🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
408 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
‌ [({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#شاهنامه_فردوسی

#پادشاهی_کیومرث_تا_افریدون

#پادشاهی_ضحاک
قسمت چهارم

#داستان_آفریدون_و_جستجوی_ضحاک

چون ضحاک خواب خود گفت و شرح آفریدون را شنید هرجا در پی جستجو او سرباز و لشکری گسیل ساخت تا او را بیابند در بند کشند و بکشند.

روزی از روزها ناگهان به ضحاک از آن بیشه و مرغزار و آن گاو که فریدون از آن شیر مینوشید آگهى رسید.

پس همچون پیل مست بدانجاى رفت و آن گاو پر مایه را بکشت و هرچه در آن بیشه از جانوران بدید، نابود ساخت.

آنگاه شتابان به سوى خانه فریدون رفت، لیکن هر چه پژوهید، کسى را در آنجاى نیافت.

پس آن کاخ بلند را به آتش بسوخت و ویران ساخت.

در کوه البرز مرد پارسایى روزگار میگذرانید.

فرانک، مادر فریدون و همسر آبتین که بدست عمال ضحاک کشته شده و مغزش خوراک ماران دوش ضحاک شده بود، وقتی سوختن خانه را دید به نزد او رفت و گفت:
اى پاک کیش، من سوگوارى از ایران زمینم. بدان که این فرزند من کسى است که سرانجام بر ضحاک چیره خواهد گشت و سر از تن او جدا خواهد ساخت و به جاى او خواهد  نشست. پس از تو میخواهم که پدروار، او را نگاهبان باشى.

مرد پارسا پذیرفت و از فریدون به همان سان نگاهبانى کرد.

🆔👉 @iran_novin1
‌ [({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#شاهنامه_فردوسی

#پادشاهی_کیومرث_تا_افریدون

#پادشاهی_ضحاک
قسمت چهارم

#داستان_آفریدون_و_جستجوی_ضحاک

برآمد برین روزگار دراز
کشید اژدهافش به تنگی فراز

خجسته فریدون ز مادر بزاد
جهان را یکی دیگر آمد نهاد

ببالید برسان سرو سهی
همی تافت زو فر شاهنشهی

جهانجوی با فر جمشید بد
به کردار تابنده خورشید بود

جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی

بسر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر

همان گاو کش نام بر مایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود

ز مادر جدا شد چو طاووس نر
بهر موی بر تازه رنگی دگر

شده انجمن بر سرش بخردان
ستاره‌شناسان و هم موبدان

که کس در جهان گاو چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید

زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی
به گرد جهان هم بدین جست و جوی

فریدون که بودش پدر آبتین
شده تنگ بر آبتین بر زمین

گریزان و از خویشتن گشته سیر
برآویخت ناگاه بر کام شیر

از آن روزبانان ناپاک مرد
تنی چند روزی بدو باز خورد

گرفتند و بردند بسته چو یوز
برو بر سر آورد ضحاک روز

خردمند مام فریدون چو دید
که بر جفت او بر چنان بد رسید

فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل آگنده بود

پر از داغ دل خستهٔ روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار

کجا نامور گاو برمایه بود
که بایسته بر تنش پیرایه بود

به پیش نگهبان آن مرغزار
خروشید و بارید خون بر کنار

بدو گفت کاین کودک شیرخوار
ز من روزگاری بزنهار دار

پدروارش از مادر اندر پذیر
وزین گاو نغزش بپرور به شیر

و گر باره خواهی روانم تراست
گروگان کنم جان بدان کت هواست

پرستندهٔ بیشه و گاو نغز
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز

که چون بنده در پیش فرزند تو
بباشم پرستندهٔ پند تو

سه سالش همی داد زان گاو شیر
هشیوار بیدار زنهارگیر

🆔👉 @iran_novin1