ایرانِ بزرگِ فرهنگی
3.35K subscribers
2.66K photos
327 videos
153 files
536 links
چون‌که ایران دلِ زمین باشد
دل ز تن بِه بُوَد یقین باشد

در اینستاگرام همراه ما باشید:
http://instagram.com/irbozorg
Download Telegram
‏مشروطه‌خواهی، نیازمند پیوستگی عمل مبارزاتی به تئوری مبارزه است. جهت آن‌که عمل سیاسی به خطا نیفتد، در تئوری می‌بایست بر سر شفّاف بودن تک‌تک کلمات جنگید.

آلتوسر می‌‌گوید : «فلسفه در حتّی درازترین آثار تئوريک و به غايت انتزاعی و مشكل خود، در همان زمان به خاطر کلمات مبارزه می‌کند: بر علیه کلمات دروغ، بر علیه کلمات مبهم و دو پهلو و برای کلمات صحیح. فلسفه به خاطر «اختلافات جزئی در تعبیر» مبارزه می‌کند.»

لنین می‌گوید: «آدم باید کوته‌بین بوده باشد تا تصور کند که مباحثات، بخش‌ها و گروه‌ها و تحدید دقیق «اختلافات جزئی در تعبیر»، اموری بی‌ثمر و مزاحم هستند. آینده‌ی سوسیال دموکراسی روس می‌تواند برای سال‌ها و سال‌های بسیار در از وابسته به ثبت و ضبط این یا آن «اختلافات جزئی در تعبیر» بوده باشد.» ( لنین، چه باید کرد؟)
چهارم امرداد ماه سال ۲۵۸۳
به مناسبتِ
زادروز علیاحضرت یاسمین پهلوی
تا پاسی دیگر، شماره‌ی هشتم
فصل‌نامه‌ی ایران بزرگ فرهنگی
منتشر می‌گردد.
ایران بزرگ فرهنگی 1صفحه-ک.pdf
30.3 MB
▪️شمارهٔ هشتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ تک‌صفحه‌ای کم‌حجم


قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ موردنظر پیوند می‌خورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در آغاز  هر صفحه می‌توانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.

@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی 2صفحه-ک.pdf
28.8 MB
▪️شمارهٔ هشتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ دوصفحه‌ای و کم‌حجم



@IrBozorg
زمین اصلی کارزارِ برای احیاء ایران، فهم پروبلماتیزه از «مشروطیّت» است؛ و شاید که مهم‌ترین قلعه‌ای است که از دستبرد اوهام روشنفکرانه می‌بایست محفوظ بماند. جنبش مشروطه، علی‌رغم آن‌که از مهم‌ترین تحوّلات در تاریخ ایران است، به جز یکی دو وقایع‌نگاری قابل اعتنا، چند تفسیر حقوقی مهم و البته مجموعه منشآتِ شادروان دکتر جواد طباطبایی، موضوع بحث جدّی قرار نگرفته است. به‌عکس، از این بابت، در موضوع کمتر اندیشیده‌شده‌ای چون قانون اساسی مشروطهٔ ایران، شاهد صدور انبوه فتاوی از منبر کسانی هستیم که محرّک‌شان جز جهالت و وسوسه نیست. یکی ازین وسوسه‌ها که بر وی عارف و عامی دچار است، هوسِ نوشتن قانون اساسیِ جدید است. نظیر چنان وسوسه‌ای موجب شد تا کسانی چون ناصر کاتوزیان بابت انقلابی‌گری، خلافِ موضوع علم حقوق، که مبتنی بر تداومِ رویه‌های قانونی است، هوسِ نوشتن قانون از صفر به سرشان بزند. نتیجه خلق موجودی ناقص‌الخلقه بود که جای قانون ناکامل اما رو به تکامل مشروطه را گرفت.

شماره هشتم فصلنامه ایران بزرگ فرهنگی
ایران بزرگ فرهنگی 1صفحه-ک.pdf
30.3 MB
▪️شمارهٔ هشتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ تک‌صفحه‌ای کم‌حجم


قابل توجّه همراهان گرانقدر فهرست دارای پیوند است که با لمس هر عنوان به صفحهٔ موردنظر پیوند می‌خورد؛ همچنین با لمس عناوین موجود در آغاز  هر صفحه می‌توانید به ابتدای بخش مربوطه بازگردید.

@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی 2صفحه-ک.pdf
28.8 MB
▪️شمارهٔ هشتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ دوصفحه‌ای و کم‌حجم



@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی-ب.pdf
282.2 MB
▪️شمارهٔ هشتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ تک‌صفحه‌ای و پرحجم



@IrBozorg
ایران بزرگ فرهنگی-2صفحه-ب.pdf
281 MB
▪️شمارهٔ هشتم #ایران_بزرگ_فرهنگی

▫️نسخهٔ دوصفحه‌ای و پرحجم



@IrBozorg
در مجله‌ای موسوم به "ایران بزرگ فرهنگی"، مقاله‌ای از فیلسوفِ آلمانی هِردِر ترجمه شده است که در آن مترجم عنوان را از سرزمینِ پدری به سرزمینِ مادری تغییر داده است و بعد برای اثبات در یادداشت‌های پایانی متن چنین نوشته شده: "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین مادری » را به کار میبریم تا «سرزمین پدری» و این به دلیل رسوب پدرسالاری یا مادرسالاری در منشأهای زبان است. در لاتین، وطن با پدر گره میخورد و در زبان فارسی با مادر. لذا ما از گرته برداری می پرهیزیم و از اینجا به بعد از کلمۀ «سرزمین مادری » و گاهی «مام میهن » استفاده میکنیم.

نیز برای اثبات حقانیتِ سخن دو نقاشی از دورۀ پهلوی هم نیز به صفحه پیوست شده تا ثابت شود که سرزمینِ پدری در فارسی غلط و سرزمینِ مادری درست است.

نقد در ادامه ...
ایرانِ بزرگِ فرهنگی
در مجله‌ای موسوم به "ایران بزرگ فرهنگی"، مقاله‌ای از فیلسوفِ آلمانی هِردِر ترجمه شده است که در آن مترجم عنوان را از سرزمینِ پدری به سرزمینِ مادری تغییر داده است و بعد برای اثبات در یادداشت‌های پایانی متن چنین نوشته شده: "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین…
🔴 فارغ از اینکه این ادعا که "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین مادری » را به کار میبریم تا «سرزمین پدری» و این به دلیل رسوب پدرسالاری یا مادرسالاری در منشأهای زبان است." را چه کسی ثابت کرده و اگر هم بیشتر است، از کی بیشتر بودن به معنای حقانیت است و فارغ از اینکه این "ما"ی مجله به کی برمیگردد و مترجم (آقای اشکان امیدوار کی‌اند؟)، بگویم که به جای این همه تلاش و مجاهدت بیجا کافی بود اندکی تامل گردد که Fatherland یا سرزمین پدری به معنای مذکر و مرد و پدر بودن سرزمین نیست که بگوییم در فرهنگ ایرانی نه به واسطه دو نقاشیِ دورۀ پهلوی، که به واسطۀ سپنتاآرمئیتی یا سپندارمذ ایزدِ زمین، زمین جنسیتی زنانه و نقشی مادرانه دارد و آسمان مردانه و پدرانه. قضیه به این سادگی حل میشود که بدانیم "سرزمینِ پدری" یعنی سرزمینی که از پدر به ما رسیده. یعنی ملکِ پدری، یعنی خانۀ پدری.

تاکید بر سرزمینِ پدری یعنی تاکید بر میراث و از آنجا که باز بر خلافِ ادعای مترجم، فرهنگ ایرانی و زبان فارسی هیچ نشانۀ خاصی از مادرسالاری نشان نداده که قائل به میراث از مادر شویم، نتیجه می‌شود که عزیزان کلا ره به خطا رفته‌اند. حتی حدس می‌زنم کلا این مقاله را از مرحوم مغفورِ هِردِر بیچاره انتخاب کرده‌اند تا ثابت کنند که بر خلافِ غربِ پدرسالار، ما مادرسالاریم!

جالب اینکه در اسطوره‌شناسی غربی نیز ایزدِ زمین گایا، در یونان و Terra Mater در روم زنانه است و اصطلاح Mother Earth معادل انگلیسی آنها و هیچ تفاوت تعیین‌کننده‌ای در این زمینه بین ایران و غرب نیست و ما ایرانیان مبتکرِ زنانگی زمین و سرزمین نیستیم و فمنیسم از ایران نیاغازیده است. نتیجه اینکه اگر جوگیری‌های سیاسی دو سال پیش فروکش کرده باشد، امیدوارم به زبان و فرهنگ خود و دیگران رحم کنیم و اجازه بدهیم که همچنان میراث و ارث در شکلِ مفهومی و تاریخیِ خودش (و نه البته در حقوق عینی) امری پدرتبارانه بماند. از این رو اگر عزیزان اجازه بفرمایند ایران، سرزمین پدریِ ماست. یعنی میراث ماست. این تناقضی با اینکه "ایران" مادرِ ماست و آن را مامِ میهن و ایران‌بانو می‌نامیم و نام دخترانمان را ایران می‌گذاریم ندارد. نیز، هیچ ربطی به اختلاف فرهنگی هم ندارد. تا جایی که می‌دانم جنسیتِ فرانسه هم برای فرانسویان زنانه است و نمادِ مدرن‌اش هم شمایل یک خانم به نام ماریَن. اما همین فرانسویان به کشورشان به مثابه یک ملک و دارایی متعلق به ملت میگویند patrie که از pater لاتین به معنای پدر می‌آید.

از این رو در بحثِ فلسفی-سیاسی که سخن بر سرِ میراثِ ملی است، اصطلاح مناسب همان سرزمینِ پدری هماهنگ با همه زبانهای متمدن خواهد بود.

ناگفته نماند که Motherland یا Mainland یک مفهوم جغرافیایی دیگر است که ربطی به بحث فلسفی ندارد و برای اشاره به بخشِ اصلی یک کشور در برابرِ جزایرِ اقماریِ تابعۀ آن کشور گفته می‌شود.
این هم برای اتمام بحث. دو نقاشی معروف قرن نوزدهمی فرانسه. سمت چپ تابلویی با عنوان "آزادی راهبرِ مردم"، اثر دولاکروا و دومی تابلوی "فرانسه روشنی‌بخشِ جهان" اثر آنژ-لویی ژانت. اولی در جریان انقلاب 1830 و دومی در جریان 1848 کشیده شدند و تقریبا می‌توان تردید نداشت که نقاشی‌های دورۀ پهلوی که موردِ استفاده در مقالۀ بالا بودند، اقتباسی اروپایی از این آثار بودند و نه برآمده از فرهنگِ ایرانی. ولی در هر صورت فرقی در اصل ماجرا ندارد و معمولا در فرهنگ‌ها زمین و سرزمینِ جنسیتی زنانه و نقشی مادرانه دارد. وراثت بحثِ دیگری‌ست و در ملل متمدن پدرانه بوده است.
‏جریانی با عنوان چپ جهانی وجود دارد. اما خلاف آن محافظه‌کاری یا جریان راستِ ملّی‌گرای جهانی وجود ندارد که بتوان آن را تئوریزه کرد. چپ‌ها بابت اصول عقایدشان می‌توانند از قواعدی صحبت بکنند که فراتر از مرزهای ملّی به‌وجه گلوبال مشترک باشد، امّا ارزش‌های ملّی و منفعت ملّی هر کشوری مختصّ همان کشور است. این که چپ‌ها دغدغه‌ی بر سر کار آمدن جریانی متعلّق به راستِ جهانی را دارند، به خودشان مربوط است. امّا این‌که فعّالی پادشاهی‌خواه متاثّر از افکار چپ‌ها، راه بیفتد ببیند در کجای دنیا ملّی‌گرایی به پیروزی می‌رسد هورا بکشد، ناشی از فقدان سواد نظری است. اوّلا جریان چپ در برخی کشورها چون ایتالیا بسیار ملّی است، و در کشوری چون چین عملا به ارتجاعی‌ترین نوع ملّی‌گرایی قافیه را واداده؛ دوم آن‌که اگر مفهوم چپ جهانی مترادف با وادادن منافع ملّی باشد، بر سر کار آمدن احزاب راست که حافظ منافع ملّی خود هستند به سود منفعت ملّی ما است یا گروه‌هایی که آن را بذل و بخشش می‌کنند؟ عرصه‌ی سیاسی حوزه‌ی تدبیر "واقعیّت موثّر پدیده‌ها" است. حزب ملّی‌گرای ایرانی باید با چپ و راست بر سر میز مذاکره بشود، بی‌آن‌که گرفتار این لغزش‌های مبتذل ایدئولوژیکی باشد.
‏گفتاری از اسپینوزا در بابِ قانون‌مداری پادشاهی ایرانیان

اکنون لازم است تا به‌شکلی منظّم توضیحی دقیق از بنیان‌های پادشاهی ارائه نمایم. برای این عمل به‌طور خاص باید نشان داد که این ادّعایی متناقض نیست که بگوییم: عمل به قوانین باید آن‌چنان استوار و پابرجا بوده و سفت‌وسخت برقرار شده باشد که حتّی پادشاه هم توانایی فسخ آن‌ها را نداشته باشد. در میان پارسیان مرسوم بود که پادشاهان خود را به‌سان خدایان پرستش کنند. با این حال حتّی پادشاهان آن‌ها نیز از این قدرت برخوردار نبودند که قوانین برقرارشده را فسخ نمایند و تا آنجا که من می‌دانم هیچ نمونه‌ای وجود نداشته است که پادشاهی به‌صورت مطلق و بدون هیچ شرط مشخّصی انتخاب شده باشد. مدّعای یادشده را نباید در تضاد با عقل یا اطاعت مطلق از پادشاه دانست. از آنجا که قوانین پایه‌ای و اساسی دولت را باید احکام ابدی پادشاه دانست، پس اگر وزرای پادشاه از اجرای یکی از فرامین او که در تقابل با قوانین اساسی دولت است استنکاف ورزند و سرپیچی کنند، کاملاً از حکم وی اطاعت کرده‌اند.

بخشی از مقاله‌ٔ
«پادشاهی و تنظیم و تنسیق آن»
اثری از اسپینوزا
شماره‌ٔ هشتم مجلّه‌ٔ ‎#ایران_بزرگ_فرهنگی
‏تنها یک زمینه وجود دارد که پادشاهی‌خواهان در آن می‌توانند به فعالیّتی ایجابی جهت بازپس‌گیری ایران مشغول باشند و آن «احیاء مشروطه» است. این بازی که در زمین ایران جریان دارد، در صورت پیروزی تبعاتی جهانی خواهد داشت.

به‌غیر ازین البته می‌شود جهتِ نابودی ریشه‌ی جهانی شر وارد درگیری فرامرزی با چپ‌ها و گلوبالیست‌ها شد. این وسط اگر کسی جدّی نگرفت یا پرسیدند که آخر پدرآمرزیده دعوای ملّی ما به شما چه مربوط؟ دو تا سیلی توی صورت خودمان می‌زنیم و قسم حضرت عبّاس می‌خوریم که به خدا من راستِ افراطی‌م. شاید دل‌شان سوخت و ما را که زمین بازی خود را گم کرده‌ایم، به‌عنوان یار نخودی موقّتا وارد بازی خودشان کردند.

نکته این است که دفع شرّ جمهوری اسلامی جز برای ملّت ایران، برای هیچ کشوری در اولویّت نیست، بلکه امری تاکتیکی و در حد خلع ید از حوالی کشور خودشان است. کندن ریشه‌ی جهانی شر وظیفه‌ی حکومت‌های ایدئولوژیک مثل جمهوری اسلامی و نه دولت‌های ملّی است. پس باالطبع اگر منفعت دولت راست هم ایجاب کند، باز با ج.ا بر سر میز مذاکره خواهد نشست.
‏مشکل اساسی مشروطه‌ستیزها این است که سواد نظری قلیلی دارند.

مشروطه‌ستیزان اغلب سابقا پادشاهی‌خواه نبوده‌اند بلکه از آدرس‌های دیگری مثل آتئیسم، اصلاح‌طلبی، اسلام‌گرایی و ... به سلطنت‌طلبی تغییر مذهب داده‌اند، بنابراین با وارد شدن به جرگه‌ی پادشاهی بی‌آن‌که خود بفهمند، هم‌چنان به‌عنوان سرباز مزدور آدرس سابق وارد درگیری می‌شوند، و نه به‌عنوان هوادار پادشاهی که بیش از صدسال است که مشروطه شده است! نتیجه این‌که امثال این آقا متوجّه نیستند که حرف‌هایی که می‌زنند، همان خطابه‌های شیخ‌فضل‌الله نوری، آل‌احمد و مصدّق‌السلطنه علیه مشروطه است.

تاکتیک مبارزه‌ی این‌ها پیرو آیه‌ی "و من یعمل مثقال ذره ..." در قرآن است. یعنی برای این‌که کلّیت مشروطه را تخطئه کنند، در جزئیّات غرق می‌شوند. مثلا ایراد می‌گیرند که فرزند مونّث نمی‌تواند که شاه شود! یعنی ازین بی‌خبر اند که برای تغییر قانون اساسی سه‌بار مجلس موسّسان تشکیل شده است. یا حالت‌های عجیب و غریبی را مطرح می‌کنند، مثلا این‌که ولیعهد نخواهد که شاه بشود !!! و ازین‌گونه حرف و حدیث‌هایی که ناشی از نفهمیدن معنا و مفهوم مشروطیّت است. خوب، این‌ها به در بسته می‌کوبند. پادشاهی مشروطه، به مطلقه تبدیل نخواهد شد. ایران هم‌چنان به شاه مشروطه‌ای نیاز دارد که جهت اصلاحاتِ امور قدرت زیادی داشته باشد.
‏سؤالات اساسی بسیاری در خصوص درک استدلال هگل در دفاع از نظام مشروطهٔ سلطنتی به‌عنوان منطقی‌ترین شکل حکومت در دنیای امروزی مطرح است:

اینکه آیا نظام موروثی سلطنت صرفاً اساسی طبیعی برای دولت است که به‌دلیل رجعت به شکل حکومتی قرون‌وسطایی به انقلاب دکارت و کانت خیانت کرده است؟

آیا هگل به بینش فلسفی بنیادین خود در تأیید استدلالش در راستای حقیقت تاریخی جاری در دوران خود خیانت کرده است؟

شمارهٔ هشتم فصل‌نامهٔ ‎#ایران_بزرگ_فرهنگی
تولّد مشروطیّت مبارک

‏مشروطه آن اتّفاق فرخنده‌ای بود که طی آن قدرت شاه، قانونی شد. پیش از آن قدرت شاه از محدوده‌ی تهران فراتر نمی‌رفت، مشروطیّت با قانونی کردن اعمال شاه، به او قدرت فراوانی بخشید تا آن را در مسیر اصلاح ایران به‌کار بیاندازد. پهلوی، محصول مشروطیّت بود و خواست‌های به‌لحاظ زمانی به تعویق‌افتاده‌ی آن را محقق کرد.

فکر مشروطه اگرچه از غرب آمد امّا ناشی از تحوّلات تاریخی ایران بود، و هم البته چیزی خلاف ایده‌آل‌های شاهی در ایران کهن نبود. ایده‌ی شاه آرمانی که در بن تاریخ و تمدن ایران است، مشروطیّت را تایید می‌کرد.

رضاشاه در سال ۱۳۰۰ وقتی با جوانان تحصیل‌کرده‌ی انجمن "ایران جوان" روبرو می‌شود، می‌گوید: «حرف از شما، ولی عمل از من خواهد بود... به شما اطمینان، بلکه بیش از اطمینان، به شما قول می‌دهم که همه این آرزوها را برآورم و مرام شما را که مرام خود من هم هست، از اول تا آخر اجرا کنم.» 

این حرف‌ها را کسی می‌زند که علاوه بر حکمت عملی (فرونسیس) فوق‌العادّه‌ای که دارد، صاحب ویرتو است و بخت بیداری نیز دارد. یعنی با آن‌که از حکمتی برخوردار است که به عمل او صورت معقولی می‌دهد، عمل خود را بی‌نیاز از تئوری نمی‌داند...

ادامه👇
این را مقایسه کنید با شیعیان آتئیستی که به هیئت قمه‌زنان سلطنت درآمده‌اند. مدام می‌کوشند تا ولیعهد را بی‌نیاز از تئوری وانمود کنند. با مشروطه‌ستیزی می‌خواهند پادشاهی را خلع قدرت قانونی کنند و برای پنهان کردن ضعف تئوری، پشت شاهزاده رضا پهلوی قایم می‌شوند. دقت کنید! پشتیبانی نمی‌کنند، قایم می‌شوند! کسی می‌تواند پهلوی را پشتیبانی کند که حداقل سوادی داشته باشد و چیزی درباره‌ی مسیر بداند. این‌ها صورت‌های نازل‌تری از شیخ‌فضل‌الله نوری، مصدّق و آل‌احمد اند که بر صورت خویش نقاب زده‌اند. ماسک‌های‌تان را بردارید. با این شلوغ‌بازی‌های مجازی مردم آدرس ارتجاعی‌تان را گم نمی‌کنند ولو نعل را وارونه بزنید.

حراست از مشروطیّت، بهنرین دفاع از پهلوی و استراتژی بازپس‌گرفتن ایران است. با مشروطه، ولیعهد را بر تخت شاهی می‌نشانیم.