Forwarded from عکس نگار
🔹عرض ادب
از شرمِ وعدۀ ظفرش در شراره بود
دیگر جز آهِ سرد کشیدن، چه چاره بود
تابی به تن نداشت که خود را کند خلاص
یک تن پیاده، وآن همه لشکر، سواره بود
بگرفته بود راه بیابان، امیر عشق
امّا سفیر، بر سر دارالاماره بود
حتّی خیالِ اینکه نیاید به کوفه، شاه
در جسم ناتوانش، جانی دوباره بود
از بامِ قصر، ـ با چه دلی ـ جانب حجاز
با آن نگاهِ بی رمقش در نظاره بود
میخواست باادب دهد او را سلام و حیف
دستی نداشت، عرض ادب با اشاره بود
این آفتاب عشق که در ابر غربت است
دیشب چو ماه، بین هزاران ستاره بود
🔸
رد میشد و شنید که بابا و دختری
وقت وداعشان سخن از گوشواره بود
با خویش _ دید _ زمزمهها داشت حرمله
از چشم ساقی و گلوی شیرخواره بود...
#شعر_آئینی #فقیر_تهرانی
#حضرت_مسلم #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
از شرمِ وعدۀ ظفرش در شراره بود
دیگر جز آهِ سرد کشیدن، چه چاره بود
تابی به تن نداشت که خود را کند خلاص
یک تن پیاده، وآن همه لشکر، سواره بود
بگرفته بود راه بیابان، امیر عشق
امّا سفیر، بر سر دارالاماره بود
حتّی خیالِ اینکه نیاید به کوفه، شاه
در جسم ناتوانش، جانی دوباره بود
از بامِ قصر، ـ با چه دلی ـ جانب حجاز
با آن نگاهِ بی رمقش در نظاره بود
میخواست باادب دهد او را سلام و حیف
دستی نداشت، عرض ادب با اشاره بود
این آفتاب عشق که در ابر غربت است
دیشب چو ماه، بین هزاران ستاره بود
🔸
رد میشد و شنید که بابا و دختری
وقت وداعشان سخن از گوشواره بود
با خویش _ دید _ زمزمهها داشت حرمله
از چشم ساقی و گلوی شیرخواره بود...
#شعر_آئینی #فقیر_تهرانی
#حضرت_مسلم #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
Forwarded from عکس نگار
🍃 باده بده ساقیا! ولی ز خُمِّ غدیر
چنگ بزن مطربا! ولی به یاد امیر
تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر
دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر
🍃 بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد
محیط کون و مکان، دایرۀ ساز شد
سَرور روحانیان هو العلیّ الکبیر
🍃 وادی خمّ غدیر، منطقۀ نور شد
یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟
یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد؟
یا شده در یک سریر قِرانِ شاه و وزیر؟
🍃 چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند
به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند
به شوکت و فرّ و جاه، به طالعی ارجمند
شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر
🍃 فاتح اقلیمِ جود به جای خاتم نشست
یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟
یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟
روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر
🍃 جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدَم
پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم
نغمهگری ساز کرد معدن کلِّ حِکم
یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر:
🍃 به هر که مولا منم، علیست مولای او
نسخۀ اسما منم، علیست طغرای او
سرِّ معمّا منم، علیست مَجْلای او
محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر
🍃 طور تجلّی منم، سینه سینا علیست
سرِّ انا اللّه منم، آیت کبرا علیست
درّۀ بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست
شافع عقبی منم، علی مُشار و مُشیر
🍃 حلقۀ افلاک را، سلسله جنبان علیست
قاعدۀ خاک را، اساس و بنیان علیست
دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست
سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر
🍃 دایرۀ کن فکان، مرکز عزم علیست
عرصۀ کون و مکان، خطّۀ رزم علیست
در حرم لا مکان، خلوت بزم علیست
روی زمین و زمان به نور او مُستَنیر
🍃 یوسف کنعان عشق، بندۀ رخسار اوست
خضر بیابان عشق، تشنۀ گفتار اوست
موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست
کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر
🍃 ای به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال
«مفتقر» خوش مقال مانده به وصف تو، لال
گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال
ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر
#شعر_آئینی #آیت_الله_غروی_اصفهانی
#غدیر #فضائل #یاعلی
http://Telegram.me/jamalekhial
چنگ بزن مطربا! ولی به یاد امیر
تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر
دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر
🍃 بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد
محیط کون و مکان، دایرۀ ساز شد
سَرور روحانیان هو العلیّ الکبیر
🍃 وادی خمّ غدیر، منطقۀ نور شد
یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟
یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد؟
یا شده در یک سریر قِرانِ شاه و وزیر؟
🍃 چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند
به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند
به شوکت و فرّ و جاه، به طالعی ارجمند
شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر
🍃 فاتح اقلیمِ جود به جای خاتم نشست
یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟
یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟
روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر
🍃 جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدَم
پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم
نغمهگری ساز کرد معدن کلِّ حِکم
یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر:
🍃 به هر که مولا منم، علیست مولای او
نسخۀ اسما منم، علیست طغرای او
سرِّ معمّا منم، علیست مَجْلای او
محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر
🍃 طور تجلّی منم، سینه سینا علیست
سرِّ انا اللّه منم، آیت کبرا علیست
درّۀ بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست
شافع عقبی منم، علی مُشار و مُشیر
🍃 حلقۀ افلاک را، سلسله جنبان علیست
قاعدۀ خاک را، اساس و بنیان علیست
دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست
سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر
🍃 دایرۀ کن فکان، مرکز عزم علیست
عرصۀ کون و مکان، خطّۀ رزم علیست
در حرم لا مکان، خلوت بزم علیست
روی زمین و زمان به نور او مُستَنیر
🍃 یوسف کنعان عشق، بندۀ رخسار اوست
خضر بیابان عشق، تشنۀ گفتار اوست
موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست
کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر
🍃 ای به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال
«مفتقر» خوش مقال مانده به وصف تو، لال
گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال
ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر
#شعر_آئینی #آیت_الله_غروی_اصفهانی
#غدیر #فضائل #یاعلی
http://Telegram.me/jamalekhial
Forwarded from اتچ بات
این مرد، رهبر مسیحیان لبنان است؛
از حسین میخواند...
از آن عنصر مقدسی که محدود به هیچ گرایشی نیست...
همه از او دم می زنند...
و آخر کار، هرکه را خیری در سرشت داشته باشد، دست میگیرد و به شاهراه عاقبت بخیری سوق میدهد...
↩️ به همان راهی می بَرَدش که خود و یارانش در آن راه شمشیر زدند و گفتند:
"إنّی عَلَىٰ دين علي"
🔻ما که کشتی نجات را تنگفضا نمیپنداریم؛
خدایا دست این نصرانی را هم بگیر که از حسین میگوید:
اُحبّ الحسینَ و لکنّما
لسانی عَلَیه و قلبی مَعَه
حَبَستُ لسانیَ عن مدحِه
حذارَ اُمَیّةَ ان تَقطَعَه
حسین را دوست میدارم، اما زبانم با او بیگانه و دلم آشنای اوست.
سخن در دهان فروخوردم و دم از محبتش نزدم، از بیم امویان که مبادا بیزبانم کنند.
⚠️⚠️مباد آنکه به مدلولِ «ارادتی بنما تا سعادتی ببری»، بیگانهای با حسین آشنا گردد، و ما که دم از آشنایی میزنیم، سقوط کنیم...
تا آنجا که بگویند:
❌بیرون!
⛔️کشتی نجات، جای آنان نیست که پاس حرمت این دستگاه مقدس را ندارند!
#کلیپ_تصویری #شعر_آئینی
#احمد_شوقی #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
از حسین میخواند...
از آن عنصر مقدسی که محدود به هیچ گرایشی نیست...
همه از او دم می زنند...
و آخر کار، هرکه را خیری در سرشت داشته باشد، دست میگیرد و به شاهراه عاقبت بخیری سوق میدهد...
↩️ به همان راهی می بَرَدش که خود و یارانش در آن راه شمشیر زدند و گفتند:
"إنّی عَلَىٰ دين علي"
🔻ما که کشتی نجات را تنگفضا نمیپنداریم؛
خدایا دست این نصرانی را هم بگیر که از حسین میگوید:
اُحبّ الحسینَ و لکنّما
لسانی عَلَیه و قلبی مَعَه
حَبَستُ لسانیَ عن مدحِه
حذارَ اُمَیّةَ ان تَقطَعَه
حسین را دوست میدارم، اما زبانم با او بیگانه و دلم آشنای اوست.
سخن در دهان فروخوردم و دم از محبتش نزدم، از بیم امویان که مبادا بیزبانم کنند.
⚠️⚠️مباد آنکه به مدلولِ «ارادتی بنما تا سعادتی ببری»، بیگانهای با حسین آشنا گردد، و ما که دم از آشنایی میزنیم، سقوط کنیم...
تا آنجا که بگویند:
❌بیرون!
⛔️کشتی نجات، جای آنان نیست که پاس حرمت این دستگاه مقدس را ندارند!
#کلیپ_تصویری #شعر_آئینی
#احمد_شوقی #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
Telegram
attach 📎
🌨🌨🌨🌧🌧🌧🌧🌧
✨تقدیم به همۀ آنان که «حُر»وار، «به دیوان عمل نامه سیاه آمده» و روی نیاز و ندامت به درگاه «پادشاه خطابخش جرم پوش» میگذارند..
و آنگاه به فیض نگاه او که «خاک را به نظر کیمیا کند»، به یکباره «طاووس علیین» می شوند...
🍃 قامتی مثل شاخۀ شمشاد
از سر پیچ کوچه پیدا شد
خورد قدری تلو تلو، آنگاه
بی تعادل نشست و پس پا شد
🔹
🍃 اینکه او پیش از این، کجا بوده
هست پیدا ز طرز آمدنش
باورت نیست؟ صبر کن، آری
می دهد بوی معصیت، دهنش!
🔹
🍃 آن سر کوچه خیمهای زدهاند
تا به آنجا رسید، سر خم کرد
آری الحق که با دل خوبان
هرچه کرد، اول محرم کرد!
🔹
🍃 جز برای سیاهیِ ارباب
هیچ جا سر فرو نیاورده
به گمانم در این دو بیت فقط
خواجه توصیف حال او کرده:
🔹
🍃 «من که سر در نیاورم به دو کون»
«گردنم زیر بار منّت اوست»
«گر من آلوده دامنم، چه زیان»
«همه عالم گواه عصمت اوست»
🔹
🍃 عکس ارباب روی پرچم بود
زیر لب گفت: چاکرم آقا
دهنم پاک نیست، عفوم کن
اگر اسمت نمی برم آقا!
🔹
🍃 دورۀ سال، لحظهای نشود
عیش ما جز به معصیت، تکمیل
این دوماهه ـ ولی ـ به حرمت تو
همۀ کار و بارمان تعطیل
🔹
🍃 غلطی کردم و نفهمیدم
حال فهمیدم، آمدم توبه
می کنم با همه وجود اقرار
که تو خوبی و من بدم، توبه!
🔹
🍃 زشتم؟ آلودهام؟ گنهکارم؟
من که حاشا نکردم آقاجان
هر چه کردم ولی قسم به سرت
کار حُر را نکردم آقاجان
🔹
🍃 تو گشودی برای او آغوش
تو نظر از خطای او بستی
فرض کن قدرِ او گنه دارم
به سرم از کرم بکش دستی
🔹
🍃 مثل او با خود آشنایم ساز
مثل او بیخبر ز غیرم کن
مثل او جرم من ندیده بگیر
مثل او عاقبت به خیرم کن
🔹
🍃 میشود دستِ بیلیاقت من
در شفاخانۀ تو بند شود؟
میشود دست خود دراز کنی
تا زمین خوردهای بلند شود؟
🔹
🍃 مادرم روز قبل مرگش گفت
پسرم، آبروی مادر باش
خیر دنیا و آخرت خواهی
نوکر شهریارِ بی سر باش
🔹
🍃 ببُر از مردم و به او پیوند
که رفیقِ زمان تنهاییاست
در سرایش گدای خوبی باش
تا ببینی چه خوب آقاییاست
🔹
🍃 جای خوبی نبودهام، اما
به خدا خوب جایی آمدهام
بعد عمری غریبگی، حالا
از پی آشنایی آمدهام
🔹
🍃 عاجزم در هجوم سیل گناه
مگذار این بلا مرا ببرد
منِ بیچاره را نجات بده
زین جوانی که بی تو میگذرد
🔹
🍃 جز وصالت مرا تمنایی
نیست، دستم به دامنت ارباب
درد من را فقط تو میدانی
جان ششماههات مرا دریاب
🔹
🍃 مثل بیدی به باد میلرزد
مثل ابر بهار میگرید
به تمنای یک توجهِ دوست
بی امان زارزار میگرید
🔹
🍃 بسکه زد دست و پا، غریقِ گناه،
سوی او رو نمود فُلکِ نجات
دست او را گرفت و بالا برد
بِرَهاندش ز مرگ و داد حیات
🔹
🍃 تا کنون مرده بود و اکنون عشق
تن گرفت از وی و به او جان داد
دهنش پاک بود مثل فرات
«یاحسین» گفت و جان به جانان داد...
🌹بأبی انت و امی یا اباعبدالله🌹
#شعر_آئینی #رحیق_تهرانی
#ادب_محرم #رحمت_واسعه
http://Telegram.me/jamalekhial
✨تقدیم به همۀ آنان که «حُر»وار، «به دیوان عمل نامه سیاه آمده» و روی نیاز و ندامت به درگاه «پادشاه خطابخش جرم پوش» میگذارند..
و آنگاه به فیض نگاه او که «خاک را به نظر کیمیا کند»، به یکباره «طاووس علیین» می شوند...
🍃 قامتی مثل شاخۀ شمشاد
از سر پیچ کوچه پیدا شد
خورد قدری تلو تلو، آنگاه
بی تعادل نشست و پس پا شد
🔹
🍃 اینکه او پیش از این، کجا بوده
هست پیدا ز طرز آمدنش
باورت نیست؟ صبر کن، آری
می دهد بوی معصیت، دهنش!
🔹
🍃 آن سر کوچه خیمهای زدهاند
تا به آنجا رسید، سر خم کرد
آری الحق که با دل خوبان
هرچه کرد، اول محرم کرد!
🔹
🍃 جز برای سیاهیِ ارباب
هیچ جا سر فرو نیاورده
به گمانم در این دو بیت فقط
خواجه توصیف حال او کرده:
🔹
🍃 «من که سر در نیاورم به دو کون»
«گردنم زیر بار منّت اوست»
«گر من آلوده دامنم، چه زیان»
«همه عالم گواه عصمت اوست»
🔹
🍃 عکس ارباب روی پرچم بود
زیر لب گفت: چاکرم آقا
دهنم پاک نیست، عفوم کن
اگر اسمت نمی برم آقا!
🔹
🍃 دورۀ سال، لحظهای نشود
عیش ما جز به معصیت، تکمیل
این دوماهه ـ ولی ـ به حرمت تو
همۀ کار و بارمان تعطیل
🔹
🍃 غلطی کردم و نفهمیدم
حال فهمیدم، آمدم توبه
می کنم با همه وجود اقرار
که تو خوبی و من بدم، توبه!
🔹
🍃 زشتم؟ آلودهام؟ گنهکارم؟
من که حاشا نکردم آقاجان
هر چه کردم ولی قسم به سرت
کار حُر را نکردم آقاجان
🔹
🍃 تو گشودی برای او آغوش
تو نظر از خطای او بستی
فرض کن قدرِ او گنه دارم
به سرم از کرم بکش دستی
🔹
🍃 مثل او با خود آشنایم ساز
مثل او بیخبر ز غیرم کن
مثل او جرم من ندیده بگیر
مثل او عاقبت به خیرم کن
🔹
🍃 میشود دستِ بیلیاقت من
در شفاخانۀ تو بند شود؟
میشود دست خود دراز کنی
تا زمین خوردهای بلند شود؟
🔹
🍃 مادرم روز قبل مرگش گفت
پسرم، آبروی مادر باش
خیر دنیا و آخرت خواهی
نوکر شهریارِ بی سر باش
🔹
🍃 ببُر از مردم و به او پیوند
که رفیقِ زمان تنهاییاست
در سرایش گدای خوبی باش
تا ببینی چه خوب آقاییاست
🔹
🍃 جای خوبی نبودهام، اما
به خدا خوب جایی آمدهام
بعد عمری غریبگی، حالا
از پی آشنایی آمدهام
🔹
🍃 عاجزم در هجوم سیل گناه
مگذار این بلا مرا ببرد
منِ بیچاره را نجات بده
زین جوانی که بی تو میگذرد
🔹
🍃 جز وصالت مرا تمنایی
نیست، دستم به دامنت ارباب
درد من را فقط تو میدانی
جان ششماههات مرا دریاب
🔹
🍃 مثل بیدی به باد میلرزد
مثل ابر بهار میگرید
به تمنای یک توجهِ دوست
بی امان زارزار میگرید
🔹
🍃 بسکه زد دست و پا، غریقِ گناه،
سوی او رو نمود فُلکِ نجات
دست او را گرفت و بالا برد
بِرَهاندش ز مرگ و داد حیات
🔹
🍃 تا کنون مرده بود و اکنون عشق
تن گرفت از وی و به او جان داد
دهنش پاک بود مثل فرات
«یاحسین» گفت و جان به جانان داد...
🌹بأبی انت و امی یا اباعبدالله🌹
#شعر_آئینی #رحیق_تهرانی
#ادب_محرم #رحمت_واسعه
http://Telegram.me/jamalekhial
Telegram
جمالِ خیال
🖋 علوم اسلامی | تاریخ | نقد
🆔 @jamalekhial
🆔 @jamalekhial
وه چه عالی سروده؛
محتشم وار، فخامت و استواری را به سوز و شور درآمیخته؛
روانش با اربابش قرین باد...🔻
چون گل باغ حسن از خیمه گاه آمد برون
از میان ابر گفتی قرص ماه آمد برون
آسمان پنداشت ماهش را دگر مانند نیست
چهرۀ قاسم چو دید از اشتباه آمد برون
سیزده ساله جوانی همچو ماه چارده
از حرم با احترام و عزّ و جاه آمد برون
تا ببیند وقت رفتن روی ماهش را تمام
همچو خورشید از درون خیمه، شاه آمد برون
زینب افسرده بهر دیدن خورشید و ماه
از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون
سوی میدان تاخت قاسم، چون صدای العطش
از خیام کودکان بی پناه آمد برون
از پی نوشیدن جام شهادت آن یتیم
چون دُرِ خونین ز دریای سپاه آمد برون
هرکه بوسید از ارادت، آستانش را «رسا»
رفت آنجا با گناه و بی گناه آمد برون
#شعر_آئینی #دکتر_قاسم_رسا
#مرثیه #حضرت_قاسم
محتشم وار، فخامت و استواری را به سوز و شور درآمیخته؛
روانش با اربابش قرین باد...🔻
چون گل باغ حسن از خیمه گاه آمد برون
از میان ابر گفتی قرص ماه آمد برون
آسمان پنداشت ماهش را دگر مانند نیست
چهرۀ قاسم چو دید از اشتباه آمد برون
سیزده ساله جوانی همچو ماه چارده
از حرم با احترام و عزّ و جاه آمد برون
تا ببیند وقت رفتن روی ماهش را تمام
همچو خورشید از درون خیمه، شاه آمد برون
زینب افسرده بهر دیدن خورشید و ماه
از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون
سوی میدان تاخت قاسم، چون صدای العطش
از خیام کودکان بی پناه آمد برون
از پی نوشیدن جام شهادت آن یتیم
چون دُرِ خونین ز دریای سپاه آمد برون
هرکه بوسید از ارادت، آستانش را «رسا»
رفت آنجا با گناه و بی گناه آمد برون
#شعر_آئینی #دکتر_قاسم_رسا
#مرثیه #حضرت_قاسم
Forwarded from عکس نگار
#امان_از_دل_زینب
با اینکه میبینم، دلم باور ندارد
این جسمِ دلدار من است و سر ندارد؟!
ای معنیِ «أمّن یجیب» از جای برخیز
دنیا شبیهِ خواهرت مضطر ندارد
گر بی کفن ماندی، ز من دلخور نباشی
شرمندهام؛ حتّی سرم معجر ندارد
انگار چیزی دیده باشد اولین بار
خورشید، چشم از صورت من بر ندارد
ای آسمان بر قتلگاهش گاه گاهی
آبی ببار، این تشنه آبآور ندارد
ای آهوان دشت بر داغش بگریید
این کشتۀ غرقه به خون مادر ندارد
یا رب مدد کن زیر کعب نی نمیرم
این کاروان جز من کسی دیگر ندارد
آسان کنم هر مشکلی را در سفر، لیک
مشکل، ربابی که علی اصغر ندارد!
#شعر_آئینی #فقیر_تهرانی
#وداع #حضرت_زینب #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
با اینکه میبینم، دلم باور ندارد
این جسمِ دلدار من است و سر ندارد؟!
ای معنیِ «أمّن یجیب» از جای برخیز
دنیا شبیهِ خواهرت مضطر ندارد
گر بی کفن ماندی، ز من دلخور نباشی
شرمندهام؛ حتّی سرم معجر ندارد
انگار چیزی دیده باشد اولین بار
خورشید، چشم از صورت من بر ندارد
ای آسمان بر قتلگاهش گاه گاهی
آبی ببار، این تشنه آبآور ندارد
ای آهوان دشت بر داغش بگریید
این کشتۀ غرقه به خون مادر ندارد
یا رب مدد کن زیر کعب نی نمیرم
این کاروان جز من کسی دیگر ندارد
آسان کنم هر مشکلی را در سفر، لیک
مشکل، ربابی که علی اصغر ندارد!
#شعر_آئینی #فقیر_تهرانی
#وداع #حضرت_زینب #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
▫️بخوانید و دم روح القدس را استشمام کنید...
به به به 🔻
ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﭘﻮﺭ ﺑﺘﻮﻝ
ﺳﺮﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺯ ﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ
ﺍﻟﻠَّﻪ ﺍللَّه ﺑﺎﯼ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﭘﺪﺭ
ﻣﻌﻨﯽ "ﺫﺑﺢ ﻋﻈﻴﻢ" ﺁﻣﺪ ﭘﺴﺮ
ﺳﺮﺥ ﺭﻭ، ﻋﺸﻖ ﻏﻴﻮﺭ، ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺍﻭ
ﺷﻮﺧﯽ ﺍﻳﻦ ﻣﺼﺮﻉ ﺍﺯ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﺍﻭ
ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﺖ، آﻥ ﮐﻴﻮﺍﻥ ﺟﻨﺎﺏ
ﻫﻤﭽﻮ ﺣﺮﻑ "ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍللَّه" ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ
ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻻﻟﻪ ﺩﺭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﮐﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺗﺎ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻗﻄﻊ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﮐﺮﺩ
ﻣﻮﺝ ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﭼﻤﻦ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ
ﺑﻬﺮ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺑﻨﺎﯼ "ﻻﺍﻟَﻪ" ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ
#ﻣﺪﻋﺎﻳﺶ_ﺳﻠﻄﻨﺖ_ﺑﻮﺩﯼ_ﺍﮔﺮ
#ﺧﻮﺩ_ﻧﮑﺮﺩﯼ_ﺑﺎ_ﭼﻨﻴﻦ_ﺳﺎﻣﺎﻥ_ﺳﻔﺮ
ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﺭﻳﮓ ﺻﺤﺮﺍ ﻻﺗُﻌَﺪ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻳﺰﺩﺍﻥ ﻫﻢ ﻋﺪﺩ
ﺳﺮّ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﻌﻴﻞ ﺑﻮﺩ
ﻳﻌﻨﯽ ﺁﻥ ﺍﺟﻤﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺑﻮﺩ
ﻋﺰﻡ ﺍﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻮﻫﺴﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ
ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺳﻴﺮ ﻭ ﮐﺎﻣﮕﺎﺭ
ﺗﻴﻎ ﺑﻬﺮ ﻋﺰﺕ ﺩﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ
ﻣﻘﺼﺪ ﺍﻭ ﺣﻔﻆ ﺁﺋﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ
ﻣﺎﺳﻮﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺭﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﭘﻴﺶ ﻓﺮﻋﻮﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ
ﻣﻠﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ
ﺗﻴﻎِ "ﻻ" ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮐﺸﻴﺪ
ﺍﺯ ﺭﮒ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﻃﻞ ﺧﻮﻥ ﮐﺸﻴﺪ
ﻧﻘﺶ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺮ ﺻﺤﺮﺍ ﻧﻮﺷﺖ
ﺳﻄﺮ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﺎ ﻧﻮﺷﺖ
ﺭﻣﺰ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺯ ﺣﺴﻴﻦ ﺁﻣﻮﺧﺘﻴﻢ
ﺯ ﺁﺗﺶ ﺍﻭ ﺷﻌﻠﻪﻫﺎ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻴﻢ
ﺗﺎﺭِ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺯﺧﻤﻪاﺵ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﮑﺒﻴﺮ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻫﻨﻮﺯ
ﺍﯼ ﺻﺒﺎ ﺍﯼ ﭘﻴﮏ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﺎﻥ
ﺍﺷﮏ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﮎ ﺍﻭ ﺭﺳﺎﻥ
▫️▫️
#اقبال_لاهوری #شعر_آئینی
#معارف_عاشورا #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
به به به 🔻
ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﭘﻮﺭ ﺑﺘﻮﻝ
ﺳﺮﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺯ ﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ
ﺍﻟﻠَّﻪ ﺍللَّه ﺑﺎﯼ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﭘﺪﺭ
ﻣﻌﻨﯽ "ﺫﺑﺢ ﻋﻈﻴﻢ" ﺁﻣﺪ ﭘﺴﺮ
ﺳﺮﺥ ﺭﻭ، ﻋﺸﻖ ﻏﻴﻮﺭ، ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺍﻭ
ﺷﻮﺧﯽ ﺍﻳﻦ ﻣﺼﺮﻉ ﺍﺯ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﺍﻭ
ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﺖ، آﻥ ﮐﻴﻮﺍﻥ ﺟﻨﺎﺏ
ﻫﻤﭽﻮ ﺣﺮﻑ "ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍللَّه" ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ
ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻻﻟﻪ ﺩﺭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﮐﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺗﺎ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻗﻄﻊ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﮐﺮﺩ
ﻣﻮﺝ ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﭼﻤﻦ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ
ﺑﻬﺮ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺑﻨﺎﯼ "ﻻﺍﻟَﻪ" ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ
#ﻣﺪﻋﺎﻳﺶ_ﺳﻠﻄﻨﺖ_ﺑﻮﺩﯼ_ﺍﮔﺮ
#ﺧﻮﺩ_ﻧﮑﺮﺩﯼ_ﺑﺎ_ﭼﻨﻴﻦ_ﺳﺎﻣﺎﻥ_ﺳﻔﺮ
ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﺭﻳﮓ ﺻﺤﺮﺍ ﻻﺗُﻌَﺪ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻳﺰﺩﺍﻥ ﻫﻢ ﻋﺪﺩ
ﺳﺮّ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﻌﻴﻞ ﺑﻮﺩ
ﻳﻌﻨﯽ ﺁﻥ ﺍﺟﻤﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺑﻮﺩ
ﻋﺰﻡ ﺍﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻮﻫﺴﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ
ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺳﻴﺮ ﻭ ﮐﺎﻣﮕﺎﺭ
ﺗﻴﻎ ﺑﻬﺮ ﻋﺰﺕ ﺩﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ
ﻣﻘﺼﺪ ﺍﻭ ﺣﻔﻆ ﺁﺋﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ
ﻣﺎﺳﻮﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺭﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﭘﻴﺶ ﻓﺮﻋﻮﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ
ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ
ﻣﻠﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ
ﺗﻴﻎِ "ﻻ" ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮐﺸﻴﺪ
ﺍﺯ ﺭﮒ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﻃﻞ ﺧﻮﻥ ﮐﺸﻴﺪ
ﻧﻘﺶ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺮ ﺻﺤﺮﺍ ﻧﻮﺷﺖ
ﺳﻄﺮ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﺎ ﻧﻮﺷﺖ
ﺭﻣﺰ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺯ ﺣﺴﻴﻦ ﺁﻣﻮﺧﺘﻴﻢ
ﺯ ﺁﺗﺶ ﺍﻭ ﺷﻌﻠﻪﻫﺎ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻴﻢ
ﺗﺎﺭِ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺯﺧﻤﻪاﺵ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﮑﺒﻴﺮ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻫﻨﻮﺯ
ﺍﯼ ﺻﺒﺎ ﺍﯼ ﭘﻴﮏ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﺎﻥ
ﺍﺷﮏ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﮎ ﺍﻭ ﺭﺳﺎﻥ
▫️▫️
#اقبال_لاهوری #شعر_آئینی
#معارف_عاشورا #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
Telegram
جمالِ خیال
🖋 علوم اسلامی | تاریخ | نقد
🆔 @jamalekhial
🆔 @jamalekhial
Forwarded from اتچ بات
سی سال در فراق پدر، زار گریه کرد
از داغ غربتِ شهِ بی یار گریه کرد
سی سال نیمه شب سر سجّاده تا سحر
چشمش به هم نیامد و بیدار گریه کرد
سی سال با شنیدنِ «سقّا»، «علم»، «عمو»
یاد لبان خشک علمدار گریه کرد
سی سال هر جوان رشیدی به راه دید
با یاد شبه احمد مختار گریه کرد
سی سال هر زمان که سر سفرهای نشست
یک دم نگاه کرد و دوصدبار گریه کرد
سی سال تا که برد کسی نام شیرخوار
یاد رباب و اصغر و گهوار گریه کرد
سی سال تا نظر به قدِ خواهرش نمود
با خاطرات مجلس اغیار گریه کرد
هر کودکی که دید به ره، زیر لب سرود:
«دامن»،«شراره»،«سنگ»،«سنان»،«خار»؛ گریه کرد
#امام_سجاد #مرثیه #اشک
#شعر_آئینی #فقیر_تهرانی
http://Telegram.me/jamalekhial
از داغ غربتِ شهِ بی یار گریه کرد
سی سال نیمه شب سر سجّاده تا سحر
چشمش به هم نیامد و بیدار گریه کرد
سی سال با شنیدنِ «سقّا»، «علم»، «عمو»
یاد لبان خشک علمدار گریه کرد
سی سال هر جوان رشیدی به راه دید
با یاد شبه احمد مختار گریه کرد
سی سال هر زمان که سر سفرهای نشست
یک دم نگاه کرد و دوصدبار گریه کرد
سی سال تا که برد کسی نام شیرخوار
یاد رباب و اصغر و گهوار گریه کرد
سی سال تا نظر به قدِ خواهرش نمود
با خاطرات مجلس اغیار گریه کرد
هر کودکی که دید به ره، زیر لب سرود:
«دامن»،«شراره»،«سنگ»،«سنان»،«خار»؛ گریه کرد
#امام_سجاد #مرثیه #اشک
#شعر_آئینی #فقیر_تهرانی
http://Telegram.me/jamalekhial
Telegram
attach 📎
Forwarded from عکس نگار
ای تو ثانیّ مهِ کنعانی
نه، تو اول، مه کنعان ثانی
ایکه ایزد به تو و خوبان داد
رتبۀ یوسفی و اخوانی
ای غمت مایۀ عیش ابدی
وی خرابیّ تو آبادانی
ای غبار قدمت کحل غزال
وی غزال حرمت قربانی
ایکه از روی تو و موی تو شد
روز نورانی و شب ظلمانی
دید تا پرتو خورشید رخت
آب شد آینه از حیرانی
وصف حسنت به حقیقت نتوان
کآنچه از وصف فزون است، آنی
شکوه خواهم نکنم نتوانم
جور خواهی نکنی نتوانی
گر دهم جان خجل از من نشوی
که تو خود درخور صدچندانی
راز من کش همه کس می داند
کاش دانم که تو هم می دانی
دادی ای دوست به دوری فرمان
چکنم؟ آه ز سرگردانی
طاقتم نیست که فرمان برمت
قدرتم نیست به نافرمانی
ای غلامیّ سرایت شاهی
وی گداییّ درت سلطانی
حکم، حکم تو که حاکم کردت
حکمت بالغۀ ربّانی
امر، امر تو کامیرت کرده است
قدرت کاملۀ سبحانی
نیست یارای مدیح تو مرا
ای تو روحانی و من جسمانی
#شعر_آئینی #آذر_بیگدلی
#ولی_عصر #حسب_الحال_مشتاقی
http://Telegram.me/jamalekhial
نه، تو اول، مه کنعان ثانی
ایکه ایزد به تو و خوبان داد
رتبۀ یوسفی و اخوانی
ای غمت مایۀ عیش ابدی
وی خرابیّ تو آبادانی
ای غبار قدمت کحل غزال
وی غزال حرمت قربانی
ایکه از روی تو و موی تو شد
روز نورانی و شب ظلمانی
دید تا پرتو خورشید رخت
آب شد آینه از حیرانی
وصف حسنت به حقیقت نتوان
کآنچه از وصف فزون است، آنی
شکوه خواهم نکنم نتوانم
جور خواهی نکنی نتوانی
گر دهم جان خجل از من نشوی
که تو خود درخور صدچندانی
راز من کش همه کس می داند
کاش دانم که تو هم می دانی
دادی ای دوست به دوری فرمان
چکنم؟ آه ز سرگردانی
طاقتم نیست که فرمان برمت
قدرتم نیست به نافرمانی
ای غلامیّ سرایت شاهی
وی گداییّ درت سلطانی
حکم، حکم تو که حاکم کردت
حکمت بالغۀ ربّانی
امر، امر تو کامیرت کرده است
قدرت کاملۀ سبحانی
نیست یارای مدیح تو مرا
ای تو روحانی و من جسمانی
#شعر_آئینی #آذر_بیگدلی
#ولی_عصر #حسب_الحال_مشتاقی
http://Telegram.me/jamalekhial
تالله ذکرک یاحسین مخلدُ
لک فی القلوب حرارةٌ لا تبردُ
مهما سعوا فی منعنا ازددنا هویً
و الجمرُ فی هبّ الرّیاح تَوَقَّد
💠حسین جان!
نام تو تا ابد پاینده خواهد ماند؛
و سوزی که در دلها ایجاد کردهای، هرگز خاموششدنی نخواهد بود!
هرچه بخواهند ما را از تو جدا کنند، عشقمان به تو افزوده میگردد؛
آری؛
وزش باد، آتشِ هیزمِ گداخته را تیزتر میسازد!
▫️▫️▫️
#شعر_آئینی #عربی #رحیق
#نجوای_محبت #لا_تبرد_ابدا #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
لک فی القلوب حرارةٌ لا تبردُ
مهما سعوا فی منعنا ازددنا هویً
و الجمرُ فی هبّ الرّیاح تَوَقَّد
💠حسین جان!
نام تو تا ابد پاینده خواهد ماند؛
و سوزی که در دلها ایجاد کردهای، هرگز خاموششدنی نخواهد بود!
هرچه بخواهند ما را از تو جدا کنند، عشقمان به تو افزوده میگردد؛
آری؛
وزش باد، آتشِ هیزمِ گداخته را تیزتر میسازد!
▫️▫️▫️
#شعر_آئینی #عربی #رحیق
#نجوای_محبت #لا_تبرد_ابدا #یاحسین
http://Telegram.me/jamalekhial
Telegram
جمالِ خیال
🖋 علوم اسلامی | تاریخ | نقد
🆔 @jamalekhial
🆔 @jamalekhial