اگر روزی بگویی دردت را حس میکردم و میخواندم یا در دل غصهات را داشتم.
هرگز باور نمیکنم.
من آدم حس کردن و دیدن بودهام. و نیاز به از خودگذشتگی داشتم نه ترحم و دلسوزی.
هرگز باور نمیکنم.
من آدم حس کردن و دیدن بودهام. و نیاز به از خودگذشتگی داشتم نه ترحم و دلسوزی.
Forwarded from Hidden Chat
بوسه حیلهای است برای توقف کلام، آن هنگام که قدرت خود را از دست داده است.
آدمیزاد باید سمج باشد برای نگهداشتن آدمهای خوب که روزی بتواند سرش را با افتخار بالا بیاورد بگوید؛ اگر چه در کولهی زندگیِ من نماند اما من تلاشم را کردم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
How are you feeling?
مَلَجا
What do you think about the hands?
“He told me, but you are among the few people whose hands are also the gates to their heart. After all, this touch of the hand is a very good way to convey affection. He said to himself, Yes, My hands seem to have eyes, ears, lips. as if they are a living beings.
:))))
:))))
ونسان :
میدونی، من به دستها خیلی نگاه میکنم. همه چی رو زود لو میدن. پیری اول از همه روی دستها میشینه.
ترس روی دستها میشینه.
وقتی عاشق میشی،
دستهات اول از همه عاشق میشن...
میدونی، من به دستها خیلی نگاه میکنم. همه چی رو زود لو میدن. پیری اول از همه روی دستها میشینه.
ترس روی دستها میشینه.
وقتی عاشق میشی،
دستهات اول از همه عاشق میشن...
تعریف استادِ قلم از معرفهی خودم من رو ذوق زده کرده. و اینکه چهرهی من رو ظریف و ساده دونسته :) اصلا تعریف از زبون آدمایی که دوسشون داری یجور دیگه به دل میچسبه حتی با عادیترین جملات.
باید داستان بنویسم از یک روز برفی، از اونجایی که جدیداً به اصالت خودم شیفتهوار علاقه میورزم، میخوام موقعیتِ داستانم توی قدیم باشه. کمیشو امشب نوشتم، امیدوارم خروجی قشنگی باشه. چون دخترِ داستان الهام گرفته از شخصیتِ واقعیِ خودم هستش.
دختر جداً دارم به این فکر میکنم چقدر خوشحال کردن من کار سادهای هستش. همونقدر با چیز کوچیکی میتونم خوشحال شم. به مراتب به همون مقدار میتونم ناراحت هم بشم.
هیچ قانونِ متعادلکنندهای مثل “کارما” و “عدالت” در جهان وجود ندارد، قدرت مفاهیم از قدرت اشخاص پیشی میگیرد، وقتی ظلم را انتخاب میکنی ،بیقدرتی چیزیست که در انتظار توست. و برای همیشه مُهرهی ظلم باقی خواهی ماند و وقتی در راستای هدف نباشی ، ظلم ، خود تو را حذف خواهد کرد.
آراسته ظاهریم و باطن، نه چنان
القصه؛ چنان که مینماییم، نِهایم.
- شیخ بهایی
القصه؛ چنان که مینماییم، نِهایم.
- شیخ بهایی
وقتی میگم یه وقتایی تو جمع هستم، اما با جمع نیستم همین حالِ الانمه.
از شدت خندهی زیاد یه نمه اشک ریختم اون گوشهها که مبادا کسی متوجه شه و حالشون گرفته شه. اما حال من الان گرفتهست. عین ناشناس چندشب پیش شدم میگفت یه چیزم هست اما نمیدونم چی. بهش گفتم باید بگردی دنبال این ندونستنِ منم بهانه دارم وگرنه فکر میکنم بدونم چِـمه.
از شدت خندهی زیاد یه نمه اشک ریختم اون گوشهها که مبادا کسی متوجه شه و حالشون گرفته شه. اما حال من الان گرفتهست. عین ناشناس چندشب پیش شدم میگفت یه چیزم هست اما نمیدونم چی. بهش گفتم باید بگردی دنبال این ندونستنِ منم بهانه دارم وگرنه فکر میکنم بدونم چِـمه.