@iranghoghnoos🔥
موبد پیروز نهاوندی
پیروز نهاوندی قاتل خلیفه مسلمین عمر ابن خطاب بود.پیروز دو بار در جنگ ها به اسارت در آمد.یکبار توسط ارتش روم اسیر شد و دیگر بار توسط تازیان.
او غلام مغیرة ابن شعبه بود. روزی عمر او را می بیند و از او سوال می کند که از هنرهای زمان چه می داند. او در پاسخ می گوید:انواع کارهای دستی از جمله درودگری، آهنگری، کنده کاری، نقاشی.
عمر می گوید چنین شنیده ام که می توانی آسیابی بسازی که به وسیله ی باد گندم را آرد کند. پیروز می گوید: آری میتوانم.
عمر می پرسد می توانی چنین آسیابی برایم بسازی؟ پیروز در جواب می گوید: «ای خلیفه بزرگ! اگر زنده باشم برایت چنان آسیابی خواهم ساخت که تمام مردم، در شرق و غرب عالم درباره اش گفتگو کنند.»
و عمر در همان موقع به همراهانش می گوید که این غلام با این کلامش مرا سخت هراسناک کرد و همان موقع پیروز را از صاحبش می خرد تا در خدمت خود بگیرد.
هنگامیکه تازیان ، اسیران جنگی ایرانی را با زنجیر به هم بسته بودند و به مدینه می آوردند پیروز جلوی دروازه ایستاده بود و اسیران را نگاه می کرد.
حال زنان اسیر و دیدار کودکان خردسالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند و در رنج بودند، دل پیروز را سخت به درد آورد و پیروز آن ها را در آغوش می گرفت و با آن ها گریه می کرد.
@iranghoghnoos🔥
شعبی می گوید:«وقتی اسیران جنگ را به مدینه آوردند ، پیروز هر اسیر کوچک یا بزرگی را که می دید بر سرش دست نوازش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.» او که دل در گرو عشق ایران و ایرانی داشت و روزهای زیادی شاهد زاری و ضجه های هم میهنانش بود که در اسارت به سر می برند تصمیم گرفت که به تلافی جور و ستمی که بر ایرانی ها می رود عمر را به قتل برساند.
او خنجری داشت دو سویه و آن روز خنجرش را زیر شالش پنهان نمود و به مسجد آمد. هنگامی که عمر به عنوان امام جماعت جلوی صف نمازگزاران قرار گرفت پیروز به سرعت خنجرش را کشید و با همه قدرت شش ضربه به بدن عمر وارد نمود.
یکی از زخم ها که زیر ناف عمر ایجاد شد عمیق بود و او را کشت.
عبیدالله پسر عمر پس از قتل پدرش بدست پیروز دستور قتل پیروز و دخترش مروارید و هرمزان سردار معروف ایرانی در جنگهای با اعراب و جفینه از مسیحیان حیره که با پیروز دوستی داشت را داد.
بدین ترتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از دست عمر در قادسیه ، جلولا و نهاوند دیده بودند ، در مدینه از او باز ستاندند.
پیروز پس از کشتن عمر به ایران آمد و در کاشان و در زادگاهش از دنیا رفت.
آرامگاه پیروز در کاشان است.
درود بر روان پاکش🌷
#پیروز_نهاوندی
#افتخارم_اینست_ایرانیم
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماستr
@iranghoghnoos🔥
موبد پیروز نهاوندی
پیروز نهاوندی قاتل خلیفه مسلمین عمر ابن خطاب بود.پیروز دو بار در جنگ ها به اسارت در آمد.یکبار توسط ارتش روم اسیر شد و دیگر بار توسط تازیان.
او غلام مغیرة ابن شعبه بود. روزی عمر او را می بیند و از او سوال می کند که از هنرهای زمان چه می داند. او در پاسخ می گوید:انواع کارهای دستی از جمله درودگری، آهنگری، کنده کاری، نقاشی.
عمر می گوید چنین شنیده ام که می توانی آسیابی بسازی که به وسیله ی باد گندم را آرد کند. پیروز می گوید: آری میتوانم.
عمر می پرسد می توانی چنین آسیابی برایم بسازی؟ پیروز در جواب می گوید: «ای خلیفه بزرگ! اگر زنده باشم برایت چنان آسیابی خواهم ساخت که تمام مردم، در شرق و غرب عالم درباره اش گفتگو کنند.»
و عمر در همان موقع به همراهانش می گوید که این غلام با این کلامش مرا سخت هراسناک کرد و همان موقع پیروز را از صاحبش می خرد تا در خدمت خود بگیرد.
هنگامیکه تازیان ، اسیران جنگی ایرانی را با زنجیر به هم بسته بودند و به مدینه می آوردند پیروز جلوی دروازه ایستاده بود و اسیران را نگاه می کرد.
حال زنان اسیر و دیدار کودکان خردسالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند و در رنج بودند، دل پیروز را سخت به درد آورد و پیروز آن ها را در آغوش می گرفت و با آن ها گریه می کرد.
@iranghoghnoos🔥
شعبی می گوید:«وقتی اسیران جنگ را به مدینه آوردند ، پیروز هر اسیر کوچک یا بزرگی را که می دید بر سرش دست نوازش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.» او که دل در گرو عشق ایران و ایرانی داشت و روزهای زیادی شاهد زاری و ضجه های هم میهنانش بود که در اسارت به سر می برند تصمیم گرفت که به تلافی جور و ستمی که بر ایرانی ها می رود عمر را به قتل برساند.
او خنجری داشت دو سویه و آن روز خنجرش را زیر شالش پنهان نمود و به مسجد آمد. هنگامی که عمر به عنوان امام جماعت جلوی صف نمازگزاران قرار گرفت پیروز به سرعت خنجرش را کشید و با همه قدرت شش ضربه به بدن عمر وارد نمود.
یکی از زخم ها که زیر ناف عمر ایجاد شد عمیق بود و او را کشت.
عبیدالله پسر عمر پس از قتل پدرش بدست پیروز دستور قتل پیروز و دخترش مروارید و هرمزان سردار معروف ایرانی در جنگهای با اعراب و جفینه از مسیحیان حیره که با پیروز دوستی داشت را داد.
بدین ترتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از دست عمر در قادسیه ، جلولا و نهاوند دیده بودند ، در مدینه از او باز ستاندند.
پیروز پس از کشتن عمر به ایران آمد و در کاشان و در زادگاهش از دنیا رفت.
آرامگاه پیروز در کاشان است.
درود بر روان پاکش🌷
#پیروز_نهاوندی
#افتخارم_اینست_ایرانیم
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماستr
@iranghoghnoos🔥