گاهی اون چیزی که ازش میترسی اگه اتفاق بیفته ضررش کمتر از آسیبیه که تو با فکر کردن و ترسیدن ازش در درون خودت به خودت میزنی.
این دیالوگ فیلم پل چوبی عالی بود، میگفت:
روزی که فکر کردی یه چیزی رو از ته دل دوست داری هيچوقت ولش نکن، ممکنه دوباره تکرار نشه، آدم وقتی تو سن و سال توئه فکر میکنه بازم پیش میاد؛ باید ده پونزده سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده که حالت دیگه خوب نمی شه...
روزی که فکر کردی یه چیزی رو از ته دل دوست داری هيچوقت ولش نکن، ممکنه دوباره تکرار نشه، آدم وقتی تو سن و سال توئه فکر میکنه بازم پیش میاد؛ باید ده پونزده سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده که حالت دیگه خوب نمی شه...
اسمش رابطه دو طرفه اس؛
هر چقدر میاد سمتت، تو باید بری سمتش. هرچقدر واست ارزش قائل میشه و واست زمان میذاره، توام باید همونجوری باشی.
وگرنه یه روز به خودت میای میبینی از خودت کم کردی که به یکی دیگه اضافه کنی.
هر چقدر میاد سمتت، تو باید بری سمتش. هرچقدر واست ارزش قائل میشه و واست زمان میذاره، توام باید همونجوری باشی.
وگرنه یه روز به خودت میای میبینی از خودت کم کردی که به یکی دیگه اضافه کنی.
باید یکی باشه که بدون غرور دوستت داشته باشه؛ اونقدر صمیمی که هیچوقت ترس از دست دادنشو نداشته باشی؛ یه نفر که تورو بلد باشه؛ یه نفر که بدون توضیح بفهمه،این همه بیقراری دست خودت نیست؛ یه نفر که غرور خاموش تورو عشق معنی کنه،نه چیز دیگه ای!