ایران بریفینگ
قسمت یازدهم/ یکی از روایتهای مشهور در سالهای نخستین پس از انقلاب دستگیری٬ محاکمه و اعدام مخالفان جمهوری اسلامی به دست خویشاوندان نزدیکشان بود که در نظام تازه مسئولیت داشتند. از مشهورترین این روایتها٬ حکم محمد محمدی گیلانی، از مقامات عالیرتبه قضایی در…
قسمت دوازدهم / محمد صادق ، محمد کاظم و مریم گلزاده غفوری سه فرزند #علی_گلزاده_غفوری و داماد او، #علیرضا_حاج_صمدی از اعضای عملیاتی و ارشد #سازمان_مجاهدین_خلق_ایران بودند.
۲۸ شهریور ۱۳۶۰ #محمد_صادق_گلزاده_غفوری فرزند بزرگ وی که ۲۳سال بیشتر نداشت به جرم همکاری با سازمان مجاهدین خلق اعدام شد. دو هفته بعد در تاریخ ۱۳ مهر فرزند کوچکش #محمد_کاظم_گلزاده_غفوری در ۱۹سالگی تیرباران شد و هفت سال بعد دخترش #مریم_گلزاده_غفوری ۲۸ساله دانشجوی رشته ریاضی دانشگاه تهران و دامادش #علیرضا_حاج_صمدی دانشجوی ۳۳ساله دانشگاه تهران در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ حلقآویز شدند.
آیت الله علی گلزاده غفوری حقوقدان، مجتهد، نویسنده، استاد دانشگاه و از روحانیون طراز اول انقلاب است که از اعضای دفتر خمینی نیز محسوب میشود، وی در دوره اول انقلاب، نماینده استان تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده تهران دردوره اول مجلس شورای اسلامی بود.
گلزاده غفوری خود نیز در پیش از انقلاب در مقطعی در ابتدای دهه پنجاه عضو سازمان مجاهدین بود ، اگر چه درباره عضویت وی در انجمن حجتیه نیز شایعاتی است و علت دوری وی از خمینی نیز به همین دلیل عنوان شده.
گلزاده غفوری از جمله روحانیونی است که علیرغم همراهی با انقلاب اما از مناصب دولتی خود در نظام پهلوی هم برکنار نشده و در دهه پنجاه همراه با #محمد_حسین_بهشتی ، #محمد_جواد_باهنر و سید رضا برقعی در وزارت آموزش و پرورش استخدام بودند و نگارش کتابهای تعلیمات دینی و معارف اسلامی دبیرستان و دبستان در نظام جدید آموزش و پرورش زمان شاه را برعهده داشتند.
گلزاده غفوری از جمله مخالفان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود،او در اعتراض به این اصل در مجلس تحصن کرد و از ۲۰خرداد ۱۳۶۰ از شرکت در جلسات مجلس خودداری کرد و دیگر به مجلس نرفت.
گلزاده غفوری بعد از ترک مجلس و خانهنشینی و پس از چهل سال کار فعالیت در لباس روحانیت، برای همیشه با این لباس (عبا و عمامه) وداع کرد تا به این وسیله فاصله خودش را با طبقه روحانیت در حاکمیت حفظ کند.
او در سالهای آخر عمر عملا از صحنه عمومی کنار رفت و سرانجام در ۱۱ دی ۱۳۸۸ در تهران درگذشت.
چند فعال سیاسی از جمله #احمد_سلامتیان و فرزند وی بعد از فوت وی اعلامکردند وی در تمام دهه هفتاد و هشتاد در حصر خانگی بسر برده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۲۸ شهریور ۱۳۶۰ #محمد_صادق_گلزاده_غفوری فرزند بزرگ وی که ۲۳سال بیشتر نداشت به جرم همکاری با سازمان مجاهدین خلق اعدام شد. دو هفته بعد در تاریخ ۱۳ مهر فرزند کوچکش #محمد_کاظم_گلزاده_غفوری در ۱۹سالگی تیرباران شد و هفت سال بعد دخترش #مریم_گلزاده_غفوری ۲۸ساله دانشجوی رشته ریاضی دانشگاه تهران و دامادش #علیرضا_حاج_صمدی دانشجوی ۳۳ساله دانشگاه تهران در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ حلقآویز شدند.
آیت الله علی گلزاده غفوری حقوقدان، مجتهد، نویسنده، استاد دانشگاه و از روحانیون طراز اول انقلاب است که از اعضای دفتر خمینی نیز محسوب میشود، وی در دوره اول انقلاب، نماینده استان تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده تهران دردوره اول مجلس شورای اسلامی بود.
گلزاده غفوری خود نیز در پیش از انقلاب در مقطعی در ابتدای دهه پنجاه عضو سازمان مجاهدین بود ، اگر چه درباره عضویت وی در انجمن حجتیه نیز شایعاتی است و علت دوری وی از خمینی نیز به همین دلیل عنوان شده.
گلزاده غفوری از جمله روحانیونی است که علیرغم همراهی با انقلاب اما از مناصب دولتی خود در نظام پهلوی هم برکنار نشده و در دهه پنجاه همراه با #محمد_حسین_بهشتی ، #محمد_جواد_باهنر و سید رضا برقعی در وزارت آموزش و پرورش استخدام بودند و نگارش کتابهای تعلیمات دینی و معارف اسلامی دبیرستان و دبستان در نظام جدید آموزش و پرورش زمان شاه را برعهده داشتند.
گلزاده غفوری از جمله مخالفان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود،او در اعتراض به این اصل در مجلس تحصن کرد و از ۲۰خرداد ۱۳۶۰ از شرکت در جلسات مجلس خودداری کرد و دیگر به مجلس نرفت.
گلزاده غفوری بعد از ترک مجلس و خانهنشینی و پس از چهل سال کار فعالیت در لباس روحانیت، برای همیشه با این لباس (عبا و عمامه) وداع کرد تا به این وسیله فاصله خودش را با طبقه روحانیت در حاکمیت حفظ کند.
او در سالهای آخر عمر عملا از صحنه عمومی کنار رفت و سرانجام در ۱۱ دی ۱۳۸۸ در تهران درگذشت.
چند فعال سیاسی از جمله #احمد_سلامتیان و فرزند وی بعد از فوت وی اعلامکردند وی در تمام دهه هفتاد و هشتاد در حصر خانگی بسر برده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
کتاب عبور از بحران خاطرات #اکبر_هاشمی_رفسنجانی پنج شنبه ۱۱ تیر ۱۳۶۰: ... عصر به جلسه فاتحه حزب جمهورى اسلامى، بـراى شـهداى انفجـار بمب در دفتر مرکزى حزب رفتم گفته شد که تعداد شهدا بیشتر از هفتاد و دو نفر است ولى قرار شد به خاطر اعتبار و ارزش عدد هفتاد و دو…
روایت ۳۷ / [پس از #انفجار_دفتر_حزب_جمهوری_اسلامی و محرز شدن نقش #محمد_رضا_کلاهی ،#جواد_قدیری و #زهره_عطریانفر در این انفجار بسیاری از فعالان جمهوری اسلامی به فکر ایجاد یک نهاد امنیتی متمرکز افتادند، #محمد_جواد_باهنر نخست وزیر توان برخورد با #اطلاعات_نخست_وزیری را نداشت و در نتیجه به فکر ایجاد یک نهاد اطلاعاتی در وزارت کشور می افتد، سپاه اگر چه فعال بود اما همه تمرکزش به جبهه بود و کمیتهها را هم بیشتر به مبارزه با مشروب و بدحجابی ومواد مخدر مشغول کرده بودند،در همین حال اطلاعات نخست وزیری فعالیت خود را گسترش داده بود]
مصاحبه با مهدی قائم از اعضای اطلاعات نخست وزیری وقت:
#خسرو_تهرانی بود #سعید_حجاریان هم بود هم نبود، رابطه عجیب بود، اما #مسعود_کشمیری بود، یعنی آقای #محمد_علی_رجایی ایشان را چشمش میدانست، #محسن_سازگارا هم مثل حجاریان هم بود هم نبود، ایشان در یک ساختمانی در جردن درگیر ترور و صد ترور بودند، اما در جلسات بودند، کارهاى تعقیب و مراقبت و جلب و به یک معنا عملیاتهاى لازم به عهده رضا عاصف و مجموعه اطلاعات سپاه بود،بیژن تاجیک بود #بهزاد_نبوی هم به نوعی همه کاره بود،#محمد_رضا_تاجیک بود که جانشین تهرانی بود و بعد رفت انگلیس ،بیژن تاجیک هم بود، بخش ضد کودتا، محمد گلشاهى( همون محمدساجدى است) بازجویى مىکرد که بعد تشکیل وزارت اطلاعات سالها معاون ارزیابى بود و بعد هم در پروژههاى اقتصادى بنیاد شهید رفت و زد به اقتصاد و گرایش به جریان منتظرى داشت فکر کنم مدتی هم زندان بود.
یوسف تشرفى بود از نیروهاى #فریدون_وردى_نـژاد(اطلاعات سپاه)، نادر دبیران بود بهش میگفتیم محمد کتابى بعد نمىدانم چىشد ولى منفک شد ازکارهاى اطّلاعاتى، احمد رمضانى بودکه هیئت مدیره یک شرکتى شد، که بعـدهابه اتهـام جاسوسـى براى روسها و شرق به بعضى از اون شرکت زدند (اطلاعات نیروی قدس سپاه دار و دسته وردىنژاد حمله کردند دفترش تو درگیری کشته شد، سعید مظفرى بود که در واقع جانشین حجاریان بود که با رکنى کار مىکرد، حسن لاهوتى بود که جزو بازجوها بود و مهدى اربابى که با کشمیری تو ستاد ضدکودتا هم بودند. جواد قدیری هم بود شوهر زهره عطریانفر که خواهر محمد عطریانفر بود، بعد جالبه آقای باهنر به تشکیلات اطلاعات نخست وزیری مشکوکمیشه به همین عطریانفر میگه برو وزارت کشور یک تشکیلات اطلاعاتی راه بنداز.
#جمهوری_اشباح
ادامه دارد…
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مصاحبه با مهدی قائم از اعضای اطلاعات نخست وزیری وقت:
#خسرو_تهرانی بود #سعید_حجاریان هم بود هم نبود، رابطه عجیب بود، اما #مسعود_کشمیری بود، یعنی آقای #محمد_علی_رجایی ایشان را چشمش میدانست، #محسن_سازگارا هم مثل حجاریان هم بود هم نبود، ایشان در یک ساختمانی در جردن درگیر ترور و صد ترور بودند، اما در جلسات بودند، کارهاى تعقیب و مراقبت و جلب و به یک معنا عملیاتهاى لازم به عهده رضا عاصف و مجموعه اطلاعات سپاه بود،بیژن تاجیک بود #بهزاد_نبوی هم به نوعی همه کاره بود،#محمد_رضا_تاجیک بود که جانشین تهرانی بود و بعد رفت انگلیس ،بیژن تاجیک هم بود، بخش ضد کودتا، محمد گلشاهى( همون محمدساجدى است) بازجویى مىکرد که بعد تشکیل وزارت اطلاعات سالها معاون ارزیابى بود و بعد هم در پروژههاى اقتصادى بنیاد شهید رفت و زد به اقتصاد و گرایش به جریان منتظرى داشت فکر کنم مدتی هم زندان بود.
یوسف تشرفى بود از نیروهاى #فریدون_وردى_نـژاد(اطلاعات سپاه)، نادر دبیران بود بهش میگفتیم محمد کتابى بعد نمىدانم چىشد ولى منفک شد ازکارهاى اطّلاعاتى، احمد رمضانى بودکه هیئت مدیره یک شرکتى شد، که بعـدهابه اتهـام جاسوسـى براى روسها و شرق به بعضى از اون شرکت زدند (اطلاعات نیروی قدس سپاه دار و دسته وردىنژاد حمله کردند دفترش تو درگیری کشته شد، سعید مظفرى بود که در واقع جانشین حجاریان بود که با رکنى کار مىکرد، حسن لاهوتى بود که جزو بازجوها بود و مهدى اربابى که با کشمیری تو ستاد ضدکودتا هم بودند. جواد قدیری هم بود شوهر زهره عطریانفر که خواهر محمد عطریانفر بود، بعد جالبه آقای باهنر به تشکیلات اطلاعات نخست وزیری مشکوکمیشه به همین عطریانفر میگه برو وزارت کشور یک تشکیلات اطلاعاتی راه بنداز.
#جمهوری_اشباح
ادامه دارد…
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
روایت ۴۹ / هفتهنامه سروش - شنبه ۱۳۶۱/۸/۶: جلسه ساعت ۳ بعدازظهر تشکیل شد، من موقع ورودم کشمیری را هم دیدم. ما در جای خود قرار گرفتیم که پس از چند لحظه رجائی وارد جلسه شدند و چون در موقع ورودشان کسی متوجه نشد، ایشان با صـدای بلنـد بـه جمعیـت سلام کردند و ما…
روایت ۵۰ / [در چند روایت از شاهدان عینی #انفجار_دفتر_نخست_وزیری سرهنگ کتیبه از فرماندهان ارتش و #بهزاد_نبوی سخنگوی دولت و همچنین #یوسف_کلاهدوز از فرماندهان سپاه همگی گفتهاند از کشته شدن رجایی و باهنر متعجب شدهاند ، در خاطرات #اکبر_هاشمی_رفسنجانی هم که در قسمتهای قبل آورده شد حتی شاهدان عینی دیدهاند که #محمد_علی_رجایی و#محمد_جواد_باهنر مجروح شده و به بیمارستان منتقل شدهاند]
#سرهنگ_کتیبه در خاطراتش آورده : من تا وقتی بیمارستان رفتم،فکر میکردم شدت انفجار نزدیک ما بوده و فکر نمیکردم که بمب نزدیک شهید رجائی و باهنر منفجر شده باشد. بعد دیدیم آنهایی را که در اتـاق بودند تماماً یکی بعد از دیگری به بیمارستان آوردنـد بـه غیـر از ایـن دو شـهید عزیزمان مرحوم رجائی و باهنر.
من پیش خودم فکر میکردم که ممکـن است آن دو اصلا طوری نشده باشند که آنها را به بیمارسـتان نیـاوردهانـد. چـون مـن شدت بمب را آن اندازهای که بود احساس نکردم و حس میکردم، بمب نزدیک ما کار گذاشته شده است بکی دیگر از دلایلم هم این بود که گفتهاند بمب در کیف #مسعود_کشمیری بوده و فاصله کشمیری به ما کمتر بود و آن دو عزیز فاصله بیشتری داشتند و من فکر میکردم، ما که جان سالم بدر بردهایم آنها حتما سالمند که آنهـا را به بیمارستان نیاوردند، حتی در بیمارستان شهید کلاهدوز را که دیدم ایشان هم گفت خداروشکر رجایی وباهنر زندهاند، من هم گفتم خداروشکر اگر زخمی هـم شـده باشـند بـرای معاینـات بـه بیمارستان میآیند، اما ساعت ۷ بعدازظهر خبر آوردند که این دو بزرگوار شهید شدند و بقیه تقریباً سوخته بودند و یـک تعـدادی کـه بعـد از مـا قـرار گرفتـه بودنـد، سوختگی کمی داشتند.
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را درآن لحظه نشنیدیم، و لی پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پـاره شـده بود.
کتیبه در خاطراتش آورده :«تقریباً جلسه رو به اتمام بود چایی آورده بودند،کشمیری بلندشد و رفت بیرون چیزی گفت مثل اینکه رفت سندی بیاورد کلاهـدوز هم درآن جلسه که از طرف سپاه پاسداران حضور داشت، در حال گفتن مطلبی بودند که به یکباره صورتم داغ شد و…»
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#سرهنگ_کتیبه در خاطراتش آورده : من تا وقتی بیمارستان رفتم،فکر میکردم شدت انفجار نزدیک ما بوده و فکر نمیکردم که بمب نزدیک شهید رجائی و باهنر منفجر شده باشد. بعد دیدیم آنهایی را که در اتـاق بودند تماماً یکی بعد از دیگری به بیمارستان آوردنـد بـه غیـر از ایـن دو شـهید عزیزمان مرحوم رجائی و باهنر.
من پیش خودم فکر میکردم که ممکـن است آن دو اصلا طوری نشده باشند که آنها را به بیمارسـتان نیـاوردهانـد. چـون مـن شدت بمب را آن اندازهای که بود احساس نکردم و حس میکردم، بمب نزدیک ما کار گذاشته شده است بکی دیگر از دلایلم هم این بود که گفتهاند بمب در کیف #مسعود_کشمیری بوده و فاصله کشمیری به ما کمتر بود و آن دو عزیز فاصله بیشتری داشتند و من فکر میکردم، ما که جان سالم بدر بردهایم آنها حتما سالمند که آنهـا را به بیمارستان نیاوردند، حتی در بیمارستان شهید کلاهدوز را که دیدم ایشان هم گفت خداروشکر رجایی وباهنر زندهاند، من هم گفتم خداروشکر اگر زخمی هـم شـده باشـند بـرای معاینـات بـه بیمارستان میآیند، اما ساعت ۷ بعدازظهر خبر آوردند که این دو بزرگوار شهید شدند و بقیه تقریباً سوخته بودند و یـک تعـدادی کـه بعـد از مـا قـرار گرفتـه بودنـد، سوختگی کمی داشتند.
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را درآن لحظه نشنیدیم، و لی پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پـاره شـده بود.
کتیبه در خاطراتش آورده :«تقریباً جلسه رو به اتمام بود چایی آورده بودند،کشمیری بلندشد و رفت بیرون چیزی گفت مثل اینکه رفت سندی بیاورد کلاهـدوز هم درآن جلسه که از طرف سپاه پاسداران حضور داشت، در حال گفتن مطلبی بودند که به یکباره صورتم داغ شد و…»
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
روایت ۵۱/روزنامه جمهوری اسلامی- دوشنبه ۱۳۶۰/۶/۹: بر اثر انفجار بمب در محل نخست وزیری در ساعت ۳ بعدازظهر دیروز چند تـن شـهید و عدهای مجـروح شـدند کـه بلافاصله مصدومین به بیمارستان انتقال یافتند. به گزارش خبرنگار جمهوری اسلامی، در ساعت ۳ بعدازظهر دیروز، در…
روایت۵۲/هفته نامه شما، مصاحبه با همسر شهید باهنر، پنج شنبه ۱۳۸۰/۶/۸ :
برای امنیت بیشتر مـا در سـاختمان روبروی نخست وزیری اقامت داشتیم، وقتی ساعت ۳ صدای انفجار آمد، تمـام بـدن مـن لرزید. همه لامپها و شیشههای خانـههای اطـراف، خـرد شـده بـود. پـسر بـزرگم کـه ۱۵ ساله بود، رفت دید ساختمان نخـست وزیـری منفجـر شـده اسـت. آن روز بـا منافقین با خیلیجاها دست به یکی کرده بودند.
آتش نشانی بار اول آمد و شلنگها راباز کرد و گفت آب نداریم،بار دوم آمد گفت شلنگ سوراخ است،بار سوم که دیگر همه ساختمان سوخت و داشت سقف خراب میشـد آمد و آبپاشی کرد.
پسر ۳ سالهام مرا بغـل کـرده بـود و میگفت بابـام داره میسوزه. من هم هر جا زنگ زدم، گفتند: باهنر نیست، آخر سر یکی از بچههای نخست وزیری که مجروح شده بود فکر کنم آقای تاجیک بود یا تهرانی به من گفت نترس نترس زندهاند و بردنشان بیمارستان،همین لحظات بود که دیدم خانم شهید چمران گریه کنان آمد و دست انداخت گردن من و شروع کرد به گریه. مـن باورم نشد. شب خانم #اکبر_هاشمی_رفسنجانی آمد. به او گفتم به آقای هاشمی بگوید به ما اجازه ملاقات با باهنر را بدهند، بیمارستان است و ممنوع الملاقات، گفت آقای هاشمی میگوید از نظر امنیتی نمیشود.
تا شب در خانه ما رفت و آمد بـود.
سـاعت ۷ صـبح شنیدم که خانم رجایی در رادیو میگفت به من تسلیت نگوئید تبریک بگوئید که همسرم شهید شده، که من دیگـر باورم شد ...آخرین روز، شهادت ...صبح یکی زنگ زد و گفت نروید نخست وزیری میخواهند شما را شهید کنند. ایشان خندهای کرد و رفت سرکار...
[هیچ مقام مسئولی از جمله #بیژن_تاجیک یا #خسرو_تهرانی تاکنون توضیح ندادهاند که چرا گفتهاند باهنر و رجایی کشته نشدهاند، حتی هاشمی نیز هرگز توضیح نداده چرا گفته است باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات، همسر #محمد_جواد_باهنر گفته است فردی که آن روز صبح با باهنر تماس گرفته را میشناسد که به باهنر گفته امرپز میخواهند بکشن تو را ، اما به دستور خمینی سکوت کرده ونامش را نمیگوید]
روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۰:
تهران - خبرگزاری پارس به نقل از فرانس پرس از پاریس گـزارش داد:
#سازمان_مجاهدین_خلق_ایران عصر یکشنبه گذشته با انتـشار اعلامیهای مـسئولیت #انفجار_نخست_وزیری ایران را به عهده گرفت.
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
برای امنیت بیشتر مـا در سـاختمان روبروی نخست وزیری اقامت داشتیم، وقتی ساعت ۳ صدای انفجار آمد، تمـام بـدن مـن لرزید. همه لامپها و شیشههای خانـههای اطـراف، خـرد شـده بـود. پـسر بـزرگم کـه ۱۵ ساله بود، رفت دید ساختمان نخـست وزیـری منفجـر شـده اسـت. آن روز بـا منافقین با خیلیجاها دست به یکی کرده بودند.
آتش نشانی بار اول آمد و شلنگها راباز کرد و گفت آب نداریم،بار دوم آمد گفت شلنگ سوراخ است،بار سوم که دیگر همه ساختمان سوخت و داشت سقف خراب میشـد آمد و آبپاشی کرد.
پسر ۳ سالهام مرا بغـل کـرده بـود و میگفت بابـام داره میسوزه. من هم هر جا زنگ زدم، گفتند: باهنر نیست، آخر سر یکی از بچههای نخست وزیری که مجروح شده بود فکر کنم آقای تاجیک بود یا تهرانی به من گفت نترس نترس زندهاند و بردنشان بیمارستان،همین لحظات بود که دیدم خانم شهید چمران گریه کنان آمد و دست انداخت گردن من و شروع کرد به گریه. مـن باورم نشد. شب خانم #اکبر_هاشمی_رفسنجانی آمد. به او گفتم به آقای هاشمی بگوید به ما اجازه ملاقات با باهنر را بدهند، بیمارستان است و ممنوع الملاقات، گفت آقای هاشمی میگوید از نظر امنیتی نمیشود.
تا شب در خانه ما رفت و آمد بـود.
سـاعت ۷ صـبح شنیدم که خانم رجایی در رادیو میگفت به من تسلیت نگوئید تبریک بگوئید که همسرم شهید شده، که من دیگـر باورم شد ...آخرین روز، شهادت ...صبح یکی زنگ زد و گفت نروید نخست وزیری میخواهند شما را شهید کنند. ایشان خندهای کرد و رفت سرکار...
[هیچ مقام مسئولی از جمله #بیژن_تاجیک یا #خسرو_تهرانی تاکنون توضیح ندادهاند که چرا گفتهاند باهنر و رجایی کشته نشدهاند، حتی هاشمی نیز هرگز توضیح نداده چرا گفته است باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات، همسر #محمد_جواد_باهنر گفته است فردی که آن روز صبح با باهنر تماس گرفته را میشناسد که به باهنر گفته امرپز میخواهند بکشن تو را ، اما به دستور خمینی سکوت کرده ونامش را نمیگوید]
روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۰:
تهران - خبرگزاری پارس به نقل از فرانس پرس از پاریس گـزارش داد:
#سازمان_مجاهدین_خلق_ایران عصر یکشنبه گذشته با انتـشار اعلامیهای مـسئولیت #انفجار_نخست_وزیری ایران را به عهده گرفت.
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
روایت۵۷/ ادامه شـرح شـهادت #عبدالحسین_دفتریان و جسد سازی برای #مسعود_کشمیری از زبان همسر دفتریان: ببینید ما که همجلوی ساختمان مجلس بودیم و هم در بهشت زهرا، آنزمان که نمیدانستیم چه خبره، من خواستم به غسالخانه بروم گفتند نمیشود، بعد رجایی و باهنر که غسل…
روایت ۵۸ / این آخرین باری است که #اکبر_هاشمی_رفسنجانی درباره مضحکهای که راه انداختند مینویسد:
…مقداری گوشت سوخته هم در کیسه نایلونیجمع کرده بودنـد؛ بهعنوان فـرد دیگری به نام مسعود کشمیری منشی جلسه (در این باره بعداً مطلب را درست و مفصل مینویسم)…
[هاشمی هرگز به وعده خود عمل نکرد، الا آنکه در همان صفحه نوشت [مسعود کشمیری کارمند نخست وزیری و منشی جلسه شورای امنیت، عامل انفجار و فاجعه ۸ شهریور بود. این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها، برای دستگیر کردن او استفاده شود]
توضیحی که بیشتر بر مجهولات افزود، چه کسی این فکر و تدبیر را کرد؟
هاشمی در ادامه خاطرات همین شب نوشته است:
نیمه شـب دیشب، مطمئن شدیم که رئیس جمهور و نخست وزیر شهید شدهاند ...
[دروغی دیگر! در حالی که ما پیشتر در خاطرات همسر #محمد_جواد_باهنر خواندهایم که هاشمی تا صبح به همسر باهنر که در خانه آنها بوده از مرگ باهنر و رجایی مطلع نبوده وگمان داشته باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات است]
روزنامه جمهوری اسلامی- شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۴:
مهندس #بهزاد_نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت، در گفتگویی پیرامون واقعـه #انفجار_نخست_وزیری، اظهـار داشـت: اتفاقا چند تن از برادران هم در این زمینه به من ایراد گرفتند و من مترصد بودم تا در فرصتی مناسب با هموطنان خود مسئله را روشن کنم.
آقای نبوی اضافه کرد زمانی که من در آن مصاحبه شـرکت کـردم، وضـع روحیم خوب نبود. چرا که فقط دو ساعت از آن واقعه گذشته بود و احتمالا چون روز بعد از این واقعه، پیروزی رزمنـدگان در شـرف تکـوین بـود مایـل نبـودم، در روحیه برادران ما در جبههها تأثیر بگذارد.
بهزاد نبوی درمورد تحقیقات، پیرامون انفجار گفت: این تحقیقات، هم اکنون ادامه دارد.
[فردای این اظهارات #خسرو_تهرانی رئیس #اطلاعات_نخست_وزیری، #محسن_سازگارا معاون سیاسی بهزاد نبوی، حبیب الله داداشی، بیژن تاجیک، #حسن_کامران رئیس کل حراست ، علی اکبر تهرانی و نادر قوچانلو بازداشت شدند، همه البته نبوی را متهم اصلی میدانستند اما دفاع همه جانبه خامنهای و هاشمی از او نه تنها باعث رفع اتهام از نبوی بلکه باعث دستور خمینی مبنی بر مختومه شدن پرونده شد.
جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
…مقداری گوشت سوخته هم در کیسه نایلونیجمع کرده بودنـد؛ بهعنوان فـرد دیگری به نام مسعود کشمیری منشی جلسه (در این باره بعداً مطلب را درست و مفصل مینویسم)…
[هاشمی هرگز به وعده خود عمل نکرد، الا آنکه در همان صفحه نوشت [مسعود کشمیری کارمند نخست وزیری و منشی جلسه شورای امنیت، عامل انفجار و فاجعه ۸ شهریور بود. این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها، برای دستگیر کردن او استفاده شود]
توضیحی که بیشتر بر مجهولات افزود، چه کسی این فکر و تدبیر را کرد؟
هاشمی در ادامه خاطرات همین شب نوشته است:
نیمه شـب دیشب، مطمئن شدیم که رئیس جمهور و نخست وزیر شهید شدهاند ...
[دروغی دیگر! در حالی که ما پیشتر در خاطرات همسر #محمد_جواد_باهنر خواندهایم که هاشمی تا صبح به همسر باهنر که در خانه آنها بوده از مرگ باهنر و رجایی مطلع نبوده وگمان داشته باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات است]
روزنامه جمهوری اسلامی- شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۴:
مهندس #بهزاد_نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت، در گفتگویی پیرامون واقعـه #انفجار_نخست_وزیری، اظهـار داشـت: اتفاقا چند تن از برادران هم در این زمینه به من ایراد گرفتند و من مترصد بودم تا در فرصتی مناسب با هموطنان خود مسئله را روشن کنم.
آقای نبوی اضافه کرد زمانی که من در آن مصاحبه شـرکت کـردم، وضـع روحیم خوب نبود. چرا که فقط دو ساعت از آن واقعه گذشته بود و احتمالا چون روز بعد از این واقعه، پیروزی رزمنـدگان در شـرف تکـوین بـود مایـل نبـودم، در روحیه برادران ما در جبههها تأثیر بگذارد.
بهزاد نبوی درمورد تحقیقات، پیرامون انفجار گفت: این تحقیقات، هم اکنون ادامه دارد.
[فردای این اظهارات #خسرو_تهرانی رئیس #اطلاعات_نخست_وزیری، #محسن_سازگارا معاون سیاسی بهزاد نبوی، حبیب الله داداشی، بیژن تاجیک، #حسن_کامران رئیس کل حراست ، علی اکبر تهرانی و نادر قوچانلو بازداشت شدند، همه البته نبوی را متهم اصلی میدانستند اما دفاع همه جانبه خامنهای و هاشمی از او نه تنها باعث رفع اتهام از نبوی بلکه باعث دستور خمینی مبنی بر مختومه شدن پرونده شد.
جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Forwarded from ایران بریفینگ
روایت ۵۰ / [در چند روایت از شاهدان عینی #انفجار_دفتر_نخست_وزیری سرهنگ کتیبه از فرماندهان ارتش و #بهزاد_نبوی سخنگوی دولت و همچنین #یوسف_کلاهدوز از فرماندهان سپاه همگی گفتهاند از کشته شدن رجایی و باهنر متعجب شدهاند ، در خاطرات #اکبر_هاشمی_رفسنجانی هم که در قسمتهای قبل آورده شد حتی شاهدان عینی دیدهاند که #محمد_علی_رجایی و#محمد_جواد_باهنر مجروح شده و به بیمارستان منتقل شدهاند]
#سرهنگ_کتیبه در خاطراتش آورده : من تا وقتی بیمارستان رفتم،فکر میکردم شدت انفجار نزدیک ما بوده و فکر نمیکردم که بمب نزدیک شهید رجائی و باهنر منفجر شده باشد. بعد دیدیم آنهایی را که در اتـاق بودند تماماً یکی بعد از دیگری به بیمارستان آوردنـد بـه غیـر از ایـن دو شـهید عزیزمان مرحوم رجائی و باهنر.
من پیش خودم فکر میکردم که ممکـن است آن دو اصلا طوری نشده باشند که آنها را به بیمارسـتان نیـاوردهانـد. چـون مـن شدت بمب را آن اندازهای که بود احساس نکردم و حس میکردم، بمب نزدیک ما کار گذاشته شده است بکی دیگر از دلایلم هم این بود که گفتهاند بمب در کیف #مسعود_کشمیری بوده و فاصله کشمیری به ما کمتر بود و آن دو عزیز فاصله بیشتری داشتند و من فکر میکردم، ما که جان سالم بدر بردهایم آنها حتما سالمند که آنهـا را به بیمارستان نیاوردند، حتی در بیمارستان شهید کلاهدوز را که دیدم ایشان هم گفت خداروشکر رجایی وباهنر زندهاند، من هم گفتم خداروشکر اگر زخمی هـم شـده باشـند بـرای معاینـات بـه بیمارستان میآیند، اما ساعت ۷ بعدازظهر خبر آوردند که این دو بزرگوار شهید شدند و بقیه تقریباً سوخته بودند و یـک تعـدادی کـه بعـد از مـا قـرار گرفتـه بودنـد، سوختگی کمی داشتند.
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را درآن لحظه نشنیدیم، و لی پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پـاره شـده بود.
کتیبه در خاطراتش آورده :«تقریباً جلسه رو به اتمام بود چایی آورده بودند،کشمیری بلندشد و رفت بیرون چیزی گفت مثل اینکه رفت سندی بیاورد کلاهـدوز هم درآن جلسه که از طرف سپاه پاسداران حضور داشت، در حال گفتن مطلبی بودند که به یکباره صورتم داغ شد و…»
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#سرهنگ_کتیبه در خاطراتش آورده : من تا وقتی بیمارستان رفتم،فکر میکردم شدت انفجار نزدیک ما بوده و فکر نمیکردم که بمب نزدیک شهید رجائی و باهنر منفجر شده باشد. بعد دیدیم آنهایی را که در اتـاق بودند تماماً یکی بعد از دیگری به بیمارستان آوردنـد بـه غیـر از ایـن دو شـهید عزیزمان مرحوم رجائی و باهنر.
من پیش خودم فکر میکردم که ممکـن است آن دو اصلا طوری نشده باشند که آنها را به بیمارسـتان نیـاوردهانـد. چـون مـن شدت بمب را آن اندازهای که بود احساس نکردم و حس میکردم، بمب نزدیک ما کار گذاشته شده است بکی دیگر از دلایلم هم این بود که گفتهاند بمب در کیف #مسعود_کشمیری بوده و فاصله کشمیری به ما کمتر بود و آن دو عزیز فاصله بیشتری داشتند و من فکر میکردم، ما که جان سالم بدر بردهایم آنها حتما سالمند که آنهـا را به بیمارستان نیاوردند، حتی در بیمارستان شهید کلاهدوز را که دیدم ایشان هم گفت خداروشکر رجایی وباهنر زندهاند، من هم گفتم خداروشکر اگر زخمی هـم شـده باشـند بـرای معاینـات بـه بیمارستان میآیند، اما ساعت ۷ بعدازظهر خبر آوردند که این دو بزرگوار شهید شدند و بقیه تقریباً سوخته بودند و یـک تعـدادی کـه بعـد از مـا قـرار گرفتـه بودنـد، سوختگی کمی داشتند.
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را درآن لحظه نشنیدیم، و لی پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پـاره شـده بود.
کتیبه در خاطراتش آورده :«تقریباً جلسه رو به اتمام بود چایی آورده بودند،کشمیری بلندشد و رفت بیرون چیزی گفت مثل اینکه رفت سندی بیاورد کلاهـدوز هم درآن جلسه که از طرف سپاه پاسداران حضور داشت، در حال گفتن مطلبی بودند که به یکباره صورتم داغ شد و…»
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Forwarded from ایران بریفینگ
روایت۵۲/هفته نامه شما، مصاحبه با همسر شهید باهنر، پنج شنبه ۱۳۸۰/۶/۸ :
برای امنیت بیشتر مـا در سـاختمان روبروی نخست وزیری اقامت داشتیم، وقتی ساعت ۳ صدای انفجار آمد، تمـام بـدن مـن لرزید. همه لامپها و شیشههای خانـههای اطـراف، خـرد شـده بـود. پـسر بـزرگم کـه ۱۵ ساله بود، رفت دید ساختمان نخـست وزیـری منفجـر شـده اسـت. آن روز بـا منافقین با خیلیجاها دست به یکی کرده بودند.
آتش نشانی بار اول آمد و شلنگها راباز کرد و گفت آب نداریم،بار دوم آمد گفت شلنگ سوراخ است،بار سوم که دیگر همه ساختمان سوخت و داشت سقف خراب میشـد آمد و آبپاشی کرد.
پسر ۳ سالهام مرا بغـل کـرده بـود و میگفت بابـام داره میسوزه. من هم هر جا زنگ زدم، گفتند: باهنر نیست، آخر سر یکی از بچههای نخست وزیری که مجروح شده بود فکر کنم آقای تاجیک بود یا تهرانی به من گفت نترس نترس زندهاند و بردنشان بیمارستان،همین لحظات بود که دیدم خانم شهید چمران گریه کنان آمد و دست انداخت گردن من و شروع کرد به گریه. مـن باورم نشد. شب خانم #اکبر_هاشمی_رفسنجانی آمد. به او گفتم به آقای هاشمی بگوید به ما اجازه ملاقات با باهنر را بدهند، بیمارستان است و ممنوع الملاقات، گفت آقای هاشمی میگوید از نظر امنیتی نمیشود.
تا شب در خانه ما رفت و آمد بـود.
سـاعت ۷ صـبح شنیدم که خانم رجایی در رادیو میگفت به من تسلیت نگوئید تبریک بگوئید که همسرم شهید شده، که من دیگـر باورم شد ...آخرین روز، شهادت ...صبح یکی زنگ زد و گفت نروید نخست وزیری میخواهند شما را شهید کنند. ایشان خندهای کرد و رفت سرکار...
[هیچ مقام مسئولی از جمله #بیژن_تاجیک یا #خسرو_تهرانی تاکنون توضیح ندادهاند که چرا گفتهاند باهنر و رجایی کشته نشدهاند، حتی هاشمی نیز هرگز توضیح نداده چرا گفته است باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات، همسر #محمد_جواد_باهنر گفته است فردی که آن روز صبح با باهنر تماس گرفته را میشناسد که به باهنر گفته امرپز میخواهند بکشن تو را ، اما به دستور خمینی سکوت کرده ونامش را نمیگوید]
روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۰:
تهران - خبرگزاری پارس به نقل از فرانس پرس از پاریس گـزارش داد:
#سازمان_مجاهدین_خلق_ایران عصر یکشنبه گذشته با انتـشار اعلامیهای مـسئولیت #انفجار_نخست_وزیری ایران را به عهده گرفت.
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
برای امنیت بیشتر مـا در سـاختمان روبروی نخست وزیری اقامت داشتیم، وقتی ساعت ۳ صدای انفجار آمد، تمـام بـدن مـن لرزید. همه لامپها و شیشههای خانـههای اطـراف، خـرد شـده بـود. پـسر بـزرگم کـه ۱۵ ساله بود، رفت دید ساختمان نخـست وزیـری منفجـر شـده اسـت. آن روز بـا منافقین با خیلیجاها دست به یکی کرده بودند.
آتش نشانی بار اول آمد و شلنگها راباز کرد و گفت آب نداریم،بار دوم آمد گفت شلنگ سوراخ است،بار سوم که دیگر همه ساختمان سوخت و داشت سقف خراب میشـد آمد و آبپاشی کرد.
پسر ۳ سالهام مرا بغـل کـرده بـود و میگفت بابـام داره میسوزه. من هم هر جا زنگ زدم، گفتند: باهنر نیست، آخر سر یکی از بچههای نخست وزیری که مجروح شده بود فکر کنم آقای تاجیک بود یا تهرانی به من گفت نترس نترس زندهاند و بردنشان بیمارستان،همین لحظات بود که دیدم خانم شهید چمران گریه کنان آمد و دست انداخت گردن من و شروع کرد به گریه. مـن باورم نشد. شب خانم #اکبر_هاشمی_رفسنجانی آمد. به او گفتم به آقای هاشمی بگوید به ما اجازه ملاقات با باهنر را بدهند، بیمارستان است و ممنوع الملاقات، گفت آقای هاشمی میگوید از نظر امنیتی نمیشود.
تا شب در خانه ما رفت و آمد بـود.
سـاعت ۷ صـبح شنیدم که خانم رجایی در رادیو میگفت به من تسلیت نگوئید تبریک بگوئید که همسرم شهید شده، که من دیگـر باورم شد ...آخرین روز، شهادت ...صبح یکی زنگ زد و گفت نروید نخست وزیری میخواهند شما را شهید کنند. ایشان خندهای کرد و رفت سرکار...
[هیچ مقام مسئولی از جمله #بیژن_تاجیک یا #خسرو_تهرانی تاکنون توضیح ندادهاند که چرا گفتهاند باهنر و رجایی کشته نشدهاند، حتی هاشمی نیز هرگز توضیح نداده چرا گفته است باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات، همسر #محمد_جواد_باهنر گفته است فردی که آن روز صبح با باهنر تماس گرفته را میشناسد که به باهنر گفته امرپز میخواهند بکشن تو را ، اما به دستور خمینی سکوت کرده ونامش را نمیگوید]
روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۰:
تهران - خبرگزاری پارس به نقل از فرانس پرس از پاریس گـزارش داد:
#سازمان_مجاهدین_خلق_ایران عصر یکشنبه گذشته با انتـشار اعلامیهای مـسئولیت #انفجار_نخست_وزیری ایران را به عهده گرفت.
ادامه دارد…
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
این آخرین باری است که #اکبر_هاشمی_رفسنجانی درباره انفجار نخست وزیری و داستان کشمیری و مضحکهای که راه انداختند مینویسد: «…مقداری گوشت سوخته هم در کیسه نایلونیجمع کرده بودنـد؛ بهعنوان فـرد دیگری به نام مسعود کشمیری منشی جلسه (در این باره بعداً مطلب را درست و مفصل مینویسم)…
[هاشمی هرگز به وعده خود عمل نکرد، الا آنکه در همان صفحه نوشت [مسعود کشمیری کارمند نخست وزیری و منشی جلسه شورای امنیت، عامل انفجار و فاجعه ۸ شهریور بود. این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها، برای دستگیر کردن او استفاده شود]
توضیحی که بیشتر بر مجهولات افزود، چه کسی این فکر و تدبیر را کرد؟
هاشمی در ادامه خاطرات همین شب نوشته است:
نیمه شـب دیشب، مطمئن شدیم که رئیس جمهور و نخست وزیر شهید شدهاند ...
[دروغی دیگر! در حالی که ما پیشتر در خاطرات همسر #محمد_جواد_باهنر خواندهایم که هاشمی تا صبح به همسر باهنر که در خانه آنها بوده از مرگ باهنر و رجایی مطلع نبوده وگمان داشته باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات است]
روزنامه جمهوری اسلامی- شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۴:
مهندس #بهزاد_نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت، در گفتگویی پیرامون واقعـه #انفجار_نخست_وزیری، اظهـار داشـت: اتفاقا چند تن از برادران هم در این زمینه به من ایراد گرفتند و من مترصد بودم تا در فرصتی مناسب با هموطنان خود مسئله را روشن کنم.
آقای نبوی اضافه کرد زمانی که من در آن مصاحبه شـرکت کـردم، وضـع روحیم خوب نبود. چرا که فقط دو ساعت از آن واقعه گذشته بود و احتمالا چون روز بعد از این واقعه، پیروزی رزمنـدگان در شـرف تکـوین بـود مایـل نبـودم، در روحیه برادران ما در جبههها تأثیر بگذارد.
بهزاد نبوی درمورد تحقیقات، پیرامون انفجار گفت: این تحقیقات، هم اکنون ادامه دارد.
[فردای این اظهارات #خسرو_تهرانی رئیس #اطلاعات_نخست_وزیری، #محسن_سازگارا معاون سیاسی بهزاد نبوی، حبیب الله داداشی، بیژن تاجیک، #حسن_کامران رئیس کل حراست ، علی اکبر تهرانی و نادر قوچانلو بازداشت شدند، همه البته نبوی را متهم اصلی میدانستند اما دفاع همه جانبه خامنهای و هاشمی از او نه تنها باعث رفع اتهام از نبوی بلکه باعث دستور خمینی مبنی بر مختومه شدن پرونده شد.
#جمهوری_اشباح #چپهای_امنیتی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
[هاشمی هرگز به وعده خود عمل نکرد، الا آنکه در همان صفحه نوشت [مسعود کشمیری کارمند نخست وزیری و منشی جلسه شورای امنیت، عامل انفجار و فاجعه ۸ شهریور بود. این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها، برای دستگیر کردن او استفاده شود]
توضیحی که بیشتر بر مجهولات افزود، چه کسی این فکر و تدبیر را کرد؟
هاشمی در ادامه خاطرات همین شب نوشته است:
نیمه شـب دیشب، مطمئن شدیم که رئیس جمهور و نخست وزیر شهید شدهاند ...
[دروغی دیگر! در حالی که ما پیشتر در خاطرات همسر #محمد_جواد_باهنر خواندهایم که هاشمی تا صبح به همسر باهنر که در خانه آنها بوده از مرگ باهنر و رجایی مطلع نبوده وگمان داشته باهنر در بیمارستان است و ممنوع الملاقات است]
روزنامه جمهوری اسلامی- شنبه ۱۳۶۰/۶/۱۴:
مهندس #بهزاد_نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت، در گفتگویی پیرامون واقعـه #انفجار_نخست_وزیری، اظهـار داشـت: اتفاقا چند تن از برادران هم در این زمینه به من ایراد گرفتند و من مترصد بودم تا در فرصتی مناسب با هموطنان خود مسئله را روشن کنم.
آقای نبوی اضافه کرد زمانی که من در آن مصاحبه شـرکت کـردم، وضـع روحیم خوب نبود. چرا که فقط دو ساعت از آن واقعه گذشته بود و احتمالا چون روز بعد از این واقعه، پیروزی رزمنـدگان در شـرف تکـوین بـود مایـل نبـودم، در روحیه برادران ما در جبههها تأثیر بگذارد.
بهزاد نبوی درمورد تحقیقات، پیرامون انفجار گفت: این تحقیقات، هم اکنون ادامه دارد.
[فردای این اظهارات #خسرو_تهرانی رئیس #اطلاعات_نخست_وزیری، #محسن_سازگارا معاون سیاسی بهزاد نبوی، حبیب الله داداشی، بیژن تاجیک، #حسن_کامران رئیس کل حراست ، علی اکبر تهرانی و نادر قوچانلو بازداشت شدند، همه البته نبوی را متهم اصلی میدانستند اما دفاع همه جانبه خامنهای و هاشمی از او نه تنها باعث رفع اتهام از نبوی بلکه باعث دستور خمینی مبنی بر مختومه شدن پرونده شد.
#جمهوری_اشباح #چپهای_امنیتی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing