جمالِ خیال
295 subscribers
585 photos
128 videos
104 files
206 links
🖋 علوم اسلامی | تاریخ | نقد



🆔 @jamalekhial
Download Telegram
🌹🌹وفاداری در صحرای ولاء و بلاء🌹🌹





... سپس فرمود هرکه زن همراهش هست، او را ببرد و به دست به بنی اسد بسپارد.

علی بن مظاهر عرض کرد: چرا ای آقای من؟
امام علیه السلام فرمود: چون زنان من پس از شهادتم اسیر می‌شوند و نمی‌خواهم زنان شما به اسارت بروند.

علی بن مظاهر به خیمه اش رفت؛ همسرش به احترام او از جا برخاست و به چهره اش لبخند زد.
او گفت اکنون وقت خنده نیست.

همسرش گفت ای پسر مظاهر، من شنیدم که غریبِ فاطمه در میان شما سخنرانی کرد و در پایان سخنانش سر و صدا و همهمه‌ای برخاست و من نشنیدم چه فرمود!

علی بن مظاهر گفت: حضرت فرمود هرکه زن همراهش هست او را به دست بنی اسد بسپارد چون فردا من کشته می‌شوم و زنانم به اسیری می‌روند.

همسرش گفت: تو می‌خواهی چه کنی؟
پاسخ داد: برخیز تا تو را به عموزادگانت [بنی اسد] برسانم.

همسرش از جا برخاست و سرش را به عمود خیمه کوبید و گفت: به خدا قسم با من منصفانه رفتار نکردی؛
آیا دوست داری دختران پیامبر اسیر شوند و من از اسارت ایمن باشم؟!

آیا دوست داری پوشش از سر زینب کبری ببرند و پوشش من به غارت نرود؟!

آیا دوست داری گوشواره از گوش دختران زهرای اطهر بکشند و گوش من به گوشواره آراسته باشد؟!

آیا دوست داری تو در نزد رسول خدا روسفید باشی و من در پیشگاه حضرت زهرا روسیاه باشم؟!

[نه هرگز!] شما مردان ایشان را یاری می‌کنید و ما زنانِ ایشان را.


علی بن مظاهر گریان به نزد امام حسین علیه السلام بازگشت.
حضرت فرمود: برای چه گریه می‌کنی؟
عرض کرد: همسرم دست از همراهی و یاری شما بر نمی‌دارد.
امام حسین علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: خدا جزای خیرتان دهد.


📕معالی السبطین1/340



#عاشورا
#اصحاب
#یاحسین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ_تصویری

🔘 محل دفن #اصحاب حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه و علیهم.

🔸مرحوم آیت الله شیخ محمد رضا جعفری


#یاحسین
غزلی دل‌انگیز و شیوا که با گوشه‌هایی از داستان کربلا تناسب دارد، از استاد مسلّم غزل، مرحوم #عرفی_شیرازی🔻





بسکه ﺩﺭﺩِ ﻋﺎﻟﻤﯽ، ﺩﺭ ﻋﺸﻖ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﻧﺎﻟﻪٔ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ، ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ


ﺧﺎﺭﺧﺎﺭ ﺭﺍﺣﺘﻢ ﺭﻩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺍﯼ ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ
ﮔﺮﻡ ﺭﺍﻥ ﻣﺤﻤﻞ، ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻪ ﺧﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻢ


ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺩ ﺑﻤﻴﺮﻡ؟ ﺭﺣﻢ ﮐﻦ ﺧﻮﻧﻢ ﺑﺮﻳﺰ
ﮐﺰ ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﺗﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺮﺯنش‌ها ﻣﯽ‌ﮐﺸﻢ


ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻒ ﻣﺘﺎﻋﯽ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ
ﻧﻴﻞ ﺑﺪ ﻧﺎمی‌است ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻟﻴﺨﺎ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻢ


ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﺎ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﻋﺮﻓﯽ، ﺳﺎﻳﻪ ﻭﺵ
ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺭﻋﻨﺎ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻢ



#آئینه_آئینی
#اصحاب #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
🌹🌹وفاداری در صحرای ولاء و بلاء🌹🌹





... سپس فرمود هرکه زن همراهش هست، او را ببرد و به دست به بنی اسد بسپارد.

علی بن مظاهر عرض کرد: چرا ای آقای من؟
امام علیه السلام فرمود: چون زنان من پس از شهادتم اسیر می‌شوند و نمی‌خواهم زنان شما به اسارت بروند.

علی بن مظاهر به خیمه اش رفت؛ همسرش به احترام او از جا برخاست و به چهره اش لبخند زد.
او گفت اکنون وقت خنده نیست.

همسرش گفت ای پسر مظاهر، من شنیدم که غریبِ فاطمه در میان شما سخنرانی کرد و در پایان سخنانش سر و صدا و همهمه‌ای برخاست و من نشنیدم چه فرمود!

علی بن مظاهر گفت: حضرت فرمود هرکه زن همراهش هست او را به دست بنی اسد بسپارد چون فردا من کشته می‌شوم و زنانم به اسیری می‌روند.

همسرش گفت: تو می‌خواهی چه کنی؟
پاسخ داد: برخیز تا تو را به عموزادگانت [بنی اسد] برسانم.

همسرش از جا برخاست و سرش را به عمود خیمه کوبید و گفت: به خدا قسم با من منصفانه رفتار نکردی؛
آیا دوست داری دختران پیامبر اسیر شوند و من از اسارت ایمن باشم؟!

آیا دوست داری پوشش از سر زینب کبری ببرند و پوشش من به غارت نرود؟!

آیا دوست داری گوشواره از گوش دختران زهرای اطهر بکشند و گوش من به گوشواره آراسته باشد؟!

آیا دوست داری تو در نزد رسول خدا روسفید باشی و من در پیشگاه حضرت زهرا روسیاه باشم؟!

[نه هرگز!] شما مردان ایشان را یاری می‌کنید و ما زنانِ ایشان را.


علی بن مظاهر گریان به نزد امام حسین علیه السلام بازگشت.
حضرت فرمود: برای چه گریه می‌کنی؟
عرض کرد: همسرم دست از همراهی و یاری شما بر نمی‌دارد.
امام حسین علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: خدا جزای خیرتان دهد.


📕معالی السبطین ج۱ ص۳۴۰



#اصحاب #عشق
#معرفت #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
🌹🌹وفاداری در صحرای ولاء و بلاء🌹🌹





... سپس فرمود هرکه زن همراهش هست، او را ببرد و به دست به بنی اسد بسپارد.

علی بن مظاهر عرض کرد: چرا ای آقای من؟
امام علیه السلام فرمود: چون زنان من پس از شهادتم اسیر می‌شوند و نمی‌خواهم زنان شما به اسارت بروند.

علی بن مظاهر به خیمه اش رفت؛ همسرش به احترام او از جا برخاست و به چهره اش لبخند زد.
او گفت اکنون وقت خنده نیست.

همسرش گفت ای پسر مظاهر، من شنیدم که غریبِ فاطمه در میان شما سخنرانی کرد و در پایان سخنانش سر و صدا و همهمه‌ای برخاست و من نشنیدم چه فرمود!

علی بن مظاهر گفت: حضرت فرمود هرکه زن همراهش هست او را به دست بنی اسد بسپارد چون فردا من کشته می‌شوم و زنانم به اسیری می‌روند.

همسرش گفت: تو می‌خواهی چه کنی؟
پاسخ داد: برخیز تا تو را به عموزادگانت [بنی اسد] برسانم.

همسرش از جا برخاست و سرش را به عمود خیمه کوبید و گفت: به خدا قسم با من منصفانه رفتار نکردی؛
آیا دوست داری دختران پیامبر اسیر شوند و من از اسارت ایمن باشم؟!

آیا دوست داری پوشش از سر زینب کبری ببرند و پوشش من به غارت نرود؟!

آیا دوست داری گوشواره از گوش دختران زهرای اطهر بکشند و گوش من به گوشواره آراسته باشد؟!

آیا دوست داری تو در نزد رسول خدا روسفید باشی و من در پیشگاه حضرت زهرا روسیاه باشم؟!

[نه هرگز!] شما مردان ایشان را یاری می‌کنید و ما زنانِ ایشان را.


علی بن مظاهر گریان به نزد امام حسین علیه السلام بازگشت.
حضرت فرمود: برای چه گریه می‌کنی؟
عرض کرد: همسرم دست از همراهی و یاری شما بر نمی‌دارد.
امام حسین علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: خدا جزای خیرتان دهد.


📕معالی السبطین ج۱ ص۳۴۰



#اصحاب #عشق
#معرفت #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial