اجدادمان حیوانات را میخوردند / ما با خوردن حیوانات تکامل یافتهایم⁉️
(بخش دوم)
این واقعیت را نیز به مطالب بالا اضافه کنید که دامپروری بیشتر از کل سیستم حملونقل باعث انتشار گازهای گلخانهای میشود و در ضمن علت اصلی نابودی جنگلهای بارانی، مناطق مردۀ اقیانوسی، انقراض گونهها، فرسایش خاک سطحی، بیابانزایی و بسیاری از دغدغههای محیطزیستی دیگر نیز است. بهسرعت درحال معلوم شدن است که آیندۀ تکامل ما منوط به نخوردن حیوانات است. در حقیقت سازمال ملل بیان کرده است که بهمنظور پرهیز از وخیمترین تأثیرات تغییر اقلیم، لازم است کل دنیا به رژیم غذایی مبتنی بر گیاهان روی بیاورد. (برای دیدن تمام واقعیتهای محیطزیستی رجوع کنید به
www.cowspiracy.com/facts)
بهعلاوه، نظریات دیگری نیز دربارۀ علت تکامل مغز انسان وجود دارد. اولین نظریه این است که انسانها شروع به خوردن غذاهای نشاستهای پخته و غنی از کربوهیدرات کردند(4). این موادِ نشاستهای به راحتی در دسترس بودند و با توجه به اینکه مغز حدود 60% از گلوکز موجود در خون را مصرف میکند، چنین نیاز زیادی به گلوکز را نمیتوان با یک رژیم غذایی که کربوهیدرات کمی دارد تأمین کرد.
یک عقیدۀ دیگر این است که خودآگاهیمان را با مصرف قارچهای توهمزا توسعه دادهایم. این قارچها امکان دسترسی به بخشهایی از مغز را که پیش از آن ناشناخته مانده بودند برای ما فراهم کردند و به این ترتیب در نهایت منجر به خویشتنآگاهی و هوشمندی بیشترمان شدند.
شکی نیست که خوردن حیوانات در طول دورههای کمبود غذا به زنده ماندن و بقای انسانها کمک کرده است، اما درست همانطور که پایهگذاشته شدن قسمت عمدۀ جوامع انسانی بر بردهداری توجیهی برای ادامۀ آن در دنیای امروز نیست، این واقعیت هم که خوردن حیوانات در رسیدن ما به این مرحله کمک کرده یا در دوام و بقای ما در گذشته مؤثر بوده است، خوردن حیوانات در دنیای کنونی را توجیه نمیکند.
در جوامع معاصر، ما نیازی به خوردن حیوانات یا ترشحات آنها نداریم و در واقع با انجام چنین کاری طول عمر خود را کاهش میدهیم، سیارۀ خود را نابود میکنیم و به موجودات زندۀ بیگناه آسیبهای غیرضروری میزنیم که بیرون از حد تصور است.
[تهیه کننده: سینا مومنی]
#پاسخ_به_نقد
#اخلاقی
@IranVEG
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, earthling ed, Pg 93-96
▪️پانویسهای مجموعهی وگ
1. https://goo.gl/vFt7YN
2. ارتباط محصولات حیوانی با بروز آلزایمر را در این ویدیو با زیرنویس فارسی ببینید:
t.me/VEGMedia/81
و برای اطلاعات مفصل در همین مورد رجوع کنید به:
How Not to Die, (2016), Greger Michael & Stone Gene, Flatiron Books, Pages 58-66
3. https://goo.gl/7nyLJf
4. https://goo.gl/UMkgRt
(بخش دوم)
این واقعیت را نیز به مطالب بالا اضافه کنید که دامپروری بیشتر از کل سیستم حملونقل باعث انتشار گازهای گلخانهای میشود و در ضمن علت اصلی نابودی جنگلهای بارانی، مناطق مردۀ اقیانوسی، انقراض گونهها، فرسایش خاک سطحی، بیابانزایی و بسیاری از دغدغههای محیطزیستی دیگر نیز است. بهسرعت درحال معلوم شدن است که آیندۀ تکامل ما منوط به نخوردن حیوانات است. در حقیقت سازمال ملل بیان کرده است که بهمنظور پرهیز از وخیمترین تأثیرات تغییر اقلیم، لازم است کل دنیا به رژیم غذایی مبتنی بر گیاهان روی بیاورد. (برای دیدن تمام واقعیتهای محیطزیستی رجوع کنید به
www.cowspiracy.com/facts)
بهعلاوه، نظریات دیگری نیز دربارۀ علت تکامل مغز انسان وجود دارد. اولین نظریه این است که انسانها شروع به خوردن غذاهای نشاستهای پخته و غنی از کربوهیدرات کردند(4). این موادِ نشاستهای به راحتی در دسترس بودند و با توجه به اینکه مغز حدود 60% از گلوکز موجود در خون را مصرف میکند، چنین نیاز زیادی به گلوکز را نمیتوان با یک رژیم غذایی که کربوهیدرات کمی دارد تأمین کرد.
یک عقیدۀ دیگر این است که خودآگاهیمان را با مصرف قارچهای توهمزا توسعه دادهایم. این قارچها امکان دسترسی به بخشهایی از مغز را که پیش از آن ناشناخته مانده بودند برای ما فراهم کردند و به این ترتیب در نهایت منجر به خویشتنآگاهی و هوشمندی بیشترمان شدند.
شکی نیست که خوردن حیوانات در طول دورههای کمبود غذا به زنده ماندن و بقای انسانها کمک کرده است، اما درست همانطور که پایهگذاشته شدن قسمت عمدۀ جوامع انسانی بر بردهداری توجیهی برای ادامۀ آن در دنیای امروز نیست، این واقعیت هم که خوردن حیوانات در رسیدن ما به این مرحله کمک کرده یا در دوام و بقای ما در گذشته مؤثر بوده است، خوردن حیوانات در دنیای کنونی را توجیه نمیکند.
در جوامع معاصر، ما نیازی به خوردن حیوانات یا ترشحات آنها نداریم و در واقع با انجام چنین کاری طول عمر خود را کاهش میدهیم، سیارۀ خود را نابود میکنیم و به موجودات زندۀ بیگناه آسیبهای غیرضروری میزنیم که بیرون از حد تصور است.
[تهیه کننده: سینا مومنی]
#پاسخ_به_نقد
#اخلاقی
@IranVEG
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, earthling ed, Pg 93-96
▪️پانویسهای مجموعهی وگ
1. https://goo.gl/vFt7YN
2. ارتباط محصولات حیوانی با بروز آلزایمر را در این ویدیو با زیرنویس فارسی ببینید:
t.me/VEGMedia/81
و برای اطلاعات مفصل در همین مورد رجوع کنید به:
How Not to Die, (2016), Greger Michael & Stone Gene, Flatiron Books, Pages 58-66
3. https://goo.gl/7nyLJf
4. https://goo.gl/UMkgRt
اگر حیوانات را نخوریم، همه جا را اشغال خواهند کرد یا نسلشان منقرض خواهد شد⁉️
(بخش اول)
این توجیه در ظاهر شاید تا حدی مضحک باشد اما به اعتقاد من میتواند موجه به نظر برسد، به ویژه اگر جواب آن را ندانید. توجیه مزبور بر اساس این تفکر است که اگر ما از خوردن حیوانات دست بکشیم، همهشان در طبیعت رها خواهند شد و برای محیطزیست خرابی بهبار خواهند آورد یا اینکه سلاخی شده و بعد هم دورانداخته میشوند.
برای نشان دادنِ بیپایگی این توجیه کافی است بر این واقعیت تأکید کنیم که صنعت دامپروری مبتنی بر سیستم عرضه و تقاضا است: با خرید فراوردهها، عرضۀ فراوردههای بیشتری را تقاضا میکنیم. دامداران حیوانات را فقط به آن اندازه که بتوانند بفروشند پرورش میدهند، نه بیشتر از آن. چون از لحاظ اقتصادی عملی نیست. حال، از آنجا که قرار نیست همۀ مردم دنیا یک شبه وگن شوند، بلکه این تغییر روندی تدریجی است که طی یک دورۀ طولانی رخ میدهد، نتیجه میگیریم هرچه افرادِ بیشتری به وگن شدن روی بیاورند، حیواناتِ کمتر و کمتری متناسب با میزان گسترش وگنیسم، پرورش داده خواهند شد.
با ادامۀ گسترش این جنبش، الگوی یاد شده نیز ادامه خواهد یافت و این بدان معناست که وقتی سرانجام به دنیایی برسیم که وگنیسم در آن حاکم است، دامداران دیگر حیوانات را برای تولید فراوردههای دامی پرورش نخواهند داد. در نتیجه هرگز شرایطی به وجود نخواهد آمد که میلیاردها حیوان در طبیعت رها شوند یا برای سلاخی به کشتارگاهها منتقل و سپس دور انداخته شوند. حتی در مواردی بعضی از غیروگنها به من گفتهاند که وگن بودن به معنای واقعی کلمه وگن نیست چرا که باز هم میلیاردها حیوان باید کشته شوند. اما وقتی منطقِ عرضه و تقاضا را برای این توجیه به کار ببریم به راحتی میتوان فهمید که این اظهارنظر کاملاً دور از واقعیت است.
این گفتگو اغلب تا جایی ادامه خواهد یافت که طرفِ غیروگن اظهار میکند در این صورت نسل این حیوانات منقرض خواهد شد. این هم در واقع استدلالی جالب است چرا که بدیهی است تعداد این حیوانات به طور تصاعدی تا جایی که منقرض شوند کاهش خواهد یافت. به این موضوع از جهات مختلفی میتوان نگاه کرد. حیواناتی که آنها را میخوریم یا برای تغذیۀ خود از آنها بهرهکشی میکنیم، در وضعیت طبیعی نیستند بلکه همگی اهلی شدهاند، به طور گزینشی پرورش یافتهاند یا به نحوی از انحاء دستکاری شدهاند و این بدان معنا است که هرگز قرار نبوده به این شکل وجود داشته باشند.
#پاسخ_به_نقد
#اخلاقی
@IranVEG
⏬ ادامه دارد...
(بخش اول)
این توجیه در ظاهر شاید تا حدی مضحک باشد اما به اعتقاد من میتواند موجه به نظر برسد، به ویژه اگر جواب آن را ندانید. توجیه مزبور بر اساس این تفکر است که اگر ما از خوردن حیوانات دست بکشیم، همهشان در طبیعت رها خواهند شد و برای محیطزیست خرابی بهبار خواهند آورد یا اینکه سلاخی شده و بعد هم دورانداخته میشوند.
برای نشان دادنِ بیپایگی این توجیه کافی است بر این واقعیت تأکید کنیم که صنعت دامپروری مبتنی بر سیستم عرضه و تقاضا است: با خرید فراوردهها، عرضۀ فراوردههای بیشتری را تقاضا میکنیم. دامداران حیوانات را فقط به آن اندازه که بتوانند بفروشند پرورش میدهند، نه بیشتر از آن. چون از لحاظ اقتصادی عملی نیست. حال، از آنجا که قرار نیست همۀ مردم دنیا یک شبه وگن شوند، بلکه این تغییر روندی تدریجی است که طی یک دورۀ طولانی رخ میدهد، نتیجه میگیریم هرچه افرادِ بیشتری به وگن شدن روی بیاورند، حیواناتِ کمتر و کمتری متناسب با میزان گسترش وگنیسم، پرورش داده خواهند شد.
با ادامۀ گسترش این جنبش، الگوی یاد شده نیز ادامه خواهد یافت و این بدان معناست که وقتی سرانجام به دنیایی برسیم که وگنیسم در آن حاکم است، دامداران دیگر حیوانات را برای تولید فراوردههای دامی پرورش نخواهند داد. در نتیجه هرگز شرایطی به وجود نخواهد آمد که میلیاردها حیوان در طبیعت رها شوند یا برای سلاخی به کشتارگاهها منتقل و سپس دور انداخته شوند. حتی در مواردی بعضی از غیروگنها به من گفتهاند که وگن بودن به معنای واقعی کلمه وگن نیست چرا که باز هم میلیاردها حیوان باید کشته شوند. اما وقتی منطقِ عرضه و تقاضا را برای این توجیه به کار ببریم به راحتی میتوان فهمید که این اظهارنظر کاملاً دور از واقعیت است.
این گفتگو اغلب تا جایی ادامه خواهد یافت که طرفِ غیروگن اظهار میکند در این صورت نسل این حیوانات منقرض خواهد شد. این هم در واقع استدلالی جالب است چرا که بدیهی است تعداد این حیوانات به طور تصاعدی تا جایی که منقرض شوند کاهش خواهد یافت. به این موضوع از جهات مختلفی میتوان نگاه کرد. حیواناتی که آنها را میخوریم یا برای تغذیۀ خود از آنها بهرهکشی میکنیم، در وضعیت طبیعی نیستند بلکه همگی اهلی شدهاند، به طور گزینشی پرورش یافتهاند یا به نحوی از انحاء دستکاری شدهاند و این بدان معنا است که هرگز قرار نبوده به این شکل وجود داشته باشند.
#پاسخ_به_نقد
#اخلاقی
@IranVEG
⏬ ادامه دارد...
اگر حیوانات را نخوریم، همه جا را اشغال خواهند کرد یا نسلشان منقرض خواهد شد⁉️
(بخش دوم)
گاوهای شیرده به گونهای دستکاری شدهاند که تا ده برابر بیشتر از حالت طبیعی شیر تولید کنند؛ مرغهای تخمگذار به نحوی پرورش یافتهاند که سالانه تا 300 تخم بگذارند (برخلاف 10 تا 20 تخمی که در شرایط طبیعی میگذارند)؛ مرغهای گوشتی هم طوری پرورش داده شدهاند که با سرعتی باورنکردنی بهطرزی غیرعادی بزرگ شوند؛ و دستکاری گوسفندها هم به صورتی بوده که بیشتر از شرایط طبیعی پشم تولید کنند و اغلب تعداد برههایشان هم بیشتر از چیزی است که بهطور معمول به دنیا میآورند.
به دلیل این دستکاریها بسیار بعید است که هیچ کدام از این حیوانات بتوانند به خودی خود در طبیعت زنده بمانند و به همین علت نیاز دارند که انسانها از آنها مراقبت و نگهداری کنند. سرانجام واقعاً به جایی خواهیم رسید که باید تصمیم بگیریم آیا میخواهیم جمعیتهای سالمی از این حیوانات را حفظ کنیم یا نه، یا اینکه فکر میکنیم از نظر اخلاقی بهتر است که این گونهها دیگر وجود نداشته باشند و اکوسیستمهایمان را از نو با تنوع زیستیِ طبیعیشان پر کنیم. به علاوه، به لحاظ نظری قادر خواهیم بود بسیاری از جانوران وحشی طبیعی را بار دیگر به زیستگاههایشان برگردانیم چرا که دیگر نیازی نخواهیم داشت چنین مناطق وسیعی را به دامپروری اختصاص دهیم(1).
البته بدیهی است پناهگاههایی همچنان باقی خواهند ماند که حیوانات نجاتیافته بتوانند در آنجا زندگی کنند و همیشه افراد زیادی خواهند بود که علاقمندند وقت و پول خود را برای نگهداری از حیوانات پرورشیافته صرف کنند و مراقبتی را که نیاز دارند از آنها به عمل بیاورند.
فکر میکنم توجه به این نکته هم مهم است که بسیاری از این حیوانات، بومیِ سرزمینهایی که بهطور مصنوعی در آنها پرورش داده میشوند نیستند؛ برای مثال گوسفند بومیِ امریکا نیست و نباید در آنجا باشد و متأسفانه این [گونههای] حیات وحشِ طبیعیِ منطقه است که با پیامدهای این مسئله مواجه میشود زیرا زیستگاههای طبیعیشان به منظور ایجاد زمینهای کشاورزی و دامپروری تخریب میگردد. ضمنا حیوانات وحشیِ بومی اغلب برای محافظت از گلههای دامپروران شکار شده یا کشته میشوند (2).
به اعتقاد من اگر کسی موضوع انقراض را مطرح کند، باید به او یادآور شویم که دامپروری صنعتی مهمترین علت انقراض گونهها است (3) و ما هماکنون در گستردهترین انقراض انبوه گونهها در 65 میلیون سال گذشته قرار داریم. بنابراین اگر این افرادِ پرسشگر نگران منقرض شدن گونههایند، جدا باید وگن شوند!
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, earthling ed, Pg 12-13
[تهیه کننده: سینا مومنی]
#پاسخ_به_نقد
#اخلاقی
▪️پانویسهای مجموعه وگ
1. بنا بر پژوهش محققین دانشگاه آکسفورد، بدون گوشت و لبنیات، میزان استفاده از زمینهای زراعی دنیا تا 75% کاهش مییابد که برابر است با مساحتی به بزرگای ایالات متحده، چین، اتحادیهی اروپا و استرالیا باهمدیگر، بهگونهای که همچنان میتوان نیازهای تغذیهای تمام مردم دنیا را تامین کرد.
2. در سال 2016 دولت آمریکا 2.7 میلیون حیوان وحشی را کشت که حدودا 1.6 میلیون آنها بومی بودند. این یعنی حدودا 5 حیوان در هر دقیقه. دامدارانی که گاوها و گوسفندهایشان را در زمینهای عمومی به چَرا میبرند میگویند که این خدمت دولت برای آنها حیاتی است و بدون «رسیدن به حساب شکارچیان»، آنها نمیتوانند به فعالیت دامداریشان بپردازند.
3. تولید دام بزرگترین عامل نابودی زیستگاههاست. تولید دام بهطور خاص در کشورهای استوایی که جایگاه بخش اعظمی از تنوع زیستی دنیاست در حال افزایش است.
@IranVEG
(بخش دوم)
گاوهای شیرده به گونهای دستکاری شدهاند که تا ده برابر بیشتر از حالت طبیعی شیر تولید کنند؛ مرغهای تخمگذار به نحوی پرورش یافتهاند که سالانه تا 300 تخم بگذارند (برخلاف 10 تا 20 تخمی که در شرایط طبیعی میگذارند)؛ مرغهای گوشتی هم طوری پرورش داده شدهاند که با سرعتی باورنکردنی بهطرزی غیرعادی بزرگ شوند؛ و دستکاری گوسفندها هم به صورتی بوده که بیشتر از شرایط طبیعی پشم تولید کنند و اغلب تعداد برههایشان هم بیشتر از چیزی است که بهطور معمول به دنیا میآورند.
به دلیل این دستکاریها بسیار بعید است که هیچ کدام از این حیوانات بتوانند به خودی خود در طبیعت زنده بمانند و به همین علت نیاز دارند که انسانها از آنها مراقبت و نگهداری کنند. سرانجام واقعاً به جایی خواهیم رسید که باید تصمیم بگیریم آیا میخواهیم جمعیتهای سالمی از این حیوانات را حفظ کنیم یا نه، یا اینکه فکر میکنیم از نظر اخلاقی بهتر است که این گونهها دیگر وجود نداشته باشند و اکوسیستمهایمان را از نو با تنوع زیستیِ طبیعیشان پر کنیم. به علاوه، به لحاظ نظری قادر خواهیم بود بسیاری از جانوران وحشی طبیعی را بار دیگر به زیستگاههایشان برگردانیم چرا که دیگر نیازی نخواهیم داشت چنین مناطق وسیعی را به دامپروری اختصاص دهیم(1).
البته بدیهی است پناهگاههایی همچنان باقی خواهند ماند که حیوانات نجاتیافته بتوانند در آنجا زندگی کنند و همیشه افراد زیادی خواهند بود که علاقمندند وقت و پول خود را برای نگهداری از حیوانات پرورشیافته صرف کنند و مراقبتی را که نیاز دارند از آنها به عمل بیاورند.
فکر میکنم توجه به این نکته هم مهم است که بسیاری از این حیوانات، بومیِ سرزمینهایی که بهطور مصنوعی در آنها پرورش داده میشوند نیستند؛ برای مثال گوسفند بومیِ امریکا نیست و نباید در آنجا باشد و متأسفانه این [گونههای] حیات وحشِ طبیعیِ منطقه است که با پیامدهای این مسئله مواجه میشود زیرا زیستگاههای طبیعیشان به منظور ایجاد زمینهای کشاورزی و دامپروری تخریب میگردد. ضمنا حیوانات وحشیِ بومی اغلب برای محافظت از گلههای دامپروران شکار شده یا کشته میشوند (2).
به اعتقاد من اگر کسی موضوع انقراض را مطرح کند، باید به او یادآور شویم که دامپروری صنعتی مهمترین علت انقراض گونهها است (3) و ما هماکنون در گستردهترین انقراض انبوه گونهها در 65 میلیون سال گذشته قرار داریم. بنابراین اگر این افرادِ پرسشگر نگران منقرض شدن گونههایند، جدا باید وگن شوند!
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, earthling ed, Pg 12-13
[تهیه کننده: سینا مومنی]
#پاسخ_به_نقد
#اخلاقی
▪️پانویسهای مجموعه وگ
1. بنا بر پژوهش محققین دانشگاه آکسفورد، بدون گوشت و لبنیات، میزان استفاده از زمینهای زراعی دنیا تا 75% کاهش مییابد که برابر است با مساحتی به بزرگای ایالات متحده، چین، اتحادیهی اروپا و استرالیا باهمدیگر، بهگونهای که همچنان میتوان نیازهای تغذیهای تمام مردم دنیا را تامین کرد.
2. در سال 2016 دولت آمریکا 2.7 میلیون حیوان وحشی را کشت که حدودا 1.6 میلیون آنها بومی بودند. این یعنی حدودا 5 حیوان در هر دقیقه. دامدارانی که گاوها و گوسفندهایشان را در زمینهای عمومی به چَرا میبرند میگویند که این خدمت دولت برای آنها حیاتی است و بدون «رسیدن به حساب شکارچیان»، آنها نمیتوانند به فعالیت دامداریشان بپردازند.
3. تولید دام بزرگترین عامل نابودی زیستگاههاست. تولید دام بهطور خاص در کشورهای استوایی که جایگاه بخش اعظمی از تنوع زیستی دنیاست در حال افزایش است.
@IranVEG
Telegram
کانال گیاهخواری VEG🕊
فراتر از انقراض جهانی گونهها، زمین رخداد عظیمی از کاهش جمعیتها و نابودیها را به خود می بیند که بر عملکرد اکوسیستم و فعالیتهای حیاتی برای حفظ تمدن، پیامدهای منفی فزاینده ای بجای میگذارد. این امر را «نابودی زیستی» میخوانیم تا اهمیت ششمین انقراض درجریانِ…
🔹در باب طبیعت انسان و گیاهخواری🔹
حفظ حیات امری «طبیعی» و ضدیت با آن امری «غیر طبیعی» است. حال ممکن است اعتراض شود که در طبیعت گروهی از حیوانات گروه دیگر را شکار میکنند و میکشند. این درست است ولی ما در طبیعت، جانوران شکارچی و گیاهخوار داریم و انسان جانورِ شکارچی نبوده است. به دلیل فرهنگ است که انسان روی به ابزار و شکار میآورد و بعد همهچیزخوار میشود. در حالی که او از لحاظ طبیعی موجودی ذاتاً گیاهخوار است و تفاوتی با موجودات گیاهخوار دیگر ندارد. انسان گیاهخوار دارای گروهی از مشخصات است و قابلیت خوردن گوشت بهصورت خام را ندارد و با دست خود نیز نمیتواند شکار انجام دهد. اما وقتی انسان اسلحه میسازد و فرهنگ پختوپز را به وجود میآورد، هم میتواند شکار بکند و هم میتواند جانور شکارشده را از فرآیندی که ما به آن «آشپزی» میگوییم بگذراند تا بتواند آن را مصرف کند. پس انسان ذاتاً یک موجود شکارچی نیست اما حتی در مورد موجودات شکارچی نیز نمیتوانیم از پدیده «خشونت» به معنای آنی که در روابط انسانها با هم میبینیم سخن بگوییم. جانور شکارچی برای لذت بردن شکار نمیکند، بلکه برای تامین معیشت خودش است که به شکار رو میآورد. این بسیار متفاوت است از کسی که به خاطر لذت بردن یا ایدئولوژی و افکار پوچ، دیگری را آزار میدهد و یا به زندان میاندازد و میکشد و غیره... بنابراین از لحاظ روابط منفی از دید دانشمندانِ جانورشناس با توجه به نوع و گونهای که انسان به آن تعلق دارد در ذاتِ انسان نمیتواند پدیدهای مثل جانورِ متهاجمِ شکارچی وجود داشته باشد. خشونتی که امروز ما در انسان میبینیم، در طبیعت، اگر نگوییم اصلا وجود ندارد موردی کاملاً استثنایی و ناملموس است. پس ما چیزی که به اسم خشونت، بیرحمی، ظلموستم و ... پدیدههای مشابه را در طبیعت نداریم و اینها پدیدههای انسانی هستند. یعنی انسانها این پدیدهها را در طول تحول خودشان یا شاید بتوانیم بگوییم در مسیر انحرافشان از طبیعت به وجود آوردهاند، خشن شدهاند و بهسوی تخریب طبیعت و یکدیگر رفتهاند. همین مطالعات گویای وجود دگردوستی و همدلی و دلسوزی در انسانها بهصورت طبیعی هستند. پس انسان موجودی است که بهصورت طبیعی هم با گونههای دیگر و هم با همنوعان خودش باید همدل و دلسوز و یاریکننده باشد، که تمامی این خصوصیات در طبیعت وجود دارد و توسط انسان ابداع نشده است، بلکه بالذات وجود دارد.
▪️بخشی از مصاحبه مجله ژیلوان با دکتر ناصر فکوهی، انسانشناس، دانشآموختهٔ دانشگاه پاریس و استاد دانشگاه تهران.
#اخلاقی
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
حفظ حیات امری «طبیعی» و ضدیت با آن امری «غیر طبیعی» است. حال ممکن است اعتراض شود که در طبیعت گروهی از حیوانات گروه دیگر را شکار میکنند و میکشند. این درست است ولی ما در طبیعت، جانوران شکارچی و گیاهخوار داریم و انسان جانورِ شکارچی نبوده است. به دلیل فرهنگ است که انسان روی به ابزار و شکار میآورد و بعد همهچیزخوار میشود. در حالی که او از لحاظ طبیعی موجودی ذاتاً گیاهخوار است و تفاوتی با موجودات گیاهخوار دیگر ندارد. انسان گیاهخوار دارای گروهی از مشخصات است و قابلیت خوردن گوشت بهصورت خام را ندارد و با دست خود نیز نمیتواند شکار انجام دهد. اما وقتی انسان اسلحه میسازد و فرهنگ پختوپز را به وجود میآورد، هم میتواند شکار بکند و هم میتواند جانور شکارشده را از فرآیندی که ما به آن «آشپزی» میگوییم بگذراند تا بتواند آن را مصرف کند. پس انسان ذاتاً یک موجود شکارچی نیست اما حتی در مورد موجودات شکارچی نیز نمیتوانیم از پدیده «خشونت» به معنای آنی که در روابط انسانها با هم میبینیم سخن بگوییم. جانور شکارچی برای لذت بردن شکار نمیکند، بلکه برای تامین معیشت خودش است که به شکار رو میآورد. این بسیار متفاوت است از کسی که به خاطر لذت بردن یا ایدئولوژی و افکار پوچ، دیگری را آزار میدهد و یا به زندان میاندازد و میکشد و غیره... بنابراین از لحاظ روابط منفی از دید دانشمندانِ جانورشناس با توجه به نوع و گونهای که انسان به آن تعلق دارد در ذاتِ انسان نمیتواند پدیدهای مثل جانورِ متهاجمِ شکارچی وجود داشته باشد. خشونتی که امروز ما در انسان میبینیم، در طبیعت، اگر نگوییم اصلا وجود ندارد موردی کاملاً استثنایی و ناملموس است. پس ما چیزی که به اسم خشونت، بیرحمی، ظلموستم و ... پدیدههای مشابه را در طبیعت نداریم و اینها پدیدههای انسانی هستند. یعنی انسانها این پدیدهها را در طول تحول خودشان یا شاید بتوانیم بگوییم در مسیر انحرافشان از طبیعت به وجود آوردهاند، خشن شدهاند و بهسوی تخریب طبیعت و یکدیگر رفتهاند. همین مطالعات گویای وجود دگردوستی و همدلی و دلسوزی در انسانها بهصورت طبیعی هستند. پس انسان موجودی است که بهصورت طبیعی هم با گونههای دیگر و هم با همنوعان خودش باید همدل و دلسوز و یاریکننده باشد، که تمامی این خصوصیات در طبیعت وجود دارد و توسط انسان ابداع نشده است، بلکه بالذات وجود دارد.
▪️بخشی از مصاحبه مجله ژیلوان با دکتر ناصر فکوهی، انسانشناس، دانشآموختهٔ دانشگاه پاریس و استاد دانشگاه تهران.
#اخلاقی
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
🔹خوردن حیوانات: «انتخاب» ما؟🔹
(بخش اول)
در گفتگوهایمان راجعبه وگنیسم، پیشفرضی رایج -و اغلب وارسینشده- وجود دارد؛ اینکه وگنیسم امری انتخابی است. این به سادگی بدین معنی نیست که چون قانون این انتخابها را ممنوع نکرده، میتوانیم تصمیم بگیریم حیوانات را بخوریم یا نخوریم، آنها را بپوشیم یا نپوشیم و یا از فرآوردههای حیوانی استفاده کنیم یا نه، بلکه این معنی را میدهد که ما هیچ تکلیف اخلاقیای برای وگن شدن نداریم. وگنیسم مثل فیلمهایی است که انتخاب میکنیم ببینیم یا اثر هنری و موسیقیای که از آن لذت میبریم. بهواقع این معنی را میدهد که از نظر اخلاقی هیچ درست و نادرستی برای وگن شدن وجود ندارد.
میخواهیم با این نظر مخالفت کرده و پافشاری کنیم که در رابطه با این امر یک درست و نادرست اخلاقی وجود دارد و اینکه در واقع شما برای وگن شدن تکلیفی اخلاقی دارید. اما میخواهیم به شما نشان دهیم که بهواقع خودتان هم با ما موافقید.
هر روز، داستانهایی دربارهی اینکه چگونه شخصی بدون هیچ دلیل قابلقبولی کاری وحشتناک با حیوانی انجام داده وجود دارد. این داستانها معمولا دربارهی سگ و گربههاست ولی اغلب شامل حیوانات دیگر هم میشود. فکر نمیکنیم بحثانگیز باشد که بگوییم خِرد عرفی ما دربارهی حیوانات این است که آنها کمتر از انسانها اهمیت دارند و از نظر اخلاقی پذیرفتنی است که خودمان را به آنها ترجیح دهیم، البته فقط در موقعیتهایی که اجبار یا ضرورتی در کار باشد. اغلبِ ما فکر میکنیم این گفته که از منظر اخلاقی تحمیل رنج و مرگِ غیرضروری نادرست است، اصلا بحثانگیز نیست. فکر نمیکنیم این امری انتخابی است؛ تصور میکنیم تکلیفی اخلاقی است.
و اینکه ضرورت در این چارچوب چه معنایی میدهد هم اصلا بحثانگیز نیست. همهی ما موافقیم که تحمیل رنج و مرگ به حیوانات به این دلیل که انجام آن برای ما لذت میآفریند، سرگرممان میکند یا زحمت کمتری دارد نادرست است. چرا 84 درصد مردمِ بریتانیا مخالف شکار روباهاند؟ ساده است. آنها بر این عقیدهاند که لذت و تفریحِ شکارچیان، توجیهگر تحمیل رنجی هولناک و مرگی خشن به روباهها نیست. آنها فکر نمیکنند که شکارچیان باید حق انتخاب شکار روباه را داشته باشند. اینجا درست و نادرستی اخلاقی وجود دارد و آنها شکار روباه را از نظر اخلاقی نادرست میشمارند.
ما حیوانات را برای اهداف گوناگونی استفاده میکنیم ولی قابلتوجهترین استفادهی ما از حیوانات بهلحاظ تعداد، برای غذا است. تخمین زده میشود که سالانه حدود ۶۰ میلیارد حیوانِ خشکیزی و یک تریلیون حیوانِ آبزی را میکشیم و میخوریم. حتی حیوانات پرورشیافته و سلاخی شده به انسانیترین شکل ممکن (حالا هر معنایی که میدهد) هم درد و پریشانی چشمگیری در طول زندگی و بههنگام مرگشان تجربه میکنند. نصب دوربینهای مداربسته در کشتارگاهها هیچ تاثیری روی آن نخواهد داشت. قطعا باید قادر به توجیه رنج تحمیلی به حیواناتی که میخوریم، باشیم. میبایست دلیلی ارائه دهیم که بهطور موجهی نوعی ضرورت یا اجبار را دربرگیرد.
مسئله این است که نمیتوانیم چنین کاری انجام دهیم.
گری ال. فرانسیون
#اخلاقی
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
⏬ ادامه دارد...
(بخش اول)
در گفتگوهایمان راجعبه وگنیسم، پیشفرضی رایج -و اغلب وارسینشده- وجود دارد؛ اینکه وگنیسم امری انتخابی است. این به سادگی بدین معنی نیست که چون قانون این انتخابها را ممنوع نکرده، میتوانیم تصمیم بگیریم حیوانات را بخوریم یا نخوریم، آنها را بپوشیم یا نپوشیم و یا از فرآوردههای حیوانی استفاده کنیم یا نه، بلکه این معنی را میدهد که ما هیچ تکلیف اخلاقیای برای وگن شدن نداریم. وگنیسم مثل فیلمهایی است که انتخاب میکنیم ببینیم یا اثر هنری و موسیقیای که از آن لذت میبریم. بهواقع این معنی را میدهد که از نظر اخلاقی هیچ درست و نادرستی برای وگن شدن وجود ندارد.
میخواهیم با این نظر مخالفت کرده و پافشاری کنیم که در رابطه با این امر یک درست و نادرست اخلاقی وجود دارد و اینکه در واقع شما برای وگن شدن تکلیفی اخلاقی دارید. اما میخواهیم به شما نشان دهیم که بهواقع خودتان هم با ما موافقید.
هر روز، داستانهایی دربارهی اینکه چگونه شخصی بدون هیچ دلیل قابلقبولی کاری وحشتناک با حیوانی انجام داده وجود دارد. این داستانها معمولا دربارهی سگ و گربههاست ولی اغلب شامل حیوانات دیگر هم میشود. فکر نمیکنیم بحثانگیز باشد که بگوییم خِرد عرفی ما دربارهی حیوانات این است که آنها کمتر از انسانها اهمیت دارند و از نظر اخلاقی پذیرفتنی است که خودمان را به آنها ترجیح دهیم، البته فقط در موقعیتهایی که اجبار یا ضرورتی در کار باشد. اغلبِ ما فکر میکنیم این گفته که از منظر اخلاقی تحمیل رنج و مرگِ غیرضروری نادرست است، اصلا بحثانگیز نیست. فکر نمیکنیم این امری انتخابی است؛ تصور میکنیم تکلیفی اخلاقی است.
و اینکه ضرورت در این چارچوب چه معنایی میدهد هم اصلا بحثانگیز نیست. همهی ما موافقیم که تحمیل رنج و مرگ به حیوانات به این دلیل که انجام آن برای ما لذت میآفریند، سرگرممان میکند یا زحمت کمتری دارد نادرست است. چرا 84 درصد مردمِ بریتانیا مخالف شکار روباهاند؟ ساده است. آنها بر این عقیدهاند که لذت و تفریحِ شکارچیان، توجیهگر تحمیل رنجی هولناک و مرگی خشن به روباهها نیست. آنها فکر نمیکنند که شکارچیان باید حق انتخاب شکار روباه را داشته باشند. اینجا درست و نادرستی اخلاقی وجود دارد و آنها شکار روباه را از نظر اخلاقی نادرست میشمارند.
ما حیوانات را برای اهداف گوناگونی استفاده میکنیم ولی قابلتوجهترین استفادهی ما از حیوانات بهلحاظ تعداد، برای غذا است. تخمین زده میشود که سالانه حدود ۶۰ میلیارد حیوانِ خشکیزی و یک تریلیون حیوانِ آبزی را میکشیم و میخوریم. حتی حیوانات پرورشیافته و سلاخی شده به انسانیترین شکل ممکن (حالا هر معنایی که میدهد) هم درد و پریشانی چشمگیری در طول زندگی و بههنگام مرگشان تجربه میکنند. نصب دوربینهای مداربسته در کشتارگاهها هیچ تاثیری روی آن نخواهد داشت. قطعا باید قادر به توجیه رنج تحمیلی به حیواناتی که میخوریم، باشیم. میبایست دلیلی ارائه دهیم که بهطور موجهی نوعی ضرورت یا اجبار را دربرگیرد.
مسئله این است که نمیتوانیم چنین کاری انجام دهیم.
گری ال. فرانسیون
#اخلاقی
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
⏬ ادامه دارد...
🔹خوردن حیوانات: «انتخاب» ما؟🔹
(بخش دوم)
برای دستیابی به سلامتِ بهینه، هیچ نیازی به مصرف فرآوردههای حیوانی نداریم. مسئولان هدایتگرِ دولتی و سازمانهای متخصص در سرتاسر دنیا پذیرفتهاند که میتوانیم بدون مصرف گوشت، لبنیات و تخممرغ کاملا سالم زندگی کنیم. درواقع شمار فزایندهای از متخصصین جریان اصلی سلامتی میگویند فرآوردههای حیوانی، برای سلامت انسان مضرند و بسیاری از بیماریها با رژیمهای غذایی حاوی پروتئین و چربی حیوانیمان پیوند داده شدهاند. و دیگر هیچ شکی باقی نمانده که دامپروری صنعتی یک فاجعهی مطلق و آشکار محیطزیستی است.
پس بهترین توجیهمان برای تحمیل رنج و مرگ به حیواناتی که میخوریم، چیست؟ لذت چشایی. تفریح. همین و بس. آنوقت این موضوع با لذت و تفریح شکارچیان روباه چه فرقی دارد؟
حالا شاید دارید به این فکر میکنید قطعا تفاوتی بین شما و آنهایی که کارهایی مثل شکار روباه انجام میدهند وجود دارد، آنها مستقیما در این فرآیند شرکت میکنند و شما فقط فرآوردههای حیوانی را در فروشگاه میخرید. این امر ممکن است نمایانگر تفاوتی روانشناختی باشد، اما هیچ تفاوت اخلاقیای بین شخصی که میکُشد و شخصی که به دیگری پول میپردازد تا بکشد وجود ندارد. قانون به وضوح در این زمینه میگوید شخصی که ماشه را میچکاند و شخصی که برای چکاندن ماشه پول میپردازد، هردو مجرم به قتلاند.
ممکن است همچنین به این فکر افتاده باشید که: «اما اگه تو یه جزیرهی دورافتاده تا سرحد مرگ گرسنه باشم چی؟». پاسخ کوتاه این است: شما در چنین جزیرهای نیستید، تابهحال هرگز نبودهاید و احتمال بسیار اندکی هم دارد که درآینده گذارتان به چنین جایی بیفتد. اما حتی اگر در چنین جایی باشید هم، دیگر رُکن اجبار و ضرورت حاضر خواهد بود که کشتن حیوان توسط شما را از نظر اخلاقی توجیهپذیر میکند. هیچکدام از افرادی که این مطلب را میخوانند تجربهی چنین اجبار و ضرورتی ندارند تا انتخابهای اخلاقیشان را از این چارچوب مستثنی کند.
واضح است که ما بهعنوان یک جامعه و به شکل انفرادی، با موضوعِ اجبار اخلاقیمان در قبال حیواناتِ غیرانسان در کشمکشیم. اما یک چیز در این میان مشخص و روشن است، حتی اگر در همین خِرد متعارفان که بسیار نیز انسانمحورانه است باقی بمانیم و بهخود جرات صحبت از نظریه حقوق حیوانات را هم ندهیم، در اینجا درست و نادرستی اخلاقی وجود دارد. پیروی از اصول وگنیسم در رژیم غذاییمان واضحترین نتیجه و موضعگیری از چیزهایی است که همهمان میگوییم به آنها باور داریم. و هنگامی که از خوردن حیوانات دست بکشیم، واضح میشود چرا نباید در هیچ چارچوب دیگری –برای پوشاک، سرگرمی و غیره– نیز از آنها بهرهکشی کنیم.
گری ال. فرانسیون
🖇 منبع:
https://goo.gl/kPj7bc
#اخلاقی
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
(بخش دوم)
برای دستیابی به سلامتِ بهینه، هیچ نیازی به مصرف فرآوردههای حیوانی نداریم. مسئولان هدایتگرِ دولتی و سازمانهای متخصص در سرتاسر دنیا پذیرفتهاند که میتوانیم بدون مصرف گوشت، لبنیات و تخممرغ کاملا سالم زندگی کنیم. درواقع شمار فزایندهای از متخصصین جریان اصلی سلامتی میگویند فرآوردههای حیوانی، برای سلامت انسان مضرند و بسیاری از بیماریها با رژیمهای غذایی حاوی پروتئین و چربی حیوانیمان پیوند داده شدهاند. و دیگر هیچ شکی باقی نمانده که دامپروری صنعتی یک فاجعهی مطلق و آشکار محیطزیستی است.
پس بهترین توجیهمان برای تحمیل رنج و مرگ به حیواناتی که میخوریم، چیست؟ لذت چشایی. تفریح. همین و بس. آنوقت این موضوع با لذت و تفریح شکارچیان روباه چه فرقی دارد؟
حالا شاید دارید به این فکر میکنید قطعا تفاوتی بین شما و آنهایی که کارهایی مثل شکار روباه انجام میدهند وجود دارد، آنها مستقیما در این فرآیند شرکت میکنند و شما فقط فرآوردههای حیوانی را در فروشگاه میخرید. این امر ممکن است نمایانگر تفاوتی روانشناختی باشد، اما هیچ تفاوت اخلاقیای بین شخصی که میکُشد و شخصی که به دیگری پول میپردازد تا بکشد وجود ندارد. قانون به وضوح در این زمینه میگوید شخصی که ماشه را میچکاند و شخصی که برای چکاندن ماشه پول میپردازد، هردو مجرم به قتلاند.
ممکن است همچنین به این فکر افتاده باشید که: «اما اگه تو یه جزیرهی دورافتاده تا سرحد مرگ گرسنه باشم چی؟». پاسخ کوتاه این است: شما در چنین جزیرهای نیستید، تابهحال هرگز نبودهاید و احتمال بسیار اندکی هم دارد که درآینده گذارتان به چنین جایی بیفتد. اما حتی اگر در چنین جایی باشید هم، دیگر رُکن اجبار و ضرورت حاضر خواهد بود که کشتن حیوان توسط شما را از نظر اخلاقی توجیهپذیر میکند. هیچکدام از افرادی که این مطلب را میخوانند تجربهی چنین اجبار و ضرورتی ندارند تا انتخابهای اخلاقیشان را از این چارچوب مستثنی کند.
واضح است که ما بهعنوان یک جامعه و به شکل انفرادی، با موضوعِ اجبار اخلاقیمان در قبال حیواناتِ غیرانسان در کشمکشیم. اما یک چیز در این میان مشخص و روشن است، حتی اگر در همین خِرد متعارفان که بسیار نیز انسانمحورانه است باقی بمانیم و بهخود جرات صحبت از نظریه حقوق حیوانات را هم ندهیم، در اینجا درست و نادرستی اخلاقی وجود دارد. پیروی از اصول وگنیسم در رژیم غذاییمان واضحترین نتیجه و موضعگیری از چیزهایی است که همهمان میگوییم به آنها باور داریم. و هنگامی که از خوردن حیوانات دست بکشیم، واضح میشود چرا نباید در هیچ چارچوب دیگری –برای پوشاک، سرگرمی و غیره– نیز از آنها بهرهکشی کنیم.
گری ال. فرانسیون
🖇 منبع:
https://goo.gl/kPj7bc
#اخلاقی
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
هیتلر وجترین بود/ وگنی را میشناختم که چندان شخص خوبی نبود⁉️
از میان تمام بهانههایی که گوشتخواران برای بیاعتبار کردن وگنیسم میآورند، احتمالا این مورد عجیبترین است. بهانۀ «اما هیتلر هم وجترین بود» را با «وگنی میشناختم که چندان شخص خوبی نبود» در یک ردیف قرار دادهام چرا که هر دو حول این محورند که تمام یک جنبش و فلسفهی زندگی را مبتنی بر اعمال یک نفر رد کنند.
اول از همه، هیتلر وجترین نبود (1). فکر میکنم بعضی از این ایدهها مطرح شدند چرا که گوبلز میخواست با قیاسهایی میان گاندی که وجترین بود و هیتلر، او را دوستداشتنی جلوه دهد. اما پاسخ به این پرسش ارتباطی به این موضوع ندارد چرا که حتی اگر هم هیتلر وجترین بود، دقیقا چه چیزی را اثبات میکرد؟ ایدۀ پشت این استدلال این است که چون یکی از شرورترین مردان تاریخ، که مرتکب جنایتهای ننگینی شده است، برای حیوانات اهمیت قائل بود، پس با وگن شدن، شما هم احتمالا در نتیجۀ دیدگاهتان راجعبه حیوانات، انسانها را خوار خواهید شمرد.
کاملا واضح است که این بهانه واقعا پوچ است. مائو، موسیلینی و استالین همگی گوشت میخوردند و جرمهای نابخشودنیای مرتکب شدهاند. پس با منطقِ استدلال "اما هیتلر" وگنها میتوانند بگویند بهتر است وگن شوید چون استالین حیوانات را میخورْد و اگر شما هم حیوانات را بخورید شبیه او خواهید شد.
#پاسخ_به_نقد
⏬ برای مشاهدۀ متن کامل، instant view را بزنید.
@IranVEG
از میان تمام بهانههایی که گوشتخواران برای بیاعتبار کردن وگنیسم میآورند، احتمالا این مورد عجیبترین است. بهانۀ «اما هیتلر هم وجترین بود» را با «وگنی میشناختم که چندان شخص خوبی نبود» در یک ردیف قرار دادهام چرا که هر دو حول این محورند که تمام یک جنبش و فلسفهی زندگی را مبتنی بر اعمال یک نفر رد کنند.
اول از همه، هیتلر وجترین نبود (1). فکر میکنم بعضی از این ایدهها مطرح شدند چرا که گوبلز میخواست با قیاسهایی میان گاندی که وجترین بود و هیتلر، او را دوستداشتنی جلوه دهد. اما پاسخ به این پرسش ارتباطی به این موضوع ندارد چرا که حتی اگر هم هیتلر وجترین بود، دقیقا چه چیزی را اثبات میکرد؟ ایدۀ پشت این استدلال این است که چون یکی از شرورترین مردان تاریخ، که مرتکب جنایتهای ننگینی شده است، برای حیوانات اهمیت قائل بود، پس با وگن شدن، شما هم احتمالا در نتیجۀ دیدگاهتان راجعبه حیوانات، انسانها را خوار خواهید شمرد.
کاملا واضح است که این بهانه واقعا پوچ است. مائو، موسیلینی و استالین همگی گوشت میخوردند و جرمهای نابخشودنیای مرتکب شدهاند. پس با منطقِ استدلال "اما هیتلر" وگنها میتوانند بگویند بهتر است وگن شوید چون استالین حیوانات را میخورْد و اگر شما هم حیوانات را بخورید شبیه او خواهید شد.
#پاسخ_به_نقد
⏬ برای مشاهدۀ متن کامل، instant view را بزنید.
@IranVEG
Audio
کانال رادیو وگ تقدیم میکند:
📻 خوردنِ حیوانات: «انتخاب» ما؟
🎙گوینده: نفیسه مهرابی بیان
📖 مطالعه مطلب
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
@RadioVEG
📻 خوردنِ حیوانات: «انتخاب» ما؟
🎙گوینده: نفیسه مهرابی بیان
📖 مطالعه مطلب
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
@RadioVEG
احتمالا زیاد شنیدهاید که وگنیسم افراطیست و چون وگناید تندرو خطاب شدهاید. پاسخِ این انتقاد را پروفسور ریگان به شکلی موجز و رسا بیان کرده است که در مکالمات روزمرهتان با دیگران میتوانید از آن بهره بگیرید.
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
خوردن مواد حیوانی، طبیعی است پس در آن اشکالی وجود ندارد⁉️
📍مخالفان گیاهخواری، اغلب با استفاده از مغلطهٔ «طبیعتگرایی» گیاهخواری را رد میکنند، اما آیا هرچیزی که طبیعیست ضرورتاً خوب و هرآنچه غیرطبیعیست ضرورتاً بد است؟
📍فیلسوف اخلاق، جورج ادوارد مور در این مورد هشدار میدهد. از نظر وی برابر نهادن امر خیر با امر طبیعی مغالطهای دربردارد. چه بسا چیزهایی طبیعی که مسلماً خوب نیستند (مثل فلج اطفال یا نابینایی مادرزادی) و چه بسا چیزهای ناطبیعی که خوباند (مثل واکسن، عینک طبی و...). پس نباید از طبیعی بودن، خوب بودن را نتیجه بگيريم.
نمونهٔ عمدهتر مغلطهٔ طبیعی بودن را میتوان در نتيجه گرفتن آنچه که باید باشد از آنچه که هست مشاهده کرد. به این موارد توجه کنید: در بسیاری از فرهنگها، زنان در مقایسه با مردان وقت بیشتری را صرف نگهداری و مراقبت از کودکان میکنند (تفاوت جنسیتی که از اجداد نخستیِ ما به ارث رسیده است)، مردان خشنتر از زنان هستند (درست مانند نخستیها)، و چندهمسری رایجتر از تکهمسری است (چنان که در دنیای حیوانات نیز). از این مقدمات نمیتوانیم نتیجه بگیریم که زنان باید سراسر وقتشان را صرف فرزندداری کنند و مردان در میخانهها به عیش، روزگار بگذرانند؛ از این مقدمات نمیتوان حکم کرد که چون مردان تستسترون دارند، جامعه باید خشونت آنها را تحمل کند، و نیز نمیتوان نتیجه گرفت که چون چندهمسری سابقهٔ طبیعی دارد، زنان باید مشتاق و مدافع هر نوع بیقیدیِ جنسی شوهران باشند، فقط به صِرف اینکه ژن مردان چنین است و طبیعتشان چنین تمایلی دارد. خلاصه این که اصول توصیفیای که در سرشت و طبیعت انسان کشف میشود، لزوماً نباید رابطهای علّی و معلولی با اصل تجویزی حیات اجتماعی داشته باشد. وضع چنین رابطهای نمونهٔ همان مغلطه است.
📍پس اگر شخصی همهچیزخوار، در دفاع از عادات تغذیهایِ خودش و در رد گیاهخواری، بگوید همهچیزخواری طبیعی است و به همین دلیل ایرادی در آن نیست دچار این مغلطه شده است.
📍نکتهٔ قابلتوجه دیگر این است که حتی گیاهخواران (و خامگیاهخواران) هم مکرراً از این مغلطهٔ طبیعتگرایی استفاده میکنند! گزارههایی مثل این که «انسان ذاتاً گیاهخوار است و اجداد ما گیاهخوار بودهاند»، فارغ از درست یا غلط بودن آن، لزوماً ما را به این نتیجه که «پس بایستی گیاهخواری کنیم» نمیرساند. انتخابهای اخلاقی انسانِ قرن بیستویکم متناسب با شرایط و تواناییهای فعلیاش باید باشد؛ اجداد ما ضرورتاً الگوهای اخلاقی خوبی نیستند.
#پاسخ_به_نقد
* این مطلب با بهرهگیری از کتاب «ذهن اخلاقی؛ چگونه طبیعت فهم خوب و بد را پدید میآورد»، نوشتهٔ مارک هاوزر و با ترجمهٔ محمد فرخی یکتا، چاپ نشر هرمس نوشته شده است (با اندکی تصرف و تلخیص).
@IranVEG
📍مخالفان گیاهخواری، اغلب با استفاده از مغلطهٔ «طبیعتگرایی» گیاهخواری را رد میکنند، اما آیا هرچیزی که طبیعیست ضرورتاً خوب و هرآنچه غیرطبیعیست ضرورتاً بد است؟
📍فیلسوف اخلاق، جورج ادوارد مور در این مورد هشدار میدهد. از نظر وی برابر نهادن امر خیر با امر طبیعی مغالطهای دربردارد. چه بسا چیزهایی طبیعی که مسلماً خوب نیستند (مثل فلج اطفال یا نابینایی مادرزادی) و چه بسا چیزهای ناطبیعی که خوباند (مثل واکسن، عینک طبی و...). پس نباید از طبیعی بودن، خوب بودن را نتیجه بگيريم.
نمونهٔ عمدهتر مغلطهٔ طبیعی بودن را میتوان در نتيجه گرفتن آنچه که باید باشد از آنچه که هست مشاهده کرد. به این موارد توجه کنید: در بسیاری از فرهنگها، زنان در مقایسه با مردان وقت بیشتری را صرف نگهداری و مراقبت از کودکان میکنند (تفاوت جنسیتی که از اجداد نخستیِ ما به ارث رسیده است)، مردان خشنتر از زنان هستند (درست مانند نخستیها)، و چندهمسری رایجتر از تکهمسری است (چنان که در دنیای حیوانات نیز). از این مقدمات نمیتوانیم نتیجه بگیریم که زنان باید سراسر وقتشان را صرف فرزندداری کنند و مردان در میخانهها به عیش، روزگار بگذرانند؛ از این مقدمات نمیتوان حکم کرد که چون مردان تستسترون دارند، جامعه باید خشونت آنها را تحمل کند، و نیز نمیتوان نتیجه گرفت که چون چندهمسری سابقهٔ طبیعی دارد، زنان باید مشتاق و مدافع هر نوع بیقیدیِ جنسی شوهران باشند، فقط به صِرف اینکه ژن مردان چنین است و طبیعتشان چنین تمایلی دارد. خلاصه این که اصول توصیفیای که در سرشت و طبیعت انسان کشف میشود، لزوماً نباید رابطهای علّی و معلولی با اصل تجویزی حیات اجتماعی داشته باشد. وضع چنین رابطهای نمونهٔ همان مغلطه است.
📍پس اگر شخصی همهچیزخوار، در دفاع از عادات تغذیهایِ خودش و در رد گیاهخواری، بگوید همهچیزخواری طبیعی است و به همین دلیل ایرادی در آن نیست دچار این مغلطه شده است.
📍نکتهٔ قابلتوجه دیگر این است که حتی گیاهخواران (و خامگیاهخواران) هم مکرراً از این مغلطهٔ طبیعتگرایی استفاده میکنند! گزارههایی مثل این که «انسان ذاتاً گیاهخوار است و اجداد ما گیاهخوار بودهاند»، فارغ از درست یا غلط بودن آن، لزوماً ما را به این نتیجه که «پس بایستی گیاهخواری کنیم» نمیرساند. انتخابهای اخلاقی انسانِ قرن بیستویکم متناسب با شرایط و تواناییهای فعلیاش باید باشد؛ اجداد ما ضرورتاً الگوهای اخلاقی خوبی نیستند.
#پاسخ_به_نقد
* این مطلب با بهرهگیری از کتاب «ذهن اخلاقی؛ چگونه طبیعت فهم خوب و بد را پدید میآورد»، نوشتهٔ مارک هاوزر و با ترجمهٔ محمد فرخی یکتا، چاپ نشر هرمس نوشته شده است (با اندکی تصرف و تلخیص).
@IranVEG
حیوانات حقوق ما را رعایت نمیکنند. درنتیجه، ما هم مجبور نیستیم حقوق آنها را رعایت کنیم ⁉️
موارد فراوانی پیش آمده و میآید که یک شخص، گرچه حقوقی دارد، اما نمیتواند حقوق دیگران را رعایت کند. نمونهی بارزش کودکان و نوجواناناند... و نیز آدمهایی که مخشان عیب دارد یا بهکلی دیوانهاند. آدم عاقل نمیگوید که چون بچه و یا دیوانه از روی نادانی حقوق مرا رعایت نمیکند، پس من حق دارم که حقوقش را رعایت نکنم! درست برعکس، مایی که خودمان را بالغ و عاقل میدانیم، برای خودمان وظیفه قائل میشویم که حقوق اینگونه اشخاص را هرچه بهتر رعایت کنیم، گرچه نمیتوانیم ایشان را موظف کنیم که حقوق ما را بهخوبی رعایت کنند.
آنچه در مورد کودکان و دیگر انسانهای نابالغ و یا ناعاقل صدق میکند، بیکموکاست در مورد همهی دیگر حیوانات نیز صدق میکند... چراکه بهخوبی میدانیم که حیوانهای ناانسان، درست بههمین دلیل که انسان نیستند، هیچ وظیفه ندارند که حقوق ما را رعایت کنند! یکی از مهمترین اصول فلسفهی اخلاق همین است: اینکه دیگری حقوق ما را رعایت نکند به ما حق نمیدهد که حقوقش را رعایت نکنیم.
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
برشی از مقالهی «آشنایی با فلسفهی حقوق حیوانات» نوشتهی پروفسور تام ریگان، ترجمهی مهرداد مهربان.
@IranVEG
موارد فراوانی پیش آمده و میآید که یک شخص، گرچه حقوقی دارد، اما نمیتواند حقوق دیگران را رعایت کند. نمونهی بارزش کودکان و نوجواناناند... و نیز آدمهایی که مخشان عیب دارد یا بهکلی دیوانهاند. آدم عاقل نمیگوید که چون بچه و یا دیوانه از روی نادانی حقوق مرا رعایت نمیکند، پس من حق دارم که حقوقش را رعایت نکنم! درست برعکس، مایی که خودمان را بالغ و عاقل میدانیم، برای خودمان وظیفه قائل میشویم که حقوق اینگونه اشخاص را هرچه بهتر رعایت کنیم، گرچه نمیتوانیم ایشان را موظف کنیم که حقوق ما را بهخوبی رعایت کنند.
آنچه در مورد کودکان و دیگر انسانهای نابالغ و یا ناعاقل صدق میکند، بیکموکاست در مورد همهی دیگر حیوانات نیز صدق میکند... چراکه بهخوبی میدانیم که حیوانهای ناانسان، درست بههمین دلیل که انسان نیستند، هیچ وظیفه ندارند که حقوق ما را رعایت کنند! یکی از مهمترین اصول فلسفهی اخلاق همین است: اینکه دیگری حقوق ما را رعایت نکند به ما حق نمیدهد که حقوقش را رعایت نکنیم.
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
برشی از مقالهی «آشنایی با فلسفهی حقوق حیوانات» نوشتهی پروفسور تام ریگان، ترجمهی مهرداد مهربان.
@IranVEG
خوردن حیوانات انتخاب شخصی من است⁉️
🔺«به عقیدهام احترام بذار!»، «گوشت خوردن انتخاب شخصی منه، عقاید خودتو بهم تحمیل نکن!». از بین تمام بهانههایی که برای دفاع از خوردن محصولات حیوانی استفاده میشود، احتمالاً این مورد رایجترین است. آیا خوردن محصولات حیوانی انتخابی شخصی است یا قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست؟
🔺این یکی بهانۀ جالبی است چون که واقعاً هم یک انتخاب است، شخص بهگونهای آگاهانه انتخاب میکند لاشۀ حیوانات مُرده و ترشحاتشان را بخورد، به همان شکلی که شخصی نژادپرست، آگاهانه نژادپرستبودن را انتخاب میکند یا شخصی متجاوز، آگاهانه تجاوزکردن را انتخاب میکند. با استفاده از این منطق کتکزدن سگ یا گربه هم اخلاقاً مجاز خواهد بود چرا که آن هم انتخابی شخصی است. در چنین موقعیتی از آن شخص بپرسید: «اگه انتخاب شخصی یه نفر این باشه که از یه سگ سوءاستفاده کنه، اینجور کاری از نظر اخلاقی مجاز میشه؟».
🔺مشکل اینجاست که وقتی غیروگنها از این استدلال استفاده میکنند، یا کاملاً فراموش کردهاند محصولات حیوانیشان از موجودی زنده بهدستآمده، یا بهحدی به حیوانات بیاعتنا هستند که دیگر حاضر نیستند به زندگیای که غذایشان داشته فکر کنند، چون تصور میکنند مصرف محصولات حیوانی فقط بر خودشان اثر میگذارد.
🔺پس وقتی شخص وگنی میخواهد فردی غیروگن را مطلع کند، با این بهانه روبرو میشویم که «تو باید به دیدگاه بقیۀ مردم هم احترام بذاری». اما واقعاً ما وگنها به نظر دیگران احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر 56 میلیارد حیوان خشکیزی که هرسال بهقتلمیرسند و نمیخواستند بمیرند احترام میگذاریم. ما به نظر گاوهای شیری و مرغهای تخمگذاری که بدنشان به لحاظ جنسی مورد سوءاستفاده و بهرهکشی قرار میگیرد و برایشان هیچ ارزشی قائل نمیشویم و با آنها مانند کالاهایی دورانداختنی رفتار میشود، احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر 2 تا 2.7 تریلیون ماهی و حیوانات دریایی که از سکونتگاه طبیعیشان بیرون کشیده شده و خفه میشوند یا بهخاطر فشارِ روی هم تلنبار شدن میمیرند، احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر حیواناتی که کتک خورده و شکنجه شدهاند تا برای سرگرمی ما در سیرک شیرینکاری کنند و رفتاری غیرطبیعی بروز دهند، احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر انسانهایی که آنها هم قربانی سیستمهای بهرهکشی از حیواناتاند و حتی به نظر مخاطبمان، یعنی این نظر که احتمالاً میخواهند زندگی سالم و طولانیای داشته باشند، احترام میگذاریم، ازطریق اهمیت کافی قائل شدن برای گفتن اینکه مصرف محصولات حیوانی خطر مبتلا شدنشان را به سرطان، دیابت، سکته، زوال عقل، بیماری قلبی و تمام دیگر بیماریهایی که مثل طاعون به جان جامعهمان افتادهاند، بسیار افزایش میدهد.
🔺پس وقتی افرادی چنین معترضانه میگویند به نظرات دیگران احترام بگذاریم، سؤال این است که بهجز دیدگاه خودشان، آیا دیدگاههای دیگر را هم بهحسابمیآورند؟
🔺وقتی اعلام میکنند خوردن محصولات حیوانی انتخاب شخصی آنهاست، پس تکلیف انتخاب شخصی تمام آن موجودات دیگر، چه انسان و چه غیرانسان، که زندگیشان حقیر و بیمعنی دانسته میشود تا مردم بتوانند با مصرف محصولاتی که از مرگ و ترس آنها تهیه شده بدن خود را مسموم کنند، چه میشود؟
🔺اخلاقاً مجاز نیست که قتلی انجام شود صرفاً به این دلیل که قاتل شخصاً تصمیم گرفته مرتکب قتل شود. اخلاقاً مجاز نیست که تجاوز صورت گیرد صرفاً به این دلیل که فردِ متجاوز شخصاً تصمیم گرفته تا تجاوز کند. کتک زدن سگ اخلاقاً مجاز نیست صرفاً به این دلیل که فردِ بدرفتار، شخصاً تصمیم گرفته سگ را بزند و پرداخت پول برای بهرهکشی و کُشتن حیوانات اخلاقاً مجاز نیست صرفاً به این دلیل که فردی غیروگن، شخصاً انتخاب کرده که برای بهرهکشی و کشتن حیوانات پول بدهد.
🔺وقتی کسی از استدلال «انتخاب شخصی» استفاده میکند، بهسادگی از او بپرسید «پس انتخاب شخصی حیوونی که میخواسته زندگی کنه چی؟ انتخاب اون رو هم در نظر گرفتی؟».
#پاسخ_به_نقد
#انتخاب_شخصی
#اخلاقی
[تهیهکننده: سینا مومنی]
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, Earthling Ed, pp. 9-12.
@IranVEG
🔺«به عقیدهام احترام بذار!»، «گوشت خوردن انتخاب شخصی منه، عقاید خودتو بهم تحمیل نکن!». از بین تمام بهانههایی که برای دفاع از خوردن محصولات حیوانی استفاده میشود، احتمالاً این مورد رایجترین است. آیا خوردن محصولات حیوانی انتخابی شخصی است یا قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست؟
🔺این یکی بهانۀ جالبی است چون که واقعاً هم یک انتخاب است، شخص بهگونهای آگاهانه انتخاب میکند لاشۀ حیوانات مُرده و ترشحاتشان را بخورد، به همان شکلی که شخصی نژادپرست، آگاهانه نژادپرستبودن را انتخاب میکند یا شخصی متجاوز، آگاهانه تجاوزکردن را انتخاب میکند. با استفاده از این منطق کتکزدن سگ یا گربه هم اخلاقاً مجاز خواهد بود چرا که آن هم انتخابی شخصی است. در چنین موقعیتی از آن شخص بپرسید: «اگه انتخاب شخصی یه نفر این باشه که از یه سگ سوءاستفاده کنه، اینجور کاری از نظر اخلاقی مجاز میشه؟».
🔺مشکل اینجاست که وقتی غیروگنها از این استدلال استفاده میکنند، یا کاملاً فراموش کردهاند محصولات حیوانیشان از موجودی زنده بهدستآمده، یا بهحدی به حیوانات بیاعتنا هستند که دیگر حاضر نیستند به زندگیای که غذایشان داشته فکر کنند، چون تصور میکنند مصرف محصولات حیوانی فقط بر خودشان اثر میگذارد.
🔺پس وقتی شخص وگنی میخواهد فردی غیروگن را مطلع کند، با این بهانه روبرو میشویم که «تو باید به دیدگاه بقیۀ مردم هم احترام بذاری». اما واقعاً ما وگنها به نظر دیگران احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر 56 میلیارد حیوان خشکیزی که هرسال بهقتلمیرسند و نمیخواستند بمیرند احترام میگذاریم. ما به نظر گاوهای شیری و مرغهای تخمگذاری که بدنشان به لحاظ جنسی مورد سوءاستفاده و بهرهکشی قرار میگیرد و برایشان هیچ ارزشی قائل نمیشویم و با آنها مانند کالاهایی دورانداختنی رفتار میشود، احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر 2 تا 2.7 تریلیون ماهی و حیوانات دریایی که از سکونتگاه طبیعیشان بیرون کشیده شده و خفه میشوند یا بهخاطر فشارِ روی هم تلنبار شدن میمیرند، احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر حیواناتی که کتک خورده و شکنجه شدهاند تا برای سرگرمی ما در سیرک شیرینکاری کنند و رفتاری غیرطبیعی بروز دهند، احترام میگذاریم.
🔺ما به نظر انسانهایی که آنها هم قربانی سیستمهای بهرهکشی از حیواناتاند و حتی به نظر مخاطبمان، یعنی این نظر که احتمالاً میخواهند زندگی سالم و طولانیای داشته باشند، احترام میگذاریم، ازطریق اهمیت کافی قائل شدن برای گفتن اینکه مصرف محصولات حیوانی خطر مبتلا شدنشان را به سرطان، دیابت، سکته، زوال عقل، بیماری قلبی و تمام دیگر بیماریهایی که مثل طاعون به جان جامعهمان افتادهاند، بسیار افزایش میدهد.
🔺پس وقتی افرادی چنین معترضانه میگویند به نظرات دیگران احترام بگذاریم، سؤال این است که بهجز دیدگاه خودشان، آیا دیدگاههای دیگر را هم بهحسابمیآورند؟
🔺وقتی اعلام میکنند خوردن محصولات حیوانی انتخاب شخصی آنهاست، پس تکلیف انتخاب شخصی تمام آن موجودات دیگر، چه انسان و چه غیرانسان، که زندگیشان حقیر و بیمعنی دانسته میشود تا مردم بتوانند با مصرف محصولاتی که از مرگ و ترس آنها تهیه شده بدن خود را مسموم کنند، چه میشود؟
🔺اخلاقاً مجاز نیست که قتلی انجام شود صرفاً به این دلیل که قاتل شخصاً تصمیم گرفته مرتکب قتل شود. اخلاقاً مجاز نیست که تجاوز صورت گیرد صرفاً به این دلیل که فردِ متجاوز شخصاً تصمیم گرفته تا تجاوز کند. کتک زدن سگ اخلاقاً مجاز نیست صرفاً به این دلیل که فردِ بدرفتار، شخصاً تصمیم گرفته سگ را بزند و پرداخت پول برای بهرهکشی و کُشتن حیوانات اخلاقاً مجاز نیست صرفاً به این دلیل که فردی غیروگن، شخصاً انتخاب کرده که برای بهرهکشی و کشتن حیوانات پول بدهد.
🔺وقتی کسی از استدلال «انتخاب شخصی» استفاده میکند، بهسادگی از او بپرسید «پس انتخاب شخصی حیوونی که میخواسته زندگی کنه چی؟ انتخاب اون رو هم در نظر گرفتی؟».
#پاسخ_به_نقد
#انتخاب_شخصی
#اخلاقی
[تهیهکننده: سینا مومنی]
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, Earthling Ed, pp. 9-12.
@IranVEG
مزۀ محصولات حیوانی را دوست دارم و نمیتوانم ترکش کنم⁉️
(بخش اول)
درواقع همه چیز به همین ختم میشود، اصلیترین دلیلی که باعث میشود مردم محصولات حیوانی بخورند این است که مزهاش را دوست دارند. خاطرم هست برای من هم دقیقاً همینطور بود. درواقع من هم مثل بیشترِ مردم، عاشق مزۀ محصولات حیوانی بودم. فکر میکنم یکی از ناراحتکنندهترین چیزها دربارۀ این بهانه، همین است که صراحتاً اقرار میکند تمایلات شخصیِ فرد در مزهای که ترجیح میدهد، در مقایسه با امور اخلاقیِ مرتبط با زندگی یک حیوان و مرگِ بدون شک وحشتناکش، مهمتر است.
با اینحال، اشخاصی که از این بهانه استفاده میکنند واقعاً باور ندارند مزهای که ترجیح میدهند، مهمتر از زندگی یک حیوان است (اکثر افرادی که با آنها صحبت میکنم چنین باوری ندارند)، بلکه موضوع از این قرار است که چون تابهحال هرگز در اینباره از آنها سوالی نشده بوده، هیچوقت مجبور نبودند با واقعیتِ این امر روبهرو شوند که با اعمالشان مزهای را که میپسندند بالاتر و مهمتر از جان حیوانات در نظر میگیرند. برای همین است که وقتی مردم به من میگویند «عاشق مزۀ گوشتام» یا «هیچوقت نمیتونم بیخیال پنیر بشم»، دوست دارم از آنها بپرسم «به نظرت حس چشاییِ تو، با ارزشتر از زندگیِ یک حیوونه؟». اکثر مردم جوابشان نه خواهد بود اما اگر کسی گفت بله، حتماً بپرسید چرا چنین نظری دارد.
یکی از اشکالات بزرگ چنین بهانهای این است که ادعا دارد ما نباید به دلیل رفتارهای غیراخلاقیمان مسئول دانسته شویم چون امیال خودخواهانهمان آن قدر قویاند که نمیشود سرکوبشان کرد و بنابراین بهلحاظ اخلاقی نباید برای کارهایی که میکنیم پاسخگو باشیم و در نتیجه از این طریق در پی تأیید یک رژیم غذایی غیروگن است.
اما خط قرمز ما کجاست؟ آیا اگر در دادگاه هم قاتل برای دفاع از خود بگوید «اما هیچوقت نمیتونم دست از کُشتن بردارم چون خیلی ازش لذت میبرم»، چنین استدلالی موضوعیت دارد؟
برای توجیه اخلاقیِ چیزی، باید از لَذات حسی خودمان فراتر برویم. زحمتی که افراد مثلاً با کنار گذاشتن پنیر متحمل میشوند، حتی اندکی هم با دردی که یک گاوِ شیری از سر میگذارند به خاطر اینکه مکرراً بهزور باردار میشود، بچههایش را از او میگیرند و به شکل دردآوری شیرش را با دستگاه میکشند تا وقتی که بالاخره آنقدر ضعیف میشود که توانایی شیردهی ندارد و به کشتارگاه فرستاده میشود، قابلقیاس نیست.
#پاسخ_به_نقد
⏬ ادامه دارد...
@IranVEG
(بخش اول)
درواقع همه چیز به همین ختم میشود، اصلیترین دلیلی که باعث میشود مردم محصولات حیوانی بخورند این است که مزهاش را دوست دارند. خاطرم هست برای من هم دقیقاً همینطور بود. درواقع من هم مثل بیشترِ مردم، عاشق مزۀ محصولات حیوانی بودم. فکر میکنم یکی از ناراحتکنندهترین چیزها دربارۀ این بهانه، همین است که صراحتاً اقرار میکند تمایلات شخصیِ فرد در مزهای که ترجیح میدهد، در مقایسه با امور اخلاقیِ مرتبط با زندگی یک حیوان و مرگِ بدون شک وحشتناکش، مهمتر است.
با اینحال، اشخاصی که از این بهانه استفاده میکنند واقعاً باور ندارند مزهای که ترجیح میدهند، مهمتر از زندگی یک حیوان است (اکثر افرادی که با آنها صحبت میکنم چنین باوری ندارند)، بلکه موضوع از این قرار است که چون تابهحال هرگز در اینباره از آنها سوالی نشده بوده، هیچوقت مجبور نبودند با واقعیتِ این امر روبهرو شوند که با اعمالشان مزهای را که میپسندند بالاتر و مهمتر از جان حیوانات در نظر میگیرند. برای همین است که وقتی مردم به من میگویند «عاشق مزۀ گوشتام» یا «هیچوقت نمیتونم بیخیال پنیر بشم»، دوست دارم از آنها بپرسم «به نظرت حس چشاییِ تو، با ارزشتر از زندگیِ یک حیوونه؟». اکثر مردم جوابشان نه خواهد بود اما اگر کسی گفت بله، حتماً بپرسید چرا چنین نظری دارد.
یکی از اشکالات بزرگ چنین بهانهای این است که ادعا دارد ما نباید به دلیل رفتارهای غیراخلاقیمان مسئول دانسته شویم چون امیال خودخواهانهمان آن قدر قویاند که نمیشود سرکوبشان کرد و بنابراین بهلحاظ اخلاقی نباید برای کارهایی که میکنیم پاسخگو باشیم و در نتیجه از این طریق در پی تأیید یک رژیم غذایی غیروگن است.
اما خط قرمز ما کجاست؟ آیا اگر در دادگاه هم قاتل برای دفاع از خود بگوید «اما هیچوقت نمیتونم دست از کُشتن بردارم چون خیلی ازش لذت میبرم»، چنین استدلالی موضوعیت دارد؟
برای توجیه اخلاقیِ چیزی، باید از لَذات حسی خودمان فراتر برویم. زحمتی که افراد مثلاً با کنار گذاشتن پنیر متحمل میشوند، حتی اندکی هم با دردی که یک گاوِ شیری از سر میگذارند به خاطر اینکه مکرراً بهزور باردار میشود، بچههایش را از او میگیرند و به شکل دردآوری شیرش را با دستگاه میکشند تا وقتی که بالاخره آنقدر ضعیف میشود که توانایی شیردهی ندارد و به کشتارگاه فرستاده میشود، قابلقیاس نیست.
#پاسخ_به_نقد
⏬ ادامه دارد...
@IranVEG
مزۀ محصولات حیوانی را دوست دارم و نمیتوانم ترکش کنم⁉️
(بخش دوم)
فکر میکنم یکی از دلایلی که شنیدن این بهانه را برای ما وگنها خیلی سخت میکند، این است که اهمیتی ندارد مردم ادعا میکنند کدام محصول را هیچوقت نمیتوانند ترک کنند یا با وگن شدن دیگر از مزهاش لذت نمیبرند. سختی و زحمتی که نخوردن محصولات حیوانی برایشان خواهد داشت در مقایسه با درد، رنج و ترسی که حیوانات مجبورند از سر بگذرانند، ناچیز است.
خوردنِ یک وعدۀ غذایی غیروگن فقط 15 دقیقه طول میکشد اما مرگ یک حیوان، همیشگی است. کدام غذا ارزش گرفتن جان یک شخص را دارد؟ شخصی که ترسیده، درد کشیده، سردرگم است و نمیتواند بفهمد چرا چنین رنج غیرقابلتحملی به او تحمیل میشود؟
ترس از مرگ مختص انسانها نیست. اکثر ما از مردن میترسیم و امید داریم که مرگِ آرامی داشته باشیم، بدون درد و درکنار آنهایی که دوستشان داریم. ترسناکترین چیزی که به ذهنمان خطور میکند این است که شکنجه شویم و در نهایت به قتل برسیم. در اینباره فیلمهای ترسناکی میسازیم که باعث میشود کابوس ببینیم. اما این برای تریلیونها حیوانی که هر سال سلاخی میشوند، کابوسی نیست که از آن بیدار شوند. واقعی است، درد و ترسشان کاملاً واقعی است و وقتی که بمیرند، برای همیشه مردهاند.
فقط کافی است خود را به جای حیوانات بگذاریم، آن وقت که به انسانی که قرار است آنها را بکشد نگاه میکنند، و ترس و سردگمیشان را تصور کنیم تا بفهمیم چرا مزه، هرگز نمیتواند این جنایتِ غیرقابلدرک را توجیه کند. وقتی با کسی گفتوگو میکنید که بهانۀ مزه را پیش میکشد، از او این سؤالات را بپرسید:
«فکر نمیکنی صِرف لذتِ حسی برای توجیه اخلاقی یک رفتار کافی نیست؟»
«اگه یک نفر مزۀ سگ رو دوست داشته باشه، آیا به لحاظ اخلاقی توجیهپذیره که بُکشدش؟»
«انسان بودن چه چیز خاصی داره که باعث میشه ارزش زندگی یک حیوون کمتر از ترجیحات چشایی ما باشه؟»
«فکر میکنی قابلقبوله که باعث تحمیل درد، رنج و مرگ به حیوونی بشیم که دوست نداره اینها رو تجربه کنه؟»
«اگه از مورد استثمار قرار گرفتن و کشته شدن متنفریم پس اینکه باعثِ استثمار و کشته شدن دیگران بشیم، ریاکارانه نیست؟»
همینطور یادتان باشد بگویید حتی اینطور نیست که افراد مجبور باشند طعمِ محصولات حیوانیای را که میخوردند ترک کنند. حالا جایگزینهای زیاد و متنوعی برای پنیر، شیر، تخممرغ و گوشت وجود دارد. توضیح دهید که ما وگنها هم هاتداگ، برگر، بوریتو، ناچو، لازانیا، ماکارونی و پنیر، انواع خورشتها، پیتزای پنیری، کیک، کیکفنجانی، چیزکیک، کلوچه، بستنی و خوراکیهای خوشمزهٔ مشابهی میخوریم.
همینطور فکر میکنم ارزشش را دارد برای اینکه نشان دهید وگن بودن چقدر ساده و شدنی است، به رستورانهایی که منوی وگن یا غذای وگن دارند اشاره کنید.
#پاسخ_به_نقد
#مزه #طعم
#اخلاقی
[تهیهکننده: سینا مومنی]
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, Earthling Ed, pp. 13-17.
(با اندکی تغییر)
@IranVEG
(بخش دوم)
فکر میکنم یکی از دلایلی که شنیدن این بهانه را برای ما وگنها خیلی سخت میکند، این است که اهمیتی ندارد مردم ادعا میکنند کدام محصول را هیچوقت نمیتوانند ترک کنند یا با وگن شدن دیگر از مزهاش لذت نمیبرند. سختی و زحمتی که نخوردن محصولات حیوانی برایشان خواهد داشت در مقایسه با درد، رنج و ترسی که حیوانات مجبورند از سر بگذرانند، ناچیز است.
خوردنِ یک وعدۀ غذایی غیروگن فقط 15 دقیقه طول میکشد اما مرگ یک حیوان، همیشگی است. کدام غذا ارزش گرفتن جان یک شخص را دارد؟ شخصی که ترسیده، درد کشیده، سردرگم است و نمیتواند بفهمد چرا چنین رنج غیرقابلتحملی به او تحمیل میشود؟
ترس از مرگ مختص انسانها نیست. اکثر ما از مردن میترسیم و امید داریم که مرگِ آرامی داشته باشیم، بدون درد و درکنار آنهایی که دوستشان داریم. ترسناکترین چیزی که به ذهنمان خطور میکند این است که شکنجه شویم و در نهایت به قتل برسیم. در اینباره فیلمهای ترسناکی میسازیم که باعث میشود کابوس ببینیم. اما این برای تریلیونها حیوانی که هر سال سلاخی میشوند، کابوسی نیست که از آن بیدار شوند. واقعی است، درد و ترسشان کاملاً واقعی است و وقتی که بمیرند، برای همیشه مردهاند.
فقط کافی است خود را به جای حیوانات بگذاریم، آن وقت که به انسانی که قرار است آنها را بکشد نگاه میکنند، و ترس و سردگمیشان را تصور کنیم تا بفهمیم چرا مزه، هرگز نمیتواند این جنایتِ غیرقابلدرک را توجیه کند. وقتی با کسی گفتوگو میکنید که بهانۀ مزه را پیش میکشد، از او این سؤالات را بپرسید:
«فکر نمیکنی صِرف لذتِ حسی برای توجیه اخلاقی یک رفتار کافی نیست؟»
«اگه یک نفر مزۀ سگ رو دوست داشته باشه، آیا به لحاظ اخلاقی توجیهپذیره که بُکشدش؟»
«انسان بودن چه چیز خاصی داره که باعث میشه ارزش زندگی یک حیوون کمتر از ترجیحات چشایی ما باشه؟»
«فکر میکنی قابلقبوله که باعث تحمیل درد، رنج و مرگ به حیوونی بشیم که دوست نداره اینها رو تجربه کنه؟»
«اگه از مورد استثمار قرار گرفتن و کشته شدن متنفریم پس اینکه باعثِ استثمار و کشته شدن دیگران بشیم، ریاکارانه نیست؟»
همینطور یادتان باشد بگویید حتی اینطور نیست که افراد مجبور باشند طعمِ محصولات حیوانیای را که میخوردند ترک کنند. حالا جایگزینهای زیاد و متنوعی برای پنیر، شیر، تخممرغ و گوشت وجود دارد. توضیح دهید که ما وگنها هم هاتداگ، برگر، بوریتو، ناچو، لازانیا، ماکارونی و پنیر، انواع خورشتها، پیتزای پنیری، کیک، کیکفنجانی، چیزکیک، کلوچه، بستنی و خوراکیهای خوشمزهٔ مشابهی میخوریم.
همینطور فکر میکنم ارزشش را دارد برای اینکه نشان دهید وگن بودن چقدر ساده و شدنی است، به رستورانهایی که منوی وگن یا غذای وگن دارند اشاره کنید.
#پاسخ_به_نقد
#مزه #طعم
#اخلاقی
[تهیهکننده: سینا مومنی]
منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, Earthling Ed, pp. 13-17.
(با اندکی تغییر)
@IranVEG
Forwarded from VEG منابع و رفرنسهای (Ali🌱Baniasad)
🕊️حقوق حیوانات مسئلهای از جنس عدالت اجتماعی است
(ترجمۀ چکیدۀ مقاله)
پیشینۀ نوشتهها دربارۀ عدالتِ اجتماعی، و خود جنبشهای عدالت اجتماعی، مرتباً حیواناتِ غیرانسان را بهعنوان سوژههای مشروعِ عدالتِ اجتماعی ندیده میگیرند. درعینحال، همچون سایر جنبشهای عدالتِ اجتماعی جنبش معاصر آزادی حیوانات برچیدنِ سلطه و سرکوبِ نهادی و نظاممند را در کانون خود دارد. در این مقاله، بنیانهای فلسفی و نظریِ جنبش معاصر حقوق حیوانات را توضیح و آن را در چارچوب عدالت اجتماعی قرار میدهم. استدلال میکنم آنهایی که به عدالتِ اجتماعی متعهدند یعنی به حداقل رساندنِ خشونت، بهرهکشی، سلطه، شیءانگاری، و سرکوب، به همان اندازه موظفند تا منافع همۀ موجودات حسمند -و نه فقط منافع گونۀ بشر- را در نظر بگيرند.
#عدالت #عدالت_اجتماعی
#سرکوب #حقوق_بشر #پاسخ_به_نقد
پینوشت: هدف از معرفی مختصرِ این مقاله آشنا کردنِ مخاطبین عزیز با منبعی مناسب برای مطالعه دربارۀ درهمتنیدگی اشکال متفاوت سرکوب و خشونت است. همچنین یادآور اینکه جستوجوی عدالت اجتماعی، بدون پرداختن به حیواناتِ غیرانسان، به سرمنزل مقصود راهی نمیبرد. از شما خوانندۀ فهیم میخواهیم با مطالعۀ کامل مقاله، بیشتر و بهتر از پیش، دستِ یاری بهسوی یکی از سرکوبشدهترین گروهها دراز کنید و آنها را از قلم نیندازید.
منبع:
Jones, R. C. (2015). Animal rights is a social justice issue. Contemporary Justice Review, 18(4), 467-482.
(ترجمۀ چکیدۀ مقاله)
پیشینۀ نوشتهها دربارۀ عدالتِ اجتماعی، و خود جنبشهای عدالت اجتماعی، مرتباً حیواناتِ غیرانسان را بهعنوان سوژههای مشروعِ عدالتِ اجتماعی ندیده میگیرند. درعینحال، همچون سایر جنبشهای عدالتِ اجتماعی جنبش معاصر آزادی حیوانات برچیدنِ سلطه و سرکوبِ نهادی و نظاممند را در کانون خود دارد. در این مقاله، بنیانهای فلسفی و نظریِ جنبش معاصر حقوق حیوانات را توضیح و آن را در چارچوب عدالت اجتماعی قرار میدهم. استدلال میکنم آنهایی که به عدالتِ اجتماعی متعهدند یعنی به حداقل رساندنِ خشونت، بهرهکشی، سلطه، شیءانگاری، و سرکوب، به همان اندازه موظفند تا منافع همۀ موجودات حسمند -و نه فقط منافع گونۀ بشر- را در نظر بگيرند.
#عدالت #عدالت_اجتماعی
#سرکوب #حقوق_بشر #پاسخ_به_نقد
پینوشت: هدف از معرفی مختصرِ این مقاله آشنا کردنِ مخاطبین عزیز با منبعی مناسب برای مطالعه دربارۀ درهمتنیدگی اشکال متفاوت سرکوب و خشونت است. همچنین یادآور اینکه جستوجوی عدالت اجتماعی، بدون پرداختن به حیواناتِ غیرانسان، به سرمنزل مقصود راهی نمیبرد. از شما خوانندۀ فهیم میخواهیم با مطالعۀ کامل مقاله، بیشتر و بهتر از پیش، دستِ یاری بهسوی یکی از سرکوبشدهترین گروهها دراز کنید و آنها را از قلم نیندازید.
منبع:
Jones, R. C. (2015). Animal rights is a social justice issue. Contemporary Justice Review, 18(4), 467-482.
🔹«اگر حقوق حیوانات را رعایت کنیم و آنان را نکشیم و نخوریم و طور دیگری مورد بهرهبرداری قرار ندهیم... پس با آنها چه کنیم؟ در مدت کوتاهی شمارشان چنان افزایش خواهد یافت و چنان آزاد خواهند بود که خیابانها و حتا خانههای ما را خواهند گرفت.»⁉️
سالانه در حدود چهار تا پنج میلیارد نفر از حیوانات صرفاً برای تغذیهی انسانها به کشتارگاه فرستاده میشوند، آنهم فقط در کشور آمریکا. شمار حیواناتِ قربانی در سطح جهانی بهمراتب از این هم بیشتر است. علت این رقمِ سرسامآور بسیار ساده است: هنوز بس فراواناند انسانهایی که گوشت مصرف میکنند. مقدار عرضهی کالای حیوانی مستقیماً به مقدار تقاضای مشتریان بستگی دارد.
اما اگر فلسفهی حقوق حیوانات چنان رواج یابد که انسانها همگی گیاهخوار شوند، دلیلی ندارد که نگران شویم از این که مثلا میلیاردها گاو و گوسفند و خوک سرازیر شوند به خیابانها و خانههای ما... چرا؟ زیرا بههمان تدریج که میزان تقاضا برای گوشت کاهش مییابد، از شمار حیواناتی که به این منظور پرورش داده میشوند نیز کاسته خواهد شد، یعنی دیگر میلیاردهایی وجود نخواهند داشت که بیایند مزاحم زندگی ما شوند. همین مثال را میتوانیم در مورد دیگر حیواناتی بزنیم که به منظورهایی دیگر پرورش داده میشوند، مثلا موش و خرگوشهای آزمایشگاههای علمی. بهموازاتی که فلسفهی حقوق حیوانات در میان انسانها پیروان بیشتری بیابد، از تقاضا برای فرآوردههای حیوانی کاسته خواهد و بنابراین فشارهای مالی و اقتصادی برای پرورش حیوانات کاهش خواهد یافت و بنابراین حیوان کمتری پرورش داده خواهد شد... تا زمانی که دلیل وجودی چنین پرورشی بهکلی از میان برود.
#پاسخ_به_نقد
برشی از مقالۀ «آشنایی با فلسفهی حقوق حیوانات» نوشتۀ پروفسور تام ریگان، ترجمۀ مهرداد مهربان.
@IranVEG
سالانه در حدود چهار تا پنج میلیارد نفر از حیوانات صرفاً برای تغذیهی انسانها به کشتارگاه فرستاده میشوند، آنهم فقط در کشور آمریکا. شمار حیواناتِ قربانی در سطح جهانی بهمراتب از این هم بیشتر است. علت این رقمِ سرسامآور بسیار ساده است: هنوز بس فراواناند انسانهایی که گوشت مصرف میکنند. مقدار عرضهی کالای حیوانی مستقیماً به مقدار تقاضای مشتریان بستگی دارد.
اما اگر فلسفهی حقوق حیوانات چنان رواج یابد که انسانها همگی گیاهخوار شوند، دلیلی ندارد که نگران شویم از این که مثلا میلیاردها گاو و گوسفند و خوک سرازیر شوند به خیابانها و خانههای ما... چرا؟ زیرا بههمان تدریج که میزان تقاضا برای گوشت کاهش مییابد، از شمار حیواناتی که به این منظور پرورش داده میشوند نیز کاسته خواهد شد، یعنی دیگر میلیاردهایی وجود نخواهند داشت که بیایند مزاحم زندگی ما شوند. همین مثال را میتوانیم در مورد دیگر حیواناتی بزنیم که به منظورهایی دیگر پرورش داده میشوند، مثلا موش و خرگوشهای آزمایشگاههای علمی. بهموازاتی که فلسفهی حقوق حیوانات در میان انسانها پیروان بیشتری بیابد، از تقاضا برای فرآوردههای حیوانی کاسته خواهد و بنابراین فشارهای مالی و اقتصادی برای پرورش حیوانات کاهش خواهد یافت و بنابراین حیوان کمتری پرورش داده خواهد شد... تا زمانی که دلیل وجودی چنین پرورشی بهکلی از میان برود.
#پاسخ_به_نقد
برشی از مقالۀ «آشنایی با فلسفهی حقوق حیوانات» نوشتۀ پروفسور تام ریگان، ترجمۀ مهرداد مهربان.
@IranVEG
Forwarded from رسانه VEG🌱 (Kimia Moezzi)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خبرگزاریهای مختلف بارها و بارها تیتر زدند که خطر بروز سکتهٔ مغزی در گیاهخواران بیشتر از همهچيزخواران است. دکتر نیل بارنارد، بنیانگذار کمیتهٔ پزشکان برای پزشکی مسئولانه، توضیح میدهد چرا تحقیق انجامشده در اینباره و پوششهای خبریِ آن گمراهکننده است.
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
@VEGMedia
#پاسخ_به_نقد
@IranVEG
@VEGMedia
Audio
کانال رادیو وگ تقدیم میکند:
📻 مزۀ محصولات حیوانی را دوست دارم
🎙گوینده: نفیسه مهرابی بیان
📖 مطالعۀ مطلب
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
@RadioVEG
📻 مزۀ محصولات حیوانی را دوست دارم
🎙گوینده: نفیسه مهرابی بیان
📖 مطالعۀ مطلب
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
@RadioVEG
🔺 من که خودم حیوانات را دوست دارم و اذیتشان هم نمیکنم
🔹 ما در دنیایی پر از حیواندوستان زندگی میکنیم. هیچکس نمیگوید حیوانات را دوست ندارد—حداقل تقریباً هیچکس. عملاً همه موافقاند که ظلم به حیوانات درست نیست و میگویند کسانی که مرتکب حیوانآزاری میشوند باید مجازات شوند. به همین دلیل است که قوانینی هم برای حفظ حقوق حیوانات (یا حداقل بعضی از آنها) داریم. اما چطور ممکن است این دنیای حیواندوستان همان دنیایی باشد که مردمش نهتنها مرگ سالانه بیش از ۵۶ میلیارد حیوان خشکیزی و ۲.۷ تریلیون حیوان آبزی را قابلقبول میدانند*، بلکه فعالانه از تداوم آن حمایت هم میکنند و معتقدند این کار از لحاظ اخلاقی موجه است؟
🔹 خب، آیا میشود حیوانات را دوست داشت و در عین حال آنها را خورد؟ جواب منفی است. البته که نمیشود: متناقض است. گفتن اینکه حیوانات را دوست دارید درحالیکه تکههای بدن و ترشحاتشان را میخورید مثل این است که بگویید «البته که میشه بچهم رو دوست داشته باشم و کتکش هم بزنم.» اگر والدی آزارگر بگوید بچهاش را دوست دارد اما او را کتک هم بزند، این تصور برایمان پیش میآید که مشکل روانی دارد! این موضوع نشاندهندۀ روانشناسیِ نگرانکننده و ایدئولوژی متناقضی است که—در مقام جماعتی از «حیواندوستان» که در حقیقت «حیوانخوار» هستیم—داریم.
🔹 به بیان دیگر، اگر کسی را دوست داشته باشید، به هیچ وجه ممکن نیست بخواهید بهاجبار باردار شود، شکنجه، کشته، یا خورده شود، دیگر چه رسد به اینکه خودتان پول بدهید تا این اتفاقها برایش بیفتد. اگر کسی را دوست داشته باشید، میخواهید به هر قیمتی مانع از آن شوید که برایش پیشامدهای بدی رخ دهد. پس اگر حیوانات را هم دوست داشته باشید، در این صورت، خودبهخود، به هیچ وجه نمیخواهید تکّههای بدن کشتهشدهشان را در بشقابی جلوی خود ببینید.
🔹 این موضوع را سادهتر هم میتوان بیان کرد. درصورتیکه طرف صحبتتان فرد حیوانخواریست که حیوانی همدم (مثلاً یک سگ) دارد، بپرسید اگر بنا باشد سگش را مُثله کند و بکشد، آیا باز هم امکان دارد خودش را دوستدارِ آن سگ بداند؟ حیواندوستبودن به این معنا است که عاشق حیوانات باشیم، به آنها توجه کنیم، و نسبت به آنها شفقت بورزیم، آن هم به همۀ آنها، نه فقط به حیواناتی که جامعه میگوید دوستشان بداریم. برای آنکه دوستدار واقعی حیوانات باشید، باید قبول داشته باشید که همهی آنها لیاقت زندگیکردن دارند و سزاوار آناند که زندگیشان از ستم انسانها بهدور باشد.
🔹 پس نه! اینکه بگوییم میتوان حیوانات را دوست داشت و در عین حال آنها را خورد عذر موجهی برای حیوانخواری نیست؛ در واقع چنین چیزی حتی امکانپذیر هم نیست. وقتی که فردی غیرگیاهخوار ادعا میکند حیواندوست است، دوروییاش را برایش توضیح دهید. کافیست بگویید: «اگه برای صدمهزدن به حیوونا پول بدیم، واقعاً میشه بگیم دوستشون هم داریم؟!»—احتمالش هست این قبیل افراد قبلاً هرگز دربارۀ رابطهشان با حیوانات به این صورت فکر نکرده باشند.
* تعداد حیواناتی که سالانه کشته میشوند بعد از انتشار اولیۀ نسخۀ انگلیسی این مطلب افزایش چشمگیری داشته است. برای کسب اطلاع از آمارِ بهروز، این لینک را ببینید.
🔍فرستههای مرتبط:
▫️ما «دوستدار» اندک حیواناتی گزیده هستیم.
▫️ماتریکسِ گونهخواری: دیرپاترین مغزشوییِ تاریخ بشر.
▫️اولین رستوران اروپایی که گربه سرو میکند.
[تهیهکننده: سینا مومنی]
📚 منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, Earthling Ed, pp. 6-8.
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
@IranVEG
🔹 ما در دنیایی پر از حیواندوستان زندگی میکنیم. هیچکس نمیگوید حیوانات را دوست ندارد—حداقل تقریباً هیچکس. عملاً همه موافقاند که ظلم به حیوانات درست نیست و میگویند کسانی که مرتکب حیوانآزاری میشوند باید مجازات شوند. به همین دلیل است که قوانینی هم برای حفظ حقوق حیوانات (یا حداقل بعضی از آنها) داریم. اما چطور ممکن است این دنیای حیواندوستان همان دنیایی باشد که مردمش نهتنها مرگ سالانه بیش از ۵۶ میلیارد حیوان خشکیزی و ۲.۷ تریلیون حیوان آبزی را قابلقبول میدانند*، بلکه فعالانه از تداوم آن حمایت هم میکنند و معتقدند این کار از لحاظ اخلاقی موجه است؟
🔹 خب، آیا میشود حیوانات را دوست داشت و در عین حال آنها را خورد؟ جواب منفی است. البته که نمیشود: متناقض است. گفتن اینکه حیوانات را دوست دارید درحالیکه تکههای بدن و ترشحاتشان را میخورید مثل این است که بگویید «البته که میشه بچهم رو دوست داشته باشم و کتکش هم بزنم.» اگر والدی آزارگر بگوید بچهاش را دوست دارد اما او را کتک هم بزند، این تصور برایمان پیش میآید که مشکل روانی دارد! این موضوع نشاندهندۀ روانشناسیِ نگرانکننده و ایدئولوژی متناقضی است که—در مقام جماعتی از «حیواندوستان» که در حقیقت «حیوانخوار» هستیم—داریم.
🔹 به بیان دیگر، اگر کسی را دوست داشته باشید، به هیچ وجه ممکن نیست بخواهید بهاجبار باردار شود، شکنجه، کشته، یا خورده شود، دیگر چه رسد به اینکه خودتان پول بدهید تا این اتفاقها برایش بیفتد. اگر کسی را دوست داشته باشید، میخواهید به هر قیمتی مانع از آن شوید که برایش پیشامدهای بدی رخ دهد. پس اگر حیوانات را هم دوست داشته باشید، در این صورت، خودبهخود، به هیچ وجه نمیخواهید تکّههای بدن کشتهشدهشان را در بشقابی جلوی خود ببینید.
🔹 این موضوع را سادهتر هم میتوان بیان کرد. درصورتیکه طرف صحبتتان فرد حیوانخواریست که حیوانی همدم (مثلاً یک سگ) دارد، بپرسید اگر بنا باشد سگش را مُثله کند و بکشد، آیا باز هم امکان دارد خودش را دوستدارِ آن سگ بداند؟ حیواندوستبودن به این معنا است که عاشق حیوانات باشیم، به آنها توجه کنیم، و نسبت به آنها شفقت بورزیم، آن هم به همۀ آنها، نه فقط به حیواناتی که جامعه میگوید دوستشان بداریم. برای آنکه دوستدار واقعی حیوانات باشید، باید قبول داشته باشید که همهی آنها لیاقت زندگیکردن دارند و سزاوار آناند که زندگیشان از ستم انسانها بهدور باشد.
🔹 پس نه! اینکه بگوییم میتوان حیوانات را دوست داشت و در عین حال آنها را خورد عذر موجهی برای حیوانخواری نیست؛ در واقع چنین چیزی حتی امکانپذیر هم نیست. وقتی که فردی غیرگیاهخوار ادعا میکند حیواندوست است، دوروییاش را برایش توضیح دهید. کافیست بگویید: «اگه برای صدمهزدن به حیوونا پول بدیم، واقعاً میشه بگیم دوستشون هم داریم؟!»—احتمالش هست این قبیل افراد قبلاً هرگز دربارۀ رابطهشان با حیوانات به این صورت فکر نکرده باشند.
* تعداد حیواناتی که سالانه کشته میشوند بعد از انتشار اولیۀ نسخۀ انگلیسی این مطلب افزایش چشمگیری داشته است. برای کسب اطلاع از آمارِ بهروز، این لینک را ببینید.
🔍فرستههای مرتبط:
▫️ما «دوستدار» اندک حیواناتی گزیده هستیم.
▫️ماتریکسِ گونهخواری: دیرپاترین مغزشوییِ تاریخ بشر.
▫️اولین رستوران اروپایی که گربه سرو میکند.
[تهیهکننده: سینا مومنی]
📚 منبع:
30 non-vegan excuses & how to respond to them, Earthling Ed, pp. 6-8.
#پاسخ_به_نقد #اخلاقی
@IranVEG
🕊 صلحگرایی و گیاهخواری
بخشهایی از مدخل صلحگرایی، دانشنامهی فلسفهی استنفورد
💡 صلحگرایی را نفی اصولیِ جنگ و کشتار میدانند... صلحگرایی را میتوان در توصیف التزام به عدمخشونت در زندگی شخصی به کار برد که ممکن است تلاش برای پرورش فضایل صلحطلبانه نظیر مدارا، شفقت، گذشت و عشق را در بر بگیرد. همچنین صلحگرایی را میتوان تا جایی تعمیم داد که عدمخشونت نسبت به تمام موجودات ذیشعور [حسمند] را در بر بگیرد و لذا، به التزام به گیاهخواری و آنچه آلبرت شوایتسر «تکریم زندگی» مینامید منتهی شود.
🌿 تقریباً تمام مدافعان صلحگراییِ مطلق، دشواری نایل آمدن به ایدهی مطلق صلحگرایی را تصدیق میکنند. گاندی در زندگینامهی خودنوشتش مینویسد:
«انسان نمیتواند لحظهای بدون ارتکاب خودآگاه یا ناخودآگاهِ خشونتِ (هیمسا) بیرونی زندگی کند... پس سرسپردهی عدمخشونت (آهیمسا) به این ایمان وفادار میماند اگر سرچشمهی تمام اعمالش شفقت باشد، اگر با تمام توانِ خود از نابودی کوچکترین مخلوقات بپرهیزد، در نجات آنها بکوشد، و لذا، همواره، برای رهاشدن از چنبرهی مرگبار خشونت مجاهده کند. او پیوسته در خویشتنداری و شفقت میبالد، اما هرگز نمیتواند به طور کامل از خشونتِ بیرونی رها شود.»
📚 منبع: صلحگرایی؛ دانشنامهی فلسفهی استنفورد؛ آندرو فیلیا؛ ترجمهی مریم هاشمیان؛ نشر ققنوس؛ صص ۱۳، ۱۵، ۳۲. (با مقادیری تغییر)
🔍 در تعریف وگانیسم توسط وگنسوسایتی این واقعگرایی لحاظ شده است: «وگانیسم سبکی از اندیشیدن و زیستن است که فرد میکوشد، تا جایی که امکانپذیر و مقدور است، از همهی انواع استثمار و ستمگری علیه حیوانات برای خوراک، پوشاک، و هر نوع مصرف دیگری بپرهیزد؛ در این راستا، تولید و کاربرد جایگزینهای غیرحیوانی را برای بهرهمندی انسانها، حیوانات، و محیط زیست تشویق مینماید. از نظر رژیم غذایی، وگانیسم بر روشی دلالت میکند که در آن یکایکِ محصولاتی که بهنحوی از حیوانات بهدست آمدهاند از روی بشقاب حذف میشوند.» محدودیتهای عملیِ زندگی امکانِ عدمخشونتِ صددرصدی را منتفی میکند؛ برای تولید گیاهان هم حیوانات بسیاری که آفت یا موذی دانسته میشوند، عمداً یا غیرعمد، در زمینهای کشاورزی کشته میشوند. با این حال، از نظر اخلاقی انتخابهای خشونتپرهیزانه برای کاهش رنج حیوانات همچنان اهمیت دارند و نباید در دام کمالگراییای افتاد که میگوید چون نمیتوان آرمان عدمخشونت را کاملاً محقق کرد پس کاستن از رنج حیوانات هم بیفایده است! درست است که نمیتوان بیآزار بود اما کمآزاری همچنان فضیلتی ارزشمند است؛ «که رستگاری جاوید در کمآزاریست.»*
* حافظ
#معرفی_کتاب #پاسخ_به_نقد #اخلاقی #روز_صلح #خشونت
@IranVEG
بخشهایی از مدخل صلحگرایی، دانشنامهی فلسفهی استنفورد
💡 صلحگرایی را نفی اصولیِ جنگ و کشتار میدانند... صلحگرایی را میتوان در توصیف التزام به عدمخشونت در زندگی شخصی به کار برد که ممکن است تلاش برای پرورش فضایل صلحطلبانه نظیر مدارا، شفقت، گذشت و عشق را در بر بگیرد. همچنین صلحگرایی را میتوان تا جایی تعمیم داد که عدمخشونت نسبت به تمام موجودات ذیشعور [حسمند] را در بر بگیرد و لذا، به التزام به گیاهخواری و آنچه آلبرت شوایتسر «تکریم زندگی» مینامید منتهی شود.
🌿 تقریباً تمام مدافعان صلحگراییِ مطلق، دشواری نایل آمدن به ایدهی مطلق صلحگرایی را تصدیق میکنند. گاندی در زندگینامهی خودنوشتش مینویسد:
«انسان نمیتواند لحظهای بدون ارتکاب خودآگاه یا ناخودآگاهِ خشونتِ (هیمسا) بیرونی زندگی کند... پس سرسپردهی عدمخشونت (آهیمسا) به این ایمان وفادار میماند اگر سرچشمهی تمام اعمالش شفقت باشد، اگر با تمام توانِ خود از نابودی کوچکترین مخلوقات بپرهیزد، در نجات آنها بکوشد، و لذا، همواره، برای رهاشدن از چنبرهی مرگبار خشونت مجاهده کند. او پیوسته در خویشتنداری و شفقت میبالد، اما هرگز نمیتواند به طور کامل از خشونتِ بیرونی رها شود.»
📚 منبع: صلحگرایی؛ دانشنامهی فلسفهی استنفورد؛ آندرو فیلیا؛ ترجمهی مریم هاشمیان؛ نشر ققنوس؛ صص ۱۳، ۱۵، ۳۲. (با مقادیری تغییر)
🔍 در تعریف وگانیسم توسط وگنسوسایتی این واقعگرایی لحاظ شده است: «وگانیسم سبکی از اندیشیدن و زیستن است که فرد میکوشد، تا جایی که امکانپذیر و مقدور است، از همهی انواع استثمار و ستمگری علیه حیوانات برای خوراک، پوشاک، و هر نوع مصرف دیگری بپرهیزد؛ در این راستا، تولید و کاربرد جایگزینهای غیرحیوانی را برای بهرهمندی انسانها، حیوانات، و محیط زیست تشویق مینماید. از نظر رژیم غذایی، وگانیسم بر روشی دلالت میکند که در آن یکایکِ محصولاتی که بهنحوی از حیوانات بهدست آمدهاند از روی بشقاب حذف میشوند.» محدودیتهای عملیِ زندگی امکانِ عدمخشونتِ صددرصدی را منتفی میکند؛ برای تولید گیاهان هم حیوانات بسیاری که آفت یا موذی دانسته میشوند، عمداً یا غیرعمد، در زمینهای کشاورزی کشته میشوند. با این حال، از نظر اخلاقی انتخابهای خشونتپرهیزانه برای کاهش رنج حیوانات همچنان اهمیت دارند و نباید در دام کمالگراییای افتاد که میگوید چون نمیتوان آرمان عدمخشونت را کاملاً محقق کرد پس کاستن از رنج حیوانات هم بیفایده است! درست است که نمیتوان بیآزار بود اما کمآزاری همچنان فضیلتی ارزشمند است؛ «که رستگاری جاوید در کمآزاریست.»*
* حافظ
#معرفی_کتاب #پاسخ_به_نقد #اخلاقی #روز_صلح #خشونت
@IranVEG