آبان ۹۸؛ آوارگی پیکر مسعود بهارلو و مادری که حواسپرتی گرفت
چهار ماه از آن آبان ماهی گذشت که دستکم هزار و پانصد نفر در خیابانهای ایران توسط نیروهای جمهوری اسلامی کشته شدند؛ اما هنوز روایت زندگیهای بسیاری، ناگفته باقی مانده است. یکی از آن روایتها، قصه جوانی ۲۹ ساله است به اسم «مسعود بهارلو» که با کارگری خرج تحصیلاتش را درآورده بود، مهندس شده بود و با مادرش زندگی میکرد. مادری که دیگر، تنها زندگی میکند، کیلومترها دورتر از خاک پسرش و حالا، حواسپرتی گرفته است.
شنبه ۲۵ آبانماه بود. اولین روز اعتراضات سراسری در ایران که با گران شدن ناگهانی و شبانه بنزین، جرقه خورد. «مسعود» آن روز از شرکتی که در آن کار میکرد، مرخصی گرفته بود تا بتواند برای تکمیل یکی از پروندههای کاری، عکاسی کند. ظهر به خانه برگشت، ناهارش را خورد و به خیابان بازگشت تا در جریان درگیریها قرار بگیرد. او با مادرش در خیابان «زینبیه» اصفهان زندگی میکرد، تکواندوکار بود، دان شش داشت و در باشگاه ورزشی همان خیابان مربیگری میکرد. سر همان خیابان به دیوار تکیه داده بود که دو گلوله به پا و پهلویش شلیک شد و بعد از دو ساعت، همان شب ساعت هفت، جان باخت.
آن شب هیچکس همراه «مسعود» نبود. او پیش از آنکه به سر خیابان برود، به نانوایی برادر بزرگش رفت و گفت که برایش تعدادی نان کنار بگذارد. به سر خیابان میرود و وقتی تیر میخورد، مردم او را به درمانگاه همان محل به اسم «حضرت زهرا» میرسانند. در مسیر یکی از هممحلهایها «مسعود» را میشناسد و به برادر بزرگ او خبر میدهد. درمانگاه اما امکانات کافی نداشت و خونریزی بدن «مسعود» هم زیاد بود. او را با آمبولانس به بیمارستان «غرضی» میرسانند اما اصابت گلوله به پهلویش باعث شده بود که شش او پاره شود و به گفته پزشکان، خون به قلبش نرسید و جان باخت. وقتی خانواده «مسعود» خبردار میشوند، نه پسر جوان جانی در بدن داشت و نه پیکری در میان بود.
گزارش کامل را اینجا بخوانید.
#مسعود_بهارلو #آبان۹۸ #کشتار_آبان #اعتراضات_سراسری_آبان #اصفهان #نه_به_جمهوری_اسلامی #۲۴اسفند۹۸ #14Mar2020
شما میتوانید فایلهای ویدیویی، صوتی و تصویری خود را از طریق سیگنال، واتساپ و تلگرام ارسال کنید.
0033 7 88 80 62 30
@irannc
چهار ماه از آن آبان ماهی گذشت که دستکم هزار و پانصد نفر در خیابانهای ایران توسط نیروهای جمهوری اسلامی کشته شدند؛ اما هنوز روایت زندگیهای بسیاری، ناگفته باقی مانده است. یکی از آن روایتها، قصه جوانی ۲۹ ساله است به اسم «مسعود بهارلو» که با کارگری خرج تحصیلاتش را درآورده بود، مهندس شده بود و با مادرش زندگی میکرد. مادری که دیگر، تنها زندگی میکند، کیلومترها دورتر از خاک پسرش و حالا، حواسپرتی گرفته است.
شنبه ۲۵ آبانماه بود. اولین روز اعتراضات سراسری در ایران که با گران شدن ناگهانی و شبانه بنزین، جرقه خورد. «مسعود» آن روز از شرکتی که در آن کار میکرد، مرخصی گرفته بود تا بتواند برای تکمیل یکی از پروندههای کاری، عکاسی کند. ظهر به خانه برگشت، ناهارش را خورد و به خیابان بازگشت تا در جریان درگیریها قرار بگیرد. او با مادرش در خیابان «زینبیه» اصفهان زندگی میکرد، تکواندوکار بود، دان شش داشت و در باشگاه ورزشی همان خیابان مربیگری میکرد. سر همان خیابان به دیوار تکیه داده بود که دو گلوله به پا و پهلویش شلیک شد و بعد از دو ساعت، همان شب ساعت هفت، جان باخت.
آن شب هیچکس همراه «مسعود» نبود. او پیش از آنکه به سر خیابان برود، به نانوایی برادر بزرگش رفت و گفت که برایش تعدادی نان کنار بگذارد. به سر خیابان میرود و وقتی تیر میخورد، مردم او را به درمانگاه همان محل به اسم «حضرت زهرا» میرسانند. در مسیر یکی از هممحلهایها «مسعود» را میشناسد و به برادر بزرگ او خبر میدهد. درمانگاه اما امکانات کافی نداشت و خونریزی بدن «مسعود» هم زیاد بود. او را با آمبولانس به بیمارستان «غرضی» میرسانند اما اصابت گلوله به پهلویش باعث شده بود که شش او پاره شود و به گفته پزشکان، خون به قلبش نرسید و جان باخت. وقتی خانواده «مسعود» خبردار میشوند، نه پسر جوان جانی در بدن داشت و نه پیکری در میان بود.
گزارش کامل را اینجا بخوانید.
#مسعود_بهارلو #آبان۹۸ #کشتار_آبان #اعتراضات_سراسری_آبان #اصفهان #نه_به_جمهوری_اسلامی #۲۴اسفند۹۸ #14Mar2020
شما میتوانید فایلهای ویدیویی، صوتی و تصویری خود را از طریق سیگنال، واتساپ و تلگرام ارسال کنید.
0033 7 88 80 62 30
@irannc
IranWire | خانه
آبان ۹۸؛ آوارگی پیکر مسعود بهارلو و مادری که حواسپرتی گرفت