مادر #زانیار_ابوبکری شهید راه آزادی در #مهاباد نوشته است:«من نه سیاست مدارم، نه بلدم بیانیه سیاسی بنویسم،من فقط یک مادرم.
امروز سالگرد عقد همون پسریه که جلو چشم من (مادرش)تنش هدف گلولهٔ جنگی ای شدکه نمیدونم از چه سلاحی و توسط کدوم فرد مسلحی و به دستور کدوم فرمانده نامردی،زندگی جوون تازه داماد منو نابود کرد،اون گلوله درست از پشت وارد کمر پسر من شد و از طرف دیگر شکمش خارج شد،به چشم خودم دیدم پسر عزیزم افتاد روی زمین و ازدرد نمیتونست از جاش پاشه.همون لحظه خودم پیشش بودم هیچ دروغ وهیچ مغلطه ای رو نمیپذیرم.
حالااین باصطلاح #حافظان_امنیت زندگی خانواده مارو نابود کردن و اینجور قصد برقراری امنیت داشتند.
سالهاو روزها مقاومت کردیم و جنگیدیم وخونه های خودمونو در اختیار رزمنده ها قرار دادیم که توی مملکت خودمون عزت داشته باشیم پسر جوون منو که چند روز بعد مراسم عروسیش بود هدف یه گلوله قرار دادند ما فقط انسانیم و عزت و زندگی میخوایم.
مهمتر از امنیتی که سالها توی سرمون زدید ، عزت بود.
مردم عزت میخوان مردم زندگی میخوان
#مادران_دادخواه #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
امروز سالگرد عقد همون پسریه که جلو چشم من (مادرش)تنش هدف گلولهٔ جنگی ای شدکه نمیدونم از چه سلاحی و توسط کدوم فرد مسلحی و به دستور کدوم فرمانده نامردی،زندگی جوون تازه داماد منو نابود کرد،اون گلوله درست از پشت وارد کمر پسر من شد و از طرف دیگر شکمش خارج شد،به چشم خودم دیدم پسر عزیزم افتاد روی زمین و ازدرد نمیتونست از جاش پاشه.همون لحظه خودم پیشش بودم هیچ دروغ وهیچ مغلطه ای رو نمیپذیرم.
حالااین باصطلاح #حافظان_امنیت زندگی خانواده مارو نابود کردن و اینجور قصد برقراری امنیت داشتند.
سالهاو روزها مقاومت کردیم و جنگیدیم وخونه های خودمونو در اختیار رزمنده ها قرار دادیم که توی مملکت خودمون عزت داشته باشیم پسر جوون منو که چند روز بعد مراسم عروسیش بود هدف یه گلوله قرار دادند ما فقط انسانیم و عزت و زندگی میخوایم.
مهمتر از امنیتی که سالها توی سرمون زدید ، عزت بود.
مردم عزت میخوان مردم زندگی میخوان
#مادران_دادخواه #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
امروز اولین سالگرد #زانیار_ابوبکری از جانباختگان خیزش سراسری ۱۴۰۱ است.
او در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات مردمی شهر #مهاباد استان آذربایجان غربی با تیراندازی نیروهای نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد.
#علیه_فراموشی #دادخواهی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات مردمی شهر #مهاباد استان آذربایجان غربی با تیراندازی نیروهای نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد.
#علیه_فراموشی #دادخواهی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
سالگرد کشتهشدن زانیار ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، ۲۲ ساله، دیپلم مکانیک.
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود،.
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود،.
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
زانیار ۲۱ ساله بود، مانند بسیاری دیگر از جوانان همسن و سالش عاشق بود و برای ساختن زندگی و آیندهاش سخت کار میکرد.
زانیار ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، دیپلم مکانیک داشت و بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود،
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
«زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است :«زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#دادخواهی #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود، اومشهور است به «داماد مهاباد»
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
رامیار ابوبکری، برادر دادخواه زانیار ابوبکری، از جانباختگان انقلاب زن زندگی آزادی در مهاباد بازداشت شد.
بر اساس گزارشها، ماموران به خانه پدری رامیار ابوبکری حمله کردهاند و او و خانوادهاش را ضرب و شتم و بازداشتش کردهاند.
#زانیار_ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، ۲۲ ساله، دیپلم مکانیک.
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود، او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر زانیار در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
«زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری اسماعیل مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد. زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
#دادخواهی #سرکوب_دادخواهان #اخبار_زندانیان_سیاسی_عقیدتی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بر اساس گزارشها، ماموران به خانه پدری رامیار ابوبکری حمله کردهاند و او و خانوادهاش را ضرب و شتم و بازداشتش کردهاند.
#زانیار_ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، ۲۲ ساله، دیپلم مکانیک.
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود، او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر زانیار در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
«زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری اسماعیل مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد. زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
#دادخواهی #سرکوب_دادخواهان #اخبار_زندانیان_سیاسی_عقیدتی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مهاباد، دو همسایه…
آغوشِ مادر رو از باوان گرفن و زانیارو کشتن…
#زانیار_ابوبکری
#فرشته_احمدی
ولی #ما_فراموش_نمیکنیم
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
آغوشِ مادر رو از باوان گرفن و زانیارو کشتن…
#زانیار_ابوبکری
#فرشته_احمدی
ولی #ما_فراموش_نمیکنیم
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زانیار ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، ۲۲ ساله، دیپلم مکانیک.
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود، اومشهور است به «داماد مهاباد»
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود، اومشهور است به «داماد مهاباد»
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دو سال پیش #در_چنین_روزی جنگیدند و شعله وجودشان راه آزادی را روشن و ماندگار کرد.
۵ آبان ۱۴۰۱
#محمد_لطف_اللهی سنندج
#شاهو_خضری مهاباد
#کبری_شیخه مهاباد
#زانیار_ابوبکری مهاباد
#فرشته_احمدی مهاباد
#فریدون_فرجی سقز
#مطلب_سعید_پیرو بانه
#پریسا_بهمنی تهران
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۵ آبان ۱۴۰۱
#محمد_لطف_اللهی سنندج
#شاهو_خضری مهاباد
#کبری_شیخه مهاباد
#زانیار_ابوبکری مهاباد
#فرشته_احمدی مهاباد
#فریدون_فرجی سقز
#مطلب_سعید_پیرو بانه
#پریسا_بهمنی تهران
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
#تصویرروز / برای باوان که امسال عید مادرش فرشته احمدی کنارش نیست.... #فرشته_احمدی #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران Irbr.news @irbriefing
فرشته احمدی ۳۲ ساله، ۵ آبان ۱۴۰۱ با شلیک گلوله [احتمالا دوشکا] به قفسه سینهاش کشته شده است.
روایت برادر فرشته احمدی، از روز کشتهشدن خواهرش؛ ساعت ۷:۳۰ دقیقه بعدازظهر شب حادثه، هوا رو به تاریکی میرفت که فرشته تیر خورد و بعد از دقایقی جان سپرد.
ابراهیم احمدی آن شب را اینطور تعریف میکند: «وقتی اطراف خانه فرشته بهدلیل کشته شدن #زانیار_ابوبکری شلوغ شده بود، تصمیم میگیرند به روستا بروند، ولی باز میانه راه پشیمان میشوند و برمیگردند.
پسر کوچک فرشته لباس خود را کثیف کرده بود و ظاهرا لباس اضافه نداشته است و فرشته لباس را میشوید، حدود ۵ دقیقه قبل از اینکه فرشته به پشتبام برود، از پسر خودش عکس گرفته که با او قهر کرده است، شلوار شسته شده را به پشتبام میبرد تا روی بند رخت پهن کند.»
#فرشته_احمدی در لحظهای که تیر خورده، شلوار پسر خردسالاش را در دست داشته و فرزند او در آغوشاش نبوده است.
ابراهیم احمدی میگوید: «خانمی که فرشته منزل آنها میهمان بوده است با بچهها پشت سر فرشته به پشتبام میروند و به اعتراضات که در کوچه در جریان بوده است، نگاه میکردند. همه پشت دیوار کوتاه لبه پشتبام که حدود یک متر ارتفاع داشته است ایستاده بودند.
این خانم به من گفت یک دفعه فرشته دست خود را روی سینهاش گذاشت، من نفهمیدم گلوله خورده، کمی ایستاد و افتاد روی زانوهایش. بعد گفت سینهام سوخت. بعد از گفتن این جمله روی زمین افتاده و گفته است مراقب بچههای من باشید. این آخرین جمله فرشته بوده است و بعد از آن دیگر نتوانسته حرفی بزند؛ ولی تا بیمارستان زنده بوده است.»
آنطور که بستگان وی از لحظه شستشوی پیکر فرشته گفتهاند، فقط یک تیر به اواصابت کرده بود اما تمام قفسه سینه فرشته و بخشی از سینهاش جراحت جدی برداشته که این میتواند نتیجه شلیک گلوله جنگی بارقدرت و کالیبر بالاتری از کلت و یا کلاش باشد واحتمالا او بر اثر شلیک دوشکا که آن شب در محل هم دیده شده بود کشته شده باشد.
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
روایت برادر فرشته احمدی، از روز کشتهشدن خواهرش؛ ساعت ۷:۳۰ دقیقه بعدازظهر شب حادثه، هوا رو به تاریکی میرفت که فرشته تیر خورد و بعد از دقایقی جان سپرد.
ابراهیم احمدی آن شب را اینطور تعریف میکند: «وقتی اطراف خانه فرشته بهدلیل کشته شدن #زانیار_ابوبکری شلوغ شده بود، تصمیم میگیرند به روستا بروند، ولی باز میانه راه پشیمان میشوند و برمیگردند.
پسر کوچک فرشته لباس خود را کثیف کرده بود و ظاهرا لباس اضافه نداشته است و فرشته لباس را میشوید، حدود ۵ دقیقه قبل از اینکه فرشته به پشتبام برود، از پسر خودش عکس گرفته که با او قهر کرده است، شلوار شسته شده را به پشتبام میبرد تا روی بند رخت پهن کند.»
#فرشته_احمدی در لحظهای که تیر خورده، شلوار پسر خردسالاش را در دست داشته و فرزند او در آغوشاش نبوده است.
ابراهیم احمدی میگوید: «خانمی که فرشته منزل آنها میهمان بوده است با بچهها پشت سر فرشته به پشتبام میروند و به اعتراضات که در کوچه در جریان بوده است، نگاه میکردند. همه پشت دیوار کوتاه لبه پشتبام که حدود یک متر ارتفاع داشته است ایستاده بودند.
این خانم به من گفت یک دفعه فرشته دست خود را روی سینهاش گذاشت، من نفهمیدم گلوله خورده، کمی ایستاد و افتاد روی زانوهایش. بعد گفت سینهام سوخت. بعد از گفتن این جمله روی زمین افتاده و گفته است مراقب بچههای من باشید. این آخرین جمله فرشته بوده است و بعد از آن دیگر نتوانسته حرفی بزند؛ ولی تا بیمارستان زنده بوده است.»
آنطور که بستگان وی از لحظه شستشوی پیکر فرشته گفتهاند، فقط یک تیر به اواصابت کرده بود اما تمام قفسه سینه فرشته و بخشی از سینهاش جراحت جدی برداشته که این میتواند نتیجه شلیک گلوله جنگی بارقدرت و کالیبر بالاتری از کلت و یا کلاش باشد واحتمالا او بر اثر شلیک دوشکا که آن شب در محل هم دیده شده بود کشته شده باشد.
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing