Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اینهمه پول از کجا آمده و این فاصله طبقاتی وحشتناک در ایران که تمام پول و سرمایه کشور در درست کمتر از ۵ درصد است چیست ناشی از چیست؟
جواب البته مشخص است: یک سیستم فاسد حکومتی که اساس آن را رانتخواری و اختلاس و چپاول اموال مردم تشکیل داده. حکومتی که مؤسسات مالیش به بهانه ورشکست شدن از بازپرداخت سرمایهها و سپردههای مردم خودداری میکنند.
۱. برج چناران
برج لاکچری چناران پارک رزیدنس در ۱۳ طبقه و ۲۶ واحد مسکونی با امکانات فراوان در زمینی با وسعت حدود هشتهزار مترمربع بناشده است.
مالک این برج #بنیادمستضعفان است و ۳۰% سهام آن متعلق به #محسن_رفیقدوست هست، بنیاد مستضعفان برای پیمانکاری و طراحی و ساخت آن به فرزاد دلیری معمار این برج در عوض پول ۱۲ هزار متر از جنگل شصت کلا در ۶ کیلومتری جنوب غربی شهر گرگان را با مجوز ساخت هتل داده است!
۲. برج آلتون کورت
این برج باند هلیکوپتر دارد. برجی که در منطقه نیاوران تهران ساختهشده است. آلتون در ۲۴ طبقه احداثشده و ۶۰ واحد در آن قرار دارد.
پیمانکار و مالک این برج «#گروه_ایرانیان_اطلس » هست که هماکنون مالک چندین مرکز تجاری کلان در تهران هست: هتل فاخر و مرکز خرید آرمان (مشهد)، اطلس فرمانیه تهران، اطلس مال، مرکز خرید اطلس (تبریز)، مرکز خرید اطلس (بم)، برج ۴۰۰ واحدی اطلس (نمکآبرود)، برج ۲۴ طبقهای مسکونی اطلس (کیش)، اطلس پلازا، اطلس کلینیک (کرمان) بخشی از برجها و مراکز تجاری این گروه هست، مالک، رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل این گروه سعید محمد اسلامی فرمانده سابق #قرارگاه_سازندگی_خاتمالانبیاء هست.
۳. برج رولکس فرمانیه
از اسمش هم پیداست که برجی لوکس و گرانقیمت است که پزشک اختصاصی دارد. برج رولکس فرمانیه نیز یکی از باشکوهترین و خارقالعادهترین برجهای مسکونی در تهران است که قیمتهای میلیاردی آن سر به فلک کشیده است.
پیمانکار و مالک این برج شرکت رویال ساختمان آریا متعلق به #ستاداجرایی_فرمان_امام (زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی) هست.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ایران بریفینگ
قسمت بیست ونهم/ پس از شکست #حلقه_ارومیه از حسنی، صادق محصولی ازسپاه منطقه ۵ خارج و در تهران بهعنوان مسئول دفتر تحقیق و بازرسی در سپاه انتخاب میشود.
#صادق_محصولی عملاً تا سالهای ۶۴ – ۶۵ هیچ حضور بلندمدتی در جبهه نداشته و عمدتاً یک هفته تا نهایت یک ماه در جبههها بوده تا اینکه در اواخر سال ۱۳۶۴ در قرارگاه رمضان سپاه پاسداران به فرماندهی #محمد_باقر_ذوالقدر تصمیم میگیرند یک تیپ از کردهای ایرانی و معارضین عراقی برای عملیات در کردستان عراق تشکیل شود و به جهت آشنایی محصولی با بخشی از کردهای ارومیه او این مسئولیت را میپذیرد و تیپ ۵۵ ویژه پاسداران را شکل میدهند.
درواقع تنها حضور ملموس محصولی در جنگ همین تیپ بود که فعالیتش منحصر میشود به چند عملیات برونمرزی در حلبچه و کرکوک که به فقط یک عملیات آن در حمله به تأسیسات نفتی کرکوک موفقیتآمیز بود، بهغیراز این عملیات کارهای دیگر وی با همکاری کردهای عراقی نه عملیات نظامی که بیشتر تخریب تأسیسات مناطق کردنشین عراق بود،محصولی میگوید:« ازجمله کارهایی که در خاک عراق انجام میدادیم این بود که به دکلهای انتقال برق فشارقوی آسیب میزدیم و برق چند شهر قطع میشد. نیروهای عراقی نیز تا مشکل این دکل را رفع میکردند، ۲ روز طول میکشید و اثر منفی روانی بر عراقیها داشت»
او تا پایان جنگ جمعا قریب ۹ ماه سابقه حضور در جبهه داشته و خود نیز به آن معترف است: « در جبهه جنوب نبودم، فقط پس از قبول قطعنامه در عملیات مرصاد حضور داشتم و جزو اولین نیروهایی بودیم که با منافقین درگیر شدیم»
با پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ محصولی به وزارت سپاه میرود و یکی از معاونان #محسن_رفیقدوست میشود، این سمت دیرزمانی عمر نمیکند چراکه در مرداد ۱۳۶۸ وزارت سپاه و دفاع در هم ادغام میشوند و او به سپاه بازمیگردد.
وی پس از این دوران است که وارد فعالیتهای اقتصادی می شود و با تاسیس شرکت های تجاری مانند شرکت تدبیر (نیاوران) با همکاری درویشعلی شمس ( از معتمدان اصلی اسفندیار رحیم مشایی که دارای گرایش چپ و فارغ التحصیل علم و صنعت که در انتخابات مجلس نهم در رامسر با ابطال انتخابات از مجلس بازماند) وارد معاملات واسطه گری مسکن می شود.یکی دیگر از شرکای محصولی و درویشعلی شمس , علی منیران بود که در واقعه ای مرموز در ویلای شخصی اش در کرج یک پزشک را با شلیک گلوله می کشد که در سال ۱۳۷۲ اعدام می شود .
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#صادق_محصولی عملاً تا سالهای ۶۴ – ۶۵ هیچ حضور بلندمدتی در جبهه نداشته و عمدتاً یک هفته تا نهایت یک ماه در جبههها بوده تا اینکه در اواخر سال ۱۳۶۴ در قرارگاه رمضان سپاه پاسداران به فرماندهی #محمد_باقر_ذوالقدر تصمیم میگیرند یک تیپ از کردهای ایرانی و معارضین عراقی برای عملیات در کردستان عراق تشکیل شود و به جهت آشنایی محصولی با بخشی از کردهای ارومیه او این مسئولیت را میپذیرد و تیپ ۵۵ ویژه پاسداران را شکل میدهند.
درواقع تنها حضور ملموس محصولی در جنگ همین تیپ بود که فعالیتش منحصر میشود به چند عملیات برونمرزی در حلبچه و کرکوک که به فقط یک عملیات آن در حمله به تأسیسات نفتی کرکوک موفقیتآمیز بود، بهغیراز این عملیات کارهای دیگر وی با همکاری کردهای عراقی نه عملیات نظامی که بیشتر تخریب تأسیسات مناطق کردنشین عراق بود،محصولی میگوید:« ازجمله کارهایی که در خاک عراق انجام میدادیم این بود که به دکلهای انتقال برق فشارقوی آسیب میزدیم و برق چند شهر قطع میشد. نیروهای عراقی نیز تا مشکل این دکل را رفع میکردند، ۲ روز طول میکشید و اثر منفی روانی بر عراقیها داشت»
او تا پایان جنگ جمعا قریب ۹ ماه سابقه حضور در جبهه داشته و خود نیز به آن معترف است: « در جبهه جنوب نبودم، فقط پس از قبول قطعنامه در عملیات مرصاد حضور داشتم و جزو اولین نیروهایی بودیم که با منافقین درگیر شدیم»
با پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ محصولی به وزارت سپاه میرود و یکی از معاونان #محسن_رفیقدوست میشود، این سمت دیرزمانی عمر نمیکند چراکه در مرداد ۱۳۶۸ وزارت سپاه و دفاع در هم ادغام میشوند و او به سپاه بازمیگردد.
وی پس از این دوران است که وارد فعالیتهای اقتصادی می شود و با تاسیس شرکت های تجاری مانند شرکت تدبیر (نیاوران) با همکاری درویشعلی شمس ( از معتمدان اصلی اسفندیار رحیم مشایی که دارای گرایش چپ و فارغ التحصیل علم و صنعت که در انتخابات مجلس نهم در رامسر با ابطال انتخابات از مجلس بازماند) وارد معاملات واسطه گری مسکن می شود.یکی دیگر از شرکای محصولی و درویشعلی شمس , علی منیران بود که در واقعه ای مرموز در ویلای شخصی اش در کرج یک پزشک را با شلیک گلوله می کشد که در سال ۱۳۷۲ اعدام می شود .
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
میشود گفت در ابتدا چندین سپاه پاسداران وجود داشت، به غیر از سپاههای لاهوتی ومحین رضایی گروه دیگری هم در #دانشگاه_تهران زیر نظر #محمد_منتظری بود.
این گروه هم که در ارتباط با آیت الله بهشتی بود، از افرادی که در فلسطین آموزش چریکی دیده بودند تشکیل میشد و در کنار آنها برخی افسران ارتش مانند #یوسف_کلاهدوز، #موسی_نامجو و کتیرایی را نیز برای آموزش نیروها به کار گرفته بودند.
بنابراین روایتهای تاریخی ، نمایندگانی از این چهار گروه در جلسهای گرد هم میآیند و میپذیرند که با یکدیگر ادغامشده و سازمانی منسجم و یکپارچه را به وجود بیاورند تا بهوسیله آن بتوان به اوضاع امنیتی کشور سر و سامانی داد و سپاه پاسداران یکپارچه شود.
#محسن_رفیقدوست که آن روزها در سپاه پاسداران زیر نظر حجتالاسلام لاهوتی فعالیت میکرد، در بخشی از خاطرات خود این موضوع را اینچنین روایت میکند:«احساس میکردم این سپاهی که در حال شکلگیری است، سپاهی نیست که مدنظر امام بوده است. از طرف دیگر در ۳ تشکل دیگر هم نیروهایی به صورت مسلح فعالیت میکردند که شامل گارد انقلاب تحت نظر ابو شریف، گارد دانشگاه (پاسا) با نظارت شهید محمد منتظری و افراد گروههای مسلح مبارز قبل از انقلاب که سازمان مجاهدین شکل داده بود، میشدند. پاییز ۵۸ ابوشریف و شهید منتظری و شهید #محمد_بروجردی از سوی #سازمان_مجاهدین_انقلاب_اسلامی را دعوت کردم و در اتاقی که در آنجا جمع شده بودیم را قفل کردم.
یک کلت کمری۴۵ داشتم آن را روی میز گذاشتم و گفتم افرادی که از هر۴ گروه موجود میشناسم، همه یک هدف را تعقیب میکنند که ایجاد نیرویی برای حفاظت از انقلاب است. شما مبنای قانونی ندارید. حکم ما از سوی امام است که ما را مجاز به فعالیت زیر نظر دولت موقت کرده است. انتقاد عمده آنها به سپاه نظارت دولت موقت بر آن بود که گفتم در هر صورت این حکم امام است. گفتم اگر در این جلسه نتوانیم به نتیجهای برسیم، اول شما ۳ نفر را میکشم، بعد خودم را و همه را راحت میکنم»
وی ادامه میدهد:«خوشبختانه کار به کشتن نرسید و در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که حرفم منطقی است و بهتر است بنشینیم و باهم مذاکرهای برای ادغام انجام دهیم. قرار شد از هر کدام از این مراکز ۳ نفر انتخاب شوند. این ۱۲ نفر بنشینند و بحث ادغام را پیگیری کنند»
#ارتش_شاهنشاهی #ارتش_جمهوری_اسلامی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
این گروه هم که در ارتباط با آیت الله بهشتی بود، از افرادی که در فلسطین آموزش چریکی دیده بودند تشکیل میشد و در کنار آنها برخی افسران ارتش مانند #یوسف_کلاهدوز، #موسی_نامجو و کتیرایی را نیز برای آموزش نیروها به کار گرفته بودند.
بنابراین روایتهای تاریخی ، نمایندگانی از این چهار گروه در جلسهای گرد هم میآیند و میپذیرند که با یکدیگر ادغامشده و سازمانی منسجم و یکپارچه را به وجود بیاورند تا بهوسیله آن بتوان به اوضاع امنیتی کشور سر و سامانی داد و سپاه پاسداران یکپارچه شود.
#محسن_رفیقدوست که آن روزها در سپاه پاسداران زیر نظر حجتالاسلام لاهوتی فعالیت میکرد، در بخشی از خاطرات خود این موضوع را اینچنین روایت میکند:«احساس میکردم این سپاهی که در حال شکلگیری است، سپاهی نیست که مدنظر امام بوده است. از طرف دیگر در ۳ تشکل دیگر هم نیروهایی به صورت مسلح فعالیت میکردند که شامل گارد انقلاب تحت نظر ابو شریف، گارد دانشگاه (پاسا) با نظارت شهید محمد منتظری و افراد گروههای مسلح مبارز قبل از انقلاب که سازمان مجاهدین شکل داده بود، میشدند. پاییز ۵۸ ابوشریف و شهید منتظری و شهید #محمد_بروجردی از سوی #سازمان_مجاهدین_انقلاب_اسلامی را دعوت کردم و در اتاقی که در آنجا جمع شده بودیم را قفل کردم.
یک کلت کمری۴۵ داشتم آن را روی میز گذاشتم و گفتم افرادی که از هر۴ گروه موجود میشناسم، همه یک هدف را تعقیب میکنند که ایجاد نیرویی برای حفاظت از انقلاب است. شما مبنای قانونی ندارید. حکم ما از سوی امام است که ما را مجاز به فعالیت زیر نظر دولت موقت کرده است. انتقاد عمده آنها به سپاه نظارت دولت موقت بر آن بود که گفتم در هر صورت این حکم امام است. گفتم اگر در این جلسه نتوانیم به نتیجهای برسیم، اول شما ۳ نفر را میکشم، بعد خودم را و همه را راحت میکنم»
وی ادامه میدهد:«خوشبختانه کار به کشتن نرسید و در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که حرفم منطقی است و بهتر است بنشینیم و باهم مذاکرهای برای ادغام انجام دهیم. قرار شد از هر کدام از این مراکز ۳ نفر انتخاب شوند. این ۱۲ نفر بنشینند و بحث ادغام را پیگیری کنند»
#ارتش_شاهنشاهی #ارتش_جمهوری_اسلامی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
محسن رفیقدوست مسگرانی متولد ۲۱ تیر ۱۳۱۹ و البته به روایتی ۱۳۱۷ هست .
پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمیهای تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد میکنند، کاسبی بی آزار بود، خانه یعقوب در محله عودلاجان تهران از جمله محلات قدیمی یهودی نشینان به دنیا آمد، برخی روایتها هم وجود دارد که خانواده رفیقدوست از یهودیان سمنانی بودند که به علت اذیت و آزار مسلمانان مهاجرت میکنند و به جنوب تهران میآیند و این بار تصمیم میگیرند بر یهودی بودنشان اصرار نورزند و بیانش نکنند.
محله عودلاجان البته به دلیل فراوانی کنیسه، کوچهای هم به نام هفتکنیسه دارد که از قضا خانه پدری محسن رفیقدوست در آنجا واقع است که پس از انقلاب توسط محسن رفیقدوست به کوچه هفتمسجد تغییر نام داده است.
«علیرضا زمانی»، تهرانپژوه، درباره این کوچه میگوید: «کوچه هفتکنیسه در قلب عودلاجان (میدان سرچال) از اولین نقاط تمرکز یهودیان در این محله محسوب میشود. در این کوچه باریک و مارپیچ حدوداً ۳۵ خانوار سکونت داشتند و یکی از شاخصهای مهم آن وجود هفت کنیسه بود.»
اولین کنیسه «خاله» نام داشت که چند هفته قبل از شروع ایام پسح (عید آزادی قوم یهود از قید بردهداری فرعونهای مصر) و پختن مصا (نوعی نان فطیر که یهودیان به طور سنتی در تعطیلات یک هفتهای پسح میخورند) در این کنیسا انجام میشد. همچنین ابتدای کوچه، دست راست، کنیسه یوسف شیرازی بود که اغلب شیرازیها به این کنیسه میآمدند و متولی آن یعقوب صفا، مردی بذلهگو و خندان بود که شغل اصلی اش آبکاری و سماورسازی بود، کنیسه حاجیبخشی هم با فاصله کمی از این کنیسه قرار داشت که از بهترین کنیسههای این کوچه به شمار میرفت.
[مشخص نیست یعقوب صفا همان یعقوب رفیقدوست است یا خیر اما تشابه اتفاقی نام و حتی شغل و حتی کوچه محل زندگی بعید به نظر میرسد]
به گفته زمانی، چهارمین کنیسه «کنیسه یزدیها» بود که اغلب آنها به این مکان میآمدند. قدری پایینتر در امتداد کوچه هفتکنیسه، ۲ انشعاب دیگر شکل گرفته بود که از سمت چپ به حیاط نسبتاً بزرگی منتهی میشد. در این محوطه ۳ کنیسه دیگر وجود داشت: کنیسه کاشیها و کنیسه دماوندیها و کنیسه مخلوط که معمولاً سمنانیها و کرمانشاهیها و همکیشانشان از دیگر شهرها به این مکان رفت و آمد داشتند.
#محسن_رفیقدوست تا سن ۱۰ سالگی در این محله بوده است، خود در خاطراتش بدون آنکه به عولادجان اشاره کند گفته:«خانه قدیمی و زادگاه من کم کم زمستانها موقع بارش باران و برف سقفش در حال ریزش بود که به میدان خراسان آمدیم و من بیشتر بچه میدان خراسان هستم.
رفیقدوست برخلاف پدرش به کار در میدان سبزه میدان می پردازد.
اولین شغلش جوبداری در حجره حاج رضا ثابت بود و کمی بعد به حجره غلامعباس امانی می رود، غلامعباس برادر ناتنی حاج سعید امانی از زعمای موتلفه و بازار تهران است.
شاید در همین حجره بود که جرقه فعالیتهای سیاسی وی زده شد.
رفیقدوست تحصیلات آنچنانی ندارد و حتی موفق به اخذ دیپلم هم نمی شود:
«در دبیرستان بهبهانی در محله سرچشمه مشغول تحصیل بوده که در سال دوم تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی اخراج میشود . . . »
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمیهای تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد میکنند، کاسبی بی آزار بود، خانه یعقوب در محله عودلاجان تهران از جمله محلات قدیمی یهودی نشینان به دنیا آمد، برخی روایتها هم وجود دارد که خانواده رفیقدوست از یهودیان سمنانی بودند که به علت اذیت و آزار مسلمانان مهاجرت میکنند و به جنوب تهران میآیند و این بار تصمیم میگیرند بر یهودی بودنشان اصرار نورزند و بیانش نکنند.
محله عودلاجان البته به دلیل فراوانی کنیسه، کوچهای هم به نام هفتکنیسه دارد که از قضا خانه پدری محسن رفیقدوست در آنجا واقع است که پس از انقلاب توسط محسن رفیقدوست به کوچه هفتمسجد تغییر نام داده است.
«علیرضا زمانی»، تهرانپژوه، درباره این کوچه میگوید: «کوچه هفتکنیسه در قلب عودلاجان (میدان سرچال) از اولین نقاط تمرکز یهودیان در این محله محسوب میشود. در این کوچه باریک و مارپیچ حدوداً ۳۵ خانوار سکونت داشتند و یکی از شاخصهای مهم آن وجود هفت کنیسه بود.»
اولین کنیسه «خاله» نام داشت که چند هفته قبل از شروع ایام پسح (عید آزادی قوم یهود از قید بردهداری فرعونهای مصر) و پختن مصا (نوعی نان فطیر که یهودیان به طور سنتی در تعطیلات یک هفتهای پسح میخورند) در این کنیسا انجام میشد. همچنین ابتدای کوچه، دست راست، کنیسه یوسف شیرازی بود که اغلب شیرازیها به این کنیسه میآمدند و متولی آن یعقوب صفا، مردی بذلهگو و خندان بود که شغل اصلی اش آبکاری و سماورسازی بود، کنیسه حاجیبخشی هم با فاصله کمی از این کنیسه قرار داشت که از بهترین کنیسههای این کوچه به شمار میرفت.
[مشخص نیست یعقوب صفا همان یعقوب رفیقدوست است یا خیر اما تشابه اتفاقی نام و حتی شغل و حتی کوچه محل زندگی بعید به نظر میرسد]
به گفته زمانی، چهارمین کنیسه «کنیسه یزدیها» بود که اغلب آنها به این مکان میآمدند. قدری پایینتر در امتداد کوچه هفتکنیسه، ۲ انشعاب دیگر شکل گرفته بود که از سمت چپ به حیاط نسبتاً بزرگی منتهی میشد. در این محوطه ۳ کنیسه دیگر وجود داشت: کنیسه کاشیها و کنیسه دماوندیها و کنیسه مخلوط که معمولاً سمنانیها و کرمانشاهیها و همکیشانشان از دیگر شهرها به این مکان رفت و آمد داشتند.
#محسن_رفیقدوست تا سن ۱۰ سالگی در این محله بوده است، خود در خاطراتش بدون آنکه به عولادجان اشاره کند گفته:«خانه قدیمی و زادگاه من کم کم زمستانها موقع بارش باران و برف سقفش در حال ریزش بود که به میدان خراسان آمدیم و من بیشتر بچه میدان خراسان هستم.
رفیقدوست برخلاف پدرش به کار در میدان سبزه میدان می پردازد.
اولین شغلش جوبداری در حجره حاج رضا ثابت بود و کمی بعد به حجره غلامعباس امانی می رود، غلامعباس برادر ناتنی حاج سعید امانی از زعمای موتلفه و بازار تهران است.
شاید در همین حجره بود که جرقه فعالیتهای سیاسی وی زده شد.
رفیقدوست تحصیلات آنچنانی ندارد و حتی موفق به اخذ دیپلم هم نمی شود:
«در دبیرستان بهبهانی در محله سرچشمه مشغول تحصیل بوده که در سال دوم تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی اخراج میشود . . . »
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
محسن رفیقدوست مسگرانی متولد ۲۱ تیر ۱۳۱۹ و البته به روایتی ۱۳۱۷ هست . پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمیهای تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد میکنند، کاسبی بی آزار بود، خانه یعقوب در محله عودلاجان تهران از جمله محلات قدیمی یهودی نشینان به دنیا…
[به مناسبت زادروز محسن رفیقدوست امروز نگاهی داریم به این عضوی از بنیانگذاران سپاه و بخش هایی از تحقیقات وگزارشهای منتشر شده درباره وی را مجددا بازنشر می نماییم]
محسن مسگرانی رفیقدوست زادهٔ ۱۳۱۹ در محله عودلاجان و بزرگ شده میدان خراسان تهران است.
پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمیهای تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد میکنند، کاسبی بی آزار بود، برخی روایتها هم وجود دارد که خانواده رفیقدوست از یهودیان سمنانی بودند که به علت اذیت و آزار مسلمانان مهاجرت میکنند و به جنوب تهران میآیند و این بار تصمیم میگیرند بر یهودی بودنشان اصرار نورزند و بیانش نکنند.
#محسن_رفیق_دوست ابتدایی را در دبستان رازی در میدان خراسان، خیابان لرزاده گذراند و در دوره راهنمایی در مدرسه بهبهانی در محلهٔ سرچشمه بود که به علت بی انضباطی و شرارتهای پی در پی از مدرسه اخراج شد و درس را رها کرد، او بعدها مدعی شد به علت فعالیتهای سیاسی از مدرسه اخراج شده فعالیتی که به آتش زدن مغازه ها و شکستن شیشه های بانک و… ختم میشد.
#محسن_رفیقدوست در کتاب خاطرات و زندگینامهاش ورای اغراقها و دروغگوییهای بسیار گفته است:«در جریان ملی شدن صنعت نفت از محمد مصدق حمایت کرده ولی وقتی میان مصدق و کاشانی اختلاف میافتد به ابوالقاسم کاشانی گرایش پیدا میکند.»
این در حالی است که رفیقدوست در زمان ملی شدن صنعت نفت نه یا ده ساله بوده.
محسن رفیقدوست نیز همچون بسیار دیگر از انقلابیون حاکم در سال ۱۳۴۸ با سعید محسن و محمد حنیفنژاد از سران مجاهدین خلق ارتباط یافت و به همراه #سید_علی_اندرزگو به همکاری با آنها پرداخت.
این همکاری در زمینهٔ تأمین اسلحه و مهمات #سازمان_مجاهدین_خلق_ایران از لبنان به ایران بود.
رفیقدوست در مرداد ۵۴ دستگیر شد و به اتهام آتش زدن بانک صادرات شعبه عباس آباد و سوختن و مرگ یک کارمند بانک به ۱۵ سال زندان محکوم میشود، اما در کمتر از ۶ ماه با عفو آریامهری آزاد میشود، در همین دوران زندان است که به #حزب_موتلفه_اسلامی میپیوندد.
در کارنامه رفیق دوست پیش از انقلاب قتلهای بیشماری وجود دارد:«او سال ۱۳۵۳ یک زن به نام شهلا فدایی را به اتهام اینکه کارگر جنسی است میکشد اما بعدها مشخص میشود خدمتکار رخت شور بوده و در خانه دیگران خدمت میکرده.
سال ۱۳۵۵ نیز یک عکاس را به نام حیدر ضرابی در خیابان ژاله با ضربات چاقو میکشد که مدعی بوده ساواکی بوده اما بعدها مشخص میشود نه تنها ساواکی نبوده بلکه جاسوس یک گروه چریکی بوده.
#سرداران_دیروز_سرباران_امروز
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
محسن مسگرانی رفیقدوست زادهٔ ۱۳۱۹ در محله عودلاجان و بزرگ شده میدان خراسان تهران است.
پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمیهای تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد میکنند، کاسبی بی آزار بود، برخی روایتها هم وجود دارد که خانواده رفیقدوست از یهودیان سمنانی بودند که به علت اذیت و آزار مسلمانان مهاجرت میکنند و به جنوب تهران میآیند و این بار تصمیم میگیرند بر یهودی بودنشان اصرار نورزند و بیانش نکنند.
#محسن_رفیق_دوست ابتدایی را در دبستان رازی در میدان خراسان، خیابان لرزاده گذراند و در دوره راهنمایی در مدرسه بهبهانی در محلهٔ سرچشمه بود که به علت بی انضباطی و شرارتهای پی در پی از مدرسه اخراج شد و درس را رها کرد، او بعدها مدعی شد به علت فعالیتهای سیاسی از مدرسه اخراج شده فعالیتی که به آتش زدن مغازه ها و شکستن شیشه های بانک و… ختم میشد.
#محسن_رفیقدوست در کتاب خاطرات و زندگینامهاش ورای اغراقها و دروغگوییهای بسیار گفته است:«در جریان ملی شدن صنعت نفت از محمد مصدق حمایت کرده ولی وقتی میان مصدق و کاشانی اختلاف میافتد به ابوالقاسم کاشانی گرایش پیدا میکند.»
این در حالی است که رفیقدوست در زمان ملی شدن صنعت نفت نه یا ده ساله بوده.
محسن رفیقدوست نیز همچون بسیار دیگر از انقلابیون حاکم در سال ۱۳۴۸ با سعید محسن و محمد حنیفنژاد از سران مجاهدین خلق ارتباط یافت و به همراه #سید_علی_اندرزگو به همکاری با آنها پرداخت.
این همکاری در زمینهٔ تأمین اسلحه و مهمات #سازمان_مجاهدین_خلق_ایران از لبنان به ایران بود.
رفیقدوست در مرداد ۵۴ دستگیر شد و به اتهام آتش زدن بانک صادرات شعبه عباس آباد و سوختن و مرگ یک کارمند بانک به ۱۵ سال زندان محکوم میشود، اما در کمتر از ۶ ماه با عفو آریامهری آزاد میشود، در همین دوران زندان است که به #حزب_موتلفه_اسلامی میپیوندد.
در کارنامه رفیق دوست پیش از انقلاب قتلهای بیشماری وجود دارد:«او سال ۱۳۵۳ یک زن به نام شهلا فدایی را به اتهام اینکه کارگر جنسی است میکشد اما بعدها مشخص میشود خدمتکار رخت شور بوده و در خانه دیگران خدمت میکرده.
سال ۱۳۵۵ نیز یک عکاس را به نام حیدر ضرابی در خیابان ژاله با ضربات چاقو میکشد که مدعی بوده ساواکی بوده اما بعدها مشخص میشود نه تنها ساواکی نبوده بلکه جاسوس یک گروه چریکی بوده.
#سرداران_دیروز_سرباران_امروز
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
[به مناسبت زادروز محسن رفیقدوست امروز نگاهی داریم به این عضوی از بنیانگذاران سپاه و بخش هایی از تحقیقات وگزارشهای منتشر شده درباره وی را مجددا بازنشر می نماییم] محسن مسگرانی رفیقدوست زادهٔ ۱۳۱۹ در محله عودلاجان و بزرگ شده میدان خراسان تهران است. پدرش استاد…
مشهور ترین قتل و شرارت رفیقدوست قتل یک پاسبان است که او مدعی است از مدیران ساواک بوده و در کتابش شرح دقیق که چگونه فردی که یک پیرمرد روحانی را بر زمین انداخته و به عمامه وی لگد زده که در همان زمان تصمیم به قتل او گرفته: «یکشبی که بهشدت باران میآمد، شاید یکی از شبهایی بود که توی تهران کمتر آنجور باران میآید. البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی، از ماشین پیاده شد، میخواست برود خانهاش. من مخفیشده بودم و با چماق زدم توی سر این. او افتاد و یک هفت هشتتا چماق دیگر هم زدم توی سروکله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد که یک جنازهای توی میدان شوش توی آبها پیداشده و انشاءالله خدا قبول کند ...»
بعدها مشخص شد «غلامعلی عبدی» پاسبان کلانتری بهارستان و صاحبخانه آن آخوند بوده که به دنبال ندادن اجاره خانه کارشان به درگیری کشیده بود و وی هرگز کارمند و مدیر ساواک نبوده.
#محسن_رفیقدوست با همین آدمکشی ها بود که در میان دوستان موتلفهای و انقلابیاش جایگاه ویژهای پیدا میکند تا اینکه «در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که قرار بود خمینی به ایران بیاید به پیشنهاد چند عضو کمیته استقبال یک خودروی سواری سنگین وزن شاسی بلند لازم بود تا در جمعیت بتواند عبور کند» او ماموریت پیدا میکند بلیزری آماد کند،بلیزری که در واقع هرگز عنوان نمیشود مالکش چه کسی بود اما او رانندهٔ خودرویی میشود که روحالله خمینی را از فرودگاه به تهران بیاورد.
#محسن_رفیق_دوست سپس در مدرسهٔ علوی مسئول آن میشود که وجوه نقد و اشیا گرانباهایی را که هنگام بازداشت و یا اعدام نزدشان بوده را نگهداری کند، در بعد از رانندگی برای خمینی، این دومین مقام رسمیاست که وی از رهبران انقلاب برعهده میگیرد، مشخص نیست چه مقدار از این اموال شناسایی وصورتبرداری شده ، اموال و طلا و جواهراتی که کم هم نبوده است.
ادامه دارد…
این سلسله نوشتار را در شبکه های اجتماعی #ایران_بریفینگ میتوانید با #سرداران_دیروز_سرباران_امروز دنبال کنید
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بعدها مشخص شد «غلامعلی عبدی» پاسبان کلانتری بهارستان و صاحبخانه آن آخوند بوده که به دنبال ندادن اجاره خانه کارشان به درگیری کشیده بود و وی هرگز کارمند و مدیر ساواک نبوده.
#محسن_رفیقدوست با همین آدمکشی ها بود که در میان دوستان موتلفهای و انقلابیاش جایگاه ویژهای پیدا میکند تا اینکه «در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که قرار بود خمینی به ایران بیاید به پیشنهاد چند عضو کمیته استقبال یک خودروی سواری سنگین وزن شاسی بلند لازم بود تا در جمعیت بتواند عبور کند» او ماموریت پیدا میکند بلیزری آماد کند،بلیزری که در واقع هرگز عنوان نمیشود مالکش چه کسی بود اما او رانندهٔ خودرویی میشود که روحالله خمینی را از فرودگاه به تهران بیاورد.
#محسن_رفیق_دوست سپس در مدرسهٔ علوی مسئول آن میشود که وجوه نقد و اشیا گرانباهایی را که هنگام بازداشت و یا اعدام نزدشان بوده را نگهداری کند، در بعد از رانندگی برای خمینی، این دومین مقام رسمیاست که وی از رهبران انقلاب برعهده میگیرد، مشخص نیست چه مقدار از این اموال شناسایی وصورتبرداری شده ، اموال و طلا و جواهراتی که کم هم نبوده است.
ادامه دارد…
این سلسله نوشتار را در شبکه های اجتماعی #ایران_بریفینگ میتوانید با #سرداران_دیروز_سرباران_امروز دنبال کنید
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
مشهور ترین قتل و شرارت رفیقدوست قتل یک پاسبان است که او مدعی است از مدیران ساواک بوده و در کتابش شرح دقیق که چگونه فردی که یک پیرمرد روحانی را بر زمین انداخته و به عمامه وی لگد زده که در همان زمان تصمیم به قتل او گرفته: «یکشبی که بهشدت باران میآمد، شاید…
محمود علیزاده طباطبایی که این روزها وکالت خانواده هاشمی و بسیاری از زندانیان اصلاح طلب را برعهده دارد از همافران انقلابی آن روزها و از آجودانهای ستاد نیروی هوایی بوده که در خاطرات خود میگوید:« آقای باقرزاده اطلاع داد که قرار است ربیعی را بازداشت کنند اما شنیده او در ستاد با تعداد زیادی محافظ و مسلسل و تفنگ قصد مقاومت دارد، من به ایشان گفتم لازم نیست میروم و تیمسار را با خودم میآورم گروه ضربت.
دفتر تیمسار در ستاد بود و من آن روزها در دوشان تپه بودم، رفتم و دیدم خبری از محافظ و مسلسل و تفنگ نیست و فقط آجودان ایشان حضور دارد. گفتم میخواهم تیمسار را ببینم. ایشان به داخل دفتر تیمسار رفتند و بعد از هماهنگی من را به داخل راهنمایی کردند. بعد از ورود ادای احترام نظامی کردم و گفتم تیمسار احتمالا از گروه ضربت با شما تماس گرفتهاند و آمدهام شما رو ببرم.
تیمسار از روی صندلی بلند شد و نگاهی به دیوار اتاق که عکس فرماندهان نیروی هوایی شاهنشاهی از ابتدای تاسیس روی آن نصب بود کرد و سپس رو به من کرد و گفت: سرکار همافر، ما که تمام شدیم و نیروی هوایی به دست شما افتاد این فرماندهان خائن نبودند و برای خشت خشت نیروی هوایی زحمت کشیدند شما خرابش نکنید. سپس بدون کلامی دیگر از اتاق خارج شد و با هم سوار لندرور شدیم و به گروه ضربت که قصرفیروزه بود رسیدیم آقای باقرزاده و رفیقدوست آماده بودند»
از اینجا به بعد را در خاطرات #محمد_علی_باقرزاده[رئیس گروه ضربت نیروی هوایی ارتش] میتوان یافت:«#علیزاده_طباطبایی از همافران انقلابی لجستیکی بود، ربیعی را آوردند، مسلح بود به من که رسید کلتش را تحویل داد لبخندی زد و گفت کجا باید برویم؟ گفتم اول منزلتان،به خانهاش که رسیدیم همسرش با چمدان منتظر بود،رفیقدوست شروع به درشتی کرد،آرمین [ #محسن_آرمین ] به او گفت مراقب کلامش باشد،در چمدان همسرش جواهرات و طلا و یک قوطی یک کیلویی روغن نباتی پر سکه طلا بود آقای رفیقدوست همه را داخل خودرو گذاشت و بعد از بازرسی خانه به سمت مدرسه علوی حرکت کردیم»
#امیر_حسین_ربیعی کمتر از دوماه بعد در مدرسه علوی و یا زندان قصر تیرباران شد، اما هرگز تکلیف داراییهای ضبط شده وی توسط #محسن_رفیق_دوست مشخص نشد،این فقط یک مورد از صدها مورد موجود و مستند است.
بهرروی #محسن_رفیقدوست در ماههای ابتدایی انقلاب تبدیل میشود به یکی از امینترین و نزدیکترین فرد متصل به شورای انقلاب .
ادامه دارد…
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دفتر تیمسار در ستاد بود و من آن روزها در دوشان تپه بودم، رفتم و دیدم خبری از محافظ و مسلسل و تفنگ نیست و فقط آجودان ایشان حضور دارد. گفتم میخواهم تیمسار را ببینم. ایشان به داخل دفتر تیمسار رفتند و بعد از هماهنگی من را به داخل راهنمایی کردند. بعد از ورود ادای احترام نظامی کردم و گفتم تیمسار احتمالا از گروه ضربت با شما تماس گرفتهاند و آمدهام شما رو ببرم.
تیمسار از روی صندلی بلند شد و نگاهی به دیوار اتاق که عکس فرماندهان نیروی هوایی شاهنشاهی از ابتدای تاسیس روی آن نصب بود کرد و سپس رو به من کرد و گفت: سرکار همافر، ما که تمام شدیم و نیروی هوایی به دست شما افتاد این فرماندهان خائن نبودند و برای خشت خشت نیروی هوایی زحمت کشیدند شما خرابش نکنید. سپس بدون کلامی دیگر از اتاق خارج شد و با هم سوار لندرور شدیم و به گروه ضربت که قصرفیروزه بود رسیدیم آقای باقرزاده و رفیقدوست آماده بودند»
از اینجا به بعد را در خاطرات #محمد_علی_باقرزاده[رئیس گروه ضربت نیروی هوایی ارتش] میتوان یافت:«#علیزاده_طباطبایی از همافران انقلابی لجستیکی بود، ربیعی را آوردند، مسلح بود به من که رسید کلتش را تحویل داد لبخندی زد و گفت کجا باید برویم؟ گفتم اول منزلتان،به خانهاش که رسیدیم همسرش با چمدان منتظر بود،رفیقدوست شروع به درشتی کرد،آرمین [ #محسن_آرمین ] به او گفت مراقب کلامش باشد،در چمدان همسرش جواهرات و طلا و یک قوطی یک کیلویی روغن نباتی پر سکه طلا بود آقای رفیقدوست همه را داخل خودرو گذاشت و بعد از بازرسی خانه به سمت مدرسه علوی حرکت کردیم»
#امیر_حسین_ربیعی کمتر از دوماه بعد در مدرسه علوی و یا زندان قصر تیرباران شد، اما هرگز تکلیف داراییهای ضبط شده وی توسط #محسن_رفیق_دوست مشخص نشد،این فقط یک مورد از صدها مورد موجود و مستند است.
بهرروی #محسن_رفیقدوست در ماههای ابتدایی انقلاب تبدیل میشود به یکی از امینترین و نزدیکترین فرد متصل به شورای انقلاب .
ادامه دارد…
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
محمود علیزاده طباطبایی که این روزها وکالت خانواده هاشمی و بسیاری از زندانیان اصلاح طلب را برعهده دارد از همافران انقلابی آن روزها و از آجودانهای ستاد نیروی هوایی بوده که در خاطرات خود میگوید:« آقای باقرزاده اطلاع داد که قرار است ربیعی را بازداشت کنند اما…
رفیق دوست که بقول خودش حالا در مدرسه علوی «آچار فرانسه» بوده روزی، بهشتی و مطهری به او اطلاع میدهند که خمینی، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کردهاست و وی باید کارها را رها کند و به آن سپاه بپیوندد:
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام میدادم. شهید بهشتی، جلوی پلههای مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسویاردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباسآباد جمع شدهاند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آنجا بودند. من آنها را میشناختم و آنها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
دانشمنفرد بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و میگوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل میکردند»
از گفتههای #محسن_رفیقدوست میتوان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش میگوید: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن میروم بالا و پیشنهاد میکنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
ادامه دارد…
🌐 irbr.new
🆔 @irbriefing
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام میدادم. شهید بهشتی، جلوی پلههای مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسویاردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباسآباد جمع شدهاند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آنجا بودند. من آنها را میشناختم و آنها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است اینجا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
دانشمنفرد بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و میگوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل میکردند»
از گفتههای #محسن_رفیقدوست میتوان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش میگوید: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن میروم بالا و پیشنهاد میکنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
ادامه دارد…
🌐 irbr.new
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
رفیق دوست که بقول خودش حالا در مدرسه علوی «آچار فرانسه» بوده روزی، بهشتی و مطهری به او اطلاع میدهند که خمینی، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کردهاست و وی باید کارها را رها کند و به آن سپاه بپیوندد: «احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه…
رفیقدوست در روز ورود آیتالله خمینی به ایران وی مسئول حملونقل خمینی میشود: «باید وسیلهای تهیه میشد که از «علی مجمعالصنایع» (ایشان نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران بودند) ماشینی تهیه کردیم…
#محسن_رفیق_دوست در ادامه می گوید ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم…
شواهد حاکی از آن است #محسن_رضایی و #محسن_سازگارا و احتمالا #علی_محمد_بشارتی در ساختمانی در تهران خیابان جردن، خیابان جانسپاران، پلاک۱۱۵ که پیشتر در اختیار اداره استخدامی #ساواک بود و از اواسط دی ماه تشکیلاتی را سازمان داده بودند، خودروی فوق متعلق به ساواک و مدتها در همین مکان بوده.
روایتی هم هست که این خودرو برای پرویز تدین رئیس اداره کل یکم ساواک بوده است.
نکته اول در رد اظهارات اینکه خودروی فوق را علی مجمع الصنایع که طبیعتا خودروهای صفر کیلومتر شورولت را وارد میکرده این است که وجود خودروی مستعمل در میان خودروهای صفرکیلومتر عجیب و بعید است در نمایندگی فروشاش داشته باشد ،ضمن آنکه باورش سخت است آنها در آن فضا توانسته باشند خودرویی را در جایی زره پوش و ضدگلوله کنند.
به جد باید بگوئیم این خودرو، خودروی ساواک است ،اما اینکه رضایی چگونه آن واحد اطلاعاتی را هم در ساختمان ساواک تاسیس کرده کماکان جای سئوال بسیاری دارد.
صرف نظر از خودرو اما همه موارد ما را به آن میرساند که گروه اطلاعاتی محسن رضایی دست کم از یکماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دل ساواک و در داخل ساختمان اداره کل یکم ساواک تشکیل شده است .
#محسن_رفیقدوست در مورد روزهای پس از ورود خمینی به ایران میگوید: «من از ساعتی که از بهشتزهرا به مدرسه رفاه آمدم و روز بعدش وقتی امام خیلی محرمانه به مدرسه علوی رفتند و من هم به آنجا منتقل شدم، مسئولیت اداره مدرسه علوی با من بود. روز نوزدهم اتفاقی که افتاد میمون و مبارک بود. بیعت نیروی هوایی اتفاق افتاد که آن باعث شد شب تصمیم بگیرند به مدرسه علوی حمله کنند که ما یک تمهیداتی دیده بودیم که اگر خواستند با تانک بیایند، نتوانند داخل خیابان ایران بیایند.
او سپس به دفع توطئهها و حتی خطر کودتا اشاره میکند.
ادامه دارد…
این سلسله نوشتار را در شبکه های اجتماعی #ایران_بریفینگ میتوانید با #سرداران_دیروز_سرباران_امروز دنبال کنید.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#محسن_رفیق_دوست در ادامه می گوید ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم…
شواهد حاکی از آن است #محسن_رضایی و #محسن_سازگارا و احتمالا #علی_محمد_بشارتی در ساختمانی در تهران خیابان جردن، خیابان جانسپاران، پلاک۱۱۵ که پیشتر در اختیار اداره استخدامی #ساواک بود و از اواسط دی ماه تشکیلاتی را سازمان داده بودند، خودروی فوق متعلق به ساواک و مدتها در همین مکان بوده.
روایتی هم هست که این خودرو برای پرویز تدین رئیس اداره کل یکم ساواک بوده است.
نکته اول در رد اظهارات اینکه خودروی فوق را علی مجمع الصنایع که طبیعتا خودروهای صفر کیلومتر شورولت را وارد میکرده این است که وجود خودروی مستعمل در میان خودروهای صفرکیلومتر عجیب و بعید است در نمایندگی فروشاش داشته باشد ،ضمن آنکه باورش سخت است آنها در آن فضا توانسته باشند خودرویی را در جایی زره پوش و ضدگلوله کنند.
به جد باید بگوئیم این خودرو، خودروی ساواک است ،اما اینکه رضایی چگونه آن واحد اطلاعاتی را هم در ساختمان ساواک تاسیس کرده کماکان جای سئوال بسیاری دارد.
صرف نظر از خودرو اما همه موارد ما را به آن میرساند که گروه اطلاعاتی محسن رضایی دست کم از یکماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دل ساواک و در داخل ساختمان اداره کل یکم ساواک تشکیل شده است .
#محسن_رفیقدوست در مورد روزهای پس از ورود خمینی به ایران میگوید: «من از ساعتی که از بهشتزهرا به مدرسه رفاه آمدم و روز بعدش وقتی امام خیلی محرمانه به مدرسه علوی رفتند و من هم به آنجا منتقل شدم، مسئولیت اداره مدرسه علوی با من بود. روز نوزدهم اتفاقی که افتاد میمون و مبارک بود. بیعت نیروی هوایی اتفاق افتاد که آن باعث شد شب تصمیم بگیرند به مدرسه علوی حمله کنند که ما یک تمهیداتی دیده بودیم که اگر خواستند با تانک بیایند، نتوانند داخل خیابان ایران بیایند.
او سپس به دفع توطئهها و حتی خطر کودتا اشاره میکند.
ادامه دارد…
این سلسله نوشتار را در شبکه های اجتماعی #ایران_بریفینگ میتوانید با #سرداران_دیروز_سرباران_امروز دنبال کنید.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
رفیقدوست در مورد روزهای پس از ورود خمینی میگوید: «من از ساعتی که از بهشتزهرا به مدرسه رفاه آمدم و روز بعدش وقتی امام خیلی محرمانه به مدرسه علوی رفتند و من هم به آنجا منتقل شدم، مسئولیت اداره مدرسه علوی با من بودن وی به خطراتی که از روز نوزدهم که حضور همافران…
رفیقدوست اگر چه از مرگ مشکوک #سرلشگر_ریاحی و #سپهبد_بدره_ای نمیگوید اما در بخشهای گذشته دانستیم که سپهبد بدره ای که بجای #ارتشبد_اویسی که از کشور خارج شده بود به عنوان فرمانده نیروی زمینی منسوب شده بود در همان ساعاتی که تانک ها از تهرانپارس عازم ستاد نیروی هوایی بودند تمام فرماندهان ارتش را در یک جلسه تهدید و اعلام میکند ارتش باید تا آخرین لحظه به سلطنت وفادار باشد درغیر اینصورت با تکاوران ارتش تک تک فرماندهان خائن را خواهد کشت.
وی اما ساعتی بعد از جلسه در اتاق کارش در ستاد نیروی زمینی ارتش توسط یک مستشار و ژنرال آمریکایی و یک درجه دار ایرانی که به روایتی گفته میشود #صیاد_شیرازی بوده ترور میشود.
بلافاصله پس از ترور و مرگ #عبدالعلی_بدره_ای و ریاحی ارتش اعلام بی طرفی میکنه و در فاصله کمی، حکومت شاهنشاهی در ایران به اتمام میرسد.
#محسن_رفیقدوست در مورد این لحظات میگوید: «۲۱ بهمن نظام ساقط شد؛ یعنی همان ساعتی که اعلام کردند حکومتنظامی در ساعت ۴ است، نظام ساقطشده بود. امام هم اعلام کرد بگویید حکومتنظامی نیست.
اما واقعیت اینجاست نه ارتش و نه گارد نه در نظر داشت اقدام نظامی و حکومت نظامی برقرار کند نه تمایل داشت و توانش را و در واقع انقلابیون در بی عملی ارتش به پیروزی رسیدند نه اقدامات دفاعی و تلاش امثال رفیقدوست.
اولین کسی که گرفتند و آوردند فرماندار نظامی تهران و فرمانده نیروی زمینی که یک نفر بود آوردند و نام او سپهبد #مهدی_رحیمی بود.
ساعت ۱۱ شب او را گرفتند و تحویل ما دادند. بقیه را از ۲۲ بهمن شروع کردند به گرفتن و آوردند، ولی او را آن شب آوردند در همان پشت بام رفاه اعدام کردم»
با پیروزی انقلاب کار #محسن_رفیق_دوست میشود شناسایی و بازداشت افراد مؤثر در نظام پهلوی و اعدام آنها در پشتبام مدرسه رفاه او در این مورد میگوید: «اولین اعدامی رحیمی بود، رحیمی در کفر خودش صادق بود.
رحیمی یکی از همان ۴ نفری بود که ۴-۳ روز بعد از پیروزی انقلاب در پشتبام مدرسه رفاه اعدام شد. خیلی جدی گفت جنگی بین ما و شما بود و شما پیروز شدید، ما را هم میکشید. آن روز که حکم اعدام او صادر شد و به پشتبام میبردم ، خواهش کرد چشمان و دستان او را نبندیم و ما هم همین کار را کردیم»
اعدامها که تمام شد اصلی ترین کار رفیقدوست آغاز میشود یعنی همان تملک اموال و داراییهای بیحساب وابستگان پهلوی…
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
وی اما ساعتی بعد از جلسه در اتاق کارش در ستاد نیروی زمینی ارتش توسط یک مستشار و ژنرال آمریکایی و یک درجه دار ایرانی که به روایتی گفته میشود #صیاد_شیرازی بوده ترور میشود.
بلافاصله پس از ترور و مرگ #عبدالعلی_بدره_ای و ریاحی ارتش اعلام بی طرفی میکنه و در فاصله کمی، حکومت شاهنشاهی در ایران به اتمام میرسد.
#محسن_رفیقدوست در مورد این لحظات میگوید: «۲۱ بهمن نظام ساقط شد؛ یعنی همان ساعتی که اعلام کردند حکومتنظامی در ساعت ۴ است، نظام ساقطشده بود. امام هم اعلام کرد بگویید حکومتنظامی نیست.
اما واقعیت اینجاست نه ارتش و نه گارد نه در نظر داشت اقدام نظامی و حکومت نظامی برقرار کند نه تمایل داشت و توانش را و در واقع انقلابیون در بی عملی ارتش به پیروزی رسیدند نه اقدامات دفاعی و تلاش امثال رفیقدوست.
اولین کسی که گرفتند و آوردند فرماندار نظامی تهران و فرمانده نیروی زمینی که یک نفر بود آوردند و نام او سپهبد #مهدی_رحیمی بود.
ساعت ۱۱ شب او را گرفتند و تحویل ما دادند. بقیه را از ۲۲ بهمن شروع کردند به گرفتن و آوردند، ولی او را آن شب آوردند در همان پشت بام رفاه اعدام کردم»
با پیروزی انقلاب کار #محسن_رفیق_دوست میشود شناسایی و بازداشت افراد مؤثر در نظام پهلوی و اعدام آنها در پشتبام مدرسه رفاه او در این مورد میگوید: «اولین اعدامی رحیمی بود، رحیمی در کفر خودش صادق بود.
رحیمی یکی از همان ۴ نفری بود که ۴-۳ روز بعد از پیروزی انقلاب در پشتبام مدرسه رفاه اعدام شد. خیلی جدی گفت جنگی بین ما و شما بود و شما پیروز شدید، ما را هم میکشید. آن روز که حکم اعدام او صادر شد و به پشتبام میبردم ، خواهش کرد چشمان و دستان او را نبندیم و ما هم همین کار را کردیم»
اعدامها که تمام شد اصلی ترین کار رفیقدوست آغاز میشود یعنی همان تملک اموال و داراییهای بیحساب وابستگان پهلوی…
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing