Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#فلسفه_قدیم_و_جدید_غرب
قسمت چهارم
#عنوان_سوم، کمیت و کیفیت می باشد.
فلاسفه ی قدیم، چنانچه ملاحظه کردیم، بر فرازمانی و ازلیت و ابدیت، و نیز امر متناهی، اهمیت و ارزش بیشتری در نسبت با زمان مند بودن و نامتناهی بودن، قائل می شدند.
اما فلاسفه ی جدید بر خلاف فلاسفه ی قدیم، تاکیدشان بر امر متناهی و توجهشان بر زمان مند بودن جلب می شود.
رفته رفته در نزد فلاسفه ی جدید، همان طور که به تاثیر از مسیحیت زمان مند بودن اهمیت پیدا می کند، در همان سبک و سیاق نیز، متناهی بودن و نیز کمیت اهمیت پیدا می کند.
یعنی برخلاف فلاسفه ی قدیم که بر فرازمانی و کیفیت توجه بیشتری داشتند، فلاسفه ی جدید بر زمان مند بودن و کمیت، اهمیت و ارزش قائل
می شدند.
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، فلاسفه ی گذشته من جمله افلاطون، ارزشی برای جزئیات به جهت شناختن آنان قائل نبود، چرا که آنان اموری محسوس و ملموس بودند و امور محسوس و ملموس مدام در معرض تغییر اند و رو به انقراض و زایل شدن دارند و ثابت و لایتغیر نمی باشند.
در برابر این زوال پذیری امور محسوس و ملموس، در نظر گذشتگان، برخی امور ثابت و لایتغیر بودند. از آن جمله می توان #امر_خیر یا #عمل_خیر اشاره کرد
برای گذشتگان چیزی که اهمیت داشت، #کیفیت بود، یعنی برای آنان کیفیت یک امر اهمیت داشت و نه کمیت آن، چرا که کمیت در معرض تغییر است، حالت یکسان و ثابتی ندارد، کمی و کاستی بر میدارد، اما برعکس کیفیات چنین نیستند(در نظر افلاطون) فی المثل "خیر" یک امر غیر کمی است، کمی نیست و در نتیجه غیر قابل تغییر می باشد، خیر همیشه خیر است، خیر هیچ گاه شر نمی شود همیشگی است و فزونی و کاستی نیز بر نمیدارد یعنی تغییر نمی کرد و یک امر صریح می باشد.
خیر در نظر گذشتگان (افلاطون) عین آگاهی یا دانایی تلقی می شده است
و در مقابل جهل و نادانی و نا آگاهی قرار می گرفت، که این جهل و نادانی
"شر" تعبیر می شد.
به بیان دیگر دانایی مساوی بود با خیر یا فضیلت و جهل مساوی بود با شر و نا فضیلت
دانایی = خیر
جهل = شر
( البته ارسطو این مساله را نمی پذیرفت یعنی وحدت فضیلت و علم و رذیلت و نادانی را برخلاف افلاطون، قبول نداشت، او میگفت من میدانم که فی المثل ناسزا گفتن زشت و قبیح است، اما می گویم، من میدانم که کشتن دیگری زشت و قبیح است تجاوز به دیگران زشت و قبیح است اما می کشم و تجاوز هم می کنم، یعنی با این که میدانم اما باز انجامش می دهم، و لذا در نظر ارسطو علم مساوی با فضیلت نبود و خیر نیز مساوی با دانایی نبود چرا که انسان گاه چیزی را میداند و به آن کاملا آگاهی و اشراف هم دارد اما برخلافش عمل می کند .
پس علم مساوی با خیر نمیباشد و هیچ گونه وحدتی میان آن دو وجود ندارد، به همین جهت ارسطو فضیلت را خویشتن داری تلقی می کرد، و نه صرف علم داشتن، و رذیلت را نیز عدم خویشتن داری تعبیر می کرد. پس در نظر ارسطو؛ فضیلت و یا
خیر = خوشتن داری
رذیلت = عدم خویشتن داری
( اما برخلاف ارسطو که رذیلت را مساوی با افسار نفس را دست نداشتن و خویشتن داری نکردن و به علم و آگاهی عمل نکردن بود یعنی هیچ گونه وحدتی بین علم و دانایی و خیر و نادانی و رذیلت قائل نمیشد در نظر سقراط و افلاطون، بین این هردو وحدت بود، یعنی افلاطون و سقراط این امور را ( یعنی علم و خیر و جهل و رذیلت و در کل نفس انسان را) تجزیه نمی کردند آنان بین خیر و علم و رذیلت و جهل تفکیکی قائل نمی شدند و انسان را در کلیت اش فهم می کردند.
یعنی در نظر سقراط و افلاطون، فضیلت یا خیر عین معرفت (دانایی) تلقی می شده است و این آگاهی و دانایی و معرفت را عین خویشتن داری می
فهمیدند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#فلسفه_قدیم_و_جدید_غرب
قسمت چهارم
#عنوان_سوم، کمیت و کیفیت می باشد.
فلاسفه ی قدیم، چنانچه ملاحظه کردیم، بر فرازمانی و ازلیت و ابدیت، و نیز امر متناهی، اهمیت و ارزش بیشتری در نسبت با زمان مند بودن و نامتناهی بودن، قائل می شدند.
اما فلاسفه ی جدید بر خلاف فلاسفه ی قدیم، تاکیدشان بر امر متناهی و توجهشان بر زمان مند بودن جلب می شود.
رفته رفته در نزد فلاسفه ی جدید، همان طور که به تاثیر از مسیحیت زمان مند بودن اهمیت پیدا می کند، در همان سبک و سیاق نیز، متناهی بودن و نیز کمیت اهمیت پیدا می کند.
یعنی برخلاف فلاسفه ی قدیم که بر فرازمانی و کیفیت توجه بیشتری داشتند، فلاسفه ی جدید بر زمان مند بودن و کمیت، اهمیت و ارزش قائل
می شدند.
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، فلاسفه ی گذشته من جمله افلاطون، ارزشی برای جزئیات به جهت شناختن آنان قائل نبود، چرا که آنان اموری محسوس و ملموس بودند و امور محسوس و ملموس مدام در معرض تغییر اند و رو به انقراض و زایل شدن دارند و ثابت و لایتغیر نمی باشند.
در برابر این زوال پذیری امور محسوس و ملموس، در نظر گذشتگان، برخی امور ثابت و لایتغیر بودند. از آن جمله می توان #امر_خیر یا #عمل_خیر اشاره کرد
برای گذشتگان چیزی که اهمیت داشت، #کیفیت بود، یعنی برای آنان کیفیت یک امر اهمیت داشت و نه کمیت آن، چرا که کمیت در معرض تغییر است، حالت یکسان و ثابتی ندارد، کمی و کاستی بر میدارد، اما برعکس کیفیات چنین نیستند(در نظر افلاطون) فی المثل "خیر" یک امر غیر کمی است، کمی نیست و در نتیجه غیر قابل تغییر می باشد، خیر همیشه خیر است، خیر هیچ گاه شر نمی شود همیشگی است و فزونی و کاستی نیز بر نمیدارد یعنی تغییر نمی کرد و یک امر صریح می باشد.
خیر در نظر گذشتگان (افلاطون) عین آگاهی یا دانایی تلقی می شده است
و در مقابل جهل و نادانی و نا آگاهی قرار می گرفت، که این جهل و نادانی
"شر" تعبیر می شد.
به بیان دیگر دانایی مساوی بود با خیر یا فضیلت و جهل مساوی بود با شر و نا فضیلت
دانایی = خیر
جهل = شر
( البته ارسطو این مساله را نمی پذیرفت یعنی وحدت فضیلت و علم و رذیلت و نادانی را برخلاف افلاطون، قبول نداشت، او میگفت من میدانم که فی المثل ناسزا گفتن زشت و قبیح است، اما می گویم، من میدانم که کشتن دیگری زشت و قبیح است تجاوز به دیگران زشت و قبیح است اما می کشم و تجاوز هم می کنم، یعنی با این که میدانم اما باز انجامش می دهم، و لذا در نظر ارسطو علم مساوی با فضیلت نبود و خیر نیز مساوی با دانایی نبود چرا که انسان گاه چیزی را میداند و به آن کاملا آگاهی و اشراف هم دارد اما برخلافش عمل می کند .
پس علم مساوی با خیر نمیباشد و هیچ گونه وحدتی میان آن دو وجود ندارد، به همین جهت ارسطو فضیلت را خویشتن داری تلقی می کرد، و نه صرف علم داشتن، و رذیلت را نیز عدم خویشتن داری تعبیر می کرد. پس در نظر ارسطو؛ فضیلت و یا
خیر = خوشتن داری
رذیلت = عدم خویشتن داری
( اما برخلاف ارسطو که رذیلت را مساوی با افسار نفس را دست نداشتن و خویشتن داری نکردن و به علم و آگاهی عمل نکردن بود یعنی هیچ گونه وحدتی بین علم و دانایی و خیر و نادانی و رذیلت قائل نمیشد در نظر سقراط و افلاطون، بین این هردو وحدت بود، یعنی افلاطون و سقراط این امور را ( یعنی علم و خیر و جهل و رذیلت و در کل نفس انسان را) تجزیه نمی کردند آنان بین خیر و علم و رذیلت و جهل تفکیکی قائل نمی شدند و انسان را در کلیت اش فهم می کردند.
یعنی در نظر سقراط و افلاطون، فضیلت یا خیر عین معرفت (دانایی) تلقی می شده است و این آگاهی و دانایی و معرفت را عین خویشتن داری می
فهمیدند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆1
در اين نوشتار با هدف بررسي معرفت شناختي تحقيقات دانش مديريت و سازمان، سه پارادايم #اثباتگرا، #تفسيري و #هرمنوتيك معرفي ميشود.
اثباتگرايي اصالت را به شناخت حسي ميدهد؛ از اينرو جدا كردن موضوع
تحقيق از پژوهشگران و واقعيات اجتماعي و حذف ارزشها از فرآيند پژوهش از نقاط ضعف اين رويكرد شمرده شده است.
رويكرد تفسيري به نوعي از ذهنيت گرايي افراطي فرو ميغلتد، از اينرو با مشكل تحليل رفتار آدميان صرفاً بر پايه قصد و نيت مواجه ميشود.
رويكرد هرمنوتيك افراد را به عنوان كلماتي درون متن سازمان تفسير ميكند و لذا فقدان معيار براي تمييز تفسيرهاي مرتبط از غيرمرتبط، اصلي ترين نقطه ضعف اين رويكرد خواهد بود.
رويكرد اثبات گرايي سازمان را فرافرهنگي
و رويكرد تفسيري و هرمنوتيك سازمان را تحت تأثير فرهنگ ارزيابي ميكنند.
#مقدمه :
مديريت به عنوان « #عمل_مديريتي »، همزاد با زندگي اجتماعي بشر بوده؛ و به مثابه يک رشته علمي، يک سده بيشتر بر عمر آن نميگذرد.
امّا در همين عمر کوتاه خود به عنوان يک علم، درخششي چشمگير داشته و رازگشاي بسياري از رموز پيچيده حيات سازماني انسانها و تضمين تحقق اهداف آن بوده است. مديريت، « فنّاوري تضمين تحقّق اهداف جامعه» است؛ جامعه اي سازماني که هدف هاي آن در قالب اهداف سازمانها تعريف و تجلّي پيدا کرده است.
همراه تحوّلات اين علم، پرسش و دغدغه اي که ذهن محقّقان ژرف انديش اين حوزه را به خود مشغول داشته، همانا چرايي اين تحوّل و دگرگوني است؛ چرا که تبيين اين گونه گونيها، فهم روند علم مديريت را و به تبع پيشبيني آينده تحوّلات آن را ميسر ميسازد.
به ديگر سخن، اشراف برون علمي و نه درون علمي به محقّق عطا ميکند.
تحليلهاي مرسوم در اين وادي، عمدتاً ريشه اين تحولات را به تغييرات محيط نسبت داده و ميدهند. ولي تبيينهاي عميقتر، خاستگاه اين تطوّرات را در عمق انديشه انديشه ورزان جستجو ميکنند، آنجا که علم، خود به عنوان يک محصول و فرآورده کارگاه انديشه تلقي ميشود و به لایه هاي عميقتر فلسفي آن پيوند ميخورد: يعني به #هستي_شناسي، #معرفت_شناسي، #انسان_شناسي، #روش_شناسي.
اين شيوه برخورد در خود مديريت هم، پديده اي ديرين نيست بلکه محصول سالهاي اخير است.
حقيقت اين است که شناخت مديريت، بي آنکه به ريشه ها و دستگاه انديشگي آن پرداخته شود، شناختي غيرعميق و شناختي مصرف گرايانه است.
شناخت مولّد که بتواند در توليد علم مديريت سهم و نقشي ايفا کند، مستلزم نگاهي انديشه ورزانه و فلسفي است.
« #فلسفه_علم_مديريت » است که قدرت شناخت، نقد و توليد علم به انديشمند عطا ميکند و او را در اين فرايند انديشه ورزي وارد، سهيم و دخيل ميکند. افزون بر آن، امکان بومي سازي يک انديشه و برتر از آن توليد علم بر بنيان انديشه و فلسفه خودي را ممکن ميسازد.
در کشور ما، سالهاست که ميان انديشه فلسفي خودي و علم، شکافي عميق ايجاد شده.
قهرماناني که بتوانند از اين شکاف عبور کرده بر بنيان فلسفه اصيل اسلامي، در
قلمرو علم، نظريه پردازي کنند، کم بوده اند؛ و آنها که بتوانند اين شکاف را درمان کرده و ميان انديشه فلسفي اصيل اين ديار و محصول طبيعي آن يعني علم ملائمت و پيوند برقرار کنند، بسيار نادرند.
روزي که اين شکاف پر شود، هنگام فراواني و توليد انبوه علم و نظريه پردازي خواهد بود. اينکه چرا در حوزه هاي گوناگون علم و به ويژگي علوم انساني اين همه فقر نظريه پردازي و طبعاً مصرف زدگي نظريه هاي ديگران وجود دارد، در همين نکته نهفته است.
شايد نقطه عزيمت نهضت نرم افزاري نيز از همينجا باشد. به دشواري بتوان علم نشات گرفته از فلسفه اي ديگر را در جامعه اي با بنيانهاي فلسفي ديگر سوار کرد و انتظار بهره وري و شکوفايي علم و نتيجه آن در عمل را داشت.
منظور نگارنده، به هيچ روي، نفي ارزش ذاتي علم مديريت و انکار مفيد بودن و استفاده از دستاوردهاي علم مديريت در کشور ما نيست. بلکه سخن از محدوديت امکان استفاده و در حد مصرف کننده صرف باقي ماندن است.
اين مقاله از ميان لايه هاي زيرين انديشه فلسفي علم مديريت، به « #معرفت_شناسي » آن پرداخته است.
ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆1
در اين نوشتار با هدف بررسي معرفت شناختي تحقيقات دانش مديريت و سازمان، سه پارادايم #اثباتگرا، #تفسيري و #هرمنوتيك معرفي ميشود.
اثباتگرايي اصالت را به شناخت حسي ميدهد؛ از اينرو جدا كردن موضوع
تحقيق از پژوهشگران و واقعيات اجتماعي و حذف ارزشها از فرآيند پژوهش از نقاط ضعف اين رويكرد شمرده شده است.
رويكرد تفسيري به نوعي از ذهنيت گرايي افراطي فرو ميغلتد، از اينرو با مشكل تحليل رفتار آدميان صرفاً بر پايه قصد و نيت مواجه ميشود.
رويكرد هرمنوتيك افراد را به عنوان كلماتي درون متن سازمان تفسير ميكند و لذا فقدان معيار براي تمييز تفسيرهاي مرتبط از غيرمرتبط، اصلي ترين نقطه ضعف اين رويكرد خواهد بود.
رويكرد اثبات گرايي سازمان را فرافرهنگي
و رويكرد تفسيري و هرمنوتيك سازمان را تحت تأثير فرهنگ ارزيابي ميكنند.
#مقدمه :
مديريت به عنوان « #عمل_مديريتي »، همزاد با زندگي اجتماعي بشر بوده؛ و به مثابه يک رشته علمي، يک سده بيشتر بر عمر آن نميگذرد.
امّا در همين عمر کوتاه خود به عنوان يک علم، درخششي چشمگير داشته و رازگشاي بسياري از رموز پيچيده حيات سازماني انسانها و تضمين تحقق اهداف آن بوده است. مديريت، « فنّاوري تضمين تحقّق اهداف جامعه» است؛ جامعه اي سازماني که هدف هاي آن در قالب اهداف سازمانها تعريف و تجلّي پيدا کرده است.
همراه تحوّلات اين علم، پرسش و دغدغه اي که ذهن محقّقان ژرف انديش اين حوزه را به خود مشغول داشته، همانا چرايي اين تحوّل و دگرگوني است؛ چرا که تبيين اين گونه گونيها، فهم روند علم مديريت را و به تبع پيشبيني آينده تحوّلات آن را ميسر ميسازد.
به ديگر سخن، اشراف برون علمي و نه درون علمي به محقّق عطا ميکند.
تحليلهاي مرسوم در اين وادي، عمدتاً ريشه اين تحولات را به تغييرات محيط نسبت داده و ميدهند. ولي تبيينهاي عميقتر، خاستگاه اين تطوّرات را در عمق انديشه انديشه ورزان جستجو ميکنند، آنجا که علم، خود به عنوان يک محصول و فرآورده کارگاه انديشه تلقي ميشود و به لایه هاي عميقتر فلسفي آن پيوند ميخورد: يعني به #هستي_شناسي، #معرفت_شناسي، #انسان_شناسي، #روش_شناسي.
اين شيوه برخورد در خود مديريت هم، پديده اي ديرين نيست بلکه محصول سالهاي اخير است.
حقيقت اين است که شناخت مديريت، بي آنکه به ريشه ها و دستگاه انديشگي آن پرداخته شود، شناختي غيرعميق و شناختي مصرف گرايانه است.
شناخت مولّد که بتواند در توليد علم مديريت سهم و نقشي ايفا کند، مستلزم نگاهي انديشه ورزانه و فلسفي است.
« #فلسفه_علم_مديريت » است که قدرت شناخت، نقد و توليد علم به انديشمند عطا ميکند و او را در اين فرايند انديشه ورزي وارد، سهيم و دخيل ميکند. افزون بر آن، امکان بومي سازي يک انديشه و برتر از آن توليد علم بر بنيان انديشه و فلسفه خودي را ممکن ميسازد.
در کشور ما، سالهاست که ميان انديشه فلسفي خودي و علم، شکافي عميق ايجاد شده.
قهرماناني که بتوانند از اين شکاف عبور کرده بر بنيان فلسفه اصيل اسلامي، در
قلمرو علم، نظريه پردازي کنند، کم بوده اند؛ و آنها که بتوانند اين شکاف را درمان کرده و ميان انديشه فلسفي اصيل اين ديار و محصول طبيعي آن يعني علم ملائمت و پيوند برقرار کنند، بسيار نادرند.
روزي که اين شکاف پر شود، هنگام فراواني و توليد انبوه علم و نظريه پردازي خواهد بود. اينکه چرا در حوزه هاي گوناگون علم و به ويژگي علوم انساني اين همه فقر نظريه پردازي و طبعاً مصرف زدگي نظريه هاي ديگران وجود دارد، در همين نکته نهفته است.
شايد نقطه عزيمت نهضت نرم افزاري نيز از همينجا باشد. به دشواري بتوان علم نشات گرفته از فلسفه اي ديگر را در جامعه اي با بنيانهاي فلسفي ديگر سوار کرد و انتظار بهره وري و شکوفايي علم و نتيجه آن در عمل را داشت.
منظور نگارنده، به هيچ روي، نفي ارزش ذاتي علم مديريت و انکار مفيد بودن و استفاده از دستاوردهاي علم مديريت در کشور ما نيست. بلکه سخن از محدوديت امکان استفاده و در حد مصرف کننده صرف باقي ماندن است.
اين مقاله از ميان لايه هاي زيرين انديشه فلسفي علم مديريت، به « #معرفت_شناسي » آن پرداخته است.
ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#معرفت_و_گونه_های_رئالیسم
☆3
#رئالیسم_در_فلسفه
رئالیسم در فلسفه دو معنای مصطلح دارد.
✔️یکی از این دو اصطلاح مربوط به گذشته است،
✔️و دیگری مربوط به عصر جدید.
در قرون وسطا واژه «رئالیسم» را در مقابل « #نومینالیسم»، یا «#اصالت_تسمیه» قرار می دادند، و آن را آموزه ای می دانستند که معتقد است «کلیات»، وجود عینی و واقعی دارند، و صرفا اشتراک در اسم نیست که حقیقت «کلی» را تشکیل می دهد. بنابراین، رئالیسم در گذشته به معنای مکتبی بوده است که در مقابل نومینالیسم (nominalism) یا اصالت تسمیه قرار دارد.
ولی امروزه «رئالیسم» در فلسفه به معنای مکتبی است که در مقابل مکتب «#ایدئالیسم» قرار می گیرد.
پس اینک #رئالیسم_فلسفی به معنای اعتقاد به تحقق حقایق خارجی، صرف نظر از ادراک ما، و با قطع نظر از وجود مُدرِک انسانی است.
در مقابل آن #ایدئالیسم قرار دارد که بر آن است که اشیای مادی و واقعیت های خارجی جدای از معرفت یا ادراک ما وجود ندارد.
همچنین رئالیسم با #پدیدارشناسی (#phenomenalism#)(#فنومنتالیسم) سرسازگاری ندارد، زیرا گرچه پدیدارشناسی با متافیزیک ایدئالیستی موافق نیست، ولی این مکتب، اشیای مادی را جز به عنوان توالی یک امر حسی قبول ندارد.
بدین ترتیب: روشن شد که «رئالیسم» در فلسفه دو معنای مصطلح دارد، لکن یکی از این دو، اصطلاحی است غیر رایج و مربوط به گذشته است و دیگری اصطلاحی است رایج، مربوط به زمان حال.
معنای غیر رایج رئالیسم در فلسفه مرادف با کلی گرایی است که در برابر اصالت تسمیه قرار دارد و اما معنای رایج، معنایی است که در برابر «ایدئالیسم» قرار می گیرد.
#مسایل_فلسفه
می دانیم #مسایل_فلسفه به طور طبیعی بر چهار قسم است:
الف) مسایل مربوط به #معرفت (شناخت)
(the problems of knowledge)؛
ب) مسایل مربوط به #وجود(بودن)
(the problems of being)
؛ ج) مسایل مربوط به #عمل(حرکت)
(the problems of action)
و؛
د) مسایل مربوط به #احساس(حس کردن)
(the problems of feeling).
این چهار قسم از مسایلی که در فلسفه وجود دارد، موجب می شود که فلسفه به شاخه های مختلف انشعاب یابد، و یا به تعبیر دیگر:
پاسخ هر یک از این مسایل را باید در شاخه خاصی از فلسفه بازجست. از این رو،
#معرفت_شناسی (epistemology)(اپیستمولوژی )
عهده دار مسئله الف(شناخت)، و
#متافیزیک (metaphysics) عهده دار مسئله ب(بودن) است و
#فلسفه_اخلاق (ethics) ( اتیکس )عهده دار مسئله ج(عمل) است،
و بالاخره
#زیبایی_شناسی (aesthetics)(استتیکس ) پاسخ به مسئله د(احساس کردن) را به عهده دارد.
نکته ای که قابل توجه است، این است که معرفت شناسی خودش با دو نوع مسایل سروکار دارد:
مسئله مربوط به «معیار معرفت»، و راه دستیابی به معرفت.
و دیگر مسئله مربوط به سرشت معرفت و ارتباط عالم (knower) با معلوم (the known).
مسئله اول معرفت شناسی را مسئله کارکردی (functional)(فانکشنال)یا «مسئله روش شناختی» دانسته اند که به ما نظریه ها یا مشرب هایی در باب توجیه معرفت خواهد داد، از قبیل «تصوف» یا «راز ورزی»، «عقل گرایی»، «تجربه گرایی»، «عمل گرایی». این قبیل نظریه ها مربوط است به چگونگی کسب معرفت و کیفیت آزمون آن.
و اما مسئله دوم را که به حقیقت و سرشت معرفت مربوط است، مسئله ساختاری (structural)(استراکچورال) می دانند که به ما آموزه هایی در باب انواع رئالیسم و گونه های ضد رئالیسم خواهد داد.
مانند رئالیسم خام و رئالیسم دوگانه گرایی، و یا مکتب ذهن گرایی (subjectivism)(سابجکتیویسم)که با این قبیل نظریه ها نظریاتی هستند مربوط به حقیقت ارتباط عالم با شی ء معلوم.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#معرفت_و_گونه_های_رئالیسم
☆3
#رئالیسم_در_فلسفه
رئالیسم در فلسفه دو معنای مصطلح دارد.
✔️یکی از این دو اصطلاح مربوط به گذشته است،
✔️و دیگری مربوط به عصر جدید.
در قرون وسطا واژه «رئالیسم» را در مقابل « #نومینالیسم»، یا «#اصالت_تسمیه» قرار می دادند، و آن را آموزه ای می دانستند که معتقد است «کلیات»، وجود عینی و واقعی دارند، و صرفا اشتراک در اسم نیست که حقیقت «کلی» را تشکیل می دهد. بنابراین، رئالیسم در گذشته به معنای مکتبی بوده است که در مقابل نومینالیسم (nominalism) یا اصالت تسمیه قرار دارد.
ولی امروزه «رئالیسم» در فلسفه به معنای مکتبی است که در مقابل مکتب «#ایدئالیسم» قرار می گیرد.
پس اینک #رئالیسم_فلسفی به معنای اعتقاد به تحقق حقایق خارجی، صرف نظر از ادراک ما، و با قطع نظر از وجود مُدرِک انسانی است.
در مقابل آن #ایدئالیسم قرار دارد که بر آن است که اشیای مادی و واقعیت های خارجی جدای از معرفت یا ادراک ما وجود ندارد.
همچنین رئالیسم با #پدیدارشناسی (#phenomenalism#)(#فنومنتالیسم) سرسازگاری ندارد، زیرا گرچه پدیدارشناسی با متافیزیک ایدئالیستی موافق نیست، ولی این مکتب، اشیای مادی را جز به عنوان توالی یک امر حسی قبول ندارد.
بدین ترتیب: روشن شد که «رئالیسم» در فلسفه دو معنای مصطلح دارد، لکن یکی از این دو، اصطلاحی است غیر رایج و مربوط به گذشته است و دیگری اصطلاحی است رایج، مربوط به زمان حال.
معنای غیر رایج رئالیسم در فلسفه مرادف با کلی گرایی است که در برابر اصالت تسمیه قرار دارد و اما معنای رایج، معنایی است که در برابر «ایدئالیسم» قرار می گیرد.
#مسایل_فلسفه
می دانیم #مسایل_فلسفه به طور طبیعی بر چهار قسم است:
الف) مسایل مربوط به #معرفت (شناخت)
(the problems of knowledge)؛
ب) مسایل مربوط به #وجود(بودن)
(the problems of being)
؛ ج) مسایل مربوط به #عمل(حرکت)
(the problems of action)
و؛
د) مسایل مربوط به #احساس(حس کردن)
(the problems of feeling).
این چهار قسم از مسایلی که در فلسفه وجود دارد، موجب می شود که فلسفه به شاخه های مختلف انشعاب یابد، و یا به تعبیر دیگر:
پاسخ هر یک از این مسایل را باید در شاخه خاصی از فلسفه بازجست. از این رو،
#معرفت_شناسی (epistemology)(اپیستمولوژی )
عهده دار مسئله الف(شناخت)، و
#متافیزیک (metaphysics) عهده دار مسئله ب(بودن) است و
#فلسفه_اخلاق (ethics) ( اتیکس )عهده دار مسئله ج(عمل) است،
و بالاخره
#زیبایی_شناسی (aesthetics)(استتیکس ) پاسخ به مسئله د(احساس کردن) را به عهده دارد.
نکته ای که قابل توجه است، این است که معرفت شناسی خودش با دو نوع مسایل سروکار دارد:
مسئله مربوط به «معیار معرفت»، و راه دستیابی به معرفت.
و دیگر مسئله مربوط به سرشت معرفت و ارتباط عالم (knower) با معلوم (the known).
مسئله اول معرفت شناسی را مسئله کارکردی (functional)(فانکشنال)یا «مسئله روش شناختی» دانسته اند که به ما نظریه ها یا مشرب هایی در باب توجیه معرفت خواهد داد، از قبیل «تصوف» یا «راز ورزی»، «عقل گرایی»، «تجربه گرایی»، «عمل گرایی». این قبیل نظریه ها مربوط است به چگونگی کسب معرفت و کیفیت آزمون آن.
و اما مسئله دوم را که به حقیقت و سرشت معرفت مربوط است، مسئله ساختاری (structural)(استراکچورال) می دانند که به ما آموزه هایی در باب انواع رئالیسم و گونه های ضد رئالیسم خواهد داد.
مانند رئالیسم خام و رئالیسم دوگانه گرایی، و یا مکتب ذهن گرایی (subjectivism)(سابجکتیویسم)که با این قبیل نظریه ها نظریاتی هستند مربوط به حقیقت ارتباط عالم با شی ء معلوم.
🆔👉 @iran_novin1
✅ #عناصر_محافظه_کاری
1️⃣ #سنت: درون مایه اصلی تفکر محافظه کاری، یعنی تمایل به حفظ کردن، با فضیلت های شناخته شده سنت، احترام به آداب و رسوم دیرینه، و نهادهایی که در گذر زمان ماندگار مانده اند، پیوند تنگاتنگ دارد. از این نظر، سنت بازتاب خرد اندوخته شده از گذشته است و نهادها و عملکردهایی را نشان میدهد که زمان آنها را آزموده است و باید به سود نسل حاضر و نسل های آینده محفوظ بمانند. همچنین سنت به دلیل دادن حس تعلق اجتماعی و تاریخی به افراد، موجب پیشبرد ثبات و امنیت می شود.
2️⃣ #عمل_گرایی: محافظه کاران به طور سنتی بر محدودیتهای عقلانی انسان تأکید کرده اند - محدودیت هایی که به گفته آنها از پیچیدگی بیکران جهانی که در آن زندگی میکنیم ناشی می شود. بنابراین، به گمان آنها اصول و نظام های انتزاعی قابل اعتماد نیستند و به جای ایمان، باید به تجربه، تاریخ و مهم تر از همه، به عمل گرایی تأکید کرد: یعنی به این باور که کنش باید حاصل اوضاع و احوال و هدف های واقعی باشد، یعنی حاصل «آن چه کار می کند» از این رو، محافظه کاران ترجیح داده اند باورهای خاص خود را به صورت رفتار ذهنی با رویکرد به زندگی توصیف کنند نه به صورت یک ایدئولوژی، گرچه این اندیشه را نیز نمی پذیرند که این کار به فرصت طلبی غیر اصولی می انجامد.
3️⃣ #کامل_نبودن_انسان: محافظه کاری دیدگاهی کاملا بدبینانه نسبت به طبیعت بشر است. بنابه این نظر، انسان آفریده ای کم هوش، نیازمند، و امنیت جو است، به چیزهای آشنا و مطمئن و آزموده تمایل دارد، و به زندگی در اجتماعات باثبات و دارای نظم نیازمند است. افزون بر این، افراد از لحاظ اخلاق فسادپذیرند: خودخواهی، آزمندی و ولع قدرت آنها را تباه کرده است. بنابراین، ریشه های جرم و بی نظمی درون خود انسان است، نه در جامعه از این رو حفظ نظم به دولت قوی، اجرای دقیق قوانین و مجازات های شدید نیازمند است.
4️⃣ #ارگانیسم_گرایی (organicism): محافظه کاران به جای اینکه جامعه را ساخته و محصول مهارت و ابتکار انسان بدانند، آن را به طور سنتی کلیتی ارگانیک، یا موجودی زنده می بینند. از این رو، به اعتقاد آنها ضرورت طبیعی، با نهادهای گوناگونش، با بافت جامعه (خانواده، اجتماع محلی، ملت و مانند آنها)، با کمک به سلامت و ثبات جامعه، آن را ساختاربندی کرده است. کل از جمع یکایک اجزای خود بیشتر است. ارزش های مشترک (اغلب سنتی) و فرهنگی مشترک نیز برای نگه داشتن جماعت و اجتماع و همبستگی اجتماعی حیاتی اند.
5️⃣ #سلسله_مراتب: از نظر محافظه کاری، درجه بندی موقعیت، مرتبه و جایگاه اجتماعی در جامعه ای ارگانیک، طبیعی و ناگزیر است. این وضع و حال، نقش های متفاوت و مسئولیت های افراد، برای مثال کارفرماها و کارگران، آموزگاران و شاگردان، والدین و فرزندان را نشان می دهد. با این همه از این نظر، سلسله مراتب و نابرابری به درگیری نمی انجامد، زیرا جامعه را تعهدات متقابل و وظایف دوسویه به هم پیوند داده است. درواقع، جایگاه زندگی شخص را بخت و حادثه تولد تعیین می کند، و اشخاص موفق و توانگر هم مسئولیت ویژه مراقبت از اشخاص کم شانس تر را بر عهده دارند.
6️⃣ #اقتدار: محافظه کاران معتقدند که در مورد کسانی که دانش، تجربه با آموزش ندارند تا در جهت منافع خود خردمندانه عمل کنند، اقتدار با رهبری ، راهنمایی و پشتیبانی تاحدی همیشه از بالا اعمال شده است. نمونه ای از آن اقتدار والدین بر فرزندان است. اگرچه اندیشه آریستوکراسی طبیعی زمانی پرنفوذ بود، اما امروز اقتدار و رهبری به طور عام تر نتیجه تجربه و تربیت تلقی می شود. فضیلت اقتدار آن است که خاستگاه همبستگی اجتماعی است، و به مردم این حس روشن را می دهد که چه کسی هستند و از آنها چه انتظار می رود. بنابراین، آزادی باید با مسئولیت همزیست باشد؛ پس آزادی به طور عمده از تمایل به قبول تعهدات و وظایف به وجود می آید.
7️⃣ #مالکیت: محافظه کاران داشتن مالكيت را حیاتی می دانند و معتقدند مالكيت به مردم امنیت و تا حدی استقلال از حکومت می دهد، و مردم را تشویق می کند به قانون و مالکیت دیگران احترام بگذارند، مالكيت همچنین شخصیت مردم را نمودار می سازد، زیرا افراد می توانند خودشان را در آنچه دارند ببینند: در خانه هایشان، در اتومبیل هایشان، و مانند آنها. اما داشتن مالكيت علاوه بر حقوق، وظایفی هم به دنبال دارد. از این لحاظ، ما در یک معنا فقط پاسداران دارایی هایی هستیم که از نسل های گذشته به ما به ارث رسیده (نقرجات خانوادگی)، یا ممکن است برای نسل های آینده ارزشمند باشد.
#محافظه_کاری
#آموزش_سیاسی
#علوم_سیاسی
1️⃣ #سنت: درون مایه اصلی تفکر محافظه کاری، یعنی تمایل به حفظ کردن، با فضیلت های شناخته شده سنت، احترام به آداب و رسوم دیرینه، و نهادهایی که در گذر زمان ماندگار مانده اند، پیوند تنگاتنگ دارد. از این نظر، سنت بازتاب خرد اندوخته شده از گذشته است و نهادها و عملکردهایی را نشان میدهد که زمان آنها را آزموده است و باید به سود نسل حاضر و نسل های آینده محفوظ بمانند. همچنین سنت به دلیل دادن حس تعلق اجتماعی و تاریخی به افراد، موجب پیشبرد ثبات و امنیت می شود.
2️⃣ #عمل_گرایی: محافظه کاران به طور سنتی بر محدودیتهای عقلانی انسان تأکید کرده اند - محدودیت هایی که به گفته آنها از پیچیدگی بیکران جهانی که در آن زندگی میکنیم ناشی می شود. بنابراین، به گمان آنها اصول و نظام های انتزاعی قابل اعتماد نیستند و به جای ایمان، باید به تجربه، تاریخ و مهم تر از همه، به عمل گرایی تأکید کرد: یعنی به این باور که کنش باید حاصل اوضاع و احوال و هدف های واقعی باشد، یعنی حاصل «آن چه کار می کند» از این رو، محافظه کاران ترجیح داده اند باورهای خاص خود را به صورت رفتار ذهنی با رویکرد به زندگی توصیف کنند نه به صورت یک ایدئولوژی، گرچه این اندیشه را نیز نمی پذیرند که این کار به فرصت طلبی غیر اصولی می انجامد.
3️⃣ #کامل_نبودن_انسان: محافظه کاری دیدگاهی کاملا بدبینانه نسبت به طبیعت بشر است. بنابه این نظر، انسان آفریده ای کم هوش، نیازمند، و امنیت جو است، به چیزهای آشنا و مطمئن و آزموده تمایل دارد، و به زندگی در اجتماعات باثبات و دارای نظم نیازمند است. افزون بر این، افراد از لحاظ اخلاق فسادپذیرند: خودخواهی، آزمندی و ولع قدرت آنها را تباه کرده است. بنابراین، ریشه های جرم و بی نظمی درون خود انسان است، نه در جامعه از این رو حفظ نظم به دولت قوی، اجرای دقیق قوانین و مجازات های شدید نیازمند است.
4️⃣ #ارگانیسم_گرایی (organicism): محافظه کاران به جای اینکه جامعه را ساخته و محصول مهارت و ابتکار انسان بدانند، آن را به طور سنتی کلیتی ارگانیک، یا موجودی زنده می بینند. از این رو، به اعتقاد آنها ضرورت طبیعی، با نهادهای گوناگونش، با بافت جامعه (خانواده، اجتماع محلی، ملت و مانند آنها)، با کمک به سلامت و ثبات جامعه، آن را ساختاربندی کرده است. کل از جمع یکایک اجزای خود بیشتر است. ارزش های مشترک (اغلب سنتی) و فرهنگی مشترک نیز برای نگه داشتن جماعت و اجتماع و همبستگی اجتماعی حیاتی اند.
5️⃣ #سلسله_مراتب: از نظر محافظه کاری، درجه بندی موقعیت، مرتبه و جایگاه اجتماعی در جامعه ای ارگانیک، طبیعی و ناگزیر است. این وضع و حال، نقش های متفاوت و مسئولیت های افراد، برای مثال کارفرماها و کارگران، آموزگاران و شاگردان، والدین و فرزندان را نشان می دهد. با این همه از این نظر، سلسله مراتب و نابرابری به درگیری نمی انجامد، زیرا جامعه را تعهدات متقابل و وظایف دوسویه به هم پیوند داده است. درواقع، جایگاه زندگی شخص را بخت و حادثه تولد تعیین می کند، و اشخاص موفق و توانگر هم مسئولیت ویژه مراقبت از اشخاص کم شانس تر را بر عهده دارند.
6️⃣ #اقتدار: محافظه کاران معتقدند که در مورد کسانی که دانش، تجربه با آموزش ندارند تا در جهت منافع خود خردمندانه عمل کنند، اقتدار با رهبری ، راهنمایی و پشتیبانی تاحدی همیشه از بالا اعمال شده است. نمونه ای از آن اقتدار والدین بر فرزندان است. اگرچه اندیشه آریستوکراسی طبیعی زمانی پرنفوذ بود، اما امروز اقتدار و رهبری به طور عام تر نتیجه تجربه و تربیت تلقی می شود. فضیلت اقتدار آن است که خاستگاه همبستگی اجتماعی است، و به مردم این حس روشن را می دهد که چه کسی هستند و از آنها چه انتظار می رود. بنابراین، آزادی باید با مسئولیت همزیست باشد؛ پس آزادی به طور عمده از تمایل به قبول تعهدات و وظایف به وجود می آید.
7️⃣ #مالکیت: محافظه کاران داشتن مالكيت را حیاتی می دانند و معتقدند مالكيت به مردم امنیت و تا حدی استقلال از حکومت می دهد، و مردم را تشویق می کند به قانون و مالکیت دیگران احترام بگذارند، مالكيت همچنین شخصیت مردم را نمودار می سازد، زیرا افراد می توانند خودشان را در آنچه دارند ببینند: در خانه هایشان، در اتومبیل هایشان، و مانند آنها. اما داشتن مالكيت علاوه بر حقوق، وظایفی هم به دنبال دارد. از این لحاظ، ما در یک معنا فقط پاسداران دارایی هایی هستیم که از نسل های گذشته به ما به ارث رسیده (نقرجات خانوادگی)، یا ممکن است برای نسل های آینده ارزشمند باشد.
#محافظه_کاری
#آموزش_سیاسی
#علوم_سیاسی
Forwarded from Attach Master
⭕️ محرومیت سمانه نوروزمرادی، زندانی سیاسی از حق درمان علیرغم ابتلا به سرطان
#سمانه_نوروز_مرادی، زندانی سیاسی روز یکشنبه ۲۰ مهرماه پس از تشخیص #کیست_مویی توسط پزشک #بهداری_زندان و اعلام نیاز به #عمل_جراحی به #بیمارستان_امام_خمینی اعزام شد اما بدون رسیدگی پزشکی مناسب، به #زندان_اوین بازگردانده شد.
این #زندانی_سیاسی ۳۴ ساله که علاوه بر بیماری #لوپوس_مفصلی و #سرطان_سینه ، با #عفونت_پوستی نیز مواجه است، از اعزام به #مراکز_درمانی و #معالجه تحت نظر پزشک متخصص محروم مانده است. تجویز داروهای خودسرانه برای مهربانو نوروز مرادی، باعث بروز عوارض جسمانی دیگری همچون #دیابت، #خونریزی چشمی، #کیست_تخمدان، #سنگ_کلیه، #ورم_روده و #زخم_معده نیز شده است.
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب #تهران او را به اتهام « حمایت از گروههای #مخالف_حکومت در #شبکههای_اجتماعی » به ۸ سال #حبس_تعزیری محکوم کرد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ۳ سال و ۹ ماه کاهش یافت. او در زمان تحمل دوران #محکومیت خود در تیرماه ۹۹ دوباره در #پرونده جدید بابت اتهام « #تبلیغ_علیه_نظام » توسط #دادگاه_انقلاب به ۱۵ ماه زندان محکوم شد.
#صدایشان_باشیم
#پیمان_نوین_شاهزاده_رضا_پهلوی
#اعتراضات_سراسری
#ایران_را_پس_میگیریم
#سمانه_نوروز_مرادی، زندانی سیاسی روز یکشنبه ۲۰ مهرماه پس از تشخیص #کیست_مویی توسط پزشک #بهداری_زندان و اعلام نیاز به #عمل_جراحی به #بیمارستان_امام_خمینی اعزام شد اما بدون رسیدگی پزشکی مناسب، به #زندان_اوین بازگردانده شد.
این #زندانی_سیاسی ۳۴ ساله که علاوه بر بیماری #لوپوس_مفصلی و #سرطان_سینه ، با #عفونت_پوستی نیز مواجه است، از اعزام به #مراکز_درمانی و #معالجه تحت نظر پزشک متخصص محروم مانده است. تجویز داروهای خودسرانه برای مهربانو نوروز مرادی، باعث بروز عوارض جسمانی دیگری همچون #دیابت، #خونریزی چشمی، #کیست_تخمدان، #سنگ_کلیه، #ورم_روده و #زخم_معده نیز شده است.
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب #تهران او را به اتهام « حمایت از گروههای #مخالف_حکومت در #شبکههای_اجتماعی » به ۸ سال #حبس_تعزیری محکوم کرد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ۳ سال و ۹ ماه کاهش یافت. او در زمان تحمل دوران #محکومیت خود در تیرماه ۹۹ دوباره در #پرونده جدید بابت اتهام « #تبلیغ_علیه_نظام » توسط #دادگاه_انقلاب به ۱۵ ماه زندان محکوم شد.
#صدایشان_باشیم
#پیمان_نوین_شاهزاده_رضا_پهلوی
#اعتراضات_سراسری
#ایران_را_پس_میگیریم
Telegram
📎
Forwarded from اتچ بات
👑 خجسته باد سالگرد زادروز ابرمرد بی همتای تاریخ معاصر ایران، رضاشاه بزرگ
امروز ایران یکصدا فریاد می کند:
#رضاشاه_روحت_شاد
اما هموطنان این فریاد کافی نیست.
باید میراث واقعی ابرمرد تاریخ ایران راه رضاشاه بزرگ را بشناسیم و آن را ادامه دهیم و این باید نتیجه نهایی فریاد ما باشد تا واقعا روح آن ابرمرد ایران پرست از دیدن ایران آباد و ایرانی سرفراز شاد شود .
رضا شاه بزرگ آبادانی های زیادی انجام داد و بدون شك آيندگان از او به نکویی در تاریخ مى نگارند و او نقش خویش را براستی و درستی تلاش کشیده است .
اما میراث واقعی رضاشاه بزرگ تنها ساخته های فیزیکی و مادی او نیست که فقط یادآوری و تقدیر شود؛ زیرا آنها حاصل یک اندیشه کلان همیشه تازه و الهام بخش هستند، که باید شناخته و پیروی گردد.
آن میراث واقعی رضاشاه بزرگ، پارادایم پهلویسم هست، که خود رضاشاه نیز با تکیه بر آن در ۱۶ سال کوتاه، ایران را بنیان نهاد و محمدرضاشاه شریف و دانا و صبور، در ۳۴ سال آن را ادامه داد و تعمیق کرد، تا در طول ۵۰ سال، ایران از قعر فلاکت به یکی از کشوهای درجه اول با ملتی قابل احترام تبدیل شود.
#پهلویسم رضاشاه بر چهار اصل مهم و اساسی مبتنی است :
اصل اساسی و بنیادین #میهن_پرستی و #ایران_گرایی است.
شعار شخص رضاشاه این یود:
《 خدا ؛ شاه ؛ میهن 》
یعنی شاه خود واسطه بین خدا و میهن است. بدون میهن نه خدا و نه شاه نیز مورد بی توجهی قرار می گیرند. مبهن یعنی همه بودن .
همه چیزی فقط بخاطر ایران .
در جهان مدرن می بینیم بعد از ۷۰ سال پرزیدنت ترامپ در آمریکا یا شعار "اول آمریکا" به کاخ سفید میرود و دقیقا همان سلطه گرانی که با رضاشاهبزرگ و محمدرضاشاه دانا مخالف بودند، با ترامپ نیز مخالفت کرده و با فتنه شبیه ۵۷ به جنگ او رفتند؛ چرا که میهن پرستی سمی مهلک بر سلطه گران و عامل استقلال و آزادی و آبادانی و رفاه و امنیت و رشد کشورها و ملتها هست.
دوم اصل پهلویسم؛ #سکولاریسم هست.
رضاشاه این را از تاریخ ایران و #نادرشاه_بزرگ از #کوروش_کبیر یاد گرفته بود، که با دخالت #مذهب و #دین در امور #سیاست کشور تباه و دین و اخلاق نیز نابود میشود.
لذا تلاش کرد دین و دین سالاران را از سیاست دور کند و در چهل سال گذشته دیدیم که چگونه او درست و دقیق متوجه شده بود و راستین عمل کرد.
سومین اصل پهلویسم #دمکراسی هست.
آنها که رضاشاه را #دیکتاتور می خوانند در واقع اصلا اطلاعی از دمکراسی ندارند و نمی دانند دمکراسی با حرف و بیان عملی نمیشود.
دمکراسی مربوط به رفتار #سیاستمداران و #حاکمان و #نخبگان نیست؛ بلکه منوط به رفتار #مردم هست.
با مردمی که یارای درک و #عمل_سیاسی و شناخت #منافع_ملی را نداشته باشند، نمیشود دمکراسی برقرار کرد، و پایه و اساس دمکراسی وجود ملتی #آگاه و دارای توان رفتار سیاسی هست. تنها با حضور یک عده مدعی نخبگی و چند روزنامه بدون مخاطب واقعی و نماد و نمود، دمکراسی شکل نمیگیرد.
دمکراسی نیاز به همه آن چیزهایی دارد که رضاشاه و محمدرضاشاه در پی ایجاد آنها بودند.
در نهایت آخرین اصل پهلویسم #مدرنیته بود.
رهایی مستمر از گذشته و نو شدن روز بروز.
مدرنیته یعنی ایجاد بک کشور و ملت با بهره گیری از آخرین دستاوردهای #علمی #تکنولوژیکی و #هنری و#فلسفه و #اندیشه های بشری و همراه شدن با #فرهنگ جهان بشری.
حال ما ملت ایران باید برای احیای #پهلویسم تلاش کنیم.
ما امروز پشت سر #شاهزاده_رضا_پهلوی قرار گرفته ایم، زیرا همه اطهارات او نشان میدهد که در پی پهلویسم و اصول چهارگانه آن هست و وقتی میگوید قرار نیست به گذشته برگردیم و قرار نیست رفتار ظاهری و تاکتیکی رضاشاه و حتی محمدرضاشاه را تکرار کنیم، یعنی اینکه امروز ما گامهای پیشتر را باید در راه پهلویسم برداریم.
نباید به گذشته متعلق شویم، بلکه باید بیش و رو به آینده و ادامه راه پادشاهان پهلوی حرکت کنیم، نه آنکه گرفتار یک خاطره خوش در گذشته شویم؛
بلکه باید خود برای آیندگان خاطراتی خوشتر بسازیم
#میراث رضاشاه بزرگ چهار اصل پهلویسم هست و ما باید با پیگیری و تلاش برای اجرای آن تلاش کرده و ایرانی #باشکوه و #دمکراتیک و #سکولار و #مدرن را به آیندگان تحویل دهیم.
برای این ما شانس بهره مندی از #شهبانو_فرح_پهلوی و شاهزاده رضاپهلوی را داریم که پرچمدار راستین پهلویسم و #میهن_پرستی و دمکراسی و سکولاریسم و #حقوق_بشر است، و بر این اصول تاکید کرده و با عهد و #پیمان_نوین دوباره کشور را با اتحاد ملی به سرخط اجرای گفتمان پهلویسم برگردانیم و از این وادی تباهی و سرگردانی رها شویم.
زادروز پدر #ایران_نوین رصاشاه بزرگ خجسته باد.
امروز ایران یکصدا فریاد می کند:
#رضاشاه_روحت_شاد
اما هموطنان این فریاد کافی نیست.
باید میراث واقعی ابرمرد تاریخ ایران راه رضاشاه بزرگ را بشناسیم و آن را ادامه دهیم و این باید نتیجه نهایی فریاد ما باشد تا واقعا روح آن ابرمرد ایران پرست از دیدن ایران آباد و ایرانی سرفراز شاد شود .
رضا شاه بزرگ آبادانی های زیادی انجام داد و بدون شك آيندگان از او به نکویی در تاریخ مى نگارند و او نقش خویش را براستی و درستی تلاش کشیده است .
اما میراث واقعی رضاشاه بزرگ تنها ساخته های فیزیکی و مادی او نیست که فقط یادآوری و تقدیر شود؛ زیرا آنها حاصل یک اندیشه کلان همیشه تازه و الهام بخش هستند، که باید شناخته و پیروی گردد.
آن میراث واقعی رضاشاه بزرگ، پارادایم پهلویسم هست، که خود رضاشاه نیز با تکیه بر آن در ۱۶ سال کوتاه، ایران را بنیان نهاد و محمدرضاشاه شریف و دانا و صبور، در ۳۴ سال آن را ادامه داد و تعمیق کرد، تا در طول ۵۰ سال، ایران از قعر فلاکت به یکی از کشوهای درجه اول با ملتی قابل احترام تبدیل شود.
#پهلویسم رضاشاه بر چهار اصل مهم و اساسی مبتنی است :
اصل اساسی و بنیادین #میهن_پرستی و #ایران_گرایی است.
شعار شخص رضاشاه این یود:
《 خدا ؛ شاه ؛ میهن 》
یعنی شاه خود واسطه بین خدا و میهن است. بدون میهن نه خدا و نه شاه نیز مورد بی توجهی قرار می گیرند. مبهن یعنی همه بودن .
همه چیزی فقط بخاطر ایران .
در جهان مدرن می بینیم بعد از ۷۰ سال پرزیدنت ترامپ در آمریکا یا شعار "اول آمریکا" به کاخ سفید میرود و دقیقا همان سلطه گرانی که با رضاشاهبزرگ و محمدرضاشاه دانا مخالف بودند، با ترامپ نیز مخالفت کرده و با فتنه شبیه ۵۷ به جنگ او رفتند؛ چرا که میهن پرستی سمی مهلک بر سلطه گران و عامل استقلال و آزادی و آبادانی و رفاه و امنیت و رشد کشورها و ملتها هست.
دوم اصل پهلویسم؛ #سکولاریسم هست.
رضاشاه این را از تاریخ ایران و #نادرشاه_بزرگ از #کوروش_کبیر یاد گرفته بود، که با دخالت #مذهب و #دین در امور #سیاست کشور تباه و دین و اخلاق نیز نابود میشود.
لذا تلاش کرد دین و دین سالاران را از سیاست دور کند و در چهل سال گذشته دیدیم که چگونه او درست و دقیق متوجه شده بود و راستین عمل کرد.
سومین اصل پهلویسم #دمکراسی هست.
آنها که رضاشاه را #دیکتاتور می خوانند در واقع اصلا اطلاعی از دمکراسی ندارند و نمی دانند دمکراسی با حرف و بیان عملی نمیشود.
دمکراسی مربوط به رفتار #سیاستمداران و #حاکمان و #نخبگان نیست؛ بلکه منوط به رفتار #مردم هست.
با مردمی که یارای درک و #عمل_سیاسی و شناخت #منافع_ملی را نداشته باشند، نمیشود دمکراسی برقرار کرد، و پایه و اساس دمکراسی وجود ملتی #آگاه و دارای توان رفتار سیاسی هست. تنها با حضور یک عده مدعی نخبگی و چند روزنامه بدون مخاطب واقعی و نماد و نمود، دمکراسی شکل نمیگیرد.
دمکراسی نیاز به همه آن چیزهایی دارد که رضاشاه و محمدرضاشاه در پی ایجاد آنها بودند.
در نهایت آخرین اصل پهلویسم #مدرنیته بود.
رهایی مستمر از گذشته و نو شدن روز بروز.
مدرنیته یعنی ایجاد بک کشور و ملت با بهره گیری از آخرین دستاوردهای #علمی #تکنولوژیکی و #هنری و#فلسفه و #اندیشه های بشری و همراه شدن با #فرهنگ جهان بشری.
حال ما ملت ایران باید برای احیای #پهلویسم تلاش کنیم.
ما امروز پشت سر #شاهزاده_رضا_پهلوی قرار گرفته ایم، زیرا همه اطهارات او نشان میدهد که در پی پهلویسم و اصول چهارگانه آن هست و وقتی میگوید قرار نیست به گذشته برگردیم و قرار نیست رفتار ظاهری و تاکتیکی رضاشاه و حتی محمدرضاشاه را تکرار کنیم، یعنی اینکه امروز ما گامهای پیشتر را باید در راه پهلویسم برداریم.
نباید به گذشته متعلق شویم، بلکه باید بیش و رو به آینده و ادامه راه پادشاهان پهلوی حرکت کنیم، نه آنکه گرفتار یک خاطره خوش در گذشته شویم؛
بلکه باید خود برای آیندگان خاطراتی خوشتر بسازیم
#میراث رضاشاه بزرگ چهار اصل پهلویسم هست و ما باید با پیگیری و تلاش برای اجرای آن تلاش کرده و ایرانی #باشکوه و #دمکراتیک و #سکولار و #مدرن را به آیندگان تحویل دهیم.
برای این ما شانس بهره مندی از #شهبانو_فرح_پهلوی و شاهزاده رضاپهلوی را داریم که پرچمدار راستین پهلویسم و #میهن_پرستی و دمکراسی و سکولاریسم و #حقوق_بشر است، و بر این اصول تاکید کرده و با عهد و #پیمان_نوین دوباره کشور را با اتحاد ملی به سرخط اجرای گفتمان پهلویسم برگردانیم و از این وادی تباهی و سرگردانی رها شویم.
زادروز پدر #ایران_نوین رصاشاه بزرگ خجسته باد.
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 از این #مانور ها لذت برده و احساساتی شده و #افتخار کردیم
اما امروز زمان #اقدام و #عمل و #نبرد است نه نمایش دادن و صحنه آرایی احساساتی.
#نه_به_رجزخوانی
#ایران_فروشان ایران را تکه تکه کردند و فروختند #ارتشیان_کجایید؟؟؟
بدانید و آگاه باشید که #خائنین به میهن کسانی هستند که وظیفه شان #پاسداری و نگهبانی از #خاک #ایران_زمین است و #سوگند یاد کرده اند
تا دیر نشده به مردم ملحق شوید و #میهن را از دست بیگانگان #نجات دهید .
این #وظیفه #سازمانی و #میهنی شما هست که در مقابل #ایران_فروشی و ورود نظامیان #بیگانه و ۵۰۰۰ پوتین موشی دیو زرد به #ایران ایستادگی کنید
در دفاع از ایران #تبعیت از #فرماندهان #خائن #بهانه قابل قبولی نیست .
و پیروی از حکومتی خاین در مقابل ایران فروشی #خیانت است .
.وظیفه ارتش #نگهبانی از ایران در مقابل #مهاجم خارحی و #خائنان داخلی است .
منتظر اقدام ارتشی های #میهن_پرست هستیم.
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
برای ایران
#من_کاوه_هستم
#دیگر_بس_است
#سکوت_جایز_نیست
#جمهوری_اسلامی_باید_برود
#اعتراضات_سراسری
#آری_به_پیمان_نوین
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#رای_بی_رای
#نه_به_ایرانفروشی
اما امروز زمان #اقدام و #عمل و #نبرد است نه نمایش دادن و صحنه آرایی احساساتی.
#نه_به_رجزخوانی
#ایران_فروشان ایران را تکه تکه کردند و فروختند #ارتشیان_کجایید؟؟؟
بدانید و آگاه باشید که #خائنین به میهن کسانی هستند که وظیفه شان #پاسداری و نگهبانی از #خاک #ایران_زمین است و #سوگند یاد کرده اند
تا دیر نشده به مردم ملحق شوید و #میهن را از دست بیگانگان #نجات دهید .
این #وظیفه #سازمانی و #میهنی شما هست که در مقابل #ایران_فروشی و ورود نظامیان #بیگانه و ۵۰۰۰ پوتین موشی دیو زرد به #ایران ایستادگی کنید
در دفاع از ایران #تبعیت از #فرماندهان #خائن #بهانه قابل قبولی نیست .
و پیروی از حکومتی خاین در مقابل ایران فروشی #خیانت است .
.وظیفه ارتش #نگهبانی از ایران در مقابل #مهاجم خارحی و #خائنان داخلی است .
منتظر اقدام ارتشی های #میهن_پرست هستیم.
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
برای ایران
#من_کاوه_هستم
#دیگر_بس_است
#سکوت_جایز_نیست
#جمهوری_اسلامی_باید_برود
#اعتراضات_سراسری
#آری_به_پیمان_نوین
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#رای_بی_رای
#نه_به_ایرانفروشی