📕 ارگاسم سیاسی با ریتمهای فلسطینی
دربارهی ناهُشیاری آیینی در خلأ آیینهای سنتی
✍️ #نیما_قاسمی
دههها پیش، هابرماس، فیلسوف چپگرا اما مدرنیست اروپایی در انتقاد از چپ پسامدرن و خردهفرهنگهای دیونیسوسی که ایجاد میکند چنین نوشت:
«… در این هیأت فکری که از نیچه تا هایدگر و فوکو ادامه مییابد٬ آمادگی خاصی برای هیجانزدگی بیدلیل و علتی پدید میآید؛ متعاقب آن خردهفرهنگهایی تشکیل میشوند که هیجانزدگی خود را از طریق انجام مناسک و شعائر در غیاب هر گونه محملی برای آن اعمال تسکین میبخشند و از حقایق آیندهای خبر میدهند که ظاهراً پیشاپیش به شیوهای نامعلوم از آن باخبر گشتهاند.
چنین بازی موهنی با جذبههای مذهبی و زیباییشناسانهاش٬ به ویژه در بین روشنفکرانی جاذبه یافته است که حاضرند فکر و اندیشهی خود را در مذبح نیاز به به معنایابی قربانی کنند»
راه برونرفتی از فلسفهی سوژه: خرد ارتباطی در مقابل خرد سوژه- محور؛ از مدرنیسم تا پستمدرنیسم٬ لارنس کهون٬ صفحهی ۱۰۴۲
عدهای جوان که متوسط سن آنها پایین است، همواره تمایلی روانشناختی از خود بروز میدهند که «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند!» آنها بیآنکه به پیچیدگیهای مناسبات انسانی واقف شده باشند، به آسانی در دام باندهای بزرگ تبهکار میافتند به شرط آنکه این باندها بتوانند آرمانهای بزرگی طرح کنند که مفهومش، نابودی کامل وضع فعلی، و آغاز چیزی تازه و به کلی نو باشد.
اما تمایل انسان به شور دیونیسوسی، به گواه تاریخ، ریشهدارتر از این است که در حکم نسیم خنکی در دوران نوجوانی باشد. نیروی دیونیوسوسی، چنانکه نیچه میفهمید و مکس شلر و لودویگ کلاگز آن را تفسیر میکردند، نیرویی ویرانگر، نفیکننده و معطوف به انقلابیگریست که در جوامع سنتی، از راه مناسک و آیینهای جمعی، کنترل میشدهاند. اما در زمانهای که آیینهای سنتی بومی کارکرد معمول خود را از دست داده باشند، هر چیزی که قابلیت شورش جمعی داشته باشد و بتواند جمعیت زیادی را سر وجد بیاورد، نامزد ایفاء همان نقش خواهد بود. مثلاً برساختن تصویری از یک شیطان یا بلاگردان مجسم و در دسترس که بتوان عروسک آن را آتش زد و یا در صورت امکان، به خودش یورش برد، و خشم و نفرت را بر سرش خالی کرد، همان کارکرد آیینی سابق را خواهند داشت.
یهودیان در سراسر سیاره، و تنها دولت یهودی آنها در قلب خاورمیانه، نقش همان بز بلاگردان همیشگی را بازی میکنند.
کلاگز معتقد بود در مقیاس فرد، با همین شور، میتوان «بیخودی» (ego death) را تجربه کرد و به خلسههای عارفانه و جذبههای ناهشیارانه فروافتاد. چرا که این نیروها در عمل، توانا به فلج کردن self control و سازوکارهای آن در هر فرد انسانیاند. بیجهت نیست که اعضای چنین محافلی، معمولاً از کارکرد داروهای روانگردان برای تجربهی کامل شور دیونیسوسی، بهره میبرند. رقص و موزیک ریتمیک، ابزارهای موثر دیگرند.
واقعیت این است که هر جامعهای که دوام آورده بیشک سیاستی برای کنترل این شور دیونیسوسی داشته است؛ و اگر نیروهایی که یکپارچگی ایگو را در فرد، و نظم فراگیر سیاسی را در اجتماع نشانه گرفتهاند، به نحو بهینه مدیریت نشوند، خرابیهای جبران ناپذیر بجاخواهند گذاشت. عاملان چنین ویرانیهایی، آنگاه همچون مرد جوانی پس از ارگاسم، بیحس و حال افتاده، مدتی با لذت به حاصل عمل خود نگاه خواهند کرد تا ناچار شوند مابقی عمر تاوان بازسازی و جبران آن را بپردازند!
صدای آن تینیجر فلسطینی که با هیجان به خانوادهاش در غزه میگفت که چطور یهودیها را گرفته، به آنها تجاوز کرده و تنی چند را هم سر بریده است، از منظر روانشناختی و فلسفی، نوعاً با شور و هیجان «حامیان فلسطین» در آمریکای شمالی تفاوتی ندارد. صدای هر دو، صدای خدای ویرانی و «خودویرانگری»ست. این دیونیسوس، خدای باستانیست که سخن میگوید!
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
دربارهی ناهُشیاری آیینی در خلأ آیینهای سنتی
✍️ #نیما_قاسمی
دههها پیش، هابرماس، فیلسوف چپگرا اما مدرنیست اروپایی در انتقاد از چپ پسامدرن و خردهفرهنگهای دیونیسوسی که ایجاد میکند چنین نوشت:
«… در این هیأت فکری که از نیچه تا هایدگر و فوکو ادامه مییابد٬ آمادگی خاصی برای هیجانزدگی بیدلیل و علتی پدید میآید؛ متعاقب آن خردهفرهنگهایی تشکیل میشوند که هیجانزدگی خود را از طریق انجام مناسک و شعائر در غیاب هر گونه محملی برای آن اعمال تسکین میبخشند و از حقایق آیندهای خبر میدهند که ظاهراً پیشاپیش به شیوهای نامعلوم از آن باخبر گشتهاند.
چنین بازی موهنی با جذبههای مذهبی و زیباییشناسانهاش٬ به ویژه در بین روشنفکرانی جاذبه یافته است که حاضرند فکر و اندیشهی خود را در مذبح نیاز به به معنایابی قربانی کنند»
راه برونرفتی از فلسفهی سوژه: خرد ارتباطی در مقابل خرد سوژه- محور؛ از مدرنیسم تا پستمدرنیسم٬ لارنس کهون٬ صفحهی ۱۰۴۲
عدهای جوان که متوسط سن آنها پایین است، همواره تمایلی روانشناختی از خود بروز میدهند که «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند!» آنها بیآنکه به پیچیدگیهای مناسبات انسانی واقف شده باشند، به آسانی در دام باندهای بزرگ تبهکار میافتند به شرط آنکه این باندها بتوانند آرمانهای بزرگی طرح کنند که مفهومش، نابودی کامل وضع فعلی، و آغاز چیزی تازه و به کلی نو باشد.
اما تمایل انسان به شور دیونیسوسی، به گواه تاریخ، ریشهدارتر از این است که در حکم نسیم خنکی در دوران نوجوانی باشد. نیروی دیونیوسوسی، چنانکه نیچه میفهمید و مکس شلر و لودویگ کلاگز آن را تفسیر میکردند، نیرویی ویرانگر، نفیکننده و معطوف به انقلابیگریست که در جوامع سنتی، از راه مناسک و آیینهای جمعی، کنترل میشدهاند. اما در زمانهای که آیینهای سنتی بومی کارکرد معمول خود را از دست داده باشند، هر چیزی که قابلیت شورش جمعی داشته باشد و بتواند جمعیت زیادی را سر وجد بیاورد، نامزد ایفاء همان نقش خواهد بود. مثلاً برساختن تصویری از یک شیطان یا بلاگردان مجسم و در دسترس که بتوان عروسک آن را آتش زد و یا در صورت امکان، به خودش یورش برد، و خشم و نفرت را بر سرش خالی کرد، همان کارکرد آیینی سابق را خواهند داشت.
یهودیان در سراسر سیاره، و تنها دولت یهودی آنها در قلب خاورمیانه، نقش همان بز بلاگردان همیشگی را بازی میکنند.
کلاگز معتقد بود در مقیاس فرد، با همین شور، میتوان «بیخودی» (ego death) را تجربه کرد و به خلسههای عارفانه و جذبههای ناهشیارانه فروافتاد. چرا که این نیروها در عمل، توانا به فلج کردن self control و سازوکارهای آن در هر فرد انسانیاند. بیجهت نیست که اعضای چنین محافلی، معمولاً از کارکرد داروهای روانگردان برای تجربهی کامل شور دیونیسوسی، بهره میبرند. رقص و موزیک ریتمیک، ابزارهای موثر دیگرند.
واقعیت این است که هر جامعهای که دوام آورده بیشک سیاستی برای کنترل این شور دیونیسوسی داشته است؛ و اگر نیروهایی که یکپارچگی ایگو را در فرد، و نظم فراگیر سیاسی را در اجتماع نشانه گرفتهاند، به نحو بهینه مدیریت نشوند، خرابیهای جبران ناپذیر بجاخواهند گذاشت. عاملان چنین ویرانیهایی، آنگاه همچون مرد جوانی پس از ارگاسم، بیحس و حال افتاده، مدتی با لذت به حاصل عمل خود نگاه خواهند کرد تا ناچار شوند مابقی عمر تاوان بازسازی و جبران آن را بپردازند!
صدای آن تینیجر فلسطینی که با هیجان به خانوادهاش در غزه میگفت که چطور یهودیها را گرفته، به آنها تجاوز کرده و تنی چند را هم سر بریده است، از منظر روانشناختی و فلسفی، نوعاً با شور و هیجان «حامیان فلسطین» در آمریکای شمالی تفاوتی ندارد. صدای هر دو، صدای خدای ویرانی و «خودویرانگری»ست. این دیونیسوس، خدای باستانیست که سخن میگوید!
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
آرشیو و نظرات جامعه شناسی