#حکایتی_پند_آموز
مردی را علت قولنج افتاد.
تمام شب از خدای درخواست که بادی از وی جدا شود.
چون سحر رسید ناامید گشت و دست از زندگی شسته، تشهد میکرد، و میگفت بار خدایا بهشت نصیبم فرمای!
یکی از حاضران گفت:
ای نادان! از آغاز شب تا این زمان التماس بادی داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است از تو مستجاب گردد؟
عبید زاکانی
مردی را علت قولنج افتاد.
تمام شب از خدای درخواست که بادی از وی جدا شود.
چون سحر رسید ناامید گشت و دست از زندگی شسته، تشهد میکرد، و میگفت بار خدایا بهشت نصیبم فرمای!
یکی از حاضران گفت:
ای نادان! از آغاز شب تا این زمان التماس بادی داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است از تو مستجاب گردد؟
عبید زاکانی