[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نجوای_دل
چشمانم را بسته بودم و بر صندلی تکه زده بودم، به او فکر میکردم سال ها پیش مرا رها کرده بود آیا ایران ارزشش را داشت جانش را کف دستانش بگذارد برود و مرا تنها بگذارد؟
سال ها بود این پرسش را از خودم میپرسیدم.
من هیچ وقت طعم میهن دوستی را حس نکردم شاید به این دلیل بود که ایران باعث شد انسان رویاهایم را از دست بدهم.
من تنها جنگ را حس کردم روحم را می آزارد وقتی فکر میکنم چرا او باید برود و مرا تنها بگذارد. میهنم را دوست ندارم میهنم عزیز ترین کسم را از من گرفت....!
او بخاطر میهن به جنگ رفت اگر میهن نبود او هم به جنگ نمیرفت چشمانم را باز کردم خم شدم لیوان آب را از روی میز برداشتم کمی آب نوشیدم و باز لیوان رارسر جایش گذاشتم تکه ام را به صندلی دادم دوباره چشمانم را بستم و باز به فکر فرو رفتم جور دیگر فکر کردم و به این نتیجه رسیدم جنگ بود که او را از من گرفت نه میهن و به این فکر کردم دیگران نیز عزیزانشان را در جنگ از دست داده اند پس جای شکایت ندارد آن هم این همه سال... به این فکر کردم که او چقدر ایران را دوست داشته که به جنگ رفته و جان خود را فدای ایران کرده هنوز بوی عطرش را به خاطر دارم دست های بزرگش که مرا به آغوش میکشید کجایی تو.....چرا نمی آیی....
وقتی او را از دست دادم شش سالم بود هنوز مدرسه نرفته بودم از آن به بعد مادرم تمام زندگی ام شد، ولی نه پدرم باز هم تمام زندگی من بود.... مادرم هم برایم #پدری کرد هم #مادری اما عشق پدر برای دختر جور دیگریست....!
عشق من به پدرم جور دیگری بود عشق نبود رویا بود زمانی که با او بودم به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردم تنها و تنها پدرم....
اکنون ٣۶ سال دارم دو سال قبل از اتمام جنگ پدرم را از دست دادم.
نزدیک به ١۴ سال است ازدواج کردم با عشق، با همسرم ازدواج کردم ولی باز هم پدرم را بیشتر از همسرم دوست دارم، پدرم قهرمان زندگی من است تا همسرم، او شاهزاده با اسب سفید بود که هرگز نیامد.... مادرم دو سال پیش فوت کرد، با خود میگفتم کاش آن سال در آن جنگ ننگین مادرم را به جای پدرم از دست میدادم.... و بعد از گفتن این حرف شروع به فحش دادن خودم میکردم....و میگفتم بگو کاش هیچ کدام را از دست نمیدادم......
صدای باز شدن در آمد همسرم بود....همسرم....
پایان
#پدر
#بابا
#صبا
#شهرزاد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نجوای_دل
چشمانم را بسته بودم و بر صندلی تکه زده بودم، به او فکر میکردم سال ها پیش مرا رها کرده بود آیا ایران ارزشش را داشت جانش را کف دستانش بگذارد برود و مرا تنها بگذارد؟
سال ها بود این پرسش را از خودم میپرسیدم.
من هیچ وقت طعم میهن دوستی را حس نکردم شاید به این دلیل بود که ایران باعث شد انسان رویاهایم را از دست بدهم.
من تنها جنگ را حس کردم روحم را می آزارد وقتی فکر میکنم چرا او باید برود و مرا تنها بگذارد. میهنم را دوست ندارم میهنم عزیز ترین کسم را از من گرفت....!
او بخاطر میهن به جنگ رفت اگر میهن نبود او هم به جنگ نمیرفت چشمانم را باز کردم خم شدم لیوان آب را از روی میز برداشتم کمی آب نوشیدم و باز لیوان رارسر جایش گذاشتم تکه ام را به صندلی دادم دوباره چشمانم را بستم و باز به فکر فرو رفتم جور دیگر فکر کردم و به این نتیجه رسیدم جنگ بود که او را از من گرفت نه میهن و به این فکر کردم دیگران نیز عزیزانشان را در جنگ از دست داده اند پس جای شکایت ندارد آن هم این همه سال... به این فکر کردم که او چقدر ایران را دوست داشته که به جنگ رفته و جان خود را فدای ایران کرده هنوز بوی عطرش را به خاطر دارم دست های بزرگش که مرا به آغوش میکشید کجایی تو.....چرا نمی آیی....
وقتی او را از دست دادم شش سالم بود هنوز مدرسه نرفته بودم از آن به بعد مادرم تمام زندگی ام شد، ولی نه پدرم باز هم تمام زندگی من بود.... مادرم هم برایم #پدری کرد هم #مادری اما عشق پدر برای دختر جور دیگریست....!
عشق من به پدرم جور دیگری بود عشق نبود رویا بود زمانی که با او بودم به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردم تنها و تنها پدرم....
اکنون ٣۶ سال دارم دو سال قبل از اتمام جنگ پدرم را از دست دادم.
نزدیک به ١۴ سال است ازدواج کردم با عشق، با همسرم ازدواج کردم ولی باز هم پدرم را بیشتر از همسرم دوست دارم، پدرم قهرمان زندگی من است تا همسرم، او شاهزاده با اسب سفید بود که هرگز نیامد.... مادرم دو سال پیش فوت کرد، با خود میگفتم کاش آن سال در آن جنگ ننگین مادرم را به جای پدرم از دست میدادم.... و بعد از گفتن این حرف شروع به فحش دادن خودم میکردم....و میگفتم بگو کاش هیچ کدام را از دست نمیدادم......
صدای باز شدن در آمد همسرم بود....همسرم....
پایان
#پدر
#بابا
#صبا
#شهرزاد
🆔👉 @iran_novin1