ایران بریفینگ
قسمت نهم / عزت شاهی میگوید همان روز بعد از اینکه مطمئن میشود #انفجار_حزب_جمهوری_اسلامی کار #علی_کلاهی است به چند خانه و دفتری که میدانستند کلاهی احتمال دارد رفته باشد میروند، اما میبینند آنجا بهم ریخته شده…. #عزت_شاهی در کتابش اینجا را خلاصه کرده و…
قسمت یازدهم / عزت شاهی پس از آنکه به مخالفینش در شورای انقلاب و دیگر نهادهای انقلاب اسلامی اشاره می کند، تنها شانس موفقیت «کمیته انقلاب اسلامی» و دیگر نهادهای خودسر انقلابی آن زمان را وجود « اسدالله لاجوردی» می خواند.
«شانسی كه ما داشتيم اين بود كه آقای لاجوردی دادستان و با ما هماهنگ بود، اگر متهمی را میگرفتيم و نياز بود كه قبل از اتمام بازجويی كسی او را نبيند، سريع با #اسدالله_لاجوردی تماس گرفته میگفتيم اين وضع را دارد. بعد كه تلفن زدنها شروع میشد میگفتيم ممنوع الملاقات است مگر اينكه دادستان اجازه بدهد. خوشبختانه آقای لاجوردی هم همكاری میكرد. گاهی سنبه خيلی پر زور بود و میگفتند: حتماً بايد اين فرد آزاد شود يا بايد حتماً ملاقات بدهيد. میگفتيم: نمیشود آقا اين امانت دادستانی است، به ما ربطی ندارد. شما برويد دادستانی مجوز بگيريد. بعد سريع متهم را به دادستانی فرستاده میگفتيم قضيهاش اين است. بعد كه دوباره با دستور از مافوق برای آزادی و يا ملاقات میآمدند. میگفتيم: دادستانی متهمش را از ما تحويل گرفته است.
اين مسائل موجب كدورتهايی بين ما و آقای #مهدوی_کنی دو برخی سياستگذاران و مسئولان كميته میشد، میگفتند: نه! شما با لاجوردی بانديد! هماهنگی! شما بيخودی برای مردم مزاحمت ايجاد میكنيد. تا قبل از شكل گيری سپاه، دستگيری ضد انقلاب با كميته بود. سپاه كه روی كار آمد، اختلالات نيز پيش آمد. آنها درحيطه وظايف ما دخالت میكردند. گاه میرفتيم متهمی را بگيريم، آنها زودتر میرفتند و میگرفتند. به خانه تيمی گروهكی وارد میشديم، آنها هم میآمدند. تداخل در اين امور باعث شد تا چند نفر بیخودی از بين رفته و كشته شدند.
در #اطلاعات_نخست_وزیری هم که بالادست ما بودند طرفدار #سازمان_مجاهدين_انقلاب و #بهزاد_نبوی بودند كه به سپاه كانال زده بودند. بچههای سپاه آسان با قضايا برخورد میكردند. بند ۲۰۹ اوين هم در اختيارشان بود، لذا طرفداران نبوی بيشتر مايل بودند از اين كانال عمل كنند، دوگانه عمل میكردند. مسئولين امنیتی اينها بودند، شبانه میرفتند عمل میكردند، اگر كسانی را كه دستگير میكردند میخواستند از امكانات ايشان استفاده كنند به ما تحويل نمیدادند لذا خود مستقيم عمل كرده و اين قبيل متهمان را تحويل سپاه میدادند، آنها در حد ما سختگيری نمیكردند.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«شانسی كه ما داشتيم اين بود كه آقای لاجوردی دادستان و با ما هماهنگ بود، اگر متهمی را میگرفتيم و نياز بود كه قبل از اتمام بازجويی كسی او را نبيند، سريع با #اسدالله_لاجوردی تماس گرفته میگفتيم اين وضع را دارد. بعد كه تلفن زدنها شروع میشد میگفتيم ممنوع الملاقات است مگر اينكه دادستان اجازه بدهد. خوشبختانه آقای لاجوردی هم همكاری میكرد. گاهی سنبه خيلی پر زور بود و میگفتند: حتماً بايد اين فرد آزاد شود يا بايد حتماً ملاقات بدهيد. میگفتيم: نمیشود آقا اين امانت دادستانی است، به ما ربطی ندارد. شما برويد دادستانی مجوز بگيريد. بعد سريع متهم را به دادستانی فرستاده میگفتيم قضيهاش اين است. بعد كه دوباره با دستور از مافوق برای آزادی و يا ملاقات میآمدند. میگفتيم: دادستانی متهمش را از ما تحويل گرفته است.
اين مسائل موجب كدورتهايی بين ما و آقای #مهدوی_کنی دو برخی سياستگذاران و مسئولان كميته میشد، میگفتند: نه! شما با لاجوردی بانديد! هماهنگی! شما بيخودی برای مردم مزاحمت ايجاد میكنيد. تا قبل از شكل گيری سپاه، دستگيری ضد انقلاب با كميته بود. سپاه كه روی كار آمد، اختلالات نيز پيش آمد. آنها درحيطه وظايف ما دخالت میكردند. گاه میرفتيم متهمی را بگيريم، آنها زودتر میرفتند و میگرفتند. به خانه تيمی گروهكی وارد میشديم، آنها هم میآمدند. تداخل در اين امور باعث شد تا چند نفر بیخودی از بين رفته و كشته شدند.
در #اطلاعات_نخست_وزیری هم که بالادست ما بودند طرفدار #سازمان_مجاهدين_انقلاب و #بهزاد_نبوی بودند كه به سپاه كانال زده بودند. بچههای سپاه آسان با قضايا برخورد میكردند. بند ۲۰۹ اوين هم در اختيارشان بود، لذا طرفداران نبوی بيشتر مايل بودند از اين كانال عمل كنند، دوگانه عمل میكردند. مسئولين امنیتی اينها بودند، شبانه میرفتند عمل میكردند، اگر كسانی را كه دستگير میكردند میخواستند از امكانات ايشان استفاده كنند به ما تحويل نمیدادند لذا خود مستقيم عمل كرده و اين قبيل متهمان را تحويل سپاه میدادند، آنها در حد ما سختگيری نمیكردند.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
قسمت سیزدهم / محمود علیزاده طباطبایی که این روزها وکالت خانواده هاشمی و بسیاری از زندانیان اصلاح طلب را برعهده دارد از همافران انقلابی آن روزها و از آجودانهای ستاد نیروی هوایی بوده که در خاطرات خود میگوید:« آقای باقرزاده اطلاع داد که قرار است ربیعی را بازداشت…
قسمت چهاردهم / رفیق دوست که بقول خودش حالا در مدرسه علوی «آچار فرانسه» بوده روزی، بهشتی و مطهری به او اطلاع میدهند که خمینی، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کردهاست و وی باید کارها را رها کند و به آن سپاه بپیوندد:
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام میدادم. شهید بهشتی، جلوی پلههای مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسویاردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباسآباد جمع شدهاند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آنجا بودند. من آنها را میشناختم و آنها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
دانشمنفرد بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و میگوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل میکردند»
از گفتههای #محسن_رفیقدوست میتوان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش میگوید: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن میروم بالا و پیشنهاد میکنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام میدادم. شهید بهشتی، جلوی پلههای مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسویاردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباسآباد جمع شدهاند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آنجا بودند. من آنها را میشناختم و آنها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
دانشمنفرد بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و میگوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل میکردند»
از گفتههای #محسن_رفیقدوست میتوان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش میگوید: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن میروم بالا و پیشنهاد میکنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
محمود علیزاده طباطبایی که این روزها وکالت خانواده هاشمی و بسیاری از زندانیان اصلاح طلب را برعهده دارد از همافران انقلابی آن روزها و از آجودانهای ستاد نیروی هوایی بوده که در خاطرات خود میگوید:« آقای باقرزاده اطلاع داد که قرار است ربیعی را بازداشت کنند اما…
رفیق دوست که بقول خودش حالا در مدرسه علوی «آچار فرانسه» بوده روزی، بهشتی و مطهری به او اطلاع میدهند که خمینی، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کردهاست و وی باید کارها را رها کند و به آن سپاه بپیوندد:
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام میدادم. شهید بهشتی، جلوی پلههای مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسویاردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباسآباد جمع شدهاند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آنجا بودند. من آنها را میشناختم و آنها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
دانشمنفرد بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و میگوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل میکردند»
از گفتههای #محسن_رفیقدوست میتوان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش میگوید: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن میروم بالا و پیشنهاد میکنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
ادامه دارد…
🌐 irbr.new
🆔 @irbriefing
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام میدادم. شهید بهشتی، جلوی پلههای مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسویاردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباسآباد جمع شدهاند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آنجا بودند. من آنها را میشناختم و آنها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
دانشمنفرد بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و میگوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل میکردند»
از گفتههای #محسن_رفیقدوست میتوان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش میگوید: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن میروم بالا و پیشنهاد میکنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
ادامه دارد…
🌐 irbr.new
🆔 @irbriefing