Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت اول
اصول و نظریه های متعلق به اقسام 4 و 5،( بندهای معنای تعریف شده به ناسیونالیسم در پست قبلی ) از اواخر سده هجدهم رواج پیدا کردند.
البته، بدون شک، تعلق خاطر شخص به ملت خویش و اعتقاد به اینکه، مثلاً، انگلیسیها جملگی ملتی انگلیسی تشکیل می دهند، سابقه ای بس درازتر از این دارد.
آدمیان همیشه چنین تعلق خاطری به نوعی «گروه خودی»- اعم از ایل و قبیله و شهر و ملت- داشته اند و، مطابق با آن، احساس کرده اند که هر که از خودشان نیست بیگانه است (و احیاناً در او به چشم عناد و دشمنی نگریسته اند.) ولی باید دید #ویژگی_ملتها چیست و چه چیز آنها را از قسم دیگر گروهها ممتاز می کند.
#تعریف_ملت_بر_حسب_دولت
ایده ئولوگ انقلابی فرانسوی، #آبه_سی_یس، در 1789 نوشت:
ملت «اتحادیه ای از افرادی است که یک قانون بر آنان حکومت کند و یک مجمع قانونگذاری نماینده ایشان باشد.»
پس بنا به این تصور، وحدت و هویت ملت فرع بر تشکیلات سیاسی است، و دولت تقدم منطقی بر ملت دارد.
نظر سی یس مطابقت داشت با اصل قرار دادن فرد یا جزء تجزیه ناپذیر در تلقی پدیده گروه، و این اعتقاد که لاک یکی از شارحان و مدافعان نوعی آن بشمار می رفت، از خصوصیات بیشتر نظریه های اجتماعی در نهضت روشنگری در قرن هجدهم بود.
متفکران و نویسندگانی مانند دیدرو و کندورسه بر این نظر بودند که باید فرض کرد افراد با تأسیس نظام سیاسی موافقند، زیرا (و از این حیث) که چنین کاری به نفع فردی و جمعی آنان است.
منفعت یا مصلحت همگانی که بدینگونه بوجود می آید، پایه و دلیل مکلف بودن به حفظ نظام مذکور و دفاع از آن است و دولت، به عنوان موضوع این منفعت، بخصوص مورد وفاداری قرار می گیرد.
کسانی که در چنین منفعت مشترکی سهیم باشند، قوم یا ملتی واحد تشکیل می دهند.
مؤید این نظر درباره ملیت، استعمال مترادف دو واژه « #تابعیت » و « #ملیت » در بسیاری موارد در کلام متداول روزانه است. (روزگاری این حکم در مورد مصطلحات حقوقی نیز صدق می کرد، ولی اکنون بسیاری از دولتها میان حقوق و تکالیف ناشی از تابعیت و ملیت فرق می گذارند.) اگر بخواهیم بین تابعیت و ملیت تمیز بگذاریم، این کار را عمدتاً بدین وسیله انجام می دهیم که #تابعیت را به امور سیاسی و وضع حقوقی محدود می کنیم، و در تعیین #ملیت، ملاکهایی بکار می بریم مانند محل تولد و پدر و مادر و زبان و سنت فرهنگی.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت اول
اصول و نظریه های متعلق به اقسام 4 و 5،( بندهای معنای تعریف شده به ناسیونالیسم در پست قبلی ) از اواخر سده هجدهم رواج پیدا کردند.
البته، بدون شک، تعلق خاطر شخص به ملت خویش و اعتقاد به اینکه، مثلاً، انگلیسیها جملگی ملتی انگلیسی تشکیل می دهند، سابقه ای بس درازتر از این دارد.
آدمیان همیشه چنین تعلق خاطری به نوعی «گروه خودی»- اعم از ایل و قبیله و شهر و ملت- داشته اند و، مطابق با آن، احساس کرده اند که هر که از خودشان نیست بیگانه است (و احیاناً در او به چشم عناد و دشمنی نگریسته اند.) ولی باید دید #ویژگی_ملتها چیست و چه چیز آنها را از قسم دیگر گروهها ممتاز می کند.
#تعریف_ملت_بر_حسب_دولت
ایده ئولوگ انقلابی فرانسوی، #آبه_سی_یس، در 1789 نوشت:
ملت «اتحادیه ای از افرادی است که یک قانون بر آنان حکومت کند و یک مجمع قانونگذاری نماینده ایشان باشد.»
پس بنا به این تصور، وحدت و هویت ملت فرع بر تشکیلات سیاسی است، و دولت تقدم منطقی بر ملت دارد.
نظر سی یس مطابقت داشت با اصل قرار دادن فرد یا جزء تجزیه ناپذیر در تلقی پدیده گروه، و این اعتقاد که لاک یکی از شارحان و مدافعان نوعی آن بشمار می رفت، از خصوصیات بیشتر نظریه های اجتماعی در نهضت روشنگری در قرن هجدهم بود.
متفکران و نویسندگانی مانند دیدرو و کندورسه بر این نظر بودند که باید فرض کرد افراد با تأسیس نظام سیاسی موافقند، زیرا (و از این حیث) که چنین کاری به نفع فردی و جمعی آنان است.
منفعت یا مصلحت همگانی که بدینگونه بوجود می آید، پایه و دلیل مکلف بودن به حفظ نظام مذکور و دفاع از آن است و دولت، به عنوان موضوع این منفعت، بخصوص مورد وفاداری قرار می گیرد.
کسانی که در چنین منفعت مشترکی سهیم باشند، قوم یا ملتی واحد تشکیل می دهند.
مؤید این نظر درباره ملیت، استعمال مترادف دو واژه « #تابعیت » و « #ملیت » در بسیاری موارد در کلام متداول روزانه است. (روزگاری این حکم در مورد مصطلحات حقوقی نیز صدق می کرد، ولی اکنون بسیاری از دولتها میان حقوق و تکالیف ناشی از تابعیت و ملیت فرق می گذارند.) اگر بخواهیم بین تابعیت و ملیت تمیز بگذاریم، این کار را عمدتاً بدین وسیله انجام می دهیم که #تابعیت را به امور سیاسی و وضع حقوقی محدود می کنیم، و در تعیین #ملیت، ملاکهایی بکار می بریم مانند محل تولد و پدر و مادر و زبان و سنت فرهنگی.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت دوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_زبان_و_فرهنگ
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در اواخر قرن هجدهم و عمدتاً به وسیله آثار برخی از متفکران و نویسندگان آلمانی همچون #هردر و #نوالیس و #اشلایرماخر و #فیشته و به عنوان رکنی از ارکان ایده ئولوژی ناسیونالیستی، صورت بیان یافت و بسط و تفصیل پیدا کرد.
انقلابگران فرانسوی معتقد بودند که ملت گروهی از افراد است که همه تابع یک نظام سیاسی باشند.
اما آلمانیها بر این نظر بودند که خداوند و طبیعت ملتها را از یکدیگر تفکیک کرده اند، و هر ملت دارای خصلت ویژه ای است که با #زبان_مشترک آن ملت ارتباط نزدیک دارد، و چون زبان حامل سنتهاست و احساسات و نمادها و پیوندهای عاطفی و اسطوره ها را انتقال می دهد، پس سهیم بودن در هر زبان بومی به معنای سهم بردن از فرهنگی مشترک است.
به نوشته #اشلایرماخر:
«هر زبانی مساوی با طرز فکر مخصوصی است، و آنچه به یک زبان اندیشیده می شود هرگز ممکن نیست همان طور به زبان دیگری تکرار گردد.»
این تصور از ملیت کم کم با نظریه ای متافیزیکی پیوستگی پیدا کرد که پیروان آن عقیده داشتند:
هر ملتی مظهر روح یا معنای کلی دیگری است که آن نیز به نوبه خویش جلوه ای از جمال حق است، و گوناگونی ملتها تنوع هستی را انعکاس می دهد، و هر ملتی به سهم خود به پیشرفت نوع بشر کمک می کند، و، از این رو، افراد ملت اخلاقاً مکلف به حفظ و پرورش ملتند.
از اینجا بود که ناسیونالیستهای فرهنگی آلمان، در ابراز واکنش به آیین #جهان_میهنی Aufklarung (یا نهضت روشنگری در آن سرزمین) که به فرانسه تمایل داشت، با وجود جنبه ناسیونالیستی افکارشان، همچنان به ملتها در منظر عام بشریت می نگریستند و معتقد بودند که:
هر ملتی باید سهم خویش را در سرگذشت پرفراز و نشیب آدمیزاد ادا کند.
این دسته از متفکران و نویسندگان عقیده داشتند که:
وجود ملت وابسته به تصمیم یا وقوف افراد آن نیست؛ افراد نمی توانند تصمیم به عدم عضویت در ملت خویش بگیرند، زیرا وجود ملت است که به آگاهی ایشان شکل می دهد؛ ملت آلمان به این جهت هستی طبیعی یافته است که کسانی که بنا به سنن آلمانی بار آمده اند ذاتاً با انگلیسیها یا فرانسویها تفاوت دارند. بنابراین، یک آلمانی که بخواهد میمون وار، فی المثل، از فرانسویان تقلید کند، مانع شکوفندگی ذات و سرشت خویش می شود و باید به آنچه، از جهت او، چیزی ساختگی و درجه دوم است، قناعت کند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت دوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_زبان_و_فرهنگ
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در اواخر قرن هجدهم و عمدتاً به وسیله آثار برخی از متفکران و نویسندگان آلمانی همچون #هردر و #نوالیس و #اشلایرماخر و #فیشته و به عنوان رکنی از ارکان ایده ئولوژی ناسیونالیستی، صورت بیان یافت و بسط و تفصیل پیدا کرد.
انقلابگران فرانسوی معتقد بودند که ملت گروهی از افراد است که همه تابع یک نظام سیاسی باشند.
اما آلمانیها بر این نظر بودند که خداوند و طبیعت ملتها را از یکدیگر تفکیک کرده اند، و هر ملت دارای خصلت ویژه ای است که با #زبان_مشترک آن ملت ارتباط نزدیک دارد، و چون زبان حامل سنتهاست و احساسات و نمادها و پیوندهای عاطفی و اسطوره ها را انتقال می دهد، پس سهیم بودن در هر زبان بومی به معنای سهم بردن از فرهنگی مشترک است.
به نوشته #اشلایرماخر:
«هر زبانی مساوی با طرز فکر مخصوصی است، و آنچه به یک زبان اندیشیده می شود هرگز ممکن نیست همان طور به زبان دیگری تکرار گردد.»
این تصور از ملیت کم کم با نظریه ای متافیزیکی پیوستگی پیدا کرد که پیروان آن عقیده داشتند:
هر ملتی مظهر روح یا معنای کلی دیگری است که آن نیز به نوبه خویش جلوه ای از جمال حق است، و گوناگونی ملتها تنوع هستی را انعکاس می دهد، و هر ملتی به سهم خود به پیشرفت نوع بشر کمک می کند، و، از این رو، افراد ملت اخلاقاً مکلف به حفظ و پرورش ملتند.
از اینجا بود که ناسیونالیستهای فرهنگی آلمان، در ابراز واکنش به آیین #جهان_میهنی Aufklarung (یا نهضت روشنگری در آن سرزمین) که به فرانسه تمایل داشت، با وجود جنبه ناسیونالیستی افکارشان، همچنان به ملتها در منظر عام بشریت می نگریستند و معتقد بودند که:
هر ملتی باید سهم خویش را در سرگذشت پرفراز و نشیب آدمیزاد ادا کند.
این دسته از متفکران و نویسندگان عقیده داشتند که:
وجود ملت وابسته به تصمیم یا وقوف افراد آن نیست؛ افراد نمی توانند تصمیم به عدم عضویت در ملت خویش بگیرند، زیرا وجود ملت است که به آگاهی ایشان شکل می دهد؛ ملت آلمان به این جهت هستی طبیعی یافته است که کسانی که بنا به سنن آلمانی بار آمده اند ذاتاً با انگلیسیها یا فرانسویها تفاوت دارند. بنابراین، یک آلمانی که بخواهد میمون وار، فی المثل، از فرانسویان تقلید کند، مانع شکوفندگی ذات و سرشت خویش می شود و باید به آنچه، از جهت او، چیزی ساختگی و درجه دوم است، قناعت کند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت سوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_میراث_مشترک
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در 1882 درخطابه مشهوری به نام « #ملت_ چیست؟» سخت مورد تردید #ارنست_رنان قرار گرفت.
رنان می گفت :
خطاست که کسی ملتها را با گروههای قومی یا زبانی اشتباه کند.
اصل و ریشه مشترک نژادی یا زبان یا دین یا منافع اقتصادی مشترک یا حقایق جغرافیایی، برای تشکیل ملت کفایت نمی کند.
ملتهایی هستند، مانند سویسیها، که در اینگونه ویژگیها شریک نیستند، و برخی گروههای زبانی وجود دارند، مانند اقوام انگلیسی زبان، که دارای چنین خصوصیاتی هستند ولی ملت واحد تشکیل نمی دهند.
رنان معتقد بود که :
آنچه سبب تشکیل ملت می شود در مرتبه نخست داشتن #تاریخ_مشترک است، بویژه تاریخ رنجها و دردها، یعنی گنجینه ای مشترک از خاطره هایی که مایه همدلی و افتخار باشد.
ولی او در عین حال عقیده داشت که مهم است پاره ای از چیزها فراموش شوند، زیرا تا زخمهایی دیرین التیام نیابند، حس سهیم بودن در یک سنت مشترک قهرمانی پدید نخواهد آمد.
بنابراین، دومین شرط وجود ملیت، #خواست_و_اراده با هم زیستن و زنده نگاه داشتن میراث مشترک است.
به گفته رنان:
«[دو] شرط ضروری پدید آمدن یک قوم این است که [مردم] متفقاً #کارهای_بزرگ کرده باشند و بخواهند باز هم دست به چنین کارها بزنند... صرف وجود ملت... به منزله ی [جواب مثبت] به یک همه پرسی روزانه است.»
ولی حتی به فرض اهمیت اینکه شخص خویشتن را همبسته با سنتی مشترک در حیات ملت بداند، باز جای تردید است که تعبیر مجازی خاطرات مشترک، چندان تأثیری در روشن کردن این امر داشته باشد که آنچه به سنت ملی وحدت و مداومت می دهد، چیست.
خاطره از جهت خودشناسی و هویت فردی مهم است، اما افراد به این معنا نمی توانند به خاطر بیاورند که پیش از تولد آنان چه روی داده است. همچنین نیاکان قهرمانشان لازم نیست رابطه تکوینی با ایشان داشته باشند.
یک فرانسوی فقط به معنای مجازی می تواند ادعا کند که ژاندارک جده ی او بوده است، و تنها به این دلیل می داند چه کسی را نیای خود بنامد که از پیش شریک در سنن ملی بوده است. هر موقعیتی نیازمند نوع دیگری وفاداری است، و نیاکانی که شخص ایشان را از آن خود می داند ممکن است، بر وفق موقع، تفاوت کنند. یک امریکایی یهودی آلمانی تبار ممکن است گاهی خویشتن را با جفرسن، گاهی با یهودای مکابه و گاهی با فردریک کبیر همبسته ببیند.
وانگهی، افراد ممکن است به صرف اینکه با هم در فلان واقعه حضور داشته اند در خاطره ای شریک باشند، اما داشتن تاریخ مشترک تنها به این نیست که همه همان وقایع تاریخی را بدانند؛ به این است که خویشتن را با نمادهای تاریخی واحد همبسته ببینند و پیش خود به هنر نماییهای واحد بنازند و از اهانتهای واحد احساس خشم کنند.
یک فرانسوی ممکن است همانقدر که درباره ی ژاندارک می داند راجع به فردریک کبیر نیز بداند؛ اما به این جهت فرانسوی است که ژاندارک مال اوست و فردریک مال دیگران.
پس ملت جایی وجود دارد که گروهی از افراد بدینگونه به مجموعه ای از نمادهای مشترک علاقه داشته باشند، و خویشتن را همگروه و سهیم در نگرشی همانند نسبت به آن نمادها بدانند، و احساسی از وفاداری و غمخواری به یکدیگر داشته باشند که نخواهند آن را شامل حال دیگران کنند.
البته از لحاظ زبان و دین و قیافه نیز ممکن است ویژگیهایی باشد که تعیین کند چه کسانی باید بدین اوصاف شناخته شوند و اهمیت هریک از آنها احیاناً به اختلاف موقعیت، مختلف است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت سوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_میراث_مشترک
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در 1882 درخطابه مشهوری به نام « #ملت_ چیست؟» سخت مورد تردید #ارنست_رنان قرار گرفت.
رنان می گفت :
خطاست که کسی ملتها را با گروههای قومی یا زبانی اشتباه کند.
اصل و ریشه مشترک نژادی یا زبان یا دین یا منافع اقتصادی مشترک یا حقایق جغرافیایی، برای تشکیل ملت کفایت نمی کند.
ملتهایی هستند، مانند سویسیها، که در اینگونه ویژگیها شریک نیستند، و برخی گروههای زبانی وجود دارند، مانند اقوام انگلیسی زبان، که دارای چنین خصوصیاتی هستند ولی ملت واحد تشکیل نمی دهند.
رنان معتقد بود که :
آنچه سبب تشکیل ملت می شود در مرتبه نخست داشتن #تاریخ_مشترک است، بویژه تاریخ رنجها و دردها، یعنی گنجینه ای مشترک از خاطره هایی که مایه همدلی و افتخار باشد.
ولی او در عین حال عقیده داشت که مهم است پاره ای از چیزها فراموش شوند، زیرا تا زخمهایی دیرین التیام نیابند، حس سهیم بودن در یک سنت مشترک قهرمانی پدید نخواهد آمد.
بنابراین، دومین شرط وجود ملیت، #خواست_و_اراده با هم زیستن و زنده نگاه داشتن میراث مشترک است.
به گفته رنان:
«[دو] شرط ضروری پدید آمدن یک قوم این است که [مردم] متفقاً #کارهای_بزرگ کرده باشند و بخواهند باز هم دست به چنین کارها بزنند... صرف وجود ملت... به منزله ی [جواب مثبت] به یک همه پرسی روزانه است.»
ولی حتی به فرض اهمیت اینکه شخص خویشتن را همبسته با سنتی مشترک در حیات ملت بداند، باز جای تردید است که تعبیر مجازی خاطرات مشترک، چندان تأثیری در روشن کردن این امر داشته باشد که آنچه به سنت ملی وحدت و مداومت می دهد، چیست.
خاطره از جهت خودشناسی و هویت فردی مهم است، اما افراد به این معنا نمی توانند به خاطر بیاورند که پیش از تولد آنان چه روی داده است. همچنین نیاکان قهرمانشان لازم نیست رابطه تکوینی با ایشان داشته باشند.
یک فرانسوی فقط به معنای مجازی می تواند ادعا کند که ژاندارک جده ی او بوده است، و تنها به این دلیل می داند چه کسی را نیای خود بنامد که از پیش شریک در سنن ملی بوده است. هر موقعیتی نیازمند نوع دیگری وفاداری است، و نیاکانی که شخص ایشان را از آن خود می داند ممکن است، بر وفق موقع، تفاوت کنند. یک امریکایی یهودی آلمانی تبار ممکن است گاهی خویشتن را با جفرسن، گاهی با یهودای مکابه و گاهی با فردریک کبیر همبسته ببیند.
وانگهی، افراد ممکن است به صرف اینکه با هم در فلان واقعه حضور داشته اند در خاطره ای شریک باشند، اما داشتن تاریخ مشترک تنها به این نیست که همه همان وقایع تاریخی را بدانند؛ به این است که خویشتن را با نمادهای تاریخی واحد همبسته ببینند و پیش خود به هنر نماییهای واحد بنازند و از اهانتهای واحد احساس خشم کنند.
یک فرانسوی ممکن است همانقدر که درباره ی ژاندارک می داند راجع به فردریک کبیر نیز بداند؛ اما به این جهت فرانسوی است که ژاندارک مال اوست و فردریک مال دیگران.
پس ملت جایی وجود دارد که گروهی از افراد بدینگونه به مجموعه ای از نمادهای مشترک علاقه داشته باشند، و خویشتن را همگروه و سهیم در نگرشی همانند نسبت به آن نمادها بدانند، و احساسی از وفاداری و غمخواری به یکدیگر داشته باشند که نخواهند آن را شامل حال دیگران کنند.
البته از لحاظ زبان و دین و قیافه نیز ممکن است ویژگیهایی باشد که تعیین کند چه کسانی باید بدین اوصاف شناخته شوند و اهمیت هریک از آنها احیاناً به اختلاف موقعیت، مختلف است.
🆔👉 @iran_novin1