#منطقالطیر
جلسه دوم کارگاه منطق الطیر 98/4/4
قبل از شروع ابیات یک حکایت از منطق الطیر تقدیمتان می کنم تا برای بیان مطالب آماده شویم
منطِقُالطَّیِّر یا مقاماتالطیور منظومهای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شدهاست. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافتهاست. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند، از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامیبهشمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستنعرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد.
هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت،استغنا، توحید، حیرت، و فقر که سرانجام به فنا میانجامد. در داستان منطقالطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
پیتر بروک از نامدار ترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق الطیر عطار اجرا کرد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
جلسه دوم کارگاه منطق الطیر 98/4/4
قبل از شروع ابیات یک حکایت از منطق الطیر تقدیمتان می کنم تا برای بیان مطالب آماده شویم
منطِقُالطَّیِّر یا مقاماتالطیور منظومهای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شدهاست. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافتهاست. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند، از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامیبهشمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستنعرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد.
هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت،استغنا، توحید، حیرت، و فقر که سرانجام به فنا میانجامد. در داستان منطقالطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
پیتر بروک از نامدار ترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق الطیر عطار اجرا کرد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
شروع جلسه را با حکایتی دلنشین از منطق الطیر آغاز می کنیم.
محمود غزنوی به شکار می رفت کخه ناگهان از لشکر خود جداشد. و خود را در بیابان دید بار پیرمرد خارکشی از خرش افتاده بود و مرد هراسان و درمانده سر می خارید و اطراف را می نگریست و به ظاهر چاره ای نبود.
دید محمودش چنان درماندهای
خار او افتاده و خر ماندهای
سلطان ماجرا را فهمید، پیش رفت و گفت: چرا نگرانی؟کمک می خواهی؟ مرد بیچاره گفت :معلومه که کمک می خواهم اگر در حقم لطفی کنی من به راحتی می رسم و تو رنجی نمی بری. ظاهرت چنان است که آدم خوبرویی هستی و از خوبان خوبی کردن بعید نیست.
ازنکو روبیت میبینم نصیب
لطف نبود از نکو رویان غریب
سلطان از اسب پیاده شد و با دست خویش بار خار را بر الاغ نهاد و آنگاه خود بر اسب نشست و به سوی یاران و لشکریان آمد به لشکریان خویش گفت: که پیرمردی خارکش الان به این حوالی می آید، از هر سو راه بر او بگیرید به طوریکه مجبور شود به سوی من بیاید و از نزدیک مرا ببیند.چنین شد و لشکر جلوی پیرمرد را گرفتند و راهی برایش نماند و در دل به لشکریان بد و بیراه می گفت تا این که خود را مقابل شاه دید و موکب و عظمت او را مشاهده کرد و از شرم بر خود لرزید
آن خرک می راند تا نزدیک شاه
چون بدید او را خجل شد پیر راه
دید زیر چتر، روي آشنا
در عنایت اوفتاد و در عنا
گفت: خداوندا! من چگونه بگویم که چه اشتباهی کردم که پادشاهی چون محمود را حمّال کردهام. شاه رنج و شرم پیرمرد را فهمید و گفت: ای درویش گرفتاری حال تو چیست؟ مترس و پیش من بازگوی. پیرمرد گفت: تو خود کار مرا و حال مرا خوب می دانی خود را به آن راه مزن من چه بگویم که تو از خودم به حالم آگاهتری.
گفت: میدانی تو کارم کج مباز
خویشتن را اعجمی مذهب مساز
خار بفروشم خَرَم نانی تهی
می توانی گر مرانانی دهی
گفت من خارکش ناتوان و درمانده ام و این خار را می فروشم و کفاف زندگیم را تهیه می کنم از تو می خواهم که امروز خرجم را تامین کنی
سلطان گفت: ای پیر،حال که چنین است بار امروزت را می خرم .لطف قیمتش را بگو و پول خویش را بگیر. گفت: ای پادشاه! این خار را از من ارزان مخر و بدان که به کمتر از کیسهای زر نمی فروشم. همیانی زر بده تا بفروشم.
گفت شاها! این زِ مَن ارزان مَخر
کم بنفروشم بده همیان بِخر
لشکریان به طعنه و با خندهگفتند: به به!عجب پیر مرد ارزان فروشی! ای مرد نادان این بار خار تو به دو به سکه می ارزدنه بیشتر. پیرمرد گفت: درست است این بار به دو سکه بی ارزش میارزد،اما چنین مشتری خوش برخورد و خوش اخلاق و کریم هر روز که برای من پیدا نمی شود.
چون نیکبختی دست در بار من زده
خار من خود گلزاری شده
اصلا سلطان دست به این خار زده و از آن روز که سلطان آن را لمس کرده است با ارزش گشته
هر که خواهد کاین چنین خاری خرد
هر بُنِ خاری به دیناری خرد
اگرچه این خار است و ارزان ارزد این
چون زده ست او دست صد جان ارزد این
پروردگار خار ما را گلزار کن و با لطف خویش از ما بخر و ما قلب ما را به نقد خویش از ما بپذیر.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
شروع جلسه را با حکایتی دلنشین از منطق الطیر آغاز می کنیم.
محمود غزنوی به شکار می رفت کخه ناگهان از لشکر خود جداشد. و خود را در بیابان دید بار پیرمرد خارکشی از خرش افتاده بود و مرد هراسان و درمانده سر می خارید و اطراف را می نگریست و به ظاهر چاره ای نبود.
دید محمودش چنان درماندهای
خار او افتاده و خر ماندهای
سلطان ماجرا را فهمید، پیش رفت و گفت: چرا نگرانی؟کمک می خواهی؟ مرد بیچاره گفت :معلومه که کمک می خواهم اگر در حقم لطفی کنی من به راحتی می رسم و تو رنجی نمی بری. ظاهرت چنان است که آدم خوبرویی هستی و از خوبان خوبی کردن بعید نیست.
ازنکو روبیت میبینم نصیب
لطف نبود از نکو رویان غریب
سلطان از اسب پیاده شد و با دست خویش بار خار را بر الاغ نهاد و آنگاه خود بر اسب نشست و به سوی یاران و لشکریان آمد به لشکریان خویش گفت: که پیرمردی خارکش الان به این حوالی می آید، از هر سو راه بر او بگیرید به طوریکه مجبور شود به سوی من بیاید و از نزدیک مرا ببیند.چنین شد و لشکر جلوی پیرمرد را گرفتند و راهی برایش نماند و در دل به لشکریان بد و بیراه می گفت تا این که خود را مقابل شاه دید و موکب و عظمت او را مشاهده کرد و از شرم بر خود لرزید
آن خرک می راند تا نزدیک شاه
چون بدید او را خجل شد پیر راه
دید زیر چتر، روي آشنا
در عنایت اوفتاد و در عنا
گفت: خداوندا! من چگونه بگویم که چه اشتباهی کردم که پادشاهی چون محمود را حمّال کردهام. شاه رنج و شرم پیرمرد را فهمید و گفت: ای درویش گرفتاری حال تو چیست؟ مترس و پیش من بازگوی. پیرمرد گفت: تو خود کار مرا و حال مرا خوب می دانی خود را به آن راه مزن من چه بگویم که تو از خودم به حالم آگاهتری.
گفت: میدانی تو کارم کج مباز
خویشتن را اعجمی مذهب مساز
خار بفروشم خَرَم نانی تهی
می توانی گر مرانانی دهی
گفت من خارکش ناتوان و درمانده ام و این خار را می فروشم و کفاف زندگیم را تهیه می کنم از تو می خواهم که امروز خرجم را تامین کنی
سلطان گفت: ای پیر،حال که چنین است بار امروزت را می خرم .لطف قیمتش را بگو و پول خویش را بگیر. گفت: ای پادشاه! این خار را از من ارزان مخر و بدان که به کمتر از کیسهای زر نمی فروشم. همیانی زر بده تا بفروشم.
گفت شاها! این زِ مَن ارزان مَخر
کم بنفروشم بده همیان بِخر
لشکریان به طعنه و با خندهگفتند: به به!عجب پیر مرد ارزان فروشی! ای مرد نادان این بار خار تو به دو به سکه می ارزدنه بیشتر. پیرمرد گفت: درست است این بار به دو سکه بی ارزش میارزد،اما چنین مشتری خوش برخورد و خوش اخلاق و کریم هر روز که برای من پیدا نمی شود.
چون نیکبختی دست در بار من زده
خار من خود گلزاری شده
اصلا سلطان دست به این خار زده و از آن روز که سلطان آن را لمس کرده است با ارزش گشته
هر که خواهد کاین چنین خاری خرد
هر بُنِ خاری به دیناری خرد
اگرچه این خار است و ارزان ارزد این
چون زده ست او دست صد جان ارزد این
پروردگار خار ما را گلزار کن و با لطف خویش از ما بخر و ما قلب ما را به نقد خویش از ما بپذیر.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند
گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند
گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
بررسی ابیات را شروع می کنیم
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
برای عقل صفت سرکش آورده است و این حقیفتا همان عقل معاش است که سر تسلیم فرود نمی آورد مگر اینکه آدمی تابع قوانین و اوامر الهی شود
در مصرع دوم ارزش تن انسان را وابسته به جان می داند و ارزش هر کس به جان اوست و جان گوهری است الهی.
جان انسان هیچ وزنی ندار در پیشرفته ترین آزمایشگاهها به این نتیجه رسیدند که جان فاقد وزن است یعنی فردی در حال احتضار قبل و بعد مرگ وزنش تغیری نمی کند اما به محض بیرون رفتن جان از تن این تن فاقد ارزش می شود
توجه کنید فرد تا زمانی که جان در بدن دارد محبوب است و دارای ارزش و ابهت با خروج جان این تن باید زود دفن شود زیرا ارزش خود را از دست داده است و این جان هم با ایمان دارای ارزش است.جانهای فاقد ایمان و باور در حقیقت مرده اند و این را عطار از قرآن گرفته است که کافران به ظاهر زنده اند اما جانشان از نور ایمان بی بهره است
در کل عطار ایمان را عامل تازگی و ارزشمندی جان می داند.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
بررسی ابیات را شروع می کنیم
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
برای عقل صفت سرکش آورده است و این حقیفتا همان عقل معاش است که سر تسلیم فرود نمی آورد مگر اینکه آدمی تابع قوانین و اوامر الهی شود
در مصرع دوم ارزش تن انسان را وابسته به جان می داند و ارزش هر کس به جان اوست و جان گوهری است الهی.
جان انسان هیچ وزنی ندار در پیشرفته ترین آزمایشگاهها به این نتیجه رسیدند که جان فاقد وزن است یعنی فردی در حال احتضار قبل و بعد مرگ وزنش تغیری نمی کند اما به محض بیرون رفتن جان از تن این تن فاقد ارزش می شود
توجه کنید فرد تا زمانی که جان در بدن دارد محبوب است و دارای ارزش و ابهت با خروج جان این تن باید زود دفن شود زیرا ارزش خود را از دست داده است و این جان هم با ایمان دارای ارزش است.جانهای فاقد ایمان و باور در حقیقت مرده اند و این را عطار از قرآن گرفته است که کافران به ظاهر زنده اند اما جانشان از نور ایمان بی بهره است
در کل عطار ایمان را عامل تازگی و ارزشمندی جان می داند.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
در توحید حضرت باری می گوید و یکی از مظاهر قدرت خدا را افراشتگی کوهها می داند که چه قدرتی آنگونه با ابهت این کوهها را بر افراشته است و سربلندیشان را جلوه گر نموده.
کمر می توتند ایهام داشته باشد و تیغ دادن و کمر دادن به کوه تشخیصی زیبا آفریده است
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
شيخ عطار در اين بيت با مختصر ترين کلام همين اسطوره ابراهيم را که قرآن از آن ياد مي کند؛ به همراه داستان گذر قوم موسي از دريا، و فرار بني اسرائيل دست فرعون و فرعونيان، بيان کرده است. در واقع معجزه در بيان عيني يعني همين. براي مصراع اول در قرآن ضمن مخالفت ابراهيم با بت هاي ريز و درشت زمان خود که منجر به در آتش افکنده شدن وي مي شود و آتش براي ابراهيم سرد و سلامت مي شود چنين مي فرمايد:
«... قالوا حرقوه و انصر وا الهتکم ان کنتم فاعلين قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم»
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
تلمیحی زیبا به داستان نابودی نمرود که بعد از آن همه غرور چگونه توسط پشه ای نابود شد و شاعران از این مورد الهام گرفته اند که جنود خدا فراوانند اما عبرت پذیران اندکند
توصیه می کنم دوستان عزیز شعر فوق العاده زیبای پروین اعتصامی را با عنوان "لطف حق" که به این موضوع اشاره دارد مطالعه فرمایند.
در مثنوی ها با عنوان
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته رب جلیل.
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
در توحید حضرت باری می گوید و یکی از مظاهر قدرت خدا را افراشتگی کوهها می داند که چه قدرتی آنگونه با ابهت این کوهها را بر افراشته است و سربلندیشان را جلوه گر نموده.
کمر می توتند ایهام داشته باشد و تیغ دادن و کمر دادن به کوه تشخیصی زیبا آفریده است
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
شيخ عطار در اين بيت با مختصر ترين کلام همين اسطوره ابراهيم را که قرآن از آن ياد مي کند؛ به همراه داستان گذر قوم موسي از دريا، و فرار بني اسرائيل دست فرعون و فرعونيان، بيان کرده است. در واقع معجزه در بيان عيني يعني همين. براي مصراع اول در قرآن ضمن مخالفت ابراهيم با بت هاي ريز و درشت زمان خود که منجر به در آتش افکنده شدن وي مي شود و آتش براي ابراهيم سرد و سلامت مي شود چنين مي فرمايد:
«... قالوا حرقوه و انصر وا الهتکم ان کنتم فاعلين قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم»
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
تلمیحی زیبا به داستان نابودی نمرود که بعد از آن همه غرور چگونه توسط پشه ای نابود شد و شاعران از این مورد الهام گرفته اند که جنود خدا فراوانند اما عبرت پذیران اندکند
توصیه می کنم دوستان عزیز شعر فوق العاده زیبای پروین اعتصامی را با عنوان "لطف حق" که به این موضوع اشاره دارد مطالعه فرمایند.
در مثنوی ها با عنوان
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته رب جلیل.
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
تلمیح دارد به داستان هجرت پیامبر اسلام و اقامت در غار ثور همراه ابوبکر صدیق و تنیدن تار عنکبوت در دهانه غار و نجات پیامبر از دست مشرکان.
در بیت قبل پشه عامل نابودی یکی از جباران شد و در این بیت عنکبوت عامل نجات خیر البشر.
خدا اگر بخواهد قدرت خود را در موجودات ضعیف نشان می دهد
در ادامه ذکر قدرت حضرت حق به داستان جالبی می رسد و البته کلامش کمی هنری هم می شود:
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
در بیت اول به ماجرای گفت و گوی مورچه و حضرت سلیمان اشاره دارد که در سوره نمل آمده است و البته حکایت دلنشینی است.آنجا که مورچه به مورچه های دیگر می گوید فرار کنید و به خانه هایتان بروید مباد لشکر سلیمان شما را زیر بگیرد و سلیمان لشکر را تا عبور مورچه ها متوقف می کند.
اشاره ای به ضعف مورچه دارد که چون موی سر باریک اندام است و البته سیاهی آن هم مد نظر است
در بیت دوم ماجرا جالبتر می شود:
چون در قرآن، سوره نمل با حروف مقطعه «طس» آغاز مي شود و سوره اي در قرآن به نام مورچه نازل شده و اين امر دليل بر اهميت زندگي و هوش مورچه و در نتيجه توجه حضرت حق به اين موجود به ظاهر کوچک دارد، جا دارد که به اين نکته اشاره کند که مورچه از نظر اجتماع و تعاون و همبستگي افراد آن از نشانه هاي بارز هشياري و دقت و تحمل و صبر و انجام کارهاي سخت و طاقت فرساست، چنان که مي تواند براي اجتماعات انساني نمونه اي بهتر، از نظر کار و تلاش بوده باشد لذا عطار آغاز سوره را با «طس!» دليل بر اهميت خلقت و مقام مورچه مي داند.
اما در مصرع اول که به خلعت اولاد عباس اشاره رفته است، اشاره به سياه پوشيدن پيروان بني عباس دارد و لباس سياه از زمان عباسيان در تمدن اسلامي رايج شده است.
حال که به اینجا رسیدیم حکایتی برایتان بازگو می کنم
مردی وارد مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه که خود از شاگردان امام صادق بوده است وارد می شود و شروع می کند به لاف زدن که ابوحنیفه چیزی بلد نیست و هر سوالی دارید از من بپرسید.
ابوحنیفه هم فوری می گوید من یک سوال دارم.آن مرد گفت هر سوالی را جواب خواهم گفت.
پرسید مورچه ای که با سلیمان نبی حرف زد نر بود یا ماده؟
طرف آشفته شد که این چه سوالی است؟
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
تلمیح دارد به داستان هجرت پیامبر اسلام و اقامت در غار ثور همراه ابوبکر صدیق و تنیدن تار عنکبوت در دهانه غار و نجات پیامبر از دست مشرکان.
در بیت قبل پشه عامل نابودی یکی از جباران شد و در این بیت عنکبوت عامل نجات خیر البشر.
خدا اگر بخواهد قدرت خود را در موجودات ضعیف نشان می دهد
در ادامه ذکر قدرت حضرت حق به داستان جالبی می رسد و البته کلامش کمی هنری هم می شود:
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
در بیت اول به ماجرای گفت و گوی مورچه و حضرت سلیمان اشاره دارد که در سوره نمل آمده است و البته حکایت دلنشینی است.آنجا که مورچه به مورچه های دیگر می گوید فرار کنید و به خانه هایتان بروید مباد لشکر سلیمان شما را زیر بگیرد و سلیمان لشکر را تا عبور مورچه ها متوقف می کند.
اشاره ای به ضعف مورچه دارد که چون موی سر باریک اندام است و البته سیاهی آن هم مد نظر است
در بیت دوم ماجرا جالبتر می شود:
چون در قرآن، سوره نمل با حروف مقطعه «طس» آغاز مي شود و سوره اي در قرآن به نام مورچه نازل شده و اين امر دليل بر اهميت زندگي و هوش مورچه و در نتيجه توجه حضرت حق به اين موجود به ظاهر کوچک دارد، جا دارد که به اين نکته اشاره کند که مورچه از نظر اجتماع و تعاون و همبستگي افراد آن از نشانه هاي بارز هشياري و دقت و تحمل و صبر و انجام کارهاي سخت و طاقت فرساست، چنان که مي تواند براي اجتماعات انساني نمونه اي بهتر، از نظر کار و تلاش بوده باشد لذا عطار آغاز سوره را با «طس!» دليل بر اهميت خلقت و مقام مورچه مي داند.
اما در مصرع اول که به خلعت اولاد عباس اشاره رفته است، اشاره به سياه پوشيدن پيروان بني عباس دارد و لباس سياه از زمان عباسيان در تمدن اسلامي رايج شده است.
حال که به اینجا رسیدیم حکایتی برایتان بازگو می کنم
مردی وارد مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه که خود از شاگردان امام صادق بوده است وارد می شود و شروع می کند به لاف زدن که ابوحنیفه چیزی بلد نیست و هر سوالی دارید از من بپرسید.
ابوحنیفه هم فوری می گوید من یک سوال دارم.آن مرد گفت هر سوالی را جواب خواهم گفت.
پرسید مورچه ای که با سلیمان نبی حرف زد نر بود یا ماده؟
طرف آشفته شد که این چه سوالی است؟
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
پیامبران خداوند که حقیقت را می دانستند و از طرف خدا مبعوث شده بودند برای بیان این حقیفت می آمدند که ای انسان راه حقیقت در توکل و تکیه بر پروردگار است
در ادامه ابیات عطار از مصایب و سختی هایی که برای انبیا پیش آمده است سخن به میان می آورد که ای انسان بدان که دوستان خدا از سختی ها هراسی ندارند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
در دریای حیرت غرق بودند و محرومیت و سختی و حسرت در زندگیشان ملموس بود.
ناز پرورد تنعم نبرد ره به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
در ادامه ابیات از حضرت آدم تا پیامبر خاتم چند مورد از بلاهایی که بر سر انبیا امده است را ذکر می کند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
اینها نمونه ای است از مصایب پیامبران و عاشقان کوی دوست با سختی و حرمان رابطه ای دیرینه دارند.
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
راه عشق راه دشواری است.ترک جان قدم اول است.
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
پیامبران خداوند که حقیقت را می دانستند و از طرف خدا مبعوث شده بودند برای بیان این حقیفت می آمدند که ای انسان راه حقیقت در توکل و تکیه بر پروردگار است
در ادامه ابیات عطار از مصایب و سختی هایی که برای انبیا پیش آمده است سخن به میان می آورد که ای انسان بدان که دوستان خدا از سختی ها هراسی ندارند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
در دریای حیرت غرق بودند و محرومیت و سختی و حسرت در زندگیشان ملموس بود.
ناز پرورد تنعم نبرد ره به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
در ادامه ابیات از حضرت آدم تا پیامبر خاتم چند مورد از بلاهایی که بر سر انبیا امده است را ذکر می کند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
اینها نمونه ای است از مصایب پیامبران و عاشقان کوی دوست با سختی و حرمان رابطه ای دیرینه دارند.
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
راه عشق راه دشواری است.ترک جان قدم اول است.
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand