📃تِکانههای معرفتی «کرونا»
✍ #صادق_آبسالان
🔹از متن:
▪️کرونا فلسفهی وجودی بسیاری از نهادهای عریض و طویل فرهنگی و آموزشی، قواعد و نظامهای حکمرانی و آداب و هنجارهای زندگی را با تردید مواجهه کرده است. کرونا در حال قِلقِلک دادن اندیشه بشری است و افقهای جدیدی را به روی انسان گشوده است؛ نظام معرفتی و علمی که بشر در یکی دو قرن اخیر اندوخته و به محک تحربه و عمل گذاشته را «مسئله دار» کرده است.
▪️این ویروس غوغایی شگرف به جانِ عقلانیت کنونی اداره جوامع، نظام اقتصادی حاصل از این عقلانیت و فرهنگ و دانش حاصل از چنین اندیشهای انداخته و عیوب و نقصانهای بسیاری را متوجه آن کرده است. بدون تردید بسیاری از مسائل، از جمله چگونگی اداره جمعیتها، حدود و ثغور دخالت دولت در اداره جامعه و نسبت جامعه و دولت از مسائلی هستند که در عصر «پساکرونایی» نیازمند تامل جدی هستند.
📃متن کامل را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #صادق_آبسالان
🔹از متن:
▪️کرونا فلسفهی وجودی بسیاری از نهادهای عریض و طویل فرهنگی و آموزشی، قواعد و نظامهای حکمرانی و آداب و هنجارهای زندگی را با تردید مواجهه کرده است. کرونا در حال قِلقِلک دادن اندیشه بشری است و افقهای جدیدی را به روی انسان گشوده است؛ نظام معرفتی و علمی که بشر در یکی دو قرن اخیر اندوخته و به محک تحربه و عمل گذاشته را «مسئله دار» کرده است.
▪️این ویروس غوغایی شگرف به جانِ عقلانیت کنونی اداره جوامع، نظام اقتصادی حاصل از این عقلانیت و فرهنگ و دانش حاصل از چنین اندیشهای انداخته و عیوب و نقصانهای بسیاری را متوجه آن کرده است. بدون تردید بسیاری از مسائل، از جمله چگونگی اداره جمعیتها، حدود و ثغور دخالت دولت در اداره جامعه و نسبت جامعه و دولت از مسائلی هستند که در عصر «پساکرونایی» نیازمند تامل جدی هستند.
📃متن کامل را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 انتخابات ۱۴۰۲ و گفتارهای متعارض
✍️ #صادق_آبسالان
واقعیت اگرچه وضوح و عینیت دارد، اما فهم اش آن گونه که تصور می شود چندان آسان نیست. واقعیت با واسطه یا میانجی گری زبان نامیده می شود. هر نامیدنی یک نوع مداخله ارزش گذارانه است، از این رو نمی تواند خنثی باشد. این که چه گفتاری روی یک واقعیت سوار شود، پیامدهای کرداری منحصر به خود دارد. در هر کدام از این نامیدن ها معمولا لایه ای از واقعیت "رویت پذیر" و لایه ای دیگر "رویت ناپذیر" می شود.
طی چند روز گذشته، واقعیت انتخابات ۱۴۰۲ به گونه های مختلف به گفتار درآمد. دو گونه روایت، بیشتر از همه، گفتارهای موجود را نمایندگی می کرد. عده ای آن را "سیلی ۲۵ میلیونی نامیدند"، اما روایت دیگر، "غیبت ۳۶ میلیون واجد شرایط در پای صندوق رای" را بازنمای درستی از واقعیت موجود می دانست. این که کدام یک از این روایت ها "اعتبار" بیشتری دارد موضوع این یادداشت نیست. مسلم است هر گروه یا جریان سیاسی، گفتار مطلوب خود را بر واقعه مورد نظر سوار کند.
آن چه حائز اهمیت است، و این یادداشت سعی در جستارگشایی آن دارد، فهم "حاکمیت" یا قوه عاقله نظام سیاسی از واقعیت موجود است. این که برای حاکمیت مشارکت ۲۵ میلیون نفر از اهمیت بیشتری برخوردار است یا عدم مشارکت ۳۶ میلیون واجد شرایط، قضیه بسیار متفاوت است. پذیرش هر کدام از این روایت ها لاجرم نظام کرداری/سیاستی منحصر به خود به دنبال دارد. اگر برای حاکمیت وجه عدم مشارکت قریب به ۶۰ در صد واجدان شرایط مهم باشد مسلما باید به سمت اصلاح رویه ها، سیاست ها و قواعدی برود که ریشه چنین نارضایتی را فراهم کرده است. اما برعکس آن نیز ممکن است. حاکمیت می تواند با "باژگون خوانی" نتیجه انتخابات پیام اصلی کاهش مشارکت را نادیده بگیرد. اینجا نقطه بحرانی مساله است و آن گاه احتمالا باید انتظار داشت در بر پاشنه سیاست های قبلی بچرخد. البته حالت سومی نیز محتمل است و آن اینکه، عکس العمل حاکمیت ظاهر و باطن متفاوت داشته باشد. در ظاهر قایل به پیروزی باشد، اما به طور ضمنی، نگران نارضایتی موجود و به تبع آن در صدد تبیین راهکارهای لازم برای حل مساله باشد. اگر فرض سوم درست باشد آن گاه توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است:
۱. حاکمیت به مثابه پزشکی حاذق باید از کنار کوچکترین نشانه هایی که دلالت بر بیماری دارد، نگذرد. تفسیر پاتولوژی (آسیب شناسی) جامعه ایران طی سه مرتبه (انتخابات ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲) علائم یک بیماری را تکرار کرده است، این نشانه خوبی نیست؛ باید قبل از "متاستاز"، به فکر علاج بود.
۲. ایران یک جامعه ۸۵ میلیونی با سطح بالایی از تنوع و تکثر است. هر نسخه ای که برای سیاست ورزی و حکمرانی پیچیده میشود باید بتواند این تفاوت ها و تنوع ها را لحاظ کند. نظام حکمرانی که در قبال "تفاوت" منصف نباشد نمیتواند انسجام و همدلی در جامعه ایجاد کند.
۳. سیاست به یک تعبیری یعنی "رخنه کردن آرام و قدرتمند در دل صخره سخت". این صخره سخت همان جامعه ناایستا و سیال است. هنر حکومت تنظیم عقلایی رابطه خود با این جامعه سیال است. حکومت عارض بر جامعه است. جامعه قبل از حکومت و پیشاپیش آن وجود داشته است. بدین ترتیب این جامعه است که اصالت دارد و نظام های حکمرانی باید همواره در پی رضایت حداکثری آن باشند.
۴. "دینامیک" جامعه بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان آنرا با یک تفکر محدود و مهندسی شده اداره کرد. هر الگوی حکمرانی یکسویه و یکنواختی خیلی زود به "پارادوکس" می انجامد؛ باید همواره به منطقی که ورای عملکرد مردم است توجه کرد.
۵. هر رابطه قدرتی، از هر نوع و در هر سطحی، اعم سکولار، دینی، دموکراتیک و ... فی نفسه نه خوب است و نه بد؛ مهم این است که چگونه اثرهای یک رابطه قدرت را "محدود" کنیم تا منفعت آن به جامعه در وجه کثیر آن برسد. قدرتی که محدود نشود نمیتواند خیر و منفعت عمومی داشته باشد.
۶. اگر بپذیریم که بخشی از بحران های کنونی و نارضایتی موجود ریشه در عملکرد نامطلوب قدرت نهادینه ی "دولتی" دارد، پس راه حل های آن برای برون رفت از چالش ها، نمی تواند راهگشا باشد. در چنین شرایطی باید فرصت را برای "پادقدرت ها" فراهم و به کنش های "مدنی/صنفی" اجازه ابراز وجود داد. چیزی که متاسفانه در سالیان اخیر شاهد افول نقش آن هستیم.
۷. و بالاخره اینکه، واقعیت هیچ وقت مجذوب و مرعوب "علم"، "ایدئولوژی" و مواردی از این قبیل نمیشود. واقعیت امر و نهی نمی پذیرد و تبعیض نمی گذارد. "لویی پانزدهم" در بحبوحه شیوع "آبله" واقعیت را نادیده گرفت و تن به آبله کوبی نداد؛ از این رو آبله گرفت و جان داد. واقعیت به آسانی تسلیم نمیشود، پس نباید در مواجهه با آن "بی احتیاط" یا "سر به هوا" بود. چالش هایی که حدود یک دهه است مردم جامعه ما را آزار میدهد، امری به غایت واقعی هستند. فهم و حل مسایل موجود، بدون پشتوانه اکثریت جامعه ممکن نیست.
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #صادق_آبسالان
واقعیت اگرچه وضوح و عینیت دارد، اما فهم اش آن گونه که تصور می شود چندان آسان نیست. واقعیت با واسطه یا میانجی گری زبان نامیده می شود. هر نامیدنی یک نوع مداخله ارزش گذارانه است، از این رو نمی تواند خنثی باشد. این که چه گفتاری روی یک واقعیت سوار شود، پیامدهای کرداری منحصر به خود دارد. در هر کدام از این نامیدن ها معمولا لایه ای از واقعیت "رویت پذیر" و لایه ای دیگر "رویت ناپذیر" می شود.
طی چند روز گذشته، واقعیت انتخابات ۱۴۰۲ به گونه های مختلف به گفتار درآمد. دو گونه روایت، بیشتر از همه، گفتارهای موجود را نمایندگی می کرد. عده ای آن را "سیلی ۲۵ میلیونی نامیدند"، اما روایت دیگر، "غیبت ۳۶ میلیون واجد شرایط در پای صندوق رای" را بازنمای درستی از واقعیت موجود می دانست. این که کدام یک از این روایت ها "اعتبار" بیشتری دارد موضوع این یادداشت نیست. مسلم است هر گروه یا جریان سیاسی، گفتار مطلوب خود را بر واقعه مورد نظر سوار کند.
آن چه حائز اهمیت است، و این یادداشت سعی در جستارگشایی آن دارد، فهم "حاکمیت" یا قوه عاقله نظام سیاسی از واقعیت موجود است. این که برای حاکمیت مشارکت ۲۵ میلیون نفر از اهمیت بیشتری برخوردار است یا عدم مشارکت ۳۶ میلیون واجد شرایط، قضیه بسیار متفاوت است. پذیرش هر کدام از این روایت ها لاجرم نظام کرداری/سیاستی منحصر به خود به دنبال دارد. اگر برای حاکمیت وجه عدم مشارکت قریب به ۶۰ در صد واجدان شرایط مهم باشد مسلما باید به سمت اصلاح رویه ها، سیاست ها و قواعدی برود که ریشه چنین نارضایتی را فراهم کرده است. اما برعکس آن نیز ممکن است. حاکمیت می تواند با "باژگون خوانی" نتیجه انتخابات پیام اصلی کاهش مشارکت را نادیده بگیرد. اینجا نقطه بحرانی مساله است و آن گاه احتمالا باید انتظار داشت در بر پاشنه سیاست های قبلی بچرخد. البته حالت سومی نیز محتمل است و آن اینکه، عکس العمل حاکمیت ظاهر و باطن متفاوت داشته باشد. در ظاهر قایل به پیروزی باشد، اما به طور ضمنی، نگران نارضایتی موجود و به تبع آن در صدد تبیین راهکارهای لازم برای حل مساله باشد. اگر فرض سوم درست باشد آن گاه توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است:
۱. حاکمیت به مثابه پزشکی حاذق باید از کنار کوچکترین نشانه هایی که دلالت بر بیماری دارد، نگذرد. تفسیر پاتولوژی (آسیب شناسی) جامعه ایران طی سه مرتبه (انتخابات ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲) علائم یک بیماری را تکرار کرده است، این نشانه خوبی نیست؛ باید قبل از "متاستاز"، به فکر علاج بود.
۲. ایران یک جامعه ۸۵ میلیونی با سطح بالایی از تنوع و تکثر است. هر نسخه ای که برای سیاست ورزی و حکمرانی پیچیده میشود باید بتواند این تفاوت ها و تنوع ها را لحاظ کند. نظام حکمرانی که در قبال "تفاوت" منصف نباشد نمیتواند انسجام و همدلی در جامعه ایجاد کند.
۳. سیاست به یک تعبیری یعنی "رخنه کردن آرام و قدرتمند در دل صخره سخت". این صخره سخت همان جامعه ناایستا و سیال است. هنر حکومت تنظیم عقلایی رابطه خود با این جامعه سیال است. حکومت عارض بر جامعه است. جامعه قبل از حکومت و پیشاپیش آن وجود داشته است. بدین ترتیب این جامعه است که اصالت دارد و نظام های حکمرانی باید همواره در پی رضایت حداکثری آن باشند.
۴. "دینامیک" جامعه بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان آنرا با یک تفکر محدود و مهندسی شده اداره کرد. هر الگوی حکمرانی یکسویه و یکنواختی خیلی زود به "پارادوکس" می انجامد؛ باید همواره به منطقی که ورای عملکرد مردم است توجه کرد.
۵. هر رابطه قدرتی، از هر نوع و در هر سطحی، اعم سکولار، دینی، دموکراتیک و ... فی نفسه نه خوب است و نه بد؛ مهم این است که چگونه اثرهای یک رابطه قدرت را "محدود" کنیم تا منفعت آن به جامعه در وجه کثیر آن برسد. قدرتی که محدود نشود نمیتواند خیر و منفعت عمومی داشته باشد.
۶. اگر بپذیریم که بخشی از بحران های کنونی و نارضایتی موجود ریشه در عملکرد نامطلوب قدرت نهادینه ی "دولتی" دارد، پس راه حل های آن برای برون رفت از چالش ها، نمی تواند راهگشا باشد. در چنین شرایطی باید فرصت را برای "پادقدرت ها" فراهم و به کنش های "مدنی/صنفی" اجازه ابراز وجود داد. چیزی که متاسفانه در سالیان اخیر شاهد افول نقش آن هستیم.
۷. و بالاخره اینکه، واقعیت هیچ وقت مجذوب و مرعوب "علم"، "ایدئولوژی" و مواردی از این قبیل نمیشود. واقعیت امر و نهی نمی پذیرد و تبعیض نمی گذارد. "لویی پانزدهم" در بحبوحه شیوع "آبله" واقعیت را نادیده گرفت و تن به آبله کوبی نداد؛ از این رو آبله گرفت و جان داد. واقعیت به آسانی تسلیم نمیشود، پس نباید در مواجهه با آن "بی احتیاط" یا "سر به هوا" بود. چالش هایی که حدود یک دهه است مردم جامعه ما را آزار میدهد، امری به غایت واقعی هستند. فهم و حل مسایل موجود، بدون پشتوانه اکثریت جامعه ممکن نیست.
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 «حاکمیت» چه روایتی از انتخابات 1403 را ترجیح می دهد؟
✍ #صادق_آبسالان
طی چند روز گذشته، گفتارها و روایت های مختلفی در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ مطرح شده است. انتخاباتی که در شرایط "اضطرارگون" برگزار و حامل معانی پیدا و پنهان بسیاری بود. فارغ از نتیجه انتخابات، که موضوعی مهم است، عدم شرکت بیش از نیمی از واجدین شرایط نکته اصلی این انتخابات و چند انتخابات گذشته بوده است.
با ادبیات علم پزشکی تفسیر پاتولوژی (آسیب شناسی) جامعه ایران طی چهار مرتبه (انتخابات ۹۸، ۱۴۰۰، ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳) علائم یک بیماری را تکرار کرده است. حاکمیت به مثابه پزشکی"حاذق" باید نتایج این آزمایش را چگونه تفسیر کند؟
احتمالا هر فرد، گروه و جریان سیاسی برداشت و روایت خود را از این عدم مشارکت داشته باشد. اینجا هدف ما بازخوانی این روایت ها و یا اینکه کدام روایت "اعتبار" بیشتری دارد، نیست. آنچه حائز اهمیت است و این یادداشت سعی در جستارگشایی آن دارد، فهم «حاکمیت» یا «قوه عاقله نظام سیاسی» از واقعیت موجود است.
این که مجموعۀ حاکمیت عدم مشارکت 60 درصد واجدین شرایط در دور نخست و 50 درصد آن در دور دوم را «برجسته» کند، یا مشارکت 40 و 50 درصد واجدین شرایط، دارای پیامدهای متفاوت است.
در تحلیل گفتمان، اینکه چه «گفتاری» روی «واقعیت» سوار شود دارای پیامدهای کرداری/سیاستی متفاوت است. مسلما کردارهای معطوف به گفتاری که "عدم مشارکت ۶۰ درصد واجدین شرایط" برای آن در اولویت باشد، متفاوت از رویکردی است که این انتخابات را با گزاره هایی مانند حضور حماسی، انتخابات پرشور و ... می نامد.
در حالت نخست قاعدتا باید اصلاح رویه ها، سیاست ها و قواعدی که ریشه چنین نارضایتی را فراهم کرده است؛ در اولویت باشد. اما برعکس آن نیز ممکن است. حاکمیت می تواند با "باژگون خوانی" نتیجه انتخابات پیام اصلی کاهش مشارکت را نادیده بگیرد؛ اینجا نقطه «بحرانی» مساله است.
البته حالت سومی نیز می توان در نظر گرفت و آن اینکه، عکس العمل حاکمیت ظاهر و باطن متفاوت داشته باشد. در ظاهر پیامدها و اهمیت کاهش مشارکت را برحسته نکند، اما به طور ضمنی، نگران نارضایتی موجود و به تبع آن در صدد تبیین راهکارهای لازم برای حل مساله کاهش مشارکت و مشروعیت منبعث از آن باشد. (به نظر تایید پزشکیان توسط شورای نگهبان فرضیه سوم را بیشتر محتمل میکند) اگر فرض سوم درست باشد قاعدتا باید شاهد تغییراتی اساسی در نوع حکمرانی باشیم. تغییراتی که در همدستی مجموعه نهادهای حاکمیت و "دولت منتخب" امکان تحقق دارد. البته این تغییرات "مقدماتی" دارد که بدون توجه به آن رسیدن به راه حل پایدار ممکن نیست.
گام نخست شهامت مواجهه با واقعیت است.
واقعیت، واقعیت است و هیچ وقت مجذوب و مرعوب "علم"، "ایدئولوژی" و مواردی از این قبیل نمیشود. واقعیت به آسانی تسلیم نمیشود، پس نباید در مواجهه با آن "بی احتیاط" یا "سر به هوا" بود. مسایل بغرنجی که سالها مردم جامعه ما را آزار میدهد، امری به غایت واقعی هستند. فهم و حل مسایل موجود، بدون پشتوانه اکثریت جامعه ممکن نیست.
با سیاستگذران و مدیران "عافیت اندیش" امکان غلبه بر مسایل پیچیده کنونی وجود ندارد. نظام حکمرانی باید "شهامت" مواجهه با "فاجعه" را داشته باشد. هیچ راه حلی جز رفتن به عمق مسایل و روبرو شدن با آنها وجود ندارد. "تبلیغات"، "بازی با کلمات" و "انتشار داده های غیرواقعی" نه تنها تخفیفی در واقعیت نمی دهد، بلکه اعتماد جامعه به حاکمیت را نیز زایل می کند.
عبور از رویکردهای "مرکزگرا" و "دولت محور"؛
اگر بپذیریم که بخشی از بحران های کنونی و نارضایتی موجود ریشه در عملکرد نامطلوب قدرت نهادینه ی "دولتی" دارد، پس راه حل های آن برای برون رفت از چالش ها، نمی تواند راهگشا باشد. در چنین شرایطی باید فرصت را برای "پادقدرت ها" فراهم و به کنش های "مدنی/صنفی" اجازه ابراز وجود داد. چیزی که متاسفانه در دو دهۀ اخیر شاهد افول نقش آن بوده ایم. نهادهای مدنی/صنفی به مثابه درختهایی می مانند که طی سالیان و با دوراندیشی در بیابان کاشته می شوند. نقش آفرینی این درختان در بزنگاه های مهم خود را نشان می دهد؛ آنجا که طوفانی وزیدن گرفته و سیلی خانمانسوز به راه می افتد. نظام سیاسی که جلوی رشد نهادهای مدنی را بگیرد و یا آنها را محدود کند، خود را در مقابل حوادث آسیب پذیر می کند. در ایران سالهاست دولت ها از پی هم میآیند، اما بحرانها و مسائل نه تنها برطرف نشده، بلکه بر پیچیدگی آن افزوده شده است. تا درهای اقتصاد، سیاست و فرهنگ ... به روی نمایندگان واقعی جامعه (سندیکاها، اصناف، تشکل های مدنی، و ...) گشوده نشود؛ در بر همان پاشنه می چرخد. البته با مانور دادن روی واژه هایی مانند "مردمی سازی" خودمان را گول نزنیم. توجه به نظر و نگاه مردم "منطق" روشن خود را دارد.
ادامه متن را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #صادق_آبسالان
طی چند روز گذشته، گفتارها و روایت های مختلفی در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ مطرح شده است. انتخاباتی که در شرایط "اضطرارگون" برگزار و حامل معانی پیدا و پنهان بسیاری بود. فارغ از نتیجه انتخابات، که موضوعی مهم است، عدم شرکت بیش از نیمی از واجدین شرایط نکته اصلی این انتخابات و چند انتخابات گذشته بوده است.
با ادبیات علم پزشکی تفسیر پاتولوژی (آسیب شناسی) جامعه ایران طی چهار مرتبه (انتخابات ۹۸، ۱۴۰۰، ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳) علائم یک بیماری را تکرار کرده است. حاکمیت به مثابه پزشکی"حاذق" باید نتایج این آزمایش را چگونه تفسیر کند؟
احتمالا هر فرد، گروه و جریان سیاسی برداشت و روایت خود را از این عدم مشارکت داشته باشد. اینجا هدف ما بازخوانی این روایت ها و یا اینکه کدام روایت "اعتبار" بیشتری دارد، نیست. آنچه حائز اهمیت است و این یادداشت سعی در جستارگشایی آن دارد، فهم «حاکمیت» یا «قوه عاقله نظام سیاسی» از واقعیت موجود است.
این که مجموعۀ حاکمیت عدم مشارکت 60 درصد واجدین شرایط در دور نخست و 50 درصد آن در دور دوم را «برجسته» کند، یا مشارکت 40 و 50 درصد واجدین شرایط، دارای پیامدهای متفاوت است.
در تحلیل گفتمان، اینکه چه «گفتاری» روی «واقعیت» سوار شود دارای پیامدهای کرداری/سیاستی متفاوت است. مسلما کردارهای معطوف به گفتاری که "عدم مشارکت ۶۰ درصد واجدین شرایط" برای آن در اولویت باشد، متفاوت از رویکردی است که این انتخابات را با گزاره هایی مانند حضور حماسی، انتخابات پرشور و ... می نامد.
در حالت نخست قاعدتا باید اصلاح رویه ها، سیاست ها و قواعدی که ریشه چنین نارضایتی را فراهم کرده است؛ در اولویت باشد. اما برعکس آن نیز ممکن است. حاکمیت می تواند با "باژگون خوانی" نتیجه انتخابات پیام اصلی کاهش مشارکت را نادیده بگیرد؛ اینجا نقطه «بحرانی» مساله است.
البته حالت سومی نیز می توان در نظر گرفت و آن اینکه، عکس العمل حاکمیت ظاهر و باطن متفاوت داشته باشد. در ظاهر پیامدها و اهمیت کاهش مشارکت را برحسته نکند، اما به طور ضمنی، نگران نارضایتی موجود و به تبع آن در صدد تبیین راهکارهای لازم برای حل مساله کاهش مشارکت و مشروعیت منبعث از آن باشد. (به نظر تایید پزشکیان توسط شورای نگهبان فرضیه سوم را بیشتر محتمل میکند) اگر فرض سوم درست باشد قاعدتا باید شاهد تغییراتی اساسی در نوع حکمرانی باشیم. تغییراتی که در همدستی مجموعه نهادهای حاکمیت و "دولت منتخب" امکان تحقق دارد. البته این تغییرات "مقدماتی" دارد که بدون توجه به آن رسیدن به راه حل پایدار ممکن نیست.
گام نخست شهامت مواجهه با واقعیت است.
واقعیت، واقعیت است و هیچ وقت مجذوب و مرعوب "علم"، "ایدئولوژی" و مواردی از این قبیل نمیشود. واقعیت به آسانی تسلیم نمیشود، پس نباید در مواجهه با آن "بی احتیاط" یا "سر به هوا" بود. مسایل بغرنجی که سالها مردم جامعه ما را آزار میدهد، امری به غایت واقعی هستند. فهم و حل مسایل موجود، بدون پشتوانه اکثریت جامعه ممکن نیست.
با سیاستگذران و مدیران "عافیت اندیش" امکان غلبه بر مسایل پیچیده کنونی وجود ندارد. نظام حکمرانی باید "شهامت" مواجهه با "فاجعه" را داشته باشد. هیچ راه حلی جز رفتن به عمق مسایل و روبرو شدن با آنها وجود ندارد. "تبلیغات"، "بازی با کلمات" و "انتشار داده های غیرواقعی" نه تنها تخفیفی در واقعیت نمی دهد، بلکه اعتماد جامعه به حاکمیت را نیز زایل می کند.
عبور از رویکردهای "مرکزگرا" و "دولت محور"؛
اگر بپذیریم که بخشی از بحران های کنونی و نارضایتی موجود ریشه در عملکرد نامطلوب قدرت نهادینه ی "دولتی" دارد، پس راه حل های آن برای برون رفت از چالش ها، نمی تواند راهگشا باشد. در چنین شرایطی باید فرصت را برای "پادقدرت ها" فراهم و به کنش های "مدنی/صنفی" اجازه ابراز وجود داد. چیزی که متاسفانه در دو دهۀ اخیر شاهد افول نقش آن بوده ایم. نهادهای مدنی/صنفی به مثابه درختهایی می مانند که طی سالیان و با دوراندیشی در بیابان کاشته می شوند. نقش آفرینی این درختان در بزنگاه های مهم خود را نشان می دهد؛ آنجا که طوفانی وزیدن گرفته و سیلی خانمانسوز به راه می افتد. نظام سیاسی که جلوی رشد نهادهای مدنی را بگیرد و یا آنها را محدود کند، خود را در مقابل حوادث آسیب پذیر می کند. در ایران سالهاست دولت ها از پی هم میآیند، اما بحرانها و مسائل نه تنها برطرف نشده، بلکه بر پیچیدگی آن افزوده شده است. تا درهای اقتصاد، سیاست و فرهنگ ... به روی نمایندگان واقعی جامعه (سندیکاها، اصناف، تشکل های مدنی، و ...) گشوده نشود؛ در بر همان پاشنه می چرخد. البته با مانور دادن روی واژه هایی مانند "مردمی سازی" خودمان را گول نزنیم. توجه به نظر و نگاه مردم "منطق" روشن خود را دارد.
ادامه متن را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegraph
حاکمیت چه روایتی از انتخابات ۱۴۰۳ را ترجیح میدهد؟!
"مردمی سازی" یک واژه ایدئولوژیک و گول زننده است. کار ایدئولوژی ساده کردن امر پیچیده است و تنش موجود در واقعیت را نادیده می گیرد. این خیلی ساده انگارانه است که تصور کنیم با گذاشتن دستیار مردمی سازی و ایجاد چند پست مرتبط در نهادهای دولتی، امکان نقش آفرینی جامعه…