[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#سه_معنی_سکولاریسم
اثر: الساندرو فرارا
قسمت سوم
در این شکی نیست که در سناریوی جدیدی که پس از سال ۱۹۸۹ پدید امد، دین بزور و اجبار به صحنه سیاسی باز گردانده شد.
جامعه شناسانی چون پیتر برگر، خوزه کازانوا و ادام سلیگمن به ما در مورد فرایند های سکولاریته زدایی در دست عمل، در مورد «ظهور مجدد» نیاز به تقدسی که درواقع هیچگاه از بین نرفت، در مورد افزایش اهمیت نمادها و موضوعات مفروض مذهبی برای تعداد فزاینده ای از افراد و گروهها هشدار داده بودند.
در طی این زمان، ایده ای وجود داشت که سکولاریسم در اولین معنی خود–جدایی مذهب و سیاست و بیرون گذاشتن مسائل بحث بر انگیز مذهبی از عرصه عمومی–بناچار منجر به غلبه سکولاریسم در معنای دوم آن خواهد شد، یعنی به همان طور که مذهب از انگیزه ها، تعهدات و وفاداریِ تعداد هر چه بیشتری از مردم فاصله می گیرد؛ این ایده نشان داد که خود نیز فلسفه دیگری از تاریخ، مبتنی بر یک اعتقاد ایدئولوژیک است.
تحقیقات تجربی در جامعه شناسی دین به ما یاد اوری میکند حتی این واقعیت که مردم در مراسم مذهبی کمتری شرکت میکنند بدان معنی نیست که زندگی آنها به شکل کمتری توسط ایدههای مذهبی فرم و شکل می گیرد.
#تیلور_و_مسأله_ایمان
با همه اینها، تصویر هنوز کامل نشده است. هم اکنون من میخواهم به معنی سوم سکولاریسم بپردازم که دو ماه قبل [این مقاله در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است] توسط چارلز تیلور در کتاب حجیم و طریقت شکن ۹۰۰ صفحه ای، عصری سکولار، معرفی شده است.
بزرگترین مزیت روش تیلور در «تجربه نزدیک» یا از نظر پدیده شناسی در کیفیت بالای فرمول بندی دوباره مفهوم سکولاریسم قرار دارد.
تیلور سکولاریسم را نه از طریق سؤالاتی چون
« نهادها در یک سیاست سکولاریته چه شکلی دارند؟
دین چه نقشی در مشروعیت تجربه شده آنها بازی می کند؟»
و نه به شکل سؤالاتی چون
«ایا اهمیت مذهب در طول زمان در شکل دادن نیات، تعهدات، وفاداری، روابط اجتماعی کاهش یافته است؟» یا
«ایا تعداد افرادی که به خدا اعتقاد دارند کاهش یافته است؟»، بلکه بیشتر انرا از طریق یک سؤالی که کاملاً مربوط به تجربه زندگی است مطرح می کند. سؤالات کلیدی برای فهم معنای سوم سکولاریسم عبارتند از
« چه احساسی نسبت به اعتقاد دارید؟ زندگی کردن به عنوان یک مؤمن و یا ملحد چگونه است؟»
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#سه_معنی_سکولاریسم
اثر: الساندرو فرارا
قسمت سوم
در این شکی نیست که در سناریوی جدیدی که پس از سال ۱۹۸۹ پدید امد، دین بزور و اجبار به صحنه سیاسی باز گردانده شد.
جامعه شناسانی چون پیتر برگر، خوزه کازانوا و ادام سلیگمن به ما در مورد فرایند های سکولاریته زدایی در دست عمل، در مورد «ظهور مجدد» نیاز به تقدسی که درواقع هیچگاه از بین نرفت، در مورد افزایش اهمیت نمادها و موضوعات مفروض مذهبی برای تعداد فزاینده ای از افراد و گروهها هشدار داده بودند.
در طی این زمان، ایده ای وجود داشت که سکولاریسم در اولین معنی خود–جدایی مذهب و سیاست و بیرون گذاشتن مسائل بحث بر انگیز مذهبی از عرصه عمومی–بناچار منجر به غلبه سکولاریسم در معنای دوم آن خواهد شد، یعنی به همان طور که مذهب از انگیزه ها، تعهدات و وفاداریِ تعداد هر چه بیشتری از مردم فاصله می گیرد؛ این ایده نشان داد که خود نیز فلسفه دیگری از تاریخ، مبتنی بر یک اعتقاد ایدئولوژیک است.
تحقیقات تجربی در جامعه شناسی دین به ما یاد اوری میکند حتی این واقعیت که مردم در مراسم مذهبی کمتری شرکت میکنند بدان معنی نیست که زندگی آنها به شکل کمتری توسط ایدههای مذهبی فرم و شکل می گیرد.
#تیلور_و_مسأله_ایمان
با همه اینها، تصویر هنوز کامل نشده است. هم اکنون من میخواهم به معنی سوم سکولاریسم بپردازم که دو ماه قبل [این مقاله در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است] توسط چارلز تیلور در کتاب حجیم و طریقت شکن ۹۰۰ صفحه ای، عصری سکولار، معرفی شده است.
بزرگترین مزیت روش تیلور در «تجربه نزدیک» یا از نظر پدیده شناسی در کیفیت بالای فرمول بندی دوباره مفهوم سکولاریسم قرار دارد.
تیلور سکولاریسم را نه از طریق سؤالاتی چون
« نهادها در یک سیاست سکولاریته چه شکلی دارند؟
دین چه نقشی در مشروعیت تجربه شده آنها بازی می کند؟»
و نه به شکل سؤالاتی چون
«ایا اهمیت مذهب در طول زمان در شکل دادن نیات، تعهدات، وفاداری، روابط اجتماعی کاهش یافته است؟» یا
«ایا تعداد افرادی که به خدا اعتقاد دارند کاهش یافته است؟»، بلکه بیشتر انرا از طریق یک سؤالی که کاملاً مربوط به تجربه زندگی است مطرح می کند. سؤالات کلیدی برای فهم معنای سوم سکولاریسم عبارتند از
« چه احساسی نسبت به اعتقاد دارید؟ زندگی کردن به عنوان یک مؤمن و یا ملحد چگونه است؟»
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#سه_معنی_سکولاریسم
#تیلور_و_مسأله_ایمان
قسمت چهارم.
با خلاصه کردن یک استدلال طولانی، سکولاریسم در معنای سوم آن « از جمله شامل انتقال از جامعهای که اعتقاد به خدا در آن خدشه ناپذیر و البته بدون مسأله و مشکل، به جامعهای است که در آن اعتقاد به خدا، یک گزینه در میان بقیه محسوب می شود، و آن گزینه نیز اغلب به اسانی پذیرفته نمی شود». از منظر سکولاریسم در معنای دوم ان، ایالات متحده ممکن است نسبت به فرانسه یا آلمان کمتر سکولار باشد، اما از نقطه نظر این پدیده شناسی به هیچ وجه کمتر سکولار نیست.
همچنین ممکن است میزان حضور در کلیسا در ایالات متحده نزدیک به اندازه حضور در مسجد در پاکستان یا اردن باشد، اما با این حال تجربه معنای اعتقاد بسیار متفاوت است.
از نقطه نظر سومین معنای سکولاریسم، اعتقاد و عدم اعتقاد، خدا شناسی و بی خدایی نه به مثابه تئوریهای رقیب بلکه بیشتر به عنوان شیوههای مختلف بودن در این جهان، راههای گوناگون گذران زندگی محسوب می شوند.
با در نظر گرفتن انواع ایده ال، ما میتوانیم دو روش بودن در جهان به شرح زیر را تصور کنیم.
همه ما، اعم از مومنان و نامومنان به زندگی خود به مثابه فرایندی از یک شکل اخلاقی خاص، یک نظم و ترتیب غیر تصادفی از معانی، مقاصد و مبارزات می نگریم.
همه ما درکی از شرایط مشخص و یا یک نوع فعالیتی داریم که در آن ما خود را در کمال بودن، یک غنای درونی، یک مصالحه و اشتی با آنچه که من اصطلاحاً اصالت می نامم، احساس می کنیم. و به همین ترتیب ما دارای فرهنگ لغت مشخصی برای بیان تجربه مخالف: تبعید، فاصله، عدم وجود، مالیخولیا، ملامت، کج خلقی هستیم.
در واقع، اختلاف در این قرار دارد که زندگی کردن به عنوان یک مؤمن به معنی تعیین سرچشمه کمال و یا نا امیدی در دستیابی به تماس و یا دوری از یک منبعی خارج از نفس، که «خود» (self) برای ان باید خویشتن را بگشاید، است.
برای غیر مومنان قدرت دستیابی به کمال به طور کامل در درون خود قرار دارد. نسخه های بسیار متفاوتی از این منبع داخلی آشتی و کرامت وجود دارد:
برای برخی، آن در ظرفیت قانونی نمودن اش نهفته است (کانت) ، برای دیگران در ظرفیت بینظیر آن در مواجهه با یک توهم زدایی و سرخوردگی، یعنی جهان بی معنی(کوپر نیکوس، داروین، فروید)؛ که هیچکدام از انها از واژگان مورد علاقه من نیستند.
این فقط دو نوع نگرش به جهان است. جهانی که هنوز سکولار نشده است محلی است –بنا بر درک تیلور از سکولاریسم – که در آن بر هر کسی، و نه فقط من، مسلم است که منبع ارزش و معنا و کمال خارج از دسترس انسان، در چیزی متعالی قرار دارد.
بنابر این تجربه اعتقاد بطور کامل به جهانی که ما در آن زندگی می کنیم منتقل می شود.
موضوع این نیست که آیا درصد بیشتری از مردم در سال ۱۵۰۰ نسبت به سال ۲۰۰۰ به خدا اعتقاد داشتند یا نه. انچه مهم است این است که تجربه ذهنی اعتقاد کاملاً تغییر کرده است.
این تجربه، انتقال از چارچوب بلا منازعی که توسط همه به شکلی طبیعی و به طریقی نسنجیده و بدون تأمل مشترکا از آن بهره برده میشدند، به تجربه یک انتخاب در میان بقیه گزینه های دیگر بودن، که هیچکدام از آنها در جامعه دارای امتیاز ویژه ای نیستند، را از سر گذرانده است.
مؤمن محکوم به این است که ایمان خود را به مثابه یکی از چند گزینه موجود ببیند. او ممکن است که همچنان معتقد باشد، اما نه به شکل نسنجیده و سادهای که مشخصه جوامعی هستند که هنوز سکولار نشده اند.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#سه_معنی_سکولاریسم
#تیلور_و_مسأله_ایمان
قسمت چهارم.
با خلاصه کردن یک استدلال طولانی، سکولاریسم در معنای سوم آن « از جمله شامل انتقال از جامعهای که اعتقاد به خدا در آن خدشه ناپذیر و البته بدون مسأله و مشکل، به جامعهای است که در آن اعتقاد به خدا، یک گزینه در میان بقیه محسوب می شود، و آن گزینه نیز اغلب به اسانی پذیرفته نمی شود». از منظر سکولاریسم در معنای دوم ان، ایالات متحده ممکن است نسبت به فرانسه یا آلمان کمتر سکولار باشد، اما از نقطه نظر این پدیده شناسی به هیچ وجه کمتر سکولار نیست.
همچنین ممکن است میزان حضور در کلیسا در ایالات متحده نزدیک به اندازه حضور در مسجد در پاکستان یا اردن باشد، اما با این حال تجربه معنای اعتقاد بسیار متفاوت است.
از نقطه نظر سومین معنای سکولاریسم، اعتقاد و عدم اعتقاد، خدا شناسی و بی خدایی نه به مثابه تئوریهای رقیب بلکه بیشتر به عنوان شیوههای مختلف بودن در این جهان، راههای گوناگون گذران زندگی محسوب می شوند.
با در نظر گرفتن انواع ایده ال، ما میتوانیم دو روش بودن در جهان به شرح زیر را تصور کنیم.
همه ما، اعم از مومنان و نامومنان به زندگی خود به مثابه فرایندی از یک شکل اخلاقی خاص، یک نظم و ترتیب غیر تصادفی از معانی، مقاصد و مبارزات می نگریم.
همه ما درکی از شرایط مشخص و یا یک نوع فعالیتی داریم که در آن ما خود را در کمال بودن، یک غنای درونی، یک مصالحه و اشتی با آنچه که من اصطلاحاً اصالت می نامم، احساس می کنیم. و به همین ترتیب ما دارای فرهنگ لغت مشخصی برای بیان تجربه مخالف: تبعید، فاصله، عدم وجود، مالیخولیا، ملامت، کج خلقی هستیم.
در واقع، اختلاف در این قرار دارد که زندگی کردن به عنوان یک مؤمن به معنی تعیین سرچشمه کمال و یا نا امیدی در دستیابی به تماس و یا دوری از یک منبعی خارج از نفس، که «خود» (self) برای ان باید خویشتن را بگشاید، است.
برای غیر مومنان قدرت دستیابی به کمال به طور کامل در درون خود قرار دارد. نسخه های بسیار متفاوتی از این منبع داخلی آشتی و کرامت وجود دارد:
برای برخی، آن در ظرفیت قانونی نمودن اش نهفته است (کانت) ، برای دیگران در ظرفیت بینظیر آن در مواجهه با یک توهم زدایی و سرخوردگی، یعنی جهان بی معنی(کوپر نیکوس، داروین، فروید)؛ که هیچکدام از انها از واژگان مورد علاقه من نیستند.
این فقط دو نوع نگرش به جهان است. جهانی که هنوز سکولار نشده است محلی است –بنا بر درک تیلور از سکولاریسم – که در آن بر هر کسی، و نه فقط من، مسلم است که منبع ارزش و معنا و کمال خارج از دسترس انسان، در چیزی متعالی قرار دارد.
بنابر این تجربه اعتقاد بطور کامل به جهانی که ما در آن زندگی می کنیم منتقل می شود.
موضوع این نیست که آیا درصد بیشتری از مردم در سال ۱۵۰۰ نسبت به سال ۲۰۰۰ به خدا اعتقاد داشتند یا نه. انچه مهم است این است که تجربه ذهنی اعتقاد کاملاً تغییر کرده است.
این تجربه، انتقال از چارچوب بلا منازعی که توسط همه به شکلی طبیعی و به طریقی نسنجیده و بدون تأمل مشترکا از آن بهره برده میشدند، به تجربه یک انتخاب در میان بقیه گزینه های دیگر بودن، که هیچکدام از آنها در جامعه دارای امتیاز ویژه ای نیستند، را از سر گذرانده است.
مؤمن محکوم به این است که ایمان خود را به مثابه یکی از چند گزینه موجود ببیند. او ممکن است که همچنان معتقد باشد، اما نه به شکل نسنجیده و سادهای که مشخصه جوامعی هستند که هنوز سکولار نشده اند.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1