[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#فلسفه_غرب :
#جان_لاک:
تمام معلومات ما از طریق حس و تجربه بدست می اید و انچه نخست به حس در نیاید در ذهن وجود ندارد.
هنگام تولد ذهن بعنوان لوحی سفید خالی از هر نقشی است بعد حس و تجربه هزاران نقش بر ان می نگارد . بعد محسوسات حفط را بوجود میاورند و سپس حفط افکار و مفاهیم را ایجاد میکنند.
#اسقف_جرج_برکلی :
این تجربه و تحلیلی که لاک از علم و درک انسانی ارائه داده ثابت میکند که ماده ایی وجود ندارد و فقط شکلی از ذهن انسانی است.
مگر لاک نگفته است که علم فقط از راه حواس حاصل میشود ؟ بنابر این تمام معلومات ما منحصر میشود به محسوساتی از ماده ، و مفاهیم و معانی نیز از همین محسوسات بدست می اید .
پس یک شی چیزی نیست جز جز مجموعه ایی از معانی و مفاهیم .
یعنی محسوساتی که طبقه بندی شده و تاویل کشته است
#دیوید_هیوم :
ما ذهن و ماده را بوسیله ادراک می شناسیم ؛ اگرچه ادراک ذهن ادراک باطنی است، ما هیچ حقیقت و ماهیتی بنام ذهن درک نمیکنیم ؛ آنچه درک میکنیم عبارت است از امور جداگانه ایی از قبیل تصورات و خاطرات و احساسات و غیره .
ذهن جوهر و یا عضوی که تصورات و اظهار را شامل باشد نیست، بلکه اسمی است که مجموع تصورات و افکار انتزاع شده است؛ ذهن همان ادراکات و خاطرات و احساسات است و در پشت سر سلسله افکار و تصورات موجود قابل ادراکی بنام روح وجود ندارد.
ما اصلا علت و معلول و قوانین طبیعی را ادراک نمیکنیم ؛ انچه ادراک میکنیم حوادث و نتایج و توالی امور است؛ علیت و ضرورت استنباط ماست .
قانون طبیعت یک ضرورت ابدی که تمام حوادث مجبور به اطاعت از ان باشد نیست، بلکه تلخیص و تعبیری است که دستگاه تجربه ما به عمل اورده است .
ما نمیتوانیم تضمین کنیم که خوادثی که تاکنون همیشه بدنبال هم می آمدند در اینده نیز بدون تغییر خواهند آمد.
قوانین طبیعت عبارتند از عادتی که ما به توالی حوادث پیدا کرده ایم و عادت را نمیتوان ضرورت نام نهاد.
فقط فرمولهای ریاضی ضروری هستند. علت آن هم این است که این فورمولها تکرار بیهوده ایی هستند ، محمول عین موضوع است و باصطلاح حمل شی بر نفس است و چیزی بر آن اضافه نمیکند .
پس علم باید محدود به ریاضیات و تجربه مستقیم باشد ؛ به استنباطات و قیاسات غیر محقق ناشی از قوانین و قواعد نمیتوان اعتماد کرد.
👇👇
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#فلسفه_غرب :
#جان_لاک:
تمام معلومات ما از طریق حس و تجربه بدست می اید و انچه نخست به حس در نیاید در ذهن وجود ندارد.
هنگام تولد ذهن بعنوان لوحی سفید خالی از هر نقشی است بعد حس و تجربه هزاران نقش بر ان می نگارد . بعد محسوسات حفط را بوجود میاورند و سپس حفط افکار و مفاهیم را ایجاد میکنند.
#اسقف_جرج_برکلی :
این تجربه و تحلیلی که لاک از علم و درک انسانی ارائه داده ثابت میکند که ماده ایی وجود ندارد و فقط شکلی از ذهن انسانی است.
مگر لاک نگفته است که علم فقط از راه حواس حاصل میشود ؟ بنابر این تمام معلومات ما منحصر میشود به محسوساتی از ماده ، و مفاهیم و معانی نیز از همین محسوسات بدست می اید .
پس یک شی چیزی نیست جز جز مجموعه ایی از معانی و مفاهیم .
یعنی محسوساتی که طبقه بندی شده و تاویل کشته است
#دیوید_هیوم :
ما ذهن و ماده را بوسیله ادراک می شناسیم ؛ اگرچه ادراک ذهن ادراک باطنی است، ما هیچ حقیقت و ماهیتی بنام ذهن درک نمیکنیم ؛ آنچه درک میکنیم عبارت است از امور جداگانه ایی از قبیل تصورات و خاطرات و احساسات و غیره .
ذهن جوهر و یا عضوی که تصورات و اظهار را شامل باشد نیست، بلکه اسمی است که مجموع تصورات و افکار انتزاع شده است؛ ذهن همان ادراکات و خاطرات و احساسات است و در پشت سر سلسله افکار و تصورات موجود قابل ادراکی بنام روح وجود ندارد.
ما اصلا علت و معلول و قوانین طبیعی را ادراک نمیکنیم ؛ انچه ادراک میکنیم حوادث و نتایج و توالی امور است؛ علیت و ضرورت استنباط ماست .
قانون طبیعت یک ضرورت ابدی که تمام حوادث مجبور به اطاعت از ان باشد نیست، بلکه تلخیص و تعبیری است که دستگاه تجربه ما به عمل اورده است .
ما نمیتوانیم تضمین کنیم که خوادثی که تاکنون همیشه بدنبال هم می آمدند در اینده نیز بدون تغییر خواهند آمد.
قوانین طبیعت عبارتند از عادتی که ما به توالی حوادث پیدا کرده ایم و عادت را نمیتوان ضرورت نام نهاد.
فقط فرمولهای ریاضی ضروری هستند. علت آن هم این است که این فورمولها تکرار بیهوده ایی هستند ، محمول عین موضوع است و باصطلاح حمل شی بر نفس است و چیزی بر آن اضافه نمیکند .
پس علم باید محدود به ریاضیات و تجربه مستقیم باشد ؛ به استنباطات و قیاسات غیر محقق ناشی از قوانین و قواعد نمیتوان اعتماد کرد.
👇👇
🆔👉 @iran_novin1
💎 #الگوهای_لیبرالیسم
به طور کلی چهار جریان مشخص را در اندیشه لیبرالیسم میتوان مشخص کرد که شامل چهار نسل از متفکرین سدههای 18، 19و 20 میشود.
🔶 #لیبرالیسم_کلاسیک
به اوج تئوریک و حضور سیاسی و اجتماعی فعال آن در حدود نیم قرن 18 هجدهم و سراسر قرن نوزدهم بوده است.
« #جان_لاک» و « #آدام_اسمیت» از چهرههای اصلی لیبرالیسم کلاسیک هستند.
اصول اساسی لیبرالیسم کلاسیک محدود سازی حیطۀ دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود.
آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد زد. فلذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است.
رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی منافع طبقات غیر تجاری و بویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بویژه حق رای به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری در خصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.
به طور کلی چهار جریان مشخص را در اندیشه لیبرالیسم میتوان مشخص کرد که شامل چهار نسل از متفکرین سدههای 18، 19و 20 میشود.
🔶 #لیبرالیسم_کلاسیک
به اوج تئوریک و حضور سیاسی و اجتماعی فعال آن در حدود نیم قرن 18 هجدهم و سراسر قرن نوزدهم بوده است.
« #جان_لاک» و « #آدام_اسمیت» از چهرههای اصلی لیبرالیسم کلاسیک هستند.
اصول اساسی لیبرالیسم کلاسیک محدود سازی حیطۀ دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود.
آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد زد. فلذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است.
رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی منافع طبقات غیر تجاری و بویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بویژه حق رای به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری در خصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.