⭐️روایت۱۴۶-روزی روزگاری جوانی که به طبقـه بـورژوازی تعلق داشت و مشخص نبود خودش دزد بوده یا پدرش،احساس کرد حوصله‌اش از آن همه آب پرتغال و نسکافه‌ای که هر روز صبح، کلفت خانه به سفارش مامی،برایش می‌آورد،سر رفته،از این رو تصمیم گرفت سرگرمی تازه‌ای برای خودش پیدا کند ظاهرا قبلا برای سرگرمی روی پول غلت می‌زده!
لذا به حضرت مارکس که فکر می‌کرد افکـار مهمـی دارد و بـه جـای پرداختن به یک شغل آبرومند، به نوشتن کتابهای قطور و بی‌معنی می‌پرداخت ایمان آورد و‌ چپی شد!
اما از آنجا که بچه بورژواها عموماً یکجـوری! هـستند،بـرخلاف
بیشتر چپی‌ها، جوان مورد اشاره ما، تروتسکیست بود
[طرفداران مـارکس دو دسـته بودنـد: دسته اول آدمهایی که مثل خود مارکس پدر سوخته و فلز خـراب بودنـد و دسـته دوم جوانکهای احساساتی که ساده لوحانه سرکار رفته و حرفهای مارکس را جـدی گرفته بودند. به این دسته دوم تروتسکیست می‌گفتند! برای توضیح بیشتر می‌توانید به کتاب ایران بین دو انقلاب تألیف یرواند آبراهامیان مراجعه کنید]
از آب درآمد و در یکی از خانه‌های تیمی، به اعمال خشونت‌بار، مانند مبارزات چریکیان آن هـم از نوع بمب‌سازی! مشغول شد.
سال‌ها گذشت و جوان داستان ما از #اطلاعات_نخست_وزیری سردرآورد و در آنجـا بـا آقـا خسرو، آقا سعید و از همـه مهمتـر مـسعود خـان کـشمیری آشنا شـد و ... بدجوری با این آخری همان کشمیری! رفیق شد. تا این که بعدها فهمید، ایـن رفاقت چقدر برایش گران تمام شده برای مطالعه بیشتر به پرونده‌های مفتـوح #انفجار_نخست_وزیری رجوع کنید! از این رو تصمیم گرفت، تا دیگر با هیچ آدم نابابی رفیق نشود! چون رفاقت با آدمهای ناباب، حتی برای یک چریک فرتوت هم، می‌تواند مـسئله ساز بشود!
خلاصه بعد از دوم خرداد، ستاره چریک پیر هم طلوع کرد و یک دفعه احساس کرد جایی نشسته که از آنجا باز می‌تواند امـر و نهـی کنـد!
چریک فرتوت که از آن همه قدرت، احساس عجیبی پیدا کرده بـود؛ دسـت بـه کارهـای عجیبتری زد! مثلاً ”یک‌بار به دانشجویان گفت که می‌توانند طومار جمـع کننـد تـا  خاتمی کنار برود![ابرار- ۷۹/۸/۱۵ ] زهی نمک شناسی! نگفتم، بیشتر بچه بورژواها یک جوری هستند!
#خسرو_تهرانی #سعید_حجاریان #بهروز_نبوی #مسعود_کشمیری
#جمهوری_اشباح
‏
🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing