Forwarded from جوشِ دریا
به یاد شهدای اعتراضات سراسری جنبش
#زن_زندگی_آزادی
▫️اکنون جوانانی شجاع و شرافتمند در دل خاک برای همیشه به خوابی ابدی فرو رفتهاند. قلبهای آنان که دیروز در آنها شعلههای امید و آرزو زبانه میکشید و مملو از عشق و آرزوهای شیرین بود، اکنون سرد و خاموش در درون سینههایشان از تپش بازایستاده است.
▫️من این ماجراها را مینگارم و این صحنههای واقعی را به روی کاغذ میآورم، فقط برای اینکه این ماجراهای حقیقی از خاطرهها محو نشود و قهرمانان داستان از یاد نروند. پستیها و دئانتهای دستهای، و شرافتمندیها و از خودگذشتگیهای گروه دیگر، نیز محو و نابود نگردد.
▫️اینها را مینویسم برای نسلهای آینده تا از سرگذشت قهرمانان آزادی و استقلال دورانِ گذشتهی میهن خود آگاهی کاملی داشته باشند.
#لئو_تولستوی
#سواستوپول_و_داستانهای_دیگر
جوش دریا
#زن_زندگی_آزادی
▫️اکنون جوانانی شجاع و شرافتمند در دل خاک برای همیشه به خوابی ابدی فرو رفتهاند. قلبهای آنان که دیروز در آنها شعلههای امید و آرزو زبانه میکشید و مملو از عشق و آرزوهای شیرین بود، اکنون سرد و خاموش در درون سینههایشان از تپش بازایستاده است.
▫️من این ماجراها را مینگارم و این صحنههای واقعی را به روی کاغذ میآورم، فقط برای اینکه این ماجراهای حقیقی از خاطرهها محو نشود و قهرمانان داستان از یاد نروند. پستیها و دئانتهای دستهای، و شرافتمندیها و از خودگذشتگیهای گروه دیگر، نیز محو و نابود نگردد.
▫️اینها را مینویسم برای نسلهای آینده تا از سرگذشت قهرمانان آزادی و استقلال دورانِ گذشتهی میهن خود آگاهی کاملی داشته باشند.
#لئو_تولستوی
#سواستوپول_و_داستانهای_دیگر
جوش دریا
Forwarded from جوشِ دریا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#آزادیهای_مدنی، #حقوق_زنان و #شفافیت و نگاه متفاوت را با دو کانال باران و بوران تجربه کنید؛
☔️ @BARAAN_IR
❄️ @BOURAAN
برخی از مطالب این کانالها دست اول است یعنی ما طراحی و برای اولین بار در تلگرام منتشر میکنیم.
موزیک ویدئوی صبحگاهی و
جدیدترین موسیقی شامگاهی صوتی هر روز در زمان معین تقدیمتون میشه.
به علاوه تحلیل و توییتهای سیاسی، مقالات و نوشتههای اختصاصی
منتظرتون هستیم
شما هم بارانی شوید
☔️ @BaRAAn_IR
کانال توییتری بوران
❄️ @BoUraAn
☔️ @BARAAN_IR
❄️ @BOURAAN
برخی از مطالب این کانالها دست اول است یعنی ما طراحی و برای اولین بار در تلگرام منتشر میکنیم.
موزیک ویدئوی صبحگاهی و
جدیدترین موسیقی شامگاهی صوتی هر روز در زمان معین تقدیمتون میشه.
به علاوه تحلیل و توییتهای سیاسی، مقالات و نوشتههای اختصاصی
منتظرتون هستیم
شما هم بارانی شوید
☔️ @BaRAAn_IR
کانال توییتری بوران
❄️ @BoUraAn
Telegram
بوران
سفر چرا؟ بمان و پس بگیر!
ز جورشان نفس بگیر!
بخوان که زن سرود شهر شود،
که این وطن وطن شود.
#مهسا_امینی
https://t.co/N2Hj7JjweT
✍ Avand
#سرود_زن
#مهدی_یراحی
کانال بوران
@BOURAAN
این کار مهدی یراحی حس انقلابی خوبی داره، منفعل و ترسو و ناله نیست! شور و…
ز جورشان نفس بگیر!
بخوان که زن سرود شهر شود،
که این وطن وطن شود.
#مهسا_امینی
https://t.co/N2Hj7JjweT
✍ Avand
#سرود_زن
#مهدی_یراحی
کانال بوران
@BOURAAN
این کار مهدی یراحی حس انقلابی خوبی داره، منفعل و ترسو و ناله نیست! شور و…
#آزادیهای_مدنی، #حقوق_زنان و #شفافیت و نگاه متفاوت را با دو کانال باران و بوران تجربه کنید؛
☔️ @BARAAN_IR
❄️ @BOURAAN
برخی از مطالب این کانالها دست اول است یعنی ما طراحی و برای اولین بار در تلگرام منتشر میکنیم.
موزیک ویدئوی صبحگاهی و
جدیدترین موسیقی شامگاهی صوتی هر روز در زمان معین تقدیمتون میشه.
به علاوه تحلیل و توییتهای سیاسی، مقالات و نوشتههای اختصاصی
منتظرتون هستیم
شما هم بارانی شوید
☔️ @BaRAAn_IR
کانال توییتری بوران
❄️ @BoUraAn
☔️ @BARAAN_IR
❄️ @BOURAAN
برخی از مطالب این کانالها دست اول است یعنی ما طراحی و برای اولین بار در تلگرام منتشر میکنیم.
موزیک ویدئوی صبحگاهی و
جدیدترین موسیقی شامگاهی صوتی هر روز در زمان معین تقدیمتون میشه.
به علاوه تحلیل و توییتهای سیاسی، مقالات و نوشتههای اختصاصی
منتظرتون هستیم
شما هم بارانی شوید
☔️ @BaRAAn_IR
کانال توییتری بوران
❄️ @BoUraAn
Telegram
بوران
سفر چرا؟ بمان و پس بگیر!
ز جورشان نفس بگیر!
بخوان که زن سرود شهر شود،
که این وطن وطن شود.
#مهسا_امینی
https://t.co/N2Hj7JjweT
✍ Avand
#سرود_زن
#مهدی_یراحی
کانال بوران
@BOURAAN
این کار مهدی یراحی حس انقلابی خوبی داره، منفعل و ترسو و ناله نیست! شور و…
ز جورشان نفس بگیر!
بخوان که زن سرود شهر شود،
که این وطن وطن شود.
#مهسا_امینی
https://t.co/N2Hj7JjweT
✍ Avand
#سرود_زن
#مهدی_یراحی
کانال بوران
@BOURAAN
این کار مهدی یراحی حس انقلابی خوبی داره، منفعل و ترسو و ناله نیست! شور و…
💠خبر فوری:
با اذان صبح فردا میخواهند جان یک نفر دیگر از مّا را بگیرند!
📄امیر رئیسیان وکیل #محمد_قبادلو از زندانیان انقلاب #زن_زندگی_آزادی در زندان #رجایی_شهر کرج و محکوم به اعدام، از دریافت ابلاغیه تایید مجدد و اجرای حکم موکلش خبر داد که بنا بر آن قرار است حکم محمد فردا ۳شنبه ۳ بهمنماه اجرا شود!
🗣#نذارید_ما_را_بکشند
🚩#وقت_عزا_نیست_که_هنگامه_خشم_است
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
💎 @iranyarannetwork1398
با اذان صبح فردا میخواهند جان یک نفر دیگر از مّا را بگیرند!
📄امیر رئیسیان وکیل #محمد_قبادلو از زندانیان انقلاب #زن_زندگی_آزادی در زندان #رجایی_شهر کرج و محکوم به اعدام، از دریافت ابلاغیه تایید مجدد و اجرای حکم موکلش خبر داد که بنا بر آن قرار است حکم محمد فردا ۳شنبه ۳ بهمنماه اجرا شود!
🗣#نذارید_ما_را_بکشند
🚩#وقت_عزا_نیست_که_هنگامه_خشم_است
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
💎 @iranyarannetwork1398
Audio
🔸شعبه سوم دادگاه انقلاب ارومیه، ماموستا محمد خضرنژاد، روحانی کرد اهل سنت، را به اعدام محکوم کرده است.
🔸این روحانی ۴۵ ساله اهل بوکان به افسادفیالارض، لطمه وارد کردن به تمامیت یا استقلال کشور و تبلیغ علیه نظام متهم و به اعدام و ۱۶ سال زندان محکوم شده است.
🔸حسن امینی، رئیس شورای مجمع فقهی جمعی از علمای کردستان ایران و مدیر مدرسە امام بخاری در سنندج، در گفتوگو با رادیوفردا این اتهامات را مضحک و بیاساس دانسته و میگوید که در صورت اجرای این «احکام ظالمانه»، مردم و علمای اهل سنت ساکت نخواهند نشست.
🔸ماموستا محمد خضرنژاد ۲۸ آبانماه سال گذشته پس از سخنرانی در مراسم یادبود اسعد رحیمی، از کشتهشدگان اعتراضات «#زن_زندگی_آزادی» در شهر بوکان بازداشت شد.
🔸فرشته قاضی از رادیوفردا با حسن امینی، رئیس شورای مجمع فقهی جمعی از علمای کردستان ایران و مدیر مدرسە امام بخاری در سنندج درباره جزئیات پرونده و احکام صادر شده برای ماموستا خضرنژاد گفتوگو کرده است.
@RadioFarda
🔸این روحانی ۴۵ ساله اهل بوکان به افسادفیالارض، لطمه وارد کردن به تمامیت یا استقلال کشور و تبلیغ علیه نظام متهم و به اعدام و ۱۶ سال زندان محکوم شده است.
🔸حسن امینی، رئیس شورای مجمع فقهی جمعی از علمای کردستان ایران و مدیر مدرسە امام بخاری در سنندج، در گفتوگو با رادیوفردا این اتهامات را مضحک و بیاساس دانسته و میگوید که در صورت اجرای این «احکام ظالمانه»، مردم و علمای اهل سنت ساکت نخواهند نشست.
🔸ماموستا محمد خضرنژاد ۲۸ آبانماه سال گذشته پس از سخنرانی در مراسم یادبود اسعد رحیمی، از کشتهشدگان اعتراضات «#زن_زندگی_آزادی» در شهر بوکان بازداشت شد.
🔸فرشته قاضی از رادیوفردا با حسن امینی، رئیس شورای مجمع فقهی جمعی از علمای کردستان ایران و مدیر مدرسە امام بخاری در سنندج درباره جزئیات پرونده و احکام صادر شده برای ماموستا خضرنژاد گفتوگو کرده است.
@RadioFarda
Forwarded from جوشِ دریا
آخرالزمان _۱
نمیدانم تا حالا فیلم آخرالزمانی و پاداتوپیایی دیدهاید یا نه. من خیلی دیدهام. انواع و اقسامشان را؛ ولی هیچ کدام به خوبی این فیلمی که توش زندگی میکنیم نیستند. همهی آن فیلمها و کتابها و قصهها پُرند از صحنههای هولناک و ماجراهای حیرتآور و لحظات دهنپرکن به ضرورت داستان؛ هیچ کدام اما اینطوری واقعی و چفتوبستدار و خلاقانه نیستند. من روزهاست که پذیرفتهام این را. اینجا آخرالزمان است. پاداتوپیاست. سفینه و نابودی زمین و اسلحههای عجیب و غریب ندارد، اما چیزی دارد که محکم به آخرالزمان متصلش میکند؛ اینکه دهشتش با پوچی پیوند خورده. ابزورد است. تمام سکانسهایش ابزورد است. مثل همین چندساعتی که گذشت.
صبح که رسیدم دفتر، دم در دو تا از همکارها را دیدم، پریشان و هراسیده. گفتند صنم را گرفتهاند! چندبار پشت هم گفتند. در دنیای عادی اینطور وقتها ذهن آدم میرود سمت مواد مخدر و دزدی و قتل و تجاوز و جرائم اقتصادی و این داستانها. یعنی خب انتظار داری پلیس برای اینچیزها باشد دیگر. ولی در آخرالزمان پلیس کاری به اینها ندارد و برای تو واضح است که به خاطر حجاب گرفتهاند. حتی نمیپرسی. میدانی.
صنم و جلال را با هم گرفته بودند. نزدیک شرکت در کوچه. صبح بارانی دوشنبه. در کوچه هم را دیده بودند و داشتند میآمدند شرکت. لابد حسابی هم کیف میکردهاند که هوا بالاخره کمابیش تمیز شده. خوشخوشان میآمدهاند. یکباره دو تا ون سفید بیاسم و رسم ایستاده کنارشان. یکیشان را بهزور بردهاند این ون، آن کی را ون دیگر. دیگر خبری از آن ونهای دورسبز گشت امنیت اخلاقی نیست. همه چیز قایمکی شده مبادا سروصدایی بهپا شود. من حتی نمیدانستم هنوز این ونها وجود دارند و هنوز قربانی میگیرند. صنم حتی کلاه داشته. بهانهشان حجاب بوده ولی مسئلهشان حجاب نبوده. مهسا امینی هم حجاب داشت. ولع خشونت و عقدهی حقارت او را کشت. جلال خواسته اجازه ندهد صنم را ببرند، نتوانسته. همان اول یکی خواباندهاند در گوشش که چرا دست به نسوان میزنی، عینکش را شکستهاند و زخم به لبش انداختهاند، بعد هم با ناسزا و تحقیر ولش کردهاند. یکی از زنهایشان هم گفته: «موهاتو کوتاه کن ایکبیری!» صنم را اما برده بودند بدون اینکه اطلاعی بدهند. من که رسیدم جلال داشت پرس و جو میکرد.
نمیدانستیم کجاست. قضاقدری رفتیم سمت امنیت اخلاقی گیشا. در وزرا را تخته کردهاند انگار یا حداقل دیگر آدمهایی با حجاب اختیاری را نمیبرند آنجا. دم امنیت اخلاقی شلوغ بود. منِ از همهجا بیخبر رفتم جایی که دری باز بود و چندتا زن نفرتانگیز چادری نشسته بودند. تا آمدم دهن باز کنم و از احوال صنم بپرسم، یکیشان که جلوی در نشسته بود گفت: «همهتون روانی و مریضین. باید بری اونور!» من ماتِ ناسزاهای بیدلیلش بودم. گفتم: «خب من از کجا بدونم؟» باز داد زد: «گم شو بهت میگم بیشعور!»
شوخی و مبالغه نمیکنم. عیناً همین بود. طبیعتاً خیلی دوست داشتم ماجرا جور دیگری بود، مثلاً وارد میشدم یقهاش را میگرفتم و داد میزدم: زنیکه بگو ببینم همکار بیگناه ما رو کجا بردین؟ ولی اینطوری نبود. محض امنیت صنم در مودبانهترین حالت خودم بودم. جملهام هنوز کامل نشده بود که زنک فریاد کشید و فحش داد. حقارت و حسادت و حرص توام از چهرهاش میبارید. رفتم سمت درِ کناری که زنیکه مثلاً آدرس داده بود. کلی آدم جمع بودند آنجا. پلیسی که دم در بود درست جوابم را نداد. باز پرسیدم، داد زد: «خانم بهت میگم برو اونور. من خبر ندارم «متهم»ها رو وقتی «دستگیر» میکنن کجا میبرن!» گفتم: «خب من از کی بپرسم؟» گفت: «صبر کن خودش بخواد زنگ میزنه.» لاجرم ایستادیم آنطرفتر و منتظر شدیم شاید خبری شود. بیشتر آدمها آمده بودند پی ماشین و پارکینگ. کسی از دستگیری بقیهی آنها که بابت حجاب گرفته بودند اطلاع نداشت و پیشان نیامده بودند. شلوغی به دلیل جریمهی ماشین و پارکینگ بود. مردم آمده بودند ببینند چه خاکی به سرشان کنند. برای بعضی سه بار پیامک بیحجابی آمده بود و باید ماشینشان را میخواباندند، اما پارکینگهای شهر دیگر جا نداشتند، ماشین بعضیها را هم پلیس خوابانده بود بیآنکه پیامکی آمده باشد. بلبشویی بود. پلیس دمِ در هم از سربازکنی جواب میداد. داد میزد: «به من مربوط نیست!» یکی پرسید: «پس به کی مربوطه؟» پلیس باز داد زد که: «نمیدونم. صبر کن تا بالاخره یکی از این پارکینگا خالی بشه ببر اونجا.»
ادامه دارد
#نگارخلیلی
#نه_به_حجاب_اجباری
#زن_زندگی_آزادی
جوش دریا
نمیدانم تا حالا فیلم آخرالزمانی و پاداتوپیایی دیدهاید یا نه. من خیلی دیدهام. انواع و اقسامشان را؛ ولی هیچ کدام به خوبی این فیلمی که توش زندگی میکنیم نیستند. همهی آن فیلمها و کتابها و قصهها پُرند از صحنههای هولناک و ماجراهای حیرتآور و لحظات دهنپرکن به ضرورت داستان؛ هیچ کدام اما اینطوری واقعی و چفتوبستدار و خلاقانه نیستند. من روزهاست که پذیرفتهام این را. اینجا آخرالزمان است. پاداتوپیاست. سفینه و نابودی زمین و اسلحههای عجیب و غریب ندارد، اما چیزی دارد که محکم به آخرالزمان متصلش میکند؛ اینکه دهشتش با پوچی پیوند خورده. ابزورد است. تمام سکانسهایش ابزورد است. مثل همین چندساعتی که گذشت.
صبح که رسیدم دفتر، دم در دو تا از همکارها را دیدم، پریشان و هراسیده. گفتند صنم را گرفتهاند! چندبار پشت هم گفتند. در دنیای عادی اینطور وقتها ذهن آدم میرود سمت مواد مخدر و دزدی و قتل و تجاوز و جرائم اقتصادی و این داستانها. یعنی خب انتظار داری پلیس برای اینچیزها باشد دیگر. ولی در آخرالزمان پلیس کاری به اینها ندارد و برای تو واضح است که به خاطر حجاب گرفتهاند. حتی نمیپرسی. میدانی.
صنم و جلال را با هم گرفته بودند. نزدیک شرکت در کوچه. صبح بارانی دوشنبه. در کوچه هم را دیده بودند و داشتند میآمدند شرکت. لابد حسابی هم کیف میکردهاند که هوا بالاخره کمابیش تمیز شده. خوشخوشان میآمدهاند. یکباره دو تا ون سفید بیاسم و رسم ایستاده کنارشان. یکیشان را بهزور بردهاند این ون، آن کی را ون دیگر. دیگر خبری از آن ونهای دورسبز گشت امنیت اخلاقی نیست. همه چیز قایمکی شده مبادا سروصدایی بهپا شود. من حتی نمیدانستم هنوز این ونها وجود دارند و هنوز قربانی میگیرند. صنم حتی کلاه داشته. بهانهشان حجاب بوده ولی مسئلهشان حجاب نبوده. مهسا امینی هم حجاب داشت. ولع خشونت و عقدهی حقارت او را کشت. جلال خواسته اجازه ندهد صنم را ببرند، نتوانسته. همان اول یکی خواباندهاند در گوشش که چرا دست به نسوان میزنی، عینکش را شکستهاند و زخم به لبش انداختهاند، بعد هم با ناسزا و تحقیر ولش کردهاند. یکی از زنهایشان هم گفته: «موهاتو کوتاه کن ایکبیری!» صنم را اما برده بودند بدون اینکه اطلاعی بدهند. من که رسیدم جلال داشت پرس و جو میکرد.
نمیدانستیم کجاست. قضاقدری رفتیم سمت امنیت اخلاقی گیشا. در وزرا را تخته کردهاند انگار یا حداقل دیگر آدمهایی با حجاب اختیاری را نمیبرند آنجا. دم امنیت اخلاقی شلوغ بود. منِ از همهجا بیخبر رفتم جایی که دری باز بود و چندتا زن نفرتانگیز چادری نشسته بودند. تا آمدم دهن باز کنم و از احوال صنم بپرسم، یکیشان که جلوی در نشسته بود گفت: «همهتون روانی و مریضین. باید بری اونور!» من ماتِ ناسزاهای بیدلیلش بودم. گفتم: «خب من از کجا بدونم؟» باز داد زد: «گم شو بهت میگم بیشعور!»
شوخی و مبالغه نمیکنم. عیناً همین بود. طبیعتاً خیلی دوست داشتم ماجرا جور دیگری بود، مثلاً وارد میشدم یقهاش را میگرفتم و داد میزدم: زنیکه بگو ببینم همکار بیگناه ما رو کجا بردین؟ ولی اینطوری نبود. محض امنیت صنم در مودبانهترین حالت خودم بودم. جملهام هنوز کامل نشده بود که زنک فریاد کشید و فحش داد. حقارت و حسادت و حرص توام از چهرهاش میبارید. رفتم سمت درِ کناری که زنیکه مثلاً آدرس داده بود. کلی آدم جمع بودند آنجا. پلیسی که دم در بود درست جوابم را نداد. باز پرسیدم، داد زد: «خانم بهت میگم برو اونور. من خبر ندارم «متهم»ها رو وقتی «دستگیر» میکنن کجا میبرن!» گفتم: «خب من از کی بپرسم؟» گفت: «صبر کن خودش بخواد زنگ میزنه.» لاجرم ایستادیم آنطرفتر و منتظر شدیم شاید خبری شود. بیشتر آدمها آمده بودند پی ماشین و پارکینگ. کسی از دستگیری بقیهی آنها که بابت حجاب گرفته بودند اطلاع نداشت و پیشان نیامده بودند. شلوغی به دلیل جریمهی ماشین و پارکینگ بود. مردم آمده بودند ببینند چه خاکی به سرشان کنند. برای بعضی سه بار پیامک بیحجابی آمده بود و باید ماشینشان را میخواباندند، اما پارکینگهای شهر دیگر جا نداشتند، ماشین بعضیها را هم پلیس خوابانده بود بیآنکه پیامکی آمده باشد. بلبشویی بود. پلیس دمِ در هم از سربازکنی جواب میداد. داد میزد: «به من مربوط نیست!» یکی پرسید: «پس به کی مربوطه؟» پلیس باز داد زد که: «نمیدونم. صبر کن تا بالاخره یکی از این پارکینگا خالی بشه ببر اونجا.»
ادامه دارد
#نگارخلیلی
#نه_به_حجاب_اجباری
#زن_زندگی_آزادی
جوش دریا
Forwarded from جوشِ دریا
آخرالزمان _۲
بخش پایانی
یعنی یکی با پای خودش آمده بود ماشینش را یک هفته تسلیم کند و دست آخر هم چند میلیون پول زور پارکینگ را بدهد، باز هم نمیتوانست، کسی پاسخگویش نبود و اینها همه بابت پارچهای که محل ابهام بود زنی به سر داشته یا نداشته! این است که میگویم ابزورد و آخرالزمانی! ما نشستهایم وسط ماجرا. عادت کردهایم. گاهی فراموش میکنیم همهچیز چقدر، چقدر پوچ و احمقانه و خشونتبار است. اینکه چند روز یکی را محض قدرتنمایی و پولزور ستاندن از کار و زندگی بیندازند، اما نه با بهانهای درست و حسابشده! به بهانهی یک تکه پارچه! همینقدر مضحک! بعد هم بگویند: «خودت باید زنگ بزنی پلیس بیان ماشینت رو با جرثقیل ببرن تو یه پارکینگی، بعد هم چند میلیون پول جرثقیل بدی!» خودت زنگ بزنی که ماشینِ سالم را ببندند به جرثقیل و ببرند پارکینگی که نامش توی لیست نیست! و همهی اینها حتی حماقتهای ایدئولوژیک هم نیستند!
میبینی عکس زنهای بیحجاب در راهپیمایی حکومتی منتشر شده. بیحجاب یا باحجاب مهم نیست دیگر برایشان. دستآویزِ قدرتنمایی و هراساندازی و دزدیشان است. همین و بس.
صنم بالاخره زنگ زد و گفت همانجاست.
نیمساعتی بعد اسمش را صدا زدند و ما رفتیم کارت ملیهایمان را تسلیم کردیم که «متهم» را ول کنند. کارت ملی گرفتهاند به ضمانت اینکه فردا برود تعهد بدهد یا شاید دادرسی یا جریمه یا چیزی که نمیدانیم. گفت بجز او چند نفر دیگر هم در آن ون بودهاند. دوتاشان بچههای دبیرستانی که بابت کلاس کنکور از اسلامآباد آمده بودند. گریه میکردهاند و میگفتهاند اگر باباشان بفهمد میکشدشان. هنوز متحیرم. تمام این خشونت و ترس فقط به خاطر پارچهای. زنهای آنجا توهین و تحقیرشان کرده بودند. دو تا نوجوان بیگناه را. یکیشان گفته: «چاه رو تمیز کردین واسه موشهایی که میخوان برن اونتو؟» حتی ابروهایشان را هم برنداشته بودند! این را میگویم نه چون ابرو برداشتن کار بدیست، میگویم محض تاکید اینکه اینها حتی در قانون خودشان هم بیقانوند. سر صبح مثل لاتِ کوچهخلوت چندتا جوان بیپناه و بیدردسر را فلهای گرفتهاند و برایشان اهمیتی نداشته که اینها چطور آدمهاییاند. حجاب دارند یا ندارند، آرایش دارند یا ندارند... اهمیتی نداشته برایشان. مثل آن ماشینها که خیلیهاشان را بهزور گرفته بودند. بدون اینکه اصلاً پیامکی آمده باشد. همهچیز همینطوری الکی.
وقتی گریههایمان را کردیم و نشستیم توی اسنپ، راننده گفت: «خانوما بپوشین سرتون، من هفتهی پیش همینجا هشت میلیون پیاده شدم!» نمیتوانم بگویم چه تحقیریست این! نمیتوانم حسم را شرح دهم از حقی که هم تو داری هم آن رانندهی بدبخت ولی هیچکدام ندارید. اینکه دیگر نمیدانی چه باید بکنی و چه استراتژیای پیش بگیری. این که لحظهای حس میکنی آچمز شدهای و همهچیز تمام شده است...
دفتر که برگشتیم یکی از همکارهای مذهبیمان گفت: ببین اینهمه استرس کشیدین و توهین بهتون شد و تحقیر شدین. بهتر نیست خودخواهیتون رو کنار بذارین و حجابتون رو رعایت کنید که به خانواده و همکاراتون استرس وارد نشه؟
اینطوریست دیگر. انگار نه که امام سوم همین مذهب گفته: اگر دین ندارید، آزاده باشید. انگار نه که جلوی سپاه یزید ایستادگی کرده. انگار نه که همینها هرسال برایش عزاداری میکنند چون جلوی ظلم ایستاده و مظلوم شهید شده. انگار هیچچیز از این دین یاد نگرفتهاند الا لچک و گردن خم کردن! انگار نه که چه ما حجاب داشته باشیم و چه نه، این مملکت به تاراج رفته. فقیریم. بیچارهایم. هوا آلوده است. چند صباحی دیگر حتی آب نداریم. هرروز بدبختتر از دیروزیم... انگار نه که وظیفهی شرعیشان باید چیزی بیشتر از «نگران نکردن دیگران» باشد. این است آخرالزمان!
دربارهی این ماجرا توییت نوشته بودم. چندتا از دوستانم زنگ زدند و گفتند پاک کنم که دردسرم نشود. پاک کردم. ولی داستان این وطنِ پاداتوپیایی را باید نوشت. گرچه میترسم، (معلوم است که میترسم چون اینها حقیقتاً ترسناکند.) گرچه دیگر امیدی ندارم، ولی مینویسم چون این داستان نوشتنیست. چون وظیفهای بر گردنم و اندوهی بر قلبم سنگینی میکند. چون صنمها نه به حال خودشان، که برای آن دو دانشآموز گریه میکنند. چون لب جلالها زخمیست و عینکشان شکسته. چون الههها و نیلوفرها سالها حبس گرفتهاند. چون سپیدهها از بس بیگناهند باید بروند زندان. چون مهساها را کشتهاند. آرمیتاها را کشتهاند. ساریناها را کشتهاند. چون محسن و مجیدرضا و محمدمهدی و محمدها را اعدام کردهاند. مینویسم چون حتی در آخرالزمان هم نمیخواهم بگذرم، نمیخواهم با شر یکی باشم. مینویسم که فراموش نکنم و گم نشوم. مینویسم علیه عادت. مینویسم که از یاد نبرم. مینویسم علیه فراموشی.
پایان
#نگارخلیلی
#نه_به_حجاب_اجباری
#زن_زندگی_آزادی
جوش دریا
بخش پایانی
یعنی یکی با پای خودش آمده بود ماشینش را یک هفته تسلیم کند و دست آخر هم چند میلیون پول زور پارکینگ را بدهد، باز هم نمیتوانست، کسی پاسخگویش نبود و اینها همه بابت پارچهای که محل ابهام بود زنی به سر داشته یا نداشته! این است که میگویم ابزورد و آخرالزمانی! ما نشستهایم وسط ماجرا. عادت کردهایم. گاهی فراموش میکنیم همهچیز چقدر، چقدر پوچ و احمقانه و خشونتبار است. اینکه چند روز یکی را محض قدرتنمایی و پولزور ستاندن از کار و زندگی بیندازند، اما نه با بهانهای درست و حسابشده! به بهانهی یک تکه پارچه! همینقدر مضحک! بعد هم بگویند: «خودت باید زنگ بزنی پلیس بیان ماشینت رو با جرثقیل ببرن تو یه پارکینگی، بعد هم چند میلیون پول جرثقیل بدی!» خودت زنگ بزنی که ماشینِ سالم را ببندند به جرثقیل و ببرند پارکینگی که نامش توی لیست نیست! و همهی اینها حتی حماقتهای ایدئولوژیک هم نیستند!
میبینی عکس زنهای بیحجاب در راهپیمایی حکومتی منتشر شده. بیحجاب یا باحجاب مهم نیست دیگر برایشان. دستآویزِ قدرتنمایی و هراساندازی و دزدیشان است. همین و بس.
صنم بالاخره زنگ زد و گفت همانجاست.
نیمساعتی بعد اسمش را صدا زدند و ما رفتیم کارت ملیهایمان را تسلیم کردیم که «متهم» را ول کنند. کارت ملی گرفتهاند به ضمانت اینکه فردا برود تعهد بدهد یا شاید دادرسی یا جریمه یا چیزی که نمیدانیم. گفت بجز او چند نفر دیگر هم در آن ون بودهاند. دوتاشان بچههای دبیرستانی که بابت کلاس کنکور از اسلامآباد آمده بودند. گریه میکردهاند و میگفتهاند اگر باباشان بفهمد میکشدشان. هنوز متحیرم. تمام این خشونت و ترس فقط به خاطر پارچهای. زنهای آنجا توهین و تحقیرشان کرده بودند. دو تا نوجوان بیگناه را. یکیشان گفته: «چاه رو تمیز کردین واسه موشهایی که میخوان برن اونتو؟» حتی ابروهایشان را هم برنداشته بودند! این را میگویم نه چون ابرو برداشتن کار بدیست، میگویم محض تاکید اینکه اینها حتی در قانون خودشان هم بیقانوند. سر صبح مثل لاتِ کوچهخلوت چندتا جوان بیپناه و بیدردسر را فلهای گرفتهاند و برایشان اهمیتی نداشته که اینها چطور آدمهاییاند. حجاب دارند یا ندارند، آرایش دارند یا ندارند... اهمیتی نداشته برایشان. مثل آن ماشینها که خیلیهاشان را بهزور گرفته بودند. بدون اینکه اصلاً پیامکی آمده باشد. همهچیز همینطوری الکی.
وقتی گریههایمان را کردیم و نشستیم توی اسنپ، راننده گفت: «خانوما بپوشین سرتون، من هفتهی پیش همینجا هشت میلیون پیاده شدم!» نمیتوانم بگویم چه تحقیریست این! نمیتوانم حسم را شرح دهم از حقی که هم تو داری هم آن رانندهی بدبخت ولی هیچکدام ندارید. اینکه دیگر نمیدانی چه باید بکنی و چه استراتژیای پیش بگیری. این که لحظهای حس میکنی آچمز شدهای و همهچیز تمام شده است...
دفتر که برگشتیم یکی از همکارهای مذهبیمان گفت: ببین اینهمه استرس کشیدین و توهین بهتون شد و تحقیر شدین. بهتر نیست خودخواهیتون رو کنار بذارین و حجابتون رو رعایت کنید که به خانواده و همکاراتون استرس وارد نشه؟
اینطوریست دیگر. انگار نه که امام سوم همین مذهب گفته: اگر دین ندارید، آزاده باشید. انگار نه که جلوی سپاه یزید ایستادگی کرده. انگار نه که همینها هرسال برایش عزاداری میکنند چون جلوی ظلم ایستاده و مظلوم شهید شده. انگار هیچچیز از این دین یاد نگرفتهاند الا لچک و گردن خم کردن! انگار نه که چه ما حجاب داشته باشیم و چه نه، این مملکت به تاراج رفته. فقیریم. بیچارهایم. هوا آلوده است. چند صباحی دیگر حتی آب نداریم. هرروز بدبختتر از دیروزیم... انگار نه که وظیفهی شرعیشان باید چیزی بیشتر از «نگران نکردن دیگران» باشد. این است آخرالزمان!
دربارهی این ماجرا توییت نوشته بودم. چندتا از دوستانم زنگ زدند و گفتند پاک کنم که دردسرم نشود. پاک کردم. ولی داستان این وطنِ پاداتوپیایی را باید نوشت. گرچه میترسم، (معلوم است که میترسم چون اینها حقیقتاً ترسناکند.) گرچه دیگر امیدی ندارم، ولی مینویسم چون این داستان نوشتنیست. چون وظیفهای بر گردنم و اندوهی بر قلبم سنگینی میکند. چون صنمها نه به حال خودشان، که برای آن دو دانشآموز گریه میکنند. چون لب جلالها زخمیست و عینکشان شکسته. چون الههها و نیلوفرها سالها حبس گرفتهاند. چون سپیدهها از بس بیگناهند باید بروند زندان. چون مهساها را کشتهاند. آرمیتاها را کشتهاند. ساریناها را کشتهاند. چون محسن و مجیدرضا و محمدمهدی و محمدها را اعدام کردهاند. مینویسم چون حتی در آخرالزمان هم نمیخواهم بگذرم، نمیخواهم با شر یکی باشم. مینویسم که فراموش نکنم و گم نشوم. مینویسم علیه عادت. مینویسم که از یاد نبرم. مینویسم علیه فراموشی.
پایان
#نگارخلیلی
#نه_به_حجاب_اجباری
#زن_زندگی_آزادی
جوش دریا
Forwarded from جامعهشناسی گروههای اجتماعی (فریبا نظری)
♻️🕊️♻️« جامعهشناسی و ایران در سال ۱۴۰۲»
🔵 بررسیهایم نشان میدهد هرچه در ایران میزان کنشهای اعتراضی یا مقاومتهای مدنی با فراوانی روبهرو شده و گسترش و عمق مییابد، هم اقبال جامعه از تحلیلهای جامعهشناختی بیشتر میشود و هم جامعهشناسان توجه افزونتری به توصیف و تبیین این کنشهای مدنی نشان میدهند.
بهعنوان نمونه دادههای زیر دربارهی مقولهی اعتراضات سال ۱۴۰۱ را باهم مرور میکنیم:
۱- سمیه توحیدلو در مقالهای پژوهشی با عنوان «فراترکیب تحلیلهای موجود درباره اعتراضات ۱۴۰۱ایران» میگوید:
نیمه دوم سال ۱۴۰۱ درگیر حوادث و اعتراضهایی بود. در میانه این اعتراضها، جامعه شناسان متعددی به تحلیل وقایع پرداختند. مقاله حاضر فراترکیبی از تحلیل های آنها (۴۰ سخنرانی در انجمن جامعه شناسی ایران و مجموعه ۴۶ یادداشت تحلیلی) درباره این اعتراضها است.
https://doi.org/10.22034/jsi.2023.1996220.1650
۲- تبیین و تفسیر اعتراضات ۱۴۰۱ و تداوم کنشهای آن در ۱۴۰۲ از سوی یک صد جامعهشناس ایرانی داخل و خارجاز کشور در قالب سخنرانی، مناظره، مصاحبه، یادداشت تحلیلی و پژوهشی، مقاله ( استخراج از پژوهشی باعنوان« جامعهشناسان و جامعه در سال ۱۴۰۲»، فریبا نظری).
۳- معناشناسی، تحلیل و تفسیر مطالبهی #زنزندگیآزادی از سوی سی جامعهشناس ایرانی در قالب سخنرانی، مناظره، مصاحبه، یادداشت، مقاله ( همان).
۴- اعتراضات #زن زندگی آزادی حتی برای تعدادی از جامعه شناسان غیر ایرانی از جمله #اسلاوی_ژیژک( رادیو زمانه، مهر ۱۴۰۱) و #جک_گلدستون(یورونیوز فارسی، فروردین ۱۴۰۲) نیز محل تامل و توجه بوده است.
🔰 در طی یک سال و نیم گذشته و پس از آغاز اعتراضات سال ۱۴۰۱، در گفتوگو با جامعهی آماری ۲۰ نفره ازگروههایی که جامعهشناس نیستند، جامعهشناسی نخواندهاند اما به این شاخه از علم علاقمند هستند و آن را دنبال میکنند؛ دربارهی انتظارات و توجه ایشان به کنش جامعهشناسان ایرانی، سخن گفته و نظراتشان را جویا شدم. با برخی از آنها این گفتوگو استمرار داشته و برخی نیز صرفا در حد یک یا چند مورد بوده است.
🔹مشاغل این افراد عبارتست از:
پزشک فوق تخصص، جراح و دندانپزشک، نویسنده، شاعر، آرایشگر، کسب و کار آزاد، مددکار اجتماعی، وکیل، بازنشستهی وزارتخانههای کشاورزی، آموزش و پرورش، ارشاد، بنیاد شهید، بانک، راننده تاکسی، کارگر بخش خصوصی، خانهدار، فعال مدنی، نقاش، کارکنان و مدیران دولتی، معلم، فروشنده و دانشجویان.
🔹گروه سنی: ۲۰ تا ۷۰ سال
🔹جنس: زن و مرد
💢 نتایج زیر حاصل گفتوگو با این افراد است:
۱- در مقایسه با متخصصان علوم دیگر حتی در زیر شاخهی علوم انسانی، نظرات و تحلیلهای جامعه شناسان در خصوص اعتراضات سال ۱۴۰۱ و وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی ایران؛ برایشان اهمیت داشته و دارد.
۲- آنها از جامعه شناسان انتظار داشته و دارند وضعیت آینده کشور و کنشهای اعتراضی و مدنی را به روشنی و درستی، تحلیل و در اختیار جامعه بگذارند.
۳- آنها از جامعه شناسان انتظار دارند برای رهایی جامعه از شرایط آنومیک امروز ایران راهکار جامعه شناختی ارائه دهند.
۴- برخی از این افراد به فراتر از وضعیت موجود فکر میکنند و از جامعه شناسان انتظار دارند به تحلیل وضعیت جامعه ایران و ساختار مناسبات قدرت آن در آینده بپردازند.
۵- برخی از این افراد از جامعه شناسان انتظار دارند در مسائل و وضعیت جامعهی ایران صرفاً به نظریات جامعه شناسان و اندیشمندان غیر ایرانی در جوامع دیگر بسنده نکنند و متناسب با شرایط امروز ایران، توصیف و تفسیر خود را ارائه دهند.
۶- برخی از این افراد نمرهی مثبت و کاملی به عملکرد جامعه شناسان ایرانی بهویژه در اعتراضات یک دههی اخیر نمیدهند و تحلیلهای جامعه شناسان ایرانی را راهگشا، شفاف و درست نمیدانند.
۷- در برابر این گروه، تعداد دیگری از گفتگو شوندگان معتقدند جامعه شناسان ایرانی به ویژه در اعتراضات ۱۴۰۱ به اینسو عملکرد روشنگرانه و مثبتی داشته و دارند و به تداوم این عملکرد آنان امیدوارند.
۸- تعدادی هم از این افراد انتظار بیشتری از عملکرد کنشگرانهی جامعه شناسان ایرانی نسبت به سرنوشت مردم ایران و شرایط اجتماعی امروز دارند.
۹- تعدادی از گفتگو شوندگان به صراحت و شفافیت و شجاعت برخی جامعه شناسان نظیر دکتر #سعید_مدنی در ارتباط با مسئولیت اجتماعی خود به جامعه ایران اشاره و قدردانی میکنند.
⭕ توجه به این نکته ضروری و مهم است که گرچه انتظارات جامعه از جامعه شناسان ممکن است لزوماً و بطور کامل با تعریف دقیق و صحیح کارکرد یک جامعه شناس مطابق این علم، انطباق نداشته باشد؛ اما شنیدن صدای جامعه در نقش مورد انتظار برای متخصصان جامعه شناس و ارتباط تنگاتنگ آنها با مردم از اهمیت ویژهای برخوردار است.
✍️ فریبا نظری
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
#جامعهشناسان_ایرانی
https://t.me/Sociologyofsocialgroups
🔵 بررسیهایم نشان میدهد هرچه در ایران میزان کنشهای اعتراضی یا مقاومتهای مدنی با فراوانی روبهرو شده و گسترش و عمق مییابد، هم اقبال جامعه از تحلیلهای جامعهشناختی بیشتر میشود و هم جامعهشناسان توجه افزونتری به توصیف و تبیین این کنشهای مدنی نشان میدهند.
بهعنوان نمونه دادههای زیر دربارهی مقولهی اعتراضات سال ۱۴۰۱ را باهم مرور میکنیم:
۱- سمیه توحیدلو در مقالهای پژوهشی با عنوان «فراترکیب تحلیلهای موجود درباره اعتراضات ۱۴۰۱ایران» میگوید:
نیمه دوم سال ۱۴۰۱ درگیر حوادث و اعتراضهایی بود. در میانه این اعتراضها، جامعه شناسان متعددی به تحلیل وقایع پرداختند. مقاله حاضر فراترکیبی از تحلیل های آنها (۴۰ سخنرانی در انجمن جامعه شناسی ایران و مجموعه ۴۶ یادداشت تحلیلی) درباره این اعتراضها است.
https://doi.org/10.22034/jsi.2023.1996220.1650
۲- تبیین و تفسیر اعتراضات ۱۴۰۱ و تداوم کنشهای آن در ۱۴۰۲ از سوی یک صد جامعهشناس ایرانی داخل و خارجاز کشور در قالب سخنرانی، مناظره، مصاحبه، یادداشت تحلیلی و پژوهشی، مقاله ( استخراج از پژوهشی باعنوان« جامعهشناسان و جامعه در سال ۱۴۰۲»، فریبا نظری).
۳- معناشناسی، تحلیل و تفسیر مطالبهی #زنزندگیآزادی از سوی سی جامعهشناس ایرانی در قالب سخنرانی، مناظره، مصاحبه، یادداشت، مقاله ( همان).
۴- اعتراضات #زن زندگی آزادی حتی برای تعدادی از جامعه شناسان غیر ایرانی از جمله #اسلاوی_ژیژک( رادیو زمانه، مهر ۱۴۰۱) و #جک_گلدستون(یورونیوز فارسی، فروردین ۱۴۰۲) نیز محل تامل و توجه بوده است.
🔰 در طی یک سال و نیم گذشته و پس از آغاز اعتراضات سال ۱۴۰۱، در گفتوگو با جامعهی آماری ۲۰ نفره ازگروههایی که جامعهشناس نیستند، جامعهشناسی نخواندهاند اما به این شاخه از علم علاقمند هستند و آن را دنبال میکنند؛ دربارهی انتظارات و توجه ایشان به کنش جامعهشناسان ایرانی، سخن گفته و نظراتشان را جویا شدم. با برخی از آنها این گفتوگو استمرار داشته و برخی نیز صرفا در حد یک یا چند مورد بوده است.
🔹مشاغل این افراد عبارتست از:
پزشک فوق تخصص، جراح و دندانپزشک، نویسنده، شاعر، آرایشگر، کسب و کار آزاد، مددکار اجتماعی، وکیل، بازنشستهی وزارتخانههای کشاورزی، آموزش و پرورش، ارشاد، بنیاد شهید، بانک، راننده تاکسی، کارگر بخش خصوصی، خانهدار، فعال مدنی، نقاش، کارکنان و مدیران دولتی، معلم، فروشنده و دانشجویان.
🔹گروه سنی: ۲۰ تا ۷۰ سال
🔹جنس: زن و مرد
💢 نتایج زیر حاصل گفتوگو با این افراد است:
۱- در مقایسه با متخصصان علوم دیگر حتی در زیر شاخهی علوم انسانی، نظرات و تحلیلهای جامعه شناسان در خصوص اعتراضات سال ۱۴۰۱ و وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی ایران؛ برایشان اهمیت داشته و دارد.
۲- آنها از جامعه شناسان انتظار داشته و دارند وضعیت آینده کشور و کنشهای اعتراضی و مدنی را به روشنی و درستی، تحلیل و در اختیار جامعه بگذارند.
۳- آنها از جامعه شناسان انتظار دارند برای رهایی جامعه از شرایط آنومیک امروز ایران راهکار جامعه شناختی ارائه دهند.
۴- برخی از این افراد به فراتر از وضعیت موجود فکر میکنند و از جامعه شناسان انتظار دارند به تحلیل وضعیت جامعه ایران و ساختار مناسبات قدرت آن در آینده بپردازند.
۵- برخی از این افراد از جامعه شناسان انتظار دارند در مسائل و وضعیت جامعهی ایران صرفاً به نظریات جامعه شناسان و اندیشمندان غیر ایرانی در جوامع دیگر بسنده نکنند و متناسب با شرایط امروز ایران، توصیف و تفسیر خود را ارائه دهند.
۶- برخی از این افراد نمرهی مثبت و کاملی به عملکرد جامعه شناسان ایرانی بهویژه در اعتراضات یک دههی اخیر نمیدهند و تحلیلهای جامعه شناسان ایرانی را راهگشا، شفاف و درست نمیدانند.
۷- در برابر این گروه، تعداد دیگری از گفتگو شوندگان معتقدند جامعه شناسان ایرانی به ویژه در اعتراضات ۱۴۰۱ به اینسو عملکرد روشنگرانه و مثبتی داشته و دارند و به تداوم این عملکرد آنان امیدوارند.
۸- تعدادی هم از این افراد انتظار بیشتری از عملکرد کنشگرانهی جامعه شناسان ایرانی نسبت به سرنوشت مردم ایران و شرایط اجتماعی امروز دارند.
۹- تعدادی از گفتگو شوندگان به صراحت و شفافیت و شجاعت برخی جامعه شناسان نظیر دکتر #سعید_مدنی در ارتباط با مسئولیت اجتماعی خود به جامعه ایران اشاره و قدردانی میکنند.
⭕ توجه به این نکته ضروری و مهم است که گرچه انتظارات جامعه از جامعه شناسان ممکن است لزوماً و بطور کامل با تعریف دقیق و صحیح کارکرد یک جامعه شناس مطابق این علم، انطباق نداشته باشد؛ اما شنیدن صدای جامعه در نقش مورد انتظار برای متخصصان جامعه شناس و ارتباط تنگاتنگ آنها با مردم از اهمیت ویژهای برخوردار است.
✍️ فریبا نظری
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
#جامعهشناسان_ایرانی
https://t.me/Sociologyofsocialgroups
www.jsi-isa.ir
فراترکیب تحلیلهای موجود درباره اعتراضهای 1401 ایران
نیمه دوم سال 1401 درگیر حوادث و اعتراض هایی بود. در میانه این اعترضها جامعه شناسان متعددی به تحلیل وقایع پرداختند. مقاله حاضر فراترکیبی از تحلیل های آنها (40 سخنرانی در انجمن جامعه شناسی ایران و مجموعه 46 یادداشت تحلیلی) درباره این اعتراضها است. تلاش…
خودکشی در ایران، پدیدهای رو به رشد دانسته شدهاست. ایران در میان کشورهای اسلامی در جایگاه سوم از نظر رواج خودکشی قرار دارد. بر پایهٔ آمارها روزانه بیش از ۱۳ نفر در ایران خودکشی میکنند. بیشتر خودکشیها در میان افراد ۱۵ تا ۳۵ ساله روی میدهد. طبق اعلام وزارت بهداشت، در سال ۱۳۹۷ خورشیدی، ۱۰۰ هزار نفر خودکشی کردند. بهطور متوسط از هر ۱۰۰ هزار تن ایرانی، ۱۲۵ نفر اقدام به خودکشی میکنند که از این تعداد ۶ نفر جان خود را از دست میدهند.
(ویکی پدیا)
آمارهای رسمی در ایران نشان میدهد میزان خودکشی در ایران طی یک دهه گذشته، بیش از ۴۰ درصد رشد کرده و از حدود ۳,۵۰۰ مورد در سال، به بیش از ۵ هزار مورد افزایش یافته است.
(دادههای ایران)
حمید پیروی، نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران هم در گفتوگو با تجارتنیوز گفت که آمار خودکشی در ایران طی سالهای اخیر افزایشی بود.
او گفت که در سال 1401 به ازای هر 100 هزار نفر، 7.4 نفر اقدام به خودکشی کرده و فوت کردند. به عبارتی سال گذشته بیش از 6000 نفر اقدام به خودکشی منجر به فوت داشتند.
پیروی توضیح داد: «به ازای هر خودکشی کامل (منجر به فوت)، حدود 20 تا 30 برابر آن اقدام به خودکشی میکنند. در سال گذشته حدود 120 هزار نفر اقدام به خودکشی داشتند که در سامانه وزارت بهداشت ثبت رسمی شده است. ممکن است مواردی هم به موسسات خصوصی مراجعه کرده باشند که اقدام به خودکشی آنها ثبت نشده باشد.»
افزایش 51 درصدی آمار خودکشی طی 7 سال
بررسی آمارهای رسمی و اعلامشده نشان میدهد که آمار خودکشی در ایران در سال 1401 نسبت به سال 1395 حدود 51 درصد افزایش داشته است؛ یعنی طی هفت سال.
(تجارت نیوز)
پ. ن
نگران نمیشوید؟ برایتان مهم نیست؟ نمیخواهید بدانید دلیلش چیست یا برایتان اهمیتی ندارد؟ با آمارسازی و پنهان کردن آمار و زندانی کردن کسانی که آمار درست میدهند میخواهید مشکلات را حل کنید؟
حکومت یک کشور مسلمان که رهبرش مدعی است نایب امام زمان است و چهل پنجاه سال است کشور در اختیارشان است شرم نمیکنند؟
#نافرمانی_مدنی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دانشگاه_هنر_اصفهان
#صدای_آزاد_دانشگاه
#حکومت_فاسد
#خودکشی_پزشکان
(ویکی پدیا)
آمارهای رسمی در ایران نشان میدهد میزان خودکشی در ایران طی یک دهه گذشته، بیش از ۴۰ درصد رشد کرده و از حدود ۳,۵۰۰ مورد در سال، به بیش از ۵ هزار مورد افزایش یافته است.
(دادههای ایران)
حمید پیروی، نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران هم در گفتوگو با تجارتنیوز گفت که آمار خودکشی در ایران طی سالهای اخیر افزایشی بود.
او گفت که در سال 1401 به ازای هر 100 هزار نفر، 7.4 نفر اقدام به خودکشی کرده و فوت کردند. به عبارتی سال گذشته بیش از 6000 نفر اقدام به خودکشی منجر به فوت داشتند.
پیروی توضیح داد: «به ازای هر خودکشی کامل (منجر به فوت)، حدود 20 تا 30 برابر آن اقدام به خودکشی میکنند. در سال گذشته حدود 120 هزار نفر اقدام به خودکشی داشتند که در سامانه وزارت بهداشت ثبت رسمی شده است. ممکن است مواردی هم به موسسات خصوصی مراجعه کرده باشند که اقدام به خودکشی آنها ثبت نشده باشد.»
افزایش 51 درصدی آمار خودکشی طی 7 سال
بررسی آمارهای رسمی و اعلامشده نشان میدهد که آمار خودکشی در ایران در سال 1401 نسبت به سال 1395 حدود 51 درصد افزایش داشته است؛ یعنی طی هفت سال.
(تجارت نیوز)
پ. ن
نگران نمیشوید؟ برایتان مهم نیست؟ نمیخواهید بدانید دلیلش چیست یا برایتان اهمیتی ندارد؟ با آمارسازی و پنهان کردن آمار و زندانی کردن کسانی که آمار درست میدهند میخواهید مشکلات را حل کنید؟
حکومت یک کشور مسلمان که رهبرش مدعی است نایب امام زمان است و چهل پنجاه سال است کشور در اختیارشان است شرم نمیکنند؟
#نافرمانی_مدنی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دانشگاه_هنر_اصفهان
#صدای_آزاد_دانشگاه
#حکومت_فاسد
#خودکشی_پزشکان
Forwarded from تحکیم ملت
♦️مناظره حاتم قادری و محمد فاضلی
📌مشارکت یا تحریم در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳
https://www.youtube.com/live/6NNeNdU43_g?si=-sO3qpQ-GmiI3eMX
📌رسانه تحلیلی خبری تحکیم ملت👇
🆔️@tahkimmelat
📌مشارکت یا تحریم در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳
https://www.youtube.com/live/6NNeNdU43_g?si=-sO3qpQ-GmiI3eMX
📌رسانه تحلیلی خبری تحکیم ملت👇
🆔️@tahkimmelat
YouTube
مناظره زنده حاتم قادری و محمد فاضلی | مشارکت یا تحریم انتخابات ریاست جمهوری
حاتم قادری: قدرت اصلی کشور در دست رییسجمهور نیست و اساسا در حال حاضر، ریاستجمهوری را نباید جدا از مسئله جانشینی بدانیم. با مشارکت در انتخابات به اقتدارگرایان نفس و نیروی تازه میدهیم. یک پوسته سیاسی از آنها باقی مانده. چرا خودمان را هزینه کنیم؟
محمد فاضلی:…
محمد فاضلی:…
۱۱ تیر، سالگرد تولد یکی از برجستهترین کشته شدگان انقلاب #زن_زندگی_آزادی است، نوجوانی که بیشک اگر به اومجال زندگی داده می شد، یکی از مفاخر علمی کشور میشد؛ سارینا اسماعیلزاده، (۱۱ تیر ۱۳۸۵ – ۳۰ شهریور ۱۴۰۱) دانشآموز تیزهوش مدرسه فرزانگان مهرشهر کرج که در اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در روز ۳۰ شهریور درکرج به ضرب باتوم نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی که به سرش وارد شد به قتل رسید و در کنار پدرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد.
عارف اسماعیلزاده پدر سارینا در سال ۱۳۹۲ درگذشته است.
#سارینا_اسماعیل_زاده در کانال یوتیوبش از زندگی و دغدغههایش میگفت. در یکی از آنها میگوید: «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست؛ از اوضاع جهان باخبر است و از خودش میپرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغههایشان اینقدر متفاوت باشد.»
روز قبل از کشته شدنش در کانال تلگرامی خود (@sarinaez) نوشت: «وطنم بوی غربت میده..»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
عارف اسماعیلزاده پدر سارینا در سال ۱۳۹۲ درگذشته است.
#سارینا_اسماعیل_زاده در کانال یوتیوبش از زندگی و دغدغههایش میگفت. در یکی از آنها میگوید: «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست؛ از اوضاع جهان باخبر است و از خودش میپرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغههایشان اینقدر متفاوت باشد.»
روز قبل از کشته شدنش در کانال تلگرامی خود (@sarinaez) نوشت: «وطنم بوی غربت میده..»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«نه در نه»، پیروزی نمادین شهروندان تحقیر شده
مجتبی نجفی
به عنوان کسی که در این انتخابات گزینه « نه» را در هر دو مرحله انتخاب کرد، نمیتوانم رضایتم را از این نتیجه اعلام نکنم. بر خلاف برخی تحلیلهای شتابزده، پیروز واقعی این انتخابات شهروندان ناراضی بودند. آنها با یک نه بزرگ شصت درصدی صدای خود را در مقام یک هویت سیاسی حول محور کلمه «نه» رساندند. در دور دوم هم با حداقل مشارکت یعنی با ده درصد از آرای اضافه شده ناراضیان، جلیلی و جبهه پایداری را از این رقابت حذف کردند. «نه» در «نه» یک پیروزی نمادین است برای شهروندان تحقیر شده.
من این پیروزی را از منظر برد مسعود پزشکیان تحلیل نمیکنم. مسأله اصلی شکست جلیلی و پایداری بود. از پزشکیان انتظاری ندارم چرا که دولت در دستان بیت رهبری است و او در مقام رییس جمهور باید پاسخگو باشد اما کسی که نقش و اندازه قوه مجریه را در ساختار جمهوری اسلامی، بزرگ ارزیابی کند از دنیای سیاست ایران پرت است چرا که ما نه در سال هفتاد و شش نه در سال هشتاد و چهار که در زمانه ای جدید هستیم در قلب دولت بیت رهبری. نظامی امنیتی ها سکاندار اصلی اند و پزشکیان را به آسانی میتوانند کنترل کنند. اما قدرت سرکوب با سیطره پایداری و جلیلی بر قوه اجراییه چندبرابر میشد.
جلیلی و پایداری، بسیار خطرناک اند. آنها نیروی جوان و تازه نفس و تشکیلاتی دارند و مجهز به حمایت بخشی از نهادهای امنیتی با دیدگاههای آخرالزمانی اند و میتوانستند وضعیت را پیچیده تر کنند. اجازه بدهید به عنوان کسی که این مدل یعنی نه بزرگ در مقام عدم شرکت در هر دو مرحله و حذف جلیلی را توامان میخواست، خوشحالی خود را ابراز کنم. به عبارتی هم خدا و هم خرما نصیبم شد.
به دولت پزشکیان دل نبندید. امیدوارم در عمل به تعهداتش موفق باشد اما من دیگر نه در سال هفتاد و شش نه نودو دو و نود و شش که در سال چهارصد و چهار خود را متعلق به جنبش مدنی بزرگی میدانم که فرقی ندارد کدام دولت سرکار باشد بلکه حقوق شهروندی خود را در برابر ساختار قدرت خواستار است. معتقدم این جنبش مدنی، در تورم کمتر، تنش بین المللی کم تر، پویاتر و منسجم تر و نه توده ای که سازمان یافته تر میشود. از این منظر من نتیجه این انتخابات را بر خلاف تحلیل عده ای به سود جنبش #زن_زندگی_آزادی میدانم. برای همین از ابتدا تاکید کردم شهروندانی را که با هدف تخفیف رنج و کاهش فشار در انتخابات شرکت میکنند درک کنید. ما تحقیرشدگان و زخم خورده ها در یک کشتی ایم، چه آنها که عدم شرکت و چه آنها که شرکت را انتخاب کردند. حساب این « ما» از کیف کشها و لشکر به صف شده برای پست و مقام جداست. از شهروندان عادی میگویم که بوی گند حکومت دینی خفه شان کرده.
ایران در معرض ابربحرانهای ملی است، دولت پزشکیان که سهل است هیچ دولتی حتی با حمایت قاطع اکثریت نمیتواند به حل این مسایل در این ساختار سیاسی اقدام کند چون ساختار بیمار است، در نتیجه کانون امید، جنبش های مدنی است، در خیابان،دانشگاه، کارخانه، مدرسه، هر جا که نشانی از شهروند معترض باشد. نقطه امید نه در پاستور، که در دستهای همبسته ناراضیان است. ناراضیان یک جبهه وسیع هستند، در نقطه نقطه این خاک با خط «تحقیر» به هم وصل میشوند.
ابربحرانهای ملی ما تا زمانی که قدرت جنبشهای مدنی بر قدرت حکومت تحمیل نشود حل نخواهند شد چرا که جمهوری اسلامی نظامی است به غایت تخریبگر. حتی نه دیکتاتوری از جنس آمرانه و پیشبرنده یک توسعه کج و کعله که درون ساختارش بلبشویی است. نبرد مافیا جریان دارد و این ساختار را تنها فشار اجتماعی و قدرت جنبشهای مدنی میتواند مهار کند. پس به این انتخابات اینگونه نگاه کنیم: دو نه گفته شد، یک نه سراسری در دور نخست و یک نه جزیی در دور دوم. به دولت مستقر، امید نبندیم هر چند که هم بیت رهبری و هم قوه اجراییه موظف به پاسخگویی اند و از همه مهم تر به تقویت ایده « مقاومت مدنی» تمرکز شود. ناجی خود ما هستیم نه پزشکیان نه فرد دیگری. آینده از آن دستهای همبسته است. ایران سکولار، مدنی ، متحد و متکثر رویایی برانگیزاننده است که قدرتش توان استحاله یا فروپاشاندن هر نظامی از روابط را دارد که ایرانی را به مثابه « شهروند» نادیده میانگارد. ایران از آن شهروندان است نه حاکمان.
#فرهیختگان راهی به رهایی
مجتبی نجفی
به عنوان کسی که در این انتخابات گزینه « نه» را در هر دو مرحله انتخاب کرد، نمیتوانم رضایتم را از این نتیجه اعلام نکنم. بر خلاف برخی تحلیلهای شتابزده، پیروز واقعی این انتخابات شهروندان ناراضی بودند. آنها با یک نه بزرگ شصت درصدی صدای خود را در مقام یک هویت سیاسی حول محور کلمه «نه» رساندند. در دور دوم هم با حداقل مشارکت یعنی با ده درصد از آرای اضافه شده ناراضیان، جلیلی و جبهه پایداری را از این رقابت حذف کردند. «نه» در «نه» یک پیروزی نمادین است برای شهروندان تحقیر شده.
من این پیروزی را از منظر برد مسعود پزشکیان تحلیل نمیکنم. مسأله اصلی شکست جلیلی و پایداری بود. از پزشکیان انتظاری ندارم چرا که دولت در دستان بیت رهبری است و او در مقام رییس جمهور باید پاسخگو باشد اما کسی که نقش و اندازه قوه مجریه را در ساختار جمهوری اسلامی، بزرگ ارزیابی کند از دنیای سیاست ایران پرت است چرا که ما نه در سال هفتاد و شش نه در سال هشتاد و چهار که در زمانه ای جدید هستیم در قلب دولت بیت رهبری. نظامی امنیتی ها سکاندار اصلی اند و پزشکیان را به آسانی میتوانند کنترل کنند. اما قدرت سرکوب با سیطره پایداری و جلیلی بر قوه اجراییه چندبرابر میشد.
جلیلی و پایداری، بسیار خطرناک اند. آنها نیروی جوان و تازه نفس و تشکیلاتی دارند و مجهز به حمایت بخشی از نهادهای امنیتی با دیدگاههای آخرالزمانی اند و میتوانستند وضعیت را پیچیده تر کنند. اجازه بدهید به عنوان کسی که این مدل یعنی نه بزرگ در مقام عدم شرکت در هر دو مرحله و حذف جلیلی را توامان میخواست، خوشحالی خود را ابراز کنم. به عبارتی هم خدا و هم خرما نصیبم شد.
به دولت پزشکیان دل نبندید. امیدوارم در عمل به تعهداتش موفق باشد اما من دیگر نه در سال هفتاد و شش نه نودو دو و نود و شش که در سال چهارصد و چهار خود را متعلق به جنبش مدنی بزرگی میدانم که فرقی ندارد کدام دولت سرکار باشد بلکه حقوق شهروندی خود را در برابر ساختار قدرت خواستار است. معتقدم این جنبش مدنی، در تورم کمتر، تنش بین المللی کم تر، پویاتر و منسجم تر و نه توده ای که سازمان یافته تر میشود. از این منظر من نتیجه این انتخابات را بر خلاف تحلیل عده ای به سود جنبش #زن_زندگی_آزادی میدانم. برای همین از ابتدا تاکید کردم شهروندانی را که با هدف تخفیف رنج و کاهش فشار در انتخابات شرکت میکنند درک کنید. ما تحقیرشدگان و زخم خورده ها در یک کشتی ایم، چه آنها که عدم شرکت و چه آنها که شرکت را انتخاب کردند. حساب این « ما» از کیف کشها و لشکر به صف شده برای پست و مقام جداست. از شهروندان عادی میگویم که بوی گند حکومت دینی خفه شان کرده.
ایران در معرض ابربحرانهای ملی است، دولت پزشکیان که سهل است هیچ دولتی حتی با حمایت قاطع اکثریت نمیتواند به حل این مسایل در این ساختار سیاسی اقدام کند چون ساختار بیمار است، در نتیجه کانون امید، جنبش های مدنی است، در خیابان،دانشگاه، کارخانه، مدرسه، هر جا که نشانی از شهروند معترض باشد. نقطه امید نه در پاستور، که در دستهای همبسته ناراضیان است. ناراضیان یک جبهه وسیع هستند، در نقطه نقطه این خاک با خط «تحقیر» به هم وصل میشوند.
ابربحرانهای ملی ما تا زمانی که قدرت جنبشهای مدنی بر قدرت حکومت تحمیل نشود حل نخواهند شد چرا که جمهوری اسلامی نظامی است به غایت تخریبگر. حتی نه دیکتاتوری از جنس آمرانه و پیشبرنده یک توسعه کج و کعله که درون ساختارش بلبشویی است. نبرد مافیا جریان دارد و این ساختار را تنها فشار اجتماعی و قدرت جنبشهای مدنی میتواند مهار کند. پس به این انتخابات اینگونه نگاه کنیم: دو نه گفته شد، یک نه سراسری در دور نخست و یک نه جزیی در دور دوم. به دولت مستقر، امید نبندیم هر چند که هم بیت رهبری و هم قوه اجراییه موظف به پاسخگویی اند و از همه مهم تر به تقویت ایده « مقاومت مدنی» تمرکز شود. ناجی خود ما هستیم نه پزشکیان نه فرد دیگری. آینده از آن دستهای همبسته است. ایران سکولار، مدنی ، متحد و متکثر رویایی برانگیزاننده است که قدرتش توان استحاله یا فروپاشاندن هر نظامی از روابط را دارد که ایرانی را به مثابه « شهروند» نادیده میانگارد. ایران از آن شهروندان است نه حاکمان.
#فرهیختگان راهی به رهایی
Telegram
فرهیختگان
آسمانِ فکرِ آزاد رنگ و لباس نمیشناسد
از زمینِ سنت تا آسمانِ تجدد با اراده پرواز
فرهیختگی پایی در زمین و فکری آسمانی میخواهد
ارتباط با ادمین
@farhikhtehgan_bot
امام علی(ع):
شجاعتر از خردمند، وجود ندارد...
گروه تبادل نظر:
@iranintellectualsgroup
از زمینِ سنت تا آسمانِ تجدد با اراده پرواز
فرهیختگی پایی در زمین و فکری آسمانی میخواهد
ارتباط با ادمین
@farhikhtehgan_bot
امام علی(ع):
شجاعتر از خردمند، وجود ندارد...
گروه تبادل نظر:
@iranintellectualsgroup
به یاد آیدا رستمی، تصویر شهروند محق و مسئول
مجتبی نجفی
بیست و پنجم تیر ماه زادروز جان باخته راه آزادی وطن، دکتر #آیدا_رستمی است. برادرش در ویدیویی به مناسبت زادروز خواهرش از پزشکان خواسته بود به یاد آیدا، بیمار تنگدستی را رایگان مداوا کنند، از مردم خواسته بود به وسع خویش و به یاد خواهرش دست بیماری گرفتار در فقر را بگیرند و همیاری کنند. عجب پیامی بود. تصویر خود آیدا بود که هر جا توان داشت قدمی برداشت، یک روز در میدان مبارزه با درد مردم در قامت پزشک و یک روز در مبارزه با استبداد در قامت شهروند آزادیخواه.
دقیقا این تصویر همان شهروند « محق و مسئول» است، هم حقوقش را در مقام صاحب این خاک مطالبه کرد و هم با تخصص و توانش در اندازه اش از درد مردم کاست. هم حق دارد هم مسئولیت.
این تصویر اصیل فرهنگ « زن، زندگی، آزادی» است که فردیت را نه خودخواهی که در « دیگر خواهی» تعریف کرده، چرا که شهروند به مثابه «فرد» در لاک خود فرو نمیرود، برعکس از هر قدمی و هر امکانی برای ساختن و با جمع بودن استفاده میکند. اولی هر چقدر خودخواهی است، دومی « فردگرایی» است چرا که فردیت ما نه در انزوا که در بودن در کنار « دیگری » و مشارکت در مساعی جمعی تعریف میشود و مترادف کردن « فردگرایی » با « خودخواهی» از سر نادانی است و آیدا به خوبی فرهنگ شهروندمداری را تعریف کرد هم در وجه سلبی آن عصیان علیه دیکتاتوری و هم در وجه ایجابی آن: هر جا توانی داشت و تخصصی برای درد بیماری تنگدست مصرف کرد. چه جوانانی،چه زنانی و چه شهروندانی. این تصویر همان جهان روشنای ایرانی است، شهروند مقاوم در برابر مافیا.
درست است جسم آیدا نیست و فقدانش سوزی است جانگداز اما او به مثابه آیکونی نمادین، تکثیر شده و در زادروزش و در سالروز جان باختنش هر دو فراخوان می دهد « یاد آر» از پزشکی فداکار که دوست داشت این « وطن دوباره وطن شود» اما جوان افتاد. و این « یاد» خود سرمایه ای اجتماعی و نمادین است برای گذر به روزهایی که در قلب دیکتاتوری سه کلمه زن به مثابه رفع تبعیض جنسیتی، زندگی به مثابه مقابله با تحقیر سیستماتیک و آزادی به مثابه مخالفت با سلطه مادام العمر ها، دیکتاتوری هایی علیه آزادی شهروند، سر داده شد و در این مسیر « آیدا » هم نامی است در کنار نیکا، سارینا و دهها قربانی دیگر که در بزنگاهها یادآوری میکنند « مای» آزادیخواه هویتی است مستقل خارج از حوزه رسمی قدرت در عرصه عمومی مبتنی بر فرهنگ شهروندی بیزار از هر شکل دیکتاتوری و متکی بر همبستگی شهروندی. یاد آیدا رستمی و تمام جانباختگان راه آزادی که « ساختن» این مملکت را و نه سوختنش را خواستند به نیکی و راهشان پایدار.
#زن_زندگی_آزادی
https://t.me/modjtabanajafifrance/2332
مجتبی نجفی
بیست و پنجم تیر ماه زادروز جان باخته راه آزادی وطن، دکتر #آیدا_رستمی است. برادرش در ویدیویی به مناسبت زادروز خواهرش از پزشکان خواسته بود به یاد آیدا، بیمار تنگدستی را رایگان مداوا کنند، از مردم خواسته بود به وسع خویش و به یاد خواهرش دست بیماری گرفتار در فقر را بگیرند و همیاری کنند. عجب پیامی بود. تصویر خود آیدا بود که هر جا توان داشت قدمی برداشت، یک روز در میدان مبارزه با درد مردم در قامت پزشک و یک روز در مبارزه با استبداد در قامت شهروند آزادیخواه.
دقیقا این تصویر همان شهروند « محق و مسئول» است، هم حقوقش را در مقام صاحب این خاک مطالبه کرد و هم با تخصص و توانش در اندازه اش از درد مردم کاست. هم حق دارد هم مسئولیت.
این تصویر اصیل فرهنگ « زن، زندگی، آزادی» است که فردیت را نه خودخواهی که در « دیگر خواهی» تعریف کرده، چرا که شهروند به مثابه «فرد» در لاک خود فرو نمیرود، برعکس از هر قدمی و هر امکانی برای ساختن و با جمع بودن استفاده میکند. اولی هر چقدر خودخواهی است، دومی « فردگرایی» است چرا که فردیت ما نه در انزوا که در بودن در کنار « دیگری » و مشارکت در مساعی جمعی تعریف میشود و مترادف کردن « فردگرایی » با « خودخواهی» از سر نادانی است و آیدا به خوبی فرهنگ شهروندمداری را تعریف کرد هم در وجه سلبی آن عصیان علیه دیکتاتوری و هم در وجه ایجابی آن: هر جا توانی داشت و تخصصی برای درد بیماری تنگدست مصرف کرد. چه جوانانی،چه زنانی و چه شهروندانی. این تصویر همان جهان روشنای ایرانی است، شهروند مقاوم در برابر مافیا.
درست است جسم آیدا نیست و فقدانش سوزی است جانگداز اما او به مثابه آیکونی نمادین، تکثیر شده و در زادروزش و در سالروز جان باختنش هر دو فراخوان می دهد « یاد آر» از پزشکی فداکار که دوست داشت این « وطن دوباره وطن شود» اما جوان افتاد. و این « یاد» خود سرمایه ای اجتماعی و نمادین است برای گذر به روزهایی که در قلب دیکتاتوری سه کلمه زن به مثابه رفع تبعیض جنسیتی، زندگی به مثابه مقابله با تحقیر سیستماتیک و آزادی به مثابه مخالفت با سلطه مادام العمر ها، دیکتاتوری هایی علیه آزادی شهروند، سر داده شد و در این مسیر « آیدا » هم نامی است در کنار نیکا، سارینا و دهها قربانی دیگر که در بزنگاهها یادآوری میکنند « مای» آزادیخواه هویتی است مستقل خارج از حوزه رسمی قدرت در عرصه عمومی مبتنی بر فرهنگ شهروندی بیزار از هر شکل دیکتاتوری و متکی بر همبستگی شهروندی. یاد آیدا رستمی و تمام جانباختگان راه آزادی که « ساختن» این مملکت را و نه سوختنش را خواستند به نیکی و راهشان پایدار.
#زن_زندگی_آزادی
https://t.me/modjtabanajafifrance/2332
Telegram
mojtaba najafi(مجتبی نجفی)
Forwarded from کانون زنان ایرانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بیرقِ گیسوان (برای «زن، زندگی، آزادی»)
نوازندگان:
ساناز ستّارزاده: تار
بهناز بهنامنیا: عود
پویا لقایی: رباب
یاسمن کوزهگر: ویلنسل
همایون پشتدار: کمانچه، کمانچهآلتو
سهیل حُسنوی: سنتور
رهام سبحانی: تار، تارباس
خواننده: آرزو بنیپور
موسیقی و شعر: رهام سبحانی
صدابرداری، میکس و مَسترینگ: آرش قربانی
طراح: هما اسماعیلی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#هنر_اعتراض
#موسیقی_اعتراضی
نوازندگان:
ساناز ستّارزاده: تار
بهناز بهنامنیا: عود
پویا لقایی: رباب
یاسمن کوزهگر: ویلنسل
همایون پشتدار: کمانچه، کمانچهآلتو
سهیل حُسنوی: سنتور
رهام سبحانی: تار، تارباس
خواننده: آرزو بنیپور
موسیقی و شعر: رهام سبحانی
صدابرداری، میکس و مَسترینگ: آرش قربانی
طراح: هما اسماعیلی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#هنر_اعتراض
#موسیقی_اعتراضی
♦️سعید احمدی دلجو هستم.
زندانی جنبش #زن_زندگی_آزادی.
مبارزه علیه بیداد و بیعدالتیِ حاکم بر جامعهمان را مایه افتخار میدانم و با سری بلند روزهای سخت حبس را سپری میکنم.
خودم را عضوی کوچک از خانواده مبارزانی میدانم که هیچ سرکوبگری در هیچ دورهای نتوانسته صدای جمعی آن را خاموش کند.
امروز در دومین سالگرد خیزش ژینا، حاکمان به هر ابزاری متوسل میشوند تا صدای آزادیخواهی و عدالتطلبی را کوچکتر جلوه دهند، غافل از آنکه جامعهی ما هرگز به عقب برنمیگردد.
در این دومین سالگرد یادی کنیم از تمام جانفشانان و آسیبدیدگان این جنبش، از مادران دادخواه تمام خیزشها و دورهها، از جوانانی که مبارزه را سرلوحه زندگی خود قرار دادند، از زنانی که چه در زندان و چه در بیرون از آن رهبری جنبش آزادی وطن را به عهده گرفتهاند، و به احترام تمام خونهای ریختهشده و در همراهی با تمام اقشار معترض، تنها ابزاری که در اختیار دارم، یعنی جانم را در دست میگیرم و به مدت پنج روز اعلام اعتصاب غدای خشک و تر میکنم.
📌زن زندگی آزدای
سعید احمدی دلجو
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
بند چهار زندان اوین
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #زن_زندگی_آزادی #علیه_بی_تفاوتی
🆔️@tahkimmelat
زندانی جنبش #زن_زندگی_آزادی.
مبارزه علیه بیداد و بیعدالتیِ حاکم بر جامعهمان را مایه افتخار میدانم و با سری بلند روزهای سخت حبس را سپری میکنم.
خودم را عضوی کوچک از خانواده مبارزانی میدانم که هیچ سرکوبگری در هیچ دورهای نتوانسته صدای جمعی آن را خاموش کند.
امروز در دومین سالگرد خیزش ژینا، حاکمان به هر ابزاری متوسل میشوند تا صدای آزادیخواهی و عدالتطلبی را کوچکتر جلوه دهند، غافل از آنکه جامعهی ما هرگز به عقب برنمیگردد.
در این دومین سالگرد یادی کنیم از تمام جانفشانان و آسیبدیدگان این جنبش، از مادران دادخواه تمام خیزشها و دورهها، از جوانانی که مبارزه را سرلوحه زندگی خود قرار دادند، از زنانی که چه در زندان و چه در بیرون از آن رهبری جنبش آزادی وطن را به عهده گرفتهاند، و به احترام تمام خونهای ریختهشده و در همراهی با تمام اقشار معترض، تنها ابزاری که در اختیار دارم، یعنی جانم را در دست میگیرم و به مدت پنج روز اعلام اعتصاب غدای خشک و تر میکنم.
📌زن زندگی آزدای
سعید احمدی دلجو
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
بند چهار زندان اوین
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #زن_زندگی_آزادی #علیه_بی_تفاوتی
🆔️@tahkimmelat
♦️نرگس محمدی، زندانی سیاسی و برنده جایزه صلح نوبل، به مناسبت سالگرد کشته شدن مهسا امینی بیانیهای به شرح زیر صادر کرد:
«دو سال از کشته شدن مهسا - ژینا امینی و جنبش باشکوه و قدرتمندِ «زن، زندگی، آزادی» گذشت.
در این دو سالِ سخت و جانکاه، گرچه زخمها بر تنِ خستگان و شوریدگان از ستم، تبعیض و استبداد نشاندهاند، گرچه راهی دشوار پیش روی ماست، اما همه میدانیم که دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست. مردم بزرگترین تغییر را در باورها، زندگی و جامعهشان احساس میکنند. تغییری که گرچه تغيير نظام جمهوری اسلامی را رقم نزده، اما بنیانِ استبداد دینی را متزلزل کردهاست.
این جنبش، واقعیت رویگردانی مردم از حکومت را چنان ملموس کرده که کاندیدای ریاست جمهوری در صحن علنی مناظره اعتراف میکند که ما از کدام مردم سخن میگوییم، ۶۰ درصدی که حتی حاضر نشدند پای صندوق رأی بیایند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» عنصر مردم را برای حکومتِ استبدادی دوباره معنا کرده، معنایی که وحشت را بر حکومت دینی تحمیل کرده است. مردمی که از کردستان تا سیستان و بلوچستان و از تهران تا آذربایجان و خوزستان کنار هم ایستادند و در چندصدایی وحدتآمیز بنیان استبداد را نشانه گرفتند.
در دومین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» عهد و میثاقمان برای رسیدن به دموکراسی، آزادی و برایری و شکستِ استبداد دینی را قوت میبخشیم.
صدای فریادمان را بلندتر و ارادههایمان را مصممتر میکنیم.
از نهادهای بینالمللی و مردم سراسر جهان نه فقط نظاره بلکه کنشی فعال میطلبم. از سازمان ملل تقاضا دارم با جرمانگاری آپارتاید جنسیتی، به سکوت و بیعملیشان در مواجه با ستم و تبعیضِ ویرانگرِ حکومتهای دینی و استبدادی علیه زنان پایان بخشند. چرا که رهایی زنان از چنبرهی ستم و تبعیض، قدرتبخشی به نیروی پیشبرندهی صلح و دموکراسی است.
نرگس محمدی
شهریور ۱۴۰۳
زندان اوین»
#نرگس_محمدی #زن_زندگی_آزادی
🆔️@tahkimmelat
«دو سال از کشته شدن مهسا - ژینا امینی و جنبش باشکوه و قدرتمندِ «زن، زندگی، آزادی» گذشت.
در این دو سالِ سخت و جانکاه، گرچه زخمها بر تنِ خستگان و شوریدگان از ستم، تبعیض و استبداد نشاندهاند، گرچه راهی دشوار پیش روی ماست، اما همه میدانیم که دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست. مردم بزرگترین تغییر را در باورها، زندگی و جامعهشان احساس میکنند. تغییری که گرچه تغيير نظام جمهوری اسلامی را رقم نزده، اما بنیانِ استبداد دینی را متزلزل کردهاست.
این جنبش، واقعیت رویگردانی مردم از حکومت را چنان ملموس کرده که کاندیدای ریاست جمهوری در صحن علنی مناظره اعتراف میکند که ما از کدام مردم سخن میگوییم، ۶۰ درصدی که حتی حاضر نشدند پای صندوق رأی بیایند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» عنصر مردم را برای حکومتِ استبدادی دوباره معنا کرده، معنایی که وحشت را بر حکومت دینی تحمیل کرده است. مردمی که از کردستان تا سیستان و بلوچستان و از تهران تا آذربایجان و خوزستان کنار هم ایستادند و در چندصدایی وحدتآمیز بنیان استبداد را نشانه گرفتند.
در دومین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» عهد و میثاقمان برای رسیدن به دموکراسی، آزادی و برایری و شکستِ استبداد دینی را قوت میبخشیم.
صدای فریادمان را بلندتر و ارادههایمان را مصممتر میکنیم.
از نهادهای بینالمللی و مردم سراسر جهان نه فقط نظاره بلکه کنشی فعال میطلبم. از سازمان ملل تقاضا دارم با جرمانگاری آپارتاید جنسیتی، به سکوت و بیعملیشان در مواجه با ستم و تبعیضِ ویرانگرِ حکومتهای دینی و استبدادی علیه زنان پایان بخشند. چرا که رهایی زنان از چنبرهی ستم و تبعیض، قدرتبخشی به نیروی پیشبرندهی صلح و دموکراسی است.
نرگس محمدی
شهریور ۱۴۰۳
زندان اوین»
#نرگس_محمدی #زن_زندگی_آزادی
🆔️@tahkimmelat
Telegram
تحکیم ملت
🗞تحکیمِ ملت🗞
🍃 رسانهی خبری_تحلیلی تحکیم ملت بر آن است تا علاوه بر اخبار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی درخصوص فرایندهای دموکراسیسازی درونزا به تولید محتوا بپردازد.
ارتباط با ادمین:
🍃 رسانهی خبری_تحلیلی تحکیم ملت بر آن است تا علاوه بر اخبار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی درخصوص فرایندهای دموکراسیسازی درونزا به تولید محتوا بپردازد.
ارتباط با ادمین:
Forwarded from اتچ بات
سرانجام پس از شش سال و نیم، فیلم مستندی که درباره " لایحه منع خشونت علیه زنان" میساختم، همین چند دقیقه پیش تمام شد.
شرح محاکات، سختیها، رنج ها و مکاشفات این شش سال، باشد برای وقتی دیگر.
فقط باید این را بگویم که من، مژگان ایلانلو، در طول ساختن این فیلم، با آدمها و داستانهایی مواجه شدم، که حتی اگر صد سال پس از مرگم ، علفی از قبرم بروید، داغ داستان آن آدمها در تار و پود آن علفها حک شده است.
بادی اگر بر خاک گورم رقصان شد ، بدانید که حکایتش، صدای آن زنان بی پناهی است، که حتی تا ثانیههای قبل از خفه شدن، قبل از تیزی داس بر گردن، قبل از شعله گرفتن آتش...هنوز امید داشتند، که کسی کاری کند...
دو سالی بود که نمی توانستم فیلم را تمام کنم، چون باید حرفی برای سکانس آخر پیدا میکردم، نمیتوانستم آدمها را در شعله های رنج رها کنم و فیلمم را بسازم...
تا اینکه گشایشی از راه رسید. زنان دیگر به امید کسی ننشستند و خودشان قهرمان میدان شدند. پرده آخر ما را نجات داد.
من دیگر هرگز آن آدم قبل از ساخته شدن این فیلم نخواهم بود، امیدوارم توانسته باشم این پوست انداختن را به خوبی به تصویر کشیده باشم.
سپاس بیکران از همه آنانی که در این مسیر سخت، صبورانه و همدلانه همراه من بودند، نام و یاد تک تک شان تا ابد در قلبم میماند.
سپاس از حضور، همراهی و همدلی دوست عزیزم فاطمه باباخانی،
سپاس از بابک بهداد، رضا تیموری، گیسو آزادروش،علیرضا انتظاری،سلماز افتخارزاده....
و همه آنانی که در قلبم تا ابد ماندگار شدند.
#نفس_دوم
#زن_زندگی_آزادی
#لایحه_منع_خشونت_علیه_زنان
https://www.instagram.com/reel/DA52gLzR6Ug/?igsh=bjF0dDk5Z3FvcDNj
شرح محاکات، سختیها، رنج ها و مکاشفات این شش سال، باشد برای وقتی دیگر.
فقط باید این را بگویم که من، مژگان ایلانلو، در طول ساختن این فیلم، با آدمها و داستانهایی مواجه شدم، که حتی اگر صد سال پس از مرگم ، علفی از قبرم بروید، داغ داستان آن آدمها در تار و پود آن علفها حک شده است.
بادی اگر بر خاک گورم رقصان شد ، بدانید که حکایتش، صدای آن زنان بی پناهی است، که حتی تا ثانیههای قبل از خفه شدن، قبل از تیزی داس بر گردن، قبل از شعله گرفتن آتش...هنوز امید داشتند، که کسی کاری کند...
دو سالی بود که نمی توانستم فیلم را تمام کنم، چون باید حرفی برای سکانس آخر پیدا میکردم، نمیتوانستم آدمها را در شعله های رنج رها کنم و فیلمم را بسازم...
تا اینکه گشایشی از راه رسید. زنان دیگر به امید کسی ننشستند و خودشان قهرمان میدان شدند. پرده آخر ما را نجات داد.
من دیگر هرگز آن آدم قبل از ساخته شدن این فیلم نخواهم بود، امیدوارم توانسته باشم این پوست انداختن را به خوبی به تصویر کشیده باشم.
سپاس بیکران از همه آنانی که در این مسیر سخت، صبورانه و همدلانه همراه من بودند، نام و یاد تک تک شان تا ابد در قلبم میماند.
سپاس از حضور، همراهی و همدلی دوست عزیزم فاطمه باباخانی،
سپاس از بابک بهداد، رضا تیموری، گیسو آزادروش،علیرضا انتظاری،سلماز افتخارزاده....
و همه آنانی که در قلبم تا ابد ماندگار شدند.
#نفس_دوم
#زن_زندگی_آزادی
#لایحه_منع_خشونت_علیه_زنان
https://www.instagram.com/reel/DA52gLzR6Ug/?igsh=bjF0dDk5Z3FvcDNj
Telegram
attach 📎