نمیدونم این حسه تا کی قراره باهام باشه، میدونم قول داده بودم دیگه انقد بهش فکر نکنم ولی من از این زندگی لعنتی عقبم!
میدونم خیلی سخته، خیلی غر داره، خیلی حق داری، خیلی گناه داری، خیلی فشار زیادی رو متحمل شدی، ولی تا الان به این فکر کردی که اگه بشه چقد خفنه؟
من اینجوریم که تلاش میکنمااا، ولی در حین تلاش کردن میبینی دارم زار میزنم=))) شما بگو یه لحظه تو نقش یه آدم قویِ تلاشگر فرو برم! اصلا! همچنان کاراکتر کوشولوی استرسی غرغروی خودمو حفظ میکنم و تلاش میکنم.😂
با نگهبان ساختمون کناری اون تایم از روز که کفشاشو درمیاره، دمپایی آبیاشو پاش میکنه و ضبط صوت قدیمیه رو میاره کوچه میشینه، به یه نقطه خیره میشه و آهنگ گوش میده همزادپنداری میکنم؛ تو راست میگفتی، پشت این چشمای وحشی خیلی وقته یه روح پیر خیره به یک نقطه نشسته.
من و چه به این کارا آخه؛ هر روز بیشتر تو ذهنم رنگ میگیره " باید سازمو برمیداشتم و فرار میکردم!"
Forwarded from Breathe´ (𝗴𝗮𝗿𝗱)
و اما تو، اگه بخوام تو یه جمله خلاصهت کنم میتونم بگم یکی از محدود آدمای امن زندگیمی و کنارت قشنگ ترین لحظاتمو گذروندم ،پرنده آبی بالتو میبوسم🪽