Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بیش از یک سال از روزی که پارسا در نزدیکی خانه خودشان کشته شد، میگذرد، اما هنوز نه قاتل پیدا شده، نه نهادی مسئولیت تیراندازی به او را برعهده گرفته است. خانوادهاش همچنان تحت فشار امنیتی هستند. یکی از دوستانش میگوید: «کف رستورانی که پارسا وقتی که زخمی بود آنجا پناه گرفته بود، تا مدتها سرخ بود.»
پارسا ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در هشتگرد و در نزدیکی منزل پدریاش در خیابان شقایق، بر اثر اصابت گلوله به پهلویاش کشته شد. منبعی که با زمانه گفتوگو کرده، روایت میکند پیکر پارسا بیش از ۴۰ دقیقه در یک فستفود که خود او از مشتریانش بود، خونریزی زیاد داشت.
پارسا هنگام مرگ تنها ۱۸ سال داشت.
ماموران نیروی انتظامی به سمت معترضان از جمله پارسا رضادوست تیراندازی کردند. بعد از اینکه پارسا زخمی شد، یکی از افراد حاضر در محل که او را میشناخت با برادر پارسا تماس میگیرد و به آنها خبر میدهد که او زخمی شده است:«وقتی برادر پارسا رسید دیگه اصلا جانی در بدنش نمانده بود. طحال و کبد پارسا پاره شده بود و هیچکس نمیتوانست دیگر به او کمک کند، خیلی دیر شده بود...بعد از گذشت مدت زمانی طولانی پیکر پارسا رضادوست را با یک خودروی شخصی به بیمارستان منتقل میکنند،ولی وقتی در بیمارستان دیدند که تمام کرده جنازهاش را فرستادند به زندان قزلحصار و پس از انجام انگشتنگاری که نمیدانیم به چه دلیل بوده به بهشت سکینه منتقلش کردند. خانوادهاش هم تمام مدت دنبال او میگشتند.
نیروهای امنیتی ابتدا از تحویل پیکر پارسا رضادوست به خانواده ممانعت میکنند و نهایتا با وساطت چند آشنا خانواده موفق میشود پیکر فرزندشان را تحویل بگیرد و یکم مهر در آرامستان بهشت سکینه، و در همان قطعهای که پدرش به دفن شده، به خاک بسپارند.
به گفته این منبع آگاه در روز خاکسپاری #پارسا_رضا_دوست ، نیروهای امنیتی فراوان در میان جمعیت حضور داشتند و مراسم را تحت نظر میگرفتند تا کسی شعار ندهد:«به خانواده پارسا فشار آورده بودند که نباید کسی در مراسم خاکسپاری شرکت کند به جز خانواده و فامیل. مدام آنها را تهدید میکردند،حتی گفته بودند بازداشت میکنیم.
#یاد_یاران #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حنانه از روزی که اعتراضات در #نوشهر شروع شد توی استوریهایش فراخوان میگذاشت و از جوانهای شهرش میخواست بیایند توی خیابون و با اینکه ۷مهر عروسیش بود اما در اعتراضات ۳۰ شهریور شرکت کرد و مزدوران خامنهای هم با گلوله زدنش.
حالا ما #حنانه_کیا عروس ایران را رو توی قلبمون داریم.
همزمان با تولد حنانه، معصومه آذری، مادر #حنانه_کیا_کجوری ، تصویری از پیکر غرق در خون فرزندش را در اینستاگرامش [که اکنون با تهدید نهادهای امنیتی مسدود شده است] منتشر کرد.
وی در توضیح این تصویر نوشت؛ «حنانه، سینه سرخ خنیاگری بود که آواز ملکوتیش را با خود به سردی گور برد،ما رهروان راه آزادی با این خیال خوش، که با هر نفس گامی به حنانه ها، نزدیکتر میشویم و این زندگی ما خواهد بود. امید آنکه در دنیایی دیگر، دیدار با عاشقان راه آزادی را به انتظار نشسته باشد.»
حنانه کیا ۲۲ ساله در جریان اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ هدف سه گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و در نوشهر کشته شد.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
حالا ما #حنانه_کیا عروس ایران را رو توی قلبمون داریم.
همزمان با تولد حنانه، معصومه آذری، مادر #حنانه_کیا_کجوری ، تصویری از پیکر غرق در خون فرزندش را در اینستاگرامش [که اکنون با تهدید نهادهای امنیتی مسدود شده است] منتشر کرد.
وی در توضیح این تصویر نوشت؛ «حنانه، سینه سرخ خنیاگری بود که آواز ملکوتیش را با خود به سردی گور برد،ما رهروان راه آزادی با این خیال خوش، که با هر نفس گامی به حنانه ها، نزدیکتر میشویم و این زندگی ما خواهد بود. امید آنکه در دنیایی دیگر، دیدار با عاشقان راه آزادی را به انتظار نشسته باشد.»
حنانه کیا ۲۲ ساله در جریان اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ هدف سه گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و در نوشهر کشته شد.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سپهر اعظمی، از جانباختگان اعتراض ۱۴۰۱ است که از لیدرهای خیابانی کرج بود ، معترضی که با بیش از ۷۰ گلوله ساچمهای کشته شد.
روز دوازدهم آبانماه ١٤٠١ در جریان مراسم #چهلم_حدیث_نجفی سپهر اعظمی در کوچه ظفر ١٤ کمالشهر کرج در فاصله دو متری مورد شلیک نیروهای امنیتی قرار گرفت.
بیش از هفتاد گلوله ساچمهای به ناحیه سر سپهر اعظمی اصابت و خون از چشم، کوچ و بینی وی بیرون زده بود.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته ایت:«در روز حادثه، #سپهر_اعظمی به برادر و خواهرش پیام میدهد که مردم دارند انتقام #حدیث_نجفی را میگیرند و بعد از شلیک پی در پی نیروهای امنیتی، خانواده سپهر با وی تماس میگیرند اما گوشی وی خاموش بوده است تا اینکه فردی که پیش سپهر موهایش را کوتاه میکرد به مادر سپهر خبر میدهد که وی زخمی شده است.
این منبع مطلع اضافه کرد: سپهر اعظمی پس از زخمی شدن توسط یک خانم به بیمارستان مدنی کرج منتقل و خانواده وی خود را به بیمارستان میرسانند که بعد از عمل جراحی پزشکان چند تا ساچمه از بدن سپهر خارج کرده بودند اما چهار ساچمه از راه چشم وارد مغز وی شده بودند و یکی از ساچمهها به نقطه حساس مغز رسیده بود و عفونت میکرد و اجازه نمیداد سطح هوشیاری سپهر بالا بیاد و پزشکان اعلام کردند که کاری از دست آنان ساخته نیست.
سپهر اعظمی پس از ٣٣ روز بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان مدنی کرج در روز سهشنبه پانزدهم آذرماه ١٤٠١ جان خود را از دست داد.
در برگه پزشکی قانونی، علت فوت سپهر اعظمی اصابت گلوله عنوان شده است.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
روز دوازدهم آبانماه ١٤٠١ در جریان مراسم #چهلم_حدیث_نجفی سپهر اعظمی در کوچه ظفر ١٤ کمالشهر کرج در فاصله دو متری مورد شلیک نیروهای امنیتی قرار گرفت.
بیش از هفتاد گلوله ساچمهای به ناحیه سر سپهر اعظمی اصابت و خون از چشم، کوچ و بینی وی بیرون زده بود.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته ایت:«در روز حادثه، #سپهر_اعظمی به برادر و خواهرش پیام میدهد که مردم دارند انتقام #حدیث_نجفی را میگیرند و بعد از شلیک پی در پی نیروهای امنیتی، خانواده سپهر با وی تماس میگیرند اما گوشی وی خاموش بوده است تا اینکه فردی که پیش سپهر موهایش را کوتاه میکرد به مادر سپهر خبر میدهد که وی زخمی شده است.
این منبع مطلع اضافه کرد: سپهر اعظمی پس از زخمی شدن توسط یک خانم به بیمارستان مدنی کرج منتقل و خانواده وی خود را به بیمارستان میرسانند که بعد از عمل جراحی پزشکان چند تا ساچمه از بدن سپهر خارج کرده بودند اما چهار ساچمه از راه چشم وارد مغز وی شده بودند و یکی از ساچمهها به نقطه حساس مغز رسیده بود و عفونت میکرد و اجازه نمیداد سطح هوشیاری سپهر بالا بیاد و پزشکان اعلام کردند که کاری از دست آنان ساخته نیست.
سپهر اعظمی پس از ٣٣ روز بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان مدنی کرج در روز سهشنبه پانزدهم آذرماه ١٤٠١ جان خود را از دست داد.
در برگه پزشکی قانونی، علت فوت سپهر اعظمی اصابت گلوله عنوان شده است.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بهار خورشیدی، معلم و مترجم زبان و هنرمند نقاش ساکن شهرستان رباطکریم، اوایل مهر ماه در جریان خیزش انقلابی علیه جمهوری اسلامی کشته شد.
بهار خورشیدی، روز اول مهر همراه خواهر ۱۸سالهاش از محل سکونت خود در مجمتع مسکونی صدف در خیابان فرهنگیان شهرستان رباط کریم خارج شد.
بهار و خواهرش مشغول توزیع کاغذهایی شدند که روی آنها هشتگ «مهسا امینی» و «زن، زندگی، آزادی» نوشته شده بود.
در همین حین آنها از سوی ماموران لباس شخصی شناسایی و تعقیب شدند.
این دو به یک مغازه خیاطی رفتهاند که مادرشان هم در آنجا بوده و به سفارش یکی از همسایگان، بهار را سریعا به خانه منتقل کردهاند.
بر اساس اطلاعات رسیده، بهار از بیماری قلبی رنج میبرده است.
با یورش ماموران اما خواهر ۱۸ساله بهار (ریحانه) و مادرش بازداشت شده و به مقر سازمان اطلاعات سپاه در #رباط_کریم منتقل شدند.
ساعاتی بعد، ماموران که بهار را تعقیب کرده بودند، برای دستگیری او وارد واحد مسکونی آنها میشوند و در حالی که خواهر ۱۱ساله و برادر هشت ساله بهار درون خانه بودند، برای بازداشت او تلاش میکنند که در پی آن، بهار از پنجره طبقه چهارم به بیرون پرتاب میشود.
باگذشت بیش از یک سال از بلایی که بر سر این دختر و خانواده اش آمده نه تنها بسیاری از آنها را هنوز نمیدانیم بلکه بخشهای غیر قابل بیانی نیز در میان آنهاست.
ماموران به خانه #بهار_خورشیدی حمله ور میشوند بهار(رقیه) خورشیدی سابقه یک بازداشت کوتاه مدت دیگری هم داشته، آنها جلوی چشم پدرش از طبقه چهارم وی را به پایین پرت میکنند:
سال گذشته عموی بهار به ایران بریفینگ گفته بود: «از فریادها فهمیدیم برای بازداشتش آمدهاند.حاضر نبود با مأموران برود،صدای مأموران با صدای فریادهای بهار توی مجتمع میپیچید، من دو اسپری رنگ بهار را از خانه برداشته بودمکه ببرم بیرون بیندازم که یکباره صدای افتادن چیزی آمد و تا از راه پله پائین را نگاه کردم دیدم بهار از پنجره به پایین پرت شده، دقیقاً همان موقعی بود که پدر بهار جلوی ورودی آپارتمان بود که فریاد زد بهار بهار ، جلوی مجتمع. بهار افتاده بود همانجا»
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بهار خورشیدی، روز اول مهر همراه خواهر ۱۸سالهاش از محل سکونت خود در مجمتع مسکونی صدف در خیابان فرهنگیان شهرستان رباط کریم خارج شد.
بهار و خواهرش مشغول توزیع کاغذهایی شدند که روی آنها هشتگ «مهسا امینی» و «زن، زندگی، آزادی» نوشته شده بود.
در همین حین آنها از سوی ماموران لباس شخصی شناسایی و تعقیب شدند.
این دو به یک مغازه خیاطی رفتهاند که مادرشان هم در آنجا بوده و به سفارش یکی از همسایگان، بهار را سریعا به خانه منتقل کردهاند.
بر اساس اطلاعات رسیده، بهار از بیماری قلبی رنج میبرده است.
با یورش ماموران اما خواهر ۱۸ساله بهار (ریحانه) و مادرش بازداشت شده و به مقر سازمان اطلاعات سپاه در #رباط_کریم منتقل شدند.
ساعاتی بعد، ماموران که بهار را تعقیب کرده بودند، برای دستگیری او وارد واحد مسکونی آنها میشوند و در حالی که خواهر ۱۱ساله و برادر هشت ساله بهار درون خانه بودند، برای بازداشت او تلاش میکنند که در پی آن، بهار از پنجره طبقه چهارم به بیرون پرتاب میشود.
باگذشت بیش از یک سال از بلایی که بر سر این دختر و خانواده اش آمده نه تنها بسیاری از آنها را هنوز نمیدانیم بلکه بخشهای غیر قابل بیانی نیز در میان آنهاست.
ماموران به خانه #بهار_خورشیدی حمله ور میشوند بهار(رقیه) خورشیدی سابقه یک بازداشت کوتاه مدت دیگری هم داشته، آنها جلوی چشم پدرش از طبقه چهارم وی را به پایین پرت میکنند:
سال گذشته عموی بهار به ایران بریفینگ گفته بود: «از فریادها فهمیدیم برای بازداشتش آمدهاند.حاضر نبود با مأموران برود،صدای مأموران با صدای فریادهای بهار توی مجتمع میپیچید، من دو اسپری رنگ بهار را از خانه برداشته بودمکه ببرم بیرون بیندازم که یکباره صدای افتادن چیزی آمد و تا از راه پله پائین را نگاه کردم دیدم بهار از پنجره به پایین پرت شده، دقیقاً همان موقعی بود که پدر بهار جلوی ورودی آپارتمان بود که فریاد زد بهار بهار ، جلوی مجتمع. بهار افتاده بود همانجا»
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نیما نوری برای شرکت در مراسم چهلم #حدیث_نجفی عازم آرامستان بهشت سکینه کرج بود که با شلیک دو گلوله به قلب و ران پایش توسط نیروهای امنیتی در دن کشته شد.
پیکر نیما را به درمانگاه وصال کرج منتقل کردند، او جان باخته بود اما نیروهای امنیتی به تمام بیمارستانهای کرج دستور داده بودند فوت شدگان را به بیمارستان مدنی منتقل کنند، به دوستان وخانواده نیما به دروغ میگویند ، نیما را برای عمل باید فرستاد به بیمارستان دیگر ، پیکر او در بیمارستان مدنی توسط نیروهای امنیتی سپس ربوده میشود.
یکی از دوستان نیما میگوید: پدر و مادرش خیلی سعی کردند که او را منصرف کنند که به اعتراضات نرود. اما او گوش نمیکرد و به تجمعات میپیوست. حتی یک روز به خانه که بازگشت پایش توسط نیروهای جمهوری اسلامی تحت ضربات باتوم قرار گفته بود و چند روز به سختی راه میرفت. بالاخره در روز #چهلم_حدیث_نجفی و #پارسا_رضا_دوست به پدرش گفت میخواهم بروم اعتراضات.
باز هم خانوادش اصرار داشتند که او را منصرف کنند. اما نیما تصمیم قطعی داشت که برود. نزدیکی بهشت سکینه که بودند ترافیک و راه بندان شده بود. همانجا نیما به پدرش گفت تو برو من پیاده میروم، تصویری از مهسا هم در دستش بود، شب اون روز به خانواده نوری زنگ زدند که فرزندتان فوت شده.
#نیما_نوری در هنگام کشتهشدن ۱۸ سال و ۶ ماه سن داشت و تکفرزند خانواده بود. او دیپلم داشت و فردی مهربان و ساده بود و عاشق ماشین و رانندگی بود. نیما چند روز پیش از کشتهشدن در اینستاگرام نوشته بود حاضر است برای «میهن و آزادی» جانش را فدا کند.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
پیکر نیما را به درمانگاه وصال کرج منتقل کردند، او جان باخته بود اما نیروهای امنیتی به تمام بیمارستانهای کرج دستور داده بودند فوت شدگان را به بیمارستان مدنی منتقل کنند، به دوستان وخانواده نیما به دروغ میگویند ، نیما را برای عمل باید فرستاد به بیمارستان دیگر ، پیکر او در بیمارستان مدنی توسط نیروهای امنیتی سپس ربوده میشود.
یکی از دوستان نیما میگوید: پدر و مادرش خیلی سعی کردند که او را منصرف کنند که به اعتراضات نرود. اما او گوش نمیکرد و به تجمعات میپیوست. حتی یک روز به خانه که بازگشت پایش توسط نیروهای جمهوری اسلامی تحت ضربات باتوم قرار گفته بود و چند روز به سختی راه میرفت. بالاخره در روز #چهلم_حدیث_نجفی و #پارسا_رضا_دوست به پدرش گفت میخواهم بروم اعتراضات.
باز هم خانوادش اصرار داشتند که او را منصرف کنند. اما نیما تصمیم قطعی داشت که برود. نزدیکی بهشت سکینه که بودند ترافیک و راه بندان شده بود. همانجا نیما به پدرش گفت تو برو من پیاده میروم، تصویری از مهسا هم در دستش بود، شب اون روز به خانواده نوری زنگ زدند که فرزندتان فوت شده.
#نیما_نوری در هنگام کشتهشدن ۱۸ سال و ۶ ماه سن داشت و تکفرزند خانواده بود. او دیپلم داشت و فردی مهربان و ساده بود و عاشق ماشین و رانندگی بود. نیما چند روز پیش از کشتهشدن در اینستاگرام نوشته بود حاضر است برای «میهن و آزادی» جانش را فدا کند.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حدیث نجفی یکی از معترضان در خیزش ۱۴۰۱ است که در مهرشهر کرج توسط نیروهای نظامی در تاریخ ۳۰ شهریور ماه به قتل رسید و شبانه به خاک سپرده شد، مرگ او بازتاب گستردهای در رسانههای بینالمللی داشته و حدیث نجفی نیز مانند مهسا امینی به نمادی از قدرتمندی زنان و اعتراضات مداوم علیه حکومت ایران تبدیل شد.
حدیث حوالی ساعت ۲۰ در حالی که طبق گفته دوستانش بر روی سطل زبالهای در حال شعار دادن بود، مورد هدف تیراندازی واقع شد و به قتل رسید .
نیروهای امنیتی خانواده او را وادار کردند که بگویند او به مرگ طبیعی درگذشته است نه اینکه او به قتل رسیدهاست.
نزدیکان او در اینباره گفتهاند: «پیکر حدیث را تحویل ندادند تا تعهد گرفتند که موضوع رسانهای نشود و بگویند به مرگ طبیعی بود. حتی سر خاک هم نیروهای امنیتی اجازه ندادند با صدای بلند داد بزنیم و گریه کنیم تا حداقل سبک شویم.»
جمعه یکم مهرماه پیکر حدیث نجفی در آرامستان بهشت سکینه کرج، قطعه ۲۹ ردیف ۲۵ با حضور نیروهای امنیتی به خاک سپرده شد.
از نحوه قتل و حتی نام او تا مدتها اطلاع رسانی نشد و کسی از آن خبری نداشت، بسیاری حتی نام #حدیث_نجفی را دروغ میدانستند تا اینکه پس از مدتی اطلاعرسانی و گفتگو از سوی خانواده وی آغاز شد و در نتیجه خیل بسیاری از شهروندان تهران و کرج و حتی از شهرستانهای دیگر در #چهلم_حدیث_نجفی شرکت کردند، جمعیتی نزدیک به صد هزار نفر در چهلم حدیث شرکت کردند و آن روز را به یکی از خونین ترین روزهای اعتراضات برای حکومت رقم زدند؛ دو کشته حکومتی و دهها تن از ماموران حکومتی زخمی شدند ، این نتیجه خشم شهروندان از کشتن مظلومانه و تهدیدات و دروغپردازیهای پیرامون حدیث نجفی بود.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
حدیث حوالی ساعت ۲۰ در حالی که طبق گفته دوستانش بر روی سطل زبالهای در حال شعار دادن بود، مورد هدف تیراندازی واقع شد و به قتل رسید .
نیروهای امنیتی خانواده او را وادار کردند که بگویند او به مرگ طبیعی درگذشته است نه اینکه او به قتل رسیدهاست.
نزدیکان او در اینباره گفتهاند: «پیکر حدیث را تحویل ندادند تا تعهد گرفتند که موضوع رسانهای نشود و بگویند به مرگ طبیعی بود. حتی سر خاک هم نیروهای امنیتی اجازه ندادند با صدای بلند داد بزنیم و گریه کنیم تا حداقل سبک شویم.»
جمعه یکم مهرماه پیکر حدیث نجفی در آرامستان بهشت سکینه کرج، قطعه ۲۹ ردیف ۲۵ با حضور نیروهای امنیتی به خاک سپرده شد.
از نحوه قتل و حتی نام او تا مدتها اطلاع رسانی نشد و کسی از آن خبری نداشت، بسیاری حتی نام #حدیث_نجفی را دروغ میدانستند تا اینکه پس از مدتی اطلاعرسانی و گفتگو از سوی خانواده وی آغاز شد و در نتیجه خیل بسیاری از شهروندان تهران و کرج و حتی از شهرستانهای دیگر در #چهلم_حدیث_نجفی شرکت کردند، جمعیتی نزدیک به صد هزار نفر در چهلم حدیث شرکت کردند و آن روز را به یکی از خونین ترین روزهای اعتراضات برای حکومت رقم زدند؛ دو کشته حکومتی و دهها تن از ماموران حکومتی زخمی شدند ، این نتیجه خشم شهروندان از کشتن مظلومانه و تهدیدات و دروغپردازیهای پیرامون حدیث نجفی بود.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیلار حقی، چهار سال بود که در رشته پزشکی در دانشگاه تبریز تحصیل میکرد. کلاس رقص آذری میرفت و به خوبی میرقصید. شناگر هم بود. و البته معترض به وضعیت موجود.
او از جمله جانباختگان اعتراضهای ۱۴۰۱ است که حکومت اصرار دارد در کشتنش نقشی نداشته، اما شواهد کافی وجود دارد که نشان میدهد، او توسط ماموران کشته شده است.
به گفته نزدیکان #آیلار_حقی ، او از ابتدای «جنبش زن، زندگی، آزادی» در اعتراضهای تبریز شرکت میکرد.
نزدیکان آیلار معتقدند که او به دلیل شرکت در اعتراضها، توسط ماموران شناسایی شده بود. منبع نزدیک به خانواده میگوید که یک روز پیش از کشته شدن آیلار، ماموران برای دستگیری او و دیگر دانشجویان معترض به دانشگاه محل تحصیل او مراجعه کردند، اما موفق نشدند آیلار را دستگیر کنند.
او روز بعد در ۲۵ آبان ماه، بار دیگر برای شرکت در اعتراضها از خانه خارج شد. اما چنانکه منبع مطلع میگوید، پس از تمام شدن تظاهرات، آیلار فهمید که ماموران او را تعقیب کردهاند. این دقایق، لحظاتی وحشتانگیز و دشوار برای آیلار بودند.
منبع مطلع میگوید: «برای چند دقیقه درحالی که میدویید و نفس نفس میزد به چند تا از دوستاش زنگ زد و گفت مامورها دنبالش هستند. ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه هم توی اینستاگرامش نوشت که مامورها دنبالش و کمک خواست. نوشت که مامورها دارن همه رو میکشن. بعد دیگه خبری ازش نشد.»
خانواده حقی که به شدت نگران بودند به کلانتری رفتند و سراغ دخترشان را گرفتند. در کلانتری گوشی موبایل و کفش آیلار را به خانوادهاش نشان دادند و آنها را به بیمارستان شهدای تبریز فرستادند.
منبع نزدیک به خانواده معتقد است که مامورها ابتدا او را به شدت کتک زدهاند و سپس از فاصله نزدیک به او شلیک کردهاند. آنها پیکر آیلار را در گودال یک ساختمان نیمهکار رها کردند:
روی بدن آیلار آثار ضرب و جرح زیادی بوده. پشت سرش بخیه داشته. موقعی که خانواده پیکر آیلار رو دیدن، موهاش خیس بود. احتمالا خونها رو از روی موهاش شستن. مادر آیلار جلوی بیمارستان شهدای تبریز فریاد میزد که شما آیلار رو کشتین. ماموری بیسیم به دست میاد طرفش و میگه خودت رو هم میبریم.»
در گواهی فوت آیلار حقی، علت مرگ برخورد جسم سخت و تیز اعلام شده است.
برخورد جسم سخت و تیز همون عبارتیه که برای بسیاری از جانباختگان اعتراضها که در اثر شلیک گلوله کشته شدن استفاده شد.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او از جمله جانباختگان اعتراضهای ۱۴۰۱ است که حکومت اصرار دارد در کشتنش نقشی نداشته، اما شواهد کافی وجود دارد که نشان میدهد، او توسط ماموران کشته شده است.
به گفته نزدیکان #آیلار_حقی ، او از ابتدای «جنبش زن، زندگی، آزادی» در اعتراضهای تبریز شرکت میکرد.
نزدیکان آیلار معتقدند که او به دلیل شرکت در اعتراضها، توسط ماموران شناسایی شده بود. منبع نزدیک به خانواده میگوید که یک روز پیش از کشته شدن آیلار، ماموران برای دستگیری او و دیگر دانشجویان معترض به دانشگاه محل تحصیل او مراجعه کردند، اما موفق نشدند آیلار را دستگیر کنند.
او روز بعد در ۲۵ آبان ماه، بار دیگر برای شرکت در اعتراضها از خانه خارج شد. اما چنانکه منبع مطلع میگوید، پس از تمام شدن تظاهرات، آیلار فهمید که ماموران او را تعقیب کردهاند. این دقایق، لحظاتی وحشتانگیز و دشوار برای آیلار بودند.
منبع مطلع میگوید: «برای چند دقیقه درحالی که میدویید و نفس نفس میزد به چند تا از دوستاش زنگ زد و گفت مامورها دنبالش هستند. ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه هم توی اینستاگرامش نوشت که مامورها دنبالش و کمک خواست. نوشت که مامورها دارن همه رو میکشن. بعد دیگه خبری ازش نشد.»
خانواده حقی که به شدت نگران بودند به کلانتری رفتند و سراغ دخترشان را گرفتند. در کلانتری گوشی موبایل و کفش آیلار را به خانوادهاش نشان دادند و آنها را به بیمارستان شهدای تبریز فرستادند.
منبع نزدیک به خانواده معتقد است که مامورها ابتدا او را به شدت کتک زدهاند و سپس از فاصله نزدیک به او شلیک کردهاند. آنها پیکر آیلار را در گودال یک ساختمان نیمهکار رها کردند:
روی بدن آیلار آثار ضرب و جرح زیادی بوده. پشت سرش بخیه داشته. موقعی که خانواده پیکر آیلار رو دیدن، موهاش خیس بود. احتمالا خونها رو از روی موهاش شستن. مادر آیلار جلوی بیمارستان شهدای تبریز فریاد میزد که شما آیلار رو کشتین. ماموری بیسیم به دست میاد طرفش و میگه خودت رو هم میبریم.»
در گواهی فوت آیلار حقی، علت مرگ برخورد جسم سخت و تیز اعلام شده است.
برخورد جسم سخت و تیز همون عبارتیه که برای بسیاری از جانباختگان اعتراضها که در اثر شلیک گلوله کشته شدن استفاده شد.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دوسال پیش #درچنین_روزی جنگیدند و شعله وجودشان راه آزادی را روشن و ماندگار کرد:
۲۷ مهر ۱۴۰۱
#اسماعیل_شنبدی شیراز
#علیرضا_فیلی اهل تهران
#علی_بنی_اسد اهواز
#علیرضا_حسینی تهران
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۲۷ مهر ۱۴۰۱
#اسماعیل_شنبدی شیراز
#علیرضا_فیلی اهل تهران
#علی_بنی_اسد اهواز
#علیرضا_حسینی تهران
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بچهی ۱۷ ساله را فقط به خاطر پاره کردن عکس خامنهای کشتند. پدرش بدن به دار آویخته او را در مغازهاش با لباس های پاره شده پیدا کرد.
٢٧ مهر ۱۴۰۱ علیرضا فیلی دانشآموز ١٧ سالە در حالی مفقود میشود که دوستانش اطلاع داده بودند که در بعد از تعطیلی مدرسه دیدهاند که او را به زور سوار خودروی پژوی بدون پلاک کردهاند.
پدر علیرضا بە ادارە آگاهی شکایت برده و اعلام کردە بود پسر او مفقود شده، در اداره آگاهی البته تلویحا به او میفهمانند که بهتر است شکایت نکند وبه نهادهای امنیتی برود به دنبال فرزندش.
#علیرضا_فیلی در تجمعات اعتراضی دانشآموزان حضور داشت، کتک خورده بود و مورد اصابت گلولههای ساچمهای هم قرار گرفته بود. تصاویری از پاره کردن عکس خمینی و خامنهای در کتابهای درسیاش در مدرسه از اودست به دست میشود و احتمالا به همین دلیل هم او را نشان کرده بودند.
۴۸ ساعت گذشته است و پدر علیرضا به هر اداره ونهادی مراجعه میکند به او جواب سربالا میدهند ، در نهایت از سوی حراست آموزش و پرورش فردی به نام رسولی با خانه تماس میگیرد واصرار میکند باید با پدر حرف برند، مادرش میگوید پدرش نیست و مغازه تماس بگیرد اما رسولی اصرار میکند هر جا هست نیم ساعت دیگر خانه باشد، به پدر علیرضا خبر میدهند، مغازه را تعطیل میکند ویریع به خانه میرود، اما از تماس رسولی خبری نمیشود!
پدر علیرضا وقتی مستاصل به مغازه برمیگردد با پیکر به دار آویخته فرزندش در حالی که تمام لباسهایش پاره شده است مواجه میشود.
تلاش احمقانه دیگری برای صحنهسازی یک خودکشی دیگر از سوی جمهوری اسلامی.
جسد علیرضا در ۲۹ مهرماه ۱۴۰۱ در مغازه پدرش در اندیشه، شهریار تهران در حالی پیدا میشود که حکومت مدعی است او خودکشی کرده، اما به این خانواده نه اجازه چاپ اعلامیه دادند ، نه اجازه برگزاری ختم و مراسم و نه حتی تا شش ماه اجازه نصب سنگ قبر.
#خامنه_ای_کودک_کش #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
٢٧ مهر ۱۴۰۱ علیرضا فیلی دانشآموز ١٧ سالە در حالی مفقود میشود که دوستانش اطلاع داده بودند که در بعد از تعطیلی مدرسه دیدهاند که او را به زور سوار خودروی پژوی بدون پلاک کردهاند.
پدر علیرضا بە ادارە آگاهی شکایت برده و اعلام کردە بود پسر او مفقود شده، در اداره آگاهی البته تلویحا به او میفهمانند که بهتر است شکایت نکند وبه نهادهای امنیتی برود به دنبال فرزندش.
#علیرضا_فیلی در تجمعات اعتراضی دانشآموزان حضور داشت، کتک خورده بود و مورد اصابت گلولههای ساچمهای هم قرار گرفته بود. تصاویری از پاره کردن عکس خمینی و خامنهای در کتابهای درسیاش در مدرسه از اودست به دست میشود و احتمالا به همین دلیل هم او را نشان کرده بودند.
۴۸ ساعت گذشته است و پدر علیرضا به هر اداره ونهادی مراجعه میکند به او جواب سربالا میدهند ، در نهایت از سوی حراست آموزش و پرورش فردی به نام رسولی با خانه تماس میگیرد واصرار میکند باید با پدر حرف برند، مادرش میگوید پدرش نیست و مغازه تماس بگیرد اما رسولی اصرار میکند هر جا هست نیم ساعت دیگر خانه باشد، به پدر علیرضا خبر میدهند، مغازه را تعطیل میکند ویریع به خانه میرود، اما از تماس رسولی خبری نمیشود!
پدر علیرضا وقتی مستاصل به مغازه برمیگردد با پیکر به دار آویخته فرزندش در حالی که تمام لباسهایش پاره شده است مواجه میشود.
تلاش احمقانه دیگری برای صحنهسازی یک خودکشی دیگر از سوی جمهوری اسلامی.
جسد علیرضا در ۲۹ مهرماه ۱۴۰۱ در مغازه پدرش در اندیشه، شهریار تهران در حالی پیدا میشود که حکومت مدعی است او خودکشی کرده، اما به این خانواده نه اجازه چاپ اعلامیه دادند ، نه اجازه برگزاری ختم و مراسم و نه حتی تا شش ماه اجازه نصب سنگ قبر.
#خامنه_ای_کودک_کش #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
روز ۲۷ مهر ۱۴۰۲، سالگرد کشتهشدن اسماعیل شنبدی بود.
درباره اسماعیل زیاد نخواندهایم. او از جانباختگان گمنام است.
اما چندی پیش عضوی از خانوادهاش برای ایران بریفینگ شرح واقعه اسماعیل را این گونه تعریف میکند: «اسماعیل در شیراز کار میکرد اما مادر و دو خواهرش در استهبان فارس زندگی میکردند، بچه زحمتکشی بود و از جوانی کار میکرد. به تازگی هم یک ماشین نو، از همین ماشینهای ایرانخودرو خریده بود. هنوز روکشهای ماشین خود را نکنده بود.»
روز جمعه ۲۲ مهر،، اسماعیل و چند نفر از دوستانش به صف معترضان در خیابان «قاآنی» شیراز میپیوندند، شعار میدهند و درگیری لباس شخصیها و یگان ویژه با معترضان آغاز میشود.
ابتدا چند گلوله ساچمهای به اسماعیل شلیک کرده بودند. گلولهها به کمرش خورده بودند و توان راه رفتن نداشته است: «دوستانش موتور داشتند، او را ترک موتور مینشانند تا از صحنه دور شوند. لباس شخصیها اما رحم نمیکنند، با ماشین دنبال موتور آنها میافتند و به شدت به موتور میکوبند. اسماعیل از ترک موتور پایین میافتد. باز هم رحم نمیکنند، تازه با باتوم به جان او میافتند. بعد هم خودشان زنگ میزنند اورژانس و اسماعیل را به بیمارستان رجایی شیراز منتقل میکنند.»
به گفته او: «لباس شخصیها و نیروهای امنیتی به طور مدام در بیمارستان حضور دارند و به خانوادههای معترضانی که به این بیمارستان منتقل میشوند، اجازه ملاقات نمیدهند. اسماعیل از جمعه ۲۲ مهر تا چهارشنبه ۲۷ مهر در بخش «آیسییو» در بیمارستان بستری بود اما به خانوادهاش اجازه ملاقات نداده بودند: «پرستارها گفته بودند اسماعیل اگر زنده بماند هم قطع نخاع میشود.»
پس از مرگ اسماعیل، نهادهای امنیتی خانواده شنبدی را تهدید میکنند که بگویند علت مرگ، «تصادف» بوده است و همه جا اعلام کنند او در اعتراضات کشته نشده است، در غیر این صورت جنازه را تحویل نمیدهند: «دروغ نبود، خودشان اسماعیل را با تصادف کشته بودند. خانواده سکوت کردند بلکه پیکر او را تحویل بگیرند. اما بعد گفتند برای تحویل جنازه باید ۴۵ میلیون تومان بپردازید، چون ۴۵ میلیون تومان هزینه بیمارستان شده است.»
خانواده #اسماعیل_شنبدی اما گفته بودند چنین پولی نداریم: «چند روز گذشت تا این که آنها سراغ ماشین اسماعیل را گرفتند. ماشین نو اسماعیل را بردند و پیکرش را تحویل
دادند!!»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
درباره اسماعیل زیاد نخواندهایم. او از جانباختگان گمنام است.
اما چندی پیش عضوی از خانوادهاش برای ایران بریفینگ شرح واقعه اسماعیل را این گونه تعریف میکند: «اسماعیل در شیراز کار میکرد اما مادر و دو خواهرش در استهبان فارس زندگی میکردند، بچه زحمتکشی بود و از جوانی کار میکرد. به تازگی هم یک ماشین نو، از همین ماشینهای ایرانخودرو خریده بود. هنوز روکشهای ماشین خود را نکنده بود.»
روز جمعه ۲۲ مهر،، اسماعیل و چند نفر از دوستانش به صف معترضان در خیابان «قاآنی» شیراز میپیوندند، شعار میدهند و درگیری لباس شخصیها و یگان ویژه با معترضان آغاز میشود.
ابتدا چند گلوله ساچمهای به اسماعیل شلیک کرده بودند. گلولهها به کمرش خورده بودند و توان راه رفتن نداشته است: «دوستانش موتور داشتند، او را ترک موتور مینشانند تا از صحنه دور شوند. لباس شخصیها اما رحم نمیکنند، با ماشین دنبال موتور آنها میافتند و به شدت به موتور میکوبند. اسماعیل از ترک موتور پایین میافتد. باز هم رحم نمیکنند، تازه با باتوم به جان او میافتند. بعد هم خودشان زنگ میزنند اورژانس و اسماعیل را به بیمارستان رجایی شیراز منتقل میکنند.»
به گفته او: «لباس شخصیها و نیروهای امنیتی به طور مدام در بیمارستان حضور دارند و به خانوادههای معترضانی که به این بیمارستان منتقل میشوند، اجازه ملاقات نمیدهند. اسماعیل از جمعه ۲۲ مهر تا چهارشنبه ۲۷ مهر در بخش «آیسییو» در بیمارستان بستری بود اما به خانوادهاش اجازه ملاقات نداده بودند: «پرستارها گفته بودند اسماعیل اگر زنده بماند هم قطع نخاع میشود.»
پس از مرگ اسماعیل، نهادهای امنیتی خانواده شنبدی را تهدید میکنند که بگویند علت مرگ، «تصادف» بوده است و همه جا اعلام کنند او در اعتراضات کشته نشده است، در غیر این صورت جنازه را تحویل نمیدهند: «دروغ نبود، خودشان اسماعیل را با تصادف کشته بودند. خانواده سکوت کردند بلکه پیکر او را تحویل بگیرند. اما بعد گفتند برای تحویل جنازه باید ۴۵ میلیون تومان بپردازید، چون ۴۵ میلیون تومان هزینه بیمارستان شده است.»
خانواده #اسماعیل_شنبدی اما گفته بودند چنین پولی نداریم: «چند روز گذشت تا این که آنها سراغ ماشین اسماعیل را گرفتند. ماشین نو اسماعیل را بردند و پیکرش را تحویل
دادند!!»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing