⭕️ #من_هم_شکنجه_شدم
بعد از انتشار نامه #اسماعیل_بخشی، زیر هشتگی با عنوان #من_هم_شکنجه_شدم برخی موارد اعمال شکنجه در زندان ها از سوی شکنجه شده گان مطرح شده است. شیما بابایی از دختران خیابان انقلاب در پستی در اینستاگرام نوشته:
▪️«دلیل برهنه کردن زندانی سیاسی چیست؟
▪️من دختری که در سن 21 و 23 سالگی در بازجویی های سپاه ثارالله و وزارت اطلاعات مدام تخت شکنجه روحی قرار گرفتم مگر چه کرده بودم که مستحق چنین رفتاری بودم؟
▪️نه به خاطر فریب دشمن باعث مرگ بیش از 7 هزار نفر از هم وطنانم شده بودن و نه پول مردم را به جیب زده در خارج از ایران مشغول عیاشی بودم.
تنها دختر بچه ای معترض بودم که هیچ گونه عملکرد مثبتی از جمهوری اسلامی ندیده بودم و می خواستم کشورم تنها کمی جای بهتری برای زندگی خودم و هموطنانم باشد. من تنها خواهان آبادی کشور بودم.
▪️آیا جمهوری اسلامی می تواند پاسخگوی شکنجه هایی باشد که به ناحق در تمام این سالها در زندان هایش اتفاق افتاد؟»
#شکنجه_گر_پاسخگو_باش
#ما_همه_بخشی_هستیم
#حکومت_شکنجه_نمیخواهیم
#یک_ایران_شکنجه_شده
بعد از انتشار نامه #اسماعیل_بخشی، زیر هشتگی با عنوان #من_هم_شکنجه_شدم برخی موارد اعمال شکنجه در زندان ها از سوی شکنجه شده گان مطرح شده است. شیما بابایی از دختران خیابان انقلاب در پستی در اینستاگرام نوشته:
▪️«دلیل برهنه کردن زندانی سیاسی چیست؟
▪️من دختری که در سن 21 و 23 سالگی در بازجویی های سپاه ثارالله و وزارت اطلاعات مدام تخت شکنجه روحی قرار گرفتم مگر چه کرده بودم که مستحق چنین رفتاری بودم؟
▪️نه به خاطر فریب دشمن باعث مرگ بیش از 7 هزار نفر از هم وطنانم شده بودن و نه پول مردم را به جیب زده در خارج از ایران مشغول عیاشی بودم.
تنها دختر بچه ای معترض بودم که هیچ گونه عملکرد مثبتی از جمهوری اسلامی ندیده بودم و می خواستم کشورم تنها کمی جای بهتری برای زندگی خودم و هموطنانم باشد. من تنها خواهان آبادی کشور بودم.
▪️آیا جمهوری اسلامی می تواند پاسخگوی شکنجه هایی باشد که به ناحق در تمام این سالها در زندان هایش اتفاق افتاد؟»
#شکنجه_گر_پاسخگو_باش
#ما_همه_بخشی_هستیم
#حکومت_شکنجه_نمیخواهیم
#یک_ایران_شکنجه_شده
Forwarded from پیوند نگار
⭕️ روایتی نه چندان نا آشنا از زندان وکیل آباد مشهد
ایوار فرهادی فعال فضای مجازی از دوران بازداشت اش سخن می گوید.
«من در نهم مهر کمتر از ۴۸ ساعت بعد از افشای هویتم نزد کاربر نفوذی توسط نیروهای وزارت اطلاعات در وقت ورود به محل کارم دستگیر شدم. من را با یک خودرو ۴۰۵ به خانه امن منتقل کردند. از اول هم بهم فحاشی کردند و گفتند میدانی برای چه گرفتیمت؟! و من میگفتم: نه. من کاری نکردم. همین البته باعث عصبانیت و فحاشی بیشترمیشد. نیروهای امنیتی برای بازرسی علاوه بر محل زندگی خودم، به خانه خواهرم و منزل دوستم که روز پیش از دستگیری به خانه اش رفته بودم، رفتند و خواهان وسایل شخصی من شده بودند. لپتاپم هم در مغازه برادرم بود که به آنجا هم مراجعه و لپتاپ رو ضبط کرده بودند.
من را با چشمبند به یک مکان نامعلوم منتقل کردند و اول به سلول بردند و بعد از آن من را به اتاق بازجویی و پیش بازجو بردند .....من از دادن پسورد موبایلم خودداری کردم تا اینکه با شوکر الکتریکی و مشت و لگد پیاپی و شدید به سر و بدنم به زمین افتادم و بازجو با گذاشتن انگشتم بر روی حسگر اثر انگشت، موبایلم را باز کرد. در وقت دستگیری اکانت دیاکیتو بود و از طریق جیمیل توییترم که روی اپلیکیشن جیمیل فعال بود اکانت را دوباره فعال کردند و حتی یک توییت هم زدند.
در ۴۸ ساعت اول فکر میکنم بیش از ۳۰ ساعت در اتاق بازجویی بودم و مدام در حال بازجویی بودم. بازجو تاکید داشت ما مدت زیادی تو را زیر نظر داشتیم! اما من میگفتم اینطور نبوده و کلا ۲۴ ساعت زیر نظر بودم تا بازداشتم و خودم به آنها میگفتم که کاربر فلانی عامل شما در توییتر هست و باعث دستگیری من شده. هفت روز در انفرادی بودم و تقریبا هر روز ساعتها بازجویی میشدم. بازجو در تمام مدت بازجویی با رکیکترین الفاظ به من فحاشی میکرد. همچنین با فشار روحی و روانی از جمله تهدید به شکنجه پدرم ....بعد به زندان وکیلآباد منتقل شدم ...
وضعیت بند ۶/۱ واقعا وخیم بود. اول که به عمومی ۴ منتقل شدم تخت نداشتم و روی زمین خوابیدم. بالش و پتو هم به زحمت پیدا شد. پتو به قدری کثیف بود که بدنم شروع به خارش کرد. در تمام راهروهای بند ۶/۱ و در تمام سلولهای عمومی دوربین بود. حتی در وقت دوش گرفتن و توالت رفتن هم زندانیها رصد میشدند و سه دوربین در سرویس و حمام بود. غذای زندان به قدری بد بود که اکثر بچهها جداگانه غذا درست میکردند و اگر کسی میخواست با جیره زندان زندگی کنه، مسلما گرسنه میماند. ناهار معمولا برنج بدون کیفیت با مقداری رب میدادند که بین بچهها مشهور به ردپای مرغ یا برنج لاستیکی بود. مثلاً شام یک سیبزمینی میدادند یا کنسرو لوبیا با نان خیلی کم. یعنی یک نان بربری برای چهار نفر! بعضی شبها ماست میدادند که آن هم دو قاشق ماست برای هر نفر بود! صدای تهویه عمومی ما به قدری زیاد و گوش خراش بود که تا مدتها بعد آزادی از زندان فکر میکردم هلیکوپتر در حال پرواز است. چراغها ۲۴ ساعته روشن بود و روز و شب معلوم نبود.
در زندان وکیل آباد، نماز اجباری بود و اگر نماز نمیخواندی، ممکن بود حق تلفن و هواخوری نداشته باشی. مثلاً دکتر فرهاد عرفانی به بهانهی نماز نخواندن به بدترین بند زندان یعنی بند ۵ منتقل شده بود که حتی جا برای خواب هم نداشت. هر بند عمومی یک نماینده داشت که مخبر حفاظت زندان و سرپرست بند بود. کافی بود باهاش بحث بکنی، میرفت و علیهت سمپاشی میکرد. من دو بار به سرپرستی احضار شدم و سرپرست بند تهدیدم کرد اگر دوباره حرفی بزنی به انفرادی منتقل میشی. در این بند از دانشآموز ۱۸ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله در حبس بودند. خدمات پزشکی از اکثر زندانیان از جمله فرهاد عرفانی و حسن علیجانی، دریغ میشد.
دکتر عرفانی از ناراحتی ریه رنج میبرد و به قدری سرفههاش شدید بود که خیلی از بچهها وقتی خواب بودند، با وحشت بیدار میشدند. حسن علیجانی هم مشکل پروستات داشت و شب تا صبح خوابش نمیبرد ...مرتضی پرهیزگار و مصطفی برومند هم از دی ۹۶ تا زمان آزادی من بلاتکلیف بودند و تحت فشار بودند. زندانیان اهل سنت زیادی آنجا بودند. از جمله حبیب پیرمحمدی که به صرف عضویت در یکی دو کانال داعش در تلگرام در خطر اعدام بود. این زندانی در بیش از ۲۰۰ کانال با گرایشات مختلف عضو بود و عضویتش در گروههای مذکور به گفته خودش جنبه تحقیقاتی داشت.
برادرش را هم به جرم مقاومت در برابر ورود غیرقانونی نیروهای امنیتی به منزلشان بازداشت و به او اتهام مفسد فی الارض وارد کرده بودند. مرتضی فکوری کارگر ساختمانی اهل سنت هم به جرم تامین مالی گروه داعش با اتهام فساد فی الارض روبرو شده بود. کارگر ساختمانی و تامین مالی گروه داعش! خنده دار نیست؟! خانواده این فرد به قدری فقیر بودند که پول آمدن به مشهد برای دیدار با پسرشان را هم نداشتند.
#یک_ایران_شکنجه_شده
ایوار فرهادی فعال فضای مجازی از دوران بازداشت اش سخن می گوید.
«من در نهم مهر کمتر از ۴۸ ساعت بعد از افشای هویتم نزد کاربر نفوذی توسط نیروهای وزارت اطلاعات در وقت ورود به محل کارم دستگیر شدم. من را با یک خودرو ۴۰۵ به خانه امن منتقل کردند. از اول هم بهم فحاشی کردند و گفتند میدانی برای چه گرفتیمت؟! و من میگفتم: نه. من کاری نکردم. همین البته باعث عصبانیت و فحاشی بیشترمیشد. نیروهای امنیتی برای بازرسی علاوه بر محل زندگی خودم، به خانه خواهرم و منزل دوستم که روز پیش از دستگیری به خانه اش رفته بودم، رفتند و خواهان وسایل شخصی من شده بودند. لپتاپم هم در مغازه برادرم بود که به آنجا هم مراجعه و لپتاپ رو ضبط کرده بودند.
من را با چشمبند به یک مکان نامعلوم منتقل کردند و اول به سلول بردند و بعد از آن من را به اتاق بازجویی و پیش بازجو بردند .....من از دادن پسورد موبایلم خودداری کردم تا اینکه با شوکر الکتریکی و مشت و لگد پیاپی و شدید به سر و بدنم به زمین افتادم و بازجو با گذاشتن انگشتم بر روی حسگر اثر انگشت، موبایلم را باز کرد. در وقت دستگیری اکانت دیاکیتو بود و از طریق جیمیل توییترم که روی اپلیکیشن جیمیل فعال بود اکانت را دوباره فعال کردند و حتی یک توییت هم زدند.
در ۴۸ ساعت اول فکر میکنم بیش از ۳۰ ساعت در اتاق بازجویی بودم و مدام در حال بازجویی بودم. بازجو تاکید داشت ما مدت زیادی تو را زیر نظر داشتیم! اما من میگفتم اینطور نبوده و کلا ۲۴ ساعت زیر نظر بودم تا بازداشتم و خودم به آنها میگفتم که کاربر فلانی عامل شما در توییتر هست و باعث دستگیری من شده. هفت روز در انفرادی بودم و تقریبا هر روز ساعتها بازجویی میشدم. بازجو در تمام مدت بازجویی با رکیکترین الفاظ به من فحاشی میکرد. همچنین با فشار روحی و روانی از جمله تهدید به شکنجه پدرم ....بعد به زندان وکیلآباد منتقل شدم ...
وضعیت بند ۶/۱ واقعا وخیم بود. اول که به عمومی ۴ منتقل شدم تخت نداشتم و روی زمین خوابیدم. بالش و پتو هم به زحمت پیدا شد. پتو به قدری کثیف بود که بدنم شروع به خارش کرد. در تمام راهروهای بند ۶/۱ و در تمام سلولهای عمومی دوربین بود. حتی در وقت دوش گرفتن و توالت رفتن هم زندانیها رصد میشدند و سه دوربین در سرویس و حمام بود. غذای زندان به قدری بد بود که اکثر بچهها جداگانه غذا درست میکردند و اگر کسی میخواست با جیره زندان زندگی کنه، مسلما گرسنه میماند. ناهار معمولا برنج بدون کیفیت با مقداری رب میدادند که بین بچهها مشهور به ردپای مرغ یا برنج لاستیکی بود. مثلاً شام یک سیبزمینی میدادند یا کنسرو لوبیا با نان خیلی کم. یعنی یک نان بربری برای چهار نفر! بعضی شبها ماست میدادند که آن هم دو قاشق ماست برای هر نفر بود! صدای تهویه عمومی ما به قدری زیاد و گوش خراش بود که تا مدتها بعد آزادی از زندان فکر میکردم هلیکوپتر در حال پرواز است. چراغها ۲۴ ساعته روشن بود و روز و شب معلوم نبود.
در زندان وکیل آباد، نماز اجباری بود و اگر نماز نمیخواندی، ممکن بود حق تلفن و هواخوری نداشته باشی. مثلاً دکتر فرهاد عرفانی به بهانهی نماز نخواندن به بدترین بند زندان یعنی بند ۵ منتقل شده بود که حتی جا برای خواب هم نداشت. هر بند عمومی یک نماینده داشت که مخبر حفاظت زندان و سرپرست بند بود. کافی بود باهاش بحث بکنی، میرفت و علیهت سمپاشی میکرد. من دو بار به سرپرستی احضار شدم و سرپرست بند تهدیدم کرد اگر دوباره حرفی بزنی به انفرادی منتقل میشی. در این بند از دانشآموز ۱۸ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله در حبس بودند. خدمات پزشکی از اکثر زندانیان از جمله فرهاد عرفانی و حسن علیجانی، دریغ میشد.
دکتر عرفانی از ناراحتی ریه رنج میبرد و به قدری سرفههاش شدید بود که خیلی از بچهها وقتی خواب بودند، با وحشت بیدار میشدند. حسن علیجانی هم مشکل پروستات داشت و شب تا صبح خوابش نمیبرد ...مرتضی پرهیزگار و مصطفی برومند هم از دی ۹۶ تا زمان آزادی من بلاتکلیف بودند و تحت فشار بودند. زندانیان اهل سنت زیادی آنجا بودند. از جمله حبیب پیرمحمدی که به صرف عضویت در یکی دو کانال داعش در تلگرام در خطر اعدام بود. این زندانی در بیش از ۲۰۰ کانال با گرایشات مختلف عضو بود و عضویتش در گروههای مذکور به گفته خودش جنبه تحقیقاتی داشت.
برادرش را هم به جرم مقاومت در برابر ورود غیرقانونی نیروهای امنیتی به منزلشان بازداشت و به او اتهام مفسد فی الارض وارد کرده بودند. مرتضی فکوری کارگر ساختمانی اهل سنت هم به جرم تامین مالی گروه داعش با اتهام فساد فی الارض روبرو شده بود. کارگر ساختمانی و تامین مالی گروه داعش! خنده دار نیست؟! خانواده این فرد به قدری فقیر بودند که پول آمدن به مشهد برای دیدار با پسرشان را هم نداشتند.
#یک_ایران_شکنجه_شده
Telegram
attach📎
⭕️ محرومیت زندانیان زندان بروجرد از تماس تلفنی
زندانیان زندان بروجرد بیش از یک هفته است که از تماس تلفنی محروم هستند.
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان - نه به اعدام، بر اساس اخبار رسیده بیش از یک هفته است که مسئولان زندان بروجرد از تماس تلفنی زندانیان با خانواده ممانعت بعمل می آورند.
مسئولان زندان علت این قطع تماس را اعلام نکردند. این قطع تماس خانواده های زندانیان را بسیار نگران و دچار استرس کرده است. خانواده های اکثر زندانیان به علت دوری مسیر و گرانی مخارج تردد به شهر دیگر قادر به رفتن برای ملاقات با عزیزانشان نیستند و با قطع تماس تلفنی تنها امکان ارتباط با خانواده از بین رفته است.
بروجرد مرکز شهرستان بروجرد، دومین شهر پرجمعیت استان لرستان و سی و نهمین شهر پرجمعیت ایران است.
#یک_ایران_شکنجه_شده
زندانیان زندان بروجرد بیش از یک هفته است که از تماس تلفنی محروم هستند.
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان - نه به اعدام، بر اساس اخبار رسیده بیش از یک هفته است که مسئولان زندان بروجرد از تماس تلفنی زندانیان با خانواده ممانعت بعمل می آورند.
مسئولان زندان علت این قطع تماس را اعلام نکردند. این قطع تماس خانواده های زندانیان را بسیار نگران و دچار استرس کرده است. خانواده های اکثر زندانیان به علت دوری مسیر و گرانی مخارج تردد به شهر دیگر قادر به رفتن برای ملاقات با عزیزانشان نیستند و با قطع تماس تلفنی تنها امکان ارتباط با خانواده از بین رفته است.
بروجرد مرکز شهرستان بروجرد، دومین شهر پرجمعیت استان لرستان و سی و نهمین شهر پرجمعیت ایران است.
#یک_ایران_شکنجه_شده
Forwarded from پیوند نگار
⭕️ #رویا_صغیری دانشجوی #تبریزی که پس از تظاهرات سراسری دیماه ۹۶ بازداشت شد، پس از انتشار نامهی اسماعیل بخشی و واکنش صادق زیباکلام متن زیر را در صفحهی اینستاگرام خود منتشر کرد:
"تا امروز چیز زیادی از روزهای بازداشت و زندان ننوشتهام؛ معتقدم آنچه بر من گذشته، درمقابل آنچه زنان و مردانِ نامشان با شرافت گره خورده، زیستهاند، هیچ نیست. و بعد از خواندن روایت #اسماعیل_بخشی از زندان و شکنجه و عواقب ادامهدارِ روحی و جسمی آن، مطمئن شدهام که همینطور است.
اما مشاهده ی توییتی از زیباکلامِ استمرارطلب و مجوزی که برای شکنجهی گروههایی مشخص صادر کرده، به نوشتن وادارم کرد!
کاش کسی پیدا شود و پاسخ دهد که در دی ماه نودوشش، من، بعنوان یک دانشجوی بیست ودوسالهی معترض به وضع موجود که اعتراضش را بیان داشته، چرا مورد آزارهای روحی و روانی، بازجویی تحتِ فشارِ روانیِ شدید و تفتیش عقاید قرار گرفتم؟
بماند که حتی نحوهی بازداشت بنده کاملا غیرقانونی بود؛ آقایی که به دلیل داشتن چشم بند چهرهاش را هم ندیدم، در حین فحاشی و به زبان آوردن الفاظ رکیک، ضربه زدن به سر بنده را هم دریغ نمیکرد.
چرا روزها خانوادهام را در بیخبری از فرزندشان نگه داشتند؟
#ما_همه_بخشی_هستیم
#من_هم_شکنجه_شده_ام
#یک_ایران_شکنجه_شده
"تا امروز چیز زیادی از روزهای بازداشت و زندان ننوشتهام؛ معتقدم آنچه بر من گذشته، درمقابل آنچه زنان و مردانِ نامشان با شرافت گره خورده، زیستهاند، هیچ نیست. و بعد از خواندن روایت #اسماعیل_بخشی از زندان و شکنجه و عواقب ادامهدارِ روحی و جسمی آن، مطمئن شدهام که همینطور است.
اما مشاهده ی توییتی از زیباکلامِ استمرارطلب و مجوزی که برای شکنجهی گروههایی مشخص صادر کرده، به نوشتن وادارم کرد!
کاش کسی پیدا شود و پاسخ دهد که در دی ماه نودوشش، من، بعنوان یک دانشجوی بیست ودوسالهی معترض به وضع موجود که اعتراضش را بیان داشته، چرا مورد آزارهای روحی و روانی، بازجویی تحتِ فشارِ روانیِ شدید و تفتیش عقاید قرار گرفتم؟
بماند که حتی نحوهی بازداشت بنده کاملا غیرقانونی بود؛ آقایی که به دلیل داشتن چشم بند چهرهاش را هم ندیدم، در حین فحاشی و به زبان آوردن الفاظ رکیک، ضربه زدن به سر بنده را هم دریغ نمیکرد.
چرا روزها خانوادهام را در بیخبری از فرزندشان نگه داشتند؟
#ما_همه_بخشی_هستیم
#من_هم_شکنجه_شده_ام
#یک_ایران_شکنجه_شده
Telegram
attach📎