Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
👇👇
#شاهنامه_فردوسی
#هفت_خوان_رستم
#خوان_دوم:
#یافتن_چشمه_آب
رستم که به رفتن ادامه میداد از گرمای شدید هوا تشنه شد و آبی نمییافت.
سر به آسمان فرو برد و از خدا کمک خواست.
در همان زمان میشی در برابرش ظاهر شد و رستم پیش خود گفت:
آبشخور این میش کجاست؟
پس به دنبال او روان شد و به چشمه آبی رسید و سیراب شد و تنش را شست و بعد گورخری شکار کرد و خورد پس قبل از خواب به رخش گفت که با کسی درگیر نشود و اگر خبری شد او را از خواب بیدار کند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
👇👇
#شاهنامه_فردوسی
#هفت_خوان_رستم
#خوان_دوم:
#یافتن_چشمه_آب
رستم که به رفتن ادامه میداد از گرمای شدید هوا تشنه شد و آبی نمییافت.
سر به آسمان فرو برد و از خدا کمک خواست.
در همان زمان میشی در برابرش ظاهر شد و رستم پیش خود گفت:
آبشخور این میش کجاست؟
پس به دنبال او روان شد و به چشمه آبی رسید و سیراب شد و تنش را شست و بعد گورخری شکار کرد و خورد پس قبل از خواب به رخش گفت که با کسی درگیر نشود و اگر خبری شد او را از خواب بیدار کند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#خوان_دوم
#یافتن_رستم_چشمه_ی_آب_را
هـمی رفـت بایسـت بــر خیره خیر
یـكـی راه پـیـش آمـدش نـاگزـر
ز گرما و از تـشـنـگـــی شـد ز كـار
پــی اســپ و گــویــا زبــان ســوار
هـمی رفت پویان به كـردار مـسـت
پـیاده شـد از اسـپ و ژوبـین بــه دسـت
سـوی آسـمـان كـرد روی آنـگـهــی
هــمی جــست بـر چاره جــسـتن رهی
هـمه رنج و سخـتی تو آری بــه سر
چــنــیـن گــفــت كــای داور دادگــر
بدان گیـتـی آگـنـده كـن گـنـج مـن
گر ایدونك خــشـنـودی از رنـج مـن
دهــد شـاه كـاوس را زیـنــهـار
بـپویـــم هـمـی تـا مـگـر كـردگـار
گـشـایـد بـی آزار گـیهـان خدیـو
هـم ایـرانـیـان را ز چـنــگـال دیـو
پـرسـتـنده و بـنـدگـان تـو اند
گـنـه كـار و افـگـنـدگـان تـو اند
كه از تـشنـگی سـسـت و آشفــته شد
تـن پـیل وارش چنـان تـفته شـد
زبان گشـته از تــشـنـگــی چـاك چاك
بـــفـتاد رسـتـم بـر آن گـرم خاك
بـپیمـود پیش تـهـمـتـن زمـیـن
هـمان گه یكی مــیش نـیكــو سرین
بـه دل گـفت كه آبشخـور ایـن كجاست
از آن رفـتن مـیش اندیـشـه خـاسـت
فـراز آمـدسـت انـدریـن روزگـار
هـمانـا كـه بـخـشـایـش كردگـار
به زور جـهـاندار برپای خـاسـت
بـیفشــارد شمشیر بر دست راست
گـرفـتـه بـه دسـت دگـر پـالـهـنـگ
بـشد بر پی میش و تـیغــش بــه چنگ
چو مـش سـراور بـدان جـا رسمید
به ره بر یكــی چــشمـه آمـد پـدیـد
چنین گفت كـای داور راسـت گوی
تـهـمـتـن سوی آسمـان كرد روی
بـپـیچـد نـیـارد خـرد را بـه جـای
هر آن كس كه از دادگـر یـك خدای
همان غرم دشـتـی مرا خـویش نیست
بـرین چـشمـه آبشخور میش نـیـسـت
پـناهـت بـه جـز پـاك یـزدان مـكـن
بـه جـایی كه تـنـگ اندر آید سـخـن
كـه از چـرخ گـردان مـبـادت گـزنـد
بـر آن غـرم بر آفـریـن كـرد چـنـد
مـبـاد از تـو هــرگز دل یــوز شــاد
گـیـا بـر در و دشـت تـو سـبـز بـاد
شكسته كمان باد و تیره گـمـان
ترا هـرك یـازد بـه تــیـر و كـمـان
وگرنـه پـرانـدیـشـه بـود از كـفـن
كـه زنـده شـد از تـو گـو پـیـل تـن
نـگــنجــد بماند به چــنگال گرگ
كه در سینه ی اژدهای بزرگ
ز رستم به دشــمن رسیـــده نشان
شده پاره پاره كنان و كشان
ز رخش تگاور جدا كرد زین
روانش چو پردخته شد ز آفرین
به كردار خــورشید شـــد تابناك
هــمه تن بشستـش بر آن آب پاك
كـمر بـست و تـركـش پر از تیر كـرد
چـو سـیراب شد ساز نخچیر كرد
جدا كرد ازو چرم پای و میان
بــیفـگنـد گوری چو پیـل ژیان
بـرآورد ز آب آندر آتـش بـسـوخـت
چو خورشید تیز آتشی برفــروخــت
بـه خـاك استخوانش سپردن گرفت
بپردخت ز آتش به خوردن گرفـت
چو سیراب شد كرد آهنگ خواب
سوی چشمـه ی روشن آمد بـر آب
كـه با كـس مكـوش و مشو نـیز جفت
تهمتن به رـش سراینده گـفـت
تـو بـا دیـو و شـران مـشو جنگ جوی
اگر دشمـــن آید سـوی مـن بپوی
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#خوان_دوم
#یافتن_رستم_چشمه_ی_آب_را
هـمی رفـت بایسـت بــر خیره خیر
یـكـی راه پـیـش آمـدش نـاگزـر
ز گرما و از تـشـنـگـــی شـد ز كـار
پــی اســپ و گــویــا زبــان ســوار
هـمی رفت پویان به كـردار مـسـت
پـیاده شـد از اسـپ و ژوبـین بــه دسـت
سـوی آسـمـان كـرد روی آنـگـهــی
هــمی جــست بـر چاره جــسـتن رهی
هـمه رنج و سخـتی تو آری بــه سر
چــنــیـن گــفــت كــای داور دادگــر
بدان گیـتـی آگـنـده كـن گـنـج مـن
گر ایدونك خــشـنـودی از رنـج مـن
دهــد شـاه كـاوس را زیـنــهـار
بـپویـــم هـمـی تـا مـگـر كـردگـار
گـشـایـد بـی آزار گـیهـان خدیـو
هـم ایـرانـیـان را ز چـنــگـال دیـو
پـرسـتـنده و بـنـدگـان تـو اند
گـنـه كـار و افـگـنـدگـان تـو اند
كه از تـشنـگی سـسـت و آشفــته شد
تـن پـیل وارش چنـان تـفته شـد
زبان گشـته از تــشـنـگــی چـاك چاك
بـــفـتاد رسـتـم بـر آن گـرم خاك
بـپیمـود پیش تـهـمـتـن زمـیـن
هـمان گه یكی مــیش نـیكــو سرین
بـه دل گـفت كه آبشخـور ایـن كجاست
از آن رفـتن مـیش اندیـشـه خـاسـت
فـراز آمـدسـت انـدریـن روزگـار
هـمانـا كـه بـخـشـایـش كردگـار
به زور جـهـاندار برپای خـاسـت
بـیفشــارد شمشیر بر دست راست
گـرفـتـه بـه دسـت دگـر پـالـهـنـگ
بـشد بر پی میش و تـیغــش بــه چنگ
چو مـش سـراور بـدان جـا رسمید
به ره بر یكــی چــشمـه آمـد پـدیـد
چنین گفت كـای داور راسـت گوی
تـهـمـتـن سوی آسمـان كرد روی
بـپـیچـد نـیـارد خـرد را بـه جـای
هر آن كس كه از دادگـر یـك خدای
همان غرم دشـتـی مرا خـویش نیست
بـرین چـشمـه آبشخور میش نـیـسـت
پـناهـت بـه جـز پـاك یـزدان مـكـن
بـه جـایی كه تـنـگ اندر آید سـخـن
كـه از چـرخ گـردان مـبـادت گـزنـد
بـر آن غـرم بر آفـریـن كـرد چـنـد
مـبـاد از تـو هــرگز دل یــوز شــاد
گـیـا بـر در و دشـت تـو سـبـز بـاد
شكسته كمان باد و تیره گـمـان
ترا هـرك یـازد بـه تــیـر و كـمـان
وگرنـه پـرانـدیـشـه بـود از كـفـن
كـه زنـده شـد از تـو گـو پـیـل تـن
نـگــنجــد بماند به چــنگال گرگ
كه در سینه ی اژدهای بزرگ
ز رستم به دشــمن رسیـــده نشان
شده پاره پاره كنان و كشان
ز رخش تگاور جدا كرد زین
روانش چو پردخته شد ز آفرین
به كردار خــورشید شـــد تابناك
هــمه تن بشستـش بر آن آب پاك
كـمر بـست و تـركـش پر از تیر كـرد
چـو سـیراب شد ساز نخچیر كرد
جدا كرد ازو چرم پای و میان
بــیفـگنـد گوری چو پیـل ژیان
بـرآورد ز آب آندر آتـش بـسـوخـت
چو خورشید تیز آتشی برفــروخــت
بـه خـاك استخوانش سپردن گرفت
بپردخت ز آتش به خوردن گرفـت
چو سیراب شد كرد آهنگ خواب
سوی چشمـه ی روشن آمد بـر آب
كـه با كـس مكـوش و مشو نـیز جفت
تهمتن به رـش سراینده گـفـت
تـو بـا دیـو و شـران مـشو جنگ جوی
اگر دشمـــن آید سـوی مـن بپوی
🆔👉 @iran_novin1