ایران بریفینگ
6.09K subscribers
15K photos
24.5K videos
27.9K links
هدف ما؛اطلاع رسانی نقض حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی و نظامی درایران است.
سایت:
www.irbr.news


توییتر:
twitter.com/irbriefing

ارتباط با مخاطبین در تلگرام :

@iranbriefing
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_بریفینگ / این داستان شهروندانی است که با شلیک گلوله، ضرب و شتم یا زندان، استنشاق #گازاشك_آور ، رد شدن خودروی #نیروی_انتظامی از روی بدن‌شان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و... کشته شدند...

#مریم_سودبر #تهران ۳۰ خرداد ۸۸ : او در گوشه‌ای از #خیابان_ولیعصر کنار دوستانش ایستاده بود و با حیرت صحنه‌ کتک‌خوردن مردم را نگاه می‌کنند.
وحوش #یگان_ویژه در کنار لباس شخصی‌ها به جمعیت حمله می‌کنند و آن‌ها را با باتوم می‌زنند. حالا ضربات باتوم با شدت به سر او فرود می‌آیند

مریم با دو دستش محکم سرش را گرفته و ناله می‌کند. آرام آرام روی پاهایش می‌ایستد و به چشم‌های نگران کسانی که او را به میان گرفته‌اند نگاه می‌کند و می‌گوید که کمی سرم سنگین شده.

او با همراهی دوستانش به خانه برمی‌گردد ولی ترجیح می‌دهد به خانواده‌اش هیچ نگوید و آنها را نگران نکند. به اتاقش می‌رود، ساعاتی بعد مریم در همان اتاق خودش در خلوت می‌میرد

پدر مریم : در #پزشکی_قانونی رفتیم جسد را تحویل بگیریم پزشکی آمد و گفت: آقا دختر شما، ضربه‌ای به سرش وارد شده، گفتم خب همین را بنویسید.
گفت: اگر همین را بنویسم دخترتان را به شما تحویل نمی‌دهند

@irbriefing
مریم سودبر یکی از کشته شدگان ۳۰ خرداد ۸۸ بود که گمنام مانده است
‏۱۵ سال پیش او که دانشجوی بیست و یک ساله ای بود در راهپیمایی اعتراضی سی خرداد توسط مزدوران سرکوبگر با ضربات متعدد باتوم بر سرش جان باخت.
‏از پدرش اصغر سودبر با تهدید و ارعاب تعهد گرفته شد که نباید مرگش رسانه ای شود…
‏پدر مریم می‌گوید: «۳۰ خرداد بود ناخودآگاه، در ضمیر ناخودآگاهم فکر کردم به مریم بگویم امروز به دانشگاه نرود. من آن روز به مادرش گفتم به مریم بگو دانشگاه نرود، دلشوره دارم، نمی‌دانم چرا. مریم از خواب بیدار شد، مادرش به او گفت که بابا می‌گوید دانشگاه نرو، مریم می‌گوید بابا طفلک چه می داند که من امروز آخرین امتحان دانشگاهم است... یک روسری سبز می‌بندد به سرش آن روز و می‌رود به خیابان...»
‏⁧ #مریم_سودبر ⁩ در گوشه‌ای از خیابان کنار دوستانش ایستاده، او به همراه دوستش شیرین با حیرت صحنه‌های کتک‌خوردن مردم را نگاه می‌کنند، حالا دیگر مأموران ضد و شورش نیز در کنار لباس شخصی‌ها به جمعیت معترض حمله می‌کنند و آن‌هایی را که از چپ و راست‌شان در می‌روند با باتوم می‌زنند.
مریم پیش می‌دود و چند لباس شخصی باتوم به دست با باتوم‌هایی که در آسمان می‌چرخانند پشت سرش می‌دوند. جمعیت نیز یک صدا شعار سر می‌دهد.
‏شیرین می‌گوید تا پیش مریم برسم ،برسر مریم شاید ده شربه زدند، مریم با دو دستش محکم سرش را گرفته بود دوستانش می‌خواهند او را به بیمارستان منتقل کنند. اما گفتند «بیمارستان‌ها امن نیست، بعدش او را زندانی می‌کنند».
مریم به شیرین می‌گوید که کمی سرم سنگین شده اما می‌توانم راه بروم. او با همراهی دوستانش به خانه برمی‌گردد ولی ترجیح می‌دهد به خانواده‌اش هیچ نگوید و آنها را نگران نکند. حالا دوستانش نگرانند اما خانواده‌اش آرام گرفته‌اند که او به خانه برگشته است. همزمان تلویزیون‌های سراسر جهان خبر مرگ دختر ۲۶ ساله ایرانی به نام ندا آقاسلطان را مخابره می‌کنند. مریم به اتاقش می‌رود. اصغر سودبر، پدر مریم در گفت‌وگویی که بعد از سه سال سکوت مطلق این خانواده با او داشته‌ام، می‌گوید، دخترم شب ۳۰ خرداد وقتی به خانه برگشت با ما حرفی نزد و به اتاقش رفت اما دیگر بیرون نیامد:
‏«داداش مریم یکهو متوجه می‌شود ساعت سه صبح است ولی مریم هنوز چراغ اتاقش را خاموش نکرده، با خودش می‌گوید مریم برای چه هنوز بیدار است، با خودش می‌گوید وقتی می‌خواهم بروم آب بخورم حتماً یک سر به مریم می‌زنم، اما هی “بلند می‌شوم، بلند می‌شوم” می‌کند تا اینکه می‌بیند ساعت نزدیک چهار، است و چراغ همچنان روشن است، مریم در همان اتاق خودش در خلوت می‌میرد.»
‏⁧ #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing