی شاپور بر امپراتوری روم نمینشینند. پیروزیهای شاهان را باید متمایز از مقاومتهای مردمی دید. هر دو ارزشمندند، اما کارکردشان متفاوت است.
و البته بهگمانم بعد برجستهتر ایرانگرایی، همین مقاومتهای مردمی است در برابر مغول و حمله اعراب و تورانیان و اسکندر و روسها و انگلیسیها. تاریخ ایران از این نقاط درخشان کم ندارد، باید پیدا کرد و حماسهاش را نوشت. مانند حماسهای که سیاوش کسرایی برای آرش کمانگیر سرود؛ یا نقاط سیاه و تباهی را زدود و تصویر بهتری از گذشته ارائه کرد، مانند جمشیدشاه که مهرداد بهار برای کانون پرورش فکری نوشت و فصل انتهایی زندگی جمشید را حذف کرد.
@javadimr
👍3