Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆1
در اين نوشتار با هدف بررسي معرفت شناختي تحقيقات دانش مديريت و سازمان، سه پارادايم #اثباتگرا، #تفسيري و #هرمنوتيك معرفي ميشود.
اثباتگرايي اصالت را به شناخت حسي ميدهد؛ از اينرو جدا كردن موضوع
تحقيق از پژوهشگران و واقعيات اجتماعي و حذف ارزشها از فرآيند پژوهش از نقاط ضعف اين رويكرد شمرده شده است.
رويكرد تفسيري به نوعي از ذهنيت گرايي افراطي فرو ميغلتد، از اينرو با مشكل تحليل رفتار آدميان صرفاً بر پايه قصد و نيت مواجه ميشود.
رويكرد هرمنوتيك افراد را به عنوان كلماتي درون متن سازمان تفسير ميكند و لذا فقدان معيار براي تمييز تفسيرهاي مرتبط از غيرمرتبط، اصلي ترين نقطه ضعف اين رويكرد خواهد بود.
رويكرد اثبات گرايي سازمان را فرافرهنگي
و رويكرد تفسيري و هرمنوتيك سازمان را تحت تأثير فرهنگ ارزيابي ميكنند.
#مقدمه :
مديريت به عنوان « #عمل_مديريتي »، همزاد با زندگي اجتماعي بشر بوده؛ و به مثابه يک رشته علمي، يک سده بيشتر بر عمر آن نميگذرد.
امّا در همين عمر کوتاه خود به عنوان يک علم، درخششي چشمگير داشته و رازگشاي بسياري از رموز پيچيده حيات سازماني انسانها و تضمين تحقق اهداف آن بوده است. مديريت، « فنّاوري تضمين تحقّق اهداف جامعه» است؛ جامعه اي سازماني که هدف هاي آن در قالب اهداف سازمانها تعريف و تجلّي پيدا کرده است.
همراه تحوّلات اين علم، پرسش و دغدغه اي که ذهن محقّقان ژرف انديش اين حوزه را به خود مشغول داشته، همانا چرايي اين تحوّل و دگرگوني است؛ چرا که تبيين اين گونه گونيها، فهم روند علم مديريت را و به تبع پيشبيني آينده تحوّلات آن را ميسر ميسازد.
به ديگر سخن، اشراف برون علمي و نه درون علمي به محقّق عطا ميکند.
تحليلهاي مرسوم در اين وادي، عمدتاً ريشه اين تحولات را به تغييرات محيط نسبت داده و ميدهند. ولي تبيينهاي عميقتر، خاستگاه اين تطوّرات را در عمق انديشه انديشه ورزان جستجو ميکنند، آنجا که علم، خود به عنوان يک محصول و فرآورده کارگاه انديشه تلقي ميشود و به لایه هاي عميقتر فلسفي آن پيوند ميخورد: يعني به #هستي_شناسي، #معرفت_شناسي، #انسان_شناسي، #روش_شناسي.
اين شيوه برخورد در خود مديريت هم، پديده اي ديرين نيست بلکه محصول سالهاي اخير است.
حقيقت اين است که شناخت مديريت، بي آنکه به ريشه ها و دستگاه انديشگي آن پرداخته شود، شناختي غيرعميق و شناختي مصرف گرايانه است.
شناخت مولّد که بتواند در توليد علم مديريت سهم و نقشي ايفا کند، مستلزم نگاهي انديشه ورزانه و فلسفي است.
« #فلسفه_علم_مديريت » است که قدرت شناخت، نقد و توليد علم به انديشمند عطا ميکند و او را در اين فرايند انديشه ورزي وارد، سهيم و دخيل ميکند. افزون بر آن، امکان بومي سازي يک انديشه و برتر از آن توليد علم بر بنيان انديشه و فلسفه خودي را ممکن ميسازد.
در کشور ما، سالهاست که ميان انديشه فلسفي خودي و علم، شکافي عميق ايجاد شده.
قهرماناني که بتوانند از اين شکاف عبور کرده بر بنيان فلسفه اصيل اسلامي، در
قلمرو علم، نظريه پردازي کنند، کم بوده اند؛ و آنها که بتوانند اين شکاف را درمان کرده و ميان انديشه فلسفي اصيل اين ديار و محصول طبيعي آن يعني علم ملائمت و پيوند برقرار کنند، بسيار نادرند.
روزي که اين شکاف پر شود، هنگام فراواني و توليد انبوه علم و نظريه پردازي خواهد بود. اينکه چرا در حوزه هاي گوناگون علم و به ويژگي علوم انساني اين همه فقر نظريه پردازي و طبعاً مصرف زدگي نظريه هاي ديگران وجود دارد، در همين نکته نهفته است.
شايد نقطه عزيمت نهضت نرم افزاري نيز از همينجا باشد. به دشواري بتوان علم نشات گرفته از فلسفه اي ديگر را در جامعه اي با بنيانهاي فلسفي ديگر سوار کرد و انتظار بهره وري و شکوفايي علم و نتيجه آن در عمل را داشت.
منظور نگارنده، به هيچ روي، نفي ارزش ذاتي علم مديريت و انکار مفيد بودن و استفاده از دستاوردهاي علم مديريت در کشور ما نيست. بلکه سخن از محدوديت امکان استفاده و در حد مصرف کننده صرف باقي ماندن است.
اين مقاله از ميان لايه هاي زيرين انديشه فلسفي علم مديريت، به « #معرفت_شناسي » آن پرداخته است.
ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆1
در اين نوشتار با هدف بررسي معرفت شناختي تحقيقات دانش مديريت و سازمان، سه پارادايم #اثباتگرا، #تفسيري و #هرمنوتيك معرفي ميشود.
اثباتگرايي اصالت را به شناخت حسي ميدهد؛ از اينرو جدا كردن موضوع
تحقيق از پژوهشگران و واقعيات اجتماعي و حذف ارزشها از فرآيند پژوهش از نقاط ضعف اين رويكرد شمرده شده است.
رويكرد تفسيري به نوعي از ذهنيت گرايي افراطي فرو ميغلتد، از اينرو با مشكل تحليل رفتار آدميان صرفاً بر پايه قصد و نيت مواجه ميشود.
رويكرد هرمنوتيك افراد را به عنوان كلماتي درون متن سازمان تفسير ميكند و لذا فقدان معيار براي تمييز تفسيرهاي مرتبط از غيرمرتبط، اصلي ترين نقطه ضعف اين رويكرد خواهد بود.
رويكرد اثبات گرايي سازمان را فرافرهنگي
و رويكرد تفسيري و هرمنوتيك سازمان را تحت تأثير فرهنگ ارزيابي ميكنند.
#مقدمه :
مديريت به عنوان « #عمل_مديريتي »، همزاد با زندگي اجتماعي بشر بوده؛ و به مثابه يک رشته علمي، يک سده بيشتر بر عمر آن نميگذرد.
امّا در همين عمر کوتاه خود به عنوان يک علم، درخششي چشمگير داشته و رازگشاي بسياري از رموز پيچيده حيات سازماني انسانها و تضمين تحقق اهداف آن بوده است. مديريت، « فنّاوري تضمين تحقّق اهداف جامعه» است؛ جامعه اي سازماني که هدف هاي آن در قالب اهداف سازمانها تعريف و تجلّي پيدا کرده است.
همراه تحوّلات اين علم، پرسش و دغدغه اي که ذهن محقّقان ژرف انديش اين حوزه را به خود مشغول داشته، همانا چرايي اين تحوّل و دگرگوني است؛ چرا که تبيين اين گونه گونيها، فهم روند علم مديريت را و به تبع پيشبيني آينده تحوّلات آن را ميسر ميسازد.
به ديگر سخن، اشراف برون علمي و نه درون علمي به محقّق عطا ميکند.
تحليلهاي مرسوم در اين وادي، عمدتاً ريشه اين تحولات را به تغييرات محيط نسبت داده و ميدهند. ولي تبيينهاي عميقتر، خاستگاه اين تطوّرات را در عمق انديشه انديشه ورزان جستجو ميکنند، آنجا که علم، خود به عنوان يک محصول و فرآورده کارگاه انديشه تلقي ميشود و به لایه هاي عميقتر فلسفي آن پيوند ميخورد: يعني به #هستي_شناسي، #معرفت_شناسي، #انسان_شناسي، #روش_شناسي.
اين شيوه برخورد در خود مديريت هم، پديده اي ديرين نيست بلکه محصول سالهاي اخير است.
حقيقت اين است که شناخت مديريت، بي آنکه به ريشه ها و دستگاه انديشگي آن پرداخته شود، شناختي غيرعميق و شناختي مصرف گرايانه است.
شناخت مولّد که بتواند در توليد علم مديريت سهم و نقشي ايفا کند، مستلزم نگاهي انديشه ورزانه و فلسفي است.
« #فلسفه_علم_مديريت » است که قدرت شناخت، نقد و توليد علم به انديشمند عطا ميکند و او را در اين فرايند انديشه ورزي وارد، سهيم و دخيل ميکند. افزون بر آن، امکان بومي سازي يک انديشه و برتر از آن توليد علم بر بنيان انديشه و فلسفه خودي را ممکن ميسازد.
در کشور ما، سالهاست که ميان انديشه فلسفي خودي و علم، شکافي عميق ايجاد شده.
قهرماناني که بتوانند از اين شکاف عبور کرده بر بنيان فلسفه اصيل اسلامي، در
قلمرو علم، نظريه پردازي کنند، کم بوده اند؛ و آنها که بتوانند اين شکاف را درمان کرده و ميان انديشه فلسفي اصيل اين ديار و محصول طبيعي آن يعني علم ملائمت و پيوند برقرار کنند، بسيار نادرند.
روزي که اين شکاف پر شود، هنگام فراواني و توليد انبوه علم و نظريه پردازي خواهد بود. اينکه چرا در حوزه هاي گوناگون علم و به ويژگي علوم انساني اين همه فقر نظريه پردازي و طبعاً مصرف زدگي نظريه هاي ديگران وجود دارد، در همين نکته نهفته است.
شايد نقطه عزيمت نهضت نرم افزاري نيز از همينجا باشد. به دشواري بتوان علم نشات گرفته از فلسفه اي ديگر را در جامعه اي با بنيانهاي فلسفي ديگر سوار کرد و انتظار بهره وري و شکوفايي علم و نتيجه آن در عمل را داشت.
منظور نگارنده، به هيچ روي، نفي ارزش ذاتي علم مديريت و انکار مفيد بودن و استفاده از دستاوردهاي علم مديريت در کشور ما نيست. بلکه سخن از محدوديت امکان استفاده و در حد مصرف کننده صرف باقي ماندن است.
اين مقاله از ميان لايه هاي زيرين انديشه فلسفي علم مديريت، به « #معرفت_شناسي » آن پرداخته است.
ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆2
#معرفت_شناسي :
معرفت شناسي يكي از موضوعات مهم فلسفه معاصر است كه ذهن بسياري از انديشمندان را به خود مشغول ساخته است.
موضوعاتي كه در آن به بحث گذاشته ميشود، عبارت انداز:
طبيعتِ معرفت،
منابعِ معرفت
و حدّ و مرزِ معرفت
(روتلج، 362 :1998).
بنابراين ميتوان معرفت شناسي را اينگونه تعريف كرد:
« علمي كه درباره ماهيتِ معرفت هاي انساني و كيفيت ارزيابي آن و امكان يا عدم امكان توجيه پذيري آن گفتگو مينمايد.» (پائول ادوراد، 1967).
اما معرفت چيست و چه تعريفي براي آن ارائه شده است؟.
تعريف شايعي که از اين اصطلاح به عمل آمده عبارت از « باور صادق موجه ».
اين تعريف به رغم اشکالاتي که به فقدان احراز شرايط جامعيت و مانعيت آن از سوي گتيه در سال 1963 م شده، (121-123) همچنان به عنوان تعريفي نسبتاً مطلوب از سوي معرفت شناسان پذيرفته شده است.
#پارادايم:
واژه پارادايم نخستين بار در زبان انگليسي در قرن پانزدهم به معناي يک مثال يا الگو به کار رفت که هم اکنون نيز کاربرد در همين معنا متداول است.
از دهه 1960 اين واژه در فلسفه علوم طبيعي کاربرد يافت و به يک چارچوب نظري و فکري ناظر شد.
اين واژه امروز در ديگر زمينه ها به معناي ديدگاه رايج و متداول در باب امري است. (عليپور و حسني،
13 :1389) همواره پارادايمها به نظريات علمي كه درون آنها هستند حاكم اند بدين معنا كه گزاره هاي علمي درون يك پارادايم در راستاي همان ديدگاه رايج و متداول هستند؛ از اين منظر هرگاه پارادايم حاكم دچار نقص و كاستيهاي محوري باشد، تئوريهاي هماهنگ با آن نيز دچار همان نواقص خواهند بود.
معرفت شناسي اثباتگرا به جاي اين ديدگاه با تكيه بر تجربه به عنوان تنها منبع معرفت، بر تفكر استقرايي تأكيد ميكرد.
به نظر پيروان اين مكتب، علوم طبيعي براي دستيابي به دانش قياسي و شناخت واقعي، بايد فقط در راه مشاهده و تجربه گام بردارد و علوم اجتماعي نيز بايد علوم طبيعي را الگو قرار داده و تنها به تشريح و تحليل يافته هاي تجربي بپردازد (رفيعپور، 37-38 :1360).
تجربهگرايي در تبيين رابطه پديده هاي مادي، به جاي جستجو از علل متافيزيكي در كنار علل مادي، صرفاً به علل مادي پرداخته و به همين دليل روش آن را در تبيين، « ماترياليسم متدولوژيك » نام نهاده اند. اين طرز تفكر باعث شده است نگرش خاصي در روش تحقيق، معرفت شناسي و وجودشناسي به وجود آيد
كه بينش فلسفي حاكم بر همه مطالعات و تحقيقات در موضوعات طبيعي و انساني باشد (ملكيان، 68 :1377).
معرفت شناسي اثباتگرا و علوم انساني و تأثيري که ابتدا تعريفي از علوم انساني ارائه ميشود و سپس به رويکرد اثبات گرايي اين رويکرد در مطالعات علوم انساني دارد پرداخته ميشود:
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆2
#معرفت_شناسي :
معرفت شناسي يكي از موضوعات مهم فلسفه معاصر است كه ذهن بسياري از انديشمندان را به خود مشغول ساخته است.
موضوعاتي كه در آن به بحث گذاشته ميشود، عبارت انداز:
طبيعتِ معرفت،
منابعِ معرفت
و حدّ و مرزِ معرفت
(روتلج، 362 :1998).
بنابراين ميتوان معرفت شناسي را اينگونه تعريف كرد:
« علمي كه درباره ماهيتِ معرفت هاي انساني و كيفيت ارزيابي آن و امكان يا عدم امكان توجيه پذيري آن گفتگو مينمايد.» (پائول ادوراد، 1967).
اما معرفت چيست و چه تعريفي براي آن ارائه شده است؟.
تعريف شايعي که از اين اصطلاح به عمل آمده عبارت از « باور صادق موجه ».
اين تعريف به رغم اشکالاتي که به فقدان احراز شرايط جامعيت و مانعيت آن از سوي گتيه در سال 1963 م شده، (121-123) همچنان به عنوان تعريفي نسبتاً مطلوب از سوي معرفت شناسان پذيرفته شده است.
#پارادايم:
واژه پارادايم نخستين بار در زبان انگليسي در قرن پانزدهم به معناي يک مثال يا الگو به کار رفت که هم اکنون نيز کاربرد در همين معنا متداول است.
از دهه 1960 اين واژه در فلسفه علوم طبيعي کاربرد يافت و به يک چارچوب نظري و فکري ناظر شد.
اين واژه امروز در ديگر زمينه ها به معناي ديدگاه رايج و متداول در باب امري است. (عليپور و حسني،
13 :1389) همواره پارادايمها به نظريات علمي كه درون آنها هستند حاكم اند بدين معنا كه گزاره هاي علمي درون يك پارادايم در راستاي همان ديدگاه رايج و متداول هستند؛ از اين منظر هرگاه پارادايم حاكم دچار نقص و كاستيهاي محوري باشد، تئوريهاي هماهنگ با آن نيز دچار همان نواقص خواهند بود.
معرفت شناسي اثباتگرا به جاي اين ديدگاه با تكيه بر تجربه به عنوان تنها منبع معرفت، بر تفكر استقرايي تأكيد ميكرد.
به نظر پيروان اين مكتب، علوم طبيعي براي دستيابي به دانش قياسي و شناخت واقعي، بايد فقط در راه مشاهده و تجربه گام بردارد و علوم اجتماعي نيز بايد علوم طبيعي را الگو قرار داده و تنها به تشريح و تحليل يافته هاي تجربي بپردازد (رفيعپور، 37-38 :1360).
تجربهگرايي در تبيين رابطه پديده هاي مادي، به جاي جستجو از علل متافيزيكي در كنار علل مادي، صرفاً به علل مادي پرداخته و به همين دليل روش آن را در تبيين، « ماترياليسم متدولوژيك » نام نهاده اند. اين طرز تفكر باعث شده است نگرش خاصي در روش تحقيق، معرفت شناسي و وجودشناسي به وجود آيد
كه بينش فلسفي حاكم بر همه مطالعات و تحقيقات در موضوعات طبيعي و انساني باشد (ملكيان، 68 :1377).
معرفت شناسي اثباتگرا و علوم انساني و تأثيري که ابتدا تعريفي از علوم انساني ارائه ميشود و سپس به رويکرد اثبات گرايي اين رويکرد در مطالعات علوم انساني دارد پرداخته ميشود:
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆4
#معرفت_شناسي_اثباتگرا_و_علم_مديريت_و_سازمان
از پژوهشگراني پيش روي که با رويکرد اثباتگرايي به مطالعات سازمان و مديريت آغاز کرد ميتوان درک پيو را نام برد.
او باور به برخي اصول فلسفي داشت که پايبنديش را به رويکرد اثباتگرايي نشان ميداد. اين اصول عبارت بودند از:
الف. باور به اصل واقعيت گرايي،
به اين معنا که جهان واقعي خارج از ذهن ما وجود دارد
ب. باور به اين پيشفرض که انسانها و سازمانها پديده هاي واقعي و ملموس تلقي ميشوند
ج. باور به اينکه رفتار سازماني تحت الگوها يا قواعدي منظمي عمل ميکند و
د. باور به اينکه از طريق گردآوري داده ها ميتوان به اين الگوها و قواعد دست يافت (گريسري، 102 :2005).
نويسنده ديگرکه با رويکرد اثباتگرايي به مطالعات مديريتي پرداخته است #دونالدسن است. او با انتخاب عنوان سخت کيشي ضمن تأكيد بر رويکرد اثباتگرايي به مخالفت با رويکردهاي تفسيري در حوزه مديريت پرداخت. عنوان سخت کيشي حکايت از تأکيد بر
مطالعات تجربي و کمّي در اين حوزه دارد.
او همچنين بر اين نظريه مشهور اثباتگرايان که معتقد بودند در انجام پژوهش گردآوري داده ها بر نظريه پردازي و آزمون مقدم است؛ تأکيد
ميورزيد (تسوكاس و ديگران، 39 :2003).
#نقدي_بر_رويکرد_معرفت_شناسي_اثباتگرا :
امروزه در درون مكتب تجربه گرا، معيار قرار دادن مشاهده و تجربه محض از سوي برخي از منتقدين، به شدت به چالش كشيده شده است و اين سؤال جدّي مطرح گرديده است كه آيا مشاهده و تجربه محض، اساساً قابل تحقق است؟
به نظر برخي از اين منتقدان، بسياري از عوامل فرامشاهده اي و فراتجربي هستند كه معرفتهاي حاصل از تجربه و
مشاهده را تعيّن ميبخشند.
اين عوامل در پس زمينه هاي ذهني فرد محقق لانه كرده و در هنگام انتخاب فرضيه و انتخاب ميدان تحقيق، براي تأييد و يا ابطال فرضيه و در هنگام
تفسير و تبيين از پديده مورد مشاهده، فعال گشته و تأثيرگذار ميشوند.
ارزشهاي گوناگون اجتماعي از مهمترين عوامل شخصيت و رفتار انساني هستند و در صورتي كه هدف دستيابي ب حقيقت باشد، اينگونه ارزشها بر روي ادراك ما از واقعيتها تأثير گذاشته و عموماً اجازه نميدهند كه ما واقعيتها را آنطور كه هست ادراك كنيم...
تأثير اينگونه ارزشها بر واقعيتها، نه فقط آگاهانه، بلكه خصوصاً بطور ناآگاهانه انجام ميگيرد. [بنابراين] هيچكس نميتواند ادعا نمايد كه قادر است آنها را بطور كامل در كنترل خويش در آورد« (رفيعپور، 90-91 :1360)
بنابراين محقق در هنگام مشاهده نميتواند منفعل باشد. ذهن هيچگاه در هنگام برخورد با پديده مورد مشاهده، دريافتكننده و ثبتكننده داده هاي جهان بيروني نيست، بلكه »همواره مجموعهاي از نشانه هاي قابل تشخيص، اما هميشه در حال تغيير، را درباره
خصائص جهان ميآفريند و در نفس عمل ادراك، مشاهدهگر، اين نشانه ها را بر حسب منابع فرهنگي كه بهكار ميگيرد، تفسير ميكند...
دانشمندان بمنظور دستيابي به مشاهدات دقيق، ضرورتاً مجموعه وسيعي از مفروضات پس زمينه اي را مسلّم ميگيرند. اين مفروضات، بطور معمول، بعنوان منبعي غيرقابل مناقشه براي سازمان دادن به مشاهده و اعطاي
معناي علمي به آن مورد استفاده قرار ميگيرند« (مايكل مولكي، 83-92 :1376)
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#پارادايمهاي_سه_گانه_اثباتگرايي_تفسيري_و_هرمنوتيك_در_مطالعات_مديريت_و_سازمان
☆4
#معرفت_شناسي_اثباتگرا_و_علم_مديريت_و_سازمان
از پژوهشگراني پيش روي که با رويکرد اثباتگرايي به مطالعات سازمان و مديريت آغاز کرد ميتوان درک پيو را نام برد.
او باور به برخي اصول فلسفي داشت که پايبنديش را به رويکرد اثباتگرايي نشان ميداد. اين اصول عبارت بودند از:
الف. باور به اصل واقعيت گرايي،
به اين معنا که جهان واقعي خارج از ذهن ما وجود دارد
ب. باور به اين پيشفرض که انسانها و سازمانها پديده هاي واقعي و ملموس تلقي ميشوند
ج. باور به اينکه رفتار سازماني تحت الگوها يا قواعدي منظمي عمل ميکند و
د. باور به اينکه از طريق گردآوري داده ها ميتوان به اين الگوها و قواعد دست يافت (گريسري، 102 :2005).
نويسنده ديگرکه با رويکرد اثباتگرايي به مطالعات مديريتي پرداخته است #دونالدسن است. او با انتخاب عنوان سخت کيشي ضمن تأكيد بر رويکرد اثباتگرايي به مخالفت با رويکردهاي تفسيري در حوزه مديريت پرداخت. عنوان سخت کيشي حکايت از تأکيد بر
مطالعات تجربي و کمّي در اين حوزه دارد.
او همچنين بر اين نظريه مشهور اثباتگرايان که معتقد بودند در انجام پژوهش گردآوري داده ها بر نظريه پردازي و آزمون مقدم است؛ تأکيد
ميورزيد (تسوكاس و ديگران، 39 :2003).
#نقدي_بر_رويکرد_معرفت_شناسي_اثباتگرا :
امروزه در درون مكتب تجربه گرا، معيار قرار دادن مشاهده و تجربه محض از سوي برخي از منتقدين، به شدت به چالش كشيده شده است و اين سؤال جدّي مطرح گرديده است كه آيا مشاهده و تجربه محض، اساساً قابل تحقق است؟
به نظر برخي از اين منتقدان، بسياري از عوامل فرامشاهده اي و فراتجربي هستند كه معرفتهاي حاصل از تجربه و
مشاهده را تعيّن ميبخشند.
اين عوامل در پس زمينه هاي ذهني فرد محقق لانه كرده و در هنگام انتخاب فرضيه و انتخاب ميدان تحقيق، براي تأييد و يا ابطال فرضيه و در هنگام
تفسير و تبيين از پديده مورد مشاهده، فعال گشته و تأثيرگذار ميشوند.
ارزشهاي گوناگون اجتماعي از مهمترين عوامل شخصيت و رفتار انساني هستند و در صورتي كه هدف دستيابي ب حقيقت باشد، اينگونه ارزشها بر روي ادراك ما از واقعيتها تأثير گذاشته و عموماً اجازه نميدهند كه ما واقعيتها را آنطور كه هست ادراك كنيم...
تأثير اينگونه ارزشها بر واقعيتها، نه فقط آگاهانه، بلكه خصوصاً بطور ناآگاهانه انجام ميگيرد. [بنابراين] هيچكس نميتواند ادعا نمايد كه قادر است آنها را بطور كامل در كنترل خويش در آورد« (رفيعپور، 90-91 :1360)
بنابراين محقق در هنگام مشاهده نميتواند منفعل باشد. ذهن هيچگاه در هنگام برخورد با پديده مورد مشاهده، دريافتكننده و ثبتكننده داده هاي جهان بيروني نيست، بلكه »همواره مجموعهاي از نشانه هاي قابل تشخيص، اما هميشه در حال تغيير، را درباره
خصائص جهان ميآفريند و در نفس عمل ادراك، مشاهدهگر، اين نشانه ها را بر حسب منابع فرهنگي كه بهكار ميگيرد، تفسير ميكند...
دانشمندان بمنظور دستيابي به مشاهدات دقيق، ضرورتاً مجموعه وسيعي از مفروضات پس زمينه اي را مسلّم ميگيرند. اين مفروضات، بطور معمول، بعنوان منبعي غيرقابل مناقشه براي سازمان دادن به مشاهده و اعطاي
معناي علمي به آن مورد استفاده قرار ميگيرند« (مايكل مولكي، 83-92 :1376)
🆔👉 @iran_novin1