جامعه‌شناسی
40.4K subscribers
3.46K photos
474 videos
144 files
2.41K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
📃من اینترنت ندارم پس نیستم
✍️ #فردین_علیخواه

پاتریک مک‌گینیس، نویسندۀ امریکایی در سال 2002 اصطلاح فومو(1) را برای بیان یکی از پیامدهای روانی استفاده از شبکه‌های اجتماعی بکار برد. این اصطلاح به ترسِ ناشی از «جا ماندن»، « از دست دادن»، « شامل نشدن»، « حذف شدن» و « کنار گذاشته‌شدن» اشاره دارد. کاربر شبکه‌های اجتماعی به عکس‌هایی که دیگران، و به ویژه دوستان و آشنایانش، در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند نگاه می‌کند، و دوباره نگاه می‌کند، حسدش برانگیخته می‌شود و حس تلخی به سراغ او می‌آید، حسی از اینکه آنها خوش‌اند و او از هر چه خوشی است جا مانده، آنها با هم‌اند و دارند از اوقاتشان لذت می‌برند و او را کنار گذاشته‌اند. ترسِ از دست دادن فرصتِ حضور، یکی از معانی اولیۀ فومو است.

پس از آنکه مک‌گینیس از چنین پیامدی سخن گفت تحقیقات روان‌شناسان و پژوهشگران رفتارشناسی در اینترنت دربارۀ چنین موضوعاتی بیشتر شد. با این تحقیقات، برداشت های جدیدتری از فومو ارائه شد. در کل فومو دربرگیرندۀ ترس و واهمۀ «جا ماندن از جهان» است. وقتی به اینترنت متصل نیستیم این احساس را داریم که جهان به‌مانند رودخانه‌ای پیش می‌رود و ما به شکل سرزنش‌آمیزی در جای خود دچار سکون و سکوت شده‌ایم. کاربرانی که پیوسته تلفن همراه خود را در دست می‌گیرند و چشم از صفحۀ آن برنمی‌دارند، آنانی که بدون دلیل مدام در حال «پیج‌گردی» هستند و به معنای واقعی کلمه تبدیل به «ولگردِ وبگرد» شده‌اند بیشتر دچار چنین احساسی می‌شوند. آنان وقتی تلفن همراه یا اتصال به اینترنت را، حتی برای دقایقی، از دست می‌دهند دچار وضعیت‌های روانی نگران‌کننده‌ای می‌شوند که «ترسِ از‌جا‌ماندن از دنیا» تنها یکی از آنهاست. در این خصوص، با الهام از جملۀ مشهور دکارت یعنی «من می‌اندیشم پس هستم»، دربارۀ این گروه از افراد می توان گفت که به سندروم «من اینترنت ندارم پس نیستم» دچار می‌شوند.

در همین خصوص، تحقیقات نشان داد که کاربران شبکه‌های اجتماعی علاوه بر اینکه از دیدن عکس‌های سرخوشی و لذت‌های روزمرۀ دوستان‌شان، به احتمال، دچار « فومو » می‌شوند با ندیدن عکس‌ها هم حس و حال خوبی ندارند. برخی این حس و حال را با «مومو» MOMO (2)شرح دادند که می‌تواند به معنای «رمز و راز یا معمای جا ماندن» باشد. وقتی هیچ عکسی از رویدادهای زندگی روزمرۀ دوستان و آشنایان منتشر نمی‌شود حتما کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است. در این وضعیت کاربرِ شبکه‌های اجتماعی مدام دچار این وسواس فکری است که با منتشر نکردن عکس، آنها نمی‌خواهند او از موضوعی باخبر شود. آنها دارند خوشی‌ها، دورهمی‌ها، گشت‌و‌گذارهایشان را از او پنهان می‌کنند.
پیامدهای روانی استفادۀ بیش از حد از شبکه های اجتماعی یا حضور آنلاین، به دو وضعیت یاد شده محدود نمی‌شود. محققان از «فو-مومو»(3)، «فوجی»(4) و دهها اصطلاح دیگر می‌گویند که همگی بیانگر تأثیرات نامطلوب اینترنت بر روان کاربران است. برای مثال منظور از فوجی یا ترس از پیوستن، نداشتن اعتماد بنفس و همچنین واهمۀ پیوستن به گروههای مجازی است. ترس از اینکه هیچ کس نظرات یا واکنش‌های ما را «لایک» یا پسند نکند و حسی از تنهایی به سراغ ما بیاید.

شاید برخی از خوانندگان این متن، آنچه گفته شد را نه مسئله‌ای جدی، بلکه متعلق به بخش‌های کوچکی از کاربران شبکه‌های اجتماعی بدانند ولی بدون تردید این مشکلات در نسل جدید که به «بومی‌های دیجیتال» مشهورند یعنی نسلی که تولد و رشدش در عصر اینترنت اتفاق افتاده است جدی‌تر به نظر می‌رسد.

در نهایت آنکه اگر وضعیتی مانند فومو را در یک سر طیف قرار دهیم در آنطرف آن وضعیتی با عنوان جومو(5) به معنای «لذتِ از ‌جا‌‌ماندن» است. در این وضعیت، فرد ارتباط خود را با اینترنت قطع می‌کند و از ساعات و لحظات بدون اینترنت خود لذت می‌برد و خود را مشغول کاری دیگر می‌نماید. این گروه از افراد عدم اتصال به اینترنت و عدم حضور در شبکه‌های اجتماعی را موجب آرامش و آسودگی خود می‌دانند. روشن است که این وضعیت غیرواقع‌بینانه است و با توجه به شرایط و مناسبات زندگی امروزی، غیرعملی و ناممکن به نظر می‌رسد، هر چند هم اکنون برخی افراد «متفاوت‌پیشه» آگاهانه چنین رویه‌ای را انتخاب کرده‌اند.

کاش بتوان در این طیف جایی بین «فومو» و «جومو» یافت. جایی که تمام لحظات و دقایق زندگی به تلفن همراه ختم نشود و از تلفن همراه آغاز نگردد. دقایقی که بتوان گفت« من هستم» و مانند ماشینِ پارک‌شده در پارکینگ، یا تلویزیون خاموش اتاق پذیرایی، یا چراغ روشن مطالعه، « تلفن همراه هم برای من و در خدمت من هست».

ارسال نظر: @alikhahfardin

.......................
1-FOMO: Fear of missing out
2-MOMO: mystery of missing out
3-Fo-Fomo: Fear of mystery of the missing out
4-FOJI: Fear of Joining In
5-Jomo: The joy of missing out

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 تغییر، قانون نانوشتۀ زندگی
✍️ #فردین_علیخواه

تغییر یکی از قوانین نانوشتۀ زندگی است. هر چند گفته می‌شود که تغییر، پس از عبور از مرحلۀ جوانی به تدریج دشوار می‌شود ولی وجود مفهومی همچون «اجتماعی شدن مجدد» یا «بازاجتماعی شدن» در متون جامعه‌شناسی مؤید آن است که در مسیر زندگی هر فرد، تغییر کم و بیش استمرار دارد. «بازاجتماعی‌شدن» یعنی فرایند اجتماعی‌شدن از جایی آغاز و در جایی پایان نمی‌گیرد بلکه افراد همواره در معرض اجتماعی‌شدن قرار دارند. مهاجرت؛ چه داخلی و چه خارجی، مسافرت، ورود به محیط‌های جدید شغلی، ورود به مراحل جدیدی از زندگی نظیر تحصیل، ازدواج، سربازی یا بازنشستگی، همگی می‌توانند موجب تغییر افراد شوند. به علاوه، در دنیای جدید قرار گرفتن در معرض انبوهِ رسانه‌های جمعیِ متنوع که حاصل آن به تعبیر برخی از نظریه‌پردازان « انفجارِ معنا» بوده است موجب می‌شود تا افراد در آنچه می‌اندیشند دچار تردید شوند و در سبک و رویه‌های زندگی خود تجدید نظر کنند.

با ذکر این مقدمه، کانونِ بحث این نوشتۀ کوتاه« همسران» هستند یعنی زنان و مردانی که در کنار هم زندگی مشترک را آغاز و آنرا با هم پیش می‌برند. پرسش آن است که آیا در این گروه اجتماعیِ کوچک تغییر به‌آسانی رخ می‌دهد؟ کدام یک، زن یا مرد، آسان‌تر با تغییر کنار می‌آیند؟ بی‌اساس نیست اگر در اینجا ادعا کنیم که در جامعۀ ایرانی، دستکم یکی از دلایل طلاق، چه نوع قانونی آن و چه نوع پیشا-قانونی آن نظیر طلاق عاطفی و جنسی، به شکلی به موضوع تغییر فرد ارتباط دارد.
در خصوص تغییر در بین همسران، چند وضعیت را می‌توان متصور بود:

نخست، زن و مرد، هر دو در مسیر و جهتِ مشترکی تغییر می‌کنند. در اینجا جهان‌بینی، سلیقه و نگاه آنان با همدیگر و به شکلی توأمان تغییر می‌کند و در نتیجه رابطۀ ایشان کمتر چالش‌برانگیز خواهد بود. زنان و مردانی که تلاش می‌کنند همواره تجارب مشترک داشته باشند، زنان و مردانی که مدام تجارب انفرادی جدیدشان را با یکدیگر در میان می‌گذارند و درباره آن حرف می‌زنند، زنان و مردانی که با هم از تغییر استقبال می‌کنند و آگاهانه به سوی آن می‌شتابند جزوی از این گروه‌اند.
دوم، زن و مرد، هر دو تغییر می‌کنند ولی در جهتی مخالف. اینکه افراد چگونه و با قرار گرفتن در چه موقعیت‌ها و شرایطی تغییر می‌کنند موضوع بحث این نوشتۀ کوتاه نیست ولی نکته آن است که عدم گفتگو دربارۀ سلیقه و نگاه جدید ایجاد شده، و یا به رسمیت نشناختن تفاوت سلیقه و نگاه جدید از طرف یکی، معمولا می‌تواند این نوع زندگی‌های مشترک را متزلزل و چالش‌برانگیز نماید. در ضمن، در صورت عدم توافق بر روی تفاوت، طلاق راهکاری طبیعی به شمار می‌رود. گفته شد که تغییر قانون نانوشتۀ زندگی است و ممکن است رخ دهد و ممکن است رخ ندهد. کسی را نمی‌توان به دلیل تغییر کردن سرزنش کرد و به همین دلیل، باید با تغییر رفتاری توأم با مدارا داشت.

سوم، تغییر صرفا در یکی از دو نفر رخ می‌دهد. از جمله زمینه‌ها و شرایطی که معمولا می‌تواند این وضعیت را تسریع نماید عبارتند از: ادامه تحصیل پس از ازدواج به ویژه در زنان، شاغل شدن زنان و در نتیجه کسب استقلال اقتصادی، سفرهای کاری مکرر یکی از آنها به خارج از کشور که در ایران به دلیل قوانین مردسالارانه عمدتا درباره مردان صادق است، زندگی همسر و فرزندان در خارج از کشور و ماندن یکی از آنها که در ایران که عموما این مردان هستند که می‌مانند و همسر و فرزندان را به «خارج» می‌فرستند.

نگاهی عمیق‌تر به زندگیِ روزمره ایرانی بیانگر آن است که طی سال‌های اخیر در مقایسه با مردان، اشتیاق زنان ایرانی برای تغییر چشمگیرتر بوده است. حضور زنان در عرصه‌های علمی، اجتماعی و اقتصادی روز به روز بیشتر می‌گردد و بدون تردید این حضور در نگرش‌ها و سلایق آنان تأثیرگذار است. مراجعه بیشتر زنان به روان‌شناسان و مشاوران علوم تربیتی برای ساختن زندگی بهتر، و در مقابل، مقاومت مردان در مقابل چنین مراجعاتی شاید، بیانگر پویایی یکی، و ایستائی طرف دیگر باشد. همچنین، درخواست رسمی تعداد بیشتری از زنان برای طلاق نیز حداقل می‌تواند گویای آن باشد که آنان خواهان تغییرند و شرایط موجود خود را برنمی‌تابند.
با این وجود، بر پایۀ شواهد موجود می‌توان این گمان جامعه‌شناختی را نیز داشت که در هر صورت مردان نیز کاملا ایستا نیستند و تغییر می‌کنند ولی به دلیل منتفع شدن از وضع موجود و ترجیح بر حفظ آن، تغییر خود را در خانه و خانواده بروز نمی‌دهند بلکه آنرا در لایه‌های دیگری از روابط اجتماعی خود نظیر دوستان و همکاران برملا می‌سازند.
ارسال نظر: @alikhahfardin

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 آزارها و لذت‌های شرم‌آور
✍️ #فردین_علیخواه

ریچارد اسمیت در سال 2013 در کتاب « شادمانی از رنج: شادن‌فرویده و جنبه تاریک طبیعت انسان» به بررسی جنبه‌های مختلف شادمانی از رنج دیگران پرداخت. هر چند او بیان داشت که این نوع شادمانی، احساسی طبیعی در انسان است ولی معتقد بود که امروزه شادمانی از رنج دیگران گسترش یافته است و از این رو نیازمند بررسی‌های ریشه‌دارتری است. اسمیت به نازی‌های دوران هیتلر اشاره می‌کند که چگونه از درد و رنجی که به یهودیان وارد می‌ساختند و تحقیر زجرآور آنان سرخوش بودند.

دنیای انگلیسی‌زبان، همان کلمه اصلی آلمانی شادن‌فرویده(1) را بکار می برد. این اصطلاح بیانگر وضعیتی است که افراد از شکست، درماندگی، تنزل، سقوط، دردمندی، و عذاب دیگران شادمان و سرخوش می‌شوند. ادواردو زاماکوی، نقاش اسپانیایی در سال 1886 اثر معروف «بازگشت به صومعه» را نقاشی کرد که در آن کشیشی پیاده افسار الاغی را در دستانش گرفته و با درماندگی و خشم تلاش می کند تا او را که از جایش تکان نمی‌خورد وادار به حرکت نماید. او تقلا می‌کند ولی الاغ قدمی برنمی‌دارد. آنچه در این تابلو توجه هر مشاهده‌گری را جلب می‌کند صورت‌های خندان سایر کشیشان است که با دست او را نشان می دهند و قاه‌قاه می‌خندند. این تابلو به عنوان یکی از مصداق‌های شادن‌فرویده قلمداد می‌شود. در شادن‌فرویده شاهد افرادی هستیم که با دیدن اشکِ شکست، اشکِ شوق می‌ریزند.

این تفسیر وجود دارد که گاهی شادن‌فرویده می‌تواند حال‌مان را خوب کند و موجب خُنک شدن دل و آسودگی خاطرمان شود. در همان جنگ جهانی دوم کم نبودند مردمانی از هر قوم و از هر دین و نژاد که از شلیک هیتلر به مغز خودش اشک شوق ریختند. در فیلم‌های سینمایی هم اغلب اوقات شاهد خوشحالی تماشاگران پس از مجازات یا مرگ شخصیت منفور فیلم هستیم. روان‌شناسانی مانند اسمیت این تفسیر را هم دارند که شادمانی ناشی از درد و رنج دیگران در موقعیت‌هایی می‌تواند موجب بالا رفتن اعتماد بنفس، و یا خوش‌بینی به جهان شود به ویژه اگر «تازه‌دردمندان» حسودان بدخواه ما، و یا افراد صاحب قدرت، ثروت و شهرت باشند که همیشۀ روزگار در حال صعود و فتح بوده‌اند.

بی‌تردید شادن‌فرویده جنبه‌های چندگانه و پیچیده‌ای دارد که پرداختن به آنها در این نوشته کوتاه ممکن نیست. شادمانی از رنج، درد، آسیب و یا سقوط دیگران موضوعی ساده نیست و بسته به نمونه‌های مختلف، تفاسیر متفاوتی می‌توان از آن داشت. با این وجود من نیز می‌خواهم اذعان کنم که شادن‌فرویده، به ویژه پس از گسترش شبکه‌های اجتماعی مجازی چشمگیرتر شده است. متأسفانه در رسانه‌های جمعی به ویژه تلویزیون همواره متداول بوده است که بُرش‌هایی از کلیپ‌های به هم چسبیده نمایش داده شود که در آن نه «ماجراجویان بی‌کلّه»، که افراد عادی نظیر کودکان یا سالمندان در طول زندگی روزانه و در موقعیت‌های مختلف به شدت به سطح زمین و یا در و دیوار برخورد ‌کنند تا بساط خنده مخاطبان فراهم شود. در این تصاویر که عموما با آهنگی کمیک نیز همراه است افراد صدمه‌دیده، به ویژه کودکان، از درد اشک می‌ریزند و حال آنکه افکت صدای خنده روی تصویر به گوش می‌رسد!

ولی این روزها برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی گامی فراتر نهاده‌اند که آنرا «آزارهای شرم‌آور» می نامم. آنان به پخش کلیپ‌های معمول اکتفا نکرده و برای جذب فالوور(دنبال کننده) و لایک(پسند) بیشتر، خود دست بکار تولید محتوا شده‌اند. منظور، کلیپ‌هایی است که با عناوینی همچون شوخی‌های شهرستانی، شوخی‌های خرکی، دوربین مخفی و در مواردی با نام «چالش» تهیه می‌شود.

به این مثال‌ها دقت کنید: یک نوجوان نزدیک کفِ پای پدرش که در خواب است فندک روشن می‌کند و با دیدن وحشت و درماندگی پدر می‌خندد، فردی با نگاه به دوربین پارچ آب سرد را بر صورت دوستی که در خواب عمیق است خالی می‌کند و سپس با مشاهده درماندگی او می‌خندد، فردی ناغافل موی بلند همسرش را کوتاه می‌کند و سپس به داد و فریادهای او می‌خندد، فردی یک مارمولک را روی شانه‌های دیگری می‌گذارد و سپس با دیدن وحشت او قاه‌قاه می‌خندد، فردی ناگهان ضبط صوت را با صدای بلند نزدیک به گوش فرد دیگری که در خواب است روشن می‌کند و سپس با دیدن وحشت او می‌خندد، فردی چراغ آسانسور را خاموش می‌کند و بعد نقابی ترسناک بر صورت می‌گذارد و از ترساندن همراه خود لذت می برد و...

فراموش نکنیم که در طرف دیگر این تصاویر مخاطبی است که می‌پسندد. در طرف دیگرِ این نوع «آزارهای شرم‌آور»، « لذت‌های شرم‌آور» نشسته است، مخاطبی که با تماشای تشویش افراد حاضر در تصاویر، با فرد آزاررسان همراه می‌شود. بدون تردید اگر مراقب نباشیم شادمانی از دردکشیدن دیگران می‌تواند تبدیل به رویۀ عادی زندگی شود.

1-schadenfreude

ارسال نظر برای نویسنده: @alikhahfardin

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 این حریم خصوصی دیگران است
#فردین_علیخواه

بیش از یک سال است که در حال تجربه آموزش‌های مجازی هستیم. ارتباطات مجازی، آداب و اصولی دارد. ارتباطات مجازی تابع قواعد اخلاقی مشخصی است. در چند ماه گذشته کلیپ‌های متعددی با عناوینی چون «سوتی‌های خفن و خنده‌دار» و «بمب خنده» از کلاس های مجازی معلمان و دانش‌آموزان در شبکه‌های اجتماعی مختلف بازنشر می‌شود.

انتشار برخی از این کلیپ‌ها، به ویژه کلیپ‌هایی که محل زندگی، سایر اعضای خانواده و چهره معلمان/ دانش‌آموزان را نشان می‌دهند دقیقا بیانگر نقض حریم خصوصی آنان است. درست است که ما به این «سوتی‌ها» می‌خندیم ولی انتشار این کلیپ‌ها می‌تواند زندگی خانوادگی و شاید هم زندگی حرفه‌ای افرد را دچار مخاطره سازد.

لطفا «سوتی‌های» کودکان دستپاچه و پشت صحنۀ زندگی خانوادگی آنان را منتشر نکنید. آنان اجازه انتشار تصویر خودشان را به شما نداده‌اند. این اقدام، سرقت حریم خصوصی افراد و فروش آن در بازار است. توپوق‌های معلمان ناآشنا به فضای مجازی را بدون اجازه خود آنان منتشر نکنید. بگذارید کلاس درس، هر چند مجازی باشد، محیطی امن و حریمی بین معلم و دانش‌آموز/دانشجو باقی بماند.

اگر معلم یا دانش آموز/دانشجو هستید لطفا قبل از انتشار این دست کلیپ‌ها لحظه‌ای از خودتان سوال کنید که آیا او موافق انتشار این تصویر است یا من دارم «دزدکی» آنرا منتشر می‌کنم؟ چه دانش آموز و چه معلم، آنها دوربین خود را به روی فردی مطمئن و قابل اعتماد، و نه «یک سارقِ متجاوز به حریم خصوصی» روشن کرده‌اند.

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 خنده‌م اینطوری باشه
✍️ #فردین_علیخواه

سبک زندگی سلبریتی‌ها را رسانه‌ای کردند و آنرا سبک زندگیِ سزاوار تقلید و «نایس» جا زدند، اندام سلبریتی‌ها را معیار قرار دادند و برای جامعه «بدن استاندارد» تعریف کردند و سایر بدن ها شدند «یغور» و «تاپاله»، لباس سلبریتی‌ها را معیار قرار دادند و برای جامعه معیار سلیقۀ برتر در لباس تعریف کردند و سایر سبک های پوشش شدند «شهرستانی» ، «خز و خیل» و «پایین شهری»، هر آنچه( از ماست، دمنوش، سُس و آبمیوه گرفته تا تسمۀ خودرو) سلبریتی‌ها در بیلبوردهای شهر تبلیغ می‌کردند شد عیارِ سلیقۀ خوب و آلامد.

حالا به سراغ خنده آمده‌اند. از بدن تغییر مسیر داده‌اند و به سراغ تک تک اندام‌های آن آمده اند. به هر حال سلبریتی‌ها خرج و مخارج‌شان زیاد است. حالا می‌خواهند برای نحوۀ خندیدن جامعه هم «طرح و الگو»ی معیار تعریف کنند. به فکر جامعه بودن تا کجا؟ از نظر اینان خندۀ باکلاس و آلامد آن خنده‌ای است که سلبریتی‌ها بر صورت دارند. خندۀ دیگران، یعنی خندۀ آدم‌های خارج از طبقۀ سلبریتی، دلربا، جذاب و افسونگر نیست، چطور بگویم؟ یعنی زشت است، یعنی وقتی می خندند زشت می شوند! خنده فقط خندۀ سلبریتی‌ها. از این به بعد اگر کسی می خندد باید نگران باشد که آیا نحوه لبخند زدن و خندیدن اش باکلاس و مطابق معیار بازار است یا نه؟ و سلبریتی ها با همدستی برخی پزشکان این نگرانی را در شما برطرف خواهند کرد.

به آدم‌های ساده‌اندیشی فکر می‌کنم که آنقدر دچار اختلال«خودزشت انگاری» شده‌اند، آنقدر اعتمادبنفس خود را از دست داده‌اند که با داشتن عکسی در دست از لبخند یک سلبریتی، به سراغ پزشکان زیبایی می‌روند و به شکل حقارت‌آمیزی عکس را نشان می‌دهند و می‌گویند«اینطوری، ببینید، اینطوری، خنده‌م اینطوری باشه!»

پرسش آن است که سلبریتی ها پس از اندام ها به سراغ کجای ما خواهند رفت؟! به هر حال آنها زندگیِ پرهزینه ای دارند. و پرسش دیگر آنکه ای دوستان! اگر خودتان را به پزشکان سپردید و آخرین طرح خنده را خریدید ولی هیچ وقت در زندگی خوشحال نشدید تا بخندید آیا می توانید آنرا پس بدهید؟! حتما بپرسید.

.........................................
🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 نوبینوایی از راه می‌رسد
✍️ #فردین_علیخواه

همکارم می‌گوید: وقتی تیوب خمیر‌دندان تمام می‌شود با قیچی از وسط آنرا می‌بُرم. قبلا آنقدر تیوب را از قسمت‌های مختلف فشار داده‌ام که می‌دانم دیگر چیزی درونش باقی نمانده است ولی با این وجود می‌خواهم آخرین تلاشهایم را نیز صرف کنم. می‌گوید که وقتی بطری شامپو نیز به نصف می‌رسد آنرا با آب رقیق می‌کند. کاهش کیفیت آن دیگر برایش مهم نیست. هنگام تعریف، خشم‌ را می‌توان در چهره‌اش دید.

شاید با کلمات مختلفی بتوان وضع موجود را توصیف کرد ولی من از کلمه «نو-بینوایی» استفاده می‌کنم. نوبینوایی به معنای «احساس فراگیر فقیر بودن» در جامعه است. همه، حتی آنان که دارند، احساس می‌کنند که به شکلی فقیرند چون یا همین چند روز قبل فقیر بوده‌اند و کاملا با آن آشنایند یا همین چند روز بعد ممکن است دوباره فقیر شوند و این یعنی ترس از فقیر شدن، در عین چیرگیِ احساس فقیر بودن. احساس توأمان ثروتمند بودن و نبودن، فقیر بودن و نبودن، حاصل «اقتصادهای شَلَم‌شوربا» است. هیچ کس نسبت به آن جایی که هست اطمینانی ندارد. در پی هر شوک اقتصادی، نقش «شاه با گدا» به آسانی می‌تواند عوض شود.

این روزها، بخشی شاید قابل توجه از جامعه بیش از پیش احساس فقیر بودن دارد. آنها مدام یا از اقلام مصرفی‌شان چشم می‌پوشند و یا به اقلامی با کیفیتِ پایین‌تر راضی می‌شوند. «کاهش مداوم انتظارات» از ویژگی‌های بارز نوبینوایی است. فراگیریِ «نگاه حسرت‌مندانه» به کالاهایی که قبلا به آسودگی مصرف می‌شدند ویژگی دیگر نوبینوایی است و معمولا هم با جمله «یادش بخیر همین...» آغاز می‌شود. نوستالژی، به معنای اندیشیدن به گذشته‌ای دور همراه با حسرت و اندوه است ولی معنای نوستالژی در ایران شامل یادآوری همراه با حسرتِ «همین چند ماه پیش» می‌شود.

چند دهه قبل در مطالعات مربوط به قشربندی اجتماعی اصطلاح «طبقه زیرین» یا آندر کلاس(1) بکار رفت. فرض اولیه آن بود که ما با یک طبقۀ پایین یکدست مواجه نیستیم بلکه در طبقه پایین نیز ‌مراتب مختلفی از فقر وجود دارد. این واژه عموما به افرادی اشاره داشت که در پایین‌ترین مراتب و در واقع در قعرِ طبقه پایین بودند! به نظر می‌رسد که بتوان این مفهوم را برای شرایط فعلی جامعه نوسازی کرد.

این روزها تمامی «طبقه پایین» سال‌های قبل، به موقعیت «آندر‌کلاس» سقوط کرده است. منظور آنکه دیگر «آندرکلاس» به معنای پایین‌ترین مرتبه یا موقعیت در طبقه پایین نیست بلکه کل طبقه پایین جامعه تبدیل به «آندر کلاس» شده است. حال آنکه، کسانی که در سال‌های قبل در موقعیت «آندر کلاس» قرار داشتند(یعنی آندر کلاس‌های پیشین) به موقعیت جدید« خارج از طبقه»(اوت آو کلاس)(2) پرتاب شده‌اند. گمان جامعه‌شناختی‌ام آن است که طبقه متوسط با سرعت در حال عزیمت به سوی طبقه پایین سال‌های قبل است. «آندر کلاس‌ها» به موقعیت «اوت آو کلاس» پرتاب می‌شوند و طبقه متوسط جای آنان را می‌گیرد. پرسش آن است که آیا جامعه ایران به سمت جامعه‌ای دو طبقه؛ یعنی «آندر کلاس» و «اوت آو کلاس» در حرکت است؟ با تداوم و تشدید خروج طبقاتی و افزایش «اوت آو کلاس‌ها» آیا شورش‌های اجتماعی و اقتصادی گریزناپذیر خواهد بود؟

نوبینوایی در خصوص اندیشیدن به منبع محرومیت نیز ویژگی خاص دارد. هر چند پیش از این، ایرانیان کم و بیش حکومت‌ها را منبع محرومیت‌های خود می‌پنداشتند ولی گاهی نیز درباره تصمیمات اشتباه و نادرست خود در زندگی حرف می‌زدند. در واقع در ریشه‌یابی دلایل شکست و ناکامی، «سرزنش خود» در کنار « سرزنش سیستم» وجود داشت. ویژگی بارز «نوبینوایی» آن است که افراد مقصّر اصلی و به بیانی تنها مقصّر بینوایی خود را تصمیمات اشتباه سیستم می‌دانند و به همین دلیل می‌توان گفت که در «نوبینوایی» نارضایتی اقتصادی، سریع به نارضایتی سیاسی تبدیل می‌شود.

«نوبینوایی» با شکل خفیفی از تقدیرگرایی، و همچنین با شکلی از ناامیدی، با شکلی از کناره‌گیری و انفعال نیز همراه است. بخشی از جامعه ایرانی با توجه به بن‌بست‌های موجود، به تدریج فقیر شدن را سرنوشت خود می‌پندارد و این از منظر جامعه‌شناختی نگران‌کننده است.

مصرف، وقتی هست ممکن است رضایت از زندگی و رضایت از حاکمان را افزایش دهد ولی وقتی نیست ممکن است نتیجه‌ای معکوس داشته باشد. به همین دلیل پژوهشگرانی نظیر رابرت باکاک در کتاب «مصرف» معتقدند که اتحاد جماهیر شوروی به این دلیل فروپاشید که نتوانست پاسخ مناسبی به احساس ناکامی و محرومیت گسترده‌ای بدهد که ناشی از فقدان کالاهای مصرفی بود.

هنگام نگارش مطلب نگران بودم که مبادا زشتی فقر در پس کلمات انگلیسی و مفاهیم تحلیلی پنهان بماند.


(1) underclass
(2) out of class

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃من در سفر/ سفر در من
✍️ #فردین_علیخواه

مهم ترین ویژگی سفر، «گریز» از زندگی روزمره است. فرار از عقلانیت حاکم بر شهر که قاعده تداوم حیات در آن است. آدمها وقتی به سفر می‌روند خوشحال‌اند. احساس می‌کنند بر روی ابرها نشسته‌اند. گاهی اوقات احساس بی‌وزنی مفرط به سراغشان می‌آید به‌ویژه وقتی که در جاده، ماشین با برآمدگی ملایمی مواجه شده، به سرعت بالا می‌رود و دوباره چرخ‌های آن به آرامی بر کف آسفالت می‌نشیند. در سفر، آدمها خود را از نظمی که زندگی روزمره دچار آن است رها می‌سازند. عجیب نیست که وقتی به ماشین‌هایی خیره می‌شویم که در حال ترک تهران‌اند اولین سوالی که از خودمان می‌پرسیم آن است که این جمعیت از چه می‌گریزد؟ آنان به گونه‌ای از این شهر می‌روند که گویی قرار نیست دوباره به آن بازگردند. گریز از آنچه هست مهم ترین ویژگی سفر است. در سفر، مسافران بیشتر به مقصد فکر می کنند تا مبدأ. در سفر حسی از یافتن را تجربه می کنند که گم‌گشته آدمها در دنیای امروز است و جالب آنکه این حس حتی در مکان‌هایی که بارها به آنجا سفر کرده‌اند نیز همراه آنان است. البته آنچه گفتم برای همه آدم‌ها صادق نیست.

بسیاری از آدمها این روزها مدام از لحظه‌های سفر عکس می‌گیرند. ساعت به ساعت عکس و عکس و عکس پشت سر هم. صفحه اینستاگرام آنان مملو از عکس‌های سفر می‌شود. جاده، دشت، درخت تنها، بخار گرم لیوان چای، پاها در کف رودخانه، در آغوش گرفتن هوا. در تمامی این عکس‌ها سفر در حاشیه و کانون سفر خود مسافر است. جهان به گرد مسافر می‌چرخد! در سفر، معمولا آدم‌ها گم می‌شوند ولی در سفرهای امروزی آنان مدام پیدا می‌شوند. گویی گم‌گشته سفر، خودِ مسافر است. آنان هر لحظه با عکس‌هایشان در دسترس و به راحتی یافتنی‌اند! ولی حیرت‌آور آنکه حتی وقتی گم هم می‌شوند عکسی از گم شدن خود در اینستاگرام منتشر می‌کنند!

این حجم از انتشار عکس را باید به عنوان ویژگی زندگی امروز پذیرفت و آنرا نشانه چیزی ندانست یا آنکه نه، باید گفت این عکس‌ها خود نشانه‌اند؟ آدم‌های امروزی دیگر با سفرهای دو، سه یا چهار نفرۀ خانوادگی ارضاء نمی‌شوند. دلشان جمعیت می‌خواهد. دوست دارند دور و برشان شلوغ باشد ولی نیست. نه، این هم نیست. دوست دارند مدام بر روی صحنه باشند. صحنه‌ای که دیگران به آنان نگاه کنند و با لایک تأییدشان کنند. ولی نکته آن است که اگر ایدۀ « زندگی به مثابه صحنه » را انتخاب کرده‌ایم دیگر چه فرقی می‌کند در سفر باشیم یا در خانه. ما فقط برای عکس‌هایمان به پس‌زمینه نیاز داریم. همین.

قطعا مسافری که روزی چندین عکس از طریق اینستاگرام منتشر می‌کند حداقل سه ساعت برای عکاسی وقت صرف کرده است. خواندن کامنت‌های دوستان و «مرسی عزیزم یا چشات خوشکل می‌بینه» نوشتن را هم به این زمان اضافه کنید. به راستی در این وضعیت معنای تجربه سفر چیست؟ کدام مکاشفه، سیر و سفر، گریز از زندگی روزمره رخ داده است؟ آیا عکس گرفتن و چک کردن کامنت‌های دوستان، خود جزوی از همان زندگی روزمره‌ای نیست که مسافر قصد گریز از آنرا داشته است؟ در برخی از کشورها حرکت‌هایی آغاز شده است که در آنها تلاش می‌کنند تا حرص و ولع برای عکس گرفتن و انتشار آنرا کم کنند. خویشتن‌شناسی در سفر با چنین کنترلی معنا می‌شود. سفری بدون توجه به خویشن در عکس، گم شدن کامل در دل جاده، خود را به جاده و مسیر سپردن: یک گریز محض.

متأسفانه این روزها گفتن از سفر هم از معنا تهی شده است. ما قبل از آنکه به خانه برسیم و دوستانمان را ببینیم سفرمان را برای دیگران تعریف کرده‌ایم. به همین دلیل آدم‌ها دیگر کمتر درباره سفرهایشان با هم حرف می‌زنند و به گفتن «خوب بود» اکتفا می کنند. چون حرف‌ها قبلا با عکس زده شده است، عکس‌هایی که کانون آنها خود مسافر و نه سفر است. ما قبل از رسیدن به خانه چمدان سفر را باز کرده‌ایم!

کم نیستند آدم‌هایی که برگشتن از سفر را بیشتر از به سفر رفتن دوست دارند. خانه برای آنان امن‌ترین جای جهان است و سفر به معنای آوارگی. خانه به معنای رسیدن و ماندن است و اینان نه جستجو، که ماندن را دوست دارند. «هیچ جا خانه آدم نمی‌شود».

برخی در سفر می‌فهمند که چه چیزهایی را از دست داده‌اند. سفر، نداشته‌هایشان را به یادشان می‌آورد. کم نیستند آدم‌هایی که وقتی به طبیعت می‌روند تصمیم می‌گیرند که در ادامه زندگی‌شان هر هفته به دل طبیعت بزنند. همچنین برخی در سفر می‌فهمند که چه چیزهایی دارند که قدرش را نمی‌دانند. در سفر دلشان برای بالش‌ نازنین شان تنگ می‌شود.

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 می‌توانند از افتتاح، افتضاح بسازند
✍️ #فردین_علیخواه

هر روز در شبکه‌های اجتماعی با انبوه ویدئوهایی مواجه می‌شوم که برخی از کاربران بنا بر شوخ‌طبعی، باریک‌بینی و البته؛ نگاه انتقادی به مسائل جاری کشور ساخته‌اند و با دیگران به اشتراک گذاشته‌اند. مثلا، نقدشان به سیاست خارجی کشور را برای گوینده خبرِ «چینی» زیرنویس کرده‌اند. گوینده خبر چیز دیگری می‌گوید ولی آنان حرف خودشان را در پایین تصویر زیرنویس کرده‌اند، تکه‌هایی از کارتون «تام و جری» را بریده‌اند و نقد خود بر عملکرد اقتصادی مقامات را با صداگذاری بر آن نشان داده‌اند، عکسی از یک فیلم سینمایی مشهور گرفته‌اند و با ساخت حباب در بالای سر بازیگران آن و نهادن دیالوگ‌های طنز و تلخ، مقامات وزارت بهداشت را به سخره گرفته‌اند. شاید اغراق نباشد که بگوییم روزانه صدها و بلکه هزاران محصول صوتی و تصویری از این نوع تولید و با دیگران به اشتراک گذاشته می‌شود، آن هم توسط کاربرانی که افرادی معمولی‌اند ولی روایت شخصی خودشان را از وضعیت موجود دارند....

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://barkhatbook.com/ln/w3bq

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 واقعیت‌های دردناک
✍️ #فردین_علیخواه

شاید شما هم عکس پیوست‌شده به این نوشته را که اثر «برونو کاتالانو» است قبلا دیده باشید. ترکِ وطن و مهاجرت سخت است. آدم‌هایی که مهاجرت می‌کنند هر چند چمدانی در دست دارند ولی خیلی چیزها را در وطن جا می‌گذارند. آنان می‌روند ولی آن چیزها باقی می‌مانند و گویی بخشی از هستی، بخشی از وجود آنهاست که باقی مانده است و این بسیار غمناک است. باقی مانده‌ها مرز رفتن و ماندن را مغشوش می‌کنند. مهاجر هم رفته است و هم مانده! هم هست و هم نیست. مهاجر به آنچه باقی گذاشته و با خود نبرده می‌اندیشد و آنچه از او باقی مانده نیز با اندوه به آنسوی آبها چشم دوخته است.

ولی من از زوایه دیگری به موضوع نگاه می‌کنم. آدم‌ها وقتی مهاجرت می‌کنند خیلی چیزها را هم با خودشان برمی‌دارند و به جامعۀ مقصد می‌برند. آن چیزها ملموس یا رؤیت‌پذیر نیستند، آن چیزها در چمدان آنها قرار داده نشده‌اند....

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://barkhatbook.com/ln/ds5h

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 دستگاه تولید شرمندگی
▪️#فردین_علیخواه

قصد ندارم این نوشته را با مثال یا جمله‌ای عاطفی آغاز کنم ولی فکر می‌کنم که بیان آن در حال حاضر بخشی از واقعیت زندگی در ایران امروز است. معمولا فراوان می‌شنویم که «خدا هیچ پدری رو شرمنده زن و بچه‌ش نکنه». هر چند رگه‌های نظام اجتماعی مردسالاری در این جمله دیده می‌شود ولی فعلا با این بخش از جمله کاری ندارم. گویی مادران شرمنده فرزندان خود نمی‌شوند! آنچه در این نوشته قصد دارم به آن بپردازم آن است که« خدا هیچ فرزندی رو شرمنده پدر و مادرش نکنه». این روزها فرزندان هم شرمنده والدین خود هستند.

در چند سال گذشته اقتصاد ایران دچار بحران یا بحران‌های جدی و متعددی شده است که هر روز در زندگی روزمره‌مان پیامدهای تلخ آنرا تجربه می‌کنیم. البته در دهۀ پنجم زندگی‌ام به یاد ندارم که در این کشور اقتصاد، بحرانی یا بی‌ثبات نبوده باشد چرا که ارتباط با جهان همواره دچار تنش و کشمکش بوده است و گویا امیدی هم به بهبود آن نیست. به همین دلیل می‌توان گفت که در چند سال اخیر بحران‌های اقتصادی؛ شدیدتر و پیامدهای اجتماعی آنها عیان‌تر گشته است.

از جمله یکی از آن پیامدهای اجتماعی ناشی از وضعیت وخیم اقتصادی، زندگی جوانان با والدین است. بخشی از این گروه به سنی رسیده‌اند که دیگر از نظر جمعیت‌شناختی نمی‌توان آنان را جزو گروه جوانان حساب کرد چرا که در حال تجربه دوره میانسالی خود هستند. در چند سال گذشته با بسیاری از این جوانان ارتباط داشته‌ام و با آنان به گفتگو نشسته‌ام. هیچ کدام از آنان، فارغ از جنسیت، رغبت ندارند که در این سن و سال کنار والدین‌شان زندگی کنند و هنوز زندگی مستقل را تجربه نکرده باشند. آنان به معنای واقعی از وضعیت خود ناراضی‌اند. این گروه از جوانان را می‌توان به دو گروه فرعی تقسیم کرد: گروهی که شاغل‌اند ولی به دلیل اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی و یا این احساس که «هیچ چیز در این کشور مشخص نیست» گامی برای تشکیل زندگی مشترک یا منفرد برنمی‌دارند. البته باید اشاره کرد که بحران‌های اقتصادی و تورم افسارگسیخته باعث شده است که آنان در عمل نیز توان آنرا نداشته باشند تا برای خود امکانات سکونتی فراهم کنند. گروه دوم بیکاران هستند. آنان کسانی هستند که علاوه بر سکونت، از نظر اقتصادی نیز به خانواده وابسته‌اند و نارضایتی از وضع موجود در بین اینان بیشتر است. اینان به معنای واقعی کلمه شرمنده پدر و مادر خود هستند. این وضعیت در بین فارغ التحصیلان دانشگاهیِ بیکار بسیار شدیدتر و جدی‌تر است. کسانی که با هزاران امید و آرزو به دانشگاه رفته‌اند و حتی تحصیلات تکمیلی را نیز پشت سر نهاده‌اند ولی همچنان در کنار پدر و مادر روزگار می‌گذرانند.

پیامدهای اجتماعی بحران اقتصادی به اینجا ختم نمی شود. علاوه بر آنچه توصیف شد در چند سال گذشته شاهد پدیدۀ « بازگشت اجباری به خانه» نیز هستیم. به این معنا که با افزایش افسارگسیخته اجاره‌بها، آن گروه از فرزندان خانواده که زندگی مشترک یا منفرد تشکیل داده بودند نیز دوباره به والدین خود ملحق شده‌اند. بدون تردید احساس شکست و ناکامی در کنار حسِ ناامیدی و رنج در بین این گروه سوم بیش از دو گروه پیش‌گفته است.

پیامدهای اجتماعی همچون زنجیرند. از دل هر پیامد، پیامد دیگری سر باز می‌کند. یکجانشینی، وقتی که از سر استیصال باشد مدام زمینه را برای تنش در روابط فراهم می‌کند. کوچک‌ترین تشر یا طعنه‌ای می‌تواند به نزاعی تلخ بدل شود.

دولت در ایران تبدیل به «دستگاه تولید شرمندگی» شده است. آنچه وضعیت را تلخ‌تر می کند آن است که این دستگاه در عین تولید شرمندگی، اصرار دارد که بهترین وضعیت ممکن را برای مردم فراهم کرده است و باید قدردانش بود. این روزها فرزندان میانسالِ بیکار شرمنده والدین خود هستند، مدیر عامل شرکت شرمنده کارکنان خود است، ناشر شرمنده مؤلف یا مترجم است، مشتری شرمنده خواروبار‌فروش و یا قصاب محل است، معلم شرمنده دانش‌آموزان است. هر کس به شکل و طریقی شرمنده آن دیگری است. در این بین، همچنان به انتظار نشسته‌ایم تا شاید اندکی شرم در کسانی ببینیم که این وضعیت را برای ما رقم زده‌اند. دستگاه تولید شرمندگی چه زمانی اندکی شرم خواهد کرد؟
ارسال نظر: @alikhahfardin


🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY