Blue bird
306 subscribers
1.73K photos
193 videos
2 files
686 links
-آره همون پرنده آبی توی قلب بوکوفسکی.









https://t.me/be_nishtman :لێرە کورد ترم •
Download Telegram
Forwarded from ئەڤ (Evîn)
Blue bird
Hiphopologist – Sogand
مرا ببوس پاره‌ی تَنِت‌ام لعنتی.
حرفاتون مُفته.
کاش میشد بالا بیارمتون.
دوتا امتحان مونده، فکر کن! از کیه من دارم امتحان میدم هنوووز دوتا امتحان مونده!
تعطیلات میخوام، مسافرت میخوام، دریا میخوام، کتاب خوندنِ بدون دغدغه میخوام، خونه‌مون و میخوام، بغل بابام و میخوام، غذهای مامان، جمع دوستامو میخوام، کراپای رنگی رنگی و لباس تابستونی میخوام، مهمونی و ادا اطوار میخوام، آخ ادا اطوار! اصلا میدونی از آخرین باری که من اَدایی بودم چقد میگذره؟
کلمات فاقد معنی‌ان و چیزی که معنی و ارزش میده به اونا، شخصیه که از کلمات استفاده میکنه.
Forwarded from Durable
از شبای آخرِ خوابگاه.
سایت قشنگ معلومه میخواد یه خبر خیلی بد بده بهم چون فعلا فقط داره نمره خوبامو میاره بالا.
چی با خودت فکر کردی که بیکار میشینی یه گوشه؟ چیل کردن و اینجور چیزا؟ نه عزیزم ما اورثینک مغزمونو میخوره پاشو سرت و به یه کاری گرم کن فکر نکنی.
مغزم رسما تابستون اعلام کرده، هیچجوره اون دوتا امتحان باقی مونده رو به رسمیت نمیشناسه، الان تنها مسئله‌ش اینه که بریجرتون و شروع کنه دیدن یا همینجوری رو تخت ولو باشه و آهنگ گوش بده!
Ham Avaz
Daal Band
دال بَند.
Parvaze Tehran Shiraz
Daal Band
شیرازِ لب هایت؛
جمعه بیرحمیه آقای چاووشی؛ اینطور نیست؟!
Blue bird
مرد حسابی آروم تر بلا نازل کن آروم تر.
میدونم در هر حال شُکرت ولی دو دقه بیخیال نمیشی قربونت برم؟
استادا میگردن تاریخی که توش جذاب ترین بازی‌ها برگزار میشه رو پیدا میکنن و امتحان و دقیقا میذارن فردای همون روز.
مامانبزرگ همیشه کسی بوده که بیشتر از همه لوسم کرده و نازمو کشیده؛ چند روزی بوده بیمارستان بوده و کسی به من خبر نداده که حالم بد نشه؛ الان که بهش زنگ میزنم درست مثل بچگی‌های خودم که خودم و لوس میکردم براش، دل نازک و لوس شده و گریه میکنه پشت تلفن و من اینور قربون صدقه‌ش میرم‌. دنیای عجیبیه پسر خیلی عجیب!
چشم به هم می‌زنی می‌بینی بیست و چند سالت شده. حالا دیگه تقریبا یاد گرفتی چطور وقتی سرت شلوغه، وقتی کار داری، وقتی باید بدویی، غمتو بندازی پشت گوشت و بری ادامه بدی. تقریبا یاد گرفتی که ممکنه روزای مهمِ زندگیت، تنها باشی، روزایِ سختِ زندگیت تنها باشی، یه روزایی باشه که دلت بخواد جشن بگیری ولی تنها باشی. تقریبا یاد گرفتی که قرار نیست همه شبیهِ تو فکر کنن، قبولت داشته باشن، باورت کنن. دیگه یاد گرفتی وقتی خسته‌ای با کدوم موزیک می‌تونی بخوابی، وقتی غم داری با کدوم قطعه می‌تونی گریه کنی، وقتی می‌خوای بری پیاده‌روی، با هر قدمت کدوم شعرو می‌تونی زیر لبت زمزمه کنی. بیست و چند سالت شده و می‌ری تکیه می‌دی به یه صندلی تویِ کافه و چندین دقیقه به شکافِ میزِ چوبی نگاه می‌کنی و با هجومِ افکارت روبرو می‌شی. دیگه اندازهٔ قبل سر و صدا و داد و بیداد نمی‌کنی، تو سکوت ادامه می‌دی، حتی وقتی مضطربی، تو سکوت مضطربی. بزرگ می‌شی، بزرگ شدی.
امروز میخواد از اون شنبه معروفا باشه.