Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ژئوپولتیک
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو_تولد_تاكنون
خواستگاه دانشي كه بعد ها به آن عنوان «ژئوپليتيك» داده شد در مراكز استعماري امپراتوري هاي رقيب در آخر قرن نوزده ميلادي متولد شده است.
در آنها دانشگاه ها، اجتماعات جغرافيايي و مراكز آموزشي قدرت هاي بزرگ ايجاد شد.
از سال 1870 به بعد قدرت هاي بزرگ اروپا با يك برنامه بي سابقه به توسعه طلبي امپرياليستي و توسعه طلبي قلمروي در روي آن مناطق مبادرت كردند ( O tuathail, 1996: 21 ).
ژئوپليتيك بعنوان شكلي از دانايي و قدرت در دورة امپرياليستي بين سالهاي 1945ـ1870 زماني متولّد مي شود كه امپراتوريهاي رقيب در طول جنگ هاي متعددي كه با يكديگر داشتند خطوط قدرت را مرتب كرده و آن را تغيير داده و در آن تجديد نظر كردند.
خطوط قدرت مورد نظر، تشكيل دهندة مرزهاي نقشة سياسي جهان بودند در اين دوره از رقابتهاي امپرياليستي كه موفقيتهاي تكنولوژيكي بزرگ، انقلاب جهاني و دگرگونيهاي فرهنگي صورت گرفت، ژئوپليتيك امپرياليستي نيز شكل گرفت (احمدي پور، بديعي، 1381: 2).
شايد مشهورترين جغرافيدان عصر امپرياليستي، مکيندر بود.
مقاله معروف او « #محور_جغرافيايي_تاريخ» روابط و پيوستگي هاي بين علايق ملي و جغرافيا و زمين را شامل مي شد.
اين مقاله اولين تفسير انجمن سلطنتي جغرافياي انگليس در لندن در سال ١٩٠٤ بود. براي همين آن مقاله از جهت محتوا خيلي مهم است.
مکيندر اين مقاله را موقعي مي نويسد که گروه هاي مختلف قدرت هاي امپرياليستي ظهور کرده اند (Rennie Short, 1994: 18). شايد مهمترين دانش آموخته جغرافياي سياسي بعد از راتزل، رودلف كي اِلن، دانشمند سوئدي علوم سياسي استاد دانشگاه گاتبرگ بود، كي اِلن بسيار تحت تأثير انديشه هاي سياسي – جغرافيايي راتزل در مطالعه سياست هاي جهاني و ماهيت دولت قرار گرفته بود.
كيي اِلن ايده هاي راتزل را درباره حكومت به عنوان يك پديده موجود زنده (ارگانيسم) بسط داد (Dikshit, 1995: 11 ).
در سال هاي اوليه قرن بيستم كي الن و ديگر انديشمندان امپرياليست، ژئوپليتيك را به عنوان بخشي از دانش امپرياليستي غربي فهميدند كه از ارتباط با زمين فيزيكي ( جغرافيا ) و سياست بحث مي كرد.
بعد با هدف سياست خارجي آلمان نازي يعني لبنسرام ( تعقيب فضاي حياتي آلمان ) همراه شد. و براي همين از نظر اكثر نويسندگان و تحليل گران بعد از جنگ جهاني دوم محو شد و در طي سال هاي بعد از جنگ سرد، ژئوپليتيك براي توصيف كشمكش و درگيري جهاني بين شوروي و ايالات متحده آمريكا بر سر كنترل كشورها و منابع استراتژيك جهان استفاده شد ( O thathail, Dalby & Routledge; 1998: 1 ).
در خلال دهة 1920، كانون مطالعات ژئوپليتيك در آلمان متمركز شد و در آنجا بود كه اين رشتة علمي زماني كه به عنوان يك مكتب جديد توسط كارل فون هاوس هوفر(1946ـ 1869) شكل گرفت، تصوير بسيار مخدوش خود را كسب نمود.
«پاركر» در اين رابطه چنين توضيح ميدهد:
«پس از شكست آلمان در جنگ جهاني اوّل، گروهي از جغرافيدانان آلماني، ايده هاي راتزل را پذيرفته و تا آنجا پيش رفتند كه از اين ايده ها، بعنوان مبناي يك طرح روشمند، نه تنها براي بهبود آلمان، بلكه براي بازگشت آلمان به جايگاه يك قدرت بزرگ، استفاده كردند.
استدلال بنيادين آنها اين بود كه گر چه جغرافياي سياسي به شرايط فضايي كشور مي پردازد امّا ژئوپليتيك به نيازهاي فضايي مي پردازد.
تمام استراتژي حزب نازي براي سلطة آلمان بر اروپا، تحت تأثير نظريه هايي بود كه اين محققان ژئوپليتيك فرمول بندي كرده بودند» (موير، 1379: 367ـ366).
ژئوپليتيك به دليل شكل گيري آن بدست كارشناسان خود در اروپا، موجود خام دوران خود بود و در ماديگرايي جغرافيايي كهنة قرون گذشته، ريشه داشت.
ضعف چنين روشهايي را جغرافيدانان كمونيست آلماني، كارل ويتفوگل در سال 1929 تشخيص داد و اوتواتيل توضيح داده است كه ويتفوگل چگونه پي برد كه ژئوپليتيك «فرض مي گيرد كه عوامل جغرافيايي بسته به خصوصياتشان (آب و هوا، خاك، موقعيّت، ناهمواري زمين و حتّي نژاد) حيات سياسي را مستقيماً تحت تأثير قرار مي دهند.» و حال آنكه در واقع، چنين عوامل جغرافيايي بطور مستقيم تأثير نگذاشته، بلكه از طريق انسان نقش ميانجي را به عهده دارند (موير، 1379: 367ـ366).
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ژئوپولتیک
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو_تولد_تاكنون
خواستگاه دانشي كه بعد ها به آن عنوان «ژئوپليتيك» داده شد در مراكز استعماري امپراتوري هاي رقيب در آخر قرن نوزده ميلادي متولد شده است.
در آنها دانشگاه ها، اجتماعات جغرافيايي و مراكز آموزشي قدرت هاي بزرگ ايجاد شد.
از سال 1870 به بعد قدرت هاي بزرگ اروپا با يك برنامه بي سابقه به توسعه طلبي امپرياليستي و توسعه طلبي قلمروي در روي آن مناطق مبادرت كردند ( O tuathail, 1996: 21 ).
ژئوپليتيك بعنوان شكلي از دانايي و قدرت در دورة امپرياليستي بين سالهاي 1945ـ1870 زماني متولّد مي شود كه امپراتوريهاي رقيب در طول جنگ هاي متعددي كه با يكديگر داشتند خطوط قدرت را مرتب كرده و آن را تغيير داده و در آن تجديد نظر كردند.
خطوط قدرت مورد نظر، تشكيل دهندة مرزهاي نقشة سياسي جهان بودند در اين دوره از رقابتهاي امپرياليستي كه موفقيتهاي تكنولوژيكي بزرگ، انقلاب جهاني و دگرگونيهاي فرهنگي صورت گرفت، ژئوپليتيك امپرياليستي نيز شكل گرفت (احمدي پور، بديعي، 1381: 2).
شايد مشهورترين جغرافيدان عصر امپرياليستي، مکيندر بود.
مقاله معروف او « #محور_جغرافيايي_تاريخ» روابط و پيوستگي هاي بين علايق ملي و جغرافيا و زمين را شامل مي شد.
اين مقاله اولين تفسير انجمن سلطنتي جغرافياي انگليس در لندن در سال ١٩٠٤ بود. براي همين آن مقاله از جهت محتوا خيلي مهم است.
مکيندر اين مقاله را موقعي مي نويسد که گروه هاي مختلف قدرت هاي امپرياليستي ظهور کرده اند (Rennie Short, 1994: 18). شايد مهمترين دانش آموخته جغرافياي سياسي بعد از راتزل، رودلف كي اِلن، دانشمند سوئدي علوم سياسي استاد دانشگاه گاتبرگ بود، كي اِلن بسيار تحت تأثير انديشه هاي سياسي – جغرافيايي راتزل در مطالعه سياست هاي جهاني و ماهيت دولت قرار گرفته بود.
كيي اِلن ايده هاي راتزل را درباره حكومت به عنوان يك پديده موجود زنده (ارگانيسم) بسط داد (Dikshit, 1995: 11 ).
در سال هاي اوليه قرن بيستم كي الن و ديگر انديشمندان امپرياليست، ژئوپليتيك را به عنوان بخشي از دانش امپرياليستي غربي فهميدند كه از ارتباط با زمين فيزيكي ( جغرافيا ) و سياست بحث مي كرد.
بعد با هدف سياست خارجي آلمان نازي يعني لبنسرام ( تعقيب فضاي حياتي آلمان ) همراه شد. و براي همين از نظر اكثر نويسندگان و تحليل گران بعد از جنگ جهاني دوم محو شد و در طي سال هاي بعد از جنگ سرد، ژئوپليتيك براي توصيف كشمكش و درگيري جهاني بين شوروي و ايالات متحده آمريكا بر سر كنترل كشورها و منابع استراتژيك جهان استفاده شد ( O thathail, Dalby & Routledge; 1998: 1 ).
در خلال دهة 1920، كانون مطالعات ژئوپليتيك در آلمان متمركز شد و در آنجا بود كه اين رشتة علمي زماني كه به عنوان يك مكتب جديد توسط كارل فون هاوس هوفر(1946ـ 1869) شكل گرفت، تصوير بسيار مخدوش خود را كسب نمود.
«پاركر» در اين رابطه چنين توضيح ميدهد:
«پس از شكست آلمان در جنگ جهاني اوّل، گروهي از جغرافيدانان آلماني، ايده هاي راتزل را پذيرفته و تا آنجا پيش رفتند كه از اين ايده ها، بعنوان مبناي يك طرح روشمند، نه تنها براي بهبود آلمان، بلكه براي بازگشت آلمان به جايگاه يك قدرت بزرگ، استفاده كردند.
استدلال بنيادين آنها اين بود كه گر چه جغرافياي سياسي به شرايط فضايي كشور مي پردازد امّا ژئوپليتيك به نيازهاي فضايي مي پردازد.
تمام استراتژي حزب نازي براي سلطة آلمان بر اروپا، تحت تأثير نظريه هايي بود كه اين محققان ژئوپليتيك فرمول بندي كرده بودند» (موير، 1379: 367ـ366).
ژئوپليتيك به دليل شكل گيري آن بدست كارشناسان خود در اروپا، موجود خام دوران خود بود و در ماديگرايي جغرافيايي كهنة قرون گذشته، ريشه داشت.
ضعف چنين روشهايي را جغرافيدانان كمونيست آلماني، كارل ويتفوگل در سال 1929 تشخيص داد و اوتواتيل توضيح داده است كه ويتفوگل چگونه پي برد كه ژئوپليتيك «فرض مي گيرد كه عوامل جغرافيايي بسته به خصوصياتشان (آب و هوا، خاك، موقعيّت، ناهمواري زمين و حتّي نژاد) حيات سياسي را مستقيماً تحت تأثير قرار مي دهند.» و حال آنكه در واقع، چنين عوامل جغرافيايي بطور مستقيم تأثير نگذاشته، بلكه از طريق انسان نقش ميانجي را به عهده دارند (موير، 1379: 367ـ366).
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو
قسمت چهارم
1- 2- 3) #رويكرد_ژئوپليتيك_در_دوره_احياء_و_شكوفايي
بخش اول :
درحاليكه نامداران جغرافياي سياسي همچون #ريچارد_هارتشورن و #استيفن_جونز در تلاش شكوفا ساختن جغرافياي سياسي در دنياي نيمة قرن بيستم بودند، و در حاليكه سياستمداراني چون #هنري_كيسينجر واژة «ژئوپليتيك» را دوباره به زبان روزمرة سياسي نيمة دوم قرن بيستم مي آوردند، جهان انديشاني چون #ژان_گاتمن و #سوئل_كوهن پيروزمندانه جهان انديشي ژئوپليتيك را به بستر اصلي مباحث دانشگاهي باز گرداندند.
#ژان_گاتمن در اين زمينه نقش ويژه اي داشت. وي با طرح تئوري « #آيكنوگرافي ـ #سيركولاسيون»، «حركت» را در مباحث ژئوپليتيك در معرض توجه ويژه قرار داد و عوامل روحاني، يا عامل «معني» را در جهان انديشي «اصل» يا «مركز» دانست و «مادّه» يا «فيزيك» را تأثير گيرنده قلمداد كرد.
در اين جا كافي است گفته شود كه با طرح اين انديشه #گاتمن در حقيقت جهان انديشيِ سياسي و ژئوپليتيك را كاملاً دگرگون كرد و اين مبحث دانشگاهي را به بستر تازه اي انداخته است و به حقيقت، پدر جغرافياي سياسي نو و ژئوپليتيك نو شناخته مي شود (مجتهد زاده، 1376: 96).
#سائول_بي_كوهن نيز يك جغرافيدان سياسي استثنائي در بين جغرافيدانان سياسي در زنده نگه داشتن انديشه جهاني، به اين نتيجه رسيده بود كه موضوعات ژئوپليتيكي مهمتر از آن بودند كه جغرافيدانان آنها را كنار بگذارند.
و اكنون خيلي از جغرافيدانان با يك تأخير به او ملحق شده اند و از بازگشت و تجديد حيات ژئوپليتيك به اندازه او استقبال كرده اند (Taylor, 1989: ).
تحت تأثير رقابت و كشمكش دو ابر قدرت شوروي و آمريكا، ژئوپليتيك جنگ سرد با رويكرد باز دارندگي مطرح شد.
علّت ديگري كه باعث كم رنگ شدن ديدگاه ژئوپليتيكي گرديد استراتژي باز دارندگي #هسته اي بود كه از آغاز جنگ سرد شكل گرفته و توجهات را از دفاع سرزميني به توازن هسته اي جلب كرده بود.
در دهة 1970 به منظور جلوگيري از كم رنگ تر شدن ديدگاه ژئوپليتيكي و ضرورت باز انديشي در اين علم به دنبال ظهور ديدگاه جديدي كه بعنوان #ژئوپليتيك_انتقادي شناخته شد، ژئوپليتيك احيا گرديد (احمدي پور، بديعي، 1381: 3).
تا همين اواخر مرسوم بود كه جغرافيدانان سياسي، آشكارا ميان جغرافيداناني كه ژئوپليتيك را در اختيار دولت نازي گذاشتند با جغرافيدانان سياسي دانشگاهي جهان انگليسي ـ آمريكايي فرق مي گذاشتند .
اين موضوع تا حدود سال 1986 ادامه يافت در آن سال #اولافلين و #وان_دروستن نوشتند:
«بدين گونه اغلب جغرافيدانان سياسي، آن چنان از زياده روي هاي ژئوپليتيك شرمنده شده اند كه از تحقيق دربارة منازعات بين الملل پرهيز مي كنند. امّا در همين دوران بود كه علايق نهفته در اين شرمندگي شروع به ظهور نمود. براي مثال، اصطلاح ژئوپليتيك كه پس از جنگ جهاني دوّم با بدنامي رها شده بود در اواخر دهة 1970 و دهة 1980 احيا شد (موير، 1379: 368).
#لاكوست نيز اعتقاد پيدا مي كند كه مي شود ژئوپليتيكي را كه از لحاظ علمي، مستقل و بي طرفانه است را نيز بوجود آورد. ژئوپليتيكي جايگزين، كه قادر باشد با ديدگاههاي متعالي به امور جهاني نگريسته و به تحقيق عيني بپردازد كه آلودة پيوند با كشور يا امپراتوري نباشد (موير، 1379: 389).
پس از يك ربع قرن افول، ژئوپليتيك تدريجا تجديد حيات خود را آغاز كرد.
به نظر #لسلي_هِپِل «در دهة گذشته ژئوپليتيك بتدريج مورد استفاده قرار گرفته و تحليل ژئوپليتيكي مسايل، جهاني و منطقه اي رايج شده است.»
او فكر مي كرد كه اين كسب محبوبيت مجدد، دلايل مختلفي دارد؛ از جمله نياز به اَشكال بهتري براي تحليل و تفسير جهان فوق العاده پيچيده و چند قطبي و نيز اين حقيقت كه سياستمداراني همچون #كيسينجر و #نيكسون، مايل بودند كه بطور تفنّني به ژئوپليتيك بپردازند و با اين كار، محبوبيت و رواج آن را تسريع كردند.
#هِپِل تصور ميكرد كه جغرافيدانان، نقش ارزشمندي را ايفا كرده اند اما آنان مي بايست نسبت به برخي از پيشينيان خود از لحاظ تاريخي و سياسي حساسيت بيشتري نشان دهند.
سخنان پاياني او خبر از ظهور ژئوپليتيك انتقادي ميداد كه مي گفت:
«نقد تاريخي و نقادانه ژئوپليتيك، يك وظيفة بسيار مهم است. ژئوپليتيك بايد گذشتة خود را بپذيرد و طبيعت گفتمان خويش را بيازمايد. تقريباً جاي شگفتي است تاكنون نتوانسته توجه آناني را كه به نظرية اجتماعي در جغرافياي انساني علاقمندند، بيشتر جلب كند. زيرا احتمالاً ژئوپليتيك، نمونة برجستة مجموعه اي از مفاهيم است كه از تحليل جغرافيايي نشأت مي گيرند؛ تحليلي كه جذب رويه هاي اجتماعي و سياسي شده است» (موير، 1379: 385).
ادامه دارد..
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو
قسمت چهارم
1- 2- 3) #رويكرد_ژئوپليتيك_در_دوره_احياء_و_شكوفايي
بخش اول :
درحاليكه نامداران جغرافياي سياسي همچون #ريچارد_هارتشورن و #استيفن_جونز در تلاش شكوفا ساختن جغرافياي سياسي در دنياي نيمة قرن بيستم بودند، و در حاليكه سياستمداراني چون #هنري_كيسينجر واژة «ژئوپليتيك» را دوباره به زبان روزمرة سياسي نيمة دوم قرن بيستم مي آوردند، جهان انديشاني چون #ژان_گاتمن و #سوئل_كوهن پيروزمندانه جهان انديشي ژئوپليتيك را به بستر اصلي مباحث دانشگاهي باز گرداندند.
#ژان_گاتمن در اين زمينه نقش ويژه اي داشت. وي با طرح تئوري « #آيكنوگرافي ـ #سيركولاسيون»، «حركت» را در مباحث ژئوپليتيك در معرض توجه ويژه قرار داد و عوامل روحاني، يا عامل «معني» را در جهان انديشي «اصل» يا «مركز» دانست و «مادّه» يا «فيزيك» را تأثير گيرنده قلمداد كرد.
در اين جا كافي است گفته شود كه با طرح اين انديشه #گاتمن در حقيقت جهان انديشيِ سياسي و ژئوپليتيك را كاملاً دگرگون كرد و اين مبحث دانشگاهي را به بستر تازه اي انداخته است و به حقيقت، پدر جغرافياي سياسي نو و ژئوپليتيك نو شناخته مي شود (مجتهد زاده، 1376: 96).
#سائول_بي_كوهن نيز يك جغرافيدان سياسي استثنائي در بين جغرافيدانان سياسي در زنده نگه داشتن انديشه جهاني، به اين نتيجه رسيده بود كه موضوعات ژئوپليتيكي مهمتر از آن بودند كه جغرافيدانان آنها را كنار بگذارند.
و اكنون خيلي از جغرافيدانان با يك تأخير به او ملحق شده اند و از بازگشت و تجديد حيات ژئوپليتيك به اندازه او استقبال كرده اند (Taylor, 1989: ).
تحت تأثير رقابت و كشمكش دو ابر قدرت شوروي و آمريكا، ژئوپليتيك جنگ سرد با رويكرد باز دارندگي مطرح شد.
علّت ديگري كه باعث كم رنگ شدن ديدگاه ژئوپليتيكي گرديد استراتژي باز دارندگي #هسته اي بود كه از آغاز جنگ سرد شكل گرفته و توجهات را از دفاع سرزميني به توازن هسته اي جلب كرده بود.
در دهة 1970 به منظور جلوگيري از كم رنگ تر شدن ديدگاه ژئوپليتيكي و ضرورت باز انديشي در اين علم به دنبال ظهور ديدگاه جديدي كه بعنوان #ژئوپليتيك_انتقادي شناخته شد، ژئوپليتيك احيا گرديد (احمدي پور، بديعي، 1381: 3).
تا همين اواخر مرسوم بود كه جغرافيدانان سياسي، آشكارا ميان جغرافيداناني كه ژئوپليتيك را در اختيار دولت نازي گذاشتند با جغرافيدانان سياسي دانشگاهي جهان انگليسي ـ آمريكايي فرق مي گذاشتند .
اين موضوع تا حدود سال 1986 ادامه يافت در آن سال #اولافلين و #وان_دروستن نوشتند:
«بدين گونه اغلب جغرافيدانان سياسي، آن چنان از زياده روي هاي ژئوپليتيك شرمنده شده اند كه از تحقيق دربارة منازعات بين الملل پرهيز مي كنند. امّا در همين دوران بود كه علايق نهفته در اين شرمندگي شروع به ظهور نمود. براي مثال، اصطلاح ژئوپليتيك كه پس از جنگ جهاني دوّم با بدنامي رها شده بود در اواخر دهة 1970 و دهة 1980 احيا شد (موير، 1379: 368).
#لاكوست نيز اعتقاد پيدا مي كند كه مي شود ژئوپليتيكي را كه از لحاظ علمي، مستقل و بي طرفانه است را نيز بوجود آورد. ژئوپليتيكي جايگزين، كه قادر باشد با ديدگاههاي متعالي به امور جهاني نگريسته و به تحقيق عيني بپردازد كه آلودة پيوند با كشور يا امپراتوري نباشد (موير، 1379: 389).
پس از يك ربع قرن افول، ژئوپليتيك تدريجا تجديد حيات خود را آغاز كرد.
به نظر #لسلي_هِپِل «در دهة گذشته ژئوپليتيك بتدريج مورد استفاده قرار گرفته و تحليل ژئوپليتيكي مسايل، جهاني و منطقه اي رايج شده است.»
او فكر مي كرد كه اين كسب محبوبيت مجدد، دلايل مختلفي دارد؛ از جمله نياز به اَشكال بهتري براي تحليل و تفسير جهان فوق العاده پيچيده و چند قطبي و نيز اين حقيقت كه سياستمداراني همچون #كيسينجر و #نيكسون، مايل بودند كه بطور تفنّني به ژئوپليتيك بپردازند و با اين كار، محبوبيت و رواج آن را تسريع كردند.
#هِپِل تصور ميكرد كه جغرافيدانان، نقش ارزشمندي را ايفا كرده اند اما آنان مي بايست نسبت به برخي از پيشينيان خود از لحاظ تاريخي و سياسي حساسيت بيشتري نشان دهند.
سخنان پاياني او خبر از ظهور ژئوپليتيك انتقادي ميداد كه مي گفت:
«نقد تاريخي و نقادانه ژئوپليتيك، يك وظيفة بسيار مهم است. ژئوپليتيك بايد گذشتة خود را بپذيرد و طبيعت گفتمان خويش را بيازمايد. تقريباً جاي شگفتي است تاكنون نتوانسته توجه آناني را كه به نظرية اجتماعي در جغرافياي انساني علاقمندند، بيشتر جلب كند. زيرا احتمالاً ژئوپليتيك، نمونة برجستة مجموعه اي از مفاهيم است كه از تحليل جغرافيايي نشأت مي گيرند؛ تحليلي كه جذب رويه هاي اجتماعي و سياسي شده است» (موير، 1379: 385).
ادامه دارد..
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو
قسمت چهارم
1- 2- 3) #رويكرد_ژئوپليتيك_در_دوره_احياء_و_شكوفايي
بخش دوم
هدف #دانش_انتقادي اين است كه به مردم نشان دهد كه جامعة آنها چگونه عمل ميكند و به مردم امكان ميدهد كه در تحولات و تغييرات جامعة خود بدانسان كه خود مي خواهند عمل كنند تا دنياي آيندة خود را بهتر بسازند از اين رو، عده اي ، دانش انتقادي را در علوم اجتماعي و جغرافيايي ، بالقوه انقلابي مي دانند.
بر خلاف ماركسيستها ، پيشگامان دانش انتقادي ، بيگانگي انسان در جامعه و يا نسبت به طبيعت ، همچنين مسائل مربوط به كنترل اجتماعي را ، محصول علم و تكنولوژي مي دانند . چنانكه ، #يورگن_هابرماس به تأثيرات سياست در علوم تأكيد ميكند و #هربرت_ماركوز ، علم و تكنولوژي را به عنوان (نيروهايي در جهت كنترل اجتماعي) مي شناسد (شكويي، 1378: 124) .
ژئوپليتيك انتقادي ، رويكردي است كه وجود توپوگرافي فضايي ميان جهان اول و جهان سوم و شمال و جنوب و كشور را رد ، و تأكيد آن بر ناپايدار بودن اين گونه هويت هاي صوري و توجه فزايند به هويت هاي ژئوپليتيكي است .
#ژئوپليتيك_انتقادي ، چارچوبها و جريان ها ، و تحليل ها و ابهامات را (براي مقايسه) كنار هم مي نهد.
اين رويكرد از چارچوب هاي سازمان دهنده به صورت صوري دوري مي گزيند... و موضوعي را كه قرار است بشناسد توصيف مي كند (موير، 1379: 368).
ژئوپليتيك انتقادي ريشه در نهضت فرا ساختاري دارد كه در دهة 1960 در فرانسه اوج يافت و انشعابي از #ژئوپليتيك_سنتي است كه بجاي تمركز بر #شناخت_تأثير_عوامل_جغرافيايي، به #شكلدهي_سياست_خارجي اهميّت مي دهد (احمدي پور، بديعي، 1381: 4).
#اوتواتيل سه بُعد را به رويكرد يا طرح ژئوپليتيك انتقادي تخصيص مي دهد.
#بعد_اول به ساخت شكني سنت هاي تفكر ژئوپليتيكي مربوط مي شود و به عبارت ديگر تجديد نظر و ارزيابي مجدد روش هايي كه از طريق آنها تاريخ اين شاخة علمي ارائه شده است.
#بعد_دوم شامل تلاش براي وارد شدن به روية عملي سياستمداري است اين بعد مستلزم تلاشهايي براي كشف اين موضوع است كه چگونه افراد درگير در كشورداري ، سياست بين الملل را فضايي كرده اند.
#بعد_سوم برداشتهاي رايج از عوامل جغرافيايي در سياست جهاني را به چالش مي كشاند و معناي واقعي « #مكان » و « #سياست » را زير سؤال مي برد (احمدي پور، بديعي، 1381: 6).
ژئوپليتيك با قرن بيستم متولد شد و با مسائل مهم و مطرح شده در اين قرن عجين شد و هويت و شخصيّت خويش را در پرتلاتم ترين مقاطع آن كسب كرد با جنبش هاي ملي همراه شد ولي نقش الهام بخش آن در برنامة توسعه طلبانة آدلف هيتلر و رقابت هاي دو بلوك شوروي و ايالات متحدة آمريكا بر سر كسب قدرت، چهرة اين علم را چنان مخدوش و مخرب و بي اعتبار كرد كه بعد از جنگ جهاني دوم از صحنة انديشه هاي بين المللي رخت بربست و به اتهام اينكه عامل بدبختي هاي قرن بوده است، به فراموشي سپرده شد.
اما با اين حال در بيست سال اخير با عنوان ژئوپليتيك انتقادي يا #ژئوپليتيك_مقاومت به سرعت بازگشت و به مثابة روشي براي شفاف كردن ، و حتي پيش بيني هدف ها ، نيت ها و راهبردهاي بازيگران و كارگردانان مختلف سياسي جهان در روابط بين المللي هويدا گشت .
در اواخر دهة 1970 به دنبال ظهور ديدگاه ژئوپليتيك انتقادي، #ژئوپليتيك_احيا گرديد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو
قسمت چهارم
1- 2- 3) #رويكرد_ژئوپليتيك_در_دوره_احياء_و_شكوفايي
بخش دوم
هدف #دانش_انتقادي اين است كه به مردم نشان دهد كه جامعة آنها چگونه عمل ميكند و به مردم امكان ميدهد كه در تحولات و تغييرات جامعة خود بدانسان كه خود مي خواهند عمل كنند تا دنياي آيندة خود را بهتر بسازند از اين رو، عده اي ، دانش انتقادي را در علوم اجتماعي و جغرافيايي ، بالقوه انقلابي مي دانند.
بر خلاف ماركسيستها ، پيشگامان دانش انتقادي ، بيگانگي انسان در جامعه و يا نسبت به طبيعت ، همچنين مسائل مربوط به كنترل اجتماعي را ، محصول علم و تكنولوژي مي دانند . چنانكه ، #يورگن_هابرماس به تأثيرات سياست در علوم تأكيد ميكند و #هربرت_ماركوز ، علم و تكنولوژي را به عنوان (نيروهايي در جهت كنترل اجتماعي) مي شناسد (شكويي، 1378: 124) .
ژئوپليتيك انتقادي ، رويكردي است كه وجود توپوگرافي فضايي ميان جهان اول و جهان سوم و شمال و جنوب و كشور را رد ، و تأكيد آن بر ناپايدار بودن اين گونه هويت هاي صوري و توجه فزايند به هويت هاي ژئوپليتيكي است .
#ژئوپليتيك_انتقادي ، چارچوبها و جريان ها ، و تحليل ها و ابهامات را (براي مقايسه) كنار هم مي نهد.
اين رويكرد از چارچوب هاي سازمان دهنده به صورت صوري دوري مي گزيند... و موضوعي را كه قرار است بشناسد توصيف مي كند (موير، 1379: 368).
ژئوپليتيك انتقادي ريشه در نهضت فرا ساختاري دارد كه در دهة 1960 در فرانسه اوج يافت و انشعابي از #ژئوپليتيك_سنتي است كه بجاي تمركز بر #شناخت_تأثير_عوامل_جغرافيايي، به #شكلدهي_سياست_خارجي اهميّت مي دهد (احمدي پور، بديعي، 1381: 4).
#اوتواتيل سه بُعد را به رويكرد يا طرح ژئوپليتيك انتقادي تخصيص مي دهد.
#بعد_اول به ساخت شكني سنت هاي تفكر ژئوپليتيكي مربوط مي شود و به عبارت ديگر تجديد نظر و ارزيابي مجدد روش هايي كه از طريق آنها تاريخ اين شاخة علمي ارائه شده است.
#بعد_دوم شامل تلاش براي وارد شدن به روية عملي سياستمداري است اين بعد مستلزم تلاشهايي براي كشف اين موضوع است كه چگونه افراد درگير در كشورداري ، سياست بين الملل را فضايي كرده اند.
#بعد_سوم برداشتهاي رايج از عوامل جغرافيايي در سياست جهاني را به چالش مي كشاند و معناي واقعي « #مكان » و « #سياست » را زير سؤال مي برد (احمدي پور، بديعي، 1381: 6).
ژئوپليتيك با قرن بيستم متولد شد و با مسائل مهم و مطرح شده در اين قرن عجين شد و هويت و شخصيّت خويش را در پرتلاتم ترين مقاطع آن كسب كرد با جنبش هاي ملي همراه شد ولي نقش الهام بخش آن در برنامة توسعه طلبانة آدلف هيتلر و رقابت هاي دو بلوك شوروي و ايالات متحدة آمريكا بر سر كسب قدرت، چهرة اين علم را چنان مخدوش و مخرب و بي اعتبار كرد كه بعد از جنگ جهاني دوم از صحنة انديشه هاي بين المللي رخت بربست و به اتهام اينكه عامل بدبختي هاي قرن بوده است، به فراموشي سپرده شد.
اما با اين حال در بيست سال اخير با عنوان ژئوپليتيك انتقادي يا #ژئوپليتيك_مقاومت به سرعت بازگشت و به مثابة روشي براي شفاف كردن ، و حتي پيش بيني هدف ها ، نيت ها و راهبردهاي بازيگران و كارگردانان مختلف سياسي جهان در روابط بين المللي هويدا گشت .
در اواخر دهة 1970 به دنبال ظهور ديدگاه ژئوپليتيك انتقادي، #ژئوپليتيك_احيا گرديد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو
قسمت پنجم
1- 2- 4) #رويكرد_ژئوپليتيك_در_دوران_نوين ( #ژئوپليتيك_پست_مدرن)
گذر از دوران سياسي به دوران سياسي ديگر، گذري است كه تعاريف ويژه اي را مي طلبد.
از ديدگاه جغرافياي سياسي، اگر دوران نقش آفريني كشورها در نظام جهاني در چارچوب ملت و حكومت ملتي داشتن، توأم با شكل كلي ژئوپليتيك جهاني كه ميان دو قطب ايدئولوژيك تقسيم مي شد، بارزه هاي « #دوران_مدرن» شمرده شوند، جهان ژئوپليتيك در سرآغاز قرن بيست و يكم، بي ترديد، وارد دوران تازه اي با ويژگي هاي ژئوپليتيك تازه مي شود كه شايد نويد دهندة فراآمدن دوران «پست مدرن» باشد.
آغاز دگرگوني در نظام جهاني قرن بيستم توأم با نشانه هايي از پايان گرفتن دوران مدرن است (مجتهد زاده، 1381: 246).
فرآيندهاي #جهاني_شدن، #منطقه_گرايي و #تجزيه_ژئوپليتيكي به صورت چالشهاي نوين براي ژئوپليتيك ظاهر شده اند.
برتري حكومت ملي (در پيوستگي با سيستم بين المللي) به چالش كشيده شده و نقش و كاركرد دولت ها به عنوان نهادها و الگوهاي دولتي به دنبال يك سلسله توسعه ها متحول شده است.
رشد سازمان ها، آژانسها، و شركت هاي چند مليتي توانايي دولت را براي تنظيم و تصويب قوانين به چالش كشانده است.
نخبگان دولتي و مديران اقتصادي مجبور به اجراي برنامه هايي شده اند كه با نيازهاي بازارهاي پولي بين المللي، تعهدات بين المللي و جريان سرمايه سازگار باشد (دادس، 1384: 58).
مباحث ژئوپليتيك در دوران نوين در پرتو سه چالش اصلي تغيير شكل مي دهد:
نخست « #جهاني_شدنهاي_اقتصادي»،
دوم « #انقلاب_اطلاع_رساني»،
و سوم « #خطرات_امنيتي_جامعه_جهاني».
اثرگذاري اين عوامل در نقش آفريني سياسي انسان در محيط جهانيِ شكل گيرنده در بستر مدرنيتة پيشرفته، شرايطي را فراهم آورده كه مطالعه آن مي تواند « #ژئوپليتيك_پست€مدرن» نام گيرد.
اين شرايط نقش گروهي انسانها در محيط سياسي را از محدودة « #ملت » بودن فراتر مي برد و توجه اصلي را به شكل گيري هاي سياسي در محيط #فرا_ملتي راهبري مي كند، اگرچه «ملت بودن » و « حكومت ملتي » همچنان، به عنوان يگانه اي سياسي پراهميت و نقش آفرين در ژئوپليتيك جهاني اثر گذار خواهند بود (مجتهد زاده، 1381: 246 – 247).
در ژئوپليتيک جديد با توجه به آنکه ساختار جديدي از قدرت و سلسله مراتب آن بوجود آمده است، تحولات بوجود آمده در ساختار قدرت جهان به #زيان_ابزار_و_اهرم_نظامي و به سود #عوامل_اقتصادي و #دانش_فني تغيير کرده است.
ذکر اين نکته ضروريست که در ژئوپليتيک جديد نيز، قدرت نظامي در سلسله مراتب تشکيل دهنده قدرت، مؤلفه اي مهم به شمار مي آيد، ليکن نقش آن در مقابل قدرت اقتصادي در درجه دوم اهميت واقع شده است ( احمدي پور 1376: 10).
يك تباين ساده اي كه بين ژئوپليتيك جديد و قديم و به عبارتي سنتي و معاصر وجود دارد اين است كه بعنوان ابزار درك عدم تجانس گفتمان هاي ژئوپليتيكي در گذشته و حال ناكافي است (اتواتيل، دالبي، روتلج، 1380: 2).
پایان
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
1- 2) #رويكردهاي_ژئوپليتيك_از_بدو
قسمت پنجم
1- 2- 4) #رويكرد_ژئوپليتيك_در_دوران_نوين ( #ژئوپليتيك_پست_مدرن)
گذر از دوران سياسي به دوران سياسي ديگر، گذري است كه تعاريف ويژه اي را مي طلبد.
از ديدگاه جغرافياي سياسي، اگر دوران نقش آفريني كشورها در نظام جهاني در چارچوب ملت و حكومت ملتي داشتن، توأم با شكل كلي ژئوپليتيك جهاني كه ميان دو قطب ايدئولوژيك تقسيم مي شد، بارزه هاي « #دوران_مدرن» شمرده شوند، جهان ژئوپليتيك در سرآغاز قرن بيست و يكم، بي ترديد، وارد دوران تازه اي با ويژگي هاي ژئوپليتيك تازه مي شود كه شايد نويد دهندة فراآمدن دوران «پست مدرن» باشد.
آغاز دگرگوني در نظام جهاني قرن بيستم توأم با نشانه هايي از پايان گرفتن دوران مدرن است (مجتهد زاده، 1381: 246).
فرآيندهاي #جهاني_شدن، #منطقه_گرايي و #تجزيه_ژئوپليتيكي به صورت چالشهاي نوين براي ژئوپليتيك ظاهر شده اند.
برتري حكومت ملي (در پيوستگي با سيستم بين المللي) به چالش كشيده شده و نقش و كاركرد دولت ها به عنوان نهادها و الگوهاي دولتي به دنبال يك سلسله توسعه ها متحول شده است.
رشد سازمان ها، آژانسها، و شركت هاي چند مليتي توانايي دولت را براي تنظيم و تصويب قوانين به چالش كشانده است.
نخبگان دولتي و مديران اقتصادي مجبور به اجراي برنامه هايي شده اند كه با نيازهاي بازارهاي پولي بين المللي، تعهدات بين المللي و جريان سرمايه سازگار باشد (دادس، 1384: 58).
مباحث ژئوپليتيك در دوران نوين در پرتو سه چالش اصلي تغيير شكل مي دهد:
نخست « #جهاني_شدنهاي_اقتصادي»،
دوم « #انقلاب_اطلاع_رساني»،
و سوم « #خطرات_امنيتي_جامعه_جهاني».
اثرگذاري اين عوامل در نقش آفريني سياسي انسان در محيط جهانيِ شكل گيرنده در بستر مدرنيتة پيشرفته، شرايطي را فراهم آورده كه مطالعه آن مي تواند « #ژئوپليتيك_پست€مدرن» نام گيرد.
اين شرايط نقش گروهي انسانها در محيط سياسي را از محدودة « #ملت » بودن فراتر مي برد و توجه اصلي را به شكل گيري هاي سياسي در محيط #فرا_ملتي راهبري مي كند، اگرچه «ملت بودن » و « حكومت ملتي » همچنان، به عنوان يگانه اي سياسي پراهميت و نقش آفرين در ژئوپليتيك جهاني اثر گذار خواهند بود (مجتهد زاده، 1381: 246 – 247).
در ژئوپليتيک جديد با توجه به آنکه ساختار جديدي از قدرت و سلسله مراتب آن بوجود آمده است، تحولات بوجود آمده در ساختار قدرت جهان به #زيان_ابزار_و_اهرم_نظامي و به سود #عوامل_اقتصادي و #دانش_فني تغيير کرده است.
ذکر اين نکته ضروريست که در ژئوپليتيک جديد نيز، قدرت نظامي در سلسله مراتب تشکيل دهنده قدرت، مؤلفه اي مهم به شمار مي آيد، ليکن نقش آن در مقابل قدرت اقتصادي در درجه دوم اهميت واقع شده است ( احمدي پور 1376: 10).
يك تباين ساده اي كه بين ژئوپليتيك جديد و قديم و به عبارتي سنتي و معاصر وجود دارد اين است كه بعنوان ابزار درك عدم تجانس گفتمان هاي ژئوپليتيكي در گذشته و حال ناكافي است (اتواتيل، دالبي، روتلج، 1380: 2).
پایان
🆔👉 @iran_novin1