ایران را فدای نگاه اورینتالیستی غربیها نکنیم!
«جهانگرد اروپایی پس از بازگشت از ایران گفته نظرم در مورد ایران عوض شد، ایران بهشت است»
روزی یکبار این حرفها را در شبکهها میبینید نه؟
اگر این قبیل حرفهای قشنگ در برابر جریانات و لابیهای ایرانستیز زده میشود، شاید کاربردی داشته باشد. چون البته که ایران زیباست، بزرگ و متنوع است و مردمانی به شکل افراطی مهماننواز دارد.
ولی اگر این حرفها قرار است مُسَکنی برای درد من ایرانی ساکن ایران باشد باید بگویم:
1- جهانگرد اروپایی از ایران خوشش آمده؟ خب، جهانگرد اروپایی بیاید ایران جای من، من بروم جای جهانگرد اروپایی.
2- خودمان را به نفهمی نزنیم، در سفر توریستی همیشه خوش میگذرد. من عاشق این هستم که بسیاری از مناطق محروم ایران را ببینم. خب که چی؟ همین جهانگرد اروپایی را فالو کنید ببینید کجاها رفته؟ و ببینید از کجا خوشش نیامده؟ شرط میبندم از هند، از پاکستان، از نپال، آفریقا و خیلی دیگر از کشورهای دیگر توسعهنیافته هم خوشش آمده. اینها اتفاقا از همه جا خوششان میآید. چون دقیقا دنبال تنوعاند. چیزی اثبات نمیشود. جهانگردانِ ماجراجو که خسته از نظم و انضباط و توسعه کشورهای خودند، دقیقا دنبال آشوب و جنگل (و عذر میخوام خر تو خری) هستند.
اگر یک جهانگرد ماجراجو گفت ایران عجب کشور توپی است، این فحش است دوست من، غلط برداشت نکن! بازنشستهها هم که دنبال جای جدید هستند. و خب ایرانِ چهل سال پشت پرده، جای جالب و جدیدی است. دانستههای اروپاییها از ایران دهدرصد دانستههای آنان از کشورهای عربی و هند و پاکستان هم نیست(به دلیل کمی روابط). بنابراین از بهبه و چهچه کردن اینها قرصِ خواب درست نکنیم لطفا.
3- مساله خیلی مهمتر و جدیتر از تعریف و تمجید دوستان اروپایی (و آمریکایی) ادامه همان نگاه اورینتالیستیِ "غربی - شرقی" است که 2500 سال سابقه دارد. یعنی همان متمدن و "بربر". جهانگردان اروپایی تا اواخر قاجار، همه از دیدن "شرق" لذت میبردند ولی با چه دیدی؟ با همان دید ما هنگام بازدید از موزه، بازدید از باغ پرندگان و شهر لی.لی.پوتها. به همین دلیل در سفرنامههای دوره رضاشاه سیل فحش و بد و بیراه نصیب رضاشاه و دولت ایران میشد که دارد "شرق" را خراب میکند. کدام شرق را؟
شرق مدِ نظر یک غربی را. شرقی که باید مانند "داستانهای هزار و یک شب" همیشه همراه با بانگِ جرسِ کاروانهای شتر باشد. چه معنی میدهد که شرق مانند غرب بشود؟ چه معنی میدهد که شرقی مانند غربی باشد؟ پس ما غربیها کجا تفریح کنیم و کجا حس تنوع خودمان را ارضا کنیم؟
جهانگردان غربی، شرق را واقعا برای زندگی نمیپسندند، که اگر میپسندیدند یا میآمدند اینجا زندگی میکردند. یا غرب را شرقی میکردند. آنان شرق را به همان صورتی میپسندند که من و شما دوست داریم یکبار برویم نزد عشایر چادرنشین یا صحرانشین و حتا یکی دو شب (یا بیشتر) با آنها باشیم. چرا اروپا برنگردد به قرون وسطا و ما برای سیاحت قرون وسطا نرویم آنجا؟ چرا آنها باید بازدیدکننده باشند و ما بازدیدشونده؟
بله، توریستها از دیدن توکیو و شانگهای و دوبی عصبانی میشوند و از دیدن ایران کنونی خوشحال و خوشوقت. چرا؟ چون میبینند که توکیو و شانگهای و دوبی معادله غربی - شرقی را بهم زدهاند.
بهرام روشنضمیر
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
«جهانگرد اروپایی پس از بازگشت از ایران گفته نظرم در مورد ایران عوض شد، ایران بهشت است»
روزی یکبار این حرفها را در شبکهها میبینید نه؟
اگر این قبیل حرفهای قشنگ در برابر جریانات و لابیهای ایرانستیز زده میشود، شاید کاربردی داشته باشد. چون البته که ایران زیباست، بزرگ و متنوع است و مردمانی به شکل افراطی مهماننواز دارد.
ولی اگر این حرفها قرار است مُسَکنی برای درد من ایرانی ساکن ایران باشد باید بگویم:
1- جهانگرد اروپایی از ایران خوشش آمده؟ خب، جهانگرد اروپایی بیاید ایران جای من، من بروم جای جهانگرد اروپایی.
2- خودمان را به نفهمی نزنیم، در سفر توریستی همیشه خوش میگذرد. من عاشق این هستم که بسیاری از مناطق محروم ایران را ببینم. خب که چی؟ همین جهانگرد اروپایی را فالو کنید ببینید کجاها رفته؟ و ببینید از کجا خوشش نیامده؟ شرط میبندم از هند، از پاکستان، از نپال، آفریقا و خیلی دیگر از کشورهای دیگر توسعهنیافته هم خوشش آمده. اینها اتفاقا از همه جا خوششان میآید. چون دقیقا دنبال تنوعاند. چیزی اثبات نمیشود. جهانگردانِ ماجراجو که خسته از نظم و انضباط و توسعه کشورهای خودند، دقیقا دنبال آشوب و جنگل (و عذر میخوام خر تو خری) هستند.
اگر یک جهانگرد ماجراجو گفت ایران عجب کشور توپی است، این فحش است دوست من، غلط برداشت نکن! بازنشستهها هم که دنبال جای جدید هستند. و خب ایرانِ چهل سال پشت پرده، جای جالب و جدیدی است. دانستههای اروپاییها از ایران دهدرصد دانستههای آنان از کشورهای عربی و هند و پاکستان هم نیست(به دلیل کمی روابط). بنابراین از بهبه و چهچه کردن اینها قرصِ خواب درست نکنیم لطفا.
3- مساله خیلی مهمتر و جدیتر از تعریف و تمجید دوستان اروپایی (و آمریکایی) ادامه همان نگاه اورینتالیستیِ "غربی - شرقی" است که 2500 سال سابقه دارد. یعنی همان متمدن و "بربر". جهانگردان اروپایی تا اواخر قاجار، همه از دیدن "شرق" لذت میبردند ولی با چه دیدی؟ با همان دید ما هنگام بازدید از موزه، بازدید از باغ پرندگان و شهر لی.لی.پوتها. به همین دلیل در سفرنامههای دوره رضاشاه سیل فحش و بد و بیراه نصیب رضاشاه و دولت ایران میشد که دارد "شرق" را خراب میکند. کدام شرق را؟
شرق مدِ نظر یک غربی را. شرقی که باید مانند "داستانهای هزار و یک شب" همیشه همراه با بانگِ جرسِ کاروانهای شتر باشد. چه معنی میدهد که شرق مانند غرب بشود؟ چه معنی میدهد که شرقی مانند غربی باشد؟ پس ما غربیها کجا تفریح کنیم و کجا حس تنوع خودمان را ارضا کنیم؟
جهانگردان غربی، شرق را واقعا برای زندگی نمیپسندند، که اگر میپسندیدند یا میآمدند اینجا زندگی میکردند. یا غرب را شرقی میکردند. آنان شرق را به همان صورتی میپسندند که من و شما دوست داریم یکبار برویم نزد عشایر چادرنشین یا صحرانشین و حتا یکی دو شب (یا بیشتر) با آنها باشیم. چرا اروپا برنگردد به قرون وسطا و ما برای سیاحت قرون وسطا نرویم آنجا؟ چرا آنها باید بازدیدکننده باشند و ما بازدیدشونده؟
بله، توریستها از دیدن توکیو و شانگهای و دوبی عصبانی میشوند و از دیدن ایران کنونی خوشحال و خوشوقت. چرا؟ چون میبینند که توکیو و شانگهای و دوبی معادله غربی - شرقی را بهم زدهاند.
بهرام روشنضمیر
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
در سفرنامههای دوره رضاشاه سیل فحش و بدوبیراه نصیب رضاشاه و دولت ایران میشد که دارد "شرق" را خراب میکند. کدام شرق؟
شرق مدِ نظر یک غربی را. شرقی که باید مانند "داستانهای هزارویک شب" باشد!
@IrBozorg
شرق مدِ نظر یک غربی را. شرقی که باید مانند "داستانهای هزارویک شب" باشد!
@IrBozorg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دنبورهنوازی آقای طاهری دانشجوی افغانستانی دانشگاه بین المللی امام خمینی, قزوین
@IrBozorg
دلسوزان زبان فارسی را به همراهی با پویش امضا دعوت کنید 👇
https://goo.gl/QhpQS8
@IrBozorg
دلسوزان زبان فارسی را به همراهی با پویش امضا دعوت کنید 👇
https://goo.gl/QhpQS8
تنها ملتی که بلد است چای درست کند ما ایرانیانیم!
تا آنجا که من می دانم، تنها ملتی که بلد است چای درست کند ما ایرانیانیم. شما اگر در شیک ترین کافه های دنیا هم سفارش چای بدهید، کیسه ای کاغذی حاوی آشغالی را که از کف کارخانه های چای خشک کنی با جارو و خاک انداز جمع کرده اند، در فنجان حاوی آبی می اندازند که از شیر مستراح در کتری ریخته و جوشانده اند و با اخذ یکصد و پنجاه برابر هزینه تمام شده، به خوردتان می دهند. یعنی پرسودترین تجارت دنیا.
بعضیهایشان هم منتی بر سرتان می گذارند و یک عدد از این کیسه ها را در یک قوری می اندازند برای چهار نفر. معمولا هم وقتی قوری به دستتان می رسد، آبش یخ کرده. هیچ توهینی به بشریت بدتر از این نحوه چای سرو کردن نیست. من هر بار که در هتلها و کافه ها با چنین صحنه ای روبرو می شوم، خیلی جلوی خودم را می گیرم که محتوای قوری را سر پیشخدمت خالی نمی کنم.
یاد همکار عزیز بیست سال پیشم در انتشارات ققنوس، آقای خواجوی راد بخیر که نام این چای را گذاشته بود چای ارتماسی، چون این کیسه را مانند غسل ارتماسی باید در آب فرو کرد و بیرون آورد. این کنایه را فقط ایرانیها می فهمند، چون نامگذاری دو شیوه ترتیبی و ارتماسی برای غسل از ابداعات فقه پویای شیعه است و تنها ایرانیانند که حتی اگر بی دین و دین ستیز هم باشند، بناچار این دو اصطلاح را از کتاب تعلیمات دینی فراگرفته اند.
من برای بقیه مسلمین هر بار که خواسته ام چنین وصفی را برای چای کیسه ای به کار ببرم، ناچار شده ام یک باب از فقه طهارات را تدریس کنم.
پس از ایران، در عراق و ترکیه است که قدری به چای ارج می نهند و آنها هم البته چای را در قوری می جوشانند. هر بار که مهمانانی داشته ام که در آشپزخانه ام، قوری را سوار بر کتری دیده اند، گویی با تاسیسات غنی سازی اورانیوم در نطنز روبرو شده اند. دوستان ترکیه ای نیز همین طور، در حالی که قوری و کتری ام هر دو ساخت ترکیه اند.
عربها اصولا درکی از چای ندارند، اگر هم چای بنوشند از همان نوع کوفتی ارتماسی است. در مصر و یمن دیده ام که اگر بخواهند خیلی در درست کردن چای هنرنمایی کنند، چای خشک را همراه با نیم کیلو شکر در لیوان ریخته، آب داغ رویش می ریزند و هم می زنند و به خوردتان می دهند. در مصر حتی چای کیسه ای را پاره می کنند و با محتوایش همین گونه که وصف شد، چای درست می کنند.
مراکشیها هم که به چای خود خیلی افتخار میکنند، همین عمل را اما داخل قوری انجام می دهند و مشتی هم نعنا اضافه می کنند و مایع تهوع آوری به اسم چای مراکشی تقدیمتان می کنند.
در صنعا، روزی به قهوه خانه ای رفتم و چای طلب کردم. قهوه چی پرسید با چقدر شکر؟ گفتم هیچ، بدون شکر. برآمدن این واژه از دهان من و خیره شدن قهوه چی و همه مشتریان به من همان. قهوه چی، از کتری بسیار بزرگی مایعی سیاه رنگ در لیوانی ریخت و جلو من گذاشت و مشتریان هم خیره به من نشستند تا ببینند این قیر را چگونه می توانم بخورم.
بچه که بودم، چای را همیشه در استکان می خوردیم و اگر مهمانی داشتیم که می خواستیم برایش کلاس بگذاریم، در چای را در فنجان چینی جلویشان می گذاشتیم. شیوه مالوف چای نوشیدن هم این بود که چای را معمولا در نعلبکی می ریختند و گاه حتی استکان را هم وسط نعلبکی پر از چای می گذاشتند و با صدای دلپذیری هورت می کشیدند...
جالب است که پیشینه چای در فرهنگ ما از دوران ناصرالدین شاه عقبتر نمی رود و گویا در آغاز، علما حرامش کرده بودند اما شیخ انصاری که بزرگترین فقیه دوران خود بوده، به خوردن چای علاقه داشته و حکم حلیت چای را صادر می کند. در همین دوره کوتاه، چای به رکنی از فرهنگ ایرانی بدل شده و قند و چای جزو کالاهای ضروری و راهبردی شده اند.
حال آنکه روسها که ما شیوه چای درست کردن را از آنان آموخته ایم، این فرهنگ از میانشان رخت بربسته است. در لندن که زندگی می کردم در خانه ام سماور داشتم و دوستان روس که به خانه ام می آمدند، بیشترشان برای نخستین بار بود سماور می دیدند. حال آنکه اصلا سماور اختراع روسهاست و نامش هم روسی است (کلمه سماور در روسی به معنی خودجوش است). شاید انقلابیون سرخ، سماور را هم نمادی از بورژوازی تشخیص داده نابود کردند.
فرهنگ چای هم مانند دیگر فرهنگها بدعتهایی به خود دیده است. دارچین و هل را شاید بتوان در چای تحمل کرد اما اینکه هر نوع علف و خار و خاشاکی را تحت عنوان چای کامومایل و چه می دانم چای ایبیسکوس و کوفت و زهر مار به خورد ملت می دهند، توهین به شعور بشری است.
عزیزان، چای صفات مشخصی دارد، هر علفی را که بجوشانی چای نمیشود، بلکه جوشانده آن علف است. چای معطر هم اهانت به جایگاه چای است و نوشیدنشش جز کج سلیقگی نیست، بویژه که این نوع چای، بوی صورت پیرمردهایی را می دهد که تازه ریش تراشیده اند.
چای باید به رنگ عقیق سرخ باشد، داغی اش را لب بسوزد و تلخی اش لب را بدوزد.
م.ف
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
تا آنجا که من می دانم، تنها ملتی که بلد است چای درست کند ما ایرانیانیم. شما اگر در شیک ترین کافه های دنیا هم سفارش چای بدهید، کیسه ای کاغذی حاوی آشغالی را که از کف کارخانه های چای خشک کنی با جارو و خاک انداز جمع کرده اند، در فنجان حاوی آبی می اندازند که از شیر مستراح در کتری ریخته و جوشانده اند و با اخذ یکصد و پنجاه برابر هزینه تمام شده، به خوردتان می دهند. یعنی پرسودترین تجارت دنیا.
بعضیهایشان هم منتی بر سرتان می گذارند و یک عدد از این کیسه ها را در یک قوری می اندازند برای چهار نفر. معمولا هم وقتی قوری به دستتان می رسد، آبش یخ کرده. هیچ توهینی به بشریت بدتر از این نحوه چای سرو کردن نیست. من هر بار که در هتلها و کافه ها با چنین صحنه ای روبرو می شوم، خیلی جلوی خودم را می گیرم که محتوای قوری را سر پیشخدمت خالی نمی کنم.
یاد همکار عزیز بیست سال پیشم در انتشارات ققنوس، آقای خواجوی راد بخیر که نام این چای را گذاشته بود چای ارتماسی، چون این کیسه را مانند غسل ارتماسی باید در آب فرو کرد و بیرون آورد. این کنایه را فقط ایرانیها می فهمند، چون نامگذاری دو شیوه ترتیبی و ارتماسی برای غسل از ابداعات فقه پویای شیعه است و تنها ایرانیانند که حتی اگر بی دین و دین ستیز هم باشند، بناچار این دو اصطلاح را از کتاب تعلیمات دینی فراگرفته اند.
من برای بقیه مسلمین هر بار که خواسته ام چنین وصفی را برای چای کیسه ای به کار ببرم، ناچار شده ام یک باب از فقه طهارات را تدریس کنم.
پس از ایران، در عراق و ترکیه است که قدری به چای ارج می نهند و آنها هم البته چای را در قوری می جوشانند. هر بار که مهمانانی داشته ام که در آشپزخانه ام، قوری را سوار بر کتری دیده اند، گویی با تاسیسات غنی سازی اورانیوم در نطنز روبرو شده اند. دوستان ترکیه ای نیز همین طور، در حالی که قوری و کتری ام هر دو ساخت ترکیه اند.
عربها اصولا درکی از چای ندارند، اگر هم چای بنوشند از همان نوع کوفتی ارتماسی است. در مصر و یمن دیده ام که اگر بخواهند خیلی در درست کردن چای هنرنمایی کنند، چای خشک را همراه با نیم کیلو شکر در لیوان ریخته، آب داغ رویش می ریزند و هم می زنند و به خوردتان می دهند. در مصر حتی چای کیسه ای را پاره می کنند و با محتوایش همین گونه که وصف شد، چای درست می کنند.
مراکشیها هم که به چای خود خیلی افتخار میکنند، همین عمل را اما داخل قوری انجام می دهند و مشتی هم نعنا اضافه می کنند و مایع تهوع آوری به اسم چای مراکشی تقدیمتان می کنند.
در صنعا، روزی به قهوه خانه ای رفتم و چای طلب کردم. قهوه چی پرسید با چقدر شکر؟ گفتم هیچ، بدون شکر. برآمدن این واژه از دهان من و خیره شدن قهوه چی و همه مشتریان به من همان. قهوه چی، از کتری بسیار بزرگی مایعی سیاه رنگ در لیوانی ریخت و جلو من گذاشت و مشتریان هم خیره به من نشستند تا ببینند این قیر را چگونه می توانم بخورم.
بچه که بودم، چای را همیشه در استکان می خوردیم و اگر مهمانی داشتیم که می خواستیم برایش کلاس بگذاریم، در چای را در فنجان چینی جلویشان می گذاشتیم. شیوه مالوف چای نوشیدن هم این بود که چای را معمولا در نعلبکی می ریختند و گاه حتی استکان را هم وسط نعلبکی پر از چای می گذاشتند و با صدای دلپذیری هورت می کشیدند...
جالب است که پیشینه چای در فرهنگ ما از دوران ناصرالدین شاه عقبتر نمی رود و گویا در آغاز، علما حرامش کرده بودند اما شیخ انصاری که بزرگترین فقیه دوران خود بوده، به خوردن چای علاقه داشته و حکم حلیت چای را صادر می کند. در همین دوره کوتاه، چای به رکنی از فرهنگ ایرانی بدل شده و قند و چای جزو کالاهای ضروری و راهبردی شده اند.
حال آنکه روسها که ما شیوه چای درست کردن را از آنان آموخته ایم، این فرهنگ از میانشان رخت بربسته است. در لندن که زندگی می کردم در خانه ام سماور داشتم و دوستان روس که به خانه ام می آمدند، بیشترشان برای نخستین بار بود سماور می دیدند. حال آنکه اصلا سماور اختراع روسهاست و نامش هم روسی است (کلمه سماور در روسی به معنی خودجوش است). شاید انقلابیون سرخ، سماور را هم نمادی از بورژوازی تشخیص داده نابود کردند.
فرهنگ چای هم مانند دیگر فرهنگها بدعتهایی به خود دیده است. دارچین و هل را شاید بتوان در چای تحمل کرد اما اینکه هر نوع علف و خار و خاشاکی را تحت عنوان چای کامومایل و چه می دانم چای ایبیسکوس و کوفت و زهر مار به خورد ملت می دهند، توهین به شعور بشری است.
عزیزان، چای صفات مشخصی دارد، هر علفی را که بجوشانی چای نمیشود، بلکه جوشانده آن علف است. چای معطر هم اهانت به جایگاه چای است و نوشیدنشش جز کج سلیقگی نیست، بویژه که این نوع چای، بوی صورت پیرمردهایی را می دهد که تازه ریش تراشیده اند.
چای باید به رنگ عقیق سرخ باشد، داغی اش را لب بسوزد و تلخی اش لب را بدوزد.
م.ف
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
چندی پیش اباذری با پرخاش گفته بود که به اندیشههای شریعتی و آل احمد باید بازگشت.
یعنی به جهل و حماقت و شامورتی بازی و در یک کلام به لجنزاری که ازفرط بدبویی مشاممان را اذیت میکند بازگردیم!
@IrBozorg
یعنی به جهل و حماقت و شامورتی بازی و در یک کلام به لجنزاری که ازفرط بدبویی مشاممان را اذیت میکند بازگردیم!
@IrBozorg
پوراندخت ساسانى نخستين زن پادشاه در ایران، ۱۶ماه حکمرانی كرد. در همین مدت اندك چنان کرد به گفتهی مورخان اسلامی؛ از بار سنگین مالیاتهایی که بر دوش مردم بود، کاست!
جهانباستان
@IrBozorg
جهانباستان
@IrBozorg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بومیگرایی یعنی:
❌ تعهد بهجای تخصص!
❌ نفرتپراکندنقومی برای جلب رای!
❌ ترویج نژادپرستی
❌ ستیز با آزادی شهروندان در داشتن حق انتخاب محل سکونت و شغل
@IrBozorg
❌ تعهد بهجای تخصص!
❌ نفرتپراکندنقومی برای جلب رای!
❌ ترویج نژادپرستی
❌ ستیز با آزادی شهروندان در داشتن حق انتخاب محل سکونت و شغل
@IrBozorg
Forwarded from دکتر جواد طباطبایی
#لنین_و_فلسفه کتابی از سری ترجمههای دکتر طباطبایی از فلسفهی فرانسوی معاصر است.
در این مجموعه دو اثر نیز از هانری کربن منتشر شد. چند اثر ترجمه شده دیگر از جمله اثری از ژالوال، در جریان انقلاب گم شد.
در این مجموعه دو اثر نیز از هانری کربن منتشر شد. چند اثر ترجمه شده دیگر از جمله اثری از ژالوال، در جریان انقلاب گم شد.
سهم ایران از بستر دریای خزر
دشواره اصلی که درباره سهم ایران در دریای خزر وجود دارد، بستر این دریاچه است. این بستر به جز ارزش احتمالی اقتصادیش یعنی منابع نفت و گاز، به تمامیت ارضی کشور هم مربوط می شود. سال ها درباره رژیم حقوقی دریای خزر بحث شده اما نتیجه ای حاصل نشده است؛ اما آیا بدون رژیم حقوقی فاجعه ای رخ داده یا کشورها در بهره برداری از منابع این دریاچه، معطل شده اند؟
نه. رژیم حقوق و مقررات درباره هر پدیده، زمانی شکل میگیرد و ناگزیر می شود، که نیازی برای شکل گرفتن آن وجود داشته باشد. وقتی رویه جاری و عرف، نیازی برای وجود مقررات مدون ایجاد نمی کند، پس طبیعتا بود ونبود مقررات و قوانین فرقی نخواهد کرد.
یعنی چه؟ چهار کشور ساحلی در حال استخراج نفت و گاز از بستر دریای خزر هستند بدون آنکه رژیم حقوقی در کار باشد. برخی از این کشورها، مرز آبی خود در اینجا و سهم خویش از زیربستر را با توافقات دوجانبه مشخص کرده اند.
در شمال دریای خزر، روسیه وقزاقسان این تقسیم بندری را انجام داده اند. به این ترتیب که قزاقستان 29 و روسیه 19 درصد کل بستر را از آن خویش کرده اند. توافق میان این دو کشور با ترکمنستان و آذربایجان هم شکل گرفته است.
بنابراین آنچه باقی می ماند موارد شبهه و محل اختلاف میان سه کشور جنوبی دریای خزر است.
ترکمنستان و آذربایجان مدعی اند که ایران باید جنوب خط آستارا-حسن قلی را تصاحب کند و باقی هم میان دو کشور تقسیم شود. به این صورت سهم ایران 13 درصد خواهد بود.
اما آشکار است که این یک کلاه برداری است. ساحل ایران در قسمت غربی، می تواند به طور مستقیم به سوی شرق امتداد یابد. چنانکه همین رویه را هم آذربایجان انجام داده است. پس سهم ایران، به صورت منصفانه از 13 درصد بیشتر می شود. به علاوه (چنانکه در نقشه مشخص است) برخی منابع نفتی و گازی در بستر این ناحیه هم نصیب ایران خواهد شد.
در هیچ کجا نه صحبت از سهم 50 درصدی ایران از بستر دریای خزر شده است و نه سهم بیست درصدی؛ اختلاف در مورد مالکیت بر بستر دریاچه ها، تا کنون در هیچ موردی از سوی دیوان بین المللی داوری یا دیوان بین المللی دادگستری مورد رسیدگی قرار نگرفته است. خزر، یک دریاچه است و ظاهرا تصمیم گیری در مورد آن باید حسب توافق دوجانبه یا چندجانبه کشورهای ساحلی باشد. این توافق باید در حدود نفع معقول ذی نفعان باشد.
ایران می تواند تا ابد هیچ توافقی در مورد رژیم حقوقی دریای خزر را نپذیرد و اتفاقی هم برای بهره برداری کشورهای ساحلی از منابع نفت وگاز بستر خزر هم روی ندهد.
بنابراین آنچه ایران باید به جای تاکید بر رژیم حقوقی دریای خزر و تدوین انجام دهد، کوشش برای بهره برداری از منابع احتمالی موجود در بستر این پهنه ابی است.
میدان نفتی و گازی سردار جنگل که ایران ظاهرا در آن حجم عظیمی نفت و گاز کشف کرده مورد ادعای آذربایجان هم قرار دارد.
ایران باید چه کند؟ یک بار در یادداشتی که برای وزارت خارجه ایران از طرف موسسه ایراس نوشتم، گفتم به جای این بازی بی حاصل جستجوی رژیم حقوقی که هیچ فایده عملی ندارد، ایران باید اقدام عملی برای استحصال نفت و گاز کند. جستجوی رژیم حقوقی، فقط مایه مشغول شدن بی حاصل تیم های دپیلمات و حقوق دانی است که تداوم این بازی حقوقی، برایشان از نظر دریافت حق مشاوره ارزش دارد و بس. تردیدی نیست که جذابیت دریای خزر از حیث نفت و گاز برای ایران کم است. عمق زیاد آب، دشواری استخراج و نبود زیر ساخت مناسب در منطقه جذابیت این استحصال را نسبت به منابع عظیم نفتی و گازی جنوب ایران کم می کند. اما این انتخابی سیاسی است و نه لزوما اقتصادی: گرچه نباید در اجرای آن هم از نظر اقتصادی متضرر شد.
کل تولید نفت سالانه از بستر دریای خزر اندکی بیش از دو و نیم میلیون بشکه در روز است. میزان برداشت سالانه از منابع گاز این بستر هم به سه میلیارد فوت مکعب در سال نمی رسد. تولید نفت از بستر دریای خزر، ظاهرا نزولی است و این نزول در سال های آتی شدت می گیرد. اما هر چه باشد ایران باید بکوشد از منابع کشف و استحصال نشده سمت خود استفاده کند.
پس سهم معقول ایران چیست؟ تا خط منصف و میانه دریای خزر از سمت ساحل غربی خود و به صورتی مساوی، از ساحل شرقی تا همین خط منصف. آیا ممکن است که آذربایجان و ترکمنستان در صورت شروع ایران به استحصال نفت و گاز، از ایران به دیوان بین المللی دادگستری شکایت برند؟ اختلاف مزبور اختلافی حقوقی است اما ایران به صورت اختیاری و پیشینی، صلاحیت اجباری دیوان را نپذیرفته است. بنا برای می تواند به رسیدگی رضایت ندهد.
امین پرتو
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
دشواره اصلی که درباره سهم ایران در دریای خزر وجود دارد، بستر این دریاچه است. این بستر به جز ارزش احتمالی اقتصادیش یعنی منابع نفت و گاز، به تمامیت ارضی کشور هم مربوط می شود. سال ها درباره رژیم حقوقی دریای خزر بحث شده اما نتیجه ای حاصل نشده است؛ اما آیا بدون رژیم حقوقی فاجعه ای رخ داده یا کشورها در بهره برداری از منابع این دریاچه، معطل شده اند؟
نه. رژیم حقوق و مقررات درباره هر پدیده، زمانی شکل میگیرد و ناگزیر می شود، که نیازی برای شکل گرفتن آن وجود داشته باشد. وقتی رویه جاری و عرف، نیازی برای وجود مقررات مدون ایجاد نمی کند، پس طبیعتا بود ونبود مقررات و قوانین فرقی نخواهد کرد.
یعنی چه؟ چهار کشور ساحلی در حال استخراج نفت و گاز از بستر دریای خزر هستند بدون آنکه رژیم حقوقی در کار باشد. برخی از این کشورها، مرز آبی خود در اینجا و سهم خویش از زیربستر را با توافقات دوجانبه مشخص کرده اند.
در شمال دریای خزر، روسیه وقزاقسان این تقسیم بندری را انجام داده اند. به این ترتیب که قزاقستان 29 و روسیه 19 درصد کل بستر را از آن خویش کرده اند. توافق میان این دو کشور با ترکمنستان و آذربایجان هم شکل گرفته است.
بنابراین آنچه باقی می ماند موارد شبهه و محل اختلاف میان سه کشور جنوبی دریای خزر است.
ترکمنستان و آذربایجان مدعی اند که ایران باید جنوب خط آستارا-حسن قلی را تصاحب کند و باقی هم میان دو کشور تقسیم شود. به این صورت سهم ایران 13 درصد خواهد بود.
اما آشکار است که این یک کلاه برداری است. ساحل ایران در قسمت غربی، می تواند به طور مستقیم به سوی شرق امتداد یابد. چنانکه همین رویه را هم آذربایجان انجام داده است. پس سهم ایران، به صورت منصفانه از 13 درصد بیشتر می شود. به علاوه (چنانکه در نقشه مشخص است) برخی منابع نفتی و گازی در بستر این ناحیه هم نصیب ایران خواهد شد.
در هیچ کجا نه صحبت از سهم 50 درصدی ایران از بستر دریای خزر شده است و نه سهم بیست درصدی؛ اختلاف در مورد مالکیت بر بستر دریاچه ها، تا کنون در هیچ موردی از سوی دیوان بین المللی داوری یا دیوان بین المللی دادگستری مورد رسیدگی قرار نگرفته است. خزر، یک دریاچه است و ظاهرا تصمیم گیری در مورد آن باید حسب توافق دوجانبه یا چندجانبه کشورهای ساحلی باشد. این توافق باید در حدود نفع معقول ذی نفعان باشد.
ایران می تواند تا ابد هیچ توافقی در مورد رژیم حقوقی دریای خزر را نپذیرد و اتفاقی هم برای بهره برداری کشورهای ساحلی از منابع نفت وگاز بستر خزر هم روی ندهد.
بنابراین آنچه ایران باید به جای تاکید بر رژیم حقوقی دریای خزر و تدوین انجام دهد، کوشش برای بهره برداری از منابع احتمالی موجود در بستر این پهنه ابی است.
میدان نفتی و گازی سردار جنگل که ایران ظاهرا در آن حجم عظیمی نفت و گاز کشف کرده مورد ادعای آذربایجان هم قرار دارد.
ایران باید چه کند؟ یک بار در یادداشتی که برای وزارت خارجه ایران از طرف موسسه ایراس نوشتم، گفتم به جای این بازی بی حاصل جستجوی رژیم حقوقی که هیچ فایده عملی ندارد، ایران باید اقدام عملی برای استحصال نفت و گاز کند. جستجوی رژیم حقوقی، فقط مایه مشغول شدن بی حاصل تیم های دپیلمات و حقوق دانی است که تداوم این بازی حقوقی، برایشان از نظر دریافت حق مشاوره ارزش دارد و بس. تردیدی نیست که جذابیت دریای خزر از حیث نفت و گاز برای ایران کم است. عمق زیاد آب، دشواری استخراج و نبود زیر ساخت مناسب در منطقه جذابیت این استحصال را نسبت به منابع عظیم نفتی و گازی جنوب ایران کم می کند. اما این انتخابی سیاسی است و نه لزوما اقتصادی: گرچه نباید در اجرای آن هم از نظر اقتصادی متضرر شد.
کل تولید نفت سالانه از بستر دریای خزر اندکی بیش از دو و نیم میلیون بشکه در روز است. میزان برداشت سالانه از منابع گاز این بستر هم به سه میلیارد فوت مکعب در سال نمی رسد. تولید نفت از بستر دریای خزر، ظاهرا نزولی است و این نزول در سال های آتی شدت می گیرد. اما هر چه باشد ایران باید بکوشد از منابع کشف و استحصال نشده سمت خود استفاده کند.
پس سهم معقول ایران چیست؟ تا خط منصف و میانه دریای خزر از سمت ساحل غربی خود و به صورتی مساوی، از ساحل شرقی تا همین خط منصف. آیا ممکن است که آذربایجان و ترکمنستان در صورت شروع ایران به استحصال نفت و گاز، از ایران به دیوان بین المللی دادگستری شکایت برند؟ اختلاف مزبور اختلافی حقوقی است اما ایران به صورت اختیاری و پیشینی، صلاحیت اجباری دیوان را نپذیرفته است. بنا برای می تواند به رسیدگی رضایت ندهد.
امین پرتو
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
به جای بازی بیحاصل جستجوی رژیم حقوقی که هیچ فایده عملی ندارد، ایران باید اقدام عملی برای استحصال نفت و گاز کند.
جستجوی رژیم حقوقی صرفا مایه دلمشغولی بیحاصل دپیلماتها و حقوقدانان است!
@IrBozorg
جستجوی رژیم حقوقی صرفا مایه دلمشغولی بیحاصل دپیلماتها و حقوقدانان است!
@IrBozorg
توطئهی برکنار عطامحمدنور از استانداری بلخ!
به دنبال کشاکشها میان غنی و آقای نور، سرانجام امروز ارگ ریاست جمهوری استعفای والی بلخ را اعلام کرد.
در یادداشتی که به این مناسبت از سوی سخنگوی ریاست جمهوری نگاشته شده آمده است که غنی استعفای استاد عطامحمد نور از مقام ولایت بلخ را منظور و به جای او انجنیر محمد داوود را گماشته است.
منابع نزدیک به آقای نور، ضمن رد استعفای والی بلخ میگویند که تا ساعت بعد موقف رسمی جمعیت اسلامی در رابطه به موضع یکجانبه ارگ ریاست جمهوری اعلام خواهد شد.
این در حالی است که جمعیت اسلامی قبلا در نشستی با ریاست اجراییه به حکومت هشدار داده بود که در صورت برکناری عطامحمد نور از مقام ولایت بلخ با حکومت مقاطعه خواهند کرد و استعفای دستهجمعی خواهند داد.
اگرچه پیش از اعلام رسمی موقف جمعیت اسلامی هنوز زود است که در باره واکنشها اظهار نظر کرد، اما منابعی در جمعیت و دفتر آقای نور، از ایستادگی و مقاومت در برابر آنچه که “اقدام یکجانبه” غنی و عبدالله میخوانند سخن میگویند.
منابع ما میگویند که آقای نور استعفا نداده و آنچه را که ارگ مطرح میکند، مشروط به توافقات ناعملیشدهای است که از دیری است الغا شده.
به قول منبع، در مذاکراتی که آقای نور با ارگ ریاست جمهوری داشت توافق شده بود که جانب حکومت سهم عادلانه جمعیت را در وزارتخانهها و سفارتها اعطا کند، و در مقابل، والی بلخ از مقامش کنارهگیری خواهد کرد.
منبع میافزاید که این توافقات پس از سرکوب جنبش رستاخیز و حمله بر جنازه شهید ایزدیار ملغا اعلام شده و بنا براین، والی بلخ استعفا نداده است.
عطامحمد نور یکی از رهبران و از چهرههای پرنفوذ کشور است. به نظر میرسد سکوت و خاموشی که فعلا در پیوند به خبر برکناری او جریان دارد، همان “آرامش قبل از طوفان” باشد. برتولت برشت میگفت آنکه میخندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است. ساعات بعد اعلامیه جمعیت نشان خواهد که اقدامات خودسرانه چه پیامدهایی دارد!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
به دنبال کشاکشها میان غنی و آقای نور، سرانجام امروز ارگ ریاست جمهوری استعفای والی بلخ را اعلام کرد.
در یادداشتی که به این مناسبت از سوی سخنگوی ریاست جمهوری نگاشته شده آمده است که غنی استعفای استاد عطامحمد نور از مقام ولایت بلخ را منظور و به جای او انجنیر محمد داوود را گماشته است.
منابع نزدیک به آقای نور، ضمن رد استعفای والی بلخ میگویند که تا ساعت بعد موقف رسمی جمعیت اسلامی در رابطه به موضع یکجانبه ارگ ریاست جمهوری اعلام خواهد شد.
این در حالی است که جمعیت اسلامی قبلا در نشستی با ریاست اجراییه به حکومت هشدار داده بود که در صورت برکناری عطامحمد نور از مقام ولایت بلخ با حکومت مقاطعه خواهند کرد و استعفای دستهجمعی خواهند داد.
اگرچه پیش از اعلام رسمی موقف جمعیت اسلامی هنوز زود است که در باره واکنشها اظهار نظر کرد، اما منابعی در جمعیت و دفتر آقای نور، از ایستادگی و مقاومت در برابر آنچه که “اقدام یکجانبه” غنی و عبدالله میخوانند سخن میگویند.
منابع ما میگویند که آقای نور استعفا نداده و آنچه را که ارگ مطرح میکند، مشروط به توافقات ناعملیشدهای است که از دیری است الغا شده.
به قول منبع، در مذاکراتی که آقای نور با ارگ ریاست جمهوری داشت توافق شده بود که جانب حکومت سهم عادلانه جمعیت را در وزارتخانهها و سفارتها اعطا کند، و در مقابل، والی بلخ از مقامش کنارهگیری خواهد کرد.
منبع میافزاید که این توافقات پس از سرکوب جنبش رستاخیز و حمله بر جنازه شهید ایزدیار ملغا اعلام شده و بنا براین، والی بلخ استعفا نداده است.
عطامحمد نور یکی از رهبران و از چهرههای پرنفوذ کشور است. به نظر میرسد سکوت و خاموشی که فعلا در پیوند به خبر برکناری او جریان دارد، همان “آرامش قبل از طوفان” باشد. برتولت برشت میگفت آنکه میخندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است. ساعات بعد اعلامیه جمعیت نشان خواهد که اقدامات خودسرانه چه پیامدهایی دارد!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
"اندیشه پویا" پروندهای در تبلیغ رضا ضیاءابراهیمی کار کرده، شامل یک مصاحبه و یک مقاله از وی! همراه با عکس کتاب جدیدش!
تز او چیست؟
"ایران" به عنوان هویت ملی، مخلوق ناسیونالیسم معاصر است!
@IrBozorg
تز او چیست؟
"ایران" به عنوان هویت ملی، مخلوق ناسیونالیسم معاصر است!
@IrBozorg
بخشی از مصاحبه با رضا ضیاابراهیمی در شمارهی ۴۷ ماهنامهٔ اندیشهٔ پویا (۱)👇
❓توجه و تمرکز بر تاریخ پیشامدرن ایران به عنوان مقوله ای مؤثر بر هویت ایرانی در میان متفکران غربی مدرن نیز دیده می شود. می دانیم که هابسبام با این که اعتقاد دارد ملت های امروزی ابداعی هستند و هویت ملی آن ها پایه و اساسی تاریخی ندارد اما کشورهای قدیمی چون چین، ایران یا مصر را از این قاعده مستثنا کرده است. او به شکل گیری گونه ای از «ناسیونالیسم مردم پسند ابتدایی» در ایران اشاره دارد و می گوید هویت «ایرانی - زرتشتی» در دوران پیش از اسلام و هویت «ایرانی - شیعی» در دوران صفویه، ایران را به عنوان تنها کشور در جهان اسلام ممتاز کرده که از دین به عنوان وسیله ای برای شکل دهی یک شبه ناسیونالیسم اولیه استفاده کرده است.
🔵آنچه هابسبام بر آن انگشت نهاده، نشانه ای برای اثبات وجود ملت ایران در دورهٔ پیشامدرن نیست. آنچه هابسبام بر آن اشاره کرده، در واقع تلاش یک حکومت بوده که می خواسته به مردم تحت سلطه اش انسجام بدهد اما نمی توانید به آن ملت یا چیزی شبیه به آن بگویید. ایدهٔ ایران شهر در عهد ساسانی به وجود آمد ولی این ایدهٔ دستگاه امپراتوری ساسانی بود نه تودهٔ مردم ساکن آن. دربارهٔ امپراتوری صفوی، وضعیت متفاوت است. وقتی امپراتوری صفویه به وجود آمد، هدفش احیای امپراتوری ساسانی یا ایران قبل از اسلام نبود. این یک تصادف تاریخی بود که از لحاظ جغرافیایی مناطقی که در دل امپراتوری ساسانی قرار داشت در دل امپراتوری صفویه قرار گرفت. صفویه قصد احیای ایران قبل از اسلام را نداشت و منبع اصلی هویت این حکومت تشیع بوده است.
❓اما می دانیم که در این دوره، واژهٔ ایران برای حکومت صفویان به کار می رفته و اسناد فراوانی وجود دارد که مثلاً حکام گورکانی در هند نامه های خود را به نام شاهنشاهی ایران خطاب به صفویه می نوشته اند. وانگهی معتقدان به وجود هویت فرهنگی ایران و حس مشترک فرهنگی اهالی فلات ایران نسبت به آن، برای اثبات مدعای خود دلایل مختلفى می آورند. مثلاً برای رد دیدگاه کسانی که ایران و هویت ملی ایرانی را برساختهٔ قرن نوزدهم میدانند، به انبوهی از مدارک و شواهد در متون قدیمی اشاره می کنند. می دانیم که واژهٔ ایران ۷۲۰ بار و نام ایرانیان ۳۵۰ بار در شاهنامه تکرار شده است.
🔵دویست سال بعد از روی کارآمدن صفویه بود که واژهٔ ممالک محروسهٔ ایران به کار رفت و نه در ابتدای شکل گیری امپراتوری صفویه. ایران بیشتر یک ایدهٔ جغرافیایی بوده است. هیچ کجا شما با احساسات ناسیونالیستی شبیه دوران مدرن مانند عباراتی چون «جانم فدای ایران» مواجه نیستید. وانگهی در کنار ایران نهادهای جغرافیایی دیگری نیز مانند خراسان یا عراق عجم وجود داشته که نام آنها به وفور در متون تاریخی قابل مشاهده است. تصادف تاریخ می توانست طوری باشد که امروز ایران وجود نمی داشت اما مثلاً کشوری به نام خراسان وجود می داشت. در نظر بگیرید که در دوران صفویه، قاجار و حتا پهلوی تمامیت ارضی کشور بارها مورد تهدید جدی قرار گرفت. پس ایمان به این که یک نیروی تاریخی ملت ایران را در طول تاریخ حفظ کرده و این نیرو مخلوطی است از عواملی چون زبان فارسی یا عرق ملی ساکنان این پهنهٔ جغرافیایی، خوانشی است از تاریخ که بعدها به وجود آمده است. در غیاب یک دولت مدرن که بتواند از طریق آموزش و پرورش و رسانه سمبول های خویش را به شهروندانش القا کند، در غیاب دولتی که از راه رسانه و آموزش و پرورش به مردم القا کند که آنها در درجهٔ اول ایرانی هستند نه خراسانی، هویت ملی ایرانی بلاموضوع است. من به شما قول می دهم اگر امروز با ماشین زمان به دورهٔ ساسانی یا صفوی سفر می کردیم و به یکی از روستاهای فلات ایران سرمی زدیم بعید بود که فردی را پیدا کنیم که خود را ایرانی بداند. هویت در دوران پیشامدرن در عامهٔ مردم به صورت محلی یا مذهبی بوده است. حتا حافظ، بزرگترین شاعر ما، در کل اشعاری که سروده یکبار اشاره نکرده که ایرانی است. او می گوید که شیرازی است. تنها زمانی که دولت - ملت مدرن به وجود می آید، هویت ملی ارجح بر هویت محلی می شود.
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
❓توجه و تمرکز بر تاریخ پیشامدرن ایران به عنوان مقوله ای مؤثر بر هویت ایرانی در میان متفکران غربی مدرن نیز دیده می شود. می دانیم که هابسبام با این که اعتقاد دارد ملت های امروزی ابداعی هستند و هویت ملی آن ها پایه و اساسی تاریخی ندارد اما کشورهای قدیمی چون چین، ایران یا مصر را از این قاعده مستثنا کرده است. او به شکل گیری گونه ای از «ناسیونالیسم مردم پسند ابتدایی» در ایران اشاره دارد و می گوید هویت «ایرانی - زرتشتی» در دوران پیش از اسلام و هویت «ایرانی - شیعی» در دوران صفویه، ایران را به عنوان تنها کشور در جهان اسلام ممتاز کرده که از دین به عنوان وسیله ای برای شکل دهی یک شبه ناسیونالیسم اولیه استفاده کرده است.
🔵آنچه هابسبام بر آن انگشت نهاده، نشانه ای برای اثبات وجود ملت ایران در دورهٔ پیشامدرن نیست. آنچه هابسبام بر آن اشاره کرده، در واقع تلاش یک حکومت بوده که می خواسته به مردم تحت سلطه اش انسجام بدهد اما نمی توانید به آن ملت یا چیزی شبیه به آن بگویید. ایدهٔ ایران شهر در عهد ساسانی به وجود آمد ولی این ایدهٔ دستگاه امپراتوری ساسانی بود نه تودهٔ مردم ساکن آن. دربارهٔ امپراتوری صفوی، وضعیت متفاوت است. وقتی امپراتوری صفویه به وجود آمد، هدفش احیای امپراتوری ساسانی یا ایران قبل از اسلام نبود. این یک تصادف تاریخی بود که از لحاظ جغرافیایی مناطقی که در دل امپراتوری ساسانی قرار داشت در دل امپراتوری صفویه قرار گرفت. صفویه قصد احیای ایران قبل از اسلام را نداشت و منبع اصلی هویت این حکومت تشیع بوده است.
❓اما می دانیم که در این دوره، واژهٔ ایران برای حکومت صفویان به کار می رفته و اسناد فراوانی وجود دارد که مثلاً حکام گورکانی در هند نامه های خود را به نام شاهنشاهی ایران خطاب به صفویه می نوشته اند. وانگهی معتقدان به وجود هویت فرهنگی ایران و حس مشترک فرهنگی اهالی فلات ایران نسبت به آن، برای اثبات مدعای خود دلایل مختلفى می آورند. مثلاً برای رد دیدگاه کسانی که ایران و هویت ملی ایرانی را برساختهٔ قرن نوزدهم میدانند، به انبوهی از مدارک و شواهد در متون قدیمی اشاره می کنند. می دانیم که واژهٔ ایران ۷۲۰ بار و نام ایرانیان ۳۵۰ بار در شاهنامه تکرار شده است.
🔵دویست سال بعد از روی کارآمدن صفویه بود که واژهٔ ممالک محروسهٔ ایران به کار رفت و نه در ابتدای شکل گیری امپراتوری صفویه. ایران بیشتر یک ایدهٔ جغرافیایی بوده است. هیچ کجا شما با احساسات ناسیونالیستی شبیه دوران مدرن مانند عباراتی چون «جانم فدای ایران» مواجه نیستید. وانگهی در کنار ایران نهادهای جغرافیایی دیگری نیز مانند خراسان یا عراق عجم وجود داشته که نام آنها به وفور در متون تاریخی قابل مشاهده است. تصادف تاریخ می توانست طوری باشد که امروز ایران وجود نمی داشت اما مثلاً کشوری به نام خراسان وجود می داشت. در نظر بگیرید که در دوران صفویه، قاجار و حتا پهلوی تمامیت ارضی کشور بارها مورد تهدید جدی قرار گرفت. پس ایمان به این که یک نیروی تاریخی ملت ایران را در طول تاریخ حفظ کرده و این نیرو مخلوطی است از عواملی چون زبان فارسی یا عرق ملی ساکنان این پهنهٔ جغرافیایی، خوانشی است از تاریخ که بعدها به وجود آمده است. در غیاب یک دولت مدرن که بتواند از طریق آموزش و پرورش و رسانه سمبول های خویش را به شهروندانش القا کند، در غیاب دولتی که از راه رسانه و آموزش و پرورش به مردم القا کند که آنها در درجهٔ اول ایرانی هستند نه خراسانی، هویت ملی ایرانی بلاموضوع است. من به شما قول می دهم اگر امروز با ماشین زمان به دورهٔ ساسانی یا صفوی سفر می کردیم و به یکی از روستاهای فلات ایران سرمی زدیم بعید بود که فردی را پیدا کنیم که خود را ایرانی بداند. هویت در دوران پیشامدرن در عامهٔ مردم به صورت محلی یا مذهبی بوده است. حتا حافظ، بزرگترین شاعر ما، در کل اشعاری که سروده یکبار اشاره نکرده که ایرانی است. او می گوید که شیرازی است. تنها زمانی که دولت - ملت مدرن به وجود می آید، هویت ملی ارجح بر هویت محلی می شود.
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
بخشی از مصاحبه با رضا ضیاءابراهیمی در شمارهی ۴۷ ماهنامهی اندیشهی پویا (۲) 👇
❓اما حافظ به زبان فارسی شعر گفته است. زبان فارسی ای که امروز من و شما به همان زبان صحبت می کنیم. در حالی که مثلاً مصر کشوری با تمدن باستانی زبان خود را از دست داده است. آیا زبان فارسی که در عهد ساسانی یا دوران زندگی فردوسی، سعدی و حافظ استفاده می شده با زبانی که امروز من و شما به آن تکلم می کنیم فرق اساسی داشته؟ آیا نمی توان زبان فارسی را شاخص مهمی برای وجود مشترکات فرهنگی در پهنهٔ ایران در نظر گرفت که بسیاری از مفاهیم از طریق آن منتقل و حفظ شده است؟
🔵این سخن که مصر باستان به دلیل تغییر زبانش هویت خویش را از دست داده اما ایرانیان به دلیل حفظ زبان فارسی هویت خویش را حفظ کرده اند، یک ایدهٔ ناسیونالیستی است؛ ایده ای که اندیشه های مدرن را به وقایع تاریخ گذشته بازتاب می دهد. اگر مدعای شما این است که ایرانیان برخلاف مصریان، و به رغم سیطرهٔ اعراب بر سرزمین شان، زبان عربی را نپذیرفتند و هویت خویش را با حفظ زبان فارسی حفظ کردند، من با شما مخالفم. من به دنبال ریچارد فرای و خداداد رضاخانی معتقدم که فارسی نو، زبان دوم اسلام بوده است. بنابراین فارسی نو به رغم ظهور اسلام حفظ نشد بلکه ابزاری شد برای گسترش اسلام به شرق، همین روند بود که باعث شد زبان های ایرانی در شرق ایران مانند زبان باختری یا سغدی از بین بروند. همانطور که فارسی نو برای گسترش اسلام به شرق ابزار شد، زبان عربی ابزاری برای گسترش اسلام به غرب قرار گرفت. تاریخچهٔ زبان فارسی نو به بین النهرین باز می گردد و نه مرکز فلات ایران. این زبان، زبانی بود تلفیقی که حاکمان منصوب از سوی ساسانیان در بین النهرین، از طریق آن با مردم ارتباط برقرار می کردند. فارسی نو لغات زیادی را از زبان های دیگر محلی به کار می برد و دستور زبانی ساده تر از فارسی میانه داشت. در واقع فارسی نو زبان اداری این منطقه محسوب می شد. حکامی که به نام ساسانیان در بین النهرین حکومت می کردند، با ظهور اسلام، جزو موالی اول اسلام شدند و از زبان فارسی نو برای گسترش اسلام به شرق بهره جستند. پس فارسی نو ابزاری برای جنبش ناسیونالیستی در دورهٔ پیشامدرن علیه اعراب نبود. این که ما امروز به این زبان تکلم می کنیم، به خاطر ظهور اسلام است نه به رغم آن، این که زبان فارسی ابزاری ناسیونالیستی برای مقاومت در برابر سیطرهٔ اعراب بوده، خوانشی است مدرن که توسط افرادی به وجود آمده که نمی توانند به تاریخ جز با عینک ناسیونالیسم بنگرند!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
❓اما حافظ به زبان فارسی شعر گفته است. زبان فارسی ای که امروز من و شما به همان زبان صحبت می کنیم. در حالی که مثلاً مصر کشوری با تمدن باستانی زبان خود را از دست داده است. آیا زبان فارسی که در عهد ساسانی یا دوران زندگی فردوسی، سعدی و حافظ استفاده می شده با زبانی که امروز من و شما به آن تکلم می کنیم فرق اساسی داشته؟ آیا نمی توان زبان فارسی را شاخص مهمی برای وجود مشترکات فرهنگی در پهنهٔ ایران در نظر گرفت که بسیاری از مفاهیم از طریق آن منتقل و حفظ شده است؟
🔵این سخن که مصر باستان به دلیل تغییر زبانش هویت خویش را از دست داده اما ایرانیان به دلیل حفظ زبان فارسی هویت خویش را حفظ کرده اند، یک ایدهٔ ناسیونالیستی است؛ ایده ای که اندیشه های مدرن را به وقایع تاریخ گذشته بازتاب می دهد. اگر مدعای شما این است که ایرانیان برخلاف مصریان، و به رغم سیطرهٔ اعراب بر سرزمین شان، زبان عربی را نپذیرفتند و هویت خویش را با حفظ زبان فارسی حفظ کردند، من با شما مخالفم. من به دنبال ریچارد فرای و خداداد رضاخانی معتقدم که فارسی نو، زبان دوم اسلام بوده است. بنابراین فارسی نو به رغم ظهور اسلام حفظ نشد بلکه ابزاری شد برای گسترش اسلام به شرق، همین روند بود که باعث شد زبان های ایرانی در شرق ایران مانند زبان باختری یا سغدی از بین بروند. همانطور که فارسی نو برای گسترش اسلام به شرق ابزار شد، زبان عربی ابزاری برای گسترش اسلام به غرب قرار گرفت. تاریخچهٔ زبان فارسی نو به بین النهرین باز می گردد و نه مرکز فلات ایران. این زبان، زبانی بود تلفیقی که حاکمان منصوب از سوی ساسانیان در بین النهرین، از طریق آن با مردم ارتباط برقرار می کردند. فارسی نو لغات زیادی را از زبان های دیگر محلی به کار می برد و دستور زبانی ساده تر از فارسی میانه داشت. در واقع فارسی نو زبان اداری این منطقه محسوب می شد. حکامی که به نام ساسانیان در بین النهرین حکومت می کردند، با ظهور اسلام، جزو موالی اول اسلام شدند و از زبان فارسی نو برای گسترش اسلام به شرق بهره جستند. پس فارسی نو ابزاری برای جنبش ناسیونالیستی در دورهٔ پیشامدرن علیه اعراب نبود. این که ما امروز به این زبان تکلم می کنیم، به خاطر ظهور اسلام است نه به رغم آن، این که زبان فارسی ابزاری ناسیونالیستی برای مقاومت در برابر سیطرهٔ اعراب بوده، خوانشی است مدرن که توسط افرادی به وجود آمده که نمی توانند به تاریخ جز با عینک ناسیونالیسم بنگرند!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
⁉️ پیوند میان هموطنان ترکمن با عارف ایرانشهر بایزید بسطامی یا کوروش بزرگ در چیست؟
✅ خمیرمایه ایرانبزرگفرهنگی از جنس فرهنگ و تاریخ است، نه از مقوله وحدت کلمه سیاسی در یک ناسیونالیسم قومی.
@IrBozorg
✅ خمیرمایه ایرانبزرگفرهنگی از جنس فرهنگ و تاریخ است، نه از مقوله وحدت کلمه سیاسی در یک ناسیونالیسم قومی.
@IrBozorg
دوستان تذکر میدهند که پاسخ دادن به سفیهان در شان نام بلند #ایرانبزرگفرهنگی نیست، لکن این مجله در مبارزه با جعل و دروغ وظیفه خود میداند که طوقهای زرین آویخته بر گردن خران👆 را چلیپا سازد.
@IrBozorg
@IrBozorg
yon.ir/EZy82
✅ فرهنگ مردم آرتساخ با باکو متفاوت است.
جمهوری آرتساخ (به زبان تاتاری: قرهباغ) از کشورهای مستقل با فرهنگی منحصر به فرد در جنوب قفقاز است.
این کشور حدود ۳۰ کلیومتر با ایران مرز مشترک دارد، دارای جاذبههای طبیعی و گردشگری خاصی است، اما آنچه بر جذابیت این منطقه اضافه میکند، فرهنگ باستانی مردم ارامنه ساکن است.
منطقه آرتساخ یکی از غنیترین مناطق سرزمین ارمنستان از نظر وجود بناها و اماکن مذهبی است. در بخشهای مرکزی و مناطق دیگر در طی سدههای میانه بدون وقفه در زمینههای تعلیم، تحصیل، نگارش و انتشار ادبیات مذهبی و زبان و فرهنگ ارمنی بسیار فعال بودهاند و به این خاطر این منطقه مکان فضاهای هنری و تاریخی زیاد است.
دراینباره با دکتر کارن خانلری،تاریخدان و نماینده ارامنه جنوب در مجلس شورای اسلامی گفتوگویی مکتوب انجام دادیم
📌متن کامل گفتگو را در لینک بالا بخوانید📌
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
✅ فرهنگ مردم آرتساخ با باکو متفاوت است.
جمهوری آرتساخ (به زبان تاتاری: قرهباغ) از کشورهای مستقل با فرهنگی منحصر به فرد در جنوب قفقاز است.
این کشور حدود ۳۰ کلیومتر با ایران مرز مشترک دارد، دارای جاذبههای طبیعی و گردشگری خاصی است، اما آنچه بر جذابیت این منطقه اضافه میکند، فرهنگ باستانی مردم ارامنه ساکن است.
منطقه آرتساخ یکی از غنیترین مناطق سرزمین ارمنستان از نظر وجود بناها و اماکن مذهبی است. در بخشهای مرکزی و مناطق دیگر در طی سدههای میانه بدون وقفه در زمینههای تعلیم، تحصیل، نگارش و انتشار ادبیات مذهبی و زبان و فرهنگ ارمنی بسیار فعال بودهاند و به این خاطر این منطقه مکان فضاهای هنری و تاریخی زیاد است.
دراینباره با دکتر کارن خانلری،تاریخدان و نماینده ارامنه جنوب در مجلس شورای اسلامی گفتوگویی مکتوب انجام دادیم
📌متن کامل گفتگو را در لینک بالا بخوانید📌
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
شبِ اورمَزد آمد از ماهِ دَی
ز گفتن بیآسای و بَردار مَی
فرارسیدنِ شب چلّه بر همهی روشنیاندیشان فرخنده بادا⚘
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
ز گفتن بیآسای و بَردار مَی
فرارسیدنِ شب چلّه بر همهی روشنیاندیشان فرخنده بادا⚘
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◀️ موضعگیری عطامحمدنور استاندار بلخ،
در خصوص شایعه برکناری وی توسط اشرفغنی:
✅ نه رئیسجمهور و نه دول خارجی حق دخالت در امور بلخ را ندارند. نه آدم ایرانم و نه روسیه!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
در خصوص شایعه برکناری وی توسط اشرفغنی:
✅ نه رئیسجمهور و نه دول خارجی حق دخالت در امور بلخ را ندارند. نه آدم ایرانم و نه روسیه!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
در شبِ چلّه به رسمِ نیاکانی شاهنامه بخوانیم:
کنون رزم سهراب و رستم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو
یکی داستانست پرآب چشم
دل نازک از رستم آید به خشم!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg
کنون رزم سهراب و رستم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو
یکی داستانست پرآب چشم
دل نازک از رستم آید به خشم!
#ایران_بزرگ_فرهنگی
@IrBozorg