Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
« #استر_و_اشتر»
استری و شتری با هم دوست بودند، روزی استر به شتر گفت: ای رفیق! من در هر فراز و نشیبی و یا در راه هموار و در راه خشک یا تر همیشه به زمین میافتم ولی تو به راحتی میروی و به زمین نمیخوری. علت این امر چیست؟ بگو چه باید کرد. درست راه رفتن را به من هم یاد بده.
شتر گفت: دو علت در این کار هست: اول اینکه چشم من از چشم تو دوربینتر است و دوم اینکه من قدّم بلندتر است و از بلندی نگاه میکنم، وقتی بر سر کوه بلند میرسم از بلندی همه راهها و گردنهها را با هوشمندی مینگرم. من ازسر بینش گام بر میدارم و به همین دلیل نمیافتم و براحتی راه را طی میکنم. تو فقط تا دو سه قدم پیش پای خود را میبینی و در راه دوربین و دور اندیش نیستی.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
« #استر_و_اشتر»
استری و شتری با هم دوست بودند، روزی استر به شتر گفت: ای رفیق! من در هر فراز و نشیبی و یا در راه هموار و در راه خشک یا تر همیشه به زمین میافتم ولی تو به راحتی میروی و به زمین نمیخوری. علت این امر چیست؟ بگو چه باید کرد. درست راه رفتن را به من هم یاد بده.
شتر گفت: دو علت در این کار هست: اول اینکه چشم من از چشم تو دوربینتر است و دوم اینکه من قدّم بلندتر است و از بلندی نگاه میکنم، وقتی بر سر کوه بلند میرسم از بلندی همه راهها و گردنهها را با هوشمندی مینگرم. من ازسر بینش گام بر میدارم و به همین دلیل نمیافتم و براحتی راه را طی میکنم. تو فقط تا دو سه قدم پیش پای خود را میبینی و در راه دوربین و دور اندیش نیستی.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت_فیلها_و_خرگوش_زرنگ
گلهاي از فيل ها گاه گاه بر سر چشمة زلالي جمع ميشدند و آنجا ميخوابيدند. حيوانات ديگر از ترس فرار ميكردند و مدتها تشنه ميماندند. روزي خرگوش زيركي چاره انديشي كرد و حيلهاي بكار بست. برخاست و پيش فيلها رفت.
فرياد كشيد كه :
اي شاه فيلان ! من فرستاده و پيامبر ماه تابانم. ماه به شما پيغام داد كه اين چشمه مال من است و شما حق نداريد بر سر چشمه جمع شويد. اگر از اين ببعد كنار چشمه جمع شويد شما را به مجازات سختي گرفتار خواهم كرد. نشان راستي گفتارم اين است كه اگر خرطوم خود را در آب چشمه بزنيد ماه آشفته خواهد شد. و بدانيد كه اين نشانه درست در شب چهاردهم ماه پديدار خواهد شد.
پادشاه فيلان در شب چهاردهم ماه با گروه زيادي از فيلان بر سر چشمه حاضر شدند تا ببينند حرف خرگوش درست است يا نه؟ همين كه پادشاه خرطوم خود را به آب زد تصوير ماه در آب به لرزش در آمد و آشفته شد. شاه پيلان فهميد كه حرفهاي خرگوش درست است. از ترس پا پس كشيد و بقية فيلها به دنبال او از چشمه دور شدند.
#فیل_نباشیم
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت_فیلها_و_خرگوش_زرنگ
گلهاي از فيل ها گاه گاه بر سر چشمة زلالي جمع ميشدند و آنجا ميخوابيدند. حيوانات ديگر از ترس فرار ميكردند و مدتها تشنه ميماندند. روزي خرگوش زيركي چاره انديشي كرد و حيلهاي بكار بست. برخاست و پيش فيلها رفت.
فرياد كشيد كه :
اي شاه فيلان ! من فرستاده و پيامبر ماه تابانم. ماه به شما پيغام داد كه اين چشمه مال من است و شما حق نداريد بر سر چشمه جمع شويد. اگر از اين ببعد كنار چشمه جمع شويد شما را به مجازات سختي گرفتار خواهم كرد. نشان راستي گفتارم اين است كه اگر خرطوم خود را در آب چشمه بزنيد ماه آشفته خواهد شد. و بدانيد كه اين نشانه درست در شب چهاردهم ماه پديدار خواهد شد.
پادشاه فيلان در شب چهاردهم ماه با گروه زيادي از فيلان بر سر چشمه حاضر شدند تا ببينند حرف خرگوش درست است يا نه؟ همين كه پادشاه خرطوم خود را به آب زد تصوير ماه در آب به لرزش در آمد و آشفته شد. شاه پيلان فهميد كه حرفهاي خرگوش درست است. از ترس پا پس كشيد و بقية فيلها به دنبال او از چشمه دور شدند.
#فیل_نباشیم
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
مردی به دهی سفر کرد …زنی که مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد.
شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت :
این زن، هرزه است به خانهی او نروید !
مرد به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان مرد گذاشت.
آنگاه مرد گفت :
حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند ؟!!
مرد لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
مردی به دهی سفر کرد …زنی که مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد.
شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت :
این زن، هرزه است به خانهی او نروید !
مرد به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان مرد گذاشت.
آنگاه مرد گفت :
حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند ؟!!
مرد لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
🌺 #حکایت_عامیانه
🚶روزی پادشاهی با وزیرش به راهی میرفتند، دیدند کودکی الاغی را راه میبرد و قربان صدقه رفتن و فدایت شوم گفتن حیوان را پیش میبرد .
🗣شاه به وزیر گفت: وزیر این کودک را صدا کن تا من از او سوالی بپرسم، وزیر بچه را صدا میکند .
❓شاه از کودک میپرسد: این چه لحنی است که با حیوان سخن میگویی ؟
❗️کودک جواب میدهد: میخواهم به نیک گفتن عادت بکنم .
😊 شاه بسیار خرسند شده به وزیر میگوید تا به کودک صله ایی فاخر بخشد، و وزیر نیز چنین می کند .
😜 در این فاصله پیرمردی ماجرا را دیده و او نیز شروع میکند و با لفظ کودک حیوانش را میراند ،
🗣 شاه متوجه شده و پیرمرد را صدا میکند، و علت کارش را جویا میشود .
❕پیرمرد همان جواب کودک را به شاه میدهد .
😒 پادشاه برآشفته شده و دستور میدهد پیرمرد را فلک کرده و نیک ادبش کنند .
❓پیرمرد بعد از خوردن چوب میپرسد: ای پاشاه من همان جواب کودک را دادم ، اما شما کودک را صله دادی و مرا تادیب فرمودی، علت چه بود ؟
🌺 پادشاه میگوید، ای پیرمرد نادان آن کودک در سن یادگیری است ، و بر او این کار شایسته است .
👍 اما تو که عمری سپری کردی تازه قربان صدقه الاغت میروی که زبانت به گفتار نیک عادت کند؟ ترا چوبت زدم تا بدانی که اگر در کودکی نیاموختی در پیری چوب خواهی خورد، و کودک را صله دادم که به آموزش خویش حریص باشد تا در پیری چوب تادیب نخورد .😜
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
🌺 #حکایت_عامیانه
🚶روزی پادشاهی با وزیرش به راهی میرفتند، دیدند کودکی الاغی را راه میبرد و قربان صدقه رفتن و فدایت شوم گفتن حیوان را پیش میبرد .
🗣شاه به وزیر گفت: وزیر این کودک را صدا کن تا من از او سوالی بپرسم، وزیر بچه را صدا میکند .
❓شاه از کودک میپرسد: این چه لحنی است که با حیوان سخن میگویی ؟
❗️کودک جواب میدهد: میخواهم به نیک گفتن عادت بکنم .
😊 شاه بسیار خرسند شده به وزیر میگوید تا به کودک صله ایی فاخر بخشد، و وزیر نیز چنین می کند .
😜 در این فاصله پیرمردی ماجرا را دیده و او نیز شروع میکند و با لفظ کودک حیوانش را میراند ،
🗣 شاه متوجه شده و پیرمرد را صدا میکند، و علت کارش را جویا میشود .
❕پیرمرد همان جواب کودک را به شاه میدهد .
😒 پادشاه برآشفته شده و دستور میدهد پیرمرد را فلک کرده و نیک ادبش کنند .
❓پیرمرد بعد از خوردن چوب میپرسد: ای پاشاه من همان جواب کودک را دادم ، اما شما کودک را صله دادی و مرا تادیب فرمودی، علت چه بود ؟
🌺 پادشاه میگوید، ای پیرمرد نادان آن کودک در سن یادگیری است ، و بر او این کار شایسته است .
👍 اما تو که عمری سپری کردی تازه قربان صدقه الاغت میروی که زبانت به گفتار نیک عادت کند؟ ترا چوبت زدم تا بدانی که اگر در کودکی نیاموختی در پیری چوب خواهی خورد، و کودک را صله دادم که به آموزش خویش حریص باشد تا در پیری چوب تادیب نخورد .😜
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
می گویند مردی در امامزاده ای اختیار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد.
مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم بردند وخواستند که او را بکشند.
مرد که هوش وفراستی بسیار داشت گفت:
"ایهاالناس!
من قادر به ادرارکردن نبودم امامزاده مرا شفا داد"
به یکباره مردم ادرار او را به عنوان تبرک به سروصورت خود مالیدند.
مردم ما اینگونه اند و بس •
#علی_اکبر_دهخدا
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
می گویند مردی در امامزاده ای اختیار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد.
مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم بردند وخواستند که او را بکشند.
مرد که هوش وفراستی بسیار داشت گفت:
"ایهاالناس!
من قادر به ادرارکردن نبودم امامزاده مرا شفا داد"
به یکباره مردم ادرار او را به عنوان تبرک به سروصورت خود مالیدند.
مردم ما اینگونه اند و بس •
#علی_اکبر_دهخدا
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
ابن سیرین، كسی را گفت:
چگونه ای؟
گفت:
چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
گفت:
وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
ابن سیرین، كسی را گفت:
چگونه ای؟
گفت:
چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
گفت:
وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
#زندانی_و_هیزم_فروش
فقیری را به زندان بردند. او بسیار پرخُور بود و غذای همه زندانیان را میدزدید و میخورد. زندانیان از او میترسیدند و رنج میبردند, غذای خود را پنهانی میخوردند. روزی آنها به زندانبان گفتند: به قاضی بگو, این مرد خیلی ما را آزار میدهد. غذای 10 نفر را میخورد. گلوی او مثل تنور آتش است. سیر نمیشود. همه از او میترسند. یا او را از زندان بیرون کنید، یا غذا زیادتر بدهید. قاضی پس از تحقیق و بررسی فهمید که مرد پُرخور و فقیر است. به او گفت: تو آزاد هستی, برو به خانهات.
زندانی گفت: ای قاضی, من کس و کاری ندارم, فقیرم, زندان برای من بهشت است. اگر از زندان بیرون بروم از گشنگی میمیرم.
قاضی گفت: چه شاهد و دلیلی داری؟
مرد گفت: همه مردم میدانند که من فقیرم. همه حاضران در دادگاه و زندانیان گواهی دادند که او فقیر است.
قاضی گفت: او را دور شهر بگردانید و فقرش را به همه اعلام کنید. هیچ کس به او نسیه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از این هر کس از این مرد شکایت کند. دادگاه نمیپذیرد...
آنگاه آن مرد فقیر شکمو را بر شترِ یک مرد هیزم فروش سوار کردند, مردم هیزم فروش از صبح تا شب, فقیر را کوچه به کوچه و محله به محله گرداند. در بازار و جلو حمام و مسجد فریاد میزد: "ای مردم! این مرد را خوب بشناسید, او فقیر است. به او وام ندهید! نسیه به او نفروشید! با او دادوستد نکنید, او دزد و پرخور و بیکس و کار است. خوب او را نگاه کنید."
شبانگاه, هیزم فروش, زندانی را از شتر پایین آورد و گفت: مزد من و کرایه شترم را بده, من از صبح برای تو کار میکنم. زندانی خندید و گفت: تو نمیدانی از صبح تا حالا چه میگویی؟ به تمام مردم شهر گفتی و خودت نفهمیدی؟ سنگ و کلوخ شهر میدانند که من فقیرم و تو نمیدانی؟ دانش تو, عاریه است.
نکته: طمع و غرض, بر گوش و هوش ما قفل میزند. بسیاری از دانشمندان یکسره از حقایق سخن میگویند ولی خود نمیدانند مثل همین مرد هیزم فروش.
#مثنوی_معنوی
📚🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
#زندانی_و_هیزم_فروش
فقیری را به زندان بردند. او بسیار پرخُور بود و غذای همه زندانیان را میدزدید و میخورد. زندانیان از او میترسیدند و رنج میبردند, غذای خود را پنهانی میخوردند. روزی آنها به زندانبان گفتند: به قاضی بگو, این مرد خیلی ما را آزار میدهد. غذای 10 نفر را میخورد. گلوی او مثل تنور آتش است. سیر نمیشود. همه از او میترسند. یا او را از زندان بیرون کنید، یا غذا زیادتر بدهید. قاضی پس از تحقیق و بررسی فهمید که مرد پُرخور و فقیر است. به او گفت: تو آزاد هستی, برو به خانهات.
زندانی گفت: ای قاضی, من کس و کاری ندارم, فقیرم, زندان برای من بهشت است. اگر از زندان بیرون بروم از گشنگی میمیرم.
قاضی گفت: چه شاهد و دلیلی داری؟
مرد گفت: همه مردم میدانند که من فقیرم. همه حاضران در دادگاه و زندانیان گواهی دادند که او فقیر است.
قاضی گفت: او را دور شهر بگردانید و فقرش را به همه اعلام کنید. هیچ کس به او نسیه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از این هر کس از این مرد شکایت کند. دادگاه نمیپذیرد...
آنگاه آن مرد فقیر شکمو را بر شترِ یک مرد هیزم فروش سوار کردند, مردم هیزم فروش از صبح تا شب, فقیر را کوچه به کوچه و محله به محله گرداند. در بازار و جلو حمام و مسجد فریاد میزد: "ای مردم! این مرد را خوب بشناسید, او فقیر است. به او وام ندهید! نسیه به او نفروشید! با او دادوستد نکنید, او دزد و پرخور و بیکس و کار است. خوب او را نگاه کنید."
شبانگاه, هیزم فروش, زندانی را از شتر پایین آورد و گفت: مزد من و کرایه شترم را بده, من از صبح برای تو کار میکنم. زندانی خندید و گفت: تو نمیدانی از صبح تا حالا چه میگویی؟ به تمام مردم شهر گفتی و خودت نفهمیدی؟ سنگ و کلوخ شهر میدانند که من فقیرم و تو نمیدانی؟ دانش تو, عاریه است.
نکته: طمع و غرض, بر گوش و هوش ما قفل میزند. بسیاری از دانشمندان یکسره از حقایق سخن میگویند ولی خود نمیدانند مثل همین مرد هیزم فروش.
#مثنوی_معنوی
📚🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
حكيمی را پرسيدند:
چندين درختِ نامور که خدای عَزَّوَجَلَّ، آفريده است و برومند هيچ يک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمره ای ندارد؛
درين چه حکمت است؟
گفت:
هردرختی را ثمرهای مُعيّن است که به وقتی معلوم به وجودِ آن تازه آيد و گاهی به عدمِ آن پژمرده شود
و سرو را هيچ ازين نيست و همه وقتی خوش است و اين صفتِ آزادگان است.
به آنچه مىگذرد دل مَنِه، كه دجله بسی
پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم
ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد
#گلستان_سعدی
باب هشتم ،آداب صحبت🔥🌺
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#حکایت
حكيمی را پرسيدند:
چندين درختِ نامور که خدای عَزَّوَجَلَّ، آفريده است و برومند هيچ يک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمره ای ندارد؛
درين چه حکمت است؟
گفت:
هردرختی را ثمرهای مُعيّن است که به وقتی معلوم به وجودِ آن تازه آيد و گاهی به عدمِ آن پژمرده شود
و سرو را هيچ ازين نيست و همه وقتی خوش است و اين صفتِ آزادگان است.
به آنچه مىگذرد دل مَنِه، كه دجله بسی
پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم
ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد
#گلستان_سعدی
باب هشتم ،آداب صحبت🔥🌺
🆔👉 @iran_novin1
#حکایت
دهقان پیر با ناله میگفت: ارباب…
آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا میبیند...
ارباب پرخاش کرد که : بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار میکنی، مگر کور هستی نمیبینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم اما چیزی که هست،
دختر شما همهی این خوشبختیها را دو تا میبیند،
ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
📕امثال و حکم
✍️ دهخدا
🆔👉 @iran_novin1
دهقان پیر با ناله میگفت: ارباب…
آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا میبیند...
ارباب پرخاش کرد که : بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار میکنی، مگر کور هستی نمیبینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم اما چیزی که هست،
دختر شما همهی این خوشبختیها را دو تا میبیند،
ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
📕امثال و حکم
✍️ دهخدا
🆔👉 @iran_novin1
#حکایت
نادر شاه افشار زمانیکه به سلطنت رسید حقوق هفتاد هزار طلاب را که از دولت مواجب می گرفتند قطع کرد.
روسای طلاب نزد او بنالیدندکه اینها لشکر دعا هستند.....چرا باید سلطان نان انها را قطع کند و موقوفات انها را ضبط؟
@iran_novin1
نادرشاه در جوابشان گفت:
وقتی شش هزار افغانی به ایران و پایتخت غالب شدند انوقت دو کرور مخلوق اصفهان و صد هزار طلاب علوم چرا جواب انها را ندادند؟
اری گفتند
آنها که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران ، اینها جانشان را فدای ایران نکرده اند .
کجا اینها جانشان را فدای ایران کرده اند؟
اما باید گفت تاریخ سراغ ندارد اخوندی برای ایران حتی یک نیم گام هم برداشته باشد
اما این مرز و بوم تا امروز که باقی مانده تا شما حکومت کنید بر روی تلاش و خون همین مردم هست .
شما آخوندها جز مفت خوری و تحمیر مردم کاری از دستتان بر نمی آید که آنجا دهید .
سالها ادعای سیاسی بودن و توان اداره کشور را داشتید که 38 سال ویرانی روز افزون و نابوی منابع و از بین رفتن موجودی ها و هزاران فساد و دزدی و اختلاس و نامدیریتی و رانتخواری و انحصارطلبی نشان داد که و آن ادعا هم بروال عادی همیشه گی دروغ بوده است و هیچ از دستتان برنمیاید .
این موضوع بر تمام ایرانیان آشکارا اثبات شده است .
🆔👉 @iran_novin1
نادر شاه افشار زمانیکه به سلطنت رسید حقوق هفتاد هزار طلاب را که از دولت مواجب می گرفتند قطع کرد.
روسای طلاب نزد او بنالیدندکه اینها لشکر دعا هستند.....چرا باید سلطان نان انها را قطع کند و موقوفات انها را ضبط؟
@iran_novin1
نادرشاه در جوابشان گفت:
وقتی شش هزار افغانی به ایران و پایتخت غالب شدند انوقت دو کرور مخلوق اصفهان و صد هزار طلاب علوم چرا جواب انها را ندادند؟
اری گفتند
آنها که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران ، اینها جانشان را فدای ایران نکرده اند .
کجا اینها جانشان را فدای ایران کرده اند؟
اما باید گفت تاریخ سراغ ندارد اخوندی برای ایران حتی یک نیم گام هم برداشته باشد
اما این مرز و بوم تا امروز که باقی مانده تا شما حکومت کنید بر روی تلاش و خون همین مردم هست .
شما آخوندها جز مفت خوری و تحمیر مردم کاری از دستتان بر نمی آید که آنجا دهید .
سالها ادعای سیاسی بودن و توان اداره کشور را داشتید که 38 سال ویرانی روز افزون و نابوی منابع و از بین رفتن موجودی ها و هزاران فساد و دزدی و اختلاس و نامدیریتی و رانتخواری و انحصارطلبی نشان داد که و آن ادعا هم بروال عادی همیشه گی دروغ بوده است و هیچ از دستتان برنمیاید .
این موضوع بر تمام ایرانیان آشکارا اثبات شده است .
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#حکایت_فساد_و_غارت_سازمان_یافته_املاک_در_شهرداریها_سرتاسر_کشور
فساد و دزدی و غارت اموال مردم در ابعاد مختلف ان در کل سیستم نظام جمهوری اسلامی نهادینه شده و هر کسی که به هر روشی تلاشی برای کسب پست و مقامی در این سیستم دارد، غالبا قصدش یافتن موقعیتی است که بتواند به روشهایی دست به غارت زده و برای خود مال و منالی تامین کند .
در این میان شهرداری ها موقعیت های بسیار مساعدی برای این عمل شوم هستند.
در مورد غارت و اختلاس در این نهاد صحبتهای زیادی شده است که عموما رویکرد سیاسی داشته و توسط جناحهای داخل نظام در جهت رقابت با یکدیگر و جهت خارج کردن چهره های خاصی افشاگری شده است .
مثلا در مورد مفاسدی که توسط شهردار سابق تهران انجام شده بود اطلاعاتی داده شده است .
اما این اقدامات منحصر به رفتار غارتگران شهرداران کل نیست، بلکه غارت اموال مردم با انواع شگردها در این سازمانها توسط مدیران میانی و عواملشان در سطحی گسترده انجام میشود .
از گرفتن رشوه توسط کارشناسان گرفته تا قانون فروشی توسط کارمندان این سازمانها، از پیش پا افتاده ترین اموری است که هر کس با شهرداری ها سروکار داشته باشد با آنها آشنا بوده و میدانند که تنها راه حل مشکلاتشان پیدا کردن قواطی در این سازمان و پرداخت سهم کارمندان هست و این امر در تمام سطوح رایج بوده و کسی هم از مسئولان معترض آنها نبوده و همگی بر این امور آگاه هستند .
اما یک جنبه از این غارتها و چپاولها در سازمان چپاول و غارت شهرداری ها در مورد املاک شهری و توسط ادارات املاک و با همکاری مدیران مربوطه و همچنین همراهی و همکاری نزدیک اداره حقوقی که امور قصایی مربوط به ثبت اسناد و املاک را انجام داده و منافع کلانی را کسب می کنند.
یکی از روشهای مرسوم این چپاولگران چنین است که یک عده از مدیران و کارمندان در موقعیتهای مختلف باندی را تشکیل داده و با کمک اطلاعات موجود در اداره املاک شهرداری های مناطق مختلف املاکی را مد نظر گرفته و بنام شهرداری اقدام به تصرف آنها کرده و با عناوین متعددی مانند مسیر متروک و مسیل و مجهول المالک و یا فاقد سند آنها را تحت ید و کنترل خود درآورده و سپس شخصی را خارج از شهرداری بعنوان پیمانکار همکار وارد بازی کرده و قراردادی صوری با ایشان را برای احداث واحدهای مسکونی و تجاری و خدماتی وضع میکنند.
از آنجا که در واحد صدور پروانه و ماده صد و امور مالی و ... دارای افراد و دوست و آشنا هم هستند تمام قوانین را به نفع خود و قراردادشان استفاده کرده و پروژه را با حداقل هزینه به سرانجام رسانیده و واگذار میکنند .
واحد حقوقی که وظیفه تامین سند این واحدها را بر عهده دارند با روشهای مختلف برای این واحدها سند تهیه کرده و حقوق مالکان اصلی املاک را ضایع کرده و سود کلانی را از راه مفت به جیب می زنند .
در این راه این باندها در ادارات مختلف مانند دادگاهها جهت اخذ رای به نفع خودشان در اداره ثبت اسناد و املاک جهت گرفتن نظر مساعد کارشناسان اداره مذبور و تولید سند به روشهای مختلفی که قوانین ثبت اسناد اجازه میدهد؛ مثلا استفاده از روش استاندارد سازی که مشاهده شده با این بهانه قسمتی از یک پلاک را با بهانه های آبکی از آن جدا کرده و با این روش برای قسمتی که غارت کرده اند سند سازی کرده اند ... کار تهیه سند را انجام داده و با این روشها اموال مردم بیچاره ایی که دادشان را کسی نمی شنود را غارت کرده و ثروتهای کلانی را به جیب میزنند.
این دزدی ها در شهرداری ها از همان دوران اول جمهوری اسلامی با شروع کار هیات هفت نفره و لغو مالیک زمینهای زراعی خصوصا در حاشیه شهرهای کلان شروع و با قوانین غارتگرانه طرح تملک انجام میشد . اما این گونه دزدی های رذیلانه از زمان شروع ریاست جمهوری احمدی نژاد در سطحی گسترده در شهردلری و سارمانهای مختلف تشدید شد بطوری که این مفاسد آنچنان بالا گرفت که باندهایی شناسایی و افرادی در سطح شهرداران و معاونان و مدیران واحدهای مختلف دستگیر و روانه زندان شدند.
همکاری برخی سرداران و فرماندهان و حتی افسران سپاه پاسداران و ماموران وزارت اطلاعات و واحدهای حراست ادارات مختلف در این امور امری آشکار هست.
از آنجا که این کارهای رذیلانه در فضای خاموشی و سکوت رسانه ایی و بی عملی و عدم امکان اعتراض مردم انجام میشود ، پیشنهاد میکنیم مردم و مطلعین هرکس از چنین اموری اطلاع دارند ان را در فضای مجازی به اطلاع مردم رسانیده و با افشاگری موجب رسوایی غارتگران شوند.
شناسایی مدیران و کارمندان و پیمانکاران و ماموران و وکلا و حقوقدانان و نمایندگان شوراهای شهر که دست به دست هم داده و این غارتهای جمعی و سازمان یافته را عملی می کنند از مهم ترین اموری است که باید انجام شود .
#اعتراضات_و_اعتصابات_سراسری_تنها_راه_نجات_ایران.
#نافرمانی_مدنی
#رفاه_آسایش_ارامش_امنیت_فردای_ایران_ازاد
فساد و دزدی و غارت اموال مردم در ابعاد مختلف ان در کل سیستم نظام جمهوری اسلامی نهادینه شده و هر کسی که به هر روشی تلاشی برای کسب پست و مقامی در این سیستم دارد، غالبا قصدش یافتن موقعیتی است که بتواند به روشهایی دست به غارت زده و برای خود مال و منالی تامین کند .
در این میان شهرداری ها موقعیت های بسیار مساعدی برای این عمل شوم هستند.
در مورد غارت و اختلاس در این نهاد صحبتهای زیادی شده است که عموما رویکرد سیاسی داشته و توسط جناحهای داخل نظام در جهت رقابت با یکدیگر و جهت خارج کردن چهره های خاصی افشاگری شده است .
مثلا در مورد مفاسدی که توسط شهردار سابق تهران انجام شده بود اطلاعاتی داده شده است .
اما این اقدامات منحصر به رفتار غارتگران شهرداران کل نیست، بلکه غارت اموال مردم با انواع شگردها در این سازمانها توسط مدیران میانی و عواملشان در سطحی گسترده انجام میشود .
از گرفتن رشوه توسط کارشناسان گرفته تا قانون فروشی توسط کارمندان این سازمانها، از پیش پا افتاده ترین اموری است که هر کس با شهرداری ها سروکار داشته باشد با آنها آشنا بوده و میدانند که تنها راه حل مشکلاتشان پیدا کردن قواطی در این سازمان و پرداخت سهم کارمندان هست و این امر در تمام سطوح رایج بوده و کسی هم از مسئولان معترض آنها نبوده و همگی بر این امور آگاه هستند .
اما یک جنبه از این غارتها و چپاولها در سازمان چپاول و غارت شهرداری ها در مورد املاک شهری و توسط ادارات املاک و با همکاری مدیران مربوطه و همچنین همراهی و همکاری نزدیک اداره حقوقی که امور قصایی مربوط به ثبت اسناد و املاک را انجام داده و منافع کلانی را کسب می کنند.
یکی از روشهای مرسوم این چپاولگران چنین است که یک عده از مدیران و کارمندان در موقعیتهای مختلف باندی را تشکیل داده و با کمک اطلاعات موجود در اداره املاک شهرداری های مناطق مختلف املاکی را مد نظر گرفته و بنام شهرداری اقدام به تصرف آنها کرده و با عناوین متعددی مانند مسیر متروک و مسیل و مجهول المالک و یا فاقد سند آنها را تحت ید و کنترل خود درآورده و سپس شخصی را خارج از شهرداری بعنوان پیمانکار همکار وارد بازی کرده و قراردادی صوری با ایشان را برای احداث واحدهای مسکونی و تجاری و خدماتی وضع میکنند.
از آنجا که در واحد صدور پروانه و ماده صد و امور مالی و ... دارای افراد و دوست و آشنا هم هستند تمام قوانین را به نفع خود و قراردادشان استفاده کرده و پروژه را با حداقل هزینه به سرانجام رسانیده و واگذار میکنند .
واحد حقوقی که وظیفه تامین سند این واحدها را بر عهده دارند با روشهای مختلف برای این واحدها سند تهیه کرده و حقوق مالکان اصلی املاک را ضایع کرده و سود کلانی را از راه مفت به جیب می زنند .
در این راه این باندها در ادارات مختلف مانند دادگاهها جهت اخذ رای به نفع خودشان در اداره ثبت اسناد و املاک جهت گرفتن نظر مساعد کارشناسان اداره مذبور و تولید سند به روشهای مختلفی که قوانین ثبت اسناد اجازه میدهد؛ مثلا استفاده از روش استاندارد سازی که مشاهده شده با این بهانه قسمتی از یک پلاک را با بهانه های آبکی از آن جدا کرده و با این روش برای قسمتی که غارت کرده اند سند سازی کرده اند ... کار تهیه سند را انجام داده و با این روشها اموال مردم بیچاره ایی که دادشان را کسی نمی شنود را غارت کرده و ثروتهای کلانی را به جیب میزنند.
این دزدی ها در شهرداری ها از همان دوران اول جمهوری اسلامی با شروع کار هیات هفت نفره و لغو مالیک زمینهای زراعی خصوصا در حاشیه شهرهای کلان شروع و با قوانین غارتگرانه طرح تملک انجام میشد . اما این گونه دزدی های رذیلانه از زمان شروع ریاست جمهوری احمدی نژاد در سطحی گسترده در شهردلری و سارمانهای مختلف تشدید شد بطوری که این مفاسد آنچنان بالا گرفت که باندهایی شناسایی و افرادی در سطح شهرداران و معاونان و مدیران واحدهای مختلف دستگیر و روانه زندان شدند.
همکاری برخی سرداران و فرماندهان و حتی افسران سپاه پاسداران و ماموران وزارت اطلاعات و واحدهای حراست ادارات مختلف در این امور امری آشکار هست.
از آنجا که این کارهای رذیلانه در فضای خاموشی و سکوت رسانه ایی و بی عملی و عدم امکان اعتراض مردم انجام میشود ، پیشنهاد میکنیم مردم و مطلعین هرکس از چنین اموری اطلاع دارند ان را در فضای مجازی به اطلاع مردم رسانیده و با افشاگری موجب رسوایی غارتگران شوند.
شناسایی مدیران و کارمندان و پیمانکاران و ماموران و وکلا و حقوقدانان و نمایندگان شوراهای شهر که دست به دست هم داده و این غارتهای جمعی و سازمان یافته را عملی می کنند از مهم ترین اموری است که باید انجام شود .
#اعتراضات_و_اعتصابات_سراسری_تنها_راه_نجات_ایران.
#نافرمانی_مدنی
#رفاه_آسایش_ارامش_امنیت_فردای_ایران_ازاد
💎 #حکایت
💢 می گویند مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد. چندی بعد همسرش به او گفت:
- ای مرد سری به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا بشو.
♻️ مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت وجویای احوال شد، دخترک گفت:
🔹 زمین را شخم کرده وبذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم!
♻️ مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت:
🔸 کوزها را ساخته ایم ودر آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست!
♻️ مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
🔻 چه باران بیاید و چه باران نیاید ما بدبختیم!
💎 حال شرایط جمهوری اسلامی وضعیت این پدر نگونبخت را دارد که چه باران ببارد و چه نبارد در هر حال بدبختی در انتظارشان هست .
🔻 کافی است نگاهی به گفتار و رفتار برخی از مردان سیاست رژیم بیندازید تا ببینید پراکنده و بدون سند و بر اساس علایق و سلایق خود حرف می زنند نه تحلیل منطقی فضا!
🔹 مردم وقتی این درجه از تحلیل های سطحی و غیرکارشناسی و مبتنی بر احساسات صرف را می بینند متوجه بحران موجود می شوند و به عمق بدبختی این گروه پی میبرند .
🔺 صفایی فراهانی می گوید: « من به عنوان کسی که 40 سال بعد از انقلاب مسئولیت داشتم. در دولت آقای مهندس موسوی قائم مقاوم وزیر بودم، در دولت آقای هاشمی مسئول بودم، در دولت آقای خاتمی مسئول بودم، نماینده مجلس بودم به صراحت می گویم که هرجایی بودم میزان سوء نیت را کمتر از نادانی دیدم. میزان نادانی و دادن سکان به کسانی که این کاره نیستند از اول انقلاب شروع شد. آدم هایی که اشل شان (اندازه شان) این کار نیست ولی اجازه تصمیم گیری کارهای بزرگ را دارند».
🔸 او به ذکر خاطره ای پرداخت و گفت: « من با مسئولی خارج از کشور رفتم. معاون وزیر بودم و ایشان مقامش بالاتر از من بود، بعد از چند دقیقه وزیر طرف مقابل جلسه را ترک کرد. از بس مقام ما چرت و پرت گفت! من خجالت کشیدم که چرا اصلاً با ایشان این سفر را آمدم»!
💢 بیشترین نگرانی مردم از همین تصمیم گیران است وگرنه خیلی وقت است که عادت کرده ایم چه باران بیاید و چه نیاید انگار قرار نیست اتفاق خاصی برای ما بیفتد! با این اعترافات و بیانات آشکار است که هیچ امیدی به نجات این گروه نادان و ناکارآمد و ناتوان و عاجز و بیسواد نیست و اضمحلالشان حتمی است .
🔺 آنچه مهم هست چگونگی و زمان این اتفاق هست.
🔹 مردم باید با اتحاد و انسجام اقدام هماهنگ و بدون خشونت زمینه این گذار را با هزینه کم فراهم کنند تا کشور بیشتر از این توسط این جاهلها و نادان ها دچار آسیب نشود و مردم بیشتر از این تحقیر و متضرر نشوند و دست و پای بیگانگان به کشورمان باز نشود .
💢 می گویند مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد. چندی بعد همسرش به او گفت:
- ای مرد سری به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا بشو.
♻️ مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت وجویای احوال شد، دخترک گفت:
🔹 زمین را شخم کرده وبذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم!
♻️ مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت:
🔸 کوزها را ساخته ایم ودر آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست!
♻️ مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
🔻 چه باران بیاید و چه باران نیاید ما بدبختیم!
💎 حال شرایط جمهوری اسلامی وضعیت این پدر نگونبخت را دارد که چه باران ببارد و چه نبارد در هر حال بدبختی در انتظارشان هست .
🔻 کافی است نگاهی به گفتار و رفتار برخی از مردان سیاست رژیم بیندازید تا ببینید پراکنده و بدون سند و بر اساس علایق و سلایق خود حرف می زنند نه تحلیل منطقی فضا!
🔹 مردم وقتی این درجه از تحلیل های سطحی و غیرکارشناسی و مبتنی بر احساسات صرف را می بینند متوجه بحران موجود می شوند و به عمق بدبختی این گروه پی میبرند .
🔺 صفایی فراهانی می گوید: « من به عنوان کسی که 40 سال بعد از انقلاب مسئولیت داشتم. در دولت آقای مهندس موسوی قائم مقاوم وزیر بودم، در دولت آقای هاشمی مسئول بودم، در دولت آقای خاتمی مسئول بودم، نماینده مجلس بودم به صراحت می گویم که هرجایی بودم میزان سوء نیت را کمتر از نادانی دیدم. میزان نادانی و دادن سکان به کسانی که این کاره نیستند از اول انقلاب شروع شد. آدم هایی که اشل شان (اندازه شان) این کار نیست ولی اجازه تصمیم گیری کارهای بزرگ را دارند».
🔸 او به ذکر خاطره ای پرداخت و گفت: « من با مسئولی خارج از کشور رفتم. معاون وزیر بودم و ایشان مقامش بالاتر از من بود، بعد از چند دقیقه وزیر طرف مقابل جلسه را ترک کرد. از بس مقام ما چرت و پرت گفت! من خجالت کشیدم که چرا اصلاً با ایشان این سفر را آمدم»!
💢 بیشترین نگرانی مردم از همین تصمیم گیران است وگرنه خیلی وقت است که عادت کرده ایم چه باران بیاید و چه نیاید انگار قرار نیست اتفاق خاصی برای ما بیفتد! با این اعترافات و بیانات آشکار است که هیچ امیدی به نجات این گروه نادان و ناکارآمد و ناتوان و عاجز و بیسواد نیست و اضمحلالشان حتمی است .
🔺 آنچه مهم هست چگونگی و زمان این اتفاق هست.
🔹 مردم باید با اتحاد و انسجام اقدام هماهنگ و بدون خشونت زمینه این گذار را با هزینه کم فراهم کنند تا کشور بیشتر از این توسط این جاهلها و نادان ها دچار آسیب نشود و مردم بیشتر از این تحقیر و متضرر نشوند و دست و پای بیگانگان به کشورمان باز نشود .
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#حکایت_میمون_و_تاجر
#و_حکایت_دلار
روزی روزگاری در روستایی در هند، یک مرد پولداری به روستایی ها اعلام کرد که
به ازای هر میمون ۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد.
روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند.
حاج آقا هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد
میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند..
به همین خاطر، آن مرد زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند.
پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند...
این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به
سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.
این بار آن مرد ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 دلار خواهد داد، ولی
چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در نبود او، شاگرد به روستایی ها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به 60 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت رئیسم، آنها را به 70 دلار به او بفروشید.. روستایی ها که وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند.
البته از آن به بعد دیگر کسی نه حاج آقا را دید و نه شاگردش را.. و تنها
روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون...!
چقدر شبیه بالا و پایین رفتن قیمت دلار در ایران است .
#حکومت_کلاهبرداران
#و_حکایت_دلار
روزی روزگاری در روستایی در هند، یک مرد پولداری به روستایی ها اعلام کرد که
به ازای هر میمون ۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد.
روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند.
حاج آقا هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد
میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند..
به همین خاطر، آن مرد زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند.
پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند...
این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به
سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.
این بار آن مرد ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 دلار خواهد داد، ولی
چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در نبود او، شاگرد به روستایی ها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به 60 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت رئیسم، آنها را به 70 دلار به او بفروشید.. روستایی ها که وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند.
البته از آن به بعد دیگر کسی نه حاج آقا را دید و نه شاگردش را.. و تنها
روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون...!
چقدر شبیه بالا و پایین رفتن قیمت دلار در ایران است .
#حکومت_کلاهبرداران
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#حکایت_خورشید_و_ماه
از ملانصرالدین پرسیدند:
خورشید بهتره یا ماه؟
گفت:
ماه .
چونکه "خورشید روز درمیاد" که
روشنه و بودنش سودی نداره
اما "ماه شب درمیاد"
و شب رو روشن میکنه.
این حکایت زندگیه ما شده !
اینکه
لطف بیشاز اندازه "هیچوقت دیده نمیشه"
#روحت_شاد_رضا_شاه
از ملانصرالدین پرسیدند:
خورشید بهتره یا ماه؟
گفت:
ماه .
چونکه "خورشید روز درمیاد" که
روشنه و بودنش سودی نداره
اما "ماه شب درمیاد"
و شب رو روشن میکنه.
این حکایت زندگیه ما شده !
اینکه
لطف بیشاز اندازه "هیچوقت دیده نمیشه"
#روحت_شاد_رضا_شاه
#حکایت
در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه مردی غافل را می دزدد
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است :
"خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما"
اندکی اندیشه کرد
سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!
دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد!؟
دزد کیسه در پاسخ گفت :
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم
واین دور از انصاف است!
#حکومت_کلاهبرداران
#دزدان_عقاید_مردم
در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه مردی غافل را می دزدد
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است :
"خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما"
اندکی اندیشه کرد
سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!
دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد!؟
دزد کیسه در پاسخ گفت :
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم
واین دور از انصاف است!
#حکومت_کلاهبرداران
#دزدان_عقاید_مردم
#حکایت
#سلمانی_و_موسسات_اعتباری...
يک روز مردی دست بچه اي را گرفت و به سلماني برد.
به سلماني گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش بعد هم موهاي بچه را بزن.
سلماني سر او را تراشيد.
مرد به سلمانی گفت تا موهاي بچه را اصلاح كني برمي گردم.
سلماني سر بچه را هم اصلاح كرد ولي خبري از آمدن مرد نشد.
به بچه گفت: چرا پدرت نمي آيد؟
بچه جواب داد: اون پدرم نبود.
سلماني گفت: پس كي بود؟
گفت: نمیدانم. در كوچه مرا دید و به من گفت بيا دونفري برويم مجاني اصلاح كنيم!
🔹آرایشگر: #مردم
🔹مرد: #بانک_مرکزی
🔹بچه: #موسسات_اعتباری
#سلمانی_و_موسسات_اعتباری...
يک روز مردی دست بچه اي را گرفت و به سلماني برد.
به سلماني گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش بعد هم موهاي بچه را بزن.
سلماني سر او را تراشيد.
مرد به سلمانی گفت تا موهاي بچه را اصلاح كني برمي گردم.
سلماني سر بچه را هم اصلاح كرد ولي خبري از آمدن مرد نشد.
به بچه گفت: چرا پدرت نمي آيد؟
بچه جواب داد: اون پدرم نبود.
سلماني گفت: پس كي بود؟
گفت: نمیدانم. در كوچه مرا دید و به من گفت بيا دونفري برويم مجاني اصلاح كنيم!
🔹آرایشگر: #مردم
🔹مرد: #بانک_مرکزی
🔹بچه: #موسسات_اعتباری
#حکایت
💎 معلمی با خواهر فراش مدرسه ازدواج کرد گاهی اوقات معلم غیبت می کرد از فراش که برادر زنش بود می خواست بجایش به کلاس برود اینقدر این کار تکرار شد که فراش تقریبا شده بود آقا معلم.
بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد،
بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد،
چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد.
چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص در باره مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و فراش که مدرک ابتدائی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهر خواهرش زنگ زد و گفت:
چکار می کنی؟ تو که می دانی من چند کلاس ابتدائی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می شوم.
شوهر خواهر گفت: احمق نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده ام
🔚حكايت اين روزای کشور ماست...
💎 معلمی با خواهر فراش مدرسه ازدواج کرد گاهی اوقات معلم غیبت می کرد از فراش که برادر زنش بود می خواست بجایش به کلاس برود اینقدر این کار تکرار شد که فراش تقریبا شده بود آقا معلم.
بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد،
بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد،
چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد.
چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص در باره مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و فراش که مدرک ابتدائی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهر خواهرش زنگ زد و گفت:
چکار می کنی؟ تو که می دانی من چند کلاس ابتدائی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می شوم.
شوهر خواهر گفت: احمق نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده ام
🔚حكايت اين روزای کشور ماست...
#حکایت
واعظی منبری رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد!
کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت:
روزی که میخواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر!...
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانهی کدخدا رفت و از کیسههای برنج سراغ گرفت.
کدخدا گفت:
راستش برنجی در کار نیست...
آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید!
📚 امثال و حکم
👤 علیاکبر دهخدا
واعظی منبری رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد!
کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت:
روزی که میخواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر!...
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانهی کدخدا رفت و از کیسههای برنج سراغ گرفت.
کدخدا گفت:
راستش برنجی در کار نیست...
آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید!
📚 امثال و حکم
👤 علیاکبر دهخدا
#حکایت
⭕️ موشي در خانه ي صاحب مزرعه، تله موش ديد.
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.
همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطي ندارد...
ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد.
و سپس از آن مرغ، برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بريدند.
زن مزرعه دار زنده نماند و مرد.
گاو را براي مراسم ترحيم کشتند.
« و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. »
حالا هی مردم ایران بگید به ما ربطی ندارد به مروز زمان سراغ شما هم میایند.
#بیتفاوتی_امروز_بزرگترین_خیانت_به_کشور_است
#فریاد_ستمدیدگان__باشیم
#قبل_از_انکه_خود_مورد_ستم_باشیم
#یک_ایران_اعتراض
#یک_ایران_خیزش
#یک_ایران_فریاد
⭕️ موشي در خانه ي صاحب مزرعه، تله موش ديد.
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.
همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطي ندارد...
ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد.
و سپس از آن مرغ، برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بريدند.
زن مزرعه دار زنده نماند و مرد.
گاو را براي مراسم ترحيم کشتند.
« و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. »
حالا هی مردم ایران بگید به ما ربطی ندارد به مروز زمان سراغ شما هم میایند.
#بیتفاوتی_امروز_بزرگترین_خیانت_به_کشور_است
#فریاد_ستمدیدگان__باشیم
#قبل_از_انکه_خود_مورد_ستم_باشیم
#یک_ایران_اعتراض
#یک_ایران_خیزش
#یک_ایران_فریاد