Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_چهارم
#ابن_اسحاق در سیره رسولالله، در بخش «حکایت اصحاب پیل» ابتدا داستان ساختن کلیسای «#قلیس» توسط #ابرهه_حبشی را میآورد. او روایت میکند که یک روز مردی عرب که گویا اهل مکه بود به این کلیسا میرود.
خادمان کلیسا با روی خوش از او استقبال میکنند و به او اجازه میدهند که شب را در کلیسا سر کند. وقتی خادمان کلیسا میروند، مرد عرب به همه جای کلیسا میشاشد و میریند.
خلاصه این که مرد عرب همه کلیسا را به «نجاست» میکشاند. فردای آن روز که خادمان وارد کلیسا میشوند متوجه میشوند که مرد عرب چه توهین بزرگی به مقدسات آنها کرده است. قضیه را به گوش ابرهه میرسانند؛ ابرهه علت را میپرسد، خادمان میگویند که مرد عرب به این دلیل چنین کار ناشایستی کرد چون این کلیسا را به عنوان رقیب مکه میدید.
ابرهه آن چنان خشمگین میشود که فرمان حمله به مکه را صادر میکند. باری، ابرهه از صنعای امروزی حرکت میکند [چیزی بیش از ۸۰۰ کیلومتر فاصله با #مکه]، پس از آن که از طائف بدون مقاومت گذشت، به اهل مکه خبر میرساند که:
من با شما کاری ندارم فقط میخواهم کعبه را خراب کنم. اگر کسی مقاومت کند، بدترین کیفر را خواهد دید. ابن اسحاق میگوید در این زمان #عبدالمطلب [پدر بزرگ محمد] رئیس مکیان بود. عبدالمطلب به ابرهه پیام میرساند که: ما خوب میدانیم که از پس شما برنمیآییم، ولی خراب کردن کعبه، خانهی خدا و خانهی ابراهیم یک چیز دیگر است که نمیتواند مورد قبول ما قرار گیرد.
در این هنگامه، ملاقاتی میان ابرهه و عبدالمطلب صورت میگیرد. عبدالمطلب پیشنهاد میکند که ۲۰۰ شتر به عنوان غرامت به ابرهه بدهد و او هم دست از خراب کردن کعبه بردارد.
ولی عبدالمطلب نمیتواند ابرهه را قانع کند. بالاخره ابرهه با فیلهایش به سوی مکه راه میافتند. سر گروه فیلها، فیلی بود به نام «محمود» [ستوده و ستایش کرده شده، ستوده]. نُفیل ابن حبیب خثعمی که سپاه ابرهه او را گرفته بود، به سرعت به سوی «محمود» [#فیل] میدود و در گوش او میگوید:
«ای پیل، تو را نام محمود است. اگر محمودی، زانو فرو زن و قدم پیشتر منه، که در حرم و شهر خدای میروی و اگر به ناصواب قدم در آن نهی، هلاک شوی» (۳)
این پیل چند بار در برابر کعبه زانو زد و بالاخره راهش را به سوی یمن کج کرد. پس از بازگشت «محمود» به یمن و حملهی دیگر فیلها به کعبه، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد:
«در این حال، پس باری [تعالی] بلایی را بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوکها و سنگها بر میداشتند به منقار، هر یکی به مقدار نخودی، و بیامدند و بر سر لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سر ایشان فرو ریختند.
به هر کجا که میرسید، از جانب دیگر گذر میکرد. اگر به سر میآمد، از زیر به در میافتادی و اگر بر پهلو میآمدی، از جانب دیگر گذر میکرد. و آن سنگها بر مثال آتش بود. به هر کجا میآمد، آبله میکردی و اعضای آن کس از زخم آن ریزه ریزه شدی.»(۴)
پس از تار و مار شدن سپاه ابرهه توسط پرستوها، سربازان ابرهه مجبور شدند که به #یمن بگریزند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_چهارم
#ابن_اسحاق در سیره رسولالله، در بخش «حکایت اصحاب پیل» ابتدا داستان ساختن کلیسای «#قلیس» توسط #ابرهه_حبشی را میآورد. او روایت میکند که یک روز مردی عرب که گویا اهل مکه بود به این کلیسا میرود.
خادمان کلیسا با روی خوش از او استقبال میکنند و به او اجازه میدهند که شب را در کلیسا سر کند. وقتی خادمان کلیسا میروند، مرد عرب به همه جای کلیسا میشاشد و میریند.
خلاصه این که مرد عرب همه کلیسا را به «نجاست» میکشاند. فردای آن روز که خادمان وارد کلیسا میشوند متوجه میشوند که مرد عرب چه توهین بزرگی به مقدسات آنها کرده است. قضیه را به گوش ابرهه میرسانند؛ ابرهه علت را میپرسد، خادمان میگویند که مرد عرب به این دلیل چنین کار ناشایستی کرد چون این کلیسا را به عنوان رقیب مکه میدید.
ابرهه آن چنان خشمگین میشود که فرمان حمله به مکه را صادر میکند. باری، ابرهه از صنعای امروزی حرکت میکند [چیزی بیش از ۸۰۰ کیلومتر فاصله با #مکه]، پس از آن که از طائف بدون مقاومت گذشت، به اهل مکه خبر میرساند که:
من با شما کاری ندارم فقط میخواهم کعبه را خراب کنم. اگر کسی مقاومت کند، بدترین کیفر را خواهد دید. ابن اسحاق میگوید در این زمان #عبدالمطلب [پدر بزرگ محمد] رئیس مکیان بود. عبدالمطلب به ابرهه پیام میرساند که: ما خوب میدانیم که از پس شما برنمیآییم، ولی خراب کردن کعبه، خانهی خدا و خانهی ابراهیم یک چیز دیگر است که نمیتواند مورد قبول ما قرار گیرد.
در این هنگامه، ملاقاتی میان ابرهه و عبدالمطلب صورت میگیرد. عبدالمطلب پیشنهاد میکند که ۲۰۰ شتر به عنوان غرامت به ابرهه بدهد و او هم دست از خراب کردن کعبه بردارد.
ولی عبدالمطلب نمیتواند ابرهه را قانع کند. بالاخره ابرهه با فیلهایش به سوی مکه راه میافتند. سر گروه فیلها، فیلی بود به نام «محمود» [ستوده و ستایش کرده شده، ستوده]. نُفیل ابن حبیب خثعمی که سپاه ابرهه او را گرفته بود، به سرعت به سوی «محمود» [#فیل] میدود و در گوش او میگوید:
«ای پیل، تو را نام محمود است. اگر محمودی، زانو فرو زن و قدم پیشتر منه، که در حرم و شهر خدای میروی و اگر به ناصواب قدم در آن نهی، هلاک شوی» (۳)
این پیل چند بار در برابر کعبه زانو زد و بالاخره راهش را به سوی یمن کج کرد. پس از بازگشت «محمود» به یمن و حملهی دیگر فیلها به کعبه، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد:
«در این حال، پس باری [تعالی] بلایی را بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوکها و سنگها بر میداشتند به منقار، هر یکی به مقدار نخودی، و بیامدند و بر سر لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سر ایشان فرو ریختند.
به هر کجا که میرسید، از جانب دیگر گذر میکرد. اگر به سر میآمد، از زیر به در میافتادی و اگر بر پهلو میآمدی، از جانب دیگر گذر میکرد. و آن سنگها بر مثال آتش بود. به هر کجا میآمد، آبله میکردی و اعضای آن کس از زخم آن ریزه ریزه شدی.»(۴)
پس از تار و مار شدن سپاه ابرهه توسط پرستوها، سربازان ابرهه مجبور شدند که به #یمن بگریزند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu